گـــَــنز

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آقا یا خانم شهر براز، نویسنده ی وبلاگ شهر براز، در http://shahrbaraz.blogspot.de/2010/12/blog-post_04.html ، واژه ی گـــَــنز را پیشنهاد و معرفی کرده است، که معادل thesaurus به کار رود. گفته اند:

            «کاش کمی هم تلاش و دقت می‌کردند و اصطلاح فنی مناسب را می‌یافتند یا می‌ساختند.

واژه‌ی thesaurus در لاتین به معنای «گنج» است و در فرهنگ آریان‌پور برای آن «گنج واژ» و «واژگنج» آمده است. این واژه در انگلیسی به صورت treasure و در فرانسه به شکل trésor درآمده است. به نظر من بهتر است در زبان پارسی، همان گونه که در انگلیسی از واژه‌ای لاتین یاری گرفته شده، ما نیز از اصطلاحی در زبان پارسی میانه (پهلوی) یاری بگیریم و به جای آن «گنز» بگوییم که شکل پهلوی «گنج» است و چندان هم ناشناس نیست. این واژه‌ی پهلوی به زبان عربی رفته و به شکل «کنز» درآمده و جمع آن «کُنوز» شده است! خواجه عبدالله انصاری نیز کتابی دارد به نام «کنز السالکین» یا گنج رهپویان. در پارسی کهن (زمان هخامنشیان) نیز این واژه به شکل «گنزه» یا گزه (با نون دماغی/غُنّه) بوده است.»

            پایان نقل از وبلاگ شهر براز.

            این عزیزان، بر خلاف بیسوادهایی مانند من و بر خلاف بیسوادهایی مانند اعضای فرهنگستان زبان ایران (یکی از علاقه مندان محصولات کارخانه های واژه سازی، یعنی محصولاتی مانند «نپاهشگاه»، اخیراً در کامنت وبلاگ من گفت اعضای فرهنگستان زبان، گلگیرساز هستند)، معلومات گسترده ی خود درباره ی واژه های پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان و ... را، تقدیم ملت ایران می کنند.

            توجه کنید. حرفشان آقا یا خانم شهر براز این است «گنجواژه»  و «گنجینه واژه» و «اصطلاحنامه» و «تزاروس» را بهتر است کنار نهاد، و «اصطلاح فنی ی مناسب» باید یافت و ساخت، و آن اصطلاح فنی ی مناسب، «گـــَـــنز» است. و توضیحاتی هم ارائه می دهند مثلاً.

            لغت کنز (kenz) تا حدی آشنا است، اما نه برای عموم فارسی زبانها، بلکه برای افرادی که با حدیث و مشخصاً حدیث قدسی ی مشهور «کنت کنزاً مخفیاً ...» آشنا هستند، و با چند «کنز» و «کنوز» در قرآن کریم آشنا هستند، و آشنا بودن و مفهوم بودن و شفاف بودن لغت «گـــَـــنز» (ganz)، حتا از کنز (kenz) هم کمتر است.

            اما چه باک؟ مفهوم بودن و شفاف بودن، و پهلوی ی مهجور نبودن و اوستائی ی مهجور نبودن، برای افرادی که «مزداهیک» و «ناتاشتیگی» و «هندازش» و «مهرازیک» و «ایواز» و «اَزداها» و «گـــَـــنز» را می سازند و به کار می برند، چه اهمیت دارد؟ حرف که بزنی، سریع سر و کله ی صاحبان و کارمندان کارخانه هایی که این واژه ها را می سازند پیدا می شود و از امکانات محیرالعقول واژه سازی ی فارسی و از تنبل بودن فکر و ذهن امثال من سخن می گویند. امکانات هم یعنی اینها:

نپاهشگاه، به جای رصدخانه

دیسول، به جای فرمول

مزداهیک، به جای ریاضیات

هندازش، به جای هندسه

ناتاشتیگی، به جای عدم قطعیت

استانهای یگانسته ی آمریکا، به جای ایالات متحده ی آمریکا

نه ـ اتار، به جای خنثا

اُسپُریگ، به جای تمام و کامل

ایواز، به جای صرفاً

اَندراَستیک، به جای جالب

جهان ـ سهی، به جای جهان بینی

تَراداد، به جای سُنّت

واروم، به جای ذهن

اندر ـ هنباز، به جای مشترک

هَمِست، به جای کُلّ

هندیمان، به جای حاضر

ایرنگ، به جای اشتباه

ویمند، به جای حدّ

دربایه، به جای لازمه

هرویسپیگی، به جای کلـّــیّت

تُخشا، به جای جدّی

فَرویش، به جای غافل

بی از، به جای بدون

جاوَر، به جای حال

            بله. اینها را «امکانات زبان فارسی» می دانند. یکی از آقایان صاحبان یا کارمندان کارخانه های واژه سازی، خواسته به امکانات زبان فارسی واژه ی «گـــَـــنز» را هم اضافه کند.

            من گمان می کنم تلاش این عزیزان، البته واژه هایی اضافه می کند به واژگان موجود در گفتارها و نوشتارهای فارسی، اما کمکی به فارسی و کمکی به علم و دانش ما نمی کند. توجه کنید:

            اگر اشتباه نکنم، لغت adhocracy لغتی جدید است در انگلیسی، و طبعاً برای ما ایرانیان هم جدید است. خُب اگر من یا شما یا اعضای فرهنگستان زبان یا هر کس، واژه ی نسبتاً شفاف و نسبتاً مفهوم بسازیم در برابر adhocracy ، این می شود خدمت به زبان فارسی و شاید تا حدی کمک به علم و دانش هم باشد. اما این که لغت «ریاضیات» و «رصدخانه» که گویا حدود هزار سال در زبان ما به کار رفته، و عالم و عامی از آنها استفاده کرده اند و می کنند، این لغتها را با توجه به این که معادل اروپائی ی این لغتها شامل فلان اجزاء است و آن فلان اجزاء در پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان می شده فلان، و حالا، این شما و این واژه ی «مزداهیک» و «نپاهشگاه»، من این کار را معقول نمی دانم. البته تجربه به من نشان داده گفت و گو کردن با کسانی که دفاع می کنند از «نپاهشگاه» و «مزداهیک» و مانند آنها، بی فایده است.