بسم الله الرحمان الرحیم.
بعضی نظریه پردازها، و همچنین بعضی افراد که در حدّ عنوان «نظریه پرداز» نیستند ولی عقبه ی لشگر نظریه هستند و در حدّ خود قلم می زنند و قدم می زنند و در صورت نیاز مُشت می زنند، برای مقبول کردن نظریه ی اجتماعی یا سیاسی یا حکومتی یا علمی ی خود، می پندارند عقل عُرفی و فهم عُرفی چیزی حالیش نمی شود، و می پندارند با الفاظ قلمبه سلمبه می توانند دیگران را قانع کنند که این دایره که می بینی دایره نیست و مربع است، یا این تناقض که می بینی تناقض نیست بلکه تناقض نما است، و این شبهه که شنیده ای شبهه نیست و جواب تمام شبهه ها در دست ما است و تو اگر عقل داشته باشی به ما مراجعه می کنی و ما جواب عالمانه به تو می دهیم و تو را روشن می کنیم.
البته بنده به هیچ وجه نفی نمی کنم مباحثی هست، که فنّی است، در علوم و معارف مختلف، اما حرف من این جا این است بعضی خللها و خدشه ها و نقصهای بزرگ در بعضی ادعاها و حرفها را همین فهمها و عقلهای عُرفی و متعارف متوجه می شوند، و انصاف عقل (تعبیر غلامحسین ابراهیمی دینانی درباره ی برتراند راسل: «او انصاف داشت» (غلامحسین ابراهیمی دینانی، «حسین علیه السلام تلاقی عقل و عشق» (گفت و گوی حسین سخنور با غلامحسین ابراهیمی دینانی)، مجله ی خیمه، دی 1389، شماره ی 72؛ صفحه ی 7، از صفحات 7—4)) و خلوص عقل (تعبیر غلامحسین ابراهیمی دینانی درباره ی برتراند راسل: «او انصاف داشت؛ ولی خالص نبود» (همان منبع، همان صفحه))، شاید بعضاً از بسیاری عناوین و مدارج که به کارشناسان علوم و معارف مختلف نسبت داده می شود، و محترم هم هست در جای خود، مفیدتر باشد برای انسان.
انصاف عقل، و خلوص عقل.
دنیای واقعیت، هم البته دنیای بحثهای فنّی و تخصصی است، و هم دنیایی است که ممکن است افرادی بخواهند دیگران فهم و عقل عُرفی ی خود را به کار نبرند و اشتباهات و سستی های کاملاً واضح یا نسبتاً واضح نظریات و ادعاها و حرفهای آنها را نفهمند و مرعوب استدلالهای غلط آنها در قالب الفاظ و اصطلاحات قلمبه سلمبه شوند.
هم زیر پا گذاشتن قواعد فنّی ی بحث، آن جا که واقعاً با قواعد درست روبه روئیم و نه با مغلطه و سفسطه و فریب، فاصله گرفتن از واقعیت است، و هم تلاش برای خاموش کردن چراغ عقل و فهم عُرفی و مطیع کردن عقل و فهم عُرفی در برابر اصطلاحات بعضاً بیمایه، فاصله گرفتن از واقعیت است. فاصله گرفتن از واقعیت (حقیقت) کمال انسان. فاصله گرفتن از واقعیت (حقیقت) عقل انسان. فاصله گرفتن از واقعیت حقیقت.
نمونه ی حاشیه ای، درباره ی «فاصله گرفتن از دنیای واقعی»:
سال اِستال، نیمصفحۀ پوانکاره (مدخلی بر هندسۀ جدید)، ترجمه ی محمد جلوداری ممقانی، ویراسته ی محمدهادی شفیعیها، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1381؛ صفحه ی 289:
«تلاش برای فاصله گرفتن از دنیای واقعی به حدی رسیده بود که ظاهراً اشتاینر، هندسه دان سدۀ نوزدهم، برای ممانعت از به کار بردن مشاهدات ِ دنیای پیرامون خود به عنوان ابزاری برای استدلال هندسی، به دانشجویان در کلاسهای تاریک درس می داد.»
با کلیت سخنانتان موافقم، اما نباید از یاد برد که غموض و پیچیدگی یک قلم، هم معنای باطل بودن مدعای آن را ندارد.
هر نوشته، پس از نوشته شدن پایان نمییابد، بل هنگامی که خوانده و فهمیده شد، به غایت میرسد.
جهد و تلاش من و شمای خواننده است که پروژهی نوشتن را به انجام میرساند، پس ما نیز همان انصاف و خلوصی که شایسته نویسنده است، باید داشته باشیم.
سَر-سَریخواندن، به همان اندازه محکوم است که یاجوج و ماجوج نوشتن.
باری؛ من به شخصه نوشتههای پیچ-در-پیچ هایدگر و نیچه و کانت را ببیشتر میپسندم، نه به جهت پیچیدگی در نوشتار که به خاطر ژرفایشان.
اما نوشتارهای پوک و پوچ تو-در-توی برخی را به هیچ رو تاب نمیآورم!
پیروز باشید
سلام،
آدم خواب را با اشاره ای می توان از خواب بیدار کرد، ولی کسی که خودش را بخواب زده باید با خالی کردن یک پارچ آب یخ روی سرش از رختخواب بیرون کشید
البته باز هم کسانی پیدا می شوند که بعد از این قضایا هم ، از رختخواب بلند می شوند و فریاد می زنند: من خوابم، چرا نمی فهمید من خوابم؟
سید در نظر داری که آدمیزاد، اغلب موقع خواب دیدن نمیفهمد که دارد خواب میبیند و وقتی دارد بیمنطقی میکند، متوجه این بیمنطقی نیست مگر آنکه صادق نباشد و در حال جنگولک بازی باشد. یعنی به همین سادگی نیست که آدم بفهمد که برخطا است یا نیست. منش او عاقلانه است یانیست. میخواهم دونتیجه بگیرم؛
اول اینکه بد نیست گاهی آدم شک کند. به واقعیتهایی که بدیهیشان میانگارد و عقلی که میزانش میداند. و بد نیست گاهی اتاق را هم خاموش کند.
دوم اینکه وقتی آدم راجع به خودش نمیتواند مطمئن باشد بهتر است راجع به دیگران هم به سادگی قضاوت نکند. دستکم در باره مافیالضمیر دیگران خیلی محکم نظر ندهد.
با دوستی
سلام
این آقای دینانی الان شده اند ترازوی انصاف و خلوص؟!
سلام
وبلاگ هادی بیات دوباره فیلتر شد که؟!
سلام،
سرشبی کانال یک تلویزیون بعد اخبار ساعت 7 سخنرانی آقای طائب در مهدیه تهران را به مناسبت 9 دی پخش می کرد، حتما" اگر ندیدی گیر بیار نگاه کن، قسمت دوم بزغاله های گوساله بود، بسیار غلیظ تر و اسامی موسوی و کروبی را مرتب می گفت؛ جماعت لعنه الله علیه می گفتند . اسم خاتمی را هم آورد و جماعات برای او هم ایضا".
سلام
در قسمت اول که صحبت از مشت زدن! و ادعای در دست داشتن تمام حقیقت از جانب گوینده است ، حق با شماست .
اما بعد درباره مصادیق انصاف عقل و خلوص عقل کاش توضیح می دادید.
بله حقایق معمولاً ساده اند اما راه دستیابی به آنها هرگز ساده نیست و نمی توان گفت عقل و فهم عرفی می تواند کار را تمام کند و بفهمد و هر کس پیچیده سخن گفت می خواهد دیگران را مرعوب استدلال کند .
می فرمایید واقعیت را عقل عرفی می فهمد . من می گویم ظاهراً می فهمد ولی این فهم می تواند با خطاهای بسیار بزرگی همراه باشد و کج فهمی باشد. ناتوانی حواس را هم که کنار بگذاریم و با ابزارهای پیشرفته جبرانش کنیم طبق قوانین فیزیک جدید خود مشاهده کننده بر واقعیت تاثیر گذار است پس همیشه واقعیت آن چیزی نیست که مورد مشاهده قرار می گیرد!
از نظر من همه زبانها برای بیان حقایق با محدودیت مواجهند و از بیان پاره ای از واقعیات عاجزند.
اما زبان ریاضیات که بر اساس قوانین ساده و منطقی است عاری از چنان محدودیت هاییست .
گاه ریاضیات از واقعیاتی بحث می کند که ذهن بشر هنوز توانایی درک آن را ندارد.
در ریاضیات بسادگی از بی نهایت سخن گفته می شود در صورتی که ذهن و عقل انسان کی می تواند بی نهایت را بفهمد ؟
ببخشید ولی مثالی که آورده اید ارتباطی به فاصله گرفتن از واقعیت عقل انسان ندارد.
نیم صفحه پوانکاره مدلی از هندسه هیپربولیک است که اساساً با مشاهدات انسان یعنی بینایی و تجسمی که می کند قابل درک نیست . در هندسه هیپر بولیک خطوطی که موازی اند فاصله شان از هم بیشتر می شود . آیا این بادرک و مشاهده ما از خطوط موازی سازگار است ؟ در صورتی که این هندسه بخش بزرگی از هندسه نا اقلیدسی را تعریف می کند و مبنای بسیاری از محاسبات علم هوا فضاست .
بنابر این تکیه بر مشاهده با چشم در این هندسه خطای محض است و آن استاد از واقعیت فاصله نمی گرفته بلکه با تاریک کردن اتاق و کم رنگ کردن مشاهده بصری ذهن را به درک واقعیت آن گونه که هست نه آن گونه که می بینیم می برده است .
شاید علم حقیقی هم در آن فهم عمومی و به تعبیر افلاطون دیالکتیک است که بروز می کند.در همین چکاچک برخورد شمشیرهادی نقد و تضارب عقاید است که برق حقیقت خواهد جهید....
سلام
مقاله ی مورد اشاره ات از آن دوست را خواندم. همانطور که گفتم:
او با نگاه برون دینی به مصاف پدیداری به نام دین رفته که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی است، او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است . در واقع او حرف شما را که در کامنت خراسانی چنین نوشتی:
ــ اکنون یک مشت بزغــــــــــــــــــــــــــــــــــــاله و گوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاله دست به چنین فتنه گری هایی می زنند.
ــ مخالفت با اصل ولایت فقیه ، مخالفت با امام زمان (عج) است.
ــ مخالفت با ولایت فقیه ، مخالفت با اصل امامت، قرآن و اسلام است.
ــ اگر کسی امروز ولایت فقیه را پذیرا نباشد ولایت امام زمان (عج) را نپذیرفته و رد حجت امام زمان (عج) رد خود امام است.
ــ در روی کـــــــــــــره زمـــــــــــــــین گزیــــــــــــــنه دیــــــــــــــــگری بـــــــــــــــرای رهبـــــــــــــری امـــــــــــــت، بجـــــــــــــز مقــــــــــــام معـــــــــــــــظم رهــــــــــــبری وجــــــــــــود نــــــــــــــدارد.
به زبان خود واگو کرده است. این خرج کردن همه ی دین به عنوان سرمایه در حوزه ی حکومت نیست؟
تنها اشتباهی که دوستان می کنند این است که در همان دامی می افتند که برایشان تعبیه شده و این مترادف گرفتن دین به همان معنایی است که به غلط رایج شده است.
سلام علیکم.
فرمودی:
«او با نگاه برون دینی به مصاف پدیداری به نام دین رفته که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی است، او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است .»
سیدمحمدی:
ــ تعین دین (دین اسلام و دین مسیحیت و دین یهودیت و ...) در دنیای نوین کنونی، حکومت فعلی ی ایران است؟ آیا مسلمانان عربستان و افغانستان و مصر و سوریه، و مسیحیان آمریکا و اروپا، و ...، «تعین دین» را الان حکومت فعلی ی ایران می دانند؟
ــ به نظرت ابراهیم ابریشمی، برایش حکومت ایران از 1368 تا 1389، تفاوت دارد با حکومت ایران از 1357 تا 1368؟
ــ به نظرت اگر به نظر ابراهیم ابریشمی دین به مثابه ی سرمایه است، منظور ابراهیم ابریشمی «از سال 1368 به بعد» است، و «از 1357 تا 1368» نیست؟
ــ اگر ابراهیم ابریشمی (که من (سیدمحمدی) نظراتش را قبول ندارم)، صریح بگوید وقتی دین داری ی امروز را سرمایه داری می داند، منظورش حکومت ایران از 1368 به بعد نیست، بلکه منظورش وسیعتر از این بازه های زمانی و نقاط جغرافیایی است، و مشخصاً حکومت ایران از 1368 به بعد برایش با حکومت ایران از 1357 تا 1368 تفاوتی ندارد در نظریاتش، آیا شما همچنان می فرمائی
«او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است»؟
با احترام.
سلام
سئوالات در خصوص متنش را می توانی از خود او بپرسی اما من از فهم خود گفتم و استنباطم از فحوای نوشته اش این بود که او دین را به مثابه سرمایه ای که صرف حکومت می شود در نظر گرفته است و این حرف امروز حرف درستی است وقتی همه ی دین را خرج حکومت می کنند.
البته ناگفته پیداست که من در کلان بحث و بحث نظری سکولاریسم و دین در حوزه ی حکومت وارد نشدم
سلام علیکم.
پس این که فرمودی
«او با نگاه برون دینی به مصاف پدیداری به نام دین رفته که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی است، او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است»
نظر شخــــــــــص خـــــــــودت است که تعین دین در دنیای نوین کنونی حکومت فعلی ی ایران است؟
اگر جوابت منفی است، و نظر شما به راستی این نیست که مسلمانان دنیا و مسیحیان دنیا و ...، تعین دین در دنیای فعلی را حکومت فعلی ی ایران می دانند، و با توجه به این که ابراهیم ابریشمی هم صراحتی یا اشاره ای ندارد که منظورش از دین، حکومت فعلی ی ایران است، پس فرمایش جناب عالی چه وجهی دارد؟
لطفاً به این سؤال جواب بده:
اگر فردی در سال 1365 (یعنی در سالی از سالهای حکومت مرحوم آقای خمینی) می گفت
«دین امروز به مثابه ی سرمایه است»
آیا شخص جناب عالی می فرمودی
«او با نگاه برون دینی به مصاف پدیداری به نام دین رفته که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی است، او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است»؟
با احترام.
سلام
با نگاه برون دینی به دین نگاه کردن ، یعنی استفاده از امکان برابر عقلی در شناخت پدیده های گوناگون. و از آنجا که دین نیز یک پدیده است با این نگاه می توان چه از سوی یک دیندار و یا از نگاه یک منکر دین به دین نگریست . در این نگاه لوازم بحث از خارج از دین اخذ می گردد. پس اگر کسی بگوید از دین به مثابه سرمایه استفاده می کنند حرف درستی است چنانکه اگر کسی بگوید اساس حکومت در امریکا و شالوده اش بر لیبرالیسم استوار است
وقتی می گویم حکومت دینی فعلی بحثم ناظر به حکومت دینی فعلی در ایران است و مجددا تاکید می کنم بحث نظری در خصوص سکولاریسم نمی کنم و در خصوص رواداری دین و ناروادرای دین هم حرف نمی زنم.
من به نکته ای از مطلب ایشان که با ان موافق بودم اشاره کردم. و نشان دادم که شما هم با کامنتت به نوعی با ان موافقت کرده ای .
کلیت دادن به حرفم و هم راستا نشان دادن بیانم با بیان ایشان گرچه از اطلاق کلی دین استفاده کرده ام درست نیست چون بلافاصله حکومت دینی فعلی را مصداق معرفی کرده و نشان داده ام پس بحث کلی در خصوص اسلام و مسیحیت و ادیان دیگر و بیرون کشیدن حسن سکولاریسم از دل ادیان مد نظرم نیست
نکته ی دیگر اینکه من فرقی قائلم در حکومت زمان امام و بعد از آن. و آن این است که زمان امام حکومت دینی با مشارکت مطلق مردمی که داعیه دین و دینداری داشتند و با استفاده از حق رای در قالب قانون در آمد و امروز سعی در خارج کردن حکومت دینی از قامت قانون دارند با استفاده از تعابیری که ، عقل تاب آنرا نمی اورد و رای را به هیچ می انگارد و ای بسا با استنباط دیگر دینداران از دین نیز معارض است. خب این به نظرم فرق کمی نیست.
سلام علیکم.
۱) من با نظرات ابراهیم ابریشمی موافق نیستم. این در برابر فرمایش شما، که فرمودی:
«من به نکته ای از مطلب ایشان که با ان موافق بودم اشاره کردم. و نشان دادم که شما هم با کامنتت به نوعی با ان موافقت کرده ای .»
2) اگر، از دید ابریشمی، حکومت ایران در زمان آقای خمینی رحمت الله علیه، و در زمان آقای خامنه ای فرقی نداشته باشد، و درباره ی حکومت و دین در زمان هر دوی آقایان، بگوید
«دین مثابه ی سرمایه است»
شما با این نظر موافقی؟
3) تکرار:
این که فرمودی
«او با نگاه برون دینی به مصاف پدیداری به نام دین رفته که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی است، او درست می گوید که دین امروز، به مثابه سرمایه است»
یعنی مشخصاً این که فرمودی
«دین [...] که تعینش در دنیای نوین کنونی، حکومت دینی فعلی [ی ایران] است»
نظر شخــــــــــص خـــــــــودت است که تعین دین در دنیای نوین کنونی حکومت فعلی ی ایران است؟
تکرار و وضوح بیشتر:
این که «در دنیای کنونی، تعیّن دین، در حکومت فعلی ی ایران است»، این نظر ِ چه کسی است؟ این نظر شما است؟
4) فرمایش شما:
«من فرقی قائلم در حکومت زمان امام و بعد از آن. و آن این است که زمان امام حکومت دینی با مشارکت مطلق مردمی که داعیه دین و دینداری داشتند و با استفاده از حق رای در قالب قانون در آمد»
سیدمحمدی:
«مشارکت «مطلق» مردمی» یعنی چی؟
در رفراندوم تأیید قانون اساسی در آذر 1358 مردمی که در رفراندوم شرکت کردند 75 درصد مردم بودند.
در اولین انتخابات مجلس، 52 درصد مردم شرکت کردند.
خب در زمان آقای خمینی، بعد از رفراندوم جمهوری ی اسلامی و بعد از رفراندوم قانون اساسی، هیچ گاه آقای خمینی به رأی گذاشته نشد، بلکه رئیس جمهور و مجلس و ... به رأی گذاشته می شدند. در زمان آقای خامنه ای هم، مقامات پائینتر از ایشان، به رأی گذاشته می شوند، و ظاهراً میزان مشارکت مردم در انتخابات، از زمان آقای خمینی هم بیشتر است.
با احترام.
سلام علیکم.
ابریشمی:
«منظورم از تعین سیاسی-اجتماعی دین، در ایران کنونی البته جمهوری اسلامی است و در این باب هم مرز زمانی ویژهای را مد نظر ندارم»
سیدمحمدی:
آقای ستاریان عزیز.
جمهوری ی اسلامی، یعنی از 22 بهمن 1357 تا الان، و نه فقط حکومت «الان».
سلام

ویندوزم را عوض کرده بودم و داشتم ضد ویروسم را آپدیت می کردم برای اولین بار بی دردسر آپدیت شد البته چند ساعت طول کشید و کامنت
بحث مقبولیت و مشروعیت دو نظام در زمان امام و در حال حاضر بحث دراز دامنی است و بر شما و من ثابت شده که بی نتیجه می ماند. این بحث را با علاقه مندانش پی گیری بفرما.
والا خب من جواب جناب ابریشمی را دیدم که نوشته بودند:
منظورم از تعین سیاسی-اجتماعی دین، در ایران کنونی البته جمهوری اسلامی است و در این باب هم مرز زمانی ویژهای را مد نظر ندارم
البته در ادامه فرموده اند:
من دانشجوی دیندار، از باب دینداریام، امتیازات ویژهای خواهم داشت و این در یک رژیم سکولار برقرار نیست.
این البته وجه جدیدی از مخالفت با حکومت دینی است!
در بحث قبلی گفتیم که اینچنین نیست و سکولاریسم بر خلاف ادعایش بسیار ناروادار است و برای نمونه هم اخراج اساتید دانشگاهی مخالف داروینسیم را هم نقل کردیم و از نوان چامسکی هم به کرات نشان نقض رواداری سکولاریسم را در سرتاسر دنیا نشان دادیم.
با ادعا و نظریه پردازی و تفلسف خیلی حرفها می توان گفت اما کجایش با واقعیت منطبق باشد ، بحث است
خب من البته از کل وبلاگ دوستان فقط به اینجا سر می زنم و تمایلی به وارد شدن در بحثها را به کلی ندارم ( یکبار برای همیشه از همه خداحافظی کرده ام). اما همانطور که عرض کردم دوستان در مترادف گرفتن دین به همان معنایی است که به غلط رایج شده است دچار خلط و اشتباه می شوند.( همه ی ادیان را مسیحیت گرفتن)
اگر مقصود به هدف رسانیدن بحث در عالم واقع باشد ، باید روشن کنند که چگونه می توان به سکولاریسم اندیشید که جدایی دین از سیاست را خواستار است و تمام احکام دینی رامی خواهد وقتی به رسمیت بشناسد که به رای مردم گذاشته شده و تایید گرفته باشد؟
اگر اسلام ، دینی کاملا سیاسی است، که هست و دارای اوامر و نواهی حکومتی است، چگونه می توان این اوامر و نواهی را به رای گذاشت؟ و در صورت معارض بودن رای مردم با رای دین چه باید کرد؟
دین اسلام مانند مسیحیت نیست و دوستان به این نکته اساسی در تفاوت دو دین بی توجه می مانند و سکولاریسم را همچنان که در غرب ، و در مواجهه با مسیحیت موفق می بینند ، این موفقیت (عرفی کردن امور دینی را ) در جوامع اسلامی را هم ممکن می خوانند که به عقیده ی من اشتباه است و نادیده گرفتن تفاوتهاست.