بسم الله الرحمان الرحیم.
دکتر محمود احمدی نژاد، 25 مهر 1389، عیناً طبق http://dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=194325 :
«دولت می خواهد حق هر کسی را به خود او بر گرداند تا خودش بتواند آن را مدیریت کند ... از میلاد امام رضا (ع) اولین قسط یارانهها به حساب مردم واریز خواهد شد.»
پایان نقل سخنان دکتر محمود احمدی نژاد (که طبق http://dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=194481 ، مورخ 27 مهر 1389، بازوبند پهلوانی بر بازوی ایشان بسته اند).
سیدعباس سیدمحمدی:
یک) ظاهراً بحث پیچیده ای نیست. دولت قاعدتاً قرار نیست بیشتر از آنچه که قبلاً به مردم پرداخت می کرد، از طریق طرح هدفمند کردن یارانه ها، پرداخت کند. مجموع کمک نقدی ی فعلی ی دولت به مردم، قاعدتاً کمتر از مجموع کمک دولت به مردم قبل از طرح هدفمند کردن یارانه ها است. خُب. من ِ نوعی، که قبلاً به طور متوسط ماهی صد هزار تومان کمک غیر نقدی می گرفتم، و با طرح هدفمند کردن یارانه ها آن صد هزار تومان کمک غیر نقدی را نمی گیرم بلکه ماهی مثلاً هشتاد هزار تومان کمک نقدی می گیرم، و با اندکی آگاهی از واقعیات و اوضاع اقتصادی ی کشور می دانم که مابه التفاوت هزینه ی قبض مصرفی ی برق و گاز و آب و ... بیشتر از هشتاد هزار تومان است، قرار است این هشتاد هزار تومان را که به طور نقدی دریافت کنم مثلاً چه گونه و به چه معنا «مدیریت کنم»؟
نقش مردم، که مفتخر به صفت «مدیریت» شده اند، تا این لحظه جز این بوده بروند فرم خانوار و این چیزها پر کنند؟
مهمتر:
دو) چه طور از دید دولت، مردم شایسته و باکفایت و توانا هستند یارانه ی نقدی ی ماهی مثلاً هشتاد هزار تومان را (که صد هزار تومان را داده اند و هشتاد هزار تومان را گرفته اند) «خودشان مدیریت کنند»، اما مردم شایسته و باکفایت و توانا نیستند درآمد نفت را «خودشان مدیریت کنند»؟
حق هر ایرانی، حذف یارانه ی غیر نقدی (ی بیشتر) و گرفتن یارانه ی نقدی (ی کمتر) است؟ حقش گرفتن مستقیم درآمد فروش از نفت نیست؟
سلام

) و هزار یک کار دیگر که از کنار همین طرح یارانه ها برای ملت بیکار درست می شود کرد.
این چه طرز حرف زدن است؟ یعنی می فرمایید من که فرم پر نکرده ام مدیریت ندارم !
در ثانی اگر قرار باشد دولت پول نفت را به مردم بدهد خب دولت آن وقت مثلا چکار باید بکند؟
الان لااقل طرح می ریزد و برنامه می دهد و یارانه می دهد و ما فرم پر می کنیم ( که من نکردم !
خب نفت را تقسیم کنند ُ دیگر دولت را می خواهیم چکار!؟
خودمان یکی یک کارخانه می زنیم و می زنیم توی کار پول شمردن و می شویم موی دماغ دولت.
یارانه می دهند که فعلا زنده بمانیم تا بتوانیم یارانه بعدی را بگیریم و همینطور برویم به مراحل بعد و بعدتر
سلام، صبر داشته باشید، این تازه اول عشق است!
----------
سایت عبداله شهبازی مطلبی درباره دایره المعارف نویسی فارسی نوشته و اینکه چه دست هایی در کار است _ من می دانستم که مثلا" یارشاطر که ایرانیکا را در آمریکا در می آورد بهایی است._ و نوشته که یک بهایی( حسینعلی سودآور) که اصالتا" از یهودی های کاشان بوده است، در حال درآوردن دائره المعارفی زیر نظر کامران فانی است به اسم «دانشنامه دانش گستر».
در این آدرس هم مصاحبه ای با فانی و اشاره به این اثر آمده:
http://forood.blogfa.com/post-82.aspx
شما اطلاعاتی در این خصوص دارید؟
(نوشته ی زیر را با یک لحن خاصی بخوانید!)
آقای سیمحمدی عزیز
برادر گرامی
باز که کفترای سبز آزادی را هوا کرده اید که!
وطن اینجاست آنها رویشان به کجاست؟
در هیاهوی شب این بانگ رها از کیست؟
حنجره حنجره ی ماست
صدا از کیست؟ (علی معلم. دوران دانشجویی)
بگذریم.
یک مورد اتیمولوژی برایتان می آورم حظش را ببرید هیدگر میدگر را هم کنار بگذارید
خدا در قران است و در قران عزیز عجیب باید جسته شود. این قرآن کریم هرچه می گذرد ارزشش پیش من بیشتر می شود و پی می برم که تا کنون در مورد قرآن فقط افسانه شنیده ام.
این مطلب البته به یادداشت زیر ربطی ندارد:
ولایت
«باره» به معنی دژ و قلعه است اما از آنجا که نظری در نگاه بنده نادرست در مورد ریشهشناسی آن وجود دارد به ریشهشناسیش اشارهای در حد توانم میکنم. این واژه را آقای دکتر میرجلالالدین کزازی با استناد به گویا هورن و هوبشمان، ناگفته، از ریشهی var اوستایی انگاشته است (به استناد معنیای که از جزء «ور» در صورت اوستایی بهرام: vereθraγna: وِرِثرَغنه به دست دادهاست: «گرد چیزی را گرفتن و پوشانیدن که در واژههای "باره" و "دیوار" به یادگار مانده است.» (نامهء باستان، ج1، ص344 نیز 454) بسنجید با Bârag پهلوی اشکانی به معنی جامه در باغبیدی، ص178. یک حاشیه: هورن را ندیده ام اما هوبشمان در ش 161 مطالعات پارسیاش آن را با vâraی اوستایی که محتملاً ریشهی وند «ـباره» در کلماتی نظیر «زنباره» است خلط کرده است. برای vâra ر.ک. رایشلت، ص 654) اما این ریشهشناشی نادرست است. باره به معنی مجازی و متداول دژ (پهلوی Bârag، باغبیدی، ص 178، فرهوشی، Bâr ضبط کرده است) به نظر بنده از ریشهی *pel (1)، *peleی هندواروپایی است و این حدس بنده بر اساس اشارات مرحوم استاد سیداحمد فردید است که در جای خود طرح میشود. در مدخل مذکور اثر منبع پُکُرنی / لوبُتسکی، از زیرشاخههای این بن که همزمان معنی «پر بودن / شدن و سکونتگاه (؟)» دارد چنین یاد شدهاست (صص 1326 – 1330):
هندی باستان: pûr (حصار، خاکریز، دژ، شهر؛ جلالی نائینی،ج2، ص 676) pur (تقریباً به همان معانی و همانجا. بسنجید با سنگا-پور) pûra (پر، مملو، پر کردن، لبریز نمودن؛ همان، ص689) و غیره (همان حد فاصل و قبل و بعد این مداخل را نیز ببینید).
اوستایی: perena (پر، سرشار؛ رایشلت، ص595)، par (پرکردن؛ مدخل دوم بارتلمه، ستون 850) parav, pauru, paouru, pouru (پر، زیاد، فراوان، بهوفور، بارها؛ رایشلت، ص 591، نیز بسنجید با fraêshta، همان، ص 606) نیز نکتهی جالب توجه این که در این منبع صورت اوستایی paoiryaeinî (خوشهی پروین) هم ذیل همین مدخل آمدهاست. این پروین که به عربی ثریاست در یونانی Pleiades خوانده میشود و برخی خواسته اند برای آن وجه اشتقاقی قائل شوند اما باز حدس بنده است که طبق صورت عربی و اوستایی، آن واژهی یونانی نیز تنها معنی «کثرت» میدهد و نه معنی خاصی (از قبیل کبوترها یا بادبانها).
انگلیسی: fill, full, folk, fly, people و نیز از بسیاری واژگان یونانی و لاتینی از جمله polis و politeia می گذرم (که این آخری در ضمن اسم معروفترین کتاب افلاطون است و بسیاری آن را بر اساس ترجمههای اروپایی آنRepublic (که در اصل لاتین بودهاست res publica: امر همگانی) جمهوری یا جمهوریت ترجمه میکنند که از طرفی درست است اما از طرف دیگر غلط. جمهوری را اگر نه نوعی از حکومت بلکه به معنی «همگانی» بگیریم درست است و در غیر این صورت نادرست. مرحوم استاد فردید آن را ولایتنامه ترجمه میکرد که درستترین است) و تنها به صروف آن واژگان در زبانهای زندهی اروپایی اشاره میکنم که poly است (مرحوم فردید multy و مشتقاتش و ملأ را هم در این طبقه قرار میدادند. تبدیل م به پ طبق قاعده است).
از اینجا معلوم میشود که اصل معنی *pel (1)، *pele و از آنجا اصل معنی «باره» (اگر این ریشهشناسی بنده درست باشد) تقرب و تجمع و بههمپیوستگی و اتصال است و باز از همینجا درستی این قول مرحوم فردید که پولیس و فیلیای یونانی را با «ولایت» (به فتح و کسر واو) همریشه میدانستند روشن میشود. اگر به مداخل لغتنامههای عربی ذیل مادهی «و ل ی» بنگریم می بینیم که قدر مشترک تمام آنها (از سرپرستی و دوستی و محدودهی سکونتیای خاص و نسبتهای گوناگون سببی و نسبی گرفته تا باران پیدرپی) همین نزدیکی و مجموعشدن است و با این مقدمات است که معنای راستین تولی و تبری نیز مشخص میشود. تبری یعنی خالی شدن و تولی یعنی پر شدن (چنان پر شد فضای سینه از دوست / که نقش خویش گم شد از ضمیرم). نکتهای حاشیهای را نیز ناگفته نگذارم؛ ندانم کجا خوانده ام در کتاب (احتمالاً باید در یکی از آثار Brunner یا Hermann Moeller بوده باشد) که در آن آمده بود این «پر» پارسی با «وفر» در عربی همریشه است.
نکتهی دیگری که در همینجا گفتنش خالی از فایدتی نیست اشاره به تلازم معنایی باره و برج است. این تلازم معنایی از آنجا ناشی شدهاست که در گذشتههای دور از تمهیدات ایجاد امنیت برای نقاط مسکونی انتخاب محل مشرف بر اطراف برای جلوگیری از غافلگیرشدن و نیز ساختن برجهایی برای دیدهبانی بودهاست و از اینجا احتمال نیز میتوان داد که در بنیاد دو واژهی برج و باره با هم همریشه باشند. ریشهشنایی برج از این قرار است: اوستایی: baraz و berez (پارسی بُرز و نیز بلند، سنسکریت barhâyati) که صامت «ز» در آن طبق قاعده بدل به «غ و گ و ج و ک» میتواند شد. این واژه را در البرز نیز میبینیم (اوستایی: Harâ berezaitî رایشلت، صص 602 و 604، نیز بنگرید به مهر یشت، 2: 7). این برز که اصل معنی آن بلندی و ارتفاع است با برج عربی (تبرّج قرآنی؛ نور:60 و احزاب:33) و اصل بَرَزَ (مبارزه) و Burg (شهر، قریه) و Berg (کوه) در آلمانی و borough و barrow در انگلیسی و bourgeois در فرانسوی و همریشههای دیگر آن در دیگر زبانهای هندواروپایی همریشه است (ر.ک. لوبُتسکی، صص 230- 227). ناگفته نگذارم که استاد شهرام هدایت جزء نخست البرز را با har عبری سنجیدنی دانسته، امکان ارتباط آن را با «حراء» عربی (آن کوه مقدس معروف) مطرح کردهاست. (ر.ک. واژههای ایرانی در نوشتههای باستانی (عبری، آرامی، کلدانی همراه با اعلام ایرانی)، انتشارات دانشگاه تهران، دوم، 1377، صص 10 تا 12) (حرفی ست از هزاران کاندر عبارت آمد!)
ای ول همه اش جا شد
حظ بردید؟
http://bultannews.com/fa/pages/?cid=33240
ببخشید که ربطی به موضوع این پست شما ندارد اما یک پیشنهاد از نوع با شرمانه است . به این لینک سر زدم برایم جالب بود .. من که تخصصی یا اطلاعاتی در این زمینه ندارم .. دیدم شما نسبتان به حضرت علی می رسد و به علوم دینی علاقمندید ظاهرن گفتم اگر مایل بودید در پستی به این مطلب بپردازید . این خرافه است یا معجزه ؟.. : ) .. مرسی ..
سلام. نه، آن جزو حقوق ولایت است همانطور که حاکمیت جزو حق ولایت است.
عدالت احمدی نژادی سیاه ترین شکل عدالت در کل تاریخ کائنات است!!
رییس یارانه ها : سردار دکتر! بهروز مرادی !!؟ استاندار سابق همدان و معونت هماهنگ کننده نیرو مقاومت (قبل از آن) !! دسته گلی هم دارند به نام امیر محسن مرادی !! در احوالاتشان هیچ نگوییم که هر چه گوییم کم لطفی است به این سردار زاده!!
وقتی دولت بودجه ندارد اما سپاه هنوز یه عالمه پول دارد...
با سلام و درود
شیخ کاظم صدیقی ، نماز جمعه ،سفر رهبری به شهر قم ، سلاطین گذشته ، (( زَر ،زور و تزویر ))بنی امیه ، معاویةبن ابی سفیان ، مردم سواره و پیاده ، حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عباس ، زنان و کودکان ، کتاب الغدیر و علامه ی امینی(ره) همگی در یک گزارش کوتاه و خواندنی!
در وبلاگ بخوانید
سلام ،گمانم کامنت را به دقت نخواندید
دانشنامه " دانش آور" نه کاشان. سرپرست تدوینش آقای فانی است، و کامران فانی بهائی نیست.
چون دانشنامه بودجه میلیاردی می خواهد باید پرسید چرا یک بهایی با سوابق خانوادگی موجود این چنین هزینه ای را متقبل می شود؟
با عرض معذرت " دانش گستر" درست است و شخص خیر بهایی نام خانوادگی اش " سودآور " است.
سلام
همه ناراضیند ! پس همه اونهایی که در گزارش های خنک و بی مزه 20:30 با لبخند حرف می زنند هنر پیشه اند ؟
این رشته سر دراز دارد جماعت تاجر و بازاری که گلیمش لای چرخ دولت نمی ماند خرجشان زیاد شود گران می فروشند وای بحال کارمند ها و حقوق بگیرها
صحت و دقت مطالب تاریخی و تبارشناسی جناب شهبازی بسیار بالاست، توصیه می کنم به سایت ایشان مراجعه نمائید.
سلام
اصولا مدیریت یعنی چه؟! اغنام ا... ی که حق ندارند سرنوشت خود را که مقدر شده معین کنند را چه به مدیریت؟
مثلا فرض کنید یک سرپرست خانوار را که اعتیاد شدید دارد ( در کشور ما که موجود نیست خوشبختانه!)...!
برادر گرامی
سلام علیکم
مزاحم شدم کمی غیبت کنم! (خدا خودش ما را از شر شیطان درون و بیرون محافظت کناد)
بنده در سال 1384 با آقای سیاوش جمادی در خصوص ترجمه اش از "متافیزیک چیست؟" هیدگر مکاتباتی مفصل کرده ام. نامه ام در مورد نقد ترجمه ی این فرد حدود 40 صفحه بود و حاوی دست کم 159 نکته (یک صد و پنجاه و نه! واقعاً زیاد نیست) از جمله دست کم 5 جمله ی افتاده از ترجمه را متذکر شدم خوب این کتاب به چاپ پنجم رسیده است (شاید تاکنون شده باشد ششم) اما هیچ تغییری در ترجمه (جز اصلاح لغتنامه ی ناالفبایی آخر کتاب به الفبایی که آن را هم من تذکر داده بودم) صروت نکرفته است.
شما به چنین فردی چه می گویید. خود ایشان پس از 3 سال که باز هم را دیدیم (در جلسه ی بررسی ترجمه ی "هستی و زمان" در دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران با حضور آقای حنایی کاشانی) با ذوق و شوق زیاد مرا به خاطر آورد و از گم کردن نشانی من اظهار ناراحتی کرد و سپس گفت ناشر با اصلاح موافقت نمی کند اما من می پرسم آیا بر فرض صحت آیا ایشان نمی توانست حداقل
در یکی از چندین نشریه ای که تا کنون د رآن قلم زده است و می زند (و آخری مجله ی مزخرف مهرنامه است)
همان نکاتی را که از آن میان درست می دانست مطرح کند ولو به اسم خودش. 5 جمله ی افتاده در متنی آن هم از هیدگر می دانید یعنی چه. خلق الله هم این قبیل کتابها را می خرند و بعد گمان می کنند هیدگر دان شده اند.
نکته ای جالب تر:
آقای سیاوش جمادی ترجمه ی بخشهای آغازین ؟هستی و زمان" را برای من فرستاد. شاید در من امید خیری دیده بود نمی دانم . به هر حال من هم نظرم را برایش در 11 صفحه به تفصیل نوشتم. برای این که از کم و کبف ماجرا مطلع شوید نمونه ای کوتاه (کوتاهترین) را برایتان می آورم:
16- در بهره ی چهارم (ص60) آمده است: «هر دازینی خود با تصمیم خود اگزیستانس خود را رقم می زند، خواه از طریق اعتصام خواه به شیوه ی غفلت.» متن آلمانی چنین است:
Die Existenz wird in der Weise des Ergreifens oder Versäumens nur vom jeweiligen Dasein selbst entscheiden. S.12
ترجمه ی من: «قیام ظهوری تنها در طریقه ی به تمام گرفتن یا مسامحه [و غفلت] از هستی بینابینیِ بالفعل موجود مسلم و قطعی می گردد.» جمله مجهول است و اگزیستنس نایب فاعل آن است نه دازاین.
خوب بگذریم از بصیرتهای بسیار روشنگری که در قالب جملات کلی گفته شد و در مقدمه ی 40 صفحه ای آقای جمادی جاسازی شدند!
آیا حق من نبود که در کنار آن اسمها که در آخر مقدمه آمده اند و معلوم نیست نقششان در کار چه بوده است اسم من هم می آمد؟
جالب نیست که من اینها را در وبلاگم مطرح نکرده ام؟
بگذریم. شد مثل همان آقای اسماعیل آزادی که خودتان آورده اید. بعد شما می گویید چرا ما (که بیشک اسیر بازی نفسمان ایم) به این حضرات (امثال آن مردک بی سواد لایشعر آشوری) بد و ییراه می گوییم در قبال آن نمک خوردنها و نمکدان شکستنهایی که در حق مرحوم فردید کرده اند.
امثال اینها نمایدنگان "فرهیحته" ی دموکراسی خواهی در ایران اند و ناقدان "نظریه ی فاشیستی غیر دموکراتیک ولایت فقیه که میمونی چون فردید زیر علمش سینه می زد." (ر.ک. مهرنامه ش3)
البته من خانه ی آقای جمادی هم رفته ام و ایشان بسیار با روی گشاده از من پذیرایی کرد که سپاسگزارش هم هستم ولی تازه من آنجا هم رفته بودم که پیش از وقوع جلوی حادثه را بگیرم که نشد!
به هر حال این بار هم
بدرود
توی ایران آدم افرادی رو می بینه که میگه برای همین مردم دکتررررررررررر بهترینه
عالیییییییت بفرمایید لینک2