بسم الله الرحمان الرحیم.
آقای حسن بایگان (نویسنده ی ایرانی؟ پژوهشگر ایرانی؟ دانشمند ایرانی؟، مقیم سوئد؟)، در سومین قسمت از سلسله نوشته های «سه گفتار»، که گفتار اول تاریخی و گفتار دوم سیاسی و گفتار سوم فرهنگی است، و گفتار سوم «ضعف فرهنگی آکادمیسینها و اساتید ایرانی» نام دارد، در قسمتی از این سومین گفتار، در http://www.baygan.org/3%20goftar%20tarixi%20siyasi%20farhangi%20baxshe%203.htm نوشته است:
«مختصری از ضعفهای غرب
ذکر انتقادات و ضعف اساتید ایرانی نباید باعث این توهم شود که در غرب اساتید کامل و بدون اشتباه هستند. نکته مطروحه در باره ایرانیان فرهنگی بوده، ریشه در تاریخ جوامع دارد که در مورد ایران نیازمند زمان و ایجاد تحول و تغییر در سیستم است تا به اصلاح کامل برسد و تاثیر خود را نیز بر سیاسیون بگذارد.
اما در خصوص دانش علمی انتقاد بسیار بزرگی بر غرب هست.
متاسفانه در غرب نوعی مافیا بصورتی کاملا نامرئی بر دانشگاهها همانند اختاپوس چنگ انداخته است. این چنگ اندازی در علوم اجتماعی بسیار گسترده تر است.
من این صحبت را در حضور وزیر امور خارجه مقتول سوئد خانم آنا لیند در انستیتوی علوم سیاسی دانشگاه اپسالا در برابر بیشتر از صد تن دانشجو و تنی چند افراد سیاسی مطرح کردم؛ در یکی از رادیوها نیز صحبت اندکی داشتم و در آینده نیز در نوشته مفصلی آنرا نشان خواهم داد. اما مختصرا اینجا ذکر میکنم که بیشتر و در اصل این چنگ اندازی توسط یهودیان نژاد پرست صورت میگیرد. آنان بزرگترین افکار را خفه میکنند و افکار متوسط و حتی غلط و خطرناکی را که از یک یهودی (و یا حتی با ریشه قبلی بهودی) در آید بعنوان بالاترین و برجسته ترین افکار به جهان میخورانند. افرادی همانند مارکس، لنین، هوسرل (و شاگردان و مریدانش هایدگر، راسل و ...) کسانیکه ابتدا و اساس کار نمیدانستند و فلسفه، مسائل اجتماعی، سیاسی و... را به ابتذال کشیدند و حتی منحرف کردند؛ به عرش رسانده شدند؛ کتابهایشان به تمامی زبانها ترجمه و چاپ شد و بدیتنرتیب ضمن شستشوی مغزی و نشان دادن استثنائی بودن یهودیان، جیب جهانیان را نیز خالی کرده و میکنند.
اما اگر شخصی با ریشه ای غیر یهودی همانند نیچه پیدا شد و حرفهائی در رده سعدی زد به او انواع اتهامات را بستند. آنها در حالیکه خود بزرگترین نژاد پرستان و پایه گذار آنند نیچه، را متهم کرده و میکنند.
برای نشان دادن واقعیت و مقام و موقعیت فلسفه در حال نوشتن کتابی هستم که بزودی ارائه خواهد شد.
در سایر علوم امثال انشتین، نیوتون ... را به عرش اعلا رساندند. در حالیکه در طول تاریخ بشر انسانهای بسیار برجسته تر با خدماتی اساسی تر در جهان بوده اند. آنچه که این دو گفتند پیشتر توسط بشر شناخته شده بود و حتی جزئی از فلسفه شرق بوده است. در حالیکه اساسا جهش اصلی بشر بسوی ترقی و صنعتی شدن توسط کسان دیگری که یهودی نبودند، پی ریزی شد و بدینترتیب تغییر اساسی در زندگی بشر ایجاد گردید.
چند تماس با اساتید دانشگاه های غرب داشته ام که در میان آنان افرادی با درجه دکترا، اما با سوادی در حد کوچه و بازاری زیاد دیده شد. بیک مثال قناعت میشود؛ زمانیکه قصد نوشتن مقاله ای در خصوص استر را داشتم. از پائین ترین رده شروع کردم و سئوال نمودم. ولی تمامی آنها در همان ابتدای کار و با اولین سئوال از پاسخ وامانده به بالاتر ارجاع دادند تا نهایتا با خانمی صحبت کردم که با غرور گفت: من دکترا در دین یهود دارم هرچه میخواهی بپرس. اما با اولین سئوال عقب نشینی کرد و گفت بهتر است از شوهرم که تخصص اش در کتاب استر میباشد و آنرا در دانشگاه تدریس میکند بپرسی او بهترین و برترین شخصی است که میتواند بهر سئوالی پاسخ بدهد. با این متخصص در دانشگاه تماس گرفتم. او ضعفهای بسیاری از جمله در شناختن و طرز مطالعه، بررسی، تعبیر و تفسیر و درک کتاب داشت و اساسا تاریخ نمیدانست. او نیز در اولین سئوال واماند. او حتی نمیدانست که مقابری در ایران است که آنها را به؛ استر، مردخای، داوود و... نسبت میدهند؛ تا چه رسد باینکه به زیر سئوال رفتن بعضی از آنها را بداند.
پس بناچار عکسهای این مقابر را بهمراه اندکی توضیح در اختیارش قرار دادم؛ ایشان نیز در همان محل انستیتو از عکسها، فتو کپی گرفت. حال تصور کنید شخصی که استاد دانشگاه میباشد و قرار است یک کتاب 10 صفحه ای را تدریس کند اما این حداقل و ابتدای کار را نمیداند در چه حدی از دانش قرار دارد. لیکن جای تعجب بیشتر از آنانی است که به او درجه دکترا داده اند. از این نمونه ها، چندین تن را شخصا تجربه کرده ام.
کشیشی هم که سالها با او در تماس هستم و استاد انستیتیوی علوم مذهبی وابسته به کلیسا میباشد نیز از وجود مقابر در ایران بی اطلاع بود، لیکن تفاوت اساسی میان آندو وجود دارد. زیرا این کشیش ادعای درک کامل تاریخی را نداشت. ضمنا مسیحی بود و چندان با مسائل یهودیت آنهم در حد یک متخصص آشنا نبود. او در مباحث اشاره داشت محققین در دانشگاهها راجع به مسائل مطروحه در کتاب مقدس بشکل دیگری نگاه میکنند.»
پایان نقل نوشته ی آقای حسن بایگان.
سیدعباس سیدمحمدی:
بنده غربگرا نیستم. غرب ستیز هم نیستم. گمان می کنم اسلام، و ایران، و دموکراسی و علوم و معارف و افکار و تکنولوژی ی دنیای جدید، هویتم را شکل می دهند. این را هم «چهل تکه»، به معنای منفی و ناپسند، نمی دانم. این را «التقاط» نمی دانم. در جهان پیچیده ی ما، آیا «هویت» یک چیزی است فابریک و یک بُعدی و بسیط؟ صحبتم، هویت نیست. می خواهم درباره ی آنچه آقای حسن بایگان گفته، و قبل و بعد از آنچه نقل کردم هم، مطالبی گفته است ایشان، شاید با همین رویکرد، نظرم را بگویم. آقای حسن بایگان از تعبیر «سوادی در حد کوچه و بازاری» استفاده کرده است. فعلاً نظرم این است:
هراس دارم اگر نسبت به نظرات آقای حسن بایگان مخالفت اساسی ابراز کنم یا موافقت اساسی ابراز کنم، در هر دو حالت، ثابت کنم «سوادی در حد کوچه و بازاری» دارم. البته شاید آقای حسن بایگان، از حد «سوادی در حد کوچه و بازاری» بسیار بسیار فراتر رفته است، که این سخنان را گفته است.
سلام آقای سید محمدی . در مورد مدعیات این آقا من چندان حرف و نظی ندارم. چون غرب را ندیده و نمی شناسم . اما برخی اطلاعات ایشان هم کم و بیش مثل همان متخصص یهودی بود. مثلا در حوزه فلسفه که من کمی خوانده ام هیدگر نقد های اساسی بر هوسرل دارد و به ویژه سوژه استعلایی او را بر خطا و نوعی دیگر از پایبندی به تاریخ و خرد متافیزیکی می داند. همچنین راسل هیچ نسبتی با اندیشه هوسرل ندارد. جز این که فرگه که بر راسل تأثیر فراوان داشت با نقد های اساسیش بر هوسرل ، او را نیز تحت تأثیر قرار داد. در هر حال هیدگر و راسل مرید هوسرل نبوده و نیستند و فرمایش ایشان از بن خطا است. امیدوارم سایر زمینه ها را که من به سبب عدم تخصص نمی توانم ارزش یابی کنم بهتر بیان کرده باشند.
سلام
سید هراس نداشته باش
سر تا پای نوشته اش مزخرف است
اینها باب میل اصحاب قدرت است همین. نه سندی نه مدرکی. دکترا در دین یهود! دانشمدانی بالاتر از نیوتن و انیشتین!
من دو تا از دوستام توی دانشگاه اوپسالا همین الان درس می خونند. تحقیق در مورد این جناب کار سختی هم نباید باشه!
سلام،
اینکه در هر صنف و گروهی، دسته و تشکیلات نانوشته و باند و مافیا وجود دارد. امر تازه و بعید و مختص به جای خاصی نیست و همه جا وجود دارد.
همین گنداب آموزش عالی خودمان و هیئت های علمی اش، مثلا" در زمینه چاپ مقالات علمی- پژوهشی کاملا" باندی و مافیایی عمل می کنند، استاد فلان دانشگاه مقاله استاد دانشگاه دیگر را در مجله اش چاپ می کند و متقابلا" این استاد در مجله اش با چند شماره فاصله که زمانی بیم یک یا دو ترم می شود، مقاله آن استاد را چاپ می کند و این سیکل دائم در چاپ مقالات کم ارزش و بی فایده تکرار می شود. بعضی ها هم که رسما" و علنا" از دانشجوی بیچاره برای چاپ مقاله اش، پول می گیرند.
ادعاهای آقای حسن بایگان، به این شکلی که ارائه شده است، به نظرم حتی اگر به انگیزه ضدیهودی هم نوشته شده باشد، باز به نفع یهودی هاست(همان خراب کردنی که نه با حمله که با دفاع بد حاصل می شود!). احتمالا" اگر ادعاهای ایشان صحیح هم باشد، باید به شیوه ایی علمی و مستند ارائه گردد، نه به این شکل مخدوش و غیرعلمی و به قول خود ایشان، کوچه بازاری!
با سلام
جناب سید محمدی
این شخص را نمیشناسم ولی درباره اظهاراتش باید گفت:
همیشه ما در مواجهه با غرب از واژه " زدگی" یا " ستیزی" استفاده کرده ایم. هیچگاه واژه" شناسی" را جایگزین کرده ایم. اولین کسی هم که از واژه "زدگی" استفاده کرد، جلال آل احمد بود که البته ایشان هم این واژه را از مرحوم فردید بعاریه گرفته بودند. تازمانی که غرب را نشناسیم با همه ابعادش گرفتار همین مسائل هستیم.
سلام
من همین مقاله ای که شما لینکش را گذاشتی خواندم . به بحثهای فنی اش کاری ندارم ولی معتقدم از به چالش کشیدن چگونگی به شهرت رسیدن نامهای بزرگ حتا نام نیوتن و آینشتین هم باشد نباید ناراحت شد از نام خدا بزرگتر نیستند که اصل وجوش با چالش و حتا با انکار روبرو می شود!
در مورد عدم جوابگویی و اعتنای اشخاص به نامه ها در مراکز ، حرف درستی زده است و اعتراضش به حق است. شما خودت چقدر ایمیل به اشخاص صاحب نام زده ای و چند درصد جواب گرفته ای؟
در باره ی هوسرل و نقدهای هایدگر به او بیانات درستی آقای شعله سعدی فرمودند و آن روزها بحث بر سر وجود بحران در علم ، بحث روز بوده و هوسرل به ان اعتقاد داشت و در پی پیدا کردن راه علاجش از راه فلسفه بود و اما هایدگر بعدا خود فلسفه و اساسا روش هستی شناسی غرب را زیر سوال برد. اما باید توجه داشت که او وقتی برای تدریس به دانشگاهی در آلمان رفت همکاری گسترده ای با هوسرل داشته و اصلا تقدیم کتاب وجود و زمان به هوسرل که مهمترین کتابش بوده ؛ هم باعث به شهرت رسیدن هایدگر شد و هم هوسرل را بر سر زبانها انداخت و شاید اشاره ی مقاله به همین نکته باشد
این حرفی هم که زده :
این نکته ابدا مهم نیست که نویسنده آن نامه ها شخص گمنامی بنام حسن بایگان است که هیچ لقب دکتر و پرفسور را یدک نمیکشد و حتی در پائین ترین موقعیت شغلی در جامعه قرار دارد. بلکه مسئله اساسی باید توجه بدان باشد که آیا نکته ای ارزشمند در نامه وجود دارد ویا ندارد.
به نظرم نمایشی از فروتنی اش باشد. این همان است که "ما باید ببینیم چی گفته و نه اینکه کی گفته"
آرزو می کنم از او کاش همین یک جمله اش عملی شود:
یکی از مشکلات جامعه ایران بستن درها بر روی منتقدان سیاسی است باید درها را باز کنند و با آغوش باز کلیه نیروهای سیاسی مخالف را با هر دیدگاهی اجازه فعالیت بدهند