بسم الله الرحمان الرحیم.
دکتر رضا منصوری، ایران در قرن 15/21، تهران، انتشارات اطلاعات، 1390، صفحه ی 12:
«آنچه اهمیت دارد، این است که به لحاظ دینامیک اجتماعی، که تاریخ دانان ما تا کنون به آن بی توجه بوده اند، دوره هایی را متمایز کرده ام که از دید مدرنیت تفاوت بنیادی با هم دارند. توجه به این تفاوتها ما را برای درک آینده و دینامیک آن آشنا می کند. تفصیل این دوره ها در «ایران 1427» آمده است، اما تعریف مختصر آنها چنین است:
الف) دورۀ نادیده انگاری
امیر تیمور ــ عباس میرزا، 804-1226/1402-1811، حدود 400 سال.
ب) دورۀ بهت
عباس میرزا ــ آغاز دورۀ پهلوی، 1190-1304/1811-1925، حدود 100 سال.
ج)دورۀ خودیافت
دوران پهلوی، 1304-1357/1925-1978، حدود 50 سال
د) دورۀ آگاهی
انقلاب اسلامی، 1357-»
پایان نقل از کتاب دکتر رضا منصوری.
نظر نویسنده ی وبلاگ:
ــ آیا تاریخدانان ما، قرار بوده به این تقسیم بندیهای ساختگی ی دکتر رضا منصوری باتوجه باشند؟
ــ آیا تصادفی بوده از چند صد سال تاریخ ما، خوش اسمترین دوره، یعنی دوره ی «آگاهی»، دوران پس از 1357 است؟
ــ استاد دکتر رضا منصوری، در سرمقاله ها و مقاله هایش خیلی تأکید می کند بر دوری از عوامزدگی و افکار و نوشته های عامیانه. البته خیلی خوب است. اما من وقتی دیدم ایشان تقسیم بندی ای اختراع کرده که در آن تقسیم بندی، تر و تمیزترین و زیباترین دوره، دوره ی «پس از 1357» است، یاد آن افتادم که تعدادی از آقایان، گفته بودند همان طور که مفهوم غیبت صغری و غیبت کبری است، ظهور امام زمان هم ظهور صغری و ظهور کبری دارد، و:
دو نفر از آقایان گفته بودند ظهور صغرای امام زمان از سال 1357 آغاز شده است.
من سخنان دکتر رضا منصوری را همردیف سخن آن آقایان می دانم.
من رگه هایی از عوامزدگی در بیانات استاد دکتر رضا منصوری می بینم. چیزی که ایشان گمان می کند از پرچمداران مبارزه با آن است.
ــ آیا تأسیس دانشگاه تهران و دانشگاه پلی تکنیک و دانشگاه صنعتی (نام فعلی: صنعتی ی شریف) و دانشگاه صنعتی ی اصفهان و ...، ایران را وارد دوره ی «آگاهی» نکرد، اما تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه پیام نور و دانشگاه جامع علمی کاربردی و دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشگاه علامه طباطبائی و ... ایران را وارد دوره ی آگاهی کرد؟
ــ آیا ورود ایران به دوره ی «آگاهی»، با تأسیس دادگاه عدل اسلامی به ریاست مرحوم آقای خلخالی، و با ایجاد شورای انقلاب فرهنگی و تصفیه شدن دانشگاهها انجام شد؟
ــ من سالها است سرمقاله ها و مقاله های استاد دکتر رضا منصوری را می خوانم. ایشان اگر بخواهد ثابت کند ایران پیشرفته است و قوی است، می گوید و می گوید و می گوید و ثابت می کند ایران پیشرفته و قوی است. اگر بخواهد ثابت کند ایران عقبمانده است و عوامزده است، می گوید و می گوید و می گوید تا ثابت کند ایران قبمانده و عوامزده است.
ــ به نظر من، آگاهی، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، نسبی است. هم نسبی است، و هم انواع دارد. منظور از آگاهی چیست؟ سیاسی؟ اجتماعی؟ علمی؟ فرهنگی؟ هنری؟
سنجش میزان آگاهی در سطح کشور، چه گونه انجام می شود؟ تعداد دانشجویان معیار است؟ تعداد واژه های برساخته ی مرکز نشر دانشگاهی (با عضویت استاد دکتر رضا منصوری) معیار است؟
ــ من گمان می کنم «آگاهی» همواره در ایران بوده. در کنارش، همواره، ناآگاهی هم بوده. کشاکش بین آگاهی و ناآگاهی، انواع آگاهی و انواع ناآگاهی، همیشه در ایران بوده. همه جا بوده. و هست.
ــ آمدن رضا شاه، و دوران محمدرضا پهلوی، و دوران دکتر محمد مصدق، و برانداختن نظام سلطنت مشروطه در 22 بهمن 1357، هر کدام آثاری داشته بر ایرانیان. اما این که یکیشان آگاهی بوده، و بقیه ناآگاهی بوده، برایم پذیرفتنی نیست.
ــ «ایران در قرن 15» یعنی چی؟ البته معنایش ناروشن نیست. اما من بعید می دانم تأکید بر این که بگوئیم «ایران در قرن 15» (به جای «ایران در قرن 21») و این که در کتابها و مجلات هنگام خبر دادن از سال تولد یا مرگ آینشتاین یا نیوتون، سال را فقط به هجری ی شمسی بدهیم، یا به میلادی بدهیم و در کنارش هجری ی شمسی را هم ذکر کنیم، اینها حاکی از «آگاهی» و «خودیابی» و این چیزها باشد. تاریخهای هجری ی شمسی و هجری ی قمری و میلادی در کشور ما هر کدام در گفتار و نوشتار کاربرد خودشان را دارند. تاریخ هجری ی شمسی در انزوا نیست که بخواهیم مثلاً با ذکر تاریخ تولد نیوتون به هجری ی شمسی، این تاریخ را از انزوا درآوریم.
ــ توفیقات استاد دکتر رضا منصوری را از خداوند خواستارم. مقامهای سابق و فعلی ی ایشان معاون وزارت علوم و رئیس رصدخانه ی ملی ی ایران و رئیس دانشکده ی فیزیک دانشگاه شریف و رئیس انجمن فیزیک ایران و رئیس مجله ی فیزیک مرکز نشر دانشگاهی و ... بوده است. ازفردی شنیدم ایشان خواهرزاده ی حضرت آقای سیدمحمود طالقانی رحمت الله علیه است. نمی دانم چنین است یا نه.
انتقادات من به دکتر رضا منصوری به هیچ وجه به معنای نفی ارزشهای مثبت علمی و انسانی ی ایشان و قدردان خدمات ایشان نبودن، نیست.
بسم الله الرحمان الرحیم.
شاید دیده باشید زندگینامه های شخصیتهای سیاسی و علمی و فرهنگی و ... را، که پس از چاپ شدن زندگینامه، مورد انتقاد و اعتراض بازماندگان آن شخصیتها (فرزند ایشان، همسر ایشان، برادر ایشان، خواهر ایشان، ...) قرار می گیرد، که ای آقا، ای خانم، این مقدار یا این همه مطالب و اطلاعات غلط غولوط چی یه در کتابتان؟ مگر ما نیستیم؟ مگر ما زنده نیستیم؟ چرا از ما راهنمائی نخواستید؟
به نظرم تقریباً واضح و قطعی و مسلّم است که مراجعه به بازماندگان شخصیتی که قرار است زندگینامه اش را بنویسند، یا مراجعه به خود او در حالتی که زندگینامه ی فردی زنده را می نویسند، یکی از بهترین و دقیقترین راههای زندگینامه نویسی است. اما مسائلی هست.
افراد، و بازماندگان آنها، تقریباً هیچ اشکال و ایراد و خلاف و عیب و نقطه ی سیاه و نقطه ی نامطلوب را گزارش نمی کنند از زندگی. طبق گزارش افراد، و بازماندگان افراد، زندگی ی آنها عمدتاً با پاکیزگی و شرافت و وطن دوستی و نوع دوستی و نیکوکاری و ... همراه بوده است.
من مراجعه به خود افراد، و بازماندگان آنها را، بدون تردید یکی از اصلی ترین و اصیلترین و پژوهشگرانه ترین راههای زندگینامه نویسی و تاریخ نویسی می دانم. اما مسائلی هست.
خواننده ی کتابهای تاریخی، خصوصاً تاریخی ی سیاسی، باید هوشیار باشد. در مورد سال و مکان تولد و سال و مکان درگذشت و مکان دفن، و ارتباطهای خویشاوندی، و تحصیلات، و خیلی مسائل، بهترین منبع، خود فرد است، یا بازماندگان او. خواننده ی کتابهای تاریخی و پژوهشگر تاریخ و سیاست، و افرادی که علاقه دارند دارای اندیشه ی سیاسی باشند و بشناسند جهان را، باید بدانند انواع حوادث و اتفاقات و مسائل وجود دارد که ممکن است افراد یا بازماندگان افراد، طرفدارانه گزارش کنند و یا اصلاً گزارش نکنند.
مثال می زنم.
طبق ماهنامه ی الکترونیکی ی دوران، شماره ی 44، تیر ماه 1391، http://www.dowran.ir/show.php?id=134039245 :
«اصرار خانم و برادر خانم!
حسین علاء (1) که از فروردین 1334 پس از استعفای اجباری سپهبد زاهدی تا فروردین 1336 نخستوزیر بود، چون بیشتر روزگار جوانی و عمر خود را در انگلیس و فرانسه گذرانده بود با زد و بندها و به کار بستن نفوذ در کارها چندان آشنایی نداشت. انتخابات دوره نوزدهم مجلس شورای ملی در زمان نخستوزیری او انجام شد. او در کار انتخابات برخلاف بیشتر نخستوزیران جز در دو مورد شخصاً دخالت نکرد و انتخابات زیر نظر وزیر کشور، امیر اسدالله علم، و مأموران بلندپایة آن وزارتخانه انجام میشد و از نفوذ و غرضهای ویژه آنان برکنار نبود.
ایران علاء، یگانه دختر علاء که خانمی تحصیلکرده و متجدد و زباندان و از تربیت اشرافزادگی برخوردار بود چهرهای زیبا و ظریف داشت. او در آغاز تأسیس «اصل چهار ترومن» در تهران نخستین منشی مستر وارن رئیس اصل چهار بود و نیز پیش از ازدواج شاه با دوشیزه ثریا اسفندیاری (ملکه ثریا) کاندیدای همسری شاه بود، در سال اول نخستوزیری علاء با اسکندر فیروز فرزند سرلشکر فیروز و نوة فرمانفرما ازدواج کرد و آیینی نه چندان اشرافی برای جشن عروسی او از سوی علاء برپا شد که بیشتر رجال کشور و بانوانشان در آن جشن شرکت داشتند.
علاء که طبعی بذلهگو داشت پس از عروسی ایران و اسکندر در نامهای برای برادرش دکتر محمد علایی خبر عروسی ایران خانم را با یک ایهام بدینگونه یادآور شد: اسکندر، ایران را با خونریزی تصرف کرد!این اسکندر اشرافزاده و جوان و کامران و جویای نام و تازه از فرنگ آمده که داماد نخستوزیر هم شده بود، برای آن که خود نیز یک عنوان معتبر اجتماعی داشته باشد، به فکر وکالت مجلس افتاد و به توصیة مادر ایران خانم، فاطمة علاء، همسر علاء به وزیر کشور و فرماندار همدان، به سادگی از صندوق انتخابات دورة نوزدهم مجلس شورای ملی سر درآورد و این چشم روشنی بود که خانم علاء به داماد خود داد. هنگامی که در جلسه مجلس یکی از نمایندگان به او گفت: «شما که خود را از دخالت و اعمال نفوذ در انتخابات دوره نوزدهم برکنار داشتید چرا در انتخابات همدان مداخله نمودید و داماد خود را بر مردم همدان تحمیل کردید؟» علاء در پاسخ گفت: «از بس خانم به من اصرار کرد مجبور شدم». (2)
علاء دریک مورد دیگر هم در انتخابات دوره نوزدهم نفوذ خود را به سود یدالله ابراهیمی نامزد نمایندگی کرمان به کار برد و به سفارش او رقیب سرسخت و بانفوذش دکتر مظفر بقایی از سوی کمیسیون امنیت کرمان به زاهدان تبعید شد.
وقتی در این باره هم به علاء اعتراض کردند گفت: برادر خانم «محسن قراگزلو» (3) از من خواهش کرد، ناچار شدم خواهش او را بپذیرم.»
پایان نقل از ماهنامه ی الکترونیکی ی دوران.
با فرض این که آنچه درباره ی دخالت مرحوم حسین علاء گفته اند، که به نحوی ناشایست به نفع دامادش و به نفع برادر همسرش در انتخابات مجلس شورای ملی دخالت کرده بوده، درست باشد، آیا شما حتا یک درصد احتمال می دهید در زندگینامه های مرحوم حسین علاء که به قلم فرزندان یا نزدیکان ایشان نوشته شده باشد، اشاره کرده باشند به این دخالتها؟ کتاب در دهلیزهای قدرت: زندگی نامۀ سیاسی حسین علاء موجود است. کتاب ظاهراً با نظارت دکتر فریدون علاء فرزند مرحوم حسین علاء منتشر شده است. مؤلفش خانم منصوره اتحادیه است. تهران، نشر تاریخ ایران، 1390. حدود 500 صفحه. شما در سراسر کتاب، فقط یک بار نام اسکندر فیروز را می بینید. آن هم در نقل نامه ای به قلم خود مرحوم حسین علاء. و دکتر فریدون علاء اصولاً از وجود نسبت خویشاوندی بین دختر حسین علاء (= ایران علاء) و اسکندر فیروز خبر نداده است، چه رسد به خبر دادن از دخالت پدرش چنان که نام دامادش (= تازه دامادش) از صندوق انتخابات مجلس درآید (البته بر فرض صحت گزارش ماهنامه ی دوران).
و ظاهراً آقای مهندس اسکندر فیروز، که فعال محیط زیست است، همان مهندس اسکندر فیروز است که در دوران نخست وزیری ی مرحوم حسین علاء از او خواسته بوده ترتیبی بدهد ایشان نماینده ی مجلس شود. خب اگر مورخان و پژوهشگران با آقای مهندس اسکندر فیروز هم گفت و گو کنند، قاعدتاً از ایشان نمی شنوند این مطالب را.
بله. این مسائل، در مورد مقامهای ارشد سیاسی، حادتر است. افرادی هستند که زندگینامه ی شان، حسب الامر، باید لجنمال و پر از کثافت و پر از تباهی و پر از آلودگی باشد. شجره شان برسد به صهیونیستها و دزدها و منحرفان و گدا گوده ها و چی چی ها. افرادی هستند زندگینامه ی شان باید نور باشد و نورانی باشد و سکانس به سکانس زندگیشان باید تردید برای خوانندگان باقی نگذارد که آن فرد مجسمه ی نیکی و خوبی و نبوغ و تقوا و عظمت و وطن دوستی و ... بوده.
بر حسب نیاز، ممکن است اسناد و مدارک «بسازند». ممکن است اسناد و مدارک را بروند نابود کنند.
بسم الله الرحمان الرحیم.
امام خمینی، یازده تیر 1360 :
«به زن و مرد و آن کسى که به حد رأى دادن قانونى رسیده واجب است این مسأله که در پاى صندوقهاى تعیین رئیس جمهور حاضر بشوند و رأى بدهند.»
درباره ی انتخابات مصر
بسم الله الرحمان الرحیم.
آن طور که امروز، چهارم تیر 1391، اعلام شد، در انتخابات ریاست جمهوری ی مصر، نامزد اخوان المسلمین حدود 52 درصد رأی آورد (بیش از سیزده میلیون نفر) و نامزد دیگر که نخست وزیر نظام سیاسی ی سابق بود حدود 48 درصد رأی آورد (بیش از دوازده میلیون نفر).
تصور می کنید اگر پس از خروج شاه از ایران در دی 1357 و ورود امام خمینی به ایران در بهمن 1357، انتخاباتی برگزار می شد برای انتخاب رئیس مملکت، و چند ماه وقت و امکانات و رسانه در اختیار دو طرف قرار می گرفت، و آقای الف نامزد انقلابیون می شد و آقای ب نامزد از طرف رجال سیاسی ی نظام سیاسی ی سابق، نتیجه ی انتخابات چه گونه می شد؟ 1) دقیقاْ 100 درصد نامزد انقلابیون و دقیقاْ صفر درصد نامزد رجال سیاسی ی نظام سابق؟ 2) حدود 99 درصد نامزد انقلابیون و حدود 1 درصد نامزد رجال سیاسی ی نظام سیاسی ی سابق؟ 3) حدود کمی بیش از 50 درصد نامزد انقلابیون و حدود کمی کمتر از 50 درصد نامزد رجال سیاسی ی نظام سیاسی ی سابق؟ 4) حالتهای دیگر؟
توضیح یک: فرض کنید بلافاصله پس از پیروزی ی انقلاب اسلامی ی 1357، دادگاههای عدل اسلامی برگزار نمی شد و رجال لشگری و کشوری ی نظام سابق تیرباران نمی شدند.
توضیح دو: نظریه ای است که نهضت اخیر مصر را ادامه ی انقلاب اسلامی ی 1357 می دانند. برای سنجش درست بودن یا نادرست بودن این نظریه، یک مقایسه ی ساده انجام دهید بین انتخابات ریاست جمهوری ی اخیر مصر برای انتخاب رئیس مملکت و افرادی که اجازه یافتند نامزد انتخابات شوند، و حوادث و جریاناتی که از خود 22 بهمن 1357 در ایران رخ داد.
بسم الله الرحمان الرحیم.
یک) ویکیپدیای فارسی، مدخل «حق رأی زنان»:
«دور دوم مجلس شورای ملی؛ ماده چهارم نظامنامه انتخابات به بحث و بررسی رسید. در این جلسه، محمدتقی وکیلالرعایا نماینده مردم همدان از حق رأی زنان پشتیبانی کرد و در مخالفت با نظامنامه انتخابات سخن گفت. سپس ذکاءالملک و حسن مدرس در مجلس سخن گفتند و حق رأی زنان را مورد نکوهش قرار دادند. حسن مدرس، استدلال کرد که قوانین موجود به خوبی حقوق زنان را حفظ میکند و هشدار داد که اعطاء حق رأی به زنان به بیثباتی سیاسی، فساد مذهبی و هرج و مرج اجتماعی خواهد انجامید.[۴] هنگامی که طلاب قم برای مخالفت و اعتراض با پیشنهاد اعطای حق رأی به زنان به خیابانها ریختند، یک نفر کشته و دوازده تن مجروح شدند.»
دو)
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=54099&MagazineNumberID=5584
«در مجلس دوم، در هنگام طرح قانون انتخابات، سخن از حق رأی زنان به میان آمد، محمد تقی وکیل الرعایا، پیشنهاد کرد: (زنان هم حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را داشته باشند.)»
سه) هفتم دی 1388 ، وبلاگ خانم صدیقه ارجمند، http://jaskazad.blogfa.com/post-218.aspx
«مدیر کل ثبت احوال هرمزگان بمناسبت بزرگداشت نود ودومین سالگرد تأسیس سازمان ثبت احوال گفت: سوم دی ماه سالروز نود ودومین سال تشکیل سازمان ثبت احوال کشور است و مصادف است با روزی که محمد تقی وکیل الرعایا در سال 1297 هجری شمسی با مراجعه به منطقه 9 ثبت احوال تهران برای دختر چند روزه خود با نام فاطمه اولین شناسنامه را دریافت کرد .
احمدیان تصریح کرد: از آن تاریخ تا کنون 92 میلیون سند سجلی در ادارات ثبت احوال کشور صادر شده است و به عنوان مبنایی برای ایجاد یک نظم عمومی در آحاد جامعه به شمار می رود.»
چهار) دوم بهمن 1387 ، وبلاگ خانم فروغ http://rahyabinstitute.blogsky.com/1387/11/02/post-24/
«در مجلس اول حاج محمد تقی وکیل الرعایا نماینده همدان منتقد در شمار دیوانگان قرار دادن زنان شد و از حق رای زنان دفاع کرد. اگرچه به سخنانش چندان توجهی نشد.»
پنج) نویسنده ی وبلاگ:
الف) ظاهراً منابع متعدد، مباحث مربوط به مخالفت و موافقت با حق رأی زنان را در ماده ی «چهارم» نظامنامه ی انتخابات مجلس شورای ملی ی مشروطیت نام می برند. اما ظاهراً صحیحش ماده ی «پنجم» (ماده ی «پنجم» از فصل دوم) است. به این عبارات:
«طبق http://www.dastour.ir/brows/?lid=2677 :
روزنامه رسمی ـ سال 1288 نظام نامه انتخابات مجلس شورای ملی (دو درجه) (دارای ناسخ) فصل دوم ـ شرایط انتخاب کنندگان ماده 5
اشخاصی که از انتخاب نمودن مطلقاً محرومند.
1 ــ نسوان.»
ب) در ماده ی 5 نامبرده، اشخاصی که از انتخاب نمودن «مطلقاً محروم هستند»، هشت ردیف هستند، و ردیف اول، «نسوان» هستند.
پ) زنان، از حق انتخاب شدن هم محروم بوده اند:
«طبق http://www.dastour.ir/brows/?lid=2677
روزنامه رسمی ـ سال 1288 نظام نامه انتخابات مجلس شورای ملی (دو درجه) (دارای ناسخ) فصل سوم ـ شرایط انتخاب شوندگان ماده 8
اشخاصی که از انتخاب شدن محرومند.
1 ــ شاهزادگان بلافصل ابناء و اخوان و اعمام پادشاه.
2 ــ نسوان.»
ت) حدود 53 سال و 54 سال بعد، حضرت آیت الله آقای خمینی هم قاطعانه با حق شرکت کردن زنان در انتخابات و حق انتخاب شدن زنان مخالفت فرمود:
حضرت آیت الله آقای خمینی، 6 آبان 1341، مخالفت قاطع با حق شرکت کردن زنان در انتخابات:
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود [...] از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود.»
حضرت آیت الله آقای خمینی، یازده اردیبهشت 1342، مخالفت با انتخاب شدن زنان:
«درخواست کردیم که مجملًا از زمزمه موهون نمایندگى نسوان- که نقض ظواهر قرآن مىباشد- دست بردارند. دفعه اول اظهار کردند که دست برداشتهاند؛ در حالى که یکى دو ماه بعد درک کردیم که مىخواهند در رفراندم، مقصود دشمنان نوامیس اسلام را به نام اصلاح قانون انتخابات تجدید کنند؛ دچار رعشه شدیدى شده، همراه اهل بصیرت، تبادل نظر کردیم.»