بسم الله الرحمان الرحیم.
امام خمینی، شش آبان 1341:
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات «2»، انجام نشود. و اگر این قانون عملى بشود، دنبالش چیزهاى دیگرى است، و خواسته اکثریت مردم، شرط است؛ اکثر مردم این مملکت از این امر بیزارند. و شما فعلًا تعطیل عمومى نکنید. خدا نیاورد آن روز را که تعطیل عمومى بشود! و باز هم دعا مىکنم که از این عمل به طور آرام جلوگیرى شود. خدا نیاورد آن روزى را که علما بگویند تعطیل بکنید! اسد اللَّه عَلم «3» در این مملکت چه مىخواهد بکند؟! این کار بازخواست و محاکمههاى بعدى دارد. به طورى که شنیدم، از امینى «4» این موضوع را خواسته بودند؛ ایشان قبول نکرد و به کنار رفت. به حساب ارسنجانى «5» هم روزى خواهند رسید. اگر تمام دنیا- یکطرفه- بگویند: باید بشود! من یکى مىگویم: نباید بشود. نه وظیفه من تنهاست، بلکه وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست ...
[خطاب به حجت الاسلام انصارى، واعظ شهیر قم:]
شنیدهام دو شب است زبان تو «1» را بستهاند. چه مىشود که اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بیندازند؟ مگر ما از حسین بن على و امام سجاد بالاتر هستیم؟ در تمام نقاط این کشور، این جریان، رویش بحث است و مردم تنفر خودشان را از این امر چه به شاهنشاه و چه به دولت، نوشتهاند
این کشور، قانون اسمىاش قانون امام جعفر صادق است و باید تا موقع ظهور امام زمان، این قانون «2» باقى بماند. از کلیه علما بخواهید تا آنها بخواهند. فرستاده آقاى بهبهانى «3» نزد من آمد و گفت: من تا آخرین نفس براى این موضوع اقدام مىکنم. دولت باید بنویسد در روزنامههاى رسمى که این عمل نقض شد و علناً به مردم اعلام کند. شنیدهام آقاى فرماندار گفته است: دولت کار دارد. چه کارى از این کار واجبتر است که رضایت بیست میلیون جمعیت را فراهم کنند؟ چون از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
سلام
جالبست که این گفته ها باید با پول نفت و توسط موسسه ای هم نشر و تنظیم شوند !!
با سلام
نمی دانم چه اتفاقی افتاد که مشارکت زنان در انتخابات منع شرعی اش ازبین رفت.آیا مصلحت بود یا اجتهاد در اصول؟
اجازه می خواهم ذیل نظرتان، بنویسم:
سلام علیکم.
شاید این طور بوده، که طبق فرمایش امام خمینی، در سال 1341، به امام خمینی اطلاع داده بودند که از ده میلیون نفر جمعیت زنان ایران فقط صد نفر زن هرجایی مایلند در انتخابات شرکت کنند و به فرد مورد علاقه ی خود رأی بدهند. و بعدها، از رفراندوم سال 1358 به بعد، به امام خمینی اطلاع دادند تمام زنان ایران یا اکثر قاطع زنان ایران، مایلند در انتخابات شرکت کنند و به فرد مورد علاقه ی خود رأی دهند.
و شاید، وقتی امام خمینی در آبان سال 1341، فرموده است «وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست»، یعنی امام خمینی در آبان سال 1341 وظیفه ی شاهنشاه ایران را، و وظیفه ی همه ی افراد مملکت ایران را، مشخص می فرموده، شاید پس ایشان به طور طبیعی، حق داشتن یا حق نداشتن زنان برای شرکت کردن در انتخابات را هم، مشخص می فرموده.
سلام
مقداری گچ و ماست لازم است. البته این بار خیلی بیشتر!
خوب , اینکه زنان حق رای نداشته باشند , مسبوق به نظر شهید مدرس هم بوده است :
" از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه درنیامده بود ، آخر ما هر چه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند ، اینها از آن زمره ند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند ، چطور ممکن است به اینها حق انتخاب کردن داده شود”
شهید مدرس (در ارتباط با پیشنهاد چند تن از نمایندگان مجلس دایر بر منظور کردن حق رای برای زنان در قانون اساسی مشروطیت / جلسه یازدهم شعبان سال قمری 1329 )
اما اگر بپذیریم که اینکار توطئه رژیم پهلوی برای به فساد کشیدن جامعه باشد ... گویا قضیه فراتر از این حرف ها بوده و اصلا یک توطئه جهانی در کار بوده است زیرا کشورهای اسلامی در قرن بیستم به ترتیب زیر به زنان حق رای اعطا کرده اند :
Azerbaijan 1918
Kyrgyzstan 1918
Albania 1920
Tajikistan 1924
Turkmenistan 1924
Kazakhstan 1924
Turkey 1930
Maldives 1932
Uzbekistan 1938
Indonesia, 1945
Senegal 1945
Somalia 1956
Malaysia 1957
Burkina Faso 1958
Chad 1958
Guinea 1958
Tunisia 1959
Gambia 1960
Sierra Leone 1961
Algeria 1962
Iran 1963
Morocco 1963
Libya 1964
Sudan 1964
Afghanistan 1963
Yemen 1967
Bangladesh 1972
Jordan 1974
Nigeria 1978
Comoros 1956
Egypt 1956
Mali 1956
Mauritania 1956
1997 Qatar
Bahrain 2002
Oman 2003
Kuwait 2005
UAE 2006
کشورهای غیرمسلمان چطور؟
سلام،
چه آن وقت که زنان حق رای نداشتند و چه از زمانی که حق رای دارند، چه گلی به سرشان زده شد؟
در هر دو حال که در بر همان پاشنه می گردد!
قرار نیست گلی از طرف کسی یا کسانی زده شود به سر زنان
قرار بوده شهروندان یک جامعه حقوق برابر داشته باشند فارغ از جنسیت و ذهنیت و نژاد.
این دیگر نیاز به لفاظی و استدلال دارد؟ نیاز به نیش و کنایه دارد؟
مخالفید بگویید مخالفیم
سلام
آقای خمینی ره هم یک انسانی بودند که آرا و نظراتش حسب آگاهیها و اطلاعات جدید تغییر میکند. آن وقت که این جمله را گفتند هنوز به پاریس نرفته بودند.
سلام مجدد
آقای امیرمهدی در حاشیه پست« آزادی آنسو است.... » به تعریض نوشتهاند:
«قرائت شما از اسلام رحمانی وسراسر عفو وبخشش وبزرگواری در نوع خود جالب بنظر می رسد.بالاترین دلیل بر اثبات حقانیت قرائت شما این است که نسخه شما نه تنها برای انقلاب 57 و88 بلکه حتی برای لیبی ومصر وتونس وفلسطین ولبنان ویمن وبحرین هم قابل اجراست.حالا چرا اینها خلاف قول شمل عمل می کنند من هم نمی دانم!»
عرض میکنم که:
* از اینکه این نسخه تا کنون عمل نشده است نمیتوان نتیجه گرفت که به حق نیست و نادرست است. من هم میدانم که نسخه رایج از دین و آن نسخهای که از سوی سلاطین و حاکمان جوامع اسلامی و ایدئولوگهای آنان تبلیغ شده و جریان داشته است، آیینی بوده است که تیغ شمشیر را بر گلوی مخالف مینهاده و زیر برق آن ایمان میجسته تا حداقل مالی و جزیهای عاید خلیفه و سپاهیانیانش گرداند.
* خشونت را تنها از باب ضرورت و ناگزیز میتوان به کار برد اما اگر خشونت ورزی اصل و ارزش شود و تقدیس گردد و سهلالوصولترین ابزار برای پیگیری اهداف به شمار آید اینجاست که باید نگران بود. نگران از چرخه خشونتی که در هر دور خود سرعت و گسترهی بیشتری میگیرد و امکانات و فرصتهای بیشتری از یک ملت را به کام خود میکشد و نابود میسازد.
اگر ایشان را کسی بدانیم که ممکن است نظریاتش با آگاهی ها و اطلاعات جدید و یا مثلا پاریس رفتن عوض شود دیگر چرا باید سرنوشت یک سرزمین و مردمش را بست به نظرات ایشان و گذاشت ایشان هر چه فرمایش می فرمایند بفرمایند بعد هم عده ای جان بر کف دنبال توجیه و یافتن مصلحت باشند؟
خانه از پای بست ویران است
ساز و کاری که با اشاره یک نفر زیر و رو شود همین می شود نه بهتر از این
ضمناْ حق رای زدن گل به سر نیست آقایانی هم که از سالها پیشتر دارندش گلی به سر این مملکت نزده اند.
ربطی به زن و مرد بودن ندارد اینجا و در حکومت ایدئولوژیک بستر پایداری برای صندوق رای وجود ندارد همه اینها ژست های توخالی است
اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظرتان عرض کنم:
سلام.
تصور می کنم، دوستانی که فرمودند با حق رأیی که بعدها به زنان دادند چه گلی به سر زنان زده شد، و فرمودند آقای خمینی نظراتش مثل انسانهای دیگر دچار تغییر می شده، دوستان می خواستند فضا را تلطیف کنند. وگرنه بعید می دانم آن دوستان فرمایش آقای خمینی مبنی بر این که
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
و «این کار» هم، حق داشتن زنان برای حضور در انتخابات بوده، بعید می دانم آن دوستان این جمله ی آقای خمینی را، در هیچ زمانی، جمله ای شایسته بدانند.
مؤسسه ی تنظم و نشر آثار امام خمینی، در این قسمت از سخنان آقای خمینی که
«آیا من از شما تشکر بکنم، یا شما از من تشکر بکنید؟ هیچ کدام از یکدیگر تمناى تشکر نداریم؛ بلکه وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات «2»، انجام نشود»
بعد از «2» توضیح داده است:
«به لایحه انتخابات انجمنهاى ایالتى و ولایتى اشاره شده است که بر اساس آن به طور نمایشى به زنان حق رأى و انتخاب شدن داده مىشد. حضرت امام با آگاهى از اهداف بعدى رژیم شاه، مخالفت خود را با تصویب و اجراى این قانون اعلام کرد»
در حالی که آقای خمینی، متن سخنانش، صراحت دارد انجام نشدن قانون شرکت نسوان در انتخابات، طبق
«وظیفه ی دینی»
است، یعنی، ما در دینمان (البته طبق فرمایش آقای خمینی)، وظیفه ای داریم، که آن وظیفه، این است زنان در انتخابات شرکت نکنند. سخنان آقای خمینی، ظاهراً واضح و صریح است. ولی در گزارش و تحلیل و تفسیر اتفاقات سال 1341 و 1342 ایران، بعد از انقلاب به ما این طور گفته اند که
حق رأی دادن به زنان نمایشی بود
و به همین دلیل، علما در مقابل آن ایستادند. آقای خمینی، با صراحت، مخالفت با حق داشتن زنان برای شرکت در انتخابات را، وظیفه ی دینی، نامیده، و نفرموده چون حق رأی ظاهری است (اگر ظاهری بود، این قدر حساسیت برانگیز بود؟؟) بنده با آن مخالفت می کنم. اگر آن طور که مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی توضیح داده،
... بر اساس آن به طور نمایشى به زنان حق رأى و انتخاب شدن داده مىشد ...
آیا طبیعی بود آقای خمینی زنان مایل به حضور در انتخابات را
«یکصد نفر زن هرجایی»
بنامد؟
آقای خمینی در 22 اسفند 1341، یعنی حدود چهار ماه و نیم بعد از سخنان 6 آبان 1341، فرمود:
«دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد، و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شُرُفِ هتک است. و دستگاه جابره با تصویبنامههاى خلاف شرع و قانون اساسى مىخواهد زنهاى عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند
دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند»
به نظرم سخت نیست فهمید که مخالفت آقای خمینی با حق داشتن زنان برای شرکت در انتخابات، بنا بر دیدگاه مذهبی ی ایشان بوده، و نه این که
چون حق رأی زنان را ظاهری می دانست
بنابراین عزای عمومی اعلام کند و زنان موافق شرکت در انتخابات را هرجایی بنامد. نوع و میزان خشم آقای خمینی، متناسب با این نیست که ایشان آن خشم و آن کلمات را، چون شرکت در انتخابات را ظاهری می دانسته، می فرموده است.
آقای خمینی، 11 اردیبهشت 1342:
«درخواست کردیم که مجملًا از زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد- دست بردارند. دفعه اول اظهار کردند که دست برداشتهاند؛ در حالى که یکى دو ماه بعد درک کردیم که مىخواهند در رفراندم، مقصود دشمنان نوامیس اسلام را به نام اصلاح قانون انتخابات تجدید کنند؛ دچار رعشه شدیدى شده، همراه اهل بصیرت، تبادل نظر کردیم»
سلام
تلگراف [به اسد اللَّه عَلَم درباره انجمنهاى ایالتى و ولایتى]
زمان: 28 مهر 1341/ 20 جمادى الاول 1382
مکان: قم
موضوع: هشدار به نخست وزیر در مورد تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى
مخاطب: عَلم، اسد اللَّه (نخست وزیر وقت)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تهران- جناب آقاى اسد اللَّه عَلم، نخست وزیر ایران
در تعطیل طولانى مجلسین دیده مىشود که دولت اقداماتى را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس، و مباین صریح قانون اساسى است. مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسى و قوانین موضوعه مجلس شورا براى شخص جنابعالى و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد. ورود زنها به مجلسین و انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى مخالف [است با] قوانین محکم اسلام که تشخیص آن، به نص قانون اساسى، محول به علماى اعلام و مراجع فتواست، و براى دیگران حق دخالت نیست. و فقهاى اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و مىدهند. در این صورت، حق رأى دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل، مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسى است. و نیز قانون مجلس شورا، مصوب و موشّح ربیع الثانى 1325 قمرى، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را در انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى از زنها سلب کرده است. مراجعه کنید به مواد هفت و نُه قانون انجمنهاى ایالتى و ولایتى، و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهردارى). در این صورت، چنین حقى به آنها دادن، تخلف از قانون است. و نیز الغاى شرط «اسلام» در انتخابکننده و انتخاب شونده، که در قانون مذکور قید کرده، و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانى» تخلف از قانون مذکور است؛ و خطرهاى بزرگى براى اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خداى نخواسته عمداً اقدام به این امر شده است. اکنون که اعلیحضرت درخواست علماى اعلام را به دولت ارجاع فرمودهاند و مسئولیت به دولت شما متوجه است، انتظار مىرود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتى، اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید، و مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود. و اگر ابهامى در نظر جنابعالى است مشرّف به آستانه قم شوید تا هر گونه ابهامى حضوراً رفع شود، و مطالبى که به صلاح مملکت است و نوشتنى نیست تذکر داده شود.
در خاتمه یادآور مىشود که علماى اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالفه با شرعِ مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالى امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد.
اولاً:اعتراض امام خمینی به لایحه انجمن های ایالتی وولایتی بوده است که یکی از مفاد آن حق رای زنان بوده است.قانون اساسی آن روز تصریح داشته که قوانین مصوبه کشور باید به تایید علمای اسلام ومراجع تقلید برسد.خوب ایشان وبسیاری دیگر از علما مخالف رای دادن زنان بوده اند.پس تا اینجا از قانون اساسی تخلف نشده بلکه اسدالله علم وحاکمیت بر خلاف قانون اساسی قصد عمل داشته اند.
ثانیاً:چرا ما به امام خمینی انتقاد می کنیم؟من معتقدم اگر قرار است انتقادی واعتراضی باشد باید به پیشوا ومقتدای ایشان وبلکه بالاتر از خدای ایشان انتقاد کنیم.ایشان وبسیاری از علما درکشان از دین این بوده است که زنها هرچقدر بیشتر در پرده باشند وتماس کمتری با نامحرم داشته باشند کرامت وشرافت ونجابتشان محفوظتر است.از حضرت صدیقه طاهره(صلوات الله علیها)نقل شده است که فرمودند"بهترین وبالاترین فضیلت برای زن این است که نه اومردی را ببیند ونه مردی اورا ببیند."امیرالمومنین(صلوات الله علیه) حسب نقل به گمانم در نامه سی و یکم نهج هست که به امام مجتبی می فرمایند:"فرزندم!اگر می توانی کاری کنی که همسرت جز تو کسی را نشناسد وبا مردی ارتباط نداشته باشد این کاررا بکن." از این دست روایات داریم کم نداریم که بدلیل اینکه دوستان ذهنشان کاملاًپذیرنده این مطالب هست از نقلش می گذرم!
پس تا اینجا فرمایش امام خمینی که ناظر به عدم حضور زنان در مجامع عمومی وانتخابات وشرکت در جلسات مجلس شورا بعنوان عضو مجلس است خلاف تعالیم حقه دین اسلام نیست.این مطلب را باید در ظرف زمانی خودش یعنی سال 41 مطالعه کرد. بحثی که می توان رویش تمرکز کرد این است که مقتضیات زمان ومکان وشرایط فرهنگی وفکری مردم تا چه میزان در تلطیف این حکم وتغییر آن نقش دارد.باید گفت که حسب شواهد تاریخی واصول مورد قبول همه فقها بسیاری از احکام دین غیر قابل تغییر نیستند وتابع زمان ومکان هستند ودر این زمینه خود خدای متعال بعنوان شارع وطراح دین دست فقیه وپیشوای دین را بازگذاشته است واین معنارا عقل هم به خوبی تایید می کند.یک وقت هست شارع می فرماید انار نخور حرام است.از اینجا می فهمیم که انار خوردن تا قیامت حرام است وقابل تغییر هم نیست.چون نه دلیل آورده ونه مصلحتی برایش ذکر کرده.اما یک وقت هست که می فرماید انار حرام است چون ترش است.پس اگر توانستیم ترش بودن را از انار بگیریم واناری تولید کنیم که ترش نباشد آن وقت حرمت از بین می رود.
مسئله حضور خانمها در مناسبات اجتماعی وحق رای وامثالهم مطلبی نیست که در کشور ما هزاران سال سابقه دشته باشد وبعنوان یک هنجار مورد قبول آحاد مردم پذیرفته شده باشد.حتی اگر هم شواهد تاریخی تایید کند که هزاران سال پیش در این ملک خانمها حکمرانی وتصمیم گیری ومدیریت داشته اند این مسئله مقطعی بوده وبدلیل عوامل مختلف که محل بحثش نیست این فرهنگ تغییر یافته وخلاصه اینکه امر رایج کشورنبوده است.قهراً نگاهی که به زن در اروپا و آمریکا شکل گرفت ومناسبات جدیدی که از حضور زنان در جامعه تعریف شد به ایران هم سرایت کرد وامروز این مسئله بعنوان یک هنجار مقبول ومطلوب است. چرا این گونه بوده است علل وعوامل متعددی دارد که ارتباط ضعیف قشر تحصیلکرده فرنگ با علمای دینی وبالعکس ودورماندن از جریان تحولات روز دنیا شاید بیشترین تاثیر را داشته است.نکته اینجاست که حتی امروز هم که بسیاری از محدودیتهای حضور خانمها در اجتماع کمرنگ شده است اصل حفظ کرامت ونجابت وعفت وپاکدامنی زن به قوت خودش باقی است.یعنی نظر اسلام این است که زن در هر فعالیت اجتماعی موظف است با حفظ حجاب وحریم ورعایت عفت وبدون صدمه دیدن نقش همسری ومادری خودش که از نظر اسلام یکی ازمهمترین ارکان خوشبختی دنیا وآخرت آحاد مردم است شرکت کند ودراین صورت هیچ محدودیتی برای او متصور نمی شویم.البته این برای کسی است که به اسلام اعتقاد حقیقی دارد.والااگر کسی باشد که به هیچ چیزی اعتقاد نداشته باشد این مباحث هم مشکلی از او حل نخواهد کرد.
به قول اون بنده خدایی که به طبقه هفتم رسیده بود گچ گچ!:-)
اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظر شما عرض کنم:
سلام علیکم.
یک) من عین سخنان آقای خمینی در 6 آبان 1341 را نقل کرده ام که ایشان فرموده است
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود»
و فرموده است
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
و شما تلگراف 28 مهر 1341 آقای خمینی به علم را نقل می کنی، و می گوئی «اعتراض امام خمینی به لایحه انجمن های ایالتی وولایتی بوده است که یکی از مفاد آن حق رای زنان بوده است».
دو) بفرما، از دید شما، شرکت کردن یا نکردن زنان در مسئله ای مانند انتخابات، یعنی در انتخابات در سال 1341 شرکت کنند و بگویند ما فلان نامزد حضور در پارلمان را به بهمان نامزد ترجیح می دهیم، این طبق قرآن و طبق روایات و طبق قانون اساسی ی مشروطیت،
منوط به اجازه و تأیید فقیه بوده است؟
سه) به نظرت، وقتی حضرت علی، برای مشارکت هرچه بیشتر مردم در امور اجتماعی، می فرمود به من در خلوت و جلوت انتقاد کنید، آن حضرت فقط مردان مخاطبش بود؟ اگر احیاناً بپذیری مخاطب حضرت، و جوازی که حضرت صادر فرمود، هم مردان بودند هم زنان، آیا زنان حق داشتند شخص اول حکومت اسلامی را در جلوت نقد کنند، اما حق داشتند بر سر صندوق رأی حاضر شوند و رأی بدهند؟
چهار) گفتید:
«قانون اساسی آن روز تصریح داشته که قوانین مصوبه کشور باید به تایید علمای اسلام ومراجع تقلید برسد.خوب ایشان وبسیاری دیگر از علما مخالف رای دادن زنان بوده اند.پس تا اینجا از قانون اساسی تخلف نشده بلکه اسدالله علم وحاکمیت بر خلاف قانون اساسی قصد عمل داشته اند.»
اشتباه می کنی امیرمهدی. ظاهراً منظور شما، اصل دوم متمم مشروطیت، مشهور به اصل طراز است:
«در هر عصری از اعصار، هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطّلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسلام، بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند؛ پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر، اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده، به سِمَت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان میشود به دقت مذاکره و غوررِسی نموده، هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیئت علما در این باب، مُطاع و متّبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر عجلاللهفرجه تغییرپذیر نخواهد بود»
می بینی، این طور نبوده قوانین و لوایح، باید می رفته به تأیید تک تک آقایان در علما در قم و اصفهان و نجف و ... می رسیده، بلکه حضور و نقش و وظیفه و مسئولیت علما در فرآیند قانونگذاری، طبق آنچه نقل کردم، مشخص شده بوده که چه طوری باشد.
بله. ظاهراً یک تخلف اساسی صورت گرفته بوده، که اصل طراز، با توجیهاتی، کنار گذاشته بوده. بله. من باک ندارم بگویم تخلف بوده، آن هم اساسی. اما:
این که شما می گوئی سخنان آقای خمینی، بر طبق قانون اساسی ی مشروطیت، حق ایشان بوده، و قوانین و لوایح باید به تأیید آقای خمینی و علمای دیگر می رسیده، گمان می کنم اگر به متن اصل طراز دقت کنید، می بینید نه، نافذ بودن قانونی ی دیدگاههای علما نسبت به تأیید کردن یا نکردن قوانین و لوایح، این طور نبوده هر عالم در بیت خودش یا در مسجد یا ... سخن بگوید، و بفرماید طبق اصل طراز، قوانین تا مورد تأیید من قرار نگیرد، نافذ نیست و شرعی نیست. نه. تعداد مشخصی مجتهد، با مکانیزمی مشخص در قانون مشروطیت، انتخاب می شدند. مثل همین شورای نگهبان فعلی. که انتخاب فقیهان شورای نگهبان، مکانیزمی مشخص دارد. و طبق قانون، هزار تا آقای وحید خراسانی، یک صدم آقای جنتی نقش ندارد و حق ندارد در تأیید کردن یا نکردن قوانین مصوب مجلس. توجه فرمائید من
«قانون»
را عرض می کنم.
پنج) آیا طبق قرآن و طبق روایات، آیا حتا شخص رسول الله (ص)، اگر حکم می داد زنان در انتخابات شرکت نکنند، آیا آن حضرت آن زنان را که مایل بودند ــ علی رغم حکم شخص رسول الله ــ در انتخابات شرکت کنند
«هرجایی»
می نامید؟
شش) گفتید:
«مسئله حضور خانمها در مناسبات اجتماعی وحق رای وامثالهم مطلبی نیست که در کشور ما هزاران سال سابقه دشته باشد وبعنوان یک هنجار مورد قبول آحاد مردم پذیرفته شده باشد.»
توجه کنید مخالفت بسیار بسیار شدید آقای خمینی با حق شرکت کردن زنان در انتخابات، در بیانات ایشان
«هنجار اجتماعی»
مطرح نیست. ایشان به استناد قسمتهایی از اصول مقدس اسلام (که بنده شخصاً نمی دانم «کدام اصول») مخالفت می کرده با حق رأی زنان. ایشان فرموده
«زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد»
شما فکر کن لطفاً. اگر نمایندگی ی نسوان نقض ظواهر قرآن است، آیا ظواهر قرآن در حدود 17 سال بعد، عوض شد، و زنان ــ البته با کنترل شورای نگهبان منصوب ولی فقیه ــ هم حق نماینده شدن یافتند و هم حق انتخاب کردن نماینده و هم حق انتخاب کردن رئیس جمهور و هم حتا حق انتخاب کردن افرادی که ولی فقیه را انتخاب می کنند؟
سلام
مطرح کردن مباحث کلی وتئوریک در بحث حاضر مشکلی را حل نمی کند.من سوالات بسیار ساده وگویایی پرسیدم که هنوز جوابی برایش نگرفته ام.سوالم را ساده تر می کنم تا به شما هم در یافتن پاسخ مناسب کمک کنم.
به شهادت گزارش کمیته تحقیق و تفحص مجلس ودادگاه عالی انتظامی قضات و سازمان قضایی نیروهای مسلح متهمان ردیف اول جنایت کهریزک وکوی دانشگاه عبارتند از:قاضی مرتضوی رییس ستاد قاچاق کالا وارز.(نگفتم مبارزه با قاچاق کالا وارز گفتم قاچاق کالا وارز! )سردار رادان و سردار رجب زاده.-معاون کنونی قالیباف در شهرداری تهران.
متهمان ردیف دوم هم همانهایی هستند که به حسب ظاهر محاکمه شدند.
سوال بسیار ساده من از شما این است اگر حکومت تغییرمی کرد و حاکمان جامعه عوض می شدند با منطق شما با این افراد که از رژیم سابق مانده اند چه برخوردی باید بشود؟وحالا که حکومت تغییر نکرده است وحاکمانی مدعی اعتقاد و پای بندی کامل به شریعت و سیره حضرات معصومین داریم با این مجرمان چه برخوردی باید بشود؟
وسوال انحرافی که لزومی ندارد به آن پاسخ بدهید این است که چرا دکتر روح الامینی پدر محسن روح الامینی وقتی شنید که حکم مرتضوی برای انتقال به ریاست جمهوری وستاد قاچاق کالا وارز صادر شده در دیدار با رهبر اعتراض کرد واین کار را به منزله مدال افتخار وجایزه به مرتضوی دانست و آن را به ماجرای مدال به افتخار کاپیتان ناو وینسس که هواپیمای مسافربری را زد تشبیه کرد؟
وسوال پایانی این که اگر جلادان و زشت خویان را بخشیدیم امنیت و آرامش را به جامعه هدیه کرده ایم ؟در حالی که نه تنها از گناه وعمل زشت خود پشیمان نیستند بلکه با لبخند زدن به مردم شرافت وعزت و همه چیزشان را به سخره می گیرند که یعنی دیدید ما زدیم وکشتیم وتجاوز کردیم وشما هم هیچ غلطی نتوانستید بکنید وآب از آب تکان نخورد ؟
من به قرائتی از اسلام معتقدم که وقتی اصحاب و یاران پیامبر به ایشان اعتراض کردند که جلوی علی را بگیر او خیلی خشن و ناسازگار است فرمود علی را رها کنید"فانه خشنُ فی ذات الله"علی در کار خدا ودین خدا و رعایت حق ،خشن وبدون گذشت است.
من به قرائتی از اسلام معتقدم که پیشوایش امیرالومنین(صلوات الله علیه) وقتی به حکومت رسید فرمود هرچه به ناحق از بیت المال غصصب کرده اید باید بازگردانید.بخدا قسم که اگر بیت المال را کابین زناننان کرده باشید آنرا به زور از شما خواهم گرفت.
من به اسلامی معتقدم که پیشوایش یکی از بهترین وصمیمی ترین دوستانش را به منصب قضاوت نشاند.مدتی بعد نامه داد که فلانی تورا از مقام قضاوت عزل کردم.نامه نوشت که یا امیرالمومنین!فرمایش شما را روی چشم می گذارم.اما فقط به من بگو چرا؟به چه دلیل مرا عزل کرد؟حرامی را حلال کرده ام؟حقی را ناحق کرده ام و به کسی ظلم کرده ام؟حکمی خلاف رضای خدا ودین او صادر کرده ام؟فرمود خیر.تو آدم خوبی هستی.اما شنیدم که صدای تو در جلسه دادگاه از صدای متهم بالاتر رفته.تو دیگر صلاحیت قضاوت نداری.
سلام


در شماره ی جدید نسیم بیداری بهمن ماه ذیل دو عنوان روی جلد از فیلم سوزی تا فیلم سازی - تعدیل هاشمی ، عدالت احمدی نژاد بحثهایی شده که جالب است
حق انتخاب زنان و شرکت در انتخابات هم مثل فیلم سوزی بخاطر فیلم سازی است و هدف فیلم را دید که به چه منظوری ساخته شده یکی برای اشاعه ی فحشاست و یکی نهایتا سرگرمی است . خوب زمانی که فحشا بود امام مخالف سینما بود و اما بعد از انقلاب نه تنها مخالف نبود بلکه فتوا داد موسیقی هم اشکال ندارد. مهم کارکرد ماجراست
در مورد انتخابات مگر خود مردان چقدر در انتخاب شدن و بعد از انتخاب شدن در مجلس اختیار داشتند؟!
خود مردم اصلا در انتخابات دخالت داشتند ؟
من خودم پیش از انقلاب شاهد یک انتخابات بودم در اول خیابان ری در میدان شاه و میدان قیام فعلی مغازه ی پدرم بود و یک روز چادری علم کردند و دو نفر کراواتی با صندلی نشستند توی آن و یک جعبه هم روی میزی بود . من دور اینها پرسه می زدم و بازی میکردم و اینها را نگاه می کردم. از پدرم پرسیدم اینها چی می فروشند ؟! گفت اینها رای می گیرند . حرفش را نفهمیدم یعنی چی ! اما تا غروب هر یک ساعت نیم ساعتی، یک نفری می رفت تو و می امد بیرون. این وضع انتخابات سال 50 - 51 اینطورها بود. مردم اصلا شرکت نمی کردند در انتخابات
اصلا حال و روز مردم در زمان مدرس ، انتخاب شدن و انتخاب کردن بود؟
در تاریخ می خوانیم که زمان مشروطه ، مشروطه چی های می رفتند در خانه ی مردم و می گفتند مشروطه بیاید ال میکند و بل می کند و مردم ساده لوح و ساده دل جواب داده بودند که مشروطه خانم حالا کی می اید
تای تانیث آخر مشروطه را اسم زن گرفته بودند بیچاره ها!
و اصلا نمی دانستند مشروطه چی هست؟
این وضع مردان بوده زنها که در خانه و دور از انظار بوده اند چه می دانسته اند وضع از چه قرار است که حالا نماینده هم بشوند. پس وضعشان از مردان بدتر هم بوده. چطور می توانستند در انتخابات رضاخانی که قزاقها و یا خوانین محلی مردم را به زور برای رای دادن می بردند شرکت کنند و تازه رای هم بیاورند. خود مدرس که در انتخابات تهران ظاهرا رای اول و نفر اول شده بود در یک دوره ای گفتند رای اش صفر بوده و این شده بود اسباب مضحکه. چون مدرس گفته بود من خودم به خودم رای دادم همین یک رای من کو؟!
بله داستان انتخاب و انتخابات و "رای من کو " سر دراز دارد.
سلام آقای ستاریان عزیز.
آقای خمینی فرموده است
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود»
و فرموده است
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
و فرموده است
«زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد»
و شما محبت کردید، با سخنان خود و قسمتهایی از تاریخچه ی انتخابات در ایران و لطیفه ی «ة» در عنوان «مشروطه» و لطیفه ی واقعی ی رأی مرحوم آقای مدرس، فضا را تلطیف کردید.
این هم رتبه بندی کل کشورها از نظر حق کاندید شدن زنان:
آروبا نامعلوم
جزایر کیمن نامعلوم
جزایر فالکند نامعلوم
پلینزی فرانسه نامعلوم
جبل طارق نامعلوم
گرینلند نامعلوم
گوآم نامعلوم
گرنزی نامعلوم
جرسی نامعلوم
ماکائو نامعلوم
سینت هلینا نامعلوم
ساموآ نامعلوم
عربستان سعودی زنان حق رای ندارند
جزایر پیتکرن 1838
جزیره من 1881
جزایر کوک 1893
زلاندنو 1893
استرالیا 1902
فنلاند 1906
نروژ 1913
دانمارک (Then including Iceland) 1915
استونی 1917
ارمنستان 1917
کانادا 1917
لهستان 1917
لتونی 1917
لیتوانی 1917
روسیه 1917
مجارستان 1918
جمهوری وایمار 1918
گرجستان 1918
آذربایجان 1918
الگو:Country data Kyrgyz 1918
مولداوی 1918
بریتانیا) با ایرلند 1918
بلژیک 1919/1948
بلاروس 1919
اتریش 1919
هلند 1919
لوکزامبورگ 1919
الگو:Country data Ukrainian 1919
زیمباوه 1919
چکسلواکی (امروز: Czech Republic, Slovakia) 1920
آلبانی 1920
ایالات متحده آمریکا 1920
سوئد 1921
برمه 1922
الگو:Country data Kazakh 1924
مغولستان 1924
ترکمنستان 1924
الگو:Country data Tajikestan 1924
اروگوئه 1927
اکوادور 1929
پورتوریکو 1929
یونان 1930 (باسوادان، انتخابات محلی), 1952 (نامشروط)
آفریقای جنوبی 1930 (سفیدها); 1968 (سایررنگها); 1984 (هندیها); 1994 (سیاهان)
ترکیه 1930
برزیل 1931
پرتغال 1931
اسپانیا 1931
سریلانکا 1931
مالدیو 1932
تایلند 1932
شیلی 1934
کوبا 1934
اندونزی 1937
فیلیپین 1937
بولیوی 1938
بلغارستان 1938
رومانی 1938
ازبکستان 1938
السالوادور 1939
پاناما 1941
جمهوری دومینیکن 1942
لبنان 1943 (تحصیلات ابتدایی). 1952 (نامشروط)
جامائیکا 1944
فرانسه 1944
برمودا 1944
سنگال 1945
توگو 1945
یوگسلاوی 1945
کره شمالی 1946
ایتالیا 1946
جیبوتی 1946
گوآتمالا 1946
کامرون 1946
لیبریا 1946
ترینیداد و توباگو 1946
ویتنام 1946
ونزوئلا 1946
ژاپن 1947
هند 1947
آرژانتین 1947
چین 1947
پاکستان 1947
مالت 1947
مکزیک 1947
جمهوری چین 1947
سنگاپور 1947
کره جنوبی 1948
اسرائیل 1948
نیجر 1948
هلندی گویان 1948
سیشل 1948
هنگ کنگ 1949
کستاریکا 1949
سوریه 1949
هائیتی 1950
باربادوس 1950
British Windward Islands 1951
نپال 1951
ساحل عاج 1952
گویان 1953
بوتان (کشور) 1953
غنا 1954
بریتانیا هندوراس 1954
کلمبیا 1954
هندوراس 1955
کامبوج 1955
پرو 1955
نیکاراگوئه 1955
مصر 1956
گابون 1956
بنین 1956
کومور 1956
مالی 1956
موریس|موریس (جزیره)|موریس 1956
سومالی 1956
مالزی 1957
گینه 1958
جمهوری ولتا علیا 1958
چاد 1958
نیجریه 1958
لائوس 1958
برونئی 1959
ماداگاسکار 1959
سن مارینو 1959
تونس 1959
تانزانیا 1959
گامبیا 1960
باهاما 1960
قبرس 1960
تونگا 1960
بروندی 1961
پاراگوئه 1961
مالاوی 1961
موریتانی 1961
روآندا 1961
سیرا لئون 1961
الجزایر 1962
موناکو 1962
اوگاندا 1962
زامبیا 1962
کنیا 1963
ایران 1963
فیجی 1963
گینه استوایی 1963
افغانستان 1963
جمهوری کنگو 1963
مراکش 1963
پاپوآ گینه نو 1964
لیبی 1964
سودان 1964
بوتسوانا 1965
لسوتو 1965
کیریباتی 1967
زئیر 1967
تووالو 1967
یمن جنوبی 1967
نائورو 1968
سوازیلند 1968
آندورا 1970
سوئیس 1971
بنگلادش 1972
اردن 1974
جزایر سلیمان 1974
آنگولا 1975
کیپ ورد 1975
موزامبیک 1975
سائوتومه و پرینسیپ 1975
وانواتو 1975
تیمور شرقی 1976
گینه بیسائو 1977
پالائو 1979
جزایر مارشال 1979
ایالات فدرال میکرونزی 1979
عراق 1980
لیختناشتاین 1984
جمهوری آفریقای مرکزی 1986
نامیبیا 1989
قطر 1997
بحرین 2002
عمان 2003
کویت 2005
امارات متحده عربی 2006
در مورد نظارت علما و مراجع بر قوانین مصوب مجلس طبق قانون اساسی مشروطه من این را پیدا کردم:
ایران از نخستین کشورهای آسیایی بود که در پی انقلاب مشروطه در سال 1285 ش دارای قانون اساسی شد. در آن زمان هنوز تعدادی از کشورهای اروپایی نیز دارای قانون اساسی نبودند.
با بروز انقلاب مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، نخستین قانون اساسی در سال 1285ش، 1324ق تدوین شد. این قانون توسط کمیسیونی مرکب از چند نفر و با استفاده از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه در پنج فصل و 51 اصل تدوین شد.(1) که حاوی مطالب متنوع و ترکیبی از مواد اساسی و عادی بود. ولی به دلیل نقصان این قانون، هیأتی مرکب از علما و نمایندگان مردم در مجلس مأموریت یافت تا آن را تکمیل نماید. متمم قانون اساسی که در ده فصل و 107 اصل تنظیم شده بود، علی رغم کارشکنی گروهی از مشروطه خواهان غربگرا، در سال 1286ش، 1325ق به تصویب مجلس رسید. مهمترین موضوع مورد اختلاف بین رهبران مذهبی مشروطه و مشروطه خواهان غربگرا اصل دوم متمم قانون اساسی بود(2) که مقرر میداشت: «هیأتی از مجتهدین و فقهای مطلع از مقتضیات زمان، مصوبات مجلس را بررسی کنند تا مانع قانونی شدن مواد مخالف با قواعد اسلامی شوند و این ماده تازمان ظهور حضرت حجت عصر(عج) تغییرپذیر نخواهد بود.»
این هیأت در تاریخ مشروطه ایران هیچگاه تشکیل نشد و حکومت مشروطه سلطنتی در عرصه قانونگذاری و اجرا بدون هیچگونه نظارتی از سوی علمای دین به حیات خود ادامه داده و با دست اندازی رضا خان پهلوی به قانون اساسی عملاً سلطنتی استبدادی بر کشور مسلط شد.
در سال 1304ش یعنی بیست سال پس از تدوین قانون اساسی مشروطه مجلس مؤسسانی تشکیل شد تا انقراض سلطنت قاجار و رسمیت سلطنت پهلوی را اعلام کند.(3)
مجلس فرمایشی مؤسسان ماده واحدهای را به شرح ذیل تصویب کرد:
«مجلس مؤسسان سه اصل 36، 37، 38 متمم قانون اساسی مصوبه 21 آذر 1304 رابه جای سه اصل 36 و 37 و 38 سابق متمم قانون اساسی قرارداده، سه اصل مذکور سابق را ملغی میداند.»(4)
بر اساس اصل 36 «سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس مؤسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود.»(5) و بدین ترتیب از خاندان قاجار خلع ید شد. دراین دوره قانون اساسی مشروطه بارها دچار تغییر و تحول شد.
در سال 1328 با تشکیل دو باره مجلس مؤسسان اختیار انحلال مجلس شورای ملی و مجلس سنا به شاه سپرده شد. همچنین چگونگی تغییر در قانون اساسی نیز پیشبینی شد که مصوبه مجلس مؤسسان با موافقت شاه معتبر خواهد بود.
باردیگر در سال 1346 مجلس مؤسسان تشکیل شد تااصل 38 دچار تحول گردد. مادر ولیعهد عنوان «نایب السلطنه» گرفت مگر اینکه از طرف شاه شخص دیگری به عنوان نایب السلطنه تعیین شود. همچنین اصول 41 و 42 نیز تغییر کرد و «شورای سلطنتی» در غیاب و مسافرت شاه رسمیت یافت.
http://www.majlesekhobregan.ir/FA/MoghadameieTadvin.html
اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظر شما بنویسم:
سلام علیکم.
درباره ی این مطلب شما، که درباره ی هیئت مجتهدان ناظر بر مصوبات مجلس مشروطیت نقل کردید، یعنی
«این هیأت در تاریخ مشروطه ایران هیچگاه تشکیل نشد و حکومت مشروطه سلطنتی در عرصه قانونگذاری و اجرا بدون هیچگونه نظارتی از سوی علمای دین به حیات خود ادامه داده»
مطمئن نیستم، ولی اگر اشتباه نکنم، مدتی کوتاه، هیئت مجتهدان ناظر بر مصوبات مجلس شورای ملی ی قانون مشروطیت، برقرار بوده، و آنچه نقل کردید نادرست است:
یک
http://www.historylib.com/site/SViewDocument.aspx?DocID=1203&RT=List
سید محمد بهبهانی فرزند آیت الله سید عبدالله بهبهانی (از رهبران مشروطه) است. وی در مجلس سوم به عنوان یکی از پنج مجتهد ناظر بر قوانین مجلس معرفی شد
دو
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3
مدرس که یکی از پنج مجتهد ناظر مجلس دوم مشروطه بود
در مورد پانویس کامنتم عرض کنم همانطور که گفتم مهم کارکرد ماجراست و ظاهرا شما توجه نکردید مثال هم زدم از سینما و موسیقی. شرکت زنان در انتخابات را در ان زمان علما و مراجع مفسده آمیز می دانستند به همین خاطر حکم به حرمتش می دادند و پس از انقلاب قائل به حرمتش نبودند چون جامعه گرایش بسیاری به دین داشت و روابط در جامعه در چارچوب روابط مشروع رواج پیدا کرده بود پس شرکت زنان در جامعه و از جمله مشارکتشان در رای گیری نه تنها اشکال نداشت بلکه ستایش و تشویق هم می شد.
سلام آقای ستاریان عزیز.
لطف کردید مثال زدید.
و لطف کردید با معلومات دینی و تاریخیتان جمله ی آقای خمینی، که
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود»
و
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
و
«زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد»
را تبیین کردید.
***
و فرمودید:
«در مورد پاراف کامنت مربوط به نظارت مراجع و مجتهدین بر مصوبات مجلس که هرگز صورت عملی به خود نگرفت آنچه نقل کردم متعلق به سایت رسمی مجلس خبرگان است و عجیب است که به آقای بهبهانی اشاره نکرده است. در این مورد باید در منابع تاریخی آن روزگار بررسی بیشتری بشود»
عرض می کنم، مگر وبسایت مجلس خبرگان متولی ی تاریخ ایران است؟ وبسایت مجلس خبرگان یک سایت است مثل هزاران سایت. ممکن است درست بگوید و ممکن است غلط بگوید. شما خودتان بررسی فرمائید، و اگر قانع شدید آنچه نقل کردید، غلط بوده است، اعلام کنید نقل قولتان (حالا از هر جا که بوده) غلط بوده. شما فعلاً نسبت به نقل قول خودتان
بررسی بیشتر
بفرمائید.
قربانت.
لطفا دو کامنت قبلی مرا به این ترتیب اصلاح کنید
چیزی که در رتبه بندی حق رای برای زنان توجهم را جلب کرد
سوئیس 1971
ایران 1963
پس به این ترتیب خوب شد سوئیسی نیستیم!
واز ان جالبتر :
جزایر پیتکرن 1838
جزیره من 1881
جزایر کوک 1893
بریتانیا) با ایرلند 1918
ایالات متحده آمریکا 1920
فرانسه 1944
البته این نقل قول از ویکیپدیا است و البته اعتبارش ؟!
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%82_%D8%B1%D8%A3%DB%8C_%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86
در مورد پاراف کامنت مربوط به نظارت مراجع و مجتهدین بر مصوبات مجلس که هرگز صورت عملی به خود نگرفت آنچه نقل کردم متعلق به سایت رسمی مجلس خبرگان است و عجیب است که به آقای بهبهانی اشاره نکرده است. در این مورد باید در منابع تاریخی آن روزگار بررسی بیشتری بشود
سلام،
چرا مثلا" اینطور نمی خوانید، یکی از گل به سر زدن ها، این بوده که " شهروندان یک جامعه حقوق برابر داشته باشند فارغ از جنسیت و ذهنیت و نژاد.(حالا که مردها حقوق زنان را به رسمیت نمی شناسند، زنان با ورود به عرصه سیاسی، این مهم را به انجام رسانند.).
حال که این مهم، همان که شما نوشته اید، محقق نشده. یا به قول من گلی به سر زنان زده نشده است(در جامعه ایی که بدویت صحرایی حاکم است و شهرنشینی و حقوق شهروندی، که شما به این راحتی از آن صحبت می کنید، رویای دور و درازی است، همین مسائل، گلی است که به سر زنان مظلوم و محروم این دیار زده می شود).
من اینطور نتیجه اش را نوشته ام که ، داشتن حق رای برای همه، و از جمله حق رای زنان، چیزی را حل نمی کند، همانطور که در رژیم پهلوی و رژیم فعلی حل نکرد؛ مشکل جای دیگری است.
این کجایش نیش و کنایه است؟
اجازه می خواهم نظرم را بنویسم:
سلام علیکم.
قاعدتاً مخاطب شما من نیستم.
شما مخاطب افرادی بوده اید.
آن افراد هم مخاطب شما هستند.
اما اگر من بخواهم چیزی عرض کنم، می گویم شاید (البته شاید) وقتی جمله ای از آقای خمینی نقل شده که ایشان با حق رأی زنان (طبق احکام مقدس اسلام؛ کدام احکام؟) مخالف بوده و فرموده
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
و شخص جناب عالی به جای این که نظر شخص خود را راجع به جمله ی مشخص ِ
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
بگوئی، می آیی می گوئی دادن حق رأی، گلی به سر زنان نزده، ممکن است (البته در حد ممکن بودن) بعضی افراد گمان کنند شخص شما میل نداری مشخصاً راجع به جمله ی
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
چیزی بگوئی، و ترجیح می دهی صحبتها را ببری به جاهای دیگر.
شخص شما، و شخص آقای ...، و شخص آقای ...، کلی مطلب فرمودید (البته شما کمتر، و آن عزیزان بیشتر، و آن عزیزان کلی از تاریخ ایران و فقه و شریعت و ... را یادآوری کردند برای بیخبران از تاریخ و بیخبران از اسلام)، تا درباره ی جمله ی
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
چیزی نفرموده باشید.
قربانت.
سلام
آنچه من در ابتدا عرض کردم یکی این بود که ماندلا مخالفانش را بخشید ولی رهبران ما چنین نکردند. و دومی این بود که فرهنگ لعن و نفرین مخالف، راه را بر خشونت ورزی و تحدید آزادی و بی عدالتی باز می کند.
شما از عرض بنده این برداشت را به ناروا کرده اید که من مدعی ضرورت بخشایش جنایتکاران هستم.
آیا به راستی «مخالفان»و «سران رژیم» به طور کامل بر «جنایتکاران» منطبق است؟
در ادامه بعد از تحمیل یک معنای دلبخواه بر عرض بنده، این پرسش ها را مطرح کرده اید که آیا راه پیامبر و علی بهتر است یا راه نلسون ماندلا؟!
من در کامنت دوم ام در مقابل به رخ کشیدن غزوات و جنگ های پیامبر و آنچه کشتار علی ع خوانده اید از سوی شما، بدون آنکه بخواهم به کامنت تان پاسخ بدهم دو روایت از سیره پیامبر و مواجهه ی رحمانی اش با یک یهودی هتاک در مدینه و گذشتش از مخالفان دیرین خود بعد از فتح مکه را مثال آوردم تا به زاویه ای دیگر از زندگی اسوه احسنه توجه داده باشم.
در کامنت بعدی شما مطلبی به تعریض آورید که در کامنت سوم من ضبط و درباره ی آن توضیح داده شده است.(در حاشیه همین پست آمده است.)
شما در کامنت دیگر بر پایه ی آنچه در ابتدا بر عرض بنده تحمیل کرده اید سخنانی آورده اید و پرسش هایی طرح کرده اید با این محوریت که حال که شما معتقدید باید جنایتکاران را بخشید! نظرتان در مورد سعید مرتضوی چیست؟
پاسخ بنده:
من ضمن اذعان به فضیلت بخشش و عفو در جای خود، از ابتدا هیچ نگفته ام که جنایتکارا ن را باید بخشید که شما بی پروا آن را مقدمه ای برای قضایای دیگر می کنید و به من نسبت می دهید. آنچه من طرح کرده ام مساله امکان بخشش در یک نزاع سیاسی است. به نظر من مخالف همیشه و به ضرورت یک جنایتکار نیست.
وقتی در ابتدا نوشتم: «نسلون ماندلا بعد از 20 سال زندان و شکنجه، موقع پیروزی، مخالفانش را می بخشد و رهبران ما بعد از پیروزی، اعدام سران رژیم سابق را در دستور کار قرار می دهند. »
امکان بخشش در عرصه نزاع سیاسی و امکان بخشش مخالف را مطرح کرده ام و وارد جزئیات و شرایط آن نشده ام. بیشتر یک گزارش تاریخی عرضه شده با این هدف که بیاییم شیوه های برخورد رهبران با مخالفانشان را ارزیابی کنیم. البته در پایان یک ارزیابی تفصیلی می توان به موضوعات فرعی و مصادیق هم پرداخت و داوری کرد اما من اینجا و در پی یک اشاره چه داوری می توانم داشته باشم. کار ماندلا را بزرگ می دانم اما در تطبیق آن رفتار با رفتارهای دیگر و در کشوری دیگر نمی توانم آسانگیر باشم.
وقتی نوشتم: «معلوم نیست به چه دلیل در جامعه ما لعن و نفرین و مرگ خواهی برای دیگری همچنان تقدیس می شود و جزو فرایض به شمار می آید. طبیعی است که چنین جامعه ای نمی تواند جامعه ی رحمانی باشد بلکه زمینه رشد انواع خشونت ورزی و تحدید آزادی و بی عدالتی در حق مخالفان را فراهم می آورد.»
مدعی شدم که در جایی که مرگ خواهی برای دیگری دگراندیش تقدیس شود خشونت ورزی در معنای تحدید آزادی مخالف و بی عدالتی در حق مخالفان رواج می باید.
من همچنان به تامل در جوانب رفتار ماندلا و گاندی و گذشت در سیاست و آنچه رهبران ما کردند دعوت می کنم و همچنین بر این گمانم که در فرهنگی که مرگ مخالف تقدیس شود و لعن و نفرین مخالفان فریضه باشد خشونت رایج خواهد بود.
شما چیزهایی بر عرض بنده تحمیل کرده اید و به راه هایی رفته اید که مهمترین اشکالش این است که ادامه منطقی نظرات من نیست هر چند بی ارتباط به برخی الفاظ مطرح شده در عرایض بنده نبود.
اگر بخواهم مجددا آنچه در ابتدا نوشتم را روشنتر بازنویسی کنم چنین خواهد بود:
1) دعوت به مطالعه اقسام برخوردها با مخالفان سیاسی مثلا ارزیابی الگوی رفتاری / رهبری ماندلا، گاندی و امام خمینی؛ و درس آموزی از نتایج رفتار هر یک.
2) ریشه های خشونت ورزی در فرهنگ ما کدام است و چگونه می توان از غلظت خشونت مذموم و نامشروع (تحدید آزادی مخالفان و بی عدالتی در حق مخالفان) در جامعه کاست؟
****
درباره آنچه پرسیده اید یعنی شیوه برخورد با مرتضوی، من نظرم این است که او باید در یک دادگاه به صورت عادلانه محاکمه شود.
اینکه آیا می توان او را با فرض اثبات جنایاتش بخشید یا خیر باید تامل کرد؟ در اسلام قصاص هست و عفو و خون بها هم پذیرفته شده است. یعنی اگر محکوم نادم و پشیمان و عذرخواه و تواب باشد و دنبال جبران باشد راه گذشتن از قصاص به روی اولیای دم باز است. آنچه مشخص است در اینجا تنها اولیای دم و آسیب دیدگان حادثه می توانند درباره بخشش یا قصاص نظر بدهند. من ناظر وظیفه دفاع از آسیب دیدگان، تقبیح جنایت و پیگیری برپایی دادگاهی عادلانه و مجازات متجاوز را برعهده خود می بینم.
آقای خمینی هم تغییر کرد. در مقطع انقلاب در نوفل لو شاتو از مشورت یزدی و قطب زاده و بنی صدر برخوردار بود و حتی آنها به عنوان مترجم بعضی جوابهای او به خبرنگاران را ظاهرا اصلاح می کرده اند.
نفر بعدی هم تغییر کرد، منتها برعکس: قبل از رهبر شدن با شعرا و ادبا دمخورتر بود و روشنفکرتر بود و حتی ارتباط نزدیکی هم با اخوان داشت ظاهرا، و بعد از رهبر شدن .... دیگر خودتان ملاحظه می فرمایید.
من هم کلی تغییر کرده ام (بلا تشبیه!). شما هم لابد! وقتی خمینی را که مال همین عصر خودمان است، این قدر مقدس می کنیم که این تغییرها را در موردش برخی نمی پذیرند، وای به هزار سال پیش!
اشکال شاید از ذهن مقدس ساز ماست ...
سلام
"نلسون ماندلا بعد از 20 سال زندان و شکنجه، موقع پیروزی، مخالفانش را می بخشد و رهبران ما بعد از پیروزی، اعدام سران رژیم سابق را در دستور کار قرار می دهند. "
با شما موافقم که در فرصتی موسع رفتار ماندلا و گاندی و امام خمینی را مقایسه کنیم و بحث کنیم که کدامیک موفقتر و راهگشاتر بوده است.
فهم من و درک من از عبارت شما گزارش تاریخی و آسیب شناسی برخورد با مخالف نبود و نیست.عبارت شما شعار کلیشه گونه ای است که مدام تکرار می شود.حالا هم اتفاق خاصی نیفتاده.ان شاء الله اگر مجالی مناسب دست داد بحث خشونت وبرخورد با مخالف و مجرم و جنایتکار را در آینده پی می گیریم.همین قدر بدانید که مثالهای تاریخی که زدم و سوالهایی که مطرح کردم توجیه گر این معناست که بنده مدافع و موافق جدی خشونتی هستم که موید دینی ،قانونی و عقلایی داشته باشد.شخص شما منظور نظرم نیست.اما از تفکر شعار گونه و کلیشه ای که مدام ترویج مهربانی وبخشش و دعوت به ترک خشونت حتی از نوع دینی و قانونی و عقلائیش می کند بیزارم.
در مورد مرتضوی وامثالهم هم که گفتید" تنها اولیای دم و آسیب دیدگان حادثه می توانند درباره بخشش یا قصاص نظر بدهند" فقط به ذکر یک نکته حقوقی بسنده می کنم که چون جرم جنبه کیفری دارد و حقوق اجتماعی افرادی هتک و مورد تعرض قرار گرفته حتی اگر بر فرض محال همه اولیای دم هم رضایت کامل بدهند و مجرمان را عفو کنند طبق قانون خود قوه قضائیه ومشخصاً دادستان باید بعنوان مدعی العموم ونماینده مردم کیفرخواست صادر کند واعلام جرم علیه متهمان ومجرمان کهریزک وکوی دانشگاه بنماید.
سیدعباس سیدمحمدی ـ آقای مهدی کریمی (= امیرمهدی ) ـ آقای فاضل قاسمفام:
سلام علیکم.
امیرمهدی گفت:
«آیا امیرالمومنین در یک روز هزاران نفر از مخالفانش را گردن نزد؟»
سیدمحمدی:
امیرالمؤمنین، در کدام روز، هزاران نفر از مخالفانش را گردن زد؟
شما از «گردن زدن مخالفان» چه معنایی در فکرت است؟
آیا اگر در «جنگ»، جنگ بین علی و سپاهش و سپاه مقابل حضرت علی، تعداد شهدای سپاه علی کم باشد و تعداد کشته شده های سپاه مقابل زیاد باشد، این یعنی «علی در یک روز هزاران نفر از مخالفانش را گردن زد»؟
من این طور می فهمم «گردن زدن مخالفان»، یعنی مخالف فکری یا سیاسی یا عقیدتی ی خود را، بدون محاکمه، یا با محاکمه ی فرمالیته، اعدام کنند. حضرت علی، با کسانی که با سپاه به جنگ ایشان می آمدند، جنگ می کرد، و تیر اول را هم پرتاب نمی کرد، و سخن می گفت با سپاه مقابل. وقتی جنگ شد، ممکن است علی غالب شود، ممکن است علی مغلوب شود. مانند بدر، که سپاه حضرت محمد پیروز شد، و مانند احد، که سپاه حضرت محمد شکست خورد.
من واقعاً نمی دانم، شما کدام حادثه را «گردن زده شدن مخالفان (آن هم «هزاران مخالف) به دست علی، در یک روز» می دانی.
طبق درک من، آنچه فاضل قاسمفام گفت، و گفت، و گفت، اسلام رحمانی و اسلام مولا علی است. گاندی و ماندلا، با شناختن علی یا بدون شناختن علی، موفق شده بودند تا اندازه ای در مسیر علی حرکت کنند. هرچند شخص بنده، اسوه ی مطلقم چهارده معصوم هستند، اما به نظرم افرادی مانند آقایان خمینی و ماندلا و گاندی، می توانند مورد به مورد، اسوه ی نسبی در مسائل مختلف باشند. بنده گمان می کنم ممکن است افرادی، فرض کن خود بنده، خیلی علی علی علی کنند، اما پیرو علی نباشند، در بردباری ی اخلاقی اش و بردباری ی سیاسی اش، و ممکن است افرادی علی علی نگویند، و اصلاً مسلمان نباشند، اما به هر طریق، موفق شده باشند مقداری از مسیر مولا علی را بپیمایند.
بنده با آقای ...، که از مریدان خاص آقای خمینی است، صحبت می کردم. شیخ است ایشان. مجتهد است ایشان. حدود ده سال قبل. شاید دورتر. من گفتم چرا آقای خمینی، هرچند از نظر تفکر و و معلومات و ... بالاتر از گاندی بوده باشد، آن مهربانی ی گاندی را نداشت. ایشان گفت:
یکی از نقایص امام امت همین بود. از پرتو مهر و محبتش نمی توانست به جامعه بتاباند، تا جامعه از پرتو مهر و محبت، رُشد کند.
اتفاقاً در آن جلسه یا جلسه ای دیگر، این را هم گفتم آیا از آن همه تذکرات منتظری به امام خمینی، درباره ی وزارت اطلاعات، حتا یکی هم درست نبود و بجا نبود، که امام خمینی بپذیرد و حتا تشکر کند از تذکرات منتظری؟ ایشان گفت:
این هم از نقایص امام امت بود.
امیرمهدی به قاسم فام:
«عبارت شما شعار کلیشه گونه ای است که مدام تکرار می شود.»
سیدمحمدی:
درک شخص بنده، این است کلیت حرف قاسمفام صحیح است.
امیرمهدی می گوید:
«بنده مدافع و موافق جدی خشونتی هستم که موید دینی ،قانونی و عقلایی داشته باشد»
سیدمحمدی:
از جنبه ی قانون، تا وقتی قانون در ایران، ساز و کار تصویب شدنش و ملغا شدنش و تغییر کردنش، دموکراتیک نباشد، من دقیقاً نمی دانم چه بگویم. از جنبه ی عقلی، ظاهراً بین عقلای دنیا، نمی توان ضابطه ای یافت که تمامشان یا اکثرشان توافق کنند روی میزان مجاز خشونت ورزی در مسائل اجتماعی. البته ابداً منکر لزوم و اهمیت اعتنا به عقل نیستم. از جنبه ی دین، ظاهراً تفسیرها و تشخیصهای مختلف است. به هر حال:
بنده مدافع و موافق هم بخشش و هم مجازات هستم. در قرآن هم رحمت است، هم عذاب. مشتقات «ر ح م» و «ع ذ ب» تقریباً تعدادشان برابر است در قرآن.
سلام،
برادر سیدمحمدی
لب مطلب بنده این است که، در این مملکت تنها قانون معتبر و محترم که همه آن را مراعات می کنند و به آن پای بند هستند. این قانون نانوشته و مقبول است: " قانون تنها جایی معتبر و محترم است که بر علیه من و منافع من نباشد."
خب، فرض کنید در بهترین حالت مردم سالاری، واقعی ترین افراد و نمایندگان مردم انتخاب شوند و بهترین قوانین را تهیه و تصویب کنند. تا وقتی مردم و نمایندگان همان دید کلی پیش گفته را داشته باشند، چه انتظاری از این قانون و قانون گذار می توان داشت؟ مردان و زنان حق رای داشته باشند یا نداشته باشند، در باز بر همان پاشنه خواهد چرخید.
فکر می کنم منظور جناب امیر مهدی , قضیه بنی قریضه بوده باشد و گردن زده شدن 400 تا 900 نفر از مردان قوم .
سلام
1- کپی پیست:قائلشدن حق رای برای زنان، از ظریفترین نکاتی بود که در لایحه گنجانده شده بود. در واقع این مساله در شرایطی مطرح میشد که زنان ایرانی نیز همچون مردان این کشور به علت سیاست های استعماری و استبدادی دستگاه حاکمه از ضروریترین و ابتداییترین حقوق خود محروم بودند اما رژیم شاه با سوءاستفاده از این نقطه حساس و با عنوان فریبنده «آزادی زنان» در حقیقت به اساس مشروطه تجاوز میکرد تا گناه تیرهبختی زنان را به گردن اسلام و قانون اساسی ایران بیندازد.
در کشوری که انتخابات آزاد وجود نداشت و فهرست کاندیداها به وسیله دولت و ساواک تعیین می شد، رای دادن یا راه یافتن زنان به مجلس چه اهمیتی داشت؟
ماهیت اعطای حق رای به زنان، به خوبی روشن بود. فضای پر فساد آن زمان و نگاه ابزاری به زن در جامعه، رواج بیبندوباری، مدگرایی و مصرفزدگی، همگی مبین این بود که رژیم با اعطای این حق درصدد است زمینه را برای نفوذ و سلطه اقتصاد و فرهنگ سرمایهداری غرب ــ که پس از جنگ جهانی دوم در کلیه کشورهای اسلامی به اجرا گذاشته شده بود ــ فراهم کند. لذا مخالفت امام و دیگر روحانیون با این بند از لایحه، نه مخالفت با آزادی و حقوق بانوان ایرانی، بلکه مخالفت و مبارزه با دام فسادانگیزی بود که شاه برای زنان ایرانی و به منظور کشانیدن آنان به منجلاب فساد و فحشا و تباهی گسترده بود؛ کمااینکه حضرت امام در سخنرانی تاریخیش در بیست و ششم فروردین 1343.ش در حضور علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم صریحا اعلام کردند: «ما با ترقی زن ها مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، مگر مردها [در این مملکت] آزادند که زن ها میخواهند آزاد باشند؟ مگر آزادی زن و آزادی مرد با لفظ درست میشود؟...»
http://www.imam-khomeini.com/ShowItem.aspx?id=11852&cat=0&lang=fa
2-بنابر اینکه نمایندگان علما باید بر قوانین مصوب کشور نظارت داشته باشند پس تایید فقها وعلما ولو با واسطه نمایندگانشان برای قانونی شدن حق رای زنان لازم بوده است.
3-حضرت امیر المومنین که تشویق به مشورت کرده اند وتشویق به انتقاد در خلوت وجلوت این را برای غیرخودشان فرموده اند.اولاً ایشان نیازی به مشورت نداشتند.به ایشان اعتراض کردند که چرا از ما مشورت نمی گیرید؟در حالی که پیغمبر با ما مدام مشورت می کرد.حضرت دستشان را بالا آوردند وفرمودند این چند تاست؟گفتند معلوم است دیگر 2 تا.فرمودند مسائل این دنیا نزد من اینگونه است.مجهولی نزد من وجود ندارد که بخواهم با مشورت شما معلومش کنم.من نیازی به مشورت با شما ندارم.از فرمایشات ایشان است که "لو کُشِفَ الغطاء ما ازددتُ یقیناً"اگر تمام حجابها وپرده های این عالم کنار برود چیزی به یقین من افزوده نخواهد شد.در جای دیگر سر مبارکاشن را رو به آسمان گرفتند وتامل نمودند.فرمودند"فیه مدائنً کمدائن الارض"در آسمانها شهرهایی هست.همچنانکه شما در شهرهای خود مشغول زندگی هستید موجودات وساکنان این شهرها هم مشغول زندگی خودشان هستند.باز فرمودند "سلونی قبل ان تفقدونی.انی بطرق السماء اعرف من طرق الارض"قبل از اینکه از بین شما بروم از من سوال کنید.من راههای آسمان را از راههای زمین بهتر می شناسم.انتقاد از امیرالمومنین هم یعنی اینکه عمل شما وطرز فکر شما وتصمیمات شما مطلوبیت لازم را ندارد وبهتر از این می توانید عمل کنید وفکر کنید.
تشویق ایشان به مشورت وانتقاد برای این بوده که کسانی که داعیه حاکمیت و مدیریت جامعه را دارند یاد بگیرند که باید مشورت کنند وبا جان ودل پذیرای انتقاد مردم باشند ومردم هم بدانند که وظیفه دارند در آشکار ونهان از حاکمانشان انتقاد کنند.نوعی فرهنگ سازی که با بزرگواری و سروری مخصوص خودشان برای اینکه مطلب را جا بیندازند تشویق کردند که از خود من شروع کنید.از من در نهان واشکار انتقاد کنید.
4-در دست بررسی است!
5- "از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود". تعبیر امام خمینی گرچه بسیار تند است لکن هر معنایی داشته باشد یقیناً این معنا را نمی دهد که"هر زنی که در انتخابات شرکت کند هر جایی است!"چون شما ذهنیت منفی دارید نمی توانید از دریچه ذهن امام به این مسئله نگاه کنید.اگر بتوانید خودتان را جتای ایشان بگذارید واز دریچه ذهن ایشان به مسئله نگاه کنید متوجه می شوید که این تعبیر تند از کجا بدست آمده.امام قضیه تحریم تنباکو و تبعیت همه مردم از حکم میرزای شیرازی(رضوان الله علیه)را در ذهن داشتند.تصورشان این بود که اگر علما همه باهم متحد شوند ومخالفت جدی کنند همه مردم مثل قضیه تنباکو تبعیت می کنند.از طرفی پشت پرده این جریان برای امام خمینی اینطور بوده که می خواهندبه اسم آزادی دادن به زنان ودادن حق رای به آنها زمینه را برای نزدیک تر شدن هرچه بیشتر به فرهنگ غرب ایجاد کنند .در حالی که مردها هم آزاد نیستند.با این تفاسیر ایشان معتقد بوده جز زنان هر جایی وآنهایی که طالب فساد وبی بندوباری هستند هیچ زنی حاضر نمی شود در انتخابات رای بدهد بنابراین ایشان دچار نوعی خطای فکری شده وچنین تعبیر تندی گفته است.اگر کسی به ایشان می گفت که تصور شما از مسئله با واقعیت تفاوت دارد شاید این تعبیر از ایشان سر نمی زد.توجه کنید که اساساً منظور ایشان رای دادن یا ندادن زنان نبوده است.بلکه ایشان نتیجه وتبعات این رای دادن را هدف گرفته اند واینگونه نظر داده اند.شاهد مدعای من صحبتهای خود ایشان است.
صحیفه نورسخنرانى [در جمع دانشجویان و طلاب (مخالفت روحانیت با انقلاب سفید)]
زمان: 8 صبح جمعه 21 فروردین 1343/ 26 ذى القعدة 1383
سرماى همدان و آوردن گُل از هلند
وقتى که در زندان بودم، خبر آوردند که سرماى همدان به 33 درجه رسیده؛ بعد خبر آوردند که دو هزار نفر از سرما تلف شدهاند. در آن حالت من دستم بسته بود؛ چه مىتوانستم بکنم؟ این تازه در همدان بود؛ البته در تهران و شهرهاى دیگر هم تلفاتى بود. دولت چه اقدامى نمود؟ در یک چنین وضع براى استقبال از اربابان خود، با طیّاره از هلند گل مىآورند! پول ملّت فقیر را تلف مىکنند. اجاره هواپیما که از هلند گل مىآورد سیصد هزار تومان است! جبران کنید غلطهاى خود را؛ اسلام را رعایت کنید. در ایّام گرفتارى، در روزنامه اطلاعات، درباره وضع مادّى و بهداشتى مردم جنوب مطلبى خواندم؛ تعجّب کردم! چگونه این مطلب را گذاشته بنویسند. یکى از خبرنگاران، پس از بازدید از وضع مردم جنوب، چنین نوشته بود که در جنوب ایران در دهات اصلًا از دکتر و دارو خبرى نیست؛ آب وجود ندارد. و یک ده، اکثر مردمش کور بودند. خلاصه از کلّیه وسایل و نیازمندىهاى اوّلیه زندگى محروم بودند. آن وقت در کنفرانس «اکافه»، «1» که نمایندگان دول دنیا جمع شده بودند که فکرى براى وضع اقتصاد دول بکنند- اگر بخواهند عمل بکنند- در صورتى که اعضاى شرکتکننده، چه از کشورهاى کوچک و چه بزرگ، همه دم از اشکالات اقتصادى خود مىزنند، هیئت نمایندگى ایران اظهار مىکند که وضع اقتصادى ایران کمال مطلوب است و هیچ عیب و نقصى ندارد! آیا وضع اقتصادى انگلستان بد است؛ ایران خوب است؟! وضع اقتصادى هندوستان بعد از آن همه پیشرفت بد است، ایران خوب است؟! همین طور ژاپن وضع اقتصادیش بد است، ایران خوب است؟!
«ملّت مترقّى»
آقایان در کاخهاى خود نشستهاند مىگویند «ملّت مترقّى»! «ملّت مترقّى» از گرسنگى مىمیرد؟! امیر اسلام، على- علیه السّلام- نان جو مىخورد. براى مهمانیى که به افتخار اربابان خود ترتیب مىدهند، پانصد هزار تومان، یک میلیون تومان، یا بیشتر خرج کنند و مرتّب دم از برنامه «مترقّى» مىزنند! مىگویند کشور ما در ردیف کشورهاى طراز اوّل است! مگر با رفتن چند زن به مجلس، مملکتْ مترقّى مىشود. مملکت با برنامههاى اسرائیل درست نخواهد شد.
صحیفه نور سخنرانی 26 فروردین سال 43
«ترقى» یا فحشا و فساد و استبداد
اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شماى مترقى دارید دسته دسته این بیچارهها را، این جوانهاى ما را از بین مىبرید. مدارستان، یک مدارس صحیحى نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد؛ برنامههایتان یک برنامههاى استعمارى است؛ همهاش بازى؛ همهاش فوتبال؛ همهاش چه. سایر ممالک هم این طورى است؟ پس این اتمها را کى درست کرده است؟ پس این طیارهها را کى درست کرده؟ «مملکت مترقى»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لولهاى که براى آب در قم درست کردهاند؛ چون ایران درست کرده،قابل استعمال نیست. «مملکت مترقى»! تو از «1» لولهنگسازى هم باز بالا نرفتى. رزم آرا گفت: ما غیر لولهنگسازى چیزى بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقى»! این مملکت مترقى که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کارشناس مىآورد، اى واى! به اسرائیل مىفرستد که یاد بگیرند. شهرداریها از قم امسال رفتهاند؛ از قم اشخاصى رفتهاند؛ یعنى فرستادهاند آنها را که بروند- مثل اینکه در روزنامه استوار «2» هم بود این- که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمىدانم از یهودیها مىخواهند چه چیز یاد [بگیرند]؟ از آنها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آنها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز مىخواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقى»! چه مىگویى؟ چه مىگویید شماها؟ مگر با الفاظ مىشود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن [به] مجلس، ترقى حاصل مىشود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقى براى شما درست کردند تا زنهایتان ترقى [درست کنند]؟ ما مىگوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزى نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سى سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگرى دیدید؟ ما با ترقى زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم
مگر مردها آزادند که زنها مىخواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست مىشود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟
ما را کهنهپرست معرفى مىکنند، ما را مرتجع معرفى مىکنند، علماى اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر مىکنند. جراید خارج از ایران، آنهایى که با بودجههاى گزاف، براى کوبیدن ما مهیا شدهاند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفى مىکنند؛ مخالف ترقى مملکت معرفى مىکنند؛ مىگویند آخوندها مىخواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها مىگویند که برق نمىخواهیم؛ آخوندها مىگویند طیاره نمىخواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها مىخواهند به قرون وسطى برگردند. آخوندها با این سیاه روزیهایى که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنهپرستى است؟ علماى اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنهپرستى است؟ علماى اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینى که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهاى خودشان، با زجرهایى که کشیدند، با بیچارگیهایى که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟
گسترش بی بند و باری در پوشش اعطای حق رای به زنان
http://www.hawzah.net/fa/articleview.html?ArticleID=5049&Type=-1&SearchText=انجمن+های+ایالتی+و+ولایتی
6-همچنانکه امروز من و شما یقین داریم که انتخابات صوری وفرمایشی برگزار می شود ومجلس ما حقیقتاً یک ماکت دروغین وعوامفریبانه از یک مجلس قانونگذار مستقل است آن روز هم حق رای دادن به زنان همین شکل را داشته و در واقع ماکت دروغین اما جذاب پیشرفت وتحول وآزادی بوده است.وقتی انقلاب شد وحکومت تغییر کردمردم واقعاً حق رای پیدا کردند وانتخابات ورقابت انتخاباتی صورت واقعی بخود گرفت.بنابراین مقایسه حق رای زنان قبل وبعداز انقلاب از اساس تفاوت دارد.بگذریم که این روند دوباره سیر نزولی بخود گرفت و به همان روال سابق بازگشت.
http://zamane.info/1390/05/نیمه-دوم؛-حق-رای-و-نمایندگی/
سلام علیکم آقای امیرمهدی.
1) به نظر بنده، حق رأی دادن به زنان، در مسیر پیشرفت اجتماعی ی ایران، یک گام مثبت بوده. حق رأی به زنان دادن، فحشا نبوده، که فرض کن من و شما بگوئیم از چیزهای ظریفی بوده در لایحه گنجانده شده بوده. برداشتن اجباری ی حجاب، هم شرعاً هم عقلاً هم اخلاقاً کار بدی بود، و علما و مردم مقاومت کردند در برابر آن. اما حق رأی به مردان دادن در اوایل مشروطیت، و حق رأی به زنان دادن در حدود سال 1341، طبق فهم من، اینها پیشرفت تدریجی در مسائل اجتماعی بوده.
طبق درک من، ظواهر سخنان آقای خمینی، واضح است ایشان به دلایل مذهبی مخالف حق رأی زنان و مخالف نماینده ی پارلمان شدن زنان بوده. اگر اشتباه نکنم، شخص شما از این طرف آن طرف مطلب نقل کردید برای افزایش معلومات دینی و تاریخی ی بنده، اما نگفتی، طبق معلومات خودت، انصافاً، حق رأی زنان، اگر واقعاً اسلام شناسانه بخواهیم نظر بدهیم و کاری به سلطنت مشروطیت و جمهوری ی اسلامی ی ولایت فقیه و اسم حکومتها نداشته باشیم، و آرام بخواهیم فکر کنیم و نظر بدهیم، حق زنان برای انتخاب کردن و حق زنان برای انتخاب شدن، در فرآیندهای سیاسی ی جامعه، اشکال شرعی اش چه بوده؟
آقای خمینی فرموده
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود»
و
فرموده
«زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد»
شخص شما طبق معلومات دینی ات، نماینده ی مجلس شدن در سال 1341 را نقض شدن ظواهر قرآن، و نماینده ی مجلس شدن سال 1359 را نقض نشدن ظواهر قرآن می دانی؟
2) می گوئی:
«بنابر اینکه نمایندگان علما باید بر قوانین مصوب کشور نظارت داشته باشند پس تایید فقها وعلما ولو با واسطه نمایندگانشان برای قانونی شدن حق رای زنان لازم بوده است.»
آخه از کجا می آوری این حرف را؟ چه علما، و چه نمایندگان علما، اگر قانوناً می خواستند نافذ باشند در مصوبات مجلس، فقط با سازوکاری مشخص وارد ماجرا می شدند. شما می گوئی:
«نمایندگان علما باید بر قوانین مصوب کشور نظارت داشته باشند»
این حرفت درست است، اما استنتاج شما به صورت
«بنابر اینکه نمایندگان علما باید بر قوانین مصوب کشور نظارت داشته باشند پس تایید فقها وعلما ولو با واسطه نمایندگانشان برای قانونی شدن حق رای زنان لازم بوده است.»
درست نیست. شما از طرف خودت، یک «بنابر این که» و یک «پس» وارد مطالب می کنی.
چرا توجه نمی کنی. الان چند فقیه حق دارند مصوبات مجلس را از نظر مطابق بودن یا نبودن با احکام شرع، تأیید یا رد کنند. اما فقیهان یادشده، سازوکار مشخصی برای انتخابشان و فعالیتشان هست. چرا توجه نمی کنی؟ هر فقیهی می تواند نظرش را بگوید درباره ی مصوبات مجلس، اما:
«قانوناً»، رأی هر فقیهی نافذ نیست، و فقط و فقط رأی فقیهان شورای نگهبان نافذ است.
در سال 1341 و قبل و بعد از آن هم، آقای خمینی کاملاً حق داشت به عنوان فقیه و به عنوان شهروند، نظرش را بفرماید درباره ی مصوبات مجلس و دیگر مسائل، اما نظرات ایشان و نظرات نمایندگان ایشان، اگر قرار بود اعتبار و نافذ بودن
قانونی
داشته باشد، فقط در صورتی بود که در قانون پیش بینی شده بود. و البته آقای خمینی خارج از آن سازوکار قانونی بود.
نمی دانم توجه می کنی یا نه.
3) این همه مطلب فرمودی، بالأخره نگفتی حضرت علی، اگر برای مردم حق انتقاد به رهبر جامعه را قائل بود، مردم از دید ایشان
فقط مردان
بودند، یا زنان هم بودند؟
5) فرمایش آقای خمینی به صورت
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
اصولاً تند نبوده. و تاریخ صد سال ایران را زیر و رو نکن، تا مطلب را تفهیم ما صاحبان «ذهنیت منفی» کنی. فرمایش ایشان، ملایم و خوب بوده. خوب شد؟ ذهنیتمان مثبت تلقی می شود از دید شما؟
6) من نمی دانم ماکت صادق و راستین چی بوده پس. شاه بدبخت بیچاره چه می کرد پس؟ حق رأی می داد به زنان، می گفتند امسال عزای عمومی است و قرآن نقض شد و احکام اسلام نابود شد. زمینهای اربابها را با مکانیزمی تقریباً عادلانه بین رعیت تقسیم می کرد و سند ملکیت می داد به رعیت، می گفتند شاه کارهایش آمریکایی است. من تا حدی روزنامه های آن زمان تقسیم اراضی را مطالعه کردم. خوانین و اربابها رضا نمی دادند به این تقسیم اراضی. شاه بدبخت، هرچه کرد، می گفتند مخالف اسلام است و مخالف قرآن است و ماکت است و کاذب است و دروغین است و آمریکائی است.
سلام
در خصوص قانون اساسی و حق نظارت مجتهدین بر مصوبات مجلس و اعمال نشدن این حق از سایت مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی چنین نقل کردم:
«هیأتی از مجتهدین و فقهای مطلع از مقتضیات زمان، مصوبات مجلس را بررسی کنند تا مانع قانونی شدن مواد مخالف با قواعد اسلامی شوند و این ماده تازمان ظهور حضرت حجت عصر(عج) تغییرپذیر نخواهد بود.»
«این هیأت در تاریخ مشروطه ایران هیچگاه تشکیل نشد و حکومت مشروطه سلطنتی در عرصه قانونگذاری و اجرا بدون هیچگونه نظارتی از سوی علمای دین به حیات خود ادامه داده و با دست اندازی رضا خان پهلوی به قانون اساسی عملاً سلطنتی استبدادی بر کشور مسلط شد.»
شما ضمن معرف یک لینک فرمودی:
سید محمد بهبهانی فرزند آیت الله سید عبدالله بهبهانی (از رهبران مشروطه) است. وی در مجلس سوم به عنوان یکی از پنج مجتهد ناظر بر قوانین مجلس معرفی شد
مجددا عرض کردم:
«در مورد پاراف کامنت مربوط به نظارت مراجع و مجتهدین بر مصوبات مجلس که هرگز صورت عملی به خود نگرفت آنچه نقل کردم متعلق به سایت رسمی مجلس خبرگان است و عجیب است که به آقای بهبهانی اشاره نکرده است. در این مورد باید در منابع تاریخی آن روزگار بررسی بیشتری بشود»
شما پاراف فرمودی:
مگر وبسایت مجلس خبرگان متولی ی تاریخ ایران است؟ وبسایت مجلس خبرگان یک سایت است مثل هزاران سایت. ممکن است درست بگوید و ممکن است غلط بگوید. شما خودتان بررسی فرمائید، و اگر قانع شدید آنچه نقل کردید، غلط بوده است، اعلام کنید نقل قولتان (حالا از هر جا که بوده) غلط بوده. شما فعلاً نسبت به نقل قول خودتان
بررسی بیشتر
بفرمائید.
اولا سایت رسمی مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی سایتی مانند هزاران سایت دیگر نیست این سایت متولی تدوین قانون اساسی بوده و
کار تخصصی اش بررسی قانون اساسی و مسائل مربوط به ان است
مثل سایت بانک مرکزی که متولی نشر آمار و ارقام مربوط به پول است و سایتهای رسمی دیگر که منبع اصلی و درست محسوب می شوند به ان ارجاع داده می شود.و اگر غلطی در داده های این سایت رسمی و تخصصی باشد باید کسی مثل حسن بایگان معرفی شده در متن قبلی خود شما پیدا شود و دلایل نادرستی مطلب را به ایشان ثابت کند تا اصلاح کنند نه آنکه بنا بر نوشته ی یکی از مجلات به نقل از یکی از هزاران سایت نوشته ی سایت رسمی و تحصصی را زیر سوال ببرد و تازه از ناقل این سایت بخواهد برای گفته ی سایت رسمی دلیل اقامه کند!
ثانیا طبق تحقیق من :
http://iichs.org/index.asp?id=580&doc_cat=7
پس از انتخابات، در 18 شعبان مجلس شورای ملی افتتاح گردید. با اینکه طبق متمم قانون اساسی علما نمایندگانی در مجلس داشتند، اما بهبهانی و طباطبایی به عضویت مجلس در نیامدند، ولی در جلسات آن شرکت میکردند و بسیار فعال بودند
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=6348
در انتخابات مجلس اول، انتخابات بیشتر ماهیت صنفى داشت و در نظامنامه آن (که بعدها قانون خوانده شد) وضع نمایندگان اقلیتها مشخص نبود، ولى عملا زردشتیان، ارباب جمشید جمشیدیان* را برگزیدند و سیدعبداللّه بهبهانى* و سیدمحمد طباطبایى* (دو مجتهد ناظر بر شرعى بودن قوانین در مجلس)، به ترتیب، نمایندگى یهودیان و مسیحیان را در مجلس شوراى ملى پذیرفتند (رجوع کنید به ایران. مجلس شوراى ملى، ص 85؛ ناظمالاسلام کرمانى، ج 1، ص 396؛ لوى، ج 3، ص 847ـ 848).
طبق :
http://www.ensani.ir/fa/content/126354/default.aspx
آیت الله سید محمد بهبهانی فرزند فرزند آیتالله سیدعبدالله بهبهانی وی یک دوره از طرف مردم، نماینده مجلس شورای ملی شد و جزو 5 نفر علمای طراز اول مجلس قرار گرفت.
به این ترتیب پس او چون نماینده بوده ، ناظر بر مصوبات مجلس نمی توانسته است باشد.
در مورد مدرس :
مدرس در ابتدا به عنوان یکی از پنج مجتهد مورد تایید مراجع تقلید نجف به مجلس آمده بود تا ناظر بر اسلامی بودن قوانین مجلس باشد اما بعدا خودش در انتخابات شرکت کرد و برای چهار دوره نماینده مجلس شد
پس او نیز در دوره ی دوم مجلس چون نماینده ی مجلس بوده و ناظر بر مصوبات مجلس نمی توانسته است باشد مگر اینکه طبق قانون ناظر بر قانون می بایست از طرف مردم انتخاب شده باشد که بعید می دانم
اصلا از 24 دوره تشکیل مجلس شورای ملی بعد از مشروطه ، بیایید چنین فرض کنیم که در یکی یا دو دوره مراجع و مجتهدین بر شرعی بودن مصوبات مجلس بر طبق قانون اساسی نظارت داشته اند که ظاهرا اینطور نبوده است . اما با قبول صحت فرضی این چنین ، آیا نمی توان گفت که این حضور مختص یکی دو دوره بوده و در حد استثنا بوده و مابقی مصوبات مجلس در طول عمرش ، چون تحت نظارت مراجع نبوده ، خلاف قانون اساسی بوده و تمام مصوباتش غیر قانونی بوده است ؟!
اما از اینها که بگذریم ضمن مطالعه ی تاریخ مشروطه دوباره به این موضوع برخوردم که درد آور است که تقی زاده ی سکولار دستور دهنده و باعث و بانی مرگآیت الله سید عبدالله بهبهانی شده است که ناظر مصوبات مجلس بوده است :
http://iichs.org/index.asp?id=580&doc_cat=7
در مجلس دوم که نمایندگان به دو گروه تندرو و میانه رو تقسیم شدند، بهبهانی به حمایت از میانه روان برخاست و در شرایطی که دامنه اختلافات دو گروه گسترش روز افزون یافته بود و بهبهانی نفوذ قابل توجهی پیدا کرده بود، تندروان کمر به قتل او بستند و در 8 رجب 1328، در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید و گفته شد افرادی نظیر سید حسن تقی زاده در این توطئه دست داشتهاند. جنازهاش به سال 1332 ق به نجف حمل و در صحن علوی دفن گردید.
بله درد در کشورمان ، اینطور دردهاست!
سلام علیکم آقای ستاریان عزیز.
وبسایت مجلس خبرگان، قاعدتاً سالها پس از تدوین قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی تأسیس شده، و این سایت نه متولی ی تدوین قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی است، و نه به طریق اولا متولی ی تدوین قانون اساسی ی مشروطیت، و نه متولی ی تاریخ معاصر ایران. البته این وبسایت می تواند مطلبی بگوید، و من و جناب عالی می توانیم مطلبش را مطالعه کنیم.
توجه فرمائید:
دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب:
«مدرس، سیدحسن
... در 1328 ه ق از طرف علمای نجف به عنوان ناظر شرعی بر قوانینی که از مجلس شوری میگذشت به مجلس دوم فرستاده شد.»
و توجه فرمائید:
طبق صفحه ای از وبسایت موزه ی مجلس شورای اسلامی
http://museum.ical.ir/history/history2.htm
«در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد»
البته همین لینک، ادامه داده است:
«اما این امر به صورت کامل تحقق پیدا نکرد و در مجالس بعدی نیزکاملا منتفی شد.»
من فعلاً نمی دانم تحقق کامل پیدا نکردن نظارت مدرس (و چهار مجتهد دیگر؟، که من نامشان را هنوز نیافتم) بر قوانین مصوب، یعنی چه.
درباره ی مدرس، ایشان عضو هیئت مجتهدان بودنش، و نماینده ی مجلس بودنش، در دو زمان بوده. حالا ممکن است دو زمان، دو دوره ی جداگانه ی مجلس نبوده باشد. طبق همان دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی ی غلامحسین مصاحب:
«مدرس، سیدحسن
... در 1328 ه ق از طرف علمای نجف به عنوان ناظر شرعی بر قوانینی که از مجلس شوری میگذشت به مجلس دوم فرستاده شد؛ در 1332 ه ق از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد»
و:
طبق کتاب رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب، نوشته ی منوچهر نظری، چاپ 1390:
دور دوم مجلس مشروطیت از 2 ذیقعده ی 1327 بوده تا 3 محرم 1330
و
دور سوم مجلس مشروطیت از 17 محرم 1333 بوده تا 6 محرم 1334
لطفاً توجه کنید به صفحه ی 736 و 737 همین کتاب، درباره ی مدرس:
«در انتخابات دورۀ دوم مجلس شورای ملی که بعد از استبداد صغیر انجام گرفت، مراجع نجف بر اساس فصل دوم متمم قانون اساسی، بیست نفر از مجتهدان طراز اول از جمله سیدحسن مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا پنج نفر از آنان برگزیده شوند. مجلس شورای ملی در جلسه هفتم شعبان 1328 ق. (1289 ش)، آیت الله مدرس و چهار نفر دیگر را از میان آن بیست نفر مجتهد، برای انجام وظایف نظارتی انتخاب نمودند. پس از این انتخاب مدرس به تهران آمد و در جلسات مجلس حضور یافت و تا جلسه 200 هیچ صحبتی نکرد. از جلسه 200 تا جلسه 326 مجلس شورای ملی، مدرس بیش از شصت نطق ایراد کرد که پانزده مورد آن درباره موضوع اقتصادی، یازده مورد درباره مسائل سیاسی، پنج مورد درباره مسائل فرهنگی و 29 نطق درباره مباحث حقوقی و قضایی بود........
.......... وی در سال 1293 در دورۀ سوم مجلس با کسب 4883 رأی از مجموع 17084 رأی از تهران به نمایندگی انتخاب گردید. دورۀ سوم مصادف با شروع جنگ جهانی اول بود.»
سیدمحمدی:
اگر آنچه نقل کردم درست باشد، مدرس قطعاً به عنوان ناظر شرعی بر قوانین مجلس معرفی شده بوده، و توسط مجلس پذیرفته شده بوده، و در 26 جلسه ی مجلس دوم مدرس که ناظر شرعی بر قوانین بوده، و نماینده ی معمولی ی مجلس نبوده، بیش از شصت نطق ایراد کرده بوده. و نماینده شدن مدرس، برای دور بعد (= دور سوم) بوده.
نکته ای که هست، دایرة المعارف فارسی درباره ی مدرس گفته
«در 1332 ه ق از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد»
اما ظاهراً تاریخ 1332 اشکال دارد، چون در 1332 ه ق مجلس برقرار نبوده و 1333 بوده.
در صورت تمایل توجه کنید:
طبق
http://www.jadpnum.ir/?p=show_note-15
«در سال 1328 دو تن از مراجع عظام تقلید، آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی طی نامه ای به مجلس شورای ملی نام بیست نفر از علمای کشور را اعلام داشته اند تا هرچه سریعتر پنج تن از آنان نظارت خود را بر قوانین مجلس آغاز کنند.پس از کارشکنی مجلس در مطرح کردن آن، نمایندگان اسلام خواه خود وارد میدان شده و نامه مراجع مذکور را در صحن مجلس قرائت کردند.در همان زمان حضرت آیت الله بهبهانی ترور شد و از آنجایی که نام ایشان در میان آن بیست نفر بود رعب و وحشت فضای ورود به هیات نظارت را فرا گرفت و اجرای این اصل به درازا کشید.در نهایت در همان سال بلاخره پنج تن از علمایی که نام آنها در میان اعضای معرفی شده مراجع بود انتخاب شدند. اسامی آن پنج نفر به شرح زیر است :
حاج سید ابولحسن اصفهانی، آقا سید علی حائری، حاج میرزا زین العابدین قمی، حاج امام جمعه خویی و حاج سید حسن مدرس قمشه ای»
قربانت.
این را هم بخوانید و وضع مجلس پس از مشروطه را ببینید:
http://www.khabaronline.ir/detail/196371/politics/parliament
رضاخان، چگونه مجلس را به خانه وکیل الدوله ها تبدیل کرد؟
در قسمتی از ان نوشته است:
تفاوت مجلس ها در دوره های چهارم،پنجم و ششم
در مجلس چهارم که انتخابات آن قبل از کودتای 1299 برگزار شده بود و بعد از کودتا نیز ادامه یافت تعدادی از طرفداران رضاخان از جمله تیمورتاش و میرزا علیاکبر خان داور به مجلس راه یافتند ولی اکثریت نمایندگان تحت رهبری آیتالله مدرس قرار داشتند در نتیجه تا پایان عمر مجلس چهارم رضاخان نتوانست به آرزوی خود که احراز مقام رئیسالوزرائی بود نائل شود.
اما انتخابات مجلس پنجم تحت نفوذ فرماندهان لشکرها در ولایات که تحت فرمان رضاخان سردار سپه بودند، قرار داشت و در نتیجه اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند. این دور از مجلس اگرچه در 22 بهمن 1302 افتتاح شد ولی رضاخان دو ماه پیش از آن در دوره فترت میان مجلس چهارم و پنجم فرمان رئیسالوزرائی خود را از احمدشاه گرفته بود. احمدشاه که از ترس و با اکراه به صدور فرمان رئیسالوزرائی رضاخان تن داده بود، چند روز پس از امضای این فرمان از ایران خارج شد و رضاخان یکهتاز امور کشور گردید.
در مجلس ششم که اولین مجلس «عصر رضاشاه» محسوب میشود هنوز معدودی از افراد مستقل بازمانده از ادوار گذشته از جمله آیتالله مدرس، ملک الشعرای بهار و... حضور داشتند ولی اکثریت، طرفدار رضاخان بودند و مجلس هفتم تا دوازدهم اساساً «مجالس رضاشاه» لقب گرفته و نمایندگان آنها یک دست بودند. آنان در چارچوب معینی حرکت میکردند. هر چند در اظهارنظر کارشناسی در لوایح پیشنهادی دولت آزاد بودند ولی جرأت انتقاد از دولتها و به خصوص اموری که به شخص شاه مربوط میشد، نداشتند.
نمایندگان مجلس رضاخانی چگونه انتخاب می شدند؟
شیوه انتخابات در مجالس دوره رضاشاه این گونه بود که صورت اسامی کسانی را که در محل حسن شهرت داشتند با سوابق هریک و اظهارنظر شهربانی و فرماندار محل به رضاشاه میدادند و رضاشاه از بین آنها به عدهای اجازه فعالیت برای انتخابات را میداد. گاهی اگر فرد موردنظر رضاشاه در لیستهای ارائه شده به وی دیده نمیشد، شاه خود رأساً دستور انتخاب فرد موردنظر را میداد و وی پیش از برگزاری انتخابات، گزینش میشد. بر اساس بعضی اسناد بر جای مانده از انتخابات آن زمان، گاهی رضاشاه دستور میداد که آراء مربوط به فلان شخص باید بیشتر یا کمتر از دیگران باشد.
یادم هست در مقاله ای نوشته بودی که برخلاف آنچه مردم می پندارند کودتای بیست و هشت مرداد را نباید کودتا دانست چون در واقع مصدق از حقوق قانونی خود تخطی کرده بود و او بود که می خواست بر علیه شاه کودتا کند ، در تعطیل اعلام نمودن مجلس و طرح اعلام جمهوریت با انجام رفراندوم عملش غیر قانونی بوده است و استناد شما برای غیر قانونی بودن انحلال مجلس این بود که این از طبق قانون از حقوق شاه بوده و از طرف شاه می توانست انجام پذیرد
الان دیدم :
یکی از مهمترین اتفاقات سیاسی– حقوقی تاریخ مجلس ایران، اعطای حق انحلال مجلسین به شاه در پی سلسله علل و حوادث گوناگون است. هر چند اعطای این امتیاز ناروا به مقام سلطنت توسط مجلس مؤسسان صورت گرفته است؛ اما در بررسی مجموعه عوامل زمینه ساز آن باید به عللی نظیر منازعات شدید نمایندگان و اختلافات دامنهدار آنان بهویژه در برخورد با دولت که منجر به استیضاح و سقوط مکرر دولتها میگردید و یا نصابشکنی به رسمیت انداختن مجلس در موارد متعدد و عدم شناخت کافی از موقعیت سیاسی کشور و شأن و منزلت مجلس توجه داشت. این عوامل مجموعاً موجبات مؤثری فراهم آورد تا شاه به بهانه تحدید اختیارات مجلس و در واقع تحکیم اقتدارات خود طرح اعطای حق انحلال مجلسین را در دستور کار بازنگری قانون اساسی قرار دهد و با تصویب آن در فضای ارعاب ناشی از طرح ترور ناکام خویش، مجلس را مقهور خود سازد.
خب اینطور قانونی اصلا قانونی است؟
قربانت
اینجا هم تحقیق جالب از مجالس نوشته شده که به موضوعاتی از قبیل برگزاری انتخابات و حضور احزاب در این مجالس پرداخته:
http://uotab.persianblog.ir/post/28
یکی از مطالب جالبش مربوط است به دوره ی سیزدهم مجلس که به استعفای رضاخان در زمان جنگ و بر سر کار آمدن محمدرضا اشاره کرده که ظاهرا در ان زمان مردم نسبت به انتخابات و مشروعیتش اعتراض داشته اند و خواهان برگزاری مجدد انتخابات بوده اند و او هم موافقت می کند و در برندگان انتخابات باز هم تغییری ایجاد نمی شود!
اوضاع وقتی بدتر می شود که در دوره ی چهاردهم انگلیس و روسیه هم در نتیجه ی انتخابات مجلس دخالت می کنند و عجب مجلسی بوده این مجلس شورای ملی!
لینک قبلی اوضاع را در سال 40 چنین توصیف می کن:
مجلس بیستم
(2 اسفند 1339 تا 19 اردیبهشت 1340)
در خلال فترت بین مجلس نوزدهم و بیستم که نزدیک 9 ماه به طول انجامید، مبارزات انتخاباتی بین سه گروه در کشور آغاز شد. سه گروهی که در انتخابات تابستانی شرکت داشتند عبارت بودند از حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال نخستوزیر وقت، حزب مردم به رهبری علم و حزب منفردان به رهبری چند نفر از جمله دکتر علی امینی، سیدجعفر بهبهانی، ارسلان خلعتبری و فتحالله فرود. در این دوره جبهه ملی نیز به مبارزه انتخاباتی پرداخت و توانست نماینده خود را از حوزه کاشان به مجلس وارد کند. در آستانه برگزاری انتخابات، شاه اعلام کرد که انتخابات این دوره آزاد است. وی در حقیقت با این سخن براین امر صحه گذاشت که انتخابات پیشین از آزادی چندانی برخوردار نبوده است.
با ورود به دهه چهل، شاه از قدرت فوقالعادهای در حکومت برخوردار شد و از این نظر جایگاه مجلس در دیدگاه وی به پایینترین سطح خود نزول کرد
در جریان این انتخابات، حزب مردم و منفردین، دولت را متهم به تقلب و مداخله در انتخابات کردند. تقلبات فاحش اقبال در صندوقهای انتخاباتی با استفاده از اعضای انجمن نظارت بر انتخابات موجب شد بیشترین افرادی که سر از صندوق انتخابات بیرون آوردند از حزب ملیون باشند. این مساله و اعتراضات بیحد و حصر حزب مردم و دیگر احزاب موجب شد که شاه در مصاحبه مطبوعاتی به علت بدی روند انتخابات به استعفای دسته جمعی نمایندگان منتخب فرمان دهد. در نتیجه کابینه دکتر اقبال، استعفای خود را تقدیم کرد. با دستور شاه در اواخر آذر 1339 انتخابات مجدد دوره بیستم آغاز شد. این انتخابات باز هم بدون حضور جمع کثیری از مردم انجام گرفت و افرادی از هردو گروه به مجلس راه یافتند. نکته جالب این انتخابات، حضور دکتر اقبال به عنوان نماینده مجلس از حوزه انتخابیه مشهد بود که به رغم ایجاد اعمال خلاف قانون توانست از طریق حزب خود به مجلس راه یابد که البته باوجود تصویب اعتبارنامه وی تا پایان مجلس مورد عتاب وسرزنش برخی نمایندگان بود. اما عمر این مجلس برای پیمودن این مسیر چهار ساله دوامی نیافت و پس از گذشت 20 جلسه، با استعفای کابینه شریف امامی و روی کارآمدن علی امینی به فرمان شاه منحل شد.لازم به یادآوری است که از مجلس هجدهم تا بیستم سردار فاخر حکمت به عنوان رئیس مجلس به فعالیت پرداخت اما از مجلس بیست و یکم به بعد عبدالله ریاضی بر مسند ریاست مجلس قرارگرفت
حالا شما بفرمایید با این وضع انتخابات چه فرقی می کرد که زنها هم بتوانند کاندید بشوند یا اصلا نتوانند؟ وقتی اصلا خود انتخابات و نحوه ی آن کاریکاتوری بوده واقعا چه فرقی می کرد و کجایش رو به جلو بوده است؟
سلام
1-علاوه بر گردن زدن نزدیک به هزار نفر از یهود بنی قریظه در ماجرای فتح خیبر که حاضر به پذیرش اسلام نشدند در بحث ارتداد هم حدیثی آوردم که امیرالمومنین یک قبیله مسیحی را دعوت به اسلام کردند ووقتی نپذیرفتند همه را گردن زدند.
2-مقایسه رفتار و پندار ماندلا و گاندی و آیت الله خمینی در صورتی مورد قبول است که هر سه را عمیقاً مطالعه کنیم.نه اینکه یک رفتار یا موضع گیری خاص را برجسته کنیم ومقایسه انجام دهیم.
3-" بنده با آقای ...، که از مریدان خاص آقای خمینی است، صحبت می کردم. شیخ است ایشان. مجتهد است ایشان. حدود ده سال قبل. شاید دورتر. من گفتم چرا آقای خمینی، هرچند از نظر تفکر و و معلومات و ... بالاتر از گاندی بوده باشد، آن مهربانی ی گاندی را نداشت. ایشان گفت:
یکی از نقایص امام امت همین بود. از پرتو مهر و محبتش نمی توانست به جامعه بتاباند، تا جامعه از پرتو مهر و محبت، رُشد کند.
اتفاقاً در آن جلسه یا جلسه ای دیگر، این را هم گفتم آیا از آن همه تذکرات منتظری به امام خمینی، درباره ی وزارت اطلاعات، حتا یکی هم درست نبود و بجا نبود، که امام خمینی بپذیرد و حتا تشکر کند از تذکرات منتظری؟ ایشان گفت:
این هم از نقایص امام امت بود."
مطالب این آقا در مورد امام خمینی حاصل بی اطلاعی ایشان است.مذاب بودن وامولسیون بودن در یک شخص که دلیل حقانیت حرف او نیست.کسی که سیره امام را مطالعه کرده واز احوالات او آگاه باشد چنین حرفی نمی زند.فی المثل همین موضوع تذکر آقای منتظری به امام ونپذیرفتن ایشان که این آقای مجتهد این را نقص می داند حاصل بی اطلاعی وبی دقتی ایشان است.کسی که نسبت به یک موضوع تسلط واطلاع کافی ندارد حق قضاوت ندارد.شهادت خود آقای منتظری این است که امام خمینی یک انسان وارسته وپارسا بود که ذهنش را در طول چند سال نسبت به بعضی افراد با دروغ وحیله ونیرنگ خراب کردند.دلیل ترتیب اثر ندادن ایشان به سخنان آقای منتظری همین بود.این فرق دارد با این که بگوئیم طرف حرف نمی پذیرد وخودرای است.
علی یونسی وزیر اسبق اطلاعات: امام (س) نسبت به همه رئوف و مهربان بودند و حتی مخالفین و منتقدین خودشان را هم دوست داشتند و نمیگذاشت که نسبت به آنها جفا شود . از آقای رحمانی شنیدم که روزی یک گز بسیار خوبی از اصفهان برای امام آوردند که امام وقتی دید این گز بسیار خوب است گفت که این را برای آقای داریوش فروهر بفرستید. احمدآقا اول تعجب کردند و خواستند که امام را منصرف کنند ولی امام فرمود ایشان آدم بسیار خوبی است و حتماً سلام مرا برسانید و این گز را به او بدهید و ما بردیم و آقای فروهر گفتند امام حقیقتاً امام است.
سلام امیرمهدی.
اگر ما تو را نداشتیم، یحتمل هلاک شده بودیم.
1-مسئله حق رای یکی از اجزاء قضیه بوده.اصل داستان این بوده که علمای دین معتقد بودند طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی مقاصد پنهانی دارد .حق رای دادن به زنان در حالی که مردان جامعه هم حق رای حقیقی نداشته اند نوعی فریب و سوء استفاده از زنان برای به صحنه آوردن آنان و پیشبرد هدف حکومت بوده که مفصل توضیح داده شد.
2-پاسخ دادم که طبق دیدگاه دینی قدما که پرده نشینی وکمتر در معرض بودن زنان را حسن می دانسته اند این عمل حرمت شرعی داشته وادله اش را هم گفتم.احتمالاً منظور ایشان از نقض ظواهر قرآن
همان بحث تاکید قرآن بر حفظ عفت وپاکدامنی وحجاب شرعی و عدم اختلاط زن ومرد بوده است که با توجه به کشف حجاب رضاشاه و جو موجود جامعه از نظر علما محل تامل واحساس خطر بوده.
3- یکی یا چند نفراز اعضاءهیئت نظارت علما بر قوانین مشخصاً فرزند آیت الله بهبهانی که شما هم اشاره کردی هم نظر یا امام خمینی بوده.بنابراین اگر فرض گنیم که مواضع ونظراتشان را به اعتبار اطمینان ازمخالفت آقای بهبهانی با طرح مذکوراعلام کرده اند اشکالی وارد نیست.
4-جنسیت در حق انتقاد محلی از اعراب ندارد.
5-درباره عملکرد شاه بهتر این است با سند ومدرک تاریخی وبررسی تحلیلی روزگار او صحبت کنیم.ماکت دروغین مجلس هم یعنی دقیقاً همین که الان هست وقبل از انقلاب بوده است.یعنی حاکمیت از همه ابزارهای موجود استفاده می کند تا نتایج آراء را به نفع خودش مصادره کند ودر نهایت قوانین مصوب مجلس به نفع او وموید او باشد..نمایندگان مجلس عروسکهای خیمه شب بازی حاکمان برای فریب مردم وتظاهر به وجود نهاد قانونگذاری منظم ومنسجم ومستقل هستند.حال آنکه قوانین در جای دیگری وتوسط افراد دیگری تصویب می شود ومجلس فقط وظیفه رای گیری و تصویب ظاهری آنرا عهده دار است .توجه می دهم به انتقاد علی مطهری از مجلس هشتم که صراحتاً اعلام کرد "مجلس به شعبه ای از بیت رهبری تبدیل شده است.نماینگان مجلس بجای تفکر وکار کارشناسی برای هر طرحی از بیت رهبری استفتاء می کنند.قبل از انقلاب هم مجلس فرمایشی وتزیینی بود.تنها مجلس حقیقی مجلس دوره اول بود که هم انتخاباتش کاملاَ آزاد وتقریباً بدون نقص ودخالت انجام شد وهم اکثر نمایندگانش مستقل بودند واز هر طرز فکر وجناح وسلیقه ای در مجلس حضور داشت وآزادانه نظر می دادند.بگذریم که اگر این مجلس در فضا یی بجز جو اول انقلاب تشکیل شده بود به استقلال وآزادی نزدیکی بیشتری داشت. نماینده حقیقی مجلس که وظیفه نمایندگیش را خوب وکامل انجام دهد هم از نظر من افرادی مثل مدرس وبازرگان هستند.
سلام، اگر متهم به لفاظی نشوم! در ابتدا و داخل پرانتز، فهم خود را از مفهوم دموکراسی بیان می کنم: هر انسانی به شرط عاقل، بالغ و تمایل خودش، حق دارد در هر زمینه ای از مسائل جامعه اش دخالت و اظهار نظر کند. حتی اگر این دخالت به معنای مخالفت صریح و عملی با نظام حاکم باشد، تا وقتی موضوع از حد اعتراض و ابراز عقیده و اقدامات تعریف شده معمول، خارج نشده باشد، مثلا" دست به اسلحه نبرده باشد، به نظرم این حق برای او محفوظ است.
در خصوص مطلب شما و جمله حضرت خمینی: «از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود». التفات دارید که سخن و نوشته در خلاء مکتوب و ایراد نمی شود و کسی که می خواهد موضوعی تاریخی را تحلیل و استنتاج کند، باید همه شرایط موضوع را در نظر آورد. نمی شود که کسی در سال 1390 با اطلاعات و شرایط فرهنگی، اجتماعی ، سیاسی و...این زمان درباره سخنی که در سال 1341 با شرایط جامعه آن روز بیان شده است، به سرعت به نتیجه برسد و بگوید، بله. معنای فلان حرف این است.
با این شرح، می توان در سنجش سخن ایشان، موارد ذیل را در نظر داشت و سپس قضاوت کرد:
زمان سخنرانی : مهرماه 1341 یک سال از فوت مرحوم بروجردی مرجع مقتدر مقیم قم گذشته است. شاه در پی تثبیت حاکمیت مطلقه خویش و تنزل جایگاه و محدود کردن دامنه نفوذ مرجعیت و روحانیت در ساختار قدرت سیاسی جامعه است. تصویب قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، با برداشتن شرط اسلام نمایندگان و قسم به قرآن، توسط روحانیت بخشی از این تهاجم از جانب شاه ارزیابی می شود. با همین استدلال، روحانیت دادن حق رای به زنان را بخشی دیگری از این تهاجم و یارگیری و جمع رای برای اهداف فوق از جامعه زنان تشخیص می دهد.
مکان سخنرانی: شهر قم، مدرسه فیضیه یا مسجد اعظم یا مکان مذهبی دیگری در همین شهر.
سخنران: مجتهد(مرجع) و مدرس علوم اجتهادی(خارج) حوزه، استاد اخلاق و روحانی سیاسی.
مستمعین: طلاب علوم دینی، روحانیون و علماء، کسبه و بازاریان و قشر مذهبی مخاطب مجالس روحانیون.
موضوع: نمایندگی مجلس و حق رای برای زنان: تمام اسناد و مدارک نشان می دهد، جز در برهه هایی کوتاه در اوایل سلطنت محمدرضا پهلوی، نمایندگان مجلس شورای ملی دست نشانده های دربار و عناصر پر نفوذ حاکم بوده اند و هیچکدام نماینده واقعی مردم نبوده اند.
وضعیت زنان ایران در سال 41 : بالای 60% جمعیت کشور ساکنین روستاها هستند که از حداقل های معاش و رفاه و به ویژه دانش و سواد محرومند. و از این جمعیت، قریب به اتفاق زنان در محرومیت مضاعف از هر نظر قرار دارند. زنان شهری هم، به جز قشر مرفه که درصد قابل توجهی را تشکیل نمی دهند، وضعیت بهتری از زنان روستایی ندارند. در این میان زنان شاخص جامعه، کسی جز خانواده سلطنتی نمی توانسته باشد. فرد شاخص خاندان که در عرصه سیاست، حتی فعالتر از خود شاه ظاهر می شود و عمل می کند، خواهر توامان شاه، اشرف پهلوی است، با همه داستان های سیاسی اش در قضیه مرداد 32 و دخالت در امور ، و اخلاق شهره اش در مسائل جنسی و قاچاق و دیگر مفاسد.
با این توضیحات، اگر شما به عنوان یک معترض سیاسی، بخواهید مقاصد رژیم را از دادن حق رای به زنان ترسیم کنید. چگونه سخن خواهید گفت؟
سلام علیکم.
اگر متهم نشوم، که جناب عالی را، تا حدی ذوب در آقای خمینی می دانم، و چون تا حدی ذوب در آقای خمینی هستید، زمین و زمان و خلأ و ملأ را به یاری می گیرید، تا فرمایش آقای خمینی مبنی بر
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
فرمایشی بوده که طبق شرایط زمان و مکان، فرمایشی بوده موجه و درست و شایسته، نظرم را عرض می کنم. البته چه من شما را چیزی متهم کنم، چه شما مرا به چیزی متهم کنید، به هر حال اگر دو طرف مایل به گفت و گو و ادامه ی صحبت باشند، صحبتها ادامه می یابد.
عرض کنم، البته صحبتها، صحبتهای من و شما و آقای خمینی و آقای بروجردی و آقای خامنه ای و شاه و رضا شاه و هویدا و ...، البته صحبت هیچ کس در خلأ گفته نمی شود، اما خب که چی؟ طبق درک بنده، حرف بد، بد است. حرف خوب، خوب است. اگر من فرد مخالف دیدگاهم را،
«هرجایی»
بنامم، و بعد من و دوستداران من، به منتقدان جمله ی من، بگویند «حرف در خلأ زده نشده»، آیا از دید شما صحیح است؟
اگر شما، شخص شما، محکم، و بدون چک و چانه، بفرمائی صورت جمله ی
«از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
جای دفاع ندارد، زیرا:
ــ زنی که مایل باشد در سال 1341 برود و در انتخابات شرکت کند، چرا «هرجایی» است؟ طبق قرآن؟ طبق حدیث؟ طبق عقل؟ طبق تاریخ؟
ــ طبق کدام آمار مقبول و معقول، زنانی که موافق و مایل بودند در انتخابات شرکت کنند، یکصد نفر بودند؟ طبق کدام آمار؟
ــ اگر زنی که مایل است در انتخابات شرکت کند، هرجایی است، پس زن بدون حجاب، مانند خانم دکتر شی. عب.، هرجایی اندر هرجایی اندر هرجایی است؟ آیا هست به نظر شما؟ هرچند حجاب حکم صددرصد صددرصد صددرصد اسلام باشد، آیا کسی که حکم حجاب را نپذیرد، هرجایی است؟ تازه، حجاب، حکم دارد. شرکت نکردن در انتخابات، حکم دارد؟ شما حکمش را اطلاع داری؟ آیا شرکت کردن یا نکردن در انتخابات، چه زن و چه مرد، به طور کلی از مباحات، و به خواست و تشخیص خود افراد نیست؟
فرمودید:
«با این توضیحات، اگر شما به عنوان یک معترض سیاسی، بخواهید مقاصد رژیم را از دادن حق رای به زنان ترسیم کنید. چگونه سخن خواهید گفت؟»
شخص بنده، با افکار فعلی ام، اگر سال 1341 بودم، شاه را و نظام سیاسی ی او را، در حدی که می توانستم (یعنی خطر مرگ نباشد و خطرات بسیار شدید نباشد) انتقاداتم را و نظراتم را می گفتم، و در مورد حق رأی زنان:
البته من حق رأی را مطلقاً حق زنان می دانم، و این حق را، اگر نیست، حق از بین رفته و حق مغفول مانده می دانم، که حالا در سال 1300 یا 1341 یا 1358 یا هر زمان، قرار است به همت شاه یا به همت آقای خمینی، حق احیا شود، و گرنه این حق را، من طبق فهم خودم، مطلقاً در ذات زنان می دانم، که دارند حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در فرآیندهای سیاسی را. و:
حتا اگر من، معتقد بودم حق رأی زنان در سال 1341 ظاهری است، نمی گفتم موافقان این موضوع، زن هرجایی هستند، و نمی گفتم فقط یکصد نفر هستند از ده میلیون نفر زن ایرانی.
شما، آقا جواد خراسانی، اگر بخواهی واقعگرا باشی، به نظرت در سال 1341، اکثر قاطع دختران دانشجو و دختران و زنان لیسانسه و فوق لیسانس و دکترا در ایران، چه بی حجاب و چه باحجاب، گرایش داشتند در انتخابات شرکت کنند؟ اگر جوابت مثبت است، به نظرت مجموع کل دختران و زنان دانشجو و لیسانه و فوق لیسانس و دکترا و ... در ایران، می شده
یکصد
نفر؟
شخص جناب عالی، نظرت نسبت به جمله ی
«زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد»
که عیناً از امام خمینی است، چیست؟ اگر این که زن بشود نماینده ی پارلمان، نقض ظواهر قرآن است، اولاً نقض ظواهر کجای قرآن است، ثانیاً آیا 17 سال بعد، دیگر اگر زن بشود نماینده ی پارلمان در ایران، نقض ظواهر قرآن نبود؟
عرض کنم، من با دولت احمدی نژاد میانه ای ندارم. به او رأی ندادم. گرایشی به او ندارم. اما این که در دولت او یک زن، حالا هر زن با هر افکار و هر گرایش سیاسی، وزیر شد، من مخالفت نکردم و مخالفت نمی کنم.
***
در مورد آذر و مهین و ...
ببخشید. فساد و ... همیشه بوده. قبل از انقلاب. بعد از انقلاب. اما آیا بهتر نیست خیلی احتیاط کنیم در ف ا ح ش ه نامیدن دیگران؟ اگر اشتباه نکنم، آذر ابتهاج، دکتر است، و اگر اشتباه نکنم، با امیرهوشنگ ابتهاج شاعر معاصر نسبت دارد. جناب عالی اختیار مطالب خود را داری، اما من معمولاً علنی افراد را به ف ح ش ا و ... نام نمی برم.
***
خیلی مخلصانه و دوستانه نظرم را نوشتم.
ممکن است نظراتم غلط باشد.
قربانت.
بفرمایید گچ و ماست و ماله را بیاورند!
خب، حضرت خمینی پس از قضایای 15 خرداد 42 و مخالفت علنی با مصوبه کاپیتولاسیون در خصوص اتباع آمریکایی در آبان 43 از کشور تبعید شد، و مجلس شورای ملی و سنا، حق رای را به زنان دادند، بعد چه پیش آمد؟ دموکراسی برقرار شد؟ نخبگان زن از طرق دموکراتیک به مجلس وارد شدند؟ زنان به حقوق پایمال شده شان رسیدند؟
فقط برای نشان دادن وضعیت زنان سیاسی آن زمان این تکه ها را از تاریخ می آورم:
... از اشرف هر کاری بر می آمد و شوخی های او عجیب و غیر عادی بود به ذکر یک نمونه می پردازم : ابوالحسن ابتهاج دیکتارتورترین رئیس سازمان برنامه بود و علائم یک دیکتارتور را هم داشت : چانه ای پهن ، محکم و برجسته . او زن بسیار فهمیده ای داشت که تنها عیب او این بود که از زیبائی بهره ای نبرده بود. در دوران محمد رضا دعوت از زنان زیبا به مجالس میهمانی مرسوم بود و در محافل دیپلماتیک تهران، همیشه زنان زیبا و لوند در رأس لیست مدعوین سفارت خانه ها و میهمانی های سفرا جا داشتند تا سبب جلب دولتمردان ایرانی شوند. اشرف ، که میخواست از پول سازمان برنامه حداکثر استفاده را ببرد ، با یک زن زیبا به نام آذر صنیعی که شوهرش در سازمان برنامه یک کارمند جوان وعادی بود، طرح دوستی ریخت . آذر در عین جوانی و زیبایی دکتر دندانپزشک هم بود . در یک میهمانی که اشرف در هتل دربند ترتیب داده بود من نیز ( حسین فردوست ) دعوت شده بودم . زمانی که میهمانان مشغول صرف مشروب بودند ، اشرف ، من ، آذر و ابتهاج را به یک اتاق برد ودر حضور آذر و ابتهاج به من گفت: « زن به این زیبایی دیده بودی ؟ دکتر هم هست ! من گفتم : اگر دکتر هم نبود، زنی به این زیبایی ندیده بودم ! گفت « حالا این ابتهاج برای این زن ناز می کند. نظرم این است که ترتیب وصلت شان را بدهم ! ». گفتم ابتهاج زن دارد !!! گفت : « آن که هیـــــــــچ !!! » گفتم : آذر هم شوهر دارد !!! گفت : « این هم که هیــــــــچ !!! » ( زن ابتهاج و شوهر آذر در سالن جزء مدعوین بودند ). سپس اشرف به ابتهاج گفت : « حالا شما دو نفر را تنها می گذارم که ترتیب کار را بدهید! » اشرف و من از اتاق خارج شدیم و آن دو تنها ماندند . بعدا" ابتهاج مرتب به خانه آذر می رفت و روابط جنسی شدید داشتند. ابتهاج ساعاتی به خانه آذر می رفت که می دانست شوهرش در سازمان برنامه کار دارد. یکی از این روزها ابتهاج به خانه آذر آمده بود، بدون اینکه ابتهاج بفهمد آذر به شوهرش تلفن می کند که زود به منزل بیا کار دارم . شوهر سریع خود را به منزل می رساند. در این فاصله ، آذر درتختخوابش روابط را با ابتهاج به طور شدید و عاشقانه شروع می کند . شو هر وارد اتاق خواب می شود و صحنه را می بیند. ابتهاج به شوهر می توپد که تو کارمند قاچاق هستی ( از زیر کار در رو) و در این موقع چرا به منزلت آمده ای !!!! این صحنه سبب می شود که شوهر، آذر را طلاق بدهد و ابتهاج مجبور می شود با او ازدواج کند . تردیدی نیست که طراح اصلی نقشه حضور بی موقع شوهر آذر، اشرف بوده است . اما آذر به ابتهاج اکتفا نکرد و رفیق عبده شد ، علی عبده صاحب بولینگ معروف شمیران بود و آذر ابتهاج هم یک بولینگ در ونک داشت . عبده زرنگی کرد ودر موقع معاشقه با آذر زیر تختخواب ضبط صوت گذاشت و گفته های عاشقانه آذر را ضبط کرد . آذر نیز هفت نفر چاقوکش فرستاد و آنها زخم های شدیدی به عبده وارد آوردند. عبده به دادگستری شکایت کرد و آذر هم از طریق اشرف به محمد رضا شکایت کرد . موضوع به من ( حسین فردوست ) ارجاع شد که دوستانه حل کنم . عبده را راضی کردم که از شکایت خود صرفنظر کند که کرد و موضوع خاتمه یافت .
در همین جا باید اضافه کنم که آذر ابتهاج اهل بابل بود وخواهری داشت به نام مهین صنیعی که او نیز مانند خواهرش فاسد بود و از طریق روابط جنسی نماینده مجلس شد. مهین در محافل درباری به شیک پوشی شهرت داشت(ظهور و سقوط پهلوی، خاطرات حسین فردوست)
مهین و آذر صنیع دو خواهر اهل بابل بودند. این دو در مجالس و محافل آن زمان تهران بسیار آراسته و با لباسهای آخرین مد و گران قیمت ظاهر می¬شدند و پای ثابت میهمانی¬های دربار بخصوص شب¬نشینیهای کافه دربند که گاهی اوقات توسط اشرف برپا می¬شد بودند.) دلدم، اسکندر؛ من و فرح پهلوی، تهران، به¬آفرین، 1377، ج 3، چاپ دوم، ص 1271)
طبق گفته فردوست مهین صنیع خواهر آذر مانند خواهرش فاسد بود و از طریق روابط جنسی توانست به وکالت برسد و نماینده مجلس شود. مهین در محافل درباری به شیک¬پوشی شهرت داشت. (فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، 1373، چاپ ششم، ج 1، ص 238 و 260.)
گاهی این دو خواهر را نه به اسم خانوادگی¬شان بلکه به نام زادگاهشان بابلی می¬نامیدند. مهین و آذر شکارچی مردان پولدار بودند و با این¬که شوهر داشتند دست از هرزگی برنمی¬داشتند. طبق گفته فریده دیبا مادر فرح اشرف از این دو خواهر خوشش می¬آمد و به همه زن¬های خانواده می¬گفت باید از این دو خواهر یاد بگیرید. اشرف می¬گفت همانطور که مردان گاهی چند زن می¬گیرند و با داشتن همسر رسمی دارای چند دوست دختر هستند باید زنها این حق را داشته باشند که علاوه بر همسر رسمی دوست پسر و رفیق و فاسق داشته باشند. ( دیبا، فریده؛ دخترم فرح، ترجمه الهه رییس فیروز، تهران، به¬آفرین، 1380، چاپ هفتم، ص 363) مهین و خواهرش از جمله دوستان فریده مادر فرح پهلوی بودند.( همان، ص 114)مورد دیگر که می¬توان برای فساد مهین صنیع بیان کرد این¬که هژبر یزدانی سهام ابتهاج و همسرش آذر صنیع را می¬خرد. یعنی وی در کل با پرداخت 22 میلیون تومان بانک ایرانیان را تصاحب کرد و سلیمان¬پور مدیرعامل سابق بانک ایران و ژاپن را که واسطه این معامله بود به مدیریت عامل آن گماشت. از نکات جالب توجه در این تغییر و تحول این¬که هژبر به جای آذر صنیع که از اعضای هیئت مدیره بانک ایرانیان بود،خواهرش مهین صنیع را که در آن زمان نماینده مجلس بود به بانک آورد که بالطبع شایعاتی را هم درباره مناسبات آن¬ها به دنبال داشت(طلوعی، محمود؛ بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، پیشین، ص 1026)
لیلی جهان آرا، «تحصیلات» لیلی در مدرسه فرانسوی زبان رازی تهران و در حالی همکلاسی فرح دیبا (پهلوی) بود . لیلی در دوران قدرت فرح دیبا (فرح پهلوی) صمیمی ترین دوست او بود و به این مناسبت به مشاغل متعدد و مهمی دست یافت و آخرین سمت وی عضو هیئت امنا و مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. سایر مشاغل وی عبارت است از : رئیس کتابخانه دانشگاه ملی (1342-1339 )، استادیار کتابداری دانشگاه تهران، رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت، عضو هیئت امنای بنیاد آرشام، عضو هیئت مدیره و موزه علوم و فنون . او از اسفند 1353 نیز ، با پیشنهاد وزیر علوم و تایید محمد رضا پهلوی به عضویت شورای آموزش کشور منسوب شد . فرح و لیلی ، فرهنگ چپ را بعد ها نیز حفظ کردند، به طوریکه دفتر فرح و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محل جذب و اشاعه این تفکر و گرایش سیاسی بود . اسکندر دلدم در این رابطه می گوید : " لیلی امیر ارجمند با وجود رابطه نزدیک با دربار شاه ، از ایدئولوژی خود دست برنداشت و به کمونیسم بین المللی وفا دار بود ."
«جاسوسی» استفاده از زنان برای جاسوسی ، سابقه دیرینه در جهان دارد و اکنون نیز در سازمان های جاسوسی جهان بویژه سازمان های سیا و موساد و.... کاربرد گسترده ای دارد ولی اینکه زنی برای انجام فعالیت های جاسوسی از یک کشور برای کشور ثالثی نسبت به کسب اطلاعات مبادرت ورزیده و در این راستاد حاضر به خودفروشی و برقراری روابط جنسی گسترده با اتباع بیگانه بشود در نوع خود بی نظیر است . ماجرای جاسوسی کردن ارجمند برای دستگاه های اطلاعاتی غرب و اخذ اطلاعات از عناصر سیاسی و اطلاعاتی بلوک شرق نیز ، خارج از معقوله فوق نیست. اسناد موجود بیانگر ارتباط مرموزی بین لیلی امیر ارجمند با افسران اطلاعاتی بلوک شرق است.
بر اساس اطلاعات فنی و انسانی اداره کل هشتم ساواک ( ضد جاسوسی) این ارتباطات تا روابط جنسی گسترش یافته بود . ساواک گزارشی را از این ارتباط به اطلاع محمدرضا پهلوی گذرانیده و خواستار بهره گیری از او به عنوان منبع خود شده بود ، بر خلاف انتظار، محمد رضا پهلوی با پیشنهاد ساواک موافقت نکرد و ساواک نیز از سال « 1352 »کنترل خود را بر او قطع کرد. ارتشبد فردوست بعید نمی داند در زمانی که لیلی جهان آرا در سال «1342» برای پایان نامه تحصیلی خود ، مدتی را در آمریکا گذراند؛ توسط سیا ، یا «M16 » و یا حتی موساد ، صید شده و به عملیات جاسوسی برای قبل پرداخته باشد. همچنین لیلی امیر ارجمند ارتباط مشکوکی با عناصر سفارت های مجارستان، چک اسلواکی ، روسیه و .. برقرار کرده بود. اسناد و گزارش های ساواک در این خصوص بیانگر ارتباط بسیار نزدیک خانم ارجمند با عناصر فوق از جمله « کارولی هاکلر » ، کاردار و عضو اطلاعاتی سفارت مجارستان ، یری مگر دبیر دوم سفارت چک اسلواکی و اتوفولنرا جانشین یی مگر و استراگا سفیر چک اسلواکی و .. *« سفرهای خارج از کشور » لیلی به دفعات به دعوت کشورهای خارجی و ماموریت های متعدد به چک اسلواکی ، بلغارستان ، روسیه ، کانادا و آمریکا و .. سفر می کرد. این سفرها به گونه ای بود که حساسیت ساواک را برانگیخته بود. اسناد ساواک دراین باره بود: « یک بار در تاریخ 24/2/1352 خانم لیلی امیر ارجمند با هواپیمایی چک اسلواکی به پراگ مسافرت نموده و آقای « استراگا» سفیر چک اسلواکی ، ایشان را بدرقه می نماید! به همین دلیل بین سفیر و همسرش مشاجره ای صورت می گیرد و همسر سفیر نسبت به بدرقه خانم ارجمند نرفته بوده و قصد داشته توسط خلبان هواپیما نامه ای را به پراگ ارسال کند و همزمان خانم ارجمند را نیز ، بدرقه نموده است.» لیلی گاهی اوقات نیز به همراه فرح پهلوی مسافرت های داخلی و خارجی می رفت به عنوان مثال می توان به مسافرت وی به همراه فرح در سال «1352» به فرانسه اشاره کرد. *«تغییر مذهب» لیلی در اروپا تغییر مذهب داده و بر آیین مسیحیت (کاتولیک) گردیده بود. جالب آنکه ، در اسناد لانه جاسوسی نیز درمورد فرح چنین آورده شده است: « ذوق و سلیقه اش کاتولیک و گاهی اسپارت مآبانه است.» این اقدام لیلی امیرارجمند در اسلام ارتداد تلقی می شود و بر اساس احکام اسلام لیلی مرتد یپبوده است ولی در زمان استخدام مذهب خود را اسلام آورده است.آنچه مسلم است، لیلی امیر ارجمند مسلمان نبوده و در شواهد امر حاکی است که وی تغییر مذهب داده است.
«انحراف و فساد جنسی» در دوره پهلوی که فساد و هرزگی به شکل های مختلف تبلیغ و اشاعه می شد،به طوری که بسیاری از نخبگان و مسولان کشور و خانواده های آن ها و منجلاب فساد گرفتار بودند و بسیاری از آن ها اقدامات خود را پنهان نمی کردند، یکی از آن افراد که با دربار و فرح پهلوی دوستی دیرینه ای داشت ، لیلی امیر ارجمند بود. لیلی ، هیچ اعتقادی به قید و بندهای مذهبی و قانونی و عرف اجتماعی درمورد روابط زن و مرد نداشت و هرگاه به او اعتراض می شد شما شوهر دارید واین رفتار برای یک زن شوهر دار، خلاف شرع ، عرف و اخلاق اجتماعی است، او پاسخ می داد: « شوهرم با طرز تفکر من موافق است!» لیلی آشکارا با دیپلمات های اروپای شرقه و شوروی سابق «بیشتر وابسته های مطبوعاتی و اطلاعاتی» در محل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ملاقات کرده و یا در مهمانی های آن ها در منازل و سفارت ها شرکت می کرد.( سایت کانون پرورشی به این آدرس http://kanoonrasaneh.ir/news/index.php/show/153)
این مشتی از خروار، برای نشان دادن وضعیت زنان موثر و تصمیم گیر و تصمیم ساز آن دوران است. حال شما بفرمایید ، منظور از حق رای در آن زمان و در بین این زنان متشخص ( که مسلم راه برای ایشان جهت ورود به سیاست باز بوده، نه زنان مستقل و مدافع حقوق مردم)
چه بوده است؟
سلام
سید جان هستی؟ :_) :-)
من هم مثل شما علاقمندم که حرمت وکرامت انسانی همه آحاد مردم حفظ شود و همه چه زن ومرد آزادانه حق رای وانتخاب مقدرات وسرنوشتشان را داشته باشند اما این معنا با شعار و فریب مردم وخیمه شب بازی و بی شعور پنداتشن مردم محقق نمی شود.
من با هر نوع سوء استفاده از زن مخالفم.همین الان بسیاری از خانم های شاغل برای حفظ شغلشان مجبورند برده جنسی کارفرمایان وروسایشان باشند واین دردناک است.عنوانش هر چه باشد فرقی نمی کند.
نه جمهوری اسلامی حاضر و نه محمدرضا کمترین اعتقادی به حق رای مردم چه زن وچه مرد نداشتند و ندارند.خواهش می کنم این را بفهم و رویش فکر کن.
زنان هم همیشه کارکرد داشته اند.اما حاکمیت امروز کاملاً سیستماتیک و شبکه ای از آنها بهره کشی می کند.
http://jahanezan.wordpress.com/2010/07/12/tanin-353/
تارا لطفی کیست؟شیو ه های کثیف نفوذ سربازان گمنام امام زمان
سلام علیکم.
طبق فهم من، حق رأی زنان، مطلقاً حق آنها است، و حق رأی، به توجیهات عُرفی و مذهبی و غیره، از آنها گرفته شده بوده. قانون یا لایحه ی اعطای حق رأی به زنان، به نظر من، این حق را به زنان نداده، بلکه حق گرفته شده ی زنان را، به آنها برگردانده. فرض کن قانون بگذارنند که
انسان حق حیات دارد
خب انسان خودش حق حیات دارد، و نیاز به قانون ندارد. زنان هم حق رأی داشته اند، اما حق رأی آنها با بیانات شهید مدرس و آقای خمینی، که بیانات خود را به احکام اسلام ربط می دادند، ملغا اعلام می شد.
حق رأی، به طور مطلق، برای زنان هست. حالا اگر از حق رأی، سوء استفاده شود، خود زنان و مردان هستند طبق تشخیص و اراده ی خودشان، در زمان و مکان مشخص، از حق خود استفاده بکنند یا نکنند.
شما مثل این که گمان می کنی جمهوری ی اسلامی ی
۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸
حق رأی خوب و درست حسابی به زنان داد، و
جمهوری ی اسلامی ی حاضر
یعنی
از 1368 به بعد
و حکومت از سال 1341 تا 1357
کمترین اعتقادی به حق رای مردم چه زن وچه مرد نداشتند و ندارند و کاملاً سیستماتیک و شبکه ای از زنان بهره کشی می کند
شاید تقریباً منظورت
«دهه طلائی ی 1360»
است. و مثل این که ناراحتی ماها چرا نمی فهمیم نظراتت را.
سلام
خب موضوع دهه ی شصت هم که اینجا مفصل در باره اش بحث شد!
http://cheshmejoo.blogfa.com/post/439/%d8%b6%d8%af-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%88-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b6%d8%af-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8%db%8c(3)
سلام
در ادامه بحث در خصوص نظارت علما بر مصوبات مجلس برای تضمین موافقت آنها با شرع و عملی نشدنش برای هیچگاه بحث بود شما فرموده ای :
«توجه فرمائید:
دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب:
«مدرس، سیدحسن
... در 1328 ه ق از طرف علمای نجف به عنوان ناظر شرعی بر قوانینی که از مجلس شوری میگذشت به مجلس دوم فرستاده شد.»
و توجه فرمائید:
طبق صفحه ای از وبسایت موزه ی مجلس شورای اسلامی
http://museum.ical.ir/history/history2.htm
«در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد»
البته همین لینک، ادامه داده است:
«اما این امر به صورت کامل تحقق پیدا نکرد و در مجالس بعدی نیزکاملا منتفی شد.»
»
عرض می کنم:
در قانون اساسی مقرر شده بود که مجلس شورای ملی یا به اتفاق آرا و یا با قید قرعه 5 نفر از بین این بیست نفر را برای نظارت در قوانین انتخاب کنند. بدین جهت در جلسه 5 و 7 شعبان 1328 قمری ( 17 و 18 برج اسد (امرداد) 1289 خورشیدی ) مجلس شورای ملی ( دوره دوم ) برای انتخاب آقایان چهار بار رای گرفته شد و هیچ کس اتفاق آرا را نداشت . در این رای گیری ها ، همیشه 5 یا 6 نفر از رای دادن امتناع می کردند . نتیجه آرا به شرح زیر اعلام گردید:
تعداد وکلای حاضر--مرتبه اول 62-- مرتبه دوم 62—مرتبه چهارم 68
آنها که رای ندادند—مرتبه اول 5نفر—مرتبه دوم 6نفر—مرتبه چهارم 5نفر
میرزا زین العابدین قمی --مرتبه اول 5 ( رقم دوم چاپ نشده ) – مرتبه دوم 55 رای – مرتبه چهارم 63 رای
حاج سید اسدالله قزوینی -- مرتبه اول 50 رای – مرتبه دوم 55 رای – مرتبه سوم 63 رای
شیخ اسماعیل محلاتی – مرتبه اول 47 رای – مرتبه دوم 54 رای – مرتبه چهارم 56 رای
بقیه ی آرا به این صورت آمده است که من بدون ذکر جزئیات و خلاصه می نویسم :
حاج آقا نورالله نجفی
میر سید محمد بهبهانی
شیخ عبدالله گلپایگانی
امام جمعه تهران
سید مصطفی کاشانی
سید علی کازرونی
شیخ محمد مازندرانی
سیدحسن قمشه ای(مدرس)
ابوالحسن انگجی
رای گیری اول و دوم در روز 5 شعبان و بقیه در 7 شعبان 1328 ( 1289) انجام شد نتیجه رای گیری مرتبه سوم اعلام نشد فقط گفته شد کسی اتفاق آرا حاصل نکرد. بر سر اتفاق آرا بحث پیش آمد و میرزا زین العابدین قمی چون 63 رای و تعداد رای ها هم 63 بود بر انتخابش اتفاق نظر بوده
بقیه را به قید قرعه انتخاب کردند که به این صورت اعلام شد:
آقا سید ابوالحسن اصفهانی
حاج میرزا سید علی صابری ( در برخی صورت جلسات حائری نوشته شد)
سید حسن مدرس
و امام جمعه خویی
از بین پنج مجتهد منتخب فقط سید حسن مدرس و میرزا زین العابدین قمی قبول کردند در مجلس باشند و از اواسط دوره ی دوم مجلس شورای ملی ( از 19 مرداد 1328 ) در جلسات مجلس حاضر شدند . امام جمعه خویی هم از ابتدا در انتخابات عمومی توسط مردم تهران انتخاب و وکیل مجلس بود....
فراموش شد :
آنچه نقل کردم از کتاب "شیعه در تاریخ ایران" نوشته ی دکتر رضا نیازمند چاپ حکایت قلم نوین ۱۳۸۳بود
سلام،
والله، بنده که اول عرایضم، شهادتین دموکراسی ام را ادا کردم ( همین بالا و در ابتدا و داخل پرانتز، فهم خود را از مفهوم دموکراسی بیان می کنم:...)،
یعنی که با حق مطلق زنان در رای دادن، موافقم. پس نیاز به تکرار این جمله از طرف شما نیست. پس این حق ، از جانب بنده هم مسلم دانسته و فرض می شود.
اما موضوع بحث و مناقشه اینجاست، که با شرایط رژیم پهلوی، و حضور زنان صاحب قدرت و نفوذ و فاسد و مفسدی مثل اشرف و...، آیا استفاده از این حق، یاری باطل و ظلم است یا صرفا" استفاده از حق است با هر پیامدی؟؟؟
فرموده اند: " باید کوشید که حق به یاری حق رود، و گرنه سخن همانست که استاد امیری فیروزکوهی گفته است:
یاری ز حق مجوی که تا ظلم حاکم است
حق نیز جز به یاری باطل نمی رود."
فکر نمی کنم این موضوع خیلی پیچیده باشد و نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد.
آن خانم نامحترم، بر خلاف من و شما اصولا" اعتقادی به این مسائل نداشته است که مثلا" چیزی به اسم عفت برایش مهم باشد. حالا دختر یا فامیل هر کس می خواهد باشد( در زمینه عقاید حضرات نسبت به عفت و ناموس، کلی خاطرات و یادداشت در دسترس است از زبان خودشان و نزدیکانشان، مراجعه فرمایید). در ضمن گمان نمی کنم بیان فساد زنان مشهوره و معروفه از این قبیل منع شرعی داشته باشد.
سلام جواد خراسانی ی عزیز.
به نظرم زنان و مردان طبق عقل و تشخیص و تصمیم خودشان، در انتخابات مجلس زمان شاه، شرکت می کردند یا شرکت نمی کردند. حق، حق هر زن بوده، جداگانه. این که استفاده کردن از آن حق، یاری به باطل بوده یا نبوده، حق اظهار نظر درباره اش، حق من و شما است یا حق خود هر زن؟
حق رأی دادن، و حق رأی ندادن، هر دویش، حق خود زنان جامعه ی ایران در سال 1341 و 1342 و ... بوده.
***
اگر شما با حق مطلق زنان در رأی دادن موافقید (طبق گفته ی خودتان)، آیا دیگر تمام حدسها و احتمالها و حالتهای گوناگون، موکول به تصمیم و خواست و تشخیص خود زنان نیست؟
***
شما مختارید همچنان، به ادله ی خود، افرادی را فاسد و فاحشه و ... بنامید.
شاید آن خانم، برایش چیزهایی مهم نباشد (به قول شما)، اما من و شما چی؟ برایمان چیزهایی مهم هست یا نه؟ آن زن حتا اگر 100 درصد معلوم شود زمانی فلان کاره بوده، آیا دلیل می شود آن زن
الان هم
فلان کاره است؟
کلی خاطرات و یادداشت در دسترس شما است. مختارید چه رویکردی به آنها داشته باشید.
من نمی فهمم چرا برخی این قدر به خود فشار می آورند که ثابت کنند آقای خمینی اشتباه نکرده! خب اشتباه کرده دیگر! شما برای او که این طور زحمت می کشید، برای بزرگتر از او چه ها که نخواهید کرد!!!!!
منشأ همه این تلاشهای ناصواب چیست بجز تمایل به تقدیس؟
با این تمایل، آیا هیچ مجالی برای استغفار فراهم میشود؟
خدایا! پناه بر تو از شر شیطان توجیه ساز!
سلام
اولاً فهم من و درک من این است که با توجه به شرایط خاص آن دوره که اجمالاً بحث شد آقای خمینی قطعاً با رای دادن زنان موافق نبوده است .اگر آقای خمینی رای دادن زنان را مطلقاً حرام می دانست باید بعداز انقلاب هم همین راه را ادامه می داد.ولی ایشان این گونه عمل نکرد و بالعکس برای زنان هم چون مردان حق رای وانتخاب قائل بود.دقت کنید مطلقاً حرام معنایش این است که تا قیام قیامت هیچ راهی وهیچ توجیهی برای حلال شدنش وجود ندراد.مثل حرمت گوشت خوک که تا قیام قیامت حرام است و پرورش خوک به شیوه بهداشتی وتولید گوشت خوک اسلامی هم مشکل را حل نمی کند. احتمال دیگر این است که فرض می کنیم که نظر آقای خمینی در مورد حق رای زنان با گذشت زمان تغییر کرده است.خوب چه اشکالی به این وارد است؟ایشان هم مثل من وشما انسان بوده و در حال تکامل فکری.آن موقع اشتباه می کرده ونظرش نادرست و غیر منطقی بوده.بعد با رشد فکری و علمی و دیدن ثمرات مثبت امر نظرش عوض شده.چرا این مسئله به این سادگی را این قدر کش می دهید؟هر انسان عاقلی نسبت به گذشته خودش رشد وپیشرفت پیدا می کند.حالا ما حق داریم مدام گذشته او را با الانش مقایسه کنیم وبگوئیم تو اشتباه می کردی و تو چنین وچنان هستی؟یا باید تحسین کنیم که وقتی فهمیده واقعیت چیز دیگری است لجبازی و تکبر نورزیده و نظرش را تغییر داده؟حتی اگر نظر ایشان در مورد "حق رای زنان" نادرست بوده باشد آیا نظر ایشان درست نبود که شاه با به صحنه کشیدن زنان و مظرح کردن شعار توخالی آزادی زنان و حق رای زنان سعی در فریب مردم وسوء استفاده از آنان را داشت در حالی که مردان هم که از سالها پیش حق رای داشتند کمترین بهره ای از آزادی نداشتند؟
مبانی استنباط حکم خدا وقتی تغییر می کند احکام هم تغییر می کند بجز آنهائی که تصریح بر حرمتش شده که هیچگاه قابل تغییر نیست.این اسمش ضعف است؟
احتمال دیگر این است که ایشان اساساً آدم هرهری مسلک و حزب باد بوده است و هر جا بنفعش بوده دین خدا را همانطور که مایل بوده تفسیر می کرده است.لابد شما می توانی این ادعارا بکنی وخودت هم قیامت پاسخگو باشی.
شما می گوئی"خب انسان خودش حق حیات دارد، و نیاز به قانون ندارد.حق رأی، به طور مطلق، برای زنان هست"
فرمایش شما قبول. سوال می کنم شما حقوق بسیاری داری و این حقوق مال خود شماست و کسی حق ندارد آنرا به شما بدهد یا بگیرد.آیا حق نویسندگی آزادانه و مستقل جزء حقوق سید عباس هست یا نه؟ حالا اگر یک قدرتمندی مثلاً دادستانی کل کشور یا ارتش سایبری سپاه پیدا شد وحق وبلاگنویسی آزادانه را از شما گرفت و از شما خواست که برای او و به نفع او بنویسی و شما هم به قول خودت مختاری که از حق خودت استفاه کنی یا نکنی. آیا از حق ذاتی خودت استفاده می کنی؟
حق ذاتی شماست که در انتخابات شرکت کنی وآزادانه به هر کسی که مایل هستی و او را شایسته انتخاب شدن می دانی رای بدهی.قبول؟حالا اگر یک حکومتی شما را تشویق کرد که بیا و از حق ذاتی خودت استفاده کن و در انتخابات شرکت کن تا من به همه دنیا بفهمانم که کشور پیشرفته و متمدنی دارم و در نزد مردم کشورم مشروعیت بسیار بالایی دارم ومردم طرفدار سرسخت من هستند و مردم بسیار راضی هستند از من و مردم با حضور حداکثریشان در انتخابات ثابت کردند که مرا قبول دارند و از عملکرد من راضی و خوشحال هستند آیا شمای سید عباس عاقل و فهمیده و آزاداندیش حاضری از حق ذاتی خودت بگذری بخاطر اینکه مورد سوء استفاده حکومت قرار نگیری یا اینکه سرت را پایین می اندازی ومی گوئی من می خواهم از حق ذاتی خودم استفاده کنم؟
مسئله بسیار ساده است.ما وهمه انسانها حقوق فراوان داریم و حق ما هم هست و کسی هم حق ندارد و نمی تواند این حقوق را از ما بگیرد.اما گاهی اوقات خودمان با عقل خودمان می فهمیم که باید از برخی حقوقمان بخاطر مصالح ومنافع بالاتر خودمان وحقوق سطوح بالاتر خودمان چشم پوشی کنیم.
امیرالمومنین (صلوات الله علیه) در باره خوارج می فرماید:"کلمه حق یراد بهالباطل."خوارج می گویند حکم حکم خداست.حرف حقی می زنند و نیت و هدف باطلی از آن قصد کرده اند.پس حتی با منطق امیرالمومنین هم اگر کسی حرف حقی زد واز آن حرف حق هدف و مقصد باطل و نادرستی را قصد کرد به حکم دین و به حکم عقل خودمان و به حکم عقل همه عقلای دنیا نباید اورا تایید و همراهی کنیم.از حق خودمان می گذریم چون یکی از حقوق ذانی واساس ما این است که انسان هستیم وصاحب کرامت وعزت نفس هستیم و بازیچه و آلت دست هیچ کس نیستیم و کسی حق ندارد از حقوق ذاتی ما در جهت منافع خودش سوءاستفاده کند.
خلاصه کنم همان طور که امروز رای دادن حق ماست ولی حرام است که رای بدهیم آنروز هم رای دادن حق ما و زنان بوده ولی حرام بوده است.
سلام
در مورد موضوع بنی قریظه گفت و گو شد
بحث یهود بحث مفصل است تاریخ یهود پراست از اینطور تعقیب ها و دلایل این را باید یک وقتی به طور مستقل و مفصل بحث کرد.
این را ببینید:
هولوکاست ندای وجدان
تاریخ یهودیان
http://www.projetaladin.org/holocaust/pr/a-muslims-guide-to-judaism1/225.html
اجازه بدهید اضافه ترش را ذکر کنم از کتاب بررسی مذاهب و ادیان نوشته ی آل اسحاق:
1 بخت النصر در سال 587 قبل از میلاد اورشلیم را ویران و اکثر ساکنین آن را که یهودی بودند باسارت گرفت
2 در سال 203 قبل از میلاد یهوذا بار دیگر تحت فرمان پادشاه سوریه ( سلوسیدها) در امد و حقوق یهودیان و اموال آنها را پایمال کرد
3 پس از آن (بومبیه ) رومی بر مملکت یهودها مسلط و انجا را جزء سرزمین روم قرار داد
4 در سال 70 پس از میلاد یهود بر علیه رومیها شورش کردند و رومیها بدستور (تیتوس ) پادشاه روم معابد یهودی را سوزانده و خودشان را کشته و بفروش می رسانند
5 بعد از ان در سال 135 بار دیگر اورشلیم بر علیه روم شورش می کند و امپراطوری رومی ( اوریان) دستور می دهد شهر را بکلی ویران و 500000 یهودی را سر می برند. بله 500000
6 در جزیره العرب در مدینه و فدک و ...بعلت دشمنیها و توطئه ها بر علیه مسلمانها ، پیامبر اسلام با آنها جنگ می کند و عده ای را در مدینه سر می برد و عده ای دیگر جزیه می دهند و عده ای کشته می شوند.
7 خلیفه دوم دستور اخراج کلیه یهود را از جزیره العرب صادر می کند، از وقتی که اسلام و مسلمین قدرت یافتند و به یهود اجازه دادند در کشورهای اسلامی بعنوان اهل کتاب و جزیه بسر برند تا وقتیکه قدرت مسلمین کم شد و حکومت اسلامی از حالت خلافت بیرون امد و یهود در کشورهای غرب وارد و یا منتشر شدند ( تفریبا از سال 600 تا 1250 ) یهودیان در سایه حکومتهای اسلامی براحتی زندگی کرده اند و پس از آن بار دیگر:
8 در سال 1280 ادوارد پادشاه انگلستان آنان را از انگلستان بیرون راند
9 در سال 1306 پادشاه فرانسه فیلیپ جمیل آنانرا از فرانسه بیرون کرد و فقط بعده کمی از انها اجازه داد که بفرانسه بازگردند ولی مجددا در سال 1394 آنها را بیرون کرد
10 در سال 1360 از مجارستان رانده شدند
11 در سال 1370 از بلژیک رانده شدند
12 در سال 1380 از چکسلواکی بیرون شدند بسیاری از انهادر سال 1562 به انجا مراجعت نمودند ولی در سال 1744 (ماریا تیریزا) امپراطور چکسلواکی آنها را بیرون کردند
13 در 1390 واعظ معروغ ( هرناندومارتینز) بوسیله خطبه سبب شد که کاتولیکهای ابیلیه به محله یهود حمله برند و 4000 نفر آنها کشته شدند
14 پس از آن جنگ اندلس که یکی از جنگهای صلیبی بشمار می اید بوقوع پیوست و مسیجیان کلیه یهودیان را وادار کردند که در مدت سه ماه از اسپانیا خارج گردند
15 در سال 1420 بوسیله ی (اترنخت) از کشور هلند رانده شدند
17 در سال 1551 از باواریا در المان تبعید شدند
18 در جنگ بین المللی دوم توسط نازیها صدها هزار نفر آنها کشته شدند و سوحتند
19 در سال 1510 از روسیه مطرود شدند و باز به آنجا مراجعت کردند.
در طول 1919 در اوکراین در معرض انواع تجاوزات قرار گرفته و بیش از 2د هزار نفر انها کشته شدند
اینکه با اینهمه وطن و اخراج از وطن ، چرا یهودیان فلسطین را سرزمین موعود می دانند؟
اینجا را بخوانید:
http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=2909&urlId=666
حال برطبق باور کلیه ادیان ابراهیمی اعم از مسیحی و یهودی و اسلام و حتا بر طبق پیش گوییهای نوستراداموس جنگ آخر الزمان در فلسطین و بر سر آن خواهد بود که منجر به کشته شدن انسانهای بسیاری می شود و نهایتا مسیر زندگی بشر نغییرات اساسی خواهد کرد. چرا ؟ و چگونه اش بسیار مهم است
ولی از این موضوع بگذریم
با شرح این تاریخ از یهود خب این سوال پیش نمی آید که چرا هیچ ملتی حاضر با همزیستی با این قوم نشده و نیوده است؟
این سوال بسیار مهم است.
اینکه چطور شد مسیجیان و یهودیان علیرغم دشمنی دو هزار ساله امروز به دوستی رسیده و در دشمنی با اسلام به توافق نظر رسیده اند بحثی است اساسی.
اینکه یهودیان چگونه دنیای مسیحیت را به دوستی با خود همراه ساختند پروژه ای است طولانی. توصیه می کنم کتاب سازمانهای یهودیان امریکا و اسرائیل - بنای برت ، لابی ها ، کنگره ی یهودیان نوشته ی لی اوبرین را که اولین کتاب ممنوعه در امریکا لقب گرفته است را بخوانید.
عبدالله شهبازی مطالبی در این موارد دارد که خواندنش بد نیست همینطور اینجا و بخصوص این مقاله را توصیه می کنم بخوانید:
http://atm.parsiblog.com/Posts/220/%d9%8a%d9%87%d9%88%d8%af+%d9%88+%d8%a7%d9%85%d8%aa+%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84+%d8%ae%d8%af%d8%a7+(1)/
که در قسمتی از آن نوشته است:
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید : چیزی در بنی اسرائیل جاری نشده مگر اینکه در امت من واقع خواهد شد . لم یجر فی بنی اسرائیل شیء الا و یکون فی امتی مثله حتی الخسف و المسخ و القذف .
در روایت دیگری که از آن سرور به ما رسیده است ، حضرت به تقلید و کپی برداری مو به مو ، و آنگونه که در روایت است وجب به وجب و ذراع به ذراع اعمال ، رفتار و روش زندگی کسانی که پیش از ما بوده اند ، اشاره میکنند : لترکبن سنن من کان قبلکم شبرا بشبر و ذراعا بذراع . تا جایی که میفرمایند : اگر یکی از آنان وارد سوراخ سوسماری شده باشد ، شما نیز وارد آن خواهید شد ، لو ان احدهم دخل جحر ضب لدخلتم . تا جایی که میفرمایند : حتی اگر یکی از آنان در خیابان و در راه با همسر و زنش همبستر شود ، شما نیز چنین خواهید کرد ، و حتی لو ان احدهم جامع امراته بالطریق لفعلتموه .
علاوه بر دقت در این موارد توصیه می کنم که کتاب
داستان پیامبران
در تورات ، تلمود، انجیل و قران
و
بازتاب آن در ادبیات فارسی
تالیف دکترحمید یزدان پرست چاپ موسسه ی اطلاعات را بخوانید که اطلاعات ذیقیمتی برای یافتن مبانی اختلافات و ریشه ی مخاصمات بی انکه بخواهد در اختیار خواننده می گذارد.
نظرروچراحذف میکنی الاغ ؟