تعقل قرآنی؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) محمدرضا حکیمی، کلام جاودانه (سخنی چند پیرامون «نهج البلاغه» و آفاق آن)، قم، انتشارات دلیل ما، 1386، صفحه ی 39:

            «آری، قرآن کریم که بطور مؤکّد و مکرّر دعوت به تفکّر و تعقّل کرده است و آنهمه به این امر اهمیّت داده است، چگونه می شود که خود برای آن روشی نداشته باشد؟ (و منتظر بماند تا دو قرن بعد، روش یونانی ترجمه شود، و دو قرن پس از آن، تهذیب و تدوین یابد؟) و آیا می شود تعقّل قرآنی کرد به روش یونانی؟ مانند اینکه قرآن دستور داده است نماز بخوانیم، ما نماز را به تعلیم مذهب دیگری بخوانیم، و بپنداریم که همان نماز قرآنی است که خوانده ایم و همان نتایج را هم دارد؟»

            دو) به نظر من دیدگاه استاد محمدرضا حکیمی، نادرست است.

طبق درک فعلی ی بنده، خداوند به طور کلی تفکر و تعقل و علم آموزی ی خاصی، به روش خاصی، مورد نظرش نیست. و گمان می کنم خداوند در دستگاه خلقت، پیشرفت روشهای تعقل و تفکر و علم آموزی در میان انسانها را، در نظر گرفته است.

خداوند فرموده است «قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف بدأ الخلق» (عنکبوت، 20). آیا منظور خداوند این بوده، فقط با روشها و امکانات موجود در زمان نزول قرآن، یعنی سیر و سفر کردن با پای پیاده و با شتر و اسب، و با روشهای علمی ی آن زمان، در طبیعت بنگرند و طبیعت را بشناسند؟

            خداوند فرموده است «قل انظروا ماذا فی السماوات و الأرض» (یونس، 101). آیا منظور خداوند این بوده، فقط با روشها و امکانات موجود در زمان نزول قرآن، در آسمانها و زمین بنگرند و آنها را بشناسند؟

            إنّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون (رعد، 3). آیا منظور خداوند این بوده فقط برای افرادی که «تفکر قرآنی» می کنند، فلان چیزها و فلان پدیده ها، آیات و موجبات عبرت هستند؟

            إنّ فی ذلک لآیات لقوم یعقلون (رعد، 4). آیا منظور خداوند این بوده فقط برای افرادی که «تعقل قرآنی» می کنند، فلان چیزها و فلان پدیده ها، آیات و موجبات عبرت هستند؟

            شاید بتوان چندین آیه ی دیگر از قرآن ذکر کنیم که دلالت می کند مدعا و دیدگاه استاد محمدرضا حکیمی نادرست است.

            طبق فهم من، خداوند در موضوعات تعقل و تفکر و برهان و استدلال، که موضوعاتی بسیار تفصیلی هستند، نمی خواهد جلوی انسان را بگیرد که از دستاوردهای اندیشمندان شرق باستان و اندیشمندان یونان باستان و اندیشمندان هر کجای دنیا در هر دوره ی تاریخی، استفاده نکنند و بهره نگیرند. طبق فهم من از محکمترین محکمات قرآنی، این آیه و این آموزه است:

            الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الألباب (زُمَر، 18).

            طبق فهم من، چه در عقلیات و در چه در علوم تجربی و چه در علوم انسانی، خداوند می خواهد انسانها در زمانهای مختلف در حد توانشان از بهترین آراء فلسفی / عقلی و بهترین آراء علوم انسانی و بهترین آراء علوم تجربی آگاه شوند و آنها را به کار ببندند.

            به طور کلی بنده گمان می کنم این که استاد محمدرضا حکیمی به این دیدگاه نامستحکم و نادرست رسیده، به دو دلیل است:

            ــ ایشان فلسفه خوانده، بسیار بیش از بنده، اما «دید فلسفی» پیدا نکرده. «دید فلسفی ی درست» به دست نیاورده. ایشان نتوانسته از «استدلال حماسی و احساسی» رها شود.

            ــ تقریباً همان طور که متکلمان وظیفه ی اثبات خدا و اثبات نبوت و اثبات معاد را بر عهده دارند، و «هر طور که شده» اثبات می کنند آن چیزها را که قرار است ثابت شود، ایشان تقریباً همان طور، در مسیر اثبات مدعیات مکتب تفکیک حرکت می کند.

            ایشان در صفحه ی اهدائیه ی کتاب معاد جسمانی ــ در حکمت متعالیه ــ نوشته است «تقدیم به: حضرت صدرالمتألّهین ـ فیلسوف بزرگ و تفکیکی ِ سترگ ـ»، و سپس، طبعاً، کوشش کرده به خوانندگان کتاب توضیح بدهد تفکیکی بودن و تفکیکی ی سترگ بودن ملا صدرا یعنی چی و چه گونه است، و آنها را قانع کند ملا صدرا تفکیکی و تفکیکی ی سترگ است.

            سه) «عقل» انسان، خودش مخلوق خدا است. هرچه روش که تصور کنید، در خود «عقل» هست. قرآن، کتاب «روش عقلی» و «روش علمی» نیست. قرآن، کلام «وحی» است، برای بارورتر کردن «عقل». بنده فعلاً نظرم این است این «عقل» است که با «روشهای عقلی» می تواند قرآن را بشناسد و از آن بهره ببرد، نه که «روش عقلی ی قرآنی» یک روش خاص و یک چیز خاص باشد که هدیه ی قرآن به انسانها باشد.

            توفیقات استاد محمدرضا حکیمی را از خداوند متعال خواستارم.

نظرات 10 + ارسال نظر
ستاریان سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:29 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
اصلا خود اینکه عقل چی چی هست اولین دعواست.

سلمان محمدی سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:02 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام. مطلب تان تفکربرانگیز است. نتیجة عجالی تأمل مختصر من این است:
اگر تفکر را در اینجا برابر با استدلال بگیریم و بنا بر یک تعریف قدیمی، آن را حرکة الفکر من المجهول الی المعلوم بدانیم، به بیان ساده تر عبارت خواهد بود از استنتاج در بارة چیزی که نمیدانیم، بر اساس آنچه میدانیم.
استدلالها دو بخش دارند: محتوا/ مصالح/ material و صورت/ form.
صورت استدلالها موضوع منطق صوری است و کمابیش همة انسانها قبولش دارند.
اما مواد استدلال میتواند قرآنی باشد.
+++
اما خوب است بفهمیم منظور استاد از «روش» چه بوده که معتقد است روش تعقل هم در قرآن آمده.
همین طوری که فکر میکنم به نظرم بعید نمیرسد که قرآن هم حرفی از روش زده باشد.
شما چرا با این حرف مخالف اید؟

فرزانه پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
با اجازه تان چند تا سوال می پرسم . اولاً چه لزومی دارد محمدرضا حکیمی ، استاد نامیده شود ؟
دوماً چرا فکر نمی کنید برداشت شما از حرف ایشان درباره روش درست نباشد ؟
اگر در همان منبعی که ذکر کرده اید توضیحی درباره روش در ادامه آمده است لطفاً نقل کنید تا معلوم شود منظور حکیمی از روش چیست ؟ به نظر من بعید نیست روش مورد نظر ایشان در خود متون مقدس باشد .

در ذیل نظرتان نظر می دهم و آن را به شما خبر می دهم:
سلام علیکم.
آقای محمدرضا حکیمی گفته است تعقل قرآنی به روش یونانی نباید باشد، و به روشی باید باشد که قرآن خودش دارد آن روش را.
بنده گفتم طبق فهم من، چیزی به نام «تعقل قرآنی» نداریم. «عقل» و «تعقل» قبل از قرآن وجود داشته، و «عقل» و «تعقل» خودش مخلوق خدا است، و انواع روشهای درست و غلط در خود عقل وجود داشته و وجود دارد، و «وحی» نیامده که یک نوع خاص عقل و یک نوع روش خاص عقلی را هدیه بدهد به انسان، بلکه انسان با عقل خودش قرار است هر اندازه از قرآن را که می تواند، بفهمد.
این مدعا و فهم فعلی ی من است.
چون من پیرو مدعا و فهم خودم هستم، طبعاً اگر در جایی از کتاب مورد اشاره یا در هر کتاب دیگر، آقای محمدرضا حکیمی تعریفی از «روش تعقل قرآنی» ارائه کرده باشد، من نظر ایشان را قبول ندارم.

هیچ لزومی ندارد آقای محمدرضا حکیمی «استاد» نامیده شود. هیچ لزومی ندارد.

حمید پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:23 http://h1984.blogfa.com

با درود
١.اندیشه، بىسرزمین و خودرو است. تفکر انحصارى غربى و شرقى نداریم!
اگر جناب حکیمى که شخص بسیار معنوى و اخلاقمندى هستند به فلسفه یونان باستان عنایت بیشترى داشتند متوجه میشدند که ریشه این فلسفه را تا حدود زیادى در شرق باید جستجو کرد!
٢. دیدگاهى که قرآن را کتاب علمى میداند و از آن روش تفکر مىطلبد،احتمالا در جاى دیگر از قرآن اقتصاد و سیاست و فرهنگ و... میخواهد و همین امر تکرار بیهوده امکان علم دینى را مطرح میکند.
٣.تنها به یک معنى نظر ایشان پذیرفتنى است و آن هم تاکید بسیار بر تعقل و جایگاه آن در معرفت.

خلیل پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:33 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

توفیقات، آرزوی بجایی است.

سلمان محمدی جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:17 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام.
1. محمدرضا حکیمی که عمری را در کارش گذاشته، چرا نباید استاد خوانده شود؟ چون من و شما به اش نقد داریم؟!
2. روش تفکر را گفتن چه ربطی دارد به کتاب «علمی» نبودن قرآن؟!!! و به امتناع علم دینی؟

الهه جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:37

سلام.
یک سوال دارم. شما در مورد فسیرو فی الارض زیاد سخن گفته اید.
گشتن چهارگوشه ی زمین قطعاً به انگیزه ی کسب دانایی است. خدای قران از منظر دانای مطلق خودش باید قطعاً همه چیز را بداند تا بتواند از این منظر همگان را به کسب دانایی فراخواند. اما در قران ایاتی هست که به نظر من کمی با فکرت ناهمسازند.

اگر ممکن است اندکی در توجیه این ایات قلم بزنید.
خدا در "سوره ی تکویر: آن گاه که شتران ده ماهه (که نزد عرب بسیار عزیر است را رها) کنند(4) قمشه ای

و آن گاه که آسمان را از جای بَرکَنند! (کُشطت)".11)

چطور است که در پایان دنیا آدمها شترها را رها می کنند نه مثلاً اتومبیل ها را؟

این که آسمان را از جای بر می کنند یعنی چه، مگر آسمان به قول قرآن چیزی شبیه سقف یا پرده (البته محفوظ!) است که بشود آن را از جا برکند.
اگر با توجه به ترجمه ی صحیح کلمات عربی همین ایات توضیحی یا توجیهی ارائه دهید از شما ممنون میشوم.

مهدی نادری نژاد شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:57 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
نقش مکتب تفکیک از اینجا پر رنگ تر میشود.

علی رشوند شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 http://haranak.ir

سلام
جناب سید محمدی تازه وبلاگتان را پیداکردم .چندمطلب تان را خواندم .با اجازه لینک تان کردم

نورالهی شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 http://denkenserfahrung.blogfa.com

برادر ارجمند
سلام علیکم
برایتان آرزوی خوشی و خوبی و سلامتی دارم.
در مودر دو یادداشت از یاداشتهای اخیرتان چیزی باید بگویم.
1) استاندارد کتاب
2) تعقل قرآنی
بنده احتمال میدهم شما از کتابهای استاد حکیمی تنها یکی-دو تا را دیده باشید اما بنده در کنار شش-هفت کتاب از ایشان شش-هفت کتاب هم از استادان ایشان و در حد 4-5 کتاب هم از مخالفان ایشان خوانده ام و طبق اینها باید بگویم برداشت شما از اقوال استاد حکیمی درست نیست و ایشان همان چیزی را میگوید که شما میگویید. تعقل که زمان بردار نیست که 1400 سال پیشش با الان فرق داشته باشد. ممکن است ضعف اطلاعات وجود داشته باشد. ایشان میگوید در تعقل نباید پیشفرضها دخالت داشته باشد. یعنی اول چیزی را درست بگیرید بعد از قرآن دلیلش را دربیاورید.
در مورد استاندارد در حوزۀ کتاب هم به نظر بنده نیز حداقلی لازم است چون من کتابهایی را دیده ام که اصولاً نویسنده نظریات دیگران را با تفصیل به نام خود چاپ کرده
سه مورد (عنوانها احتمالاً غیر دقیق اند)
کتاب ادب در ادوار تاریخ محمد مددپور که تفصیل سخنان مرحوم فردید است
کتاب کوروش و ذی القرنین (چاپ شیراز) که تفصیل نظر قدما و تحقیق استاد باستانی پاریزی در مورد نام کوروش و ارتباطش با قرن است در ترجمۀ کتاب ابوالکلام آزاد
کتاب ضحاک ماروش (نه ماردوش) که تفصیل فصلی از کتاب محقق ارجمند فریدون جنیدی است در مورد آریائیان و مهاجرتشان
شخصی نیز که بنده او را از نردیک میشناسم و مترجم "بسیار خوبی" است به نام علی حقی مقاله ای از استاد ضیاء شهابی را به اسم خود با کم و افزونیهایی چاپ کرده در مورد پدیدارشناسی. من این مقاله را به خط خود استاد ضیاء شهابی دارم. استاد این را علنی نکرده اند.
به هر حال اگر جایی برای ارزیابی حداقلی کتاب وجود داشته باشد بد نیست.
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد