قسمتی از تاریخ انقلاب ایران به روایت امام خمینی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آنچه نقل می کنم عین فرمایشهای امام خمینی رحمت الله است عیناً طبق سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

«ــ بهمن 1349

این انقلاب ننگین و خونینِ به اصطلاح سفید، که در یک روز با تانک و مسلسل پانزده هزار مسلمان را- آن طور که معروف است- از پاى درآورد

ــ یک تیر 1350

به طورى که گفته‏اند و یکى از علماى قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشته‏اند و روى هم رفته گفته مى‏شود که پانزده هزار مردم را قتل عام کرده‏اند

ــ 23 اسفند 1351

کشتن علما و مردم مسلمان در زیر شکنجه، هجوم به مدرسه فیضیه و دانشگاهها و کشتار فجیع 15 خرداد که (به طور معروف) پانزده هزار قربانى داشت‏

ــ 13 آبان 1356

قتل عام فجیع غیر انسانى 15 خرداد (دوازدهم محرّم) بودیم که عدد کشتگان آن به قرارى که مى‏گویند بر پانزده هزار نفر بالغ بود

ــ 21 مهر 1357

15 خرداد که پانزده هزار- آن طورى که مشهور شد- پانزده‏ هزار از این مردم کشتند

ــ 2 آبان 1357

خودش در 15 خرداد متصدى فرمان بوده و به طورى که مى‏گویند پانزده هزار نفر جمعیت را با فرمان او کشتند

ــ 16 آبان 1357

[در] قتل عام 15 خرداد، پانزده هزار نفر کشت‏

ــ 16 آذر 1357

در 15 خرداد 42 از قرارى که مى‏گویند، پانزده هزار نفر کشته شدند

ــ 25 اردیبهشت 1358

آن طورى که براى من بعد از بیرون آمدن گفتند- قریب پانزده هزار نفر را آنها کشتند و از قرارى که باز گفتند، خود محمد رضا با هلیکوپتر عامل قتل هم بوده است خودش. اینها، این طرفدارهاى «حقوق بشر»، این پانزده هزار جمعیتى که در یک روز کشته شد

ــ 12 خرداد 1358

با فرا رسیدن 15 خرداد خاطره غم‏انگیز و حماسه‏آفرین این روز تاریخى تجدید مى‏شود. روزى که بنا بر آنچه که مشهور است قریب به پانزده هزار نفر از ملت مظلوم و ستم کشیده ما به خاک و خون کشیده شد.

ــ 21 خرداد 1358

در 51 خرداد، به طورى که مشهور است، پانزده هزار فدایى دادند [سیدعباس سیدمحمدی: «51» خرداد، به جای «15» خرداد، در اصل سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره) است]

ــ 14 آبان 1358

آن طورى که معروف شد- پانزده هزار نفر کشته شده است‏

ــ 7 دی 1358

آنجا به من رساندند که پانزده هزار آدم را کشتند

ــ 14 خرداد 1359

آن طور که گفتند پانزده هزار مظلوم را اینها به خاک و خون کشیدند

ــ ساعت 10 صبح 14 خرداد 1359

آن طورى که به من گفتند حدود پانزده هزار شهید داشتیم در 15 خرداد ... ما چطور مى‏توانیم 15 خرداد، معلولینش را بفهمیم چقدر بود، معدومینش و شهدا مى‏گویند پانزده هزار بوده است‏

ــ 15 خرداد 1360

در 15 خرداد 42 که مصادف بود با 12 محرّم، سومِ شهادت بزرگ شهید فداکار تاریخ، گرچه ملت غیور ایران با فداکارى عظیم خویش و تسلیم قریب پانزده هزار شهید به درگاه خداوند متعال، به ظاهر سرکوب شد

ــ 19 مرداد 1360

آن کشتارى که در زمان محمد رضا واقع شد که در یک روزش به حسب آن طورى که گفتند پانزده هزار جمعیت شهید شد، «1» ( اشاره است به قیام پانزده خرداد 1342 شمسى.)

ــ 16 شهریور 1360

یک ملتى که پانزده خرداد را با پانزده هزار نفر شهید- به طورى که گفته شده است- پشت سر گذاشته است‏

ــ 17 شهریور 1360

پانزده هزار جمعیت در 15 خرداد از دست مسلمانان- آن طورى که مى‏گفتند- رفت»

مقایسه میان تصمیمات واختیارات ولی فقیه ، واراده واختیارآحادمردم

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه، عیناً طبق رسالۀ اَجوبة الاستفتائات، تهران، انتشارات پیام عدالت، 1389، صفحه ی 24، جواب به سؤال 63، و عیناً طبق وبسایت مقام معظم رهبری عیناً منتشرشده در http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?uid=1&tid=8 :

            «تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است

مصر و ایران ، پا به پای هم

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            اخوان المسلمین در سال 1307 هجری ی شمسی در مصر تأسیس شد.

            در سال 1313 اکبر هاشمی بهرمانی (مشهور به رفسنجانی) متولد شد.

            در سال 1318 حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه متولد شد.

            در سال 1320 میرحسین موسوی خامنه متولد شد.

            در سال 1321 محمد البرادعی متولد شد.

            در سال 1322 سیدمحمد خاتمی متولد شد.

            در سال 1335 محمود احمدی نژاد متولد شد.

            حضرت آقای سیدروح الله مصطفوی (مشهور به امام خمینی و آیت الله خمینی) 35 سال بعد از تأسیس اخوان المسلمین، در سیزده خرداد 1342، در قم سخنرانی کرد و به محمدرضا پهلوی (شاه ایران) به شدت اعتراض و انتقاد کرد.

            در 22 بهمن سال 1357 سلطنت مشروطه در ایران سقوط کرد و انقلاب مردم ایران به رهبری ی حضرت آیت الله خمینی پیروز شد.

            در 11 و 12 فروردین 1358 مردم در رفراندوم شرکت کردند و در رفراندومی که حق داشتند بگویند «جمهوری ی اسلامی بله» و «جمهوری ی اسلامی نه»، اکثر قاطع مردم ایران به «جمهوری ی اسلامی بله» رأی دادند.

            در سال 1358 قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران به تصویب مردم ایران رسید و حضرت آیت الله خمینی رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران شد.

            در 14 مهر 1360 خالد اسلامبولی و چند نفر از همفکرانش، انور سادات (رئیس جمهور وقت مصر) و پنج نفر دیگر را کشتند. تعدادی از ایرانیان، کشته شدن انور سادات را «اعدام انقلابی»، و خالد اسلامبولی را «شهید» می نامند. یکی از خیابانهای پایتخت ایران، سالها خیابان خالد اسلامبولی نام داشت. خیابانی که ساختمان فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آن قرار داشت.

            در 17 مهر 1360 حکم ریاست جمهوری ی حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه از جانب حضرت آیت الله خمینی تنفیذ شد؛ سومین رئیس جمهور ایران.

            پنج روز بعد، در 22 مهر 1360 محمد حُسنی سیّد مُبارک رئیس جمهور مصر شد؛ چهارمین رئیس جمهور مصر. حسنی مبارک 29 سال است (الان سال 1389 است) رئیس جمهور و رئیس حکومت مصر است.

            در سال 1364 حضرت آقای خامنه ای برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.

            در سال 1366 حسنی مبارک برای دومین بار رئیس جمهور و رئیس حکومت مصر شد.

            در سال 1368 حضرت آقای خامنه ای رهبر ایران شد؛ دومین رهبر ایران. در همین سال اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور ایران شد.

            در مرداد 1368 مردم ایران (55 درصد از واجدان شرایط رأی دادن) در رفراندوم قانون اساسی ی جدید شرکت کردند و ولایت فقیه را برای خود و برای آیندگان تغییرناپذیر کردند.

در سال 1372 حسنی مبارک برای سومین بار رئیس جمهور مصر شد.

            در سال 1372 رفسنجانی برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.

            در سال 1376 سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور ایران شد.

            در سال 1378 حسنی مبارک برای چهارمین بار رئیس جمهور مصر شد.

            در سال 1380 سیدمحمد خاتمی برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.

            سال 1380 را سازمان ملل متحد «سال گفت و گوی تمدنها» نامید؛ به پیشنهاد سیدمحمد خاتمی.

            حسنی مبارک در سال 1384 برای پنجمین بار رئیس جمهور مصر شد.

            در سال 1384 محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد.

            در شهریور 1386 اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری شد.

            در سال 1388 محمود احمدی نژاد برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.

            بعد از انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 در ایران، حوادثی در ایران پیش آمد.

            در 24 دی سال 1389 مردم تونس موفق شدند بعد از مدت کوتاهی اعتراضات خیابانی، زین العابدین بن علی رئیس جمهور این کشور را بعد از 23 سال حکومت، مجبور به کناره گیری از قدرت کنند.

            مردم تونس به مردمان کشورهای عربی و کشورهای خاور میانه (مصر و اردن و یمن و ...) قوّت قلب و امید و قدرت و شجاعت دادند.

            در بهمن سال 1389 مردم مصر خواستار کناره گیری ی حسنی مبارک شدند و ممکن است جنبش آنها منجر به سقوط حسنی مبارک شود. ممکن است محمد البرادعی از چهره های جنبش دموکراسی خواهی، رئیس جمهور دولت انتقالی در مصر شود.

            رئیس جمهور یمن در 10 بهمن 1389 تمام شروط مخالفان برای مذاکره را پذیرفت (روزنامه ی شرق، 10 بهمن 1389، صفحه ی یک).

امام خمینی: [غیرمُسلم وغیرمؤمن به خدارا] بکشید، بزنید، حبس کنید

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            امام خمینی رحمت الله علیه، عیناً طبق سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        «صحیفه امام، ج‏19، ص: 131

سخنرانى [در جمع اعضاى مجلس خبرگان و ائمه جمعه کل کشور (منشأ مفاسد عالم)]

زمان: صبح 14 بهمن 1363/ 12 جمادى الاول 1405

..........

                        صحیفه امام، ج‏19، ص: 138

.......... ایران حجت دارد، دلیل دارد. ما با قرآن داریم پیش مى‏رویم، با نهج البلاغه داریم پیش مى‏رویم........... شما اسلام را به مردم بگویید شما احکام اسلام را، نروید سراغ احکام فقط نماز و روزه، آنها را هم باید بگویید، اما احکام اسلام که منحصر در این نیست. شما سوره برائت را براى مردم چرا نمى‏خوانید؟ شما آیات قتال را چرا نمى‏خوانید؟ هى آیات رحمت را مى‏خوانید! آن قتال هم رحمت است براى این که مى‏خواهد آدم درست کند. آدم گاهى درست نمى‏شود مرض گاهى صحیح نمى‏شود، الا

                        صحیفه امام، ج‏19، ص: 139

بِالْکَىّ؛ «1» باید ببرند، داغ کنند تا درست بشود جامعه. باید آنهایى که فاسد هستند، از آن بیرون ریخته بشوند؛ جنبه رحمت است همه‏اش. منتها آقایان، بعضى‏ها خیال مى‏کنند که همان رحمت این است که به آن مهلت بدهند تا بکشد آدم‏ها را. این رحمت است؟ از حبس‏ها بیرونشان کنید تا بریزند مردم را بکشند، این رحمت است؟ شما روى قرآن عمل کنید. قرآن با اشخاصى که مسلمند و معتقدند و ایمان به خدا دارند، به برادرى رفتار مى‏کند. با اشخاصى که بر خلاف این هستند آنها را مى‏گوید بکشید، بزنید، حبس کنید؛ اشِداءُ عَلَى الْکُفّارِ. شما همان طرفش را گرفتید، زمین هم مى‏خورید. ما، اگر بنا باشد اسلام را به یک طرفش قبول داشته باشیم، همان جنبه باصطلاح شما رحمت، من همه جنبه‏هایش را رحمت مى‏دانم، اما آنکه شما خیال مى‏کنید که آن جنبه‏اش رحمت است که دزدها را بیرونشان کنیم، مفسدها را بیرون کنیم، آدمکش‏ها را بیرون کنیم، دست بردارید از این طور رحمت‏هایى که شما توهّم مى‏کنید. اینها رحمت نیست، اینها مخالف خداست، مخالفت با خداست‏»

گشودگی افقی ـ برونخویشانه عملاً ،واقعاً بازشده ی افتاده بودن ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            «گشودگی افقی ـ برونخویشانه عملاً، واقعاً بازشده ی افتاده بودن است که خود شأنی است از شئون ِ وجودی ِ وجود حاضر.»

            از جملات فوق چه می فهمید؟ مارتین هیدگر، سرآغاز کار هنری، ترجمه ی پرویز ضیاء شهابی، تهران، هرمس، 1385، صفحه ی 135: «گشودگی افقی ـ برونخویشانه (die ekstatisch horizontale Erschlossenheit) عملاً، واقعاً (faktisch) بازشده ی افتاده بودن است که خود شأنی است از شئون ِ وجودی ِ وجود حاضر.»

            آیا استاد پرویز ضیاء شهابی، که سیاوش جمادی را و ترجمه ی سیاوش جمادی از هستی و زمان هایدگر را از نقد کوبنده ی خود بهره مند کرده است،  از این ترجمه ی خود، که نقل کردم، راضی است؟ استاد پرویز ضیاء شهابی در پانوشت صفحه ی 77 اثر فوق، گفته است: «مترجم هرچه کوشید نتوانست این بخش را به از این ترجمه کند.» آیا استاد پرویز ضیاء شهابی، احتمال نمی دهد در واقع جمله ی «مترجم هرچه کوشید نتوانست این بخش را به از این ترجمه کند»، شایسته است در دهها بخش دیگر این کتاب، از زبان ایشان گفته شود؟

            قصدم نقد آقای پرویز ضیاء شهابی و ترجمه ی ایشان نیست. مطلقاً قصدم این نیست. قصدم چیز دیگر است.

            من گمان می کنم هرچند حدود سی سال از آن می گذرد که دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی کتاب سنجش خرد ناب ایمانوئل کانت را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده، و شاید (بلکه حتماً) از ده سال و بیست سال و سی سال ... قبل از او هم، ترجمه هایی از آثار فلسفی و ادبی و ... به زبان آلمانی انجام شده در سرزمین ما، و هرچند بعد از او هم پرویز ضیاء شهابی و سیاوش جمادی و ... آثاری را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده اند، اما اصولاً هنوز مترجمان آلمانی ـ فارسی ی ما دست تنها هستند و ظاهراً ترجمه ی ادیب سلطانی سودی به جمادی نرسانده و ترجمه ی جمادی سودی به ضیاء شهابی نرسانده و مترجمان آلمانی ی ما تقریباً فردی کار می کنند و ««جریان» ترجمه از آلمانی به فارسی» وجود نداشته و ندارد در زبان ما. این که ترجمه های نسبتاً قابل قبول، و بعضاً عالی و تحسین برانگیز، از زبان فرانسوی و انگلیسی در زبان ما موجود است، این حاصل سالها سعی و خطا و تلاش اهل فرهنگ ما است. من گمان می کنم سعی و خطا و تلاش اهل فرهنگ ما، در ترجمه از آلمانی به فارسی، هنوز نرسیده به میزان قابل قبول. اظهار فضل کردن درباره ی یک واژه و دو واژه و ده واژه ی خاص آلمانی، درد را درمان نمی کند.

            شاید افرادی که خود را آلمانی دان می دانند، ننگ بدانند که آثار کانت و هایدگر را، به جای اصل آلمانی، از ترجمه ی انگلیسی ی آنها، به فارسی برگردانند. بنده هم البته می دانم ارزش آکادمیک ترجمه از اصل، بیش از ترجمه از ترجمه است. اما شاید اگر فضلای ما این ننگ را به خود می خریدند، ما سی سال و چهل و پنجاه سال قبل، از ترجمه ی نسبتاً مقبول و نسبتاً مفهوم فارسی ی آثار کانت و هایدگر، از روی ترجمه ی انگلیسی از آلمانی، برخوردار می شدیم، و البته به مرور ترجمه ها از اصل آلمانی هم عرضه می شد. من سالها است سنجش خرد ناب ترجمه ی دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی را دارم. اما راستش برای قشنگی گرفتم! تقریباً هیچ نمی فهمم از این کتاب. من که سهلم. از کامران فانی شنیدم همان ایامی که با دکتر ادیب سلطانی جلسات داشتند درباره ی مسائل ترجمه ی این کتاب، فانی شبها می رفته منزلش و ترجمه ی انگلیسی ی کتاب را می خوانده تا بفهمد متن فارسی چه می خواهد بگوید.

            تکرار می کنم که بنده می دانم ترجمه از اصل، در مقایسه با ترجمه از ترجمه، هم ارزش آکادمیکش بیشتر است، و هم ترجیحات دیگر دارد. سخت نیست پذیرفتن و فهمیدن این موضوع. اما این را هم تکرار می کنم، شاید هنوز دیر نشده، که با توجه به رشد نکردن و جان نگرفتن و قوی نبودن ترجمه های آلمانی در فارسی، و با توجه به نیاز جامعه به ترجمه های نسبتاً مفهوم از آثار کلاسیک فلسفی ی آلمان، مترجمان ما ننگ ترجمه از انگلیسی را بپذیرند، و البته میدان باز است برای ترجمه ها از اصل آلمانی.

            مگر عبدالله کوثری، که مترجم ادبیات آمریکای لاتین شناخته می شود، از اسپانیائی ترجمه می کند؟ نه. از انگلیسی ترجمه می کند. آیا اکثر ترجمه های فارسی از ادبیات آمریکای لاتین، غیر از این است که از انگلیسی است، و نه از اسپانیائی و پرتغالی؟

            عرایض بنده، شاید کلّیّتش نه، اما جزئیات و قسمتهایی از آن مورد قبول اهل فرهنگ ما قرار گیرد. شاید هم هیچ قسمتش مورد قبول اهل فرهنگ قرار نگیرد!

            امروز (هفتم بهمن 1389) با قدرت الله مهتدی، از مترجمان قدیمی، درباره ی این موضوع صحبت کردم. ایشان گفت:

            «زبان آلمانی دشوار است. واقعاً دشوار است. من کارم ترجمه از فرانسوی و انگلیسی بوده البته. مدتی قبل، من شروع کردم آلمانی خواندم، و همزمان ایتالیایی هم خواندم. دیدم اگر پایش بیفتد، با این که ترجمه ام از فرانسوی و انگلیسی بوده و نه از زبان دیگر، می توانم از ایتالیایی ترجمه کنم (البته دشوارتر از فرانسوی و انگلیسی)، ولی نمی توانم از آلمانی ترجمه کنم.

بله. تعداد آلمانی دانهای ما کم است. حتا آلمانی دانهای ما هم، فاصله دارند با فرانسوی دانها و انگلیسی دانهای ما، و در حد رضا سیدحسینی و ابوالحسن نجفی کم داریم در آلمانی دانها.

اسپانیائی و ایتالیایی لغات مشترک دارند با فرانسوی. اما آلمانی جز تعداد کمی لغات، که ریشه ی آنگلوساکسون دارند، بقیه ی لغتهایش مهجور است و انگار وارد وادی ی نویی می شوی.

نحو آلمانی هم دشوار است. البته زبانی منطقی است.»