بسم الله الرحمان الرحیم.
این روزها کشور سودان به مردمش اجازه داده در همه پرسی شرکت کنند و به تجزیه نشدن یا شدن این کشور، رأی بدهند. ظاهراً سالها مشکلات حاد در این کشور بوده، و ظاهراً مقامات این کشور تحت فشارهای بین المللی حاضر به برگزاری ی این رفراندوم شده اند. و تجزیه شدن هم شرایطی دارد، از نظر میزان حد اقل درصد افرادی که باید شرکت کنند در همه پرسی و میزان حد اقل درصدی که باید رأی مثبت بدهند به تجزیه شدن.
تجزیه شدن کشورها، و جایگزین شدن حکومتها با حکومتهایی دیگر، معمولاً از راههای عادی انجام نمی شود. مردم ایران در سال 1357 از طریق انقلاب کردن، قانون اساسی ی سلطنت مشروطه را کنار گذاشتند و قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران را حاکم کردند. ایجاد شدن کشور پاکستان، با پیشنهادهایی از طرف تعدادی از سران مسلمانان در هند، و بعد از سلسله ای اتفاقات و مسائل، بود.
کُردهای عراق و کردهای ترکیه، تمایلات تجزیه طلبانه یا تمایلات خودمختاری ی داخلی داشتند. کُردهای عراق توانسته اند در حکومتی فدرال، به خواسته هایشان برسند. کُردهای ترکیه، به جایی نرسیدند.
سازمان ملل، ظاهراً ترکیه را تحت فشار قرار نداده که با خودمختار شدن کردستان ترکیه موافقت کند. اما سازمان ملل و قدرتهای جهانی ظاهراً سودان را تحت فشار قرار داده اند رفراندوم برگزار کند.
سازمان ملل و قدرتهای جهانی از چند انتخابات در چند سال گذشته که رقیب شکست خورده مدعی بود تقلب شده است، مانند انتخابات افغانستان و انتخابات ساحل عاج، در ساحل عاج است که به شدت وارد عمل شده اند.
آیا کشورهای آفریقایی، راحت تر و کم خطرتر است که سازمان ملل وارد عمل شود و قدرتهای جهانی شدت عمل به خرج دهند؟ آیا کشورهای آفریقایی، نیازمندتر هستند به کمک سازمانهای بین المللی؟
سودان الان به دلایل مختلف، در شُرُف تجزیه شدن است. تجزیه شدن یا نشدن سودان، عقلاً و شرعاً و از نظر علم حقوق، آخرالامر طبق نظر مردم این کشور است، یا طبق فتوای تعدادی از فقیهان؟ توجه کنید:
«به گزارش شبکه اجتهاد، در بیانیهای که به امضای 60 عالم دینی از مصر، سودان، نیجریه، مراکش، لیبی، لبنان، عربستان ترکیه و فلسطین رسیده است آمده است: رای دادن به نفع جدایی جنوب سودان از شمال بر اساس دین اسلام حرام است. »
پایان نقل از لینک.
ظاهراً فقیهان ارجمند، شأن خود را بالاتر از حضور در رفراندومها و انتخابات می دادند، بلکه شأن خود را خط دادن و مجاز دانستن یا مجاز ندانستن مردم برای حضور در رفراندومها و انتخابات می دانند.
بنده شخصاً اطلاع ندارم که «بر اساس دین اسلام»، آیا تجزیه شدن یک کشور به دو یا چند کشور، و اتحاد دو یا چند کشور و تشکیل کشوری جدید، واقعاً وارد بحث حرام و حلال می شود، یا مسئله ای عُرفی است.
شاید فقیهان محترم، که فتوای آنها را نقل کردم، تقریباً مانند آن شهروندان عادی ی سودان هستند، که نظرشان راجع به تجزیه شدن «منفی است»، اما فقیهان محترم میل دارند نظر منفی ی آنها مؤثرتر و پروزن تر از نظر منفی ی شهروندان عادی باشد.
در مجموع گمان می کنم البته فقیهان محترم هم حق دارند نه تنها «نظر شخصی» بدهند درباره ی مسائلی مانند تجزیه نشدن یا شدن سودان، بلکه حتا حق دارند «فتوا بدهند»، اما میزان تأثیر فتوای آنها، بسته به اوضاع و احوال و شرایط است. تأثیر داشتن نظرات عالمان دینی در جهان اهل سنت و در جهان شیعه، و عالمان دینی در جهان مسیحیت، و عالمان دینی در جهان یهود، بستگی به شرایط اجتماعی و مسائل مختلف دارد. ممکن است گاهی اوقات «یک فتوا»ی یک عالم دینی، تأثیرش از صد ارتش و هزار لشگر، و رفراندوم و ...، بیشتر باشد. ممکن است گاهی اوقات «هزار فتوا»، اثری نگذارد در جامعه. شرایط اجتماعی، و شخصیت و محبوبیت و صداقت و سابقه ی فتوادهنده، و قدرتهای سیاسی ی ملی و بین المللی، همه دخیل هستند در مؤثر و موفق بودن یا نبودن فتوای عالمان دینی.
بسم الله الرحمان الرحیم.
فروغی بسطامی، دیوان اشعار، غزلیات، عیناً به نقل از http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poem&id=5152&q=%C2%AB%D9%85%D8%B1%DA%AF+%D8%A8%D8%B1%C2%BB :
مرگ بر بالین و جانان غافل است
جان بدین سختی سپردن مشکل است
سینه ام مجروح و زخمم کاری است
حسرتم جانکاه و دردم قاتل است
هر که داند لذت شمشیر دوست
بر هلاک خویشتن مستعجل است
شربت مرگ از برای عاشقان
صحت کامل، شفای عاجل است
از کمند عشق نتوان شد خلاص
جهد من بی جا و سعی ام باطل است
عشق طغیانش به حدی شد که جان
در میان ما و جانان حایل است
خاک کوی دوست دامن گیر ماست
وین کسی داند که پایش در گل است
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش
کوشش ما سر به سر بیحاصل است
جان نثار مقدمش کردم، بلی
تحفه ی ناقابلان ناقابل است
عاشق آرامی ندارد ورنه یار
مونس جان است و آرام دل است
قاتلی دارم فروغی کز غرور
خود به خون بی گناهان قایل است
بسم الله الرحمان الرحیم.
1) طبق وبسایت حوزه دات نت طبق http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=62667&SearchText=%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1%20%D9%85%D8%B1%DA%AF%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%B6%D8%AF%20%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87 :
«در هر صورت «شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه» از مبانی اصولی و محکمی در شرع مقدس اسلام برخوردار میباشد.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
جوادی آملی، ولایت فقیه، ص 491.
امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 48.
علی شیرازی، پاسخ به شبهات پیرامون ولایت فقیه، ص 12 و 24. »
2) طبق http://taher-news.blogfa.com/post-2011.aspx :
«وحدت ما در پناه تحقق شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه است»
3) طبق http://www.khabaronline.ir/news-47442.aspx :
«حجتالاسلام والمسلمین "سید احمد علمالهدی"، در خطبههای سیاسی عبادی نماز جمعه این هفته مشهد ....... این شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" به معنای مرگ بر ضد خدا، ضد پیامبر (ص)، ضد امام علی (ع)، ضد فاطمه زهرا (س) و ضد امام زمان (عج) است که همگی در یک جمله خلاصه شده است چرا که ضد ولایت فقیه ضد همه اینها و ضد بندگی خداست. اطاعت خدا تنها در سایه اطاعت از ولی فقیه ممکن است........ متاسفانه در این کشور مقدس، یک عنصر سیاسی به خاطر مطامع سیاسی خود سبب شد تا شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" که به معنای مرگ بر همه مقدسات است، داده شود و لازم است بین وفاداران به انقلاب و ضد انقلاب تفاوت قایل شویم.»
4) بنده نتوانستم مستنداً بیایم شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اولین بار در چه تاریخی و در چه مکانی به کار رفته و چه کسی ابداع کننده ی این شعار بوده. اما:
در http://maatt22.persianblog.ir/post/312/ به نقل از سیدابراهیم نبوی گفته است:
«کرونولوژی شعار در ایران........
1361: مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر منافق، مرگ بر صدام یزید کافر»
اگر این سخن سیدابراهیم نبوی درست باشد، شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، شروعش از سال 1361 بوده، و ظاهراً یعنی از سال 1361 در مجامع مختلف گفته می شده این شعار.
5) به هر حال سالها (حدود سی سال) است که در جمهوری ی اسلامی ی ایران شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه رایج است، و سالها است شعار بین دو نماز در نماز جماعت است، و شعار در نماز جمعه ها است، و شعار در مراسم نیروهای مسلح است، و شعار تظاهرات است، و شعار در حضور مسئولان و مقامات است، و قسمتی از «تکبیر» است.
بسم الله الرحمان الرحیم.
طبق اصل 107 قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران: «رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.»
وقتی شخص اول و عالیترین مقام سیاسی ی ایران، که از سال 1368 حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه مدّ ظلّه العالی است، در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است، طبیعی است مهندس میرحسین موسوی خامنه هم در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی باشد و اگر جرمی مرتکب شده به جرمش در دادگاه صالح (و نه در منبرها و روزنامه ها و خیابانها و ...) رسیدگی شود و اگر کسی به او بدون تشکیل شدن دادگاه صالح و بدون صادر شدن حکم نهائی ی دادگاه، تهمت زده باشد و افترا زده باشد و صفات ناپسند نسبت داده باشد، به شکایت مهندس میرحسین موسوی خامنه از آن افراد هم در دادگاه صالح رسیدگی شود. مهندس میرحسین موسوی خامنه از سال 1366 تا الان (سال 1389) در تمام پنج دوره ی مجمع تشخیص مصلحت نظام عضو این مجمع است، و سالها رئیس فرهنگستان هنر بود، و سالها نخست وزیر ایران بود، و در انتخابات ریاست جمهوری ی 22 خرداد 1388 طبق نتایجی که وزارت کشور دولت آقای دکتر محمود احمدی نژاد اعلام کرد و شورای نگهبان تأیید کرد 13000000 میلیون رأی به دست آورد، و سیزده میلیون ایرانی طبق نتایجی که وزارت کشور اعلام کرد مهندس میرحسین موسوی خامنه را به دکتر محمود احمدی نژاد ترجیح می دادند (طبق نتایج وزارت کشور، بیست و چهار میلیون و پانصد هزار نفر ایرانی دکتر محمود احمدی نژاد را به مهندس میرحسین موسوی خامنه و حجت الاسلام مهدی کروبی و دکتر محسن رضائی ترجیح می دادند).
دو قسمت از سخنان حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه را نقل می کنم:
یک)
«صحیفه امام، ج14، ص: 412
زمان: 18 خرداد 1360/ 5 شعبان 1401
صحیفه امام، ج14، ص: 414
اسلام براى برقرارى قانون آمده است و پیغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفاى اسلام تمام براى قانون خاضع بودهاند و تسلیم قانون بودهاند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام بکنیم و از ائمه هدى بکنیم و به قانون هم عمل کنیم و هم خاضع باشیم در مقابل قانون. قانون براى همه است. البته چنانچه به قانون بخواهند عمل کنند و یک دزدى را به جاى خودش بنشانند، آن دزد صدایش در مىآید، لکن باید به آن دزدى که مقابل قانون مىخواهد عرض اندام کند، توجه داد که این قانون است. اگر پسر رسول اکرم، دختر رسول اکرم، هم- خداى نکرده- دزدى کند، رسول اکرم دست او را مىبرد، قانون است. قانون براى نفع ملت است، براى نفع جامعه است، براى نفع بعضى اشخاص و بعضى گروهها نیست. قانون توجه به تمام جامعه کرده است. قانون براى تهذیب تمام جامعه است. البته دزدها از قانون بدشان مىآید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان مىآید و کسانى که مخالفتها مىخواهند بکنند از قانون بدشان مىآید، لکن قانونى که مال همه ملت است و براى تهذیب همه ملت است و براى آرامش خاطر همه ملت است و براى مصالح همه ملت است، باید محترم شمرده بشود»
دو) «صحیفه امام، ج17، ص: 98
زمان: صبح 27 آبان 1361/ 2 صفر 1403
ایران مال همه است»
بسم الله الرحمان الرحیم.
یک متن در اختیارم بود برای ویرایش و همکاری و اینها.
عین جمله این بود:
«طبق گزارش رنسلر لی مؤلف کتاب صنعت کوکائین که قرار است این ماه در آمریکا منتشر شود، هزینۀ سالیانۀ آمریکایی ها برای تهیۀ کوکائین به طور متوسط بیش از هزینۀ خرید گاز، بلیت هواپیما و یا روزنامه و مجله است.»
پایان نقل عین جمله.
من وقتی جمله را خواندم، واژه ی «گاز» و «هزینه ی متوسط خرید گاز» برایم ایجاد سؤال کرد. در دور اول که متن را می خواندم، جوابی به ذهنم نرسید برای سؤالم. دور بعد، در ذهنم جرقه زد که منظور، «بنزین» است. واژه ی انگلیسی ی gas در انگلیسی ی آمریکائی، یکی از معانی اش «بنزین» است (احتمالاً الان خاطرتان می آید gas-station یعنی پمپ بنزین)، و البته یکی از معانی اش در انگلیسی ی بریتانیائی و انگلیسی ی آمریکائی، «گاز» است. در متنی که نقل کردم، من تقریباً شکّی ندارم منظور از gas یعنی «بنزین». ظاهراً در آمریکا و ایران و تعدادی کشورها، هزینه ی سرانه ی متوسط پرداخت شده برای خرید بنزین (و قیمت بنزین) است که در محاوره های اقتصادی و محاوره های عادی مورد استناد و استفاده قرار می گیرد، و نه هزینه ی سرانه ی متوسط خرید گاز.