نظریه ی تکامل ستون خیمه ی مدرنیسم است

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            این مقاله مدیون اشاره ی دوستی نادیده و ناآشنا به نام شاهین است که در ذیل مقاله ی قبل بنده (با عنوان «جهان بینی ای که از گاز شروع و به موجودات پیشرفته ختم می شود»:  http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1389/05/10/post-8/ ) کامنت گذاشت.

            مایکل جی بیهی (بهه؟) بیوشیمیدان آمریکایی متولد 1952 است (Michael J. Behe). بیهی مؤلف کتاب جعبه ی سیاه داروین است (Darwin's Black Box: The Biochemical Challenge to Evolution). 

                                                http://www.cbs.dtu.dk/staff/dave/God-DNA.gif

            یک) مایکل بهه، روزنامه ی اعتماد، بیست و هفت دی 1388، به نقل از http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2025103  :

            فرضیه های علمی معمولاً جنجال برانگیز نیستند مگر اینکه دلالت های سیاسی، اخلاقی یا هستی شناسانه داشته باشند. نظریه «طراحی هوشمند» هم نمونه یی از یک تئوری علمی با دلالت های هستی شناسانه است، به این معنا که «چه چیزهایی وجود دارند».

            .........

            [مصاحبه کننده:] یعنی آیا جهان مدرن و توسعه یافته غرب از باور مردم به یک خالق هوشمند که ما به عنوان «خداوند» می شناسیم و معتقدیم در چارچوب مفاهیم علم لمس شدنی و عینی قابل تعبیر و تعریف نیست، هراسان خواهد بود؟ چرا آنها اجازه تدریس نظریه «طراحی هوشمند» را در مدارس خود نمی دهند؟

            [بیهی:] دلایل مختلفی وجود دارد که چرا در مجامع علمی، چنین واکنش های سختی نسبت به نظریه «طراحی هوشمند» وجود دارد. نخست اینکه حداقل در ایالات متحده، تاریخچه یی از درگیری بین علم و برخی از گروه های مذهبی، که برای زمین عمر کمی قائل هستند، وجود دارد، در نتیجه برخی هم نظریه طراحی هوشمند را در چارچوب همان درگیری ها می بینند. دلیل دوم این است که بسیاری از دانشمندان دوست دارند فکر کنند که می توانند همه ویژگی های جهان هستی را توضیح دهند، در نتیجه در مقابل کسانی که ادعا می کنند شاید علم نتواند این کار را انجام دهد، موضع می گیرند و نهایتاً برخی از دانشمندان، به ویژه در مراکز برگزیده و نخبه علمی، منکر خداوند هستند و نمی خواهند اصلاً خداوند یا هرچیزی فراتر از طبیعت وجود داشته باشد. آنها در مقابل هرچیزی که ممکن است به آنها ثابت کند شاید اشتباه می کنند، شدیداً خواهند ایستاد.

            ..........

[مصاحبه کننده:] آقای پروفسور «بهه» چرا عده یی از دانشمندان اروپایی معتقدند یک دیدگاه خلقت گرایانه درباره ماهیت هستی با صحت علمی نظریه «تکوین» در تعارض است و در نتیجه علم و دین نمی توانند با یکدیگر سازگار باشند؟ آیا این تنها به دلیل ذکر مدت خلقت جهان در شش روز است که انجیل به آن اشاره می کند یا ارتباطی به دیدگاه برخی از خلقت گرایان که معتقدند جهان در 10 هزار سال پیش شکل گرفت، دارد؟

[بیهی:] در واقع اختلاف اصلی بر سر نقش «تصادفی بودن» در نظریه تکامل است. بسیاری از دانشمندان، تعابیر مذهبی درباره خلقت و حتی آنانی که به قدمت طولانی زمین اذعان می کنند را هم نادیده می گیرند چرا که نظریه داروین مستلزم این است که حیات تنها بر اساس تغییرات تصادفی و انتخاب طبیعی اتفاق بیفتد. اگر خداوند به هر شکلی در حال هدایت کردن تحولات زندگی است، در نتیجه حیات تنها بر اساس «شانس» توسعه نیافته، بلکه براساس هدایت و طراحی به رشد رسیده است. بسیاری از دانشمندان این احتمال را بنا به دلایلی که در سوالات قبلی توضیح دادم، دوست ندارند. تنها این نیست که عده یی معتقد باشند جهان 10 هزار سال پیش متولد شده است. بسیاری از دانشمندان، به شدت در برابر هر نظریه یی که دلالت بر طراحی هوشمندانه جهان داشته باشد، می ایستند. سازمان های رسمی علمی همان قدر مخالف ادعاهای محدود نظریه «طراحی هوشمند» هستند که مخالف باورمندان به یک جهان کم سن و سال.

[مصاحبه کننده:] با این تفاسیر، یکی از نظرسنجی های منتشرشده در فوریه 2009 توسط موسسه گالوپ نشان می دهد تنها 39 درصد از مردم امریکا اذعان کرده اند «به فرضیه تکامل باور دارند» و در انگلستان هم به طور مشابه، نظرسنجی «نجات داروین» نشان داد تنها 25 درصد از بریتانیایی ها باور دارند تئوری تکامل «چارلز داروین»، «کاملاً صحیح» است. دلیل این تردیدها به نظر شما چیست؟

[بیهی:] من فکر می کنم دلیل اصلی این اختلاف، تفاوت بین فلسفه عناصر نخبه جامعه و مردم عادی است. بسیاری از نخبگان جامعه ما مانند دانشگاهیان، رسانه ها، صاحبان صنایع، هنر و... معتقد به سکولاریسم هستند و در نتیجه نظریه «داروین» با جهان بینی آنها سازگار است. اما توده های مردم عادی دارای دیدگاه های مذهبی هستند و نگاه آنها محدود به این نیاز نیست که همه چیز در جهان را براساس شانس و قوانین طبیعی توضیح دهند. در نتیجه وقتی آنها شواهد نظریه «داروین» را می بینند، بسیاری از مردم نسبت به آن رغبتی ندارند.

[مصاحبه کننده:] و در پایان اینکه مخالفان نظریه طراحی هوشمند، استدلال خلقت گرایان را که سیستم های بیولوژیک پیچیده نمی توانند به مرور زمان و تدریجاً ایجاد شده باشند رد می کنند و آن را «استدلال از روی جهالت» می دانند. با این حال علم هنوز از پاسخ به بسیاری از سوالات رایج، از جمله چرایی روی دادن توانایی ویژه صحبت به چندین زبان مختلف در مبتلایان به سندرم آسپرگر عاجز است و کارکرد مغز در این زمینه را شناسایی نمی کند. شما در این زمینه چه فکر می کنید؟

[بیهی:] من موافقم که علم توضیح بسیار کمی درباره کارکرد ذهن انسان ارائه داده است. این امر به خودی خود تعجب آور نیست چرا که سوالات زیادی وجود دارد که علم حتی در آنچه مردم به عنوان قلمرو اصلی علم می شناسند هم نمی تواند پاسخی به آنها بدهد. این اختلاف بزرگ به این دلیل رخ می دهد که بسیاری از دانشمندان تصدیق نمی کنند چیزهایی فراتر از قلمرو علم هم وجود دارد. آنها برخلاف همه شواهد، فرض می کنند مغز انسان تنها یک فشرده پیچیده از مواد است و به چیز بیشتری اشاره نمی کنند. این دیدگاه برای بسیاری از غیردانشمندان نامفهوم است، اما به این دلیل که بسیاری از دانشمندان، خود را باهوش تر و بهتر از اکثریت انسان ها می دانند، به دیدگاه های آنان هم احترام نمی گذارند. یقیناً این امر به تناقض هایی منجر می شود و در نتیجه یک دانشمند باید فکر کند که ذهن خود او هم تنها ترکیبی از مواد است که برای بقا ساخته شده اند، اما اکثر دانشمندان، فلاسفه خوبی نیستند و تناقض ها را نمی بینند . 

                                

            دو) محسن مسعودیان، به نقل از http://anthropology.ir/node/4122  :

ایده "پیچیدگی کاهش ناپذیر" توسط دانشمندی بیوشیمی شناس بنام مایکل جی بیهی برای اولین بار مطرح شده است.

او با طرح این ایده که موجودات و سیستم های زنده از یک پیچیدگی خیلی بالایی برخوردارند و در ثانی اگر یکی از اعضای چنین مجموعه ای را از آن بگیریم سیستم مزبور عملکرد مورد انتظار را نخواهد داشت، در صدد نفی تکامل داروینی بر آمده است و طرفدار ایده طراحی هوشمند شده است و لذا قایل به آفریدگار شده است. البته بنا بر گفته خود، ایشان ابتدا قایل به تکامل داروینی بوده است اما حدود ده سال پیش (یا پیش تر) او به کتابی بنام "تکامل یک تئوری در مسیحیت" از یک بیو شیمی شناس استرالیایی، برخورد که فرضیه تکامل را به چالش کشیده بود.

البته مطالب آن کتاب خشم او را تا حدی برانگیخت چرا که او فکر می کرد که قرضیه تکامل نه تنها خیلی قبل پیش سوالات مربوط به خلقت را جواب داده است بلکه حتی الان در کتابهای زیست شناسی دوره دبیرستان نیز تدریس می شود. او این چنین به فرضیه تکامل علاقه مند می شود اما مطالعات خود را در زمینه تکامل شروع می کند اما به نتیجه ای دیگری میرسد. او مطالعات خود را بصورت کتاب "جعبه سیاه داروین" منتشر می کند اما نظرات او از سوی تکامل گراها رد می شود.

شاخص ترین ایده او ایده پیچیدگی کاهش ناپذیر است. او در سخنرانی های خود ایده پیچیدگی کاهش ناپذیر را با ذکر مثالهایی از سیستم حرکتی باکتری های گوش و چشم شرح می دهد. آقای هارون یحیی هم که یک دانشمند مسلمان هست همین ایده او را در قالب ویدئویی جالب به تصویر کشیده است. در این ویدئوها ساختار سیستم حرکتی باکتری به عنوان شاخص ترین مثال مورد بررسی قرار می گیرد. با این حال تکامل گراها هم سعی کرده اند تکامل سیستمی حرکتی باکتری را شرح دهند.

حال که با نظریه ی اجمالی مایکل جی بیهی تا حدود آشنا شدیم قصد آن دارم تا از زبان خود مایکل جی بیهی، علت مخالفت وی با تکامل گرایی داروینی و همچنین روی آوردن به عنصری توانا و قهار برای ساخت سلول ها و پیچیدگی بین آنها، بپردازم. به همین منظور با عضو شدن در موسسه ی دینی و علمی نور توانستم به مقاله ای از این نویسنده دست یابم که در آن به مخالفت خود با نظریه تکامل گرایی داروین پرداخته است. مقاله ی وی در 29 اکتبر سال 1996 تحت عنوان "داروین و پدیده های میکروسکوپی" در روزنامه ی نیویورک تایمز چاپ شده است. و در حال حاضر نیز در "نامه علم و دین" در دو شماره ی 21 و 24 به طبع رسیده است.

بیهی در این مقاله اش می گوید: تا قبل از آنکه پژوهش های دکتری خود را در رشته ی زیست_ شیمیایی تکمیل کنم بر این باور بودم که مکانیزم داروین یعنی ترکیبی از جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی، تبیین درستی برای تنوع حیات به شمار می آید. اما اینک دریافته ام که این نظریه، نظریه ای ناقص است. طرح پیچیده ی سلول ها مرا برانگیخت تا به تقویت دیدگاهی بپردازم که هرچند در میان دانشمندان طرفداران چندانی نداشت اما به این پرسش می پرداخت که چه چیزی علت تکامل است؟ من معتقدم که مکانیزم تکاملی داروین، بسیاری چیزها را که زیر میکروسکوپ دیده می شوند تبیین نمی کند. سلول ها بسیار پیچیده تر از آن اند که به طور اتفاقی تکامل یافته باشند و پیدایش آنها نیازمند هوش و حکمت است.

واژه ی تکامل، همراهان زیادی را به دنبال دارد. این واژه معمولا به معنای تبار مشترک است. مایکل جی بیهی با ایده ی تبار مشترک مخالفتی ندارد و به گمان وی این ایده شباهت های میان انواغ را توضیح می دهد. اما این مفهوم به تنهایی اختلافات گسترده میان انواع را توضیح نمی دهد. این همان جایی است که مکانیزم داروین وارد صحنه می شود. همچنین تکامل گاهی مستلزم آن است که جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی، تحولات را در حیات پدید می آورند. اساس این دیدگاه آن است که صرفا بر اساس تصادف حیوانی متولد می شود که در مقایسه با خواهران و برادرانش اندکی قوی تر یا سریع تر است آنگاه فرزندان او این تحول را به ارث برده و نهایتا در مبارزه برای بقا بر اعضای دیگر انواع، فایق و پیروز می شوند. با گذشت زمان، تکرار این فرایند به تحولات و تغییرات گسترده تری منجر می شود و سر انجام به حیوانات کاملا متفاوت می انجامد. این خلاصه ای از نظریه ی فوق است که این حقیر برای شما گفته است.

اما مشکلی که در عمل پیش می آید آن است که این نظریه ی تکامل را نمی توانیم از راه بررسی فسیل ها بیازماییم. برای آزمون واقعی این نظریه باید تحولات معاصر را در جهان وحش یا در آزمایشگاه مشاهده کنیم و یا دست کم جزییات مسیری را که می تواند به یک انطباق خاص بینجامد بازسازی کنیم. نظریه ی داروین برای پاره ای از تحولات جدید تبیین موفقی را فراهم می کند. دانشمندان نشان داده اند که میانگین سُهره ها با منقار بلند در جزایر گالاپاگوس در واکنش به الگوهای تغییر آب و هوا تحول یافته اند. به همین ترتیب، نسبت میان رنگ تیره تا روشن در بیدهای انگلستان هنگامی که جمعیت بیدهای با رنگ روشن بیشتر در معرض مشاهده ی شکارچیان قرار گرفتند دچار تحول شدند. همچنین باکتری های جهش یافته با مقاومت در قبال پادتن ها به بقای خود ادامه دادند. این ها در عمل، موارد روشنی از انتخاب طبیعی به شمار می آیند. اما این نمونه ها فقط متضمن یک یا جند جهش بیش نیستند و در آنها ارگانیزم جهش یافته تفاوت زیادی با نیاکانش ندارد. اما برای تبیین سراسر حیات مجموعه ی جهش هایی لازم است که گونه های بسیار متفاوتی از موجودات را پدید آورد. در حالی که این نظریه هنوز نتوانسته است آن را اثبات نماید.نظریه ی داروین هنگامی که به تبیین پیدایش و رشد سلول می پردازد با بزرگترین دشواری ها مواجه می شود. شمار فراوانی از سیستم های سلول به گونه ای هستند که مایکل جی بیهی آن ها را پیچیدگی های تقلیل ناپذیر می نامد.این بدان معنا است که سیستم های مذکور، پیش از آنکه بتوانند به درستی کار کنند، به چند مولفه و عنصر سازنده نیازمندند. مثال جالب مایکل جی بهی در این زمینه تله موش هاست که هر تله موش با ابزار و ادوات خاص خود مخصوص گرفتن یک موش است.مایکل جی بهی معتقد به آن است که این گونه سیستم های پیچیده، توسط یک عامل هوشمند و به گونه ای هدفدار طراحی و ساخته شده اند. او همچنین می گوید که ما هیچ مکانیزم دیگری از جمله مکانیزم داروینی که بتواند چنین پیچیدگی هایی را ایجاد کند سراغ نداریم وتنها یک موجود هوشمند قادر به این کار است.توضیحی که باید برای اصطلاح طرح هوشمندانه ی وی قایل شد این است که تبیین نهایی برای حیات در ورای تبیین های علمی قرار دارد.

            سه) سیدحسین نصر، به نقل از محسن مسعودیان، به نقل از http://anthropology.ir/node/4122  :

امروزه موضوعات اندکی وجود دارند که به اندازه نظریه تکامل اهمیت بحث داشته و هم طراز با این تئوری دارای معانی ضمنی پنهان و موذیانه ای باشند.

پیش از هر چیز اجازه دهید بگویم من در هاروارد نه تنها فیزیک بلکه زمین شناسی و دیرین شناسی هم خوانده ام و با این پیش زمینه فکری است که فهم رایج در خصوص نظریه تکاملی داروینی را - حتی با زمینه های علمی - رد می کنم.

نظریه تکامل ستون خیمه مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کل خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنابراین به مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار می شود، نه یک تئوری علمی که به اثبات رسیده است. می دانیم که بسیاری از مردم این اظهارات در این مورد را نمی پذیرند، اما حداقل مسلمانان باید از این دیدگاه به کل موضوع بنگرند.

انواع مختلفی از نظریه های علمی وجود دارد. مثلاً مکانیک کوانتوم یا تئوری زنجیره در فیزیک و کیهان شناسی. اکنون اگر کسانی با این نظریه ها مخالفت ورزند، هیچ کس آنها را از دانشگاه اخراج نمی کند و هیچ کس به خاطر بر زبان راندن جمله «من این نظریه را نمی پذیرم»، مانع ارتقای شغلی آنها نمی شود. تئوری تکامل - برعکس همه نظریه ها- موضوعی کاملاً متفاوت است زیرا این تئوری یک ایدئولوژی است و نه علم متعارف. بدین ترتیب اگر شما استاد زیست شناسی در یک دانشگاه به خصوص در دنیای آنگلوساکسون و کمتر در ایتالیا، آلمان و فرانسه باشید و اگر طبق زمینه های کاملاً علمی با نظریه تکامل مخالفت می ورزید، فردی مطرود خواهید بود و حتی موفقیت کاری خویش را نیز از دست خواهید داد، همکارانتان شما را ابله می پندارند، ارتقای شغلی نمی یابید و مسائلی از این قبیل.امکان گونه یی ریز تکامل با تکامل خرد است. اما در مورد تکامل کلان پاسخ منفی است. اینک تکامل خرد هنوز در درون امکانات بالقوه پیش نمون (صورت ازلی) یا صورت موجودی خاص در مفهوم فلسفی است، به همان طریقی که اکنون من و شما موجودات انسانی هستیم، چینی ها و ژاپنی ها هم به همین نحو موجوداتی انسانی اند.

چشمان ما به یک شکل است، چشم های آنها به شکلی دیگر، اگر ما به زیمبابوه مهاجرت کنیم پوست مان تیره تر می شود و اگر به سوئد برویم کمی روشن تر خواهیم شد. اما ما همگی در درون محدوده امکانات بالقوه صورت انسانی قرار داریم. بله این نوع تکامل خرد امکان پذیر است. مگس ها می توانند کمی بزرگ تر شوند و اگر نوع خاصی از نور در دسترس باشد، گیاهان هم قادرند اندکی بیشتر رشد کنند اما برخی به اشتباه این فرآیند را تغییر گونه ها نامیده اند. این تغییر گونه نیست، این «تکامل» در درون یک گونه خاص است. هرگونه، پهنایی دارد، طیفی، حوزه یی و واقعیتی که گسترده تر از افراد خاص درون آن گونه بوده و همه آنها را در بر می گیرد و بدین ترتیب افراد دیگر آن گونه می توانند با ویژگی هایی دیگر در آن گونه ظهور یابند و حتی برحسب شرایط محیطی تغییر کنند، بدون اینکه این گونه به گونه یی دیگر بدل شود.به مانند متفکران مسلمان، شما و من باید همه انتقادهای صورت گرفته از تئوری تکامل را مورد توجه قرار دهیم و این انتقادات تنها نقادی های دینی یا کلامی نیستند، بلکه پیش از همه زیست شناختی اند. زیست شناسان بسیاری از جمله جی. سرمونیک و آر. فوندی- نویسندگان کتاب «پس از داروین» به زبان ایتالیایی- و نیز بسیاری دیگر به مانند جی. موناسترا که او هم ایتالیایی است و بسیاری دیگر در فرانسه و آلمان هستند که معتقدند داروینیسم مانع رشد و توسعه زیست شناسی شده و با داده های زیست شناختی در تطابق نیست و آنچه در شواهد دیرین شناختی ظهور یافته فی الواقع یک انقلاب است و نه یک تکامل.حتی اگر شما نخواهید که درباره منشاء پیدایش اشکال نوین زنده صحبت کنید مشاهده می کنید که گونه ها همواره به طور ناگهانی ظاهر می شوند و به همین دلیل هم هست که این نظریه در زبان فرانسه «انقلاب اندام وار انگارانه» نامیده می شود.

تئوری تکامل از سوی بسیاری از زیست شناسان دنیای انگلوساکسون به بوته نقد کشیده شده: کسانی که معمولاً مورد طرد و تحقیر قرار گرفته یا نظریاتشان ناچیز شمرده شده است. این قضیه در مورد شخصی همچون داگلاس دور هم صادق است. وی عضو هیات علمی دانشگاه بود: اما به محض اینکه دست به قلم برد تا نظریه تکامل را مورد انتقاد قرار دهد به جای اینکه چاپ و انتشار کتابش را به کمبریج ماساچوست بسپارد آن را در تنسی منتشر کرد. اشاره خاص من به کتاب مشهور او- توهم دگرگشت باور- است و از آن زمان تاکنون دو نسل گذشته اما تغییرات بسیار کمی صورت گرفته تا آنجا که دپارتمان های زیست شناسی در این کشور به موضوع علاقه مند شدند. از آن هنگام بسیاری کسان دیگر مثل مایکل بهه - نویسنده کتاب جعبه سیاه داروین- درخصوص این موضوع نوشته اند. (بهه در دانشگاه با همکارانش مشکلاتی پیدا کرد.) یک نقد صرفاً زیست شناختی می تواند بدون انکار تکامل خرد صورت پذیرد، بدون انکار پذیرش شرایط جدید بوم شناختی توسط یک گونه، بدون درآمیختن یک گونه با نمونه های دیگر درون همان گونه. اگر شما و من به کانادای شمالی و به میان اسکیموها برویم یا باید شرایط آنجا را بپذیریم و طبق آن زندگی کنیم یا بمیریم. در مورد این واقعیت هیچ تردیدی وجود ندارد، فهم آن هم تیزهوشی خاصی نمی خواهد. 

                              

جهان ‌بینی ای که از گاز شروع و به موجودات پیشرفته ختم می شود

                  بسم الله الرحمان الرحیم.

            (مری میجلی (Mary Midgley) متولد 1919 است. عنوان کتاب او Evolution as a Religion: Strange Hopes and Stranger Fears  است. مری میجلی کتابش را تقدیم کرده است به «چارلز داروین، که هرگز این چیزها را [که به او نسبت می دهند] نگفت» (this is dedicated “to memory of Charles Darwin who never said these things”)).   

 

 

                                                    http://www.mobipocket.com/eBooks/cover_remote/ID113/2000177dcoverv04a.jpg         

                      http://ecx.images-amazon.com/images/I/51JY9M0Z41L._BO2,204,203,200_PIsitb-sticker-arrow-click,TopRight,35,-76_AA300_SH20_OU02_.jpg

            سعید حجاریان، در کتاب یادنامه ی دکتر سحابی [دکتر یدالله سحابی]، به کوشش علی اکرمی، به نقل از  http://www.mizankhabar.net/index.php/2010-01-09-16-06-34/648-1389-01-22-09-34-26.html  :

«مرحوم دکتر سحابی کوشیده‌است تا به صورت علمی‌تحقیق خود را انجام دهد و می‌توان گفت ایشان غیر ایدئولوژیک‌ترین کار را انجام داده‌است‌. حتی مثلاً درباره (ابابیل) و لشکر ابرهه ایشان کوشید مستندات زمین‌شناسی را بررسی کند و حتی با هزینه شخصی شواهد زمین‌شناسی را در این زمینه جستجو می‌کند و با هواپیما به ارزیابی گدازه‌های آتش فشانی در اطراف مکه و مدینه می‌پردازد و این نظریه را مطرح  می‌کند که گدازه‌های آتش‌فشانی بر سر سپاه ابرهه فرود آمده‌اند و باعث شکست آنها شده‌اند (ترمیم بحجاره من سجیل) البته چون شواهد  علمی‌ بیشتری در اختیار نداشتند این بحث را منتشر نکردند. ایشان کوشیده‌اند هر جا که شواهدی علمی‌ وجود ندارد وارد بحث آن حوزه نشوند و دقیقاً علمی‌کار کنند. در این مسئله مرحوم دکتر سحابی عیناً همانند داروین کار کرده‌است‌. داروین هم چنین شیوه‌ای داشته‌است و این جمله معروف که از او نقل می‌شود که (من داروینیست نیستم من داروین هستم) مبین این نکته‌ است که دل خوشی از طرفداران خود نداشته‌است‌. داروین اسطوره بافی نکرده و نکوشیده‌است تا یک فراروایت که واجد نیرویی نمادین و مشتمل بر یک جهان‌بینی بزرگ و یا ایدئولوژی می‌باشد را از دل بحثهای علمی‌ بیرون بیاورد‌. داروین یک متفکر علمی‌ است و کار علمی‌ انجام داده‌است و مرحوم دکتر سحابی نیز چنین بود و سعی نمود حرفهای دینی خود را جداگانه طرح کند. دکتر سحابی در هر دو کتاب خود این تفکیک را حفظ کرده‌است‌.

.........

خانم (5) Mary Midgley کتاب مهمی‌دارد به نام (تکامل به مثابه یک دین) که بخوبی به سوء استفاده‌هایی از نظریات داروین شده‌ پرداخته‌است‌. اروپایی‌ها می‌خواستند تعارض میان بحثهای انجیل و نظریات داروین را حل کنند‌. در نهایت خود تکامل را به دین بدل کردند‌.

این دین جدید جهان‌بینی دارد که از گاز شروع می‌شود و به موجودات پیشرفته ختم میشود و از درون این دین (باید) و (نباید)‌ها درمی‌آمد‌. نقش و وظایف انسان را در راستای تکامل جهان ترسیم کرد‌. چه باید کرد را تدوین می‌نمود من توصیه می‌کنم علاقه‌مندان این کتاب را حتماً  مطالعه کنند.»

 

 

            http://s4.hubimg.com/u/1223623_f520.jpg

مهریه ای به وسعت مهر حسین (ع)

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            عیناً به نقل از http://www.isaar.ir/DesktopModules/News/NewsView.aspx?TabID=0&Site=IsaarPortal&Lang=fa-IR&ItemID=49871&mid=13454&wVersion=Staging  :

عنوان: مهریه ای به وسعت مهر حسین (ع)
      

  عطر خوش و ملکوتی عشق حسین بن علی  (ع) قرنها است بر جان های مردم ایران رخنه کرده آنچنان که وقتی شمیم دل انگیز حماسه ایثار از کربلای حسینی تا کربلای ایران به مشام رسید، ایثارگران، این مجاهدان فی سبیل الله جان خویش هدیه کردند و در زیر پرچم ابا عبد الله (ع) خون بر شمشیر پیروز گردید.

 ایثارگری‌ها و مجاهدت‌ها سبب شد تا نام و راه حسین (ع) زنده بماند و نسلها با عشق حسین (ع) سیراب شوند و مشک وجود خویش را از مهر او پر کنند و امروز مهریه خود را با محبت او عوض نمایند.

   « سالی دو مرتبه تشکیل مجلس برای سید الشهدا (ع) همراه با اطعام مدعوین و استمرار مجلس مذکور تا 14 سال پس از فوتم» کابین دختر 20 ساله جانباز سرافراز سید حسین کلانتر است.

  زینب السادات کلانتر فرزند ارشد خانواده‌ای مذهبی و ایثارگر از شهر مقدس قم است که عشق به حسین بن علی (ع) را با  شاگردی در مکتب پدر آموخته و با چشم فروبستن بر مادیات دنیا و خریدن محبت اهل  بیت محمد (ص)، الگویی برای تمام نسلهای انقلاب است .

   پدر بزرگ زینب، 17سال در زندانهای رژیم ستم شاهی به دلیل بیان حقیقت و دفاع از اسلام محبوس گردید و شکنجه شد،  دو عمویش نیز برای دفاع از مرزهای اعتقادی و جغرافیایی در برابر دشمنان به شهادت رسیدند و پدرش جانباز هشت سال دفاع مقدس است.

  وی سالها با عشق حسین(ع) زیست و در سن 20سالگی با عمل به سنت حسنه رسول اکرم (ص) و عوض کردن مهریه خویش با مهر امام حسین (ع) مهر قبولی دریافت کرد.

  او جشن پیوند خویش را به سنت نبوی در مسجد به عنوان مکان مقدس و پایگاه معنوی مسلمین برگزار کرد، چرا که معتقد است کارها باید رنگ و بوی خدایی داشته باشد تا ماندگار شود.

 مهر امام حسین (ع)  پشتوانه مهمی برای زندگی است و  با این انتخاب زینب، والدینش از تربیت نیکوی او راضی شدند و همسرش نیز از این انتخاب زیبا غافلگیر و خوشحال شد.

مجلس خبرگان رهبری جزء کدام قوه است؟

 

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران (نسخه ی سال 1368):

اصل ۵۷

قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.

اصل ۱۰۷ - خبرگان رهبری

پس از مرجع عالیقدر تقلید و هبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‏الله‏العظمی امام خمینی "قدس سره‏الشریف" که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می‌کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می‌کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسوولیت‏های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است. 

 

 

 

            سیدعباس سیدمحمدی:

            مجلس خبرگان رهبری جزء کدام قوه است؟

            آیا برای این که مجلس خبرگان رهبری هم جزء قوای سه گانه نباشد، و هم چون در قدرت سیاسی ی کشور صد در صد بر اساس قانون اساسی دارای نقش و وظیفه و اختیار است، در اصل 57 نقش و وظیفه و حضور مجلس خبرگان را در بحث قوای کشور نشان دهند، راهش این است که اصل 57 به این شکل باشد؟:   

 

            «قوای حاکم در جمهوری ی اسلامی ی ایران عبارتند از قوه ی مقننه و قوه ی مجریه و قوه ی قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامت امت بر طبق اصول این قانون اساسی اعمال می‌گردند، و ولایت مطلقه ی امر و امامت امت پس از آیت الله العظما امام خمینی زیر نظر مجلس خبرگان رهبری است. این قوا مستقل از یکدیگرند.»   

 

            (قید ِ «پس از آیت الله العظما امام خمینی» را به این دلیل آوردم که من طبق قانون اساسی متوجه نشدم آیا مجلس خبرگان رهبری در زمان آیت الله خمینی قانوناً بر ایشان نظارت داشته و قانوناً اختیار نظارت داشته، یا نه مجلس خبرگان رهبری و نه هیچ نهاد قانونی ی دیگری قانوناً توانائی و وظیفه و اختیار نظارت بر ایشان را نداشته.)

مقام معظم رهبری در ایران خودش به تنهائی یک «قوه» است. هرچند «قوه» ننامند معظم له را. و ظاهراً مجلس خبرگان رهبری هم خودش به مثابه ی یک «قوه»ی مستقل است. مستقل از قوه ی مجریه و مقننه و قضائیه و مستقل از مقام معظم رهبری. و ظاهراً درک واضح و ساده از نص قانون اساسی، این است که مجلس خبرگان رهبری مافوق مقام معظم رهبری است، و نه برعکس. پس ظاهراً جمهوری ی اسلامی ی ایران پنج قوه ی مستقل از هم دارد  که ارتباط این پنج قوه با هم طبق قانون معین می شود و نمودار از بالا به پائین پنج قوه (پس از حضرت آیت الله خمینی؟) این گونه است:  

 

مجلس خبرگان رهبری

مقام معظم رهبری

قوه ی مقننه ــ قوه ی مجریه ــ قوه ی قضائیه 

             

             

            سیدعباس سیدمحمدی:

            مجمع تشخیص مصلحت نظام جزء کدام قوه است؟

            بنده فهم و درک فعلی ام این است که مجمع تشخیص مصلحت نظام جزئی از «قوه ی رهبری» است. رئیس قوه ی رهبری، و رئیس کشور جمهوری ی اسلامی ی ایران، شخص مقام معظم رهبری است. جزئی از قوه ی رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام است. این درک و فهم فعلی ی بنده است.

میزان مشارکت در انتخابات نشانه ی پیشرفت دموکراسی نیست

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            سیاوش جمادی، «میزان مشارکت در انتخابات نشانه پیشرفت دموکراسی نیست»، مهرنامه، شماره ی 3، خرداد 1389؛ صفحه ی 35: 

            «در جایی ممکن است ملت رئیس دولتی را انتخاب کنند تا پس از انتخابات دولت همه کاره و ملت هیچ کاره گردد. حتی اگر نرخ مشارکت صددرصد باشد چنین ملتی یک دیکتاتور و پدرسالار چهار، پنج ساله انتخاب کرده اند. در جایی دیگر ممکن است ملتی با کمترین نرخ مشارکت در انتخابات شرکت کنند لیکن ساز و کار قانونی رابطه ملت و دولت چنان باشد که اولا امکان قانون گریزی برای دولتمردان نباشد و ثانیا ملت مدام هم در اداره کشور و هم در مشارکت با حکومت قادر به اعمال حق باشد. این اعمال حق وقتی به نحوی نهادینه، مدنی و بدون خشونت ممکن است که فضای آزاد و ایمن از خطری برای فعالیت دایم ارکان و نهادهای واسط وجود داشته باشد. دوکراسی صرفا در روز انتخابات پیدا نمی کند. دموکراسی در فضای آزاد و چندصدایی دایم در قلمرو عمومی و در زمینه و شرایط گفت و گوی موثر میان صداهای متکثر ملت و حکومت متجلی می گردد. شاخص دموکراسی قدرت نظارت و دخالت مردم در برنامه ریزی ها، اجرای طرح ها، دخل و خرج و تمامی فعالیت های دولتمردان است به نحوی که دولتمردان از مردم بیشتر حساب ببرند تا مردم از دولت. دموکراسی حرکت به سوی فضای آزاد گفت و گویی است که دین و تمام تجلیات تفکر انسانی تنها در آن می تواند بالیدن گیرد.»