گـــَــنز

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آقا یا خانم شهر براز، نویسنده ی وبلاگ شهر براز، در http://shahrbaraz.blogspot.de/2010/12/blog-post_04.html ، واژه ی گـــَــنز را پیشنهاد و معرفی کرده است، که معادل thesaurus به کار رود. گفته اند:

            «کاش کمی هم تلاش و دقت می‌کردند و اصطلاح فنی مناسب را می‌یافتند یا می‌ساختند.

واژه‌ی thesaurus در لاتین به معنای «گنج» است و در فرهنگ آریان‌پور برای آن «گنج واژ» و «واژگنج» آمده است. این واژه در انگلیسی به صورت treasure و در فرانسه به شکل trésor درآمده است. به نظر من بهتر است در زبان پارسی، همان گونه که در انگلیسی از واژه‌ای لاتین یاری گرفته شده، ما نیز از اصطلاحی در زبان پارسی میانه (پهلوی) یاری بگیریم و به جای آن «گنز» بگوییم که شکل پهلوی «گنج» است و چندان هم ناشناس نیست. این واژه‌ی پهلوی به زبان عربی رفته و به شکل «کنز» درآمده و جمع آن «کُنوز» شده است! خواجه عبدالله انصاری نیز کتابی دارد به نام «کنز السالکین» یا گنج رهپویان. در پارسی کهن (زمان هخامنشیان) نیز این واژه به شکل «گنزه» یا گزه (با نون دماغی/غُنّه) بوده است.»

            پایان نقل از وبلاگ شهر براز.

            این عزیزان، بر خلاف بیسوادهایی مانند من و بر خلاف بیسوادهایی مانند اعضای فرهنگستان زبان ایران (یکی از علاقه مندان محصولات کارخانه های واژه سازی، یعنی محصولاتی مانند «نپاهشگاه»، اخیراً در کامنت وبلاگ من گفت اعضای فرهنگستان زبان، گلگیرساز هستند)، معلومات گسترده ی خود درباره ی واژه های پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان و ... را، تقدیم ملت ایران می کنند.

            توجه کنید. حرفشان آقا یا خانم شهر براز این است «گنجواژه»  و «گنجینه واژه» و «اصطلاحنامه» و «تزاروس» را بهتر است کنار نهاد، و «اصطلاح فنی ی مناسب» باید یافت و ساخت، و آن اصطلاح فنی ی مناسب، «گـــَـــنز» است. و توضیحاتی هم ارائه می دهند مثلاً.

            لغت کنز (kenz) تا حدی آشنا است، اما نه برای عموم فارسی زبانها، بلکه برای افرادی که با حدیث و مشخصاً حدیث قدسی ی مشهور «کنت کنزاً مخفیاً ...» آشنا هستند، و با چند «کنز» و «کنوز» در قرآن کریم آشنا هستند، و آشنا بودن و مفهوم بودن و شفاف بودن لغت «گـــَـــنز» (ganz)، حتا از کنز (kenz) هم کمتر است.

            اما چه باک؟ مفهوم بودن و شفاف بودن، و پهلوی ی مهجور نبودن و اوستائی ی مهجور نبودن، برای افرادی که «مزداهیک» و «ناتاشتیگی» و «هندازش» و «مهرازیک» و «ایواز» و «اَزداها» و «گـــَـــنز» را می سازند و به کار می برند، چه اهمیت دارد؟ حرف که بزنی، سریع سر و کله ی صاحبان و کارمندان کارخانه هایی که این واژه ها را می سازند پیدا می شود و از امکانات محیرالعقول واژه سازی ی فارسی و از تنبل بودن فکر و ذهن امثال من سخن می گویند. امکانات هم یعنی اینها:

نپاهشگاه، به جای رصدخانه

دیسول، به جای فرمول

مزداهیک، به جای ریاضیات

هندازش، به جای هندسه

ناتاشتیگی، به جای عدم قطعیت

استانهای یگانسته ی آمریکا، به جای ایالات متحده ی آمریکا

نه ـ اتار، به جای خنثا

اُسپُریگ، به جای تمام و کامل

ایواز، به جای صرفاً

اَندراَستیک، به جای جالب

جهان ـ سهی، به جای جهان بینی

تَراداد، به جای سُنّت

واروم، به جای ذهن

اندر ـ هنباز، به جای مشترک

هَمِست، به جای کُلّ

هندیمان، به جای حاضر

ایرنگ، به جای اشتباه

ویمند، به جای حدّ

دربایه، به جای لازمه

هرویسپیگی، به جای کلـّــیّت

تُخشا، به جای جدّی

فَرویش، به جای غافل

بی از، به جای بدون

جاوَر، به جای حال

            بله. اینها را «امکانات زبان فارسی» می دانند. یکی از آقایان صاحبان یا کارمندان کارخانه های واژه سازی، خواسته به امکانات زبان فارسی واژه ی «گـــَـــنز» را هم اضافه کند.

            من گمان می کنم تلاش این عزیزان، البته واژه هایی اضافه می کند به واژگان موجود در گفتارها و نوشتارهای فارسی، اما کمکی به فارسی و کمکی به علم و دانش ما نمی کند. توجه کنید:

            اگر اشتباه نکنم، لغت adhocracy لغتی جدید است در انگلیسی، و طبعاً برای ما ایرانیان هم جدید است. خُب اگر من یا شما یا اعضای فرهنگستان زبان یا هر کس، واژه ی نسبتاً شفاف و نسبتاً مفهوم بسازیم در برابر adhocracy ، این می شود خدمت به زبان فارسی و شاید تا حدی کمک به علم و دانش هم باشد. اما این که لغت «ریاضیات» و «رصدخانه» که گویا حدود هزار سال در زبان ما به کار رفته، و عالم و عامی از آنها استفاده کرده اند و می کنند، این لغتها را با توجه به این که معادل اروپائی ی این لغتها شامل فلان اجزاء است و آن فلان اجزاء در پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان می شده فلان، و حالا، این شما و این واژه ی «مزداهیک» و «نپاهشگاه»، من این کار را معقول نمی دانم. البته تجربه به من نشان داده گفت و گو کردن با کسانی که دفاع می کنند از «نپاهشگاه» و «مزداهیک» و مانند آنها، بی فایده است.

نظرات 41 + ارسال نظر
سلمان محمدی جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:09 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام. با نظرت در بارة گنز و بقیة ابداعات آنها موافق ام. نیز با ضرورت ساخت معادل برایad hoc و adhocracy.
من در مورد شان اینها به نظرم رسیده:
ad hoc موقت، عنداللزوم، ارتجالی، سردستی، تا اطلاع ثانوی
ad hoc committee کارگروهِ موقت
ad hoc hypothesis فرضیة موقت
adhocracy موقت‌سالاری، عنداللزوم‌سالاری، ارتجال‌سالاری

صدرالدین مشتاق نائینی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:36

سلام
گمان می کنم یکی از همین واژه سازان دکتر ادیب سلطانی باشند که انصافا گویا زبان جدیدی اختراع فرموده اند.اگر کسی از عزیزان راهنمایی برای مطالعه کتب ایشان دارند مضایقه نکنند.ثواب دارد.فی المثل کانت خودش فلسفه دشوارفهمی دارد. زبان ترجمه این استاد گرانقدر که
گویا ترجمه دقیقی هم به دست داده اند انسان را به یاد مواقف حشر می اندازد.

امیر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28

نصف این واژگانی که اینجا آورده اید ساخته نشده اند که گزیده شده اند!
اینها پهلوی اند و جناب ادیب اینها را نساخته است!

سلمان محمدی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

جناب آقای امیر. سلام. آیا جناب ادیب سلطانی نقد عقل محض (سنجش خرد ناب) را به فارسی ترجمه کردند یا به پهلوی که بندگان خدا را یاد مواقف حشر انداخته اند؟!
حالا نساخته و برگزیده که برگزیده باشد. این شد عذر؟!
حالا آقای مشتاق یاد حشر افتاده؛ من خیلیها را میشناسم که واکنشهای دیگری داشته اند .
آخر ما نباید طوری ترجمه کنیم که خواننده بگوید من همان متن اصلی را بخوانم، هم راحت تر است و هم بیشتر میفهمم.
من با نوآوری در ترجمه برای افزودن بر گنجینة لغات فارسی - فارسی معاصر، نه "پارسی باستان" یا پهلوی یا سغدی یا ... - اصلا مخالف نیستم؛ ولی آن هم حدی دارد. نهایتا متن را مخاطب فارسی زبان باید با اندکی کوشش دریابد. این «اندکی کوشش» یعنی نه آن قدر که او را به جای معنا درگیر لفظ کند.
امیدوارم بحثهای قبلی مان تکرار نشود که از همین حالا عذر میخواهم.

امیر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:10

خوب ایشون یاد حشر افتاده اند! بنده خیلی هم به وجد آمدم!
البته از کار آقای حیدری ملایری بیشتر به وجد آمدم تا کار آقای ادیب! البته اگر حق به وجد آمدن داشته باشم! اگر شما اجازه بفرمایید!
واژگان آقای حیدری را بیشتر می پسندم!
اینکه گفتم اینها پهلوی است و آقای ادیب این ها را نساخته است و برگزیده است! عذر نیاوردم!

یادمان نرود که پهلوی نام دیگر فارسی میانه است!
زبان بیگانه نیست! نیای زبان پارسی است!
90 % واژگان فارسی دری از فارسی میانه آمده است حالا ما هم 1 % به این 90 بیافزاییم؟
چرا وقتی این همه واژگان عربی و فرانسوی و انگلیسی بکار می رود کسی یاد حشر نمی افتد؟!
واقعا برای من سوال است! ده سال است دنبال پاسخ این سوال می گردم! چرا برخی ایرانیان به واژگان فارسی نامانوس خیلی خیلی حساس هستند اما همین ها وقتی واژگان بیگانه کاملا ناآشنا را می شوند یاد حشر که نمی فتند هیچ! بلکه استقبال هم می کنند!

99.999 درصد نشر این مملکت دست افرادی است که نه تنها به فکر فارسی سره و واژه سازی و ... نیستند بلکه عربی مآب و ... هم هستند!
فرض کنید بین از هر 10000 کتاب، یک کتاب هم عجیب و غریب است و نویسنده مشکل داری دارد! آیا تاثیر گذار است؟
شما اگر نگرانید بروید رهیافت آن اکثریت را اصلاح کنید نه این اقلیت مطلق بی تاثیر را!

احمد شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:29

نصف شهر های ایران فعل رمبیدن رو دارند که به معنی ریزش ناگهانی است مثلا "ساختمان رمبید"، لر ها هم رمبستن دارند، بختیاری هم رمبستن دارند، اراکی ها همدانی ها و ... هم این فعل را دارند!
فعل هلیدن/هشتن هم همین وضع را دارد.
بنده از شما یک سوال دارم آیا رمبیدن / رمبستن فارسی است؟
فارسی نوین است یا فارسی میانه؟

اخیرا هم به جای collapse فرهنگستان گفته رمبش و به جای collapsar گذاشته اند رمب اختر!


تا جاییکه بنده می دانم هیچ تهرانی ای هم نشنیده این واژه را! حالا باید فارسی را محروم کرد از این واژه؟

خیلی از گویش ها هنوز به فارسی میانه (پهلوی ) نزدیک ترند تا به فارسی دری! مثلا در همدان به می باید/ می بایست می گویند میواس!

مرزبندی مشخصی میان فارسی میانه و فارسی نوین وجود ندارد.

حمید شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:34

به جای Pulsar هم می گویند تپ اختر

pulsar = pulse + star

حسن شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:37 http://hhamtaii.blogfa.com

عباس جان من گمان می کنم بد نیست مشخص کنی که کدام یک از کارهای زیر را نامعقول می دانی تا لااقل مثل منی بفهمد ماجرا از چه قرار است:

1- برساختن واژه هایی جدید شبیه "ترافرازنده"، "گرانی سنج" و "براخت"
2- استفاده از ریشه های نامانوس میانه ی فارسی در ساخت واژه های بالا
3- معرفی و توضیح مکانیسم ساخت واژه های بالا
4- پیشنهاد استفاده از واژه های بالا به جای "استعلایی"، "ثقل سنج" و "ابژه"
5- به کارگیری واژه های برساخته ی بالا در نوشته های سازندگان آن واژه ها
6- تبلیغ وسیع واژه های بالا
7- مجبور ساختن همه به استفاده از این واژه ها توسط حکومت و اینها

حسن شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:48 http://hhamtaii.blogfa.com

اگر کتاب "فرهنگ طیفی 'تزاروس' فارسی" را دیده باشید بی شک آنرا در این قحطی پژوهشهای زبان شناسی آماری، بسیار لذت بخش خواهید یافت به جز اسم کتاب که در نهایت سهل انگاری انتخاب شده است. من الان به فیلترشکن دسترسی ندارم ولی تا آنجا که یادم است شهربراز گفته بود که چرا اسم کتاب را گذاشته اید تزاروس؟ چرا نه گنج واژه؟ و بقیه ماجرا ...
آیا سیدعباس گمان می کند که "تزاروس" از "گنج واژه" و "گنز" و اینها بهتر است؟

صدرالدین مشتاق نائینی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:48

دوستان توجه دارند که باید زبانی به کار رود که قابل فهم باشد؟منی که مثلا کمی اهل مطالعه هستم باید بتوانم تا حدی یک متن را بفهمم یا نه؟ متن دکتر ادیب سلطانی را پهلوی یا فارسی میانه یا ...بنامید ولی چطور من شاهنامه و اشعار حافظ و مولانا و سعدی و رودکی و ... را می فهمم ولی متن ایشان را خیر؟!
خب لابد اشکال از من است.
نفوذ عربی در فارسی غیرقابل انکار است .عربی زدایی نسنجیده به همین فارسی نویسی های خنکی می انجامد که انسان را به قول دوستان به وجد!!! می آورد.آخر باید به زبان مردم این دیار کتاب نوشت یا نه؟
گمان می کنم اگر بنا بر وقت گذاشتن و یادگرفتن معجون ادیب سلطانی باشد آدم برود مثلا آلمانی یاد بگیرد تا بتواند کانت را بخواند!!
باز هم تقاضای عاجزانه دارم دوستانی که اهل اطلاع هستند و راهنما یا کتابچه ای برای نحوه مطالعه آثار استاد ادیب دارند مضایقه نکنند.

سلام آقا صدرالدین. اجازه می خواهم در ذیل نظرت نظر بدهم.

البته اوستائی و پهلوی و فارسی ی باستان مادرهای زبان فارسی ی دری هستند، اما آن زبانها، لغاتی دارند که دیگر زنده نیستند. البته انکار نمی کنم زنده بودن و نبودن، امری صددرصد نیست. بله. اوستائی و فارسی ی باستان و فارسی ی میانه، لغاتی دارند که عیناً یا اندکی تغییر، در فارسی ی دری وجود دارند، و در فارسی ی نوین هم وجود دارند.
مسئله این است که دکتر ادیب سلطانی، گشاده دستانه، بسیاری واژه ها را که خودش هنگام چرخ زدن در لغتنامه های اوستائی و فارسی ی باستان و پهلوی و پارتی و سنسکریت و ...، می بیند و خوشش می آید، آنها را میل دارد از طریق کتابهایش، جزو واژگان فارسی ی نوین کند. و هرچند نمی فرماید میل دارد تقریباً تمام لغات عربی را دور بریزد، اما «عملاً»، سیره اش در این جهت است. ایشان حتا لغت «بدون» را به کار نمی برد و می گوید «بی از». خب یعنی چی؟ ایشان به جای «اصل عدم قطعیت» می گوید «اصل ناتاشتیگی». خب یعنی چی؟ آیا صحیح است ما، من و شما و فضلایی مانند دکتر ادیب سلطانی، ملت را مسخره فرض کنیم؟
ایشان اتفاقاً خودش به این نتیجه رسیده در ابتدا یا انتهای کتابهایش، واژه نامه بگذارد و واژه هایش را تعریف کند. در ابتدای هملت و ریچارد سوم واژه نامه گذاشته.
من از استاد ... شنیدم وقتی از جلسات بحثهای ترجمه ی سنجش خرد ناب می آمده بیرون، شب در منزل، متن ترجمه ی انگلیسی ی کانت را می خوانده، تا مطلب را بفهمد. چون از سنجش خرد ناب که چیزی دستگیرش نمی شده.

توجه کنید عزیزان ایران را که «تپ اختر» مدلول خود را بلافاصله به تمام یا اکثر فارسی زبانان منتقل نمی کند، ظاهراً این را می خواهند توجیه گر واژه های عجیب غریب دکتر ادیب سلطانی کنند. اما من قبول ندارم این استدلال را. «تپ اختر» شاید یکی از شفافترین معادلهای فارسی در برابر واژه ی اروپائی بوده. شاید. چنان که دکتر ادیب سلطانی اگر معادل نسبتاً شفاف در برابر واژه های اروپائی بسازد، من شخصاً تشکر می کنم از ایشان. اما ایشان آمده لغتهای

بدون
عدم قطعیت
اطلاعات
صرفاً
ریاضیات
هندسه
معماری

و لغتهایی مانند اینها را، با پهلوی و اوستائی ی «نامأنوس» جایگزین می کند. اقدامات ایشان، جای تشکر دارد؟ به نظر من نه.

خلیل شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:17

سلام،

با سپاس از " گنز " شما!

حسن یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 http://hhamtaii.blogfa.com

چون دیدم چندبار درباره ی دشواری خواندن سنجش خرد ناب حرف زده شد، دو ترجمه ی متفاوت از بخشی یکسان از آن را اینجا می گذارم تا نشان دهم قسمتی از دیگرگونی کتاب کانت، به محتوایش مربوط است نه صورتش. اینجور کتاب های تخصصی اصلا قرار نبوده است راحت الحلقوم بوده باشند.

1- نقد عقل خالص، ترجمه منوچهر بزرگمهر: در قضیه "هر تغییری را علتی است" مفهوم علت چنان به وضوح متضمن مفهوم ضرورت ارتباط با معلول و کلیت تام قاعده مزبور است که اگر بخواهیم مثل هیوم آنرا مأخوذ از مقارنت واقعه حادث با واقعه ماقبل و استیناس ذهنی ناشی از مشاهده این اقتران بدانیم اصل مفهوم علیت از میان می رود و ضرورت ذاتی حکم اعتباری محض می شود.

2- سنجش خرد ناب، ترجمه ادیب سلطانی: همانا در گزاره ی "هر دگرگونی باید علتی داشته باشد"، خود مفهوم علت، چنان آشکارا مفهوم ضرورت پیوستگی با معلول، و کلیت فرسخت قاعده را در خود گنجانیده است، که اگر می خواستیم به شیوه ای که هیوم عمل می کرد، مفهوم علت را از تداعی ی بازباری ی [=مکرر] آنچه رخ می دهد با آنچه پیش از آن می آید، و عادت ناشی از آن در پیوندانیدن تصورها مشتق سازیم (یعنی در نتیجه تنها از ضرورت درون آختی [=ذهنی])، مفهوم علت به کلی از میان می رفت.

من مهمترین مشکلم در پاراگراف های بالا، هیوم است.

حمید یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:32

آقای صدرالدین مشتاق نائینی

شما جمله 1 را بهتر از جمله 2 می فهمید؟
بنده تابحال استیناس را نشنیده ام!!
99 % ملت ایران هم نمی دانند استیناس چیست!

شما چرا به اینها اعتراض نمی کنید؟
شاید به این خاطر است که انسان به دلایل روان شناختی به وضع موجود اعتراض نمی کند! معمولا به تغییر حساس است!

سلمان محمدی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:53 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

جناب حمید و دیگر دوستان.
سلام.
در ترجمة بزرگنهر حداکثر یک استیناس را برخی شاید نفهمند (من که وقتی برای بار اول به این لغت برخوردم، با کمی فشار به ذهنم فهمیدم: انس در باب استفعال. کلا یعنی انس گرفتگی یا یک همچی چیزی). همان مرحوم بزرگمهر هم با همان سلیقة به ظاهر عربی زده اگر امروز میخواست ترجمه کند، شاید استیناس را به کار نمیبرد.
اما خداوکیلی از ترجمة ادیب کسی چه م!
تازه دقت داشته باشید که جناب ادیب از خیر سره سازی برای این لغات:
مفهوم
علت
ضرورت
معلول
کلیت
قاعده
عمل
تداعی
عادت
ناشی
تصور
مشتق
نتیجه
یعنی
گذشته بود. اگر برای آنها هم معادلهای سره میساخت قول میدهم، به شرفم سوگند میخورم، که خود هوخشتره هم نمیتوانست معنایش را بفهمد، چه رسد به ادیب و امیر و حمید و سره بازان معاصر!!!!

حسن به سلمان دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 http://hhamtaii.blogfa.com

فرمایش شما بهترین شاهد برای اینست که ادیب اصلا بنای سره نویسی ندارد. واژه های تازه را هم که خودش بنده خدا در پرانتز و براکت و پانویس و اینها توضیح می دهد.
مشکل پاراگراف های بالا، اما ای برادر، بیشتر از جنس هیوم است؛ تا استیناس و اقتران و درون آختی و بازباری.

امیر دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:56

به سلمان محمدی
همانطور که وقتی شما به استیناس بر می خورید به اطلاعات عربی خود رجوع می کنید و 4 تا صیغه عربی را بالا پایین می کنید تا معنی واژه را دریابید ما هم براحتی به اطلاعات زبان فارسی خود رجوع میکنیم و 4 تا پیشوند و پسوند را بیاد می آوریم و معنی واژه را در می یابیم!

اما کار شما اصلا ایرادی ندارد! نرمال است! ولی کار ما عبث و بی هوده و تعصب ... است!

حمید دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:05

استبرا و استیذان و استیناس و ... اعتراض ندارد! اصلا این واژگان عجیب نیستند! خیلی هم مانوس و آشنا هستند و خودی!

اما اگر مثلا بنده به جای گوش کردن بگوبم گوشیدن (که در پهلوی هم گوشتیدن بوده!) آنوقت صدای این وبلاگ در می آید که چه کسی گفته از هر چیزی می توان فعل ساخت! مگر فارسی انگلیسی است که اینطور دست و دل بازانه فعل می سازید!!!

بنده بر این باورم که دیر یا زود باید همه قابلیت های مرده و زنده زبانهای ایرانی را زنده کرد و فعال! مگر اینکه بخواهیم در جا بزنیم!

حمید دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:07

اصلاح غلط تایپی: گوشیدن در پهلوی گوشیتن بوده

امیر دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:11

در انگلیسی از یک (uni) فعل unite ساخته شده به معنی یکی شدن و یکی کردن

در عربی از احد و واحد فعل اتحاد ساخته شده به معنی یکی شدن و یکی کردن

حتا در ترکی از بیر (یک) فعل ساخته شده و فعل بیرلشماخ یعنی یکی شدن!

چرا نباید در فارسی از یک/یکان/یگان فعل ساخته شود؟ مثل همین یگانستن که ادیب یگانسته را به جای متحده/united بکار برده؟

ایراد کار کجاست؟

صدرالدین مشتاق نایینی سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:46

با سلام
بنده دوستان را به مقدمه بهاءالدین خرمشاهی بر ترجمه اش از علم و دین ایان باربور ارجاع می دهم.در باب فارسی نویسی خنک و استفاده از عربی به نظرم خوب توضیح داده است.کاری که من به احتمال زیاد به خوبی او از عهده اش برنمی آیم.
اما
گمان می کنم اینجا مسأله عربی کمی هم ایدئولوژیک شده است.
دوستان می دانند که من در ذیل پست دیگری از سید عزیزمان در برابر فرد هتاکی که به زبان و ادب فارسی توهین کرد واکنش نشان دادم. آن قدر تند بودم که بعضی از دوستان از مواضع من برائت جستند.پس گرایش خاصی به عربیت هم ندارم.اتفاقا از برخی از سره نویسی ها هم لذت می برم.سبک دکتر کزازی را هم لذت بخشتر و هم قابل فهمتر می دانم.
انصاف این است که تخصصی هم در مباحث زبان شناختی ندارم و حتی شاید املا و انشایم هم خالی از نقصان نباشد.
به هر حال از نظرات دوستان استفاده کردم.

امیر سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:11

سبک کزازی خوب است اما کافی نیست! برای ادبیات خوب است! سبک آقای کزازی به هیچ وجه قادر به پاسخگویی به نیاز های زبان علمی نیست!

اینجا سخن از لذت بخش بودن و ... نیست! بنده هم چندان لذتی از خواندن "سوگنمایش هملت، شاهپور دانمارک" نبردم! با عادات زبانی و ادبی من سازگار نبود!
اما لذت بردن همه ی بحث نیست!

اگر در زمان قاجار، کسی مانند کزازی سخن می گفت همه فکر می کردند جن زده شده است! اما شما الان برایت لذت بخش است!

از آن متن های قاجاری و انشاهای عربی رسیده ایم به یک زبان شسته رفته تر و پاکیزه تر و بسامان تر!

فتوای بنام شیرازی در ممنوعیت تنباکو را که شنیده اید! آن زبان هم فارسی است، این زبان کزازی هم فارسی است! چرا زبان ادیب فارسی نباشد؟



شاید 50 سال دیگر واژگان حیدری ملایری و ادیب جا افتادند و عادات زبانی ما هم تغییر کرد.


سلمان محمدی سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:57 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام.
ان شاء الله. بر بخیل لعنت! ولی با چه بهایی؟
قافلة تجدد (مدرنیته) سخت میتازد برادر! سخت! و ما اگر نجنبیم، له میشویم. میپیوندیم به 3000 زبانی که در سال دارند میمیرند و حل میشوند در انگلیسی یا یک زبان فرنگی دیگر.
مشکل الان ما این عربیهایی است که دستکم هزار سال در زبان ما و حافظ و سعدی جا خوش کرده اند و فارسی شده اند و اصلا گاه از معنای عربی خود تهی شده اند و گاه حتی نقش خود را هم از دست داده و نقش دیگری در زبان ما پذیرفته اند؟ یا انبوه انبوه واژة تازه نفس فرنگی که با فن و علم و پیام رسانی (communication) بر سر ما دارند آوار میشوند و زبان نازنین ما را دارند خفه میکنند؟ مشکل من با عربی ستیزها در این است که دوستان اولویت بندی را از یاد برده اند. خلاصه هر چه میکنیم به چابک کردن و چالاک کردن "زبان به مثابه ابزار فکر" هم گوشة چشمی داشته باشیم.
کتاب "زبانِ باز" آشوری را بیش از یک بار باید خواند.

امیر چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:27

مشکل یک واژه ی عربی نیست! اگر تاثیر عربی فقط درحد واژگان بود قابل تحمل بود!
با ورود یک واژه ی عربی ده ها واژه ی دیگر وارد زبان می شود!

همین دو جمله بالا را ببینید! واژگان عربی تاثیر، قابل، تحمل، وارد را ببینید! اینها تنها نیستند! هم خانواده های آنها هم به فارسی را پیدا کرده اند! مثل اثر، متاثر، آثار، و ... قبول، مقبول، ...حمل، محموله، حمال، محمل، ....وارد، ورود، ...


خوب چه باید کرد؟ مشکل فقط عربی بودن نیست! مشکل بی پایان بودن این وام گیری است و ذهن زبانی ما را بگ.نه ای تغییر داده که به جای برساختن واژه ی فارسی می رویم سراغ واژه ی عربی آن!

حیدری ملایری اما نخست می کوشد چیزی بسازد، اگر نتوانست آنوقت رو می آورد به وام گیری!

امیر چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:03

شما وقتی واژه ی "جذب" را در برابر فعل absorb می پذیرید افزون بر اینکه مجبورید واژگان دیگری از این خانواده (مجذوب، جاذب، ...) را بپذیرید، متوجه می شوید که این واژه ی "جذب" از پس واژگان دیگر مرتبط با واژه ی اصلی بر نمی آید ( مانند adsorb, absorb, resorb, desorb, nanoabsoption, superabsorption, , malabsoption, و ده ها واژه ی دیگر)

حالا یکی پیدا شده که رویکردش متفاوت است! اول می کوشد برای sorb که جز پایه فعل absorb است معادلی در فارسی بیابد اگر نیافت سعی می کند از مایه های نیاکان زبان فارسی و یا گویش های دیگر فارسی و یا حتا زبانهای ایرانی استفاده کند. خوب ایشان فعل پایه ی شمیدن (همریشه با آشامیدن) را برگزیده برای sorb بعد آمده با پیشوند های بر و در و ... فعل های برشمیدن، درشمیدن، واشمیدن، بازشمیدن و .. را ساخته. علاوه بر این همه فعل، واژگان دیگری مثل درشمنده، درشمیده و .. نیز خودکار ساخته می شوند.
حالا واقعا ایراد این کار چیست ؟؟! آیا این ضربه به فارسی است یا آن عربی نویسی های قلمبه سلنبه که 90 % فارسی زبانان نمی فهمند!؟
آقای سید محمدی معتقد است همه کار های آقای حیدری ضربه به فارسی است و بد! من تابحال ندیدم ایشان حتا یک واژه از ایشان را ستوده باشند! این اسمش نقد نیست! بنده تمام واژه نامه آقای حیدری را مطالعه کردم، 70-80 درصد ساخته های ایشان به نظرم خوب هستند و بقیه بیست درصد هم منبع مطالعه ریشه شناسی خوبی است.
بنده با 18 سال تحصیل و دانش آموختگی از بهترین دانشگاه های ایران و با مطالعه فراوان هنوز نمی دانم "ضرس قاطع" یعنی چه؟ هنوز نمی دانم "در صدد" یعنی چه! چرا کسی مسوول این نافهمیده ها نیست!؟ اما مثلا "ایرنگ" پهلوی حساسیت بر انگیز است؟ یعنی "ضرس/ضرص/زرس" به "ایرنگ" ارجحیت دارد؟

http://persianlanguage.ir/wp-content/uploads/2010/10/Bazdisi_Zabane_Parsi_04.jpg

سلام علیکم. اجازه می خواهم ذیل نظرتان، نظر بدهم.

من می دانم دکتر حیدری ملایری یک یا چند صفحه است در اینترنت که معادلهای پیشنهادی ی ایشان در موضوع اخترشناسی، و اگر اشتباه نکنم در موضوعات دیگر و در موضوعات مختلف، آن جا ارائه شده است. شاید الان در کامپیوترم، از سابق، تمام آن صفحات و واژه ها را داشته باشم. حضور ذهن ندارم که آیا من هم مانند شما حدود 80 درصد با ایشان موافقم، و 20 درصد الباقی اش هم به درد مسائل دیگر من بخورد، یا فرض کنید با حدود 95 درصدش مخالفم. حضور ذهن ندارم. من واژه ی «نپاهشگاه» ایشان و دیسول و تارسیت ایشان در ذهنم است. و با اینها مخالفم.
ممکن است من، با تمام لغات ایشان مخالف باشم. نظراً ممکن است من موافق هیچ کدام از برساخته های فردی مانند دکتر حیدری ملایری نباشم، و نظراتم درباره ی آن فرد، «نقد باشد».
البته بعید می دانم در مورد شخص خاص آقای حیدری ملایری، با هیچ کدام از پیشنهادهای ایشان موافق نباشم.
توجه کنید بحث من و شما و من و دکتر ملایری، در سطحی بالاتر از واژگان است. بر سر «نیاز به ساختن واژه در برابر لغت رصدخانه» است بحث ما. شما، با ادله و شوادهد، ظاهراً می خواهید مرا قانع کنید که نیازسنجی ی دکتر ملایری، موجه است. من تا کنون قانع نشدم که نیاز است در برابر «رصدخانه»، با این ساز و کار که ببینیم ریشه و پیشوند و پسوند لغت معادل اروپائی ی لغت نیمه فارسی نیمه عربی ی «رصدخانه» چیست، و آن ریشه و پیشوند و پسوند را ترجیحاً در فارسی ی میانه و فارسی ی باستان و اوستائی معادلیابی کنیم و در نهایت لغت «نپاهشگاه» را ارائه کنیم، مخالفم. شما موافقی. شما دلیل داری. من هم دلیل دارم. گمان کنم این ممخالفت من موافقت شما، به دیدگاه کلان زبانی ی ما ارتباط دارد. بحث دو لغت و سه لغت نیست. بحث دیدگاه کلان زبان است. بحث روان شناسی است. بحث ذهن و زبان است.

با احترام.

سلمان محمدی چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:58 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام.
من با آقای سیدمحمدی موافق ام.
"در صدد" و دیگر لغات برشمردة آقای امیر را هم میفهمم. گمان میکنم غالب فارسی زبانان هم بفهمند. حتی آقای امیر! هر که هم نفهمد، به اولین فرهنگ فارسی دم دستش که مراجعه کند، میفهمد. شما را به خدا بفرمایید ما "نپاهشگاه" را چی جوری بفهمیم؟
و اصلا وقتی "رصدخانه" هست - از هزار سال پیش هم هست - و همه هم میفهمند، چه مر... (بر شیطان لعنت!) چه دلیل موجهی داریم که این مغز شریف را به کار برساختن نپاهشگاه بیندازیم؟! چیز کم داریم برای فکر کردن؟ حتی چیز کم داریم برای معادل ساختن؟
من نمیفهمم والله

امیر جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:32

آقای محمدی !
من درصصد را منی فهمم اما نمی دانم معنی لغوی آن چیست!

از آن منظر که شما فرمودیه اید! شما هم نپاهشگاه را می فهمید!

نفهمیدید هم کافیست توی وب سرچ کنید!

اما آقای سید محمدی!
من هم می فهمم بحث کلان است ! بحث نیازسنجی است و ...
چیزی که شما نادیده می گیرید این است که نقطه ی آغاز حیدری ملایری برای نپاهشگاه! رصد خانه نیست! بلکه فعل observe است. نتیجه ی نیازشنجی ایشان برای این فعل و مشتقاتش شده نپاهش و ... یکی از نتایجش هم می شود نپاهشگاه! لطفا دقت بفرمایید هدف ایشان ساختن معادل برای رصدخانه نبوده و اساسا در هیچ کدان از برساخته های ایشان من چنین روحیه ای ندیدم! کار ایشان را کلان تر و در سطحی بالاتر دیدم. ممکن است نتیجه ی کار ایشان به نپاهشگاه و .. هم ختم شود!

اجازه می خواهم در ذیل نظرتان نظر بدهم:
سلام علیکم.
من نه با رویکرد کلان دکتر حیدری ملایری موافقم که وقتی to observe را ببیند به یاد پاییدن و نپاییدن بیفتد، و نه با نتیجه ای از نتایج کار ایشان، که «رصدخانه» باشد.
دکتر حیدری ملایری ظاهراً تصور کرده هر نسخه ای برای «ریشه»ی observe می پیچد، آن نسخه برای «مشتقات» observe شامل observatory و observation و observantly و observant و observance و observer هم می تواند به کار رود، و ایشان ظاهراً خشنود شده که آچار فرانسه ای ساخته که چند کار انجام دهد.
به نظر من، این دید، دید لغتنامه نگاری نیست. دوست گرامی. توجه کن:
باید دید در تاریخ زبان ما در برابر «مفهوم»
observatory
و
observation
و
observe
چه گفته اند. وقتی در برابر مفهومی که در انگلیسی می گویند
observatory
و در فرانسوی می گویند
observatoire
در فارسی از قدیم الایام معادل رسا و شفاف و واضح وجود داشته که
«رصدخانه»
بوده، خب تمام تلاشها و اقدامات دکتر حیدری ملایری بیهوده است. دوست گرامی. آشنائی با معنای پیشوندها و پسوندها و ریشه ها و میانوندهای زبانهای اروپائی، در اصطلاح شناسی و اصطلاح سازی کمک می کند به ما. خیلی کمک می کند. اما دکتر ادیب سلطانی و دکتر حیدری ملایری با دانستن پیشوندها و پسوندها و ...
«افتاده اند در پرتگاه»
و می پندارند مسائل زبان فارسی را حل کرده اند.
همین راه که دکتر حیدری ملایری رفته، و رسیده به
«رصدخانه»
دکتر ادیب سلطانی هم همین راه را رفته و «ریاضیات» را گذاشته کنار و مقید شده بگوید «مزداهیک». خود دکتر ادیب سلطانی گفته در عملیات ترجمه و اصطلاح شناسی باید دید «مفاهیم زبانهای بیگانه، در زبان ما با چه لغتی ادا شده» (نقل به مضمون سخن ایشان توسط بنده)، اما من نمی دانم از چه زمانی و چه سالی، ایشان اصلاً دستگاهش این مدلی شده که کتابش باید صد تا دویست تا پانصد تا براکت داشته باشد و لغاتش را معنا کند برای ملت.

من دکتر حیدری ملایری را این طور می بینم که چشمش را بسته و می خواهد با کنار نهادن گنجینه و مخزن واژگان هزار ساله ی زبان ما، چند آچار فراسنه بسازد و گروه گروه لغتها را وارد یک function کند و از آن طرف لغت بدهد بیرون.

با احترام.

امیر شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:57

1- می تونم بپرسم در فارسی از دیرباز به Observe چه می گفته اند؟ در شاخه های مختلف علمی به Observe با ذکر مثال بفرمایید چه می گفته اند!

2- این تاریخ زبان ما! محدود به چند سال می شود؟ فقط بعد از اسلام؟ یا مثلا زبان فارسی میانه هم جز تاریخ زبان ما هست!؟

حمید شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:56

از این جمله
«مفاهیم زبانهای بیگانه، در زبان ما با چه لغتی ادا شده" نمی توان راهبرد های زبانی یک ملت را درآورد!

زبان اگر چیز پویایی باشد نباید این جمله را گفت! حالا فرض کنیم واژه ی حکیم و طبیب 1000 سال بیشتر در زبان ما جاری بوده، خوب آیا این مجوز عدم استفاده از پزشک است؟
آیا این جلوی ما را در واژه سازی باید بگیرد؟

به نظر من همه چیز قابل تغییر است و رصد خانه هم جز اصول زبان پارسی نیست، رزوی آنده و شاید روزی هم برود.

سلمان محمدی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:37 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام. جناب حمید عزیز. خب برود که چه شود؟ که ما برگردیم به دوران طلایی پیش از اسلام؟ همان دوران که بچة کفاش حق نداشت مزداهیک بخواند؟ همان زمان که موبدان موبد از برخی مقامات معظم فعلی هم بیشتر آدم میکشت؟ همان زمان که از بس گند و کثافتش به همه جا زده بود، ایرانیها به آن پشت کردند و با آغوش باز به اعراب پابرهنه راه دادند؟
من یکی دو ماه پیش عرض کرده بودم که تهِ این سره گرایی فقط یک اسلام ستیزیِ پنهان شده در پشت عربی ستیزی است. برخی دوستان انکار فرمودند. و حالا دم خروس درآمده است.
جناب آقای امیر عزیز. چنان که بارها عرض کرده ام، زبان امروز ما فارسی است و نه پارسی یا پهلوی. در فارسی معاصر هم برای انتقال مفهوم observe مشاهده و معاینه و تماشا و دیدن و نگاه کردن و خیلی چیزهای دیگر را - بسته به متن text و بافتار context - به کار میبرند و با همة فشارهایی که برخی به خود وارد می آورند، قطعا کسی نباهش را به کار نخواهد برد! متأسف ام که مجبورم صراحتاً بگویم عِرض خود میبرید و زحمت ما میدارید.

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:27

سلمان محمدی:

اتفاقا دم خروس شما زد بیرون!
شما بگو دلت به حال عربی می سوزد و اسلام! به خاطر همین مصالح فارسی برایت بی اهمیت است!

بگو بحثت زبان نیست! از چیز دیگری می ترسی!


پدران ما اسلام را با آغوش باز پذیرفتند؟ از عرب ها استقبال کردند؟ !!!!!
به فرض درست ! ما که مثل پدرانمان نیستیم! ما نه از عرب و نه از عربی استقبال می کنیم.

لابد اسلام شما مشکلی داشته که الان یک عده ای اسلام ستیز شده اند! لابد انقدر هم وحشتناک بوده که می ترسند آشکارا اسلام ستیزی کنند! مجبورند پشت سره گرایی پنهان شوند تا جانشان حفظ شود!
چه دین رحمانی ای!


شما اول خودت را از قید ها رها کن! بعد بیا بحث علمی! وسط بحث علمی پای اسلام را به میان می کشی؟ چه ربطی دارد؟!
یعنی اگر ما به جای نمازو روزه بگوییم صوم و صلاه مسلمان تریم؟

طبق گفته ی شما اسلام تحمل زبان دیگری را ندارد!!؟ اسلام آمده داشته های دیگر تمدن ها را نابود کند و خودش جای آنها بنشیند!!؟


لابد الان گند و کثافت نزده بیرون که دلار در یک هفته 1000 تومن گران می شود؟ الان همه چیز خوب و خوش است!

شما اگر ایران هراسی داری نیا داخل این بحث ها !

سلمان محمدی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:33 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام آقای حمید. واکنش شما - گرچه بی ادبانه است - اما نشان میدهد که حدسم درست بود.

1. شما از سره گرایی دفاع کردید، من هم گفتم دم خروس تان زده بیرون. من کجا از عربی دفاع کردم که میگویید "اتفاقا دم خروس شما زد بیرون"؟ من از فارسی معاصر دفاع کردم و میکنم و در این فارسی معاصر بسیاری لغات "ریشة" پارسی و پهلوی دارند، بسیاری هم "ریشة" عربی یا ترکی یا سریانی یا .... اگر دفاعم از فارسی معاصر به معنای آن است که دلم به حال عربی و اسلام سوخته، به همین اندازه دلم برای پهلوی و زرتشتیگری هم باید سوخته باشد! ملاحظه فرمودید که استدلال تان چه قدر نادرست بود؟
2. حتی اگر اسلام، رحمانی نباشد و "مشکلی داشته که الان یک عده ای اسلام ستیز شده اند" هیچ یک دلیل موجهی برای سره گرایی نیست! متأسف ام! حالا که قبول کرده اید که تهِ این سره گرایی تان اسلام ستیزی است، آنهم اسلام ستیزیِ توام با ترس و وحشت، بی زحمت فشار اسلام ستیزی تان را در بحثهای اعتقادی یا مثلا تلاش برای سرنگونی حکومت برپاشده به نام اسلام یا یک چیزهایی از این قبیل خالی فرمایید، نه در سره گرایی که با این کارها توجیه نمیشود.
3. چشم! من سعی میکنم "اول خود[م] را از قیدها رها کنم" ولی بفرمایید کدام قید؟ اگر منظورتان تقید به اسلام است که متأسف ام. نمیتوانم. همان طور که شما نمیتوانید خودتان را از قید تعلق به نظام عقیدتی خودتان رها کنید. ولی من گمان نمیکنم "وسط بحث علمی پای اسلام را به میان" کشیده باشم. اگر اسلام را مفروض گرفته بودم و میگفتم بر اساس فلان حکم اسلامی یا فلان آیه و حدیث همه باید عربی حرف بزنند و اگر در دفاع از نظر خودم میگفتم عربی زبان مقدسی است چون زبان وحی است و ...، بله حق با شما بود. من فقط در مورد منشأ سره گرایی شما حدسی زدم که اتفاقا صائب هم بود. اشکالی دارد؟
5. بقیه فرمایشهای شما هم فقط شدت عصبانیت تان را نشان میدهد و به حرفهای من و مواضع دینی من - که تازه اصلا آنها را در این بحث دخالتی نداده ام - هیچ ربطی ندارد.
ان شاء الله بقیه بحث را با آرامشی در خور بحثهای عقلی و بدون دخالت دادن عقاید دینی مان ادامه دهیم، ... البته اگر خواستید!

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:51

نه من بحثی با شما ندارم!
من با یک ایرانی فارسی زبان که طبیعتا دلش برای زبانش می تپد (نه زبان بیگانه) بحث می کنم نه کسی که مخالفت ها و موافق هایش (در بحث زبان) به خاطر در نظر گرفتن مصالح دینش است!

شما ظاهرا یادتان رفته که زبان پارسی امروزین فرزند پارسی میانه است و آن هم فرزند پارسی باستان. هیچ ربطی هم به عربی ندارد و اگر امثال شما نبودید الان مردم هم مسلمان بودند و هم زبان پاکیزه و توانمندی داشتند!

اما الان نه مسلمانند و نه زبانشان پالوده!

البته برخی بر این باورند اسلام همین است و مسلمانان هم همین هایند که آتش می زنند و می کشند و دروغ می گویند و دو رو هستند! نمونه اش همین کاریکاتور کیهان درباره یوسف و زلیخا که هیچ کس اعتراض نکرد و آدم نکشت!


امیدوارم زبان پارسی خادمانی چون فردوسی داشته باشد نه گویشورانی چون شما که هستی و نیست و کیستی و ناموستان را برای این دین دادید و فروختید در حالیکه چیزی از شما نخواسته بود!

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:56

آقای حداد عادل چنید سال پیش در پاسخ شخصی که گفته بود مهمانسرا چه ایرادی دارد که در حرم خمینی نوشته اید دار الضیافه!
ایشان پاسخ داده بودند ما میخواهیم جو آنجا مذهبی باشد!

این نشان می دهد که دینداران (البته این نوع دینداران) خیرخواه زبان فارسی نیستند و بلکه بر عکس! له شدن زبانشان را در برابر هزاران وام واژه ی بیگانه را هم خوب می دانند و مذهبی تر!


99% مخالفت های تغییر خط هم همین است، ریشه ی دینی دارد تا ریشه علمی!

قید یعنی اینها! یعنی اینکه دست و پای شما را در تعقل ببندد و نگذارد فکر کنید که واقعا حقیقت چیست!


اگر ملتی زبانش را در اختیار زبان بیگانه قرار داد مثل تاین است که ناموسش را به باد داده است! ظاهرا شما بدتان نمی آید از این کار

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:02

درترکیه هم وقتی آتاتورک می خواست زبان ترکی را از بردگی فارسی و عربی برهاند و بازگرداند به اصل خودش! امثال شما چنین مزخرفاتی را می بافتند!
اما آنها هم خط را عوض کردند و هم زبانشان را اصلاح کردند و از از آن زبان ترکی عثمانی (که آکنده بود از واژگان فارسی و عربی) به زبان ترکی امروز رسیدند.

ترکی ای که به اندازه عربی در ویکی مقاله دارد! و رزونامه هایش چند میلیون تیراژ دارند نه مثل ایران چند ده هزار!

البته مردم دینشان هم بیشتر شده است! حداقل از ما ایرانی ها مسلمان ترند.

امیر دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:09

ظاهرا این شما بودید که بحث غیر زبانی را آغازیدید! اینکه دوران باستان گند وکثافت بوده و طلایی نبوده یک بحث تاریخی است! خیلی ها معتقدند دوران طلایی بوده و بعد از اسلام ایران به گند کشیده شده! همه ی دلایل تاریخی هم نشان می دهد ایرانیان هرگز از عرب ها استقبال نکردند و اتفاقا بسیار بر آنها شوریدند و کشته شدند. تا 5 قرن بعد از تازش تازیان با ایران همچنان بخش عمده ای در ایران زرتشتی بودند و ...داستان بچه کفشگر هم مستند تاریخی ندارد! تازه فرض کینم سخن شما درست باشد و ایرانیان باستان وطن خویش را در اختیار بیگانه گذاشته باشند! الان چه؟ آیا ما به خاطر رای و نظر و عملکرد 1400 سال پیش پدرانمان، از عرب ها و زبانشان تبعیت کنیم؟
این بحث ها که شما کرده اید جایش اینجا نیست! به شما مربوط نیست که نیت افراد چیست! ما بحث زبانی می کنیم شما هم بحث زبانی بکنید! نه چیز دیگر!

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:12

شوربختانه دین همیشه چنین خائنانی را پروده است!

وقتی انگلیسی ها شروع کردند به ترجمه کتاب مقدس به انگلیسی (کع تا آن زمان لاتین بود) عده از همین دینداران و کشیشان زبان انگلیسی را الکن و عوامانه و غیر دقیق و غیر مقدس دانستند!
و دلشان نمی خواست زبان انگلیسی پا بگیرد در برابر لاتین!

اما الان ما نتیجه اش را می بینیم! برترین زبان دنیا!

سلمان محمدی چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام. من پیشنهاد میکنم دوستان ناگهان آن قدر هیجانی نشوند که خودشان و منویات شان را چنین لو دهند
یکی اگر همة این مباحثه را مرور کند، آخر به شما چه خواهد گفت؟ ببینید چه کرده اید:
1. پیشداوری: "... کسی که مخالفتها و موافقتهایش (در بحث زبان) به خاطر در نظر گرفتن مصالح دینش است!" (من چه حرفی زدم که شما این را نتیجه گرفتید؟) نمونة دیگر: "اگر امثال شما نبودید الان مردم هم مسلمان بودند و هم زبان پاکیزه و توانمندی داشتند!" و "شما که هستی و نیست و کیستی و ناموستان را برای این دین دادید و فروختید". امثال من یعنی کی ها؟ مسلمانان؟ مذهبیها؟ پس در ذهن شما یک تیپ (مسلمان یا مذهبی یا امّل یا ...) ساخته شده که افراد را حسب تعلق یا عدم تعلق به آن تیپ - نه بر اساس ویژگیهای خودشان - قضاوت میکنید. این در روانشناسی اجتماعی دقیقا تفکر قالبی (استرئوتیپ) نام دارد که زیربنای پیشداوری (prejudice) است. نمونة دیگر - که خواسته اید کمی بپوشانیدش: "برخی بر این باورند که اسلام همین است و مسلمانان هم همین هایند که آتش می زنند و می کشند و دروغ می گویند و دو رو هستند!"
و "دینداران (البته این نوع دینداران) خیرخواه زبان فارسی نیستند و ... له شدن زبانشان را در برابر هزاران وام واژه ی بیگانه هم خوب می دانند و مذهبی تر!" و از همه آشکاره تر: "99% مخالفتهای تغییر خط هم همین است، ریشه دینی دارد تا ریشه علمی!"
2. توهین: "اگر ملتی زبانش را در اختیار زبان بیگانه قرار داد مثل تاین است که ناموسش را به باد داده است! ظاهرا شما بدتان نمی آید از این کار" و "در ترکیه هم ... امثال شما چنین مزخرفاتی را می بافتند!" و "به شما مربوط نیست که ...."و "دین همیشه چنین خائنانی را پروده است" (یعنی مرا خائن خطاب فرموده اید).

آرش یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:31

امروز فهمیدم عرب ها به جشنواره (فستیوال) می گویند مهرجان! که از مهرگان ایرانی گرفته شده.

سلمان محمدی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:13 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام.
تازه مسجد را هم از مزگت ما گرفته اند. رواج را هم از روا(گ) ما گرفته اند و ترویج و هزار واژة دیگر باش ساخته اند. و از این قسم کم نیست.
از انگلیسی هم گرفته اند: به تلفن میگویند هاتَف، ولی از خود تلفن مصدر ساخته اند: زیدٌ تَلفَنَ عمرو یعنی زید به عمرو زنگ زد.
با یُن (یون) انگلیسی هم تأیین به معنای ionization و مؤیَّن به معنای ionized ساخته اند. آن وقت ما تا میگوییم یونیدن و یونش یا قطبیدن و قطبش و امثالهم، یک عده صدای شان درمی آید.
بعد شکایت میکنیم که چرا زبان ما هی دارد پس میرود!

کی آرش یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:58

بنده چند وقت پیش سوار مترو شدم.
چند نوجوان مشغول صحبت بودند
یکی به آن دیگری می گفت : پسر قاطوندمش اساسی!

یعنی مردم بعد از فعل قاطیدن (از قاط) که معنی قاطی کردن و قاط زدن و .. را می دهد فعل سببی آن یعنی قاطاندن را هم ساخته اند و بکار می برند!
کم نیست از این نمونه ها!

گوشیدن و حرفیدن و چتیدن و زنگیدن و گرخیدن و ...

مشکل مردم نیستند، بلکه مشکل نویسنده ها هستند.

بنده بر این باورم که از خیلی چیزها می شود فعل ساخت (روشنیدن، تاریکیدن، درازیدن، سیاهیدن، بزرگیدن، ...)
الان هم در محاورات اینترنتی( مثل ایمیل و چت که نیاز به خلاصه نویسی زیاد است و قواعد دست و پا گیر کم! ) کاربران زیاد بکار می برند.

خیلی چیزها فعل داشته و الان فقط اسمش مانده (فراموش - فراموشیدن، گوش-گوشیدن، تباه-تباهیدن، پناه-پناهدین و ...)



همین رواگ (که از رو گرفته شده است)که آقای سلمان محمدی مثال زدند، چه ایرادی دارد فعل رواگیدن و رواگاندن را بسازیم؟ عینا همین فعل ها در پهلوی وجود داشته!

یا مثلا از پیداگ (پیدا) نمی توان پیداگیدن (ظهور) و پیداگاندن را ساخت؟




bzorgmehr جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1400 ساعت 10:42

درود مرد ارجمند
با ارزوی تندرستی برای شما

درست مانند خودشما که تنها سخن خود را می گویی ، سخن شاید با شما هم ناسودمند باشد ولی زبان پارسی توانا است می تواند سبز شود بهنگامی می توانیم از واژه های پارسی بهره ببریم چرا واژگان دیگر؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد