هاله سحابی آزاد شد ، آزاد ِ آزاد ِ آزاد

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            عزت الله سحابی در تاریخ 10 خرداد 1390 درگذشت.

            هاله سحابی دختر عزت الله سحابی برای شرکت کردن در مراسم تشییع و تدفین پدرش موقتاً از زندان آزاد شد، و .......... و در 11 خرداد 1390 آزاد ِ آزاد ِ آزاد شد. یادت گرامی ای هاله سحابی. نیستی در این دنیا، که ببینی رجانیوز (http://www.rajanews.com/detail.asp?id=91198 )، پدرت را «رئیس گروهک ملی مذهبی» می نامد (تیتر خبر: «هاشمی برای درگذشت ‌رئیس ‌گروهک ملی ‌مذهبی تسلیت فرستاد»). نیستی در این دنیا ای هاله سحابی. یادت گرامی ای هاله سحابی. یاد پدرت گرامی. یاد پدر ِ پدرت گرامی.

نظرات 21 + ارسال نظر
هلوع چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:33

هاله با عزت رفت!
خدایشان رحمت کند هم دختر و هم پدر و هم پدربزرگ را که از مفاخر ایران زمین بودند.

فرزانه پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
بدین سان است که مرگ را بیشتر میان زندگان می بینم

ایمان (شاد ولی ارام) پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:05

سلام سید عزیز. فقط سلام به احترام روزهای قدیم که می خواندمتان و می خواندیدم. دلم برای همه تنگه. خیلی

خلیل پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

یادشان گرامی جاودانه باد.

مهرگان پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 http://cherche.blogfa.com

این بهترین کلام بود برای بیان پیام تسلیت. باشد که لطف خدا شامل حال ما شود و مانیز آزاد شویم...
خدا رحمت کند او و نیاکانش را

قاسم‌فام پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:55 http://www.aknun.blogsky.com/

سلام
خدا رحمت‌شان کند. خیلی متاسف و شرمنده شدم.

***
برای آقای امیرمهدی در حاشیه نظرشان بر نقل‌قولم در پست قبلی همین وبلاگ:

* احتمالا اگر می نوشتم این مطالب را به نقل از آیت‌الله فنایی نقل می‌کنم اشکال علمی شما رفع می‌شد. به هر حال ایشان در آنچه اظهار می‌دارند حسب سوابقشان ان‌شاءالله علم دارند.

* دینداری را باید عاقلانه تجربه کرد. مگر آنکه بخواهیم هویت عقلانی و اخلاقی آدمی را انکار کنیم و او را به سطح یک حیوان تنزل دهیم.

* مطالبی هست که عقل بشر در گذشته آن را می‌پذیرفت اما عقلانیت بشر امروز آن را نمی‌پذیرد. مثل برده‌داری یا همین حکم مرگ مرتد(به توضیحی که در نقل قولم آمده است.).

* یک نکته هم عرض کنم:

فرق تکنسین هواپیما با آقایان در این است که اگر تکنسین‌ها کارشان را بلد نباشند هواپیما زمین می‌خورد و مشخص می‌شود که این‌ها که خود را تکنسین‌ می‌نامیدند شیادانی بیش نبوده‌اند. اما اگر آقایان که خود را مربی و راهبر مردمان می‌دانند تحت زعامتشان جامعه‌ای زمین بخورد و مادیت اخلاقی بر جامعه حاکم شود و دنیای مردم پر محنت و ازار شود. به نظر شما ایا این تکنسین‌های روحانی زیر سوال می‌روند؟ آن‌ها هزار توجیه می‌آورند که کارشان همچنان درست و عالی است و هر عیب که هست از همین مردم جامعه است و می‌گویند این‌ها یا لقمه‌شان ناپاک است یا نطفه‌شان! خیلی هم که اصرار بکنی در نهایت می‌گویند صبر کنید و نتیجه را در آخرت خواهی دید.

بنابراین تفاوت هست بین تکنسین و طبیب و مهندس با یک روحانی. ما می‌دانیم که وقتی یک پل خراب شد نشان می‌دهد که مهندسان آن پل کارشان را بلد نبودند. حالا در چه صورتی و با چه آزمونی مشخص می‌شود که یک روحانی کارش درست است یا کارش درست نیست؟

زمانیان پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:26

سلام و درود بر روح بزرگ مردی که دغدغه ی کشور و مردمش را داشت او که عمری را با کوله بار رنج - زندگیش را به پایان برد.
از تبار متفکران دیندار بود و در اندیشه ی آبادانی این مرز و بوم. به او ستم ها کردند و تن رنجورش را آزردند. رفت و رهایی را تجربه کرد.

امیر مهدی-قاسم فام پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:30

سلام
در آخرین کامنت خطاب به جناب فروز گفتم که اسمها وعناوین آدمها ابداً اهمیتی ندارد.سعی کردم مثالهای بسیار روشنی بزنم که امور مهم بدون تخصصها ومهارتهای لازم به سامان نمی رسد.
1-مطلب بسیار روشن است.برای فهم احکام دین تسلط بر علومی که بر شمردم لازم است.حقیقتاً حیرت می کنم که شمائی که دعوت به عقلانیت می کنید کار را به ان شاء الله وماشاء الله می کشانید ومی فرمایید که ان شاء الله که آقای فنایی علم دارند!
خوب اگر با ان شاء الله کار درست می شود بفرمایید تا ما هم از اشتباه در بیائیم.
آقای فنایی یا تخصصهای لازم برای استنباط حکم الله را دارد یا ندارد.
2-شما به سوال من پاسخی ندادید.عقل کدام بشر چه در گذشته وحال وچه در آینده فرمایش حضرت صادق را در مورد دیه زن وقطع چهار انگشت قبول می کند؟ شما یا دوستان دیگر زحمت بکشید برای من توضیح دهید که فرمایش حضرت صادق با عقل شما همخوانی دارد یا ندارد؟
سوال من بسیار ساده است.

فروز-جناب امیرمهدی پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:00

با تقدیم سلام و عرض ارادت .

چون مساله ی قتل کسروی مایه ی زایش این پرسش ها شده گفتن شاید بد نباشد چیزی بنویسم
واگو نموده اید :
ابان تشکر کرد واز جا بلند شد وخواست خداحافظی کند که حضرت فرمود ابان! بنشین.تو سوال دیگری هم داشتی.سوالت را بپرس.ابان گفت ای پسر رسول خدا از بیان شما فهمیدم که اگر چهار انگشت قطع شود دیه او چهل شتر خواهد بود.حضرت فرمود اشتباه کردی.
اگر چهار انگشت قطع شود باید بیست شتر دیه بدهد!
ابان یک دفعه از جا جهید: سبحان الله! چطور ممکن است؟ سه تا قطع کرده سی شتر باید بدهد اما چهارتا قطع کرده بیست شتر باید بدهد؟ این سخن در ایامی که ما کوفه بودیم به ما رسیده بود ما از گوینده آن ابراز تنفر می کردیم و می گفتیم این حرف شیطان است .
حضرت فرمود: مهلت بده ای ابان! این حکم رسول خداست دیه زن تا ثلث دیه کامله برابر با دیه مرد است اما از ثلث که بیشتر شد دیه زن نصف دیه مرد می شود ای ابان! تو حکم مرا به قیاس گرفتی که چنین حکم کردی در حالی که سنت را اگر به قیاس بکشانی دین از بین می رود.
الکافی ج7 ص300
تهذیب الاحکام ج10 ص184
من لایحضره الفقیه ج4 ص119
وسائل الشیعة ج29 ص352
اگر ادعای آقای دکتر فنایی که می گوید"تکلیف ناسازگار با عقل مکلف، فوق طاقت است و در دین هیچ تکلیف فوق طاعتی نداریم " صحیح است بفرمایید این حکم حضرت صادق(صلوات الله علیه) با عقل کدام بشر سازگاری دارد تا بقیه اشکالات را عرض کنم.

مساله دقیقاْ در این جاست و آن چه کسروی با ان می ستیزید دقیقا این نوع طرز تفکری است که عقل را که به نظر کسروی معجزه ای الهی برای انسان است لگدمال روایات و احادیث غیر معقول می کند. من در شگفتم از شما جناب آقای امیر مهدی که چه می شود وقت سخن گفتن از منش عقلی ان چنان زیبا قلم می فرسایید اما به محض این که گفته ای و روایتی غیر معقول از به اصطلاح معصومین روایت می کنید با همه ببخشید بلاهت نهفته در آن ها حس عقل خواهی در شما فروکش می کند.
بله نه عقل انسان که عقل جن هم به چنین اندیشه ی بی در و پیکری نمی رسد. و این مطلب از دو حالت خارج نیست یا این حدیث جعلی است یا آن چه از قول حضرت محمد روایت شده حرف کاملاْ غلطی است و نمی توان به صرف این که در تشیع مومن را از قیاس بازداشته اند یعنی احتمالا از تفکر منطی چنین ژاژی را درست پنداشت. موضوع خیلی ساده است یک گفته یا منطقا باید درست باشد یا نباشد. و دلیلی ندارد به صرف ممانعت از قیاس چنین اندیشه ی غیر معقول و غیر منطقی را بپذیریم اتقاقا به دیده ی من این یکی از نقاط ضعف مکتب تشیع است و دال بر معصوم و خطا ناپذیر بودن امامان شیعه. ابان تا زمانی که از زبان امام چنین چیزی را نشنیده بود به وسیله ی رسول باطنی اش این حرف را پوچ و حتی شیطانی می شمرد و تازه وقتی ان را از ذهان امام می شنود بدتر هوش از سرش می پرد که چگونه چنین حرف غیر معقولی می تواند درست باشد و این موضع هر ادم منصف دیگری می تواند باشد. امام نه تنها ابان را هدایت نکرد بلکه او را به سوی جهل هدایت کرد. به همین سادگی. البته برای شما شیعیان که مجبورید در چارچوب همان روایاتی که مجبورید از ان ها اطاعت کنید سخن گویید منعی ندارد که به طریق اجباریان چنین احادیثی را بر سر یکدیگر اوار کنید. اما باور بفرمایید چنین سخنانی را اگر به هر انسانی که اندکی بهرمند از عقل است نشان دهید و ان را سخنان گهربار و درفشان امامان بدانید قول می دهم در عقل تان شک کرده و شاید حتا به ریش تان بخندند. شاید ان چه گفته ام را کمی بد نوشته ام اما اگر احیانا بدی در ان هست امیدوارم بر من ببخشایید با درود.
البته دوست داشتم در کامنت های پیشین من نیز کمی تامل می فرمودید.
وبلاگم برگشته سر جایش نمی دانم چه حکایتی است!!!!!!!!!

فروز پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:10

به نظر من نمی شود کسی از عقل و کارا بودن ان در یافتن حقبقت دم زند امام به محضی که پای کلمات غیر معقول امام در میان می اید در خانه ی عقل را ببیندد وو برچسب عقل تعطیل بر ان بزند. و صرفاْ با گفتن این که این دیگر همان جایی است که عقل را توان فهمیدن ان نیست از خیر سر عقل و منطق و حتی شعور عادی ادمی تحت عنوان ممانعت از قیاس بگذرد. من نمی دانم چرا وقتی چنین سخنانی به گوش می شنوم و سپس می شنوم این کامات الهی اند و باید ضرورتا از ان ها تبعیت کرد احساس له شدگی عقل و لگدمال شدن انسانیت به من دسست می دهد. شاید انقدر شقی شده ام و انقدر ابرهای تیره ی گمراهی بر لوح جان و روح وجدانم سنگینی می کند که این طریق اخگر افشان هدایت را درک نمی توانم کرد.

فروز پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:26

به نظر من انسانی که تحت عنوان فقیه یا هر چیز حکم می دهد که به خاطر عقاید اسلامی باید کسی را کشت انسان جلادی است و انسانی با چنین طرز تفکری را باید تحت عنوان بیمار روانی در تیمارستات تحت درمان قرار داد. زیرا خطر چنین ادمی ُ از کسی که کتاب می سوزاند اما در جان کسی به هیچ رو طمع نمی برد و خیرخواه انسان هاست بسیار بیشتر است چنین نیست جناب امیر مهدی. تازه کسروی به روی کسی رگبار و اسلحه نکشیده بود و مردی چنان اندیشه هایی چنین-فقیهانه و جلادانه- را در سر نمی توانست پخت . کسی که نویسنده ی کتاب ؛ حاجیان انبار دار ؛ است - و انان را بدان می نکوهد که چرا در شرایط قحطی نان را بر مردم بسته اند و مجتهدانی که همه ی خوراک و پوشاک شان در طول تاریخ به دست این حاجیان و بازاریان تامین می شده البته در سنخ با هم متفاوتند و چنین مجتهدانی البته که باید کسروی ای را که ان ها را مال مفت خود و بی کاره می داند -در صورتی که پیامبر شن کار می کرده - دشمن جانی خود بدانند و فتوا بله فتوای دینی به مرگ اش بدهند. خوب است از این منظر هم به قضیه بنگرید! راستی این مجتهدان متصل به عالم تاکون یک ذره در حلال یا حرام بودن درامدهای بدون دسترنج خود اندیشیده اند. اصلا با حلال و حرام کاری نداریم ایا شایسته است سرمایه های هنگفتی از مردمان یک جامعه صرف پروار گرفتن کسانی شود که بعضا سطح رذالت شان از خود این مردمان عادی هم بالا تر می رود.
مجتهدان کسانی هستند که مزدهای بی زحمت می گیرند تا مخ های مردمان را با احادیثی غیر معقول مانند ان چه که بالا گفته اید بیفسایند . راستی اگر مجتهدان تاثیری در هدایت مردمان یک جامعه دارند- در این جامعه ای که امروزه بیشتر از هر زمان دیگر شیخ و ملا دارد- چرا این همه پلیدی و رذالت دیده می شود. به قول میرزا اقا خان به فرمایش سعد وقاص کلمات چنین اشخاص را پذیرفتیم و بنا بود که هم دنیا و هم اخرت مان ایاد شود. از دنیا که چیزی نصیب مان نشده و مردمان این مملکت دو شغله و سه شغله هم از پس مخارج زندگی شان بر نمی ایند. امیدمان به اخرت است که ان هم از قرار خدا دندان خشم اش را برایمان تیز کرده و همین مجتهدان به مان می گوید که بیشتر از حشم اش بترسید و از رحمت اش...

ستاریان پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:56

سلام
مدتهاست وقت و مجالی برایم باقی نمانده اما گاهی فرصتی دست می دهد که خیل مسلسل وار فحاشی ها را به دین و مقدسات را می خوانم و می خوانم و همچنان می خوانم.
این آکندن فضا با بوی مسموم بی دینی که متعفن به بوی بد هتک و فحش و تمسخر کردن ابلهانه را رنگ و بوی سواد و کتاب دادن و آسمان و ریسمان کردن به طور مغلوط از همه اینکه پیش فرض قرار دهند که خدا و دین و آئین و وحی و نبوت همه کشک است و سپس چون و چرا کنند و با فرض جوابگویی و متقاعد شدن سراغ سوالهای بی انتهایی دیگر بروند و به محض جواب نشنیدن فورا خود را محق بپندارد! کاری است که پیش از این بنی اسرائیل کرده اند و تجربه اش را قرآن نقل کرده است پس آوردن استدلال برای چنین کسی که مدعی است پیش فرضهایش را به کناری گذاشته و با مداخله دهندگان پیش فرضها روبرو است چه نتیجه ای میشود گرفت؟ وقتی اعجاز پیامبران را با قتل و سربیدن و سوختن و کشتن جواب گفته اند با گفتگو و بحث و استدلال به کفار هتاک راه به جایی می توان برد؟ کسی که اهل جستجو برای فهم حقیقت است می خواند و می خواند و می خواند با درک این حقیقت که ظرف وجودی و توانایی انسان محدود است و هرگز به جوابگویی برای همه ی سولاتش نیست و نخواهد بود. اصلا انسان اگر روزی به نقطه ای برسد که هیچ سوالی نداشته باشد وجودش مهمل خواهد بود. انگیزه ی زندگی در انسان سوال و تکاپوی جواب هاست و طرح سوال ، بی تکاپوی جواب یا بستن ذهن برای دریافت جواب انحراف از مسیر انسانیت انسان است
در همین موضوعات بحث شده ی اخیر نگاهی بکنید آیا غیر از اشکالتراشی و موشکافی تنها برای رد موضوعات مختلف اثری می توان دید؟ خب کسی که منکر اساس دین است مثلا اینکه نام نرگس ریشه اش چیست برایش چه اهمیتی می تواند داشته باشد ؟ نام قیصر روم هم عصر با این ماجرا چیست؟ چه دردی از او دوا می کند؟
در بررسی این مسئله باید پذیرفت که ما ناچاریم از پذیرش نوشته های پیشینیان و این به انگونه که به من نسبت داده شد ربطی به پذیرش تعبدی ندارد و عجیب است که کسی خود را تا این حد به تغافل بزند و صراحت مرا در پذیرش تعبدی احکام به مابقی مسائل حتا تاریخ تسری بدهد و مثلا بنویسد که آقای ستاریان امور را به طور تعبدی پذیرفته و ما این چنین نیستیم! و بدین ترتیب نتیجه بگیرد که خود موشکافانه مسائل را بررسی کرده و در مقابل با کسانی روبرو است که همه چیز را متعبدا پذیرفته اند و استدلالی برایش ندارند. آیا ما راهی داریم به اینکه بدانیم مثلا حضرت هود و یا حضرت صالح که بوده اند و چه کرده اند؟ کدام متن تاریخی در این خصوص گفتگو کرده است؟ اصلا جز متون مقدسی مثل تورات و انجیل و قرآن می توان یافت که در خصوص تاریخ به آنها ارجاع داد؟ قرآن از ما قبل وجود بشر و مابعد آن خبر داده است. بررسی صحت و سقمش چگونه ممکن است؟ جز اینکه در این قبیل امور ابتدا در وجود خدا به اطمینان برسیم و سپس او را که اگاه به همه ی حقایق است به عنوان خبردهنده ای که هیچ خدشه ای در اخبارش نمی توان کرد بپذیریم که انسان را به توسط وحی از این مسائل باخبر کرده است؟ خب کسی اگر دلش می خواهد ان قلت بیاورد و اصلا به خود خدا توهین روا دارد و ناسزا بگوید تا اندکی از امراض درونی اش را تسکین دهد، مخیر است اما این به شرطی است که برای همه ی سوالها جواب داشته باشد و چنین کسی نه زاده شده و نه زاده خواهد شد. انتظار چنین کسی هم انتظاری عبث است چنانچه فیگور این چنین شخصی را گرفتن هم نشانه حماقت و بلاهت است

اگر قصدش ورود در تاریخ به صورت تخصصی است خب باید بکاود و بکاود اما در تمام مسائل و علوم مثل اینکه حضرت خضر چرا آن کودک را کشت و تایید اسلام و قران از این عمل به چه معناست؟ امروز بحثی اخلاقی در غرب مطرح است به اسم اتانازی که در حال بررسی این موضوع است که آیا بیماران لاعلاجی که مدتهای مدیدی بر بستر بیماری هستند و امیدی به بهبودشان نیست می توان بر طبق رضایت خود ایشان و با همکاری کادر پزشکی به زندگی اش خاتمه داد یا نه؟ موضوع اعدام در نقاط مختلف دنیا طرح و بحث می شود. اشخاص مختلف با این پیش فرض که اگر هیتلر وجود نمی داشت صدها میلیون انسان در خلال جنگ جهانی دوم کشته و مجروح و بی خانمان نمی شدند و صدمه نمی دیدند به این می اندیشند که آیا نمی شود سفر به آینده کرد و با دیدن اثر چنین اشخاصی به گذشته بازگشت و علاج واقعه قبل از وقوع کرد و قبل از به قدرت رسیدن چنین اشخاص شقی وجود پر شرشان را از سر مردم دنیا کم کرد؟ به عقیده ی ناظر بیطرف این موضوع آیا ان اخلاقی نیست که بتوان به طور قطع و یقین از شرارت کسی مطمئن شد و پیش از شرارتش مانع شد؟ هر چند بی اعتقادی به خدا و روز جزا اصولا انسانها را مستعد ظلم و تعدی می کند و شاید روزی برسد که این بی خدایان را میلیون میلیون از انسانها کشته و می کشند را قبل از به دینا آمدن نسلشان را برکند
به طور کلی به کسی که برای هر موضوعی دنبال مسائل مادی است و اصولا تحلیلش مادی است چگونه می توان فهماند که این افق دید آدمهاست که در نگاهشان به امور علمی و فلسفی اثر گذار است . به همه چیز غالب مادی می دهد .خب انسان مادی باید هم برای چینش عوامل مختلف برای بروز و ظهور امری به دنبال دلایل مادی باشد و همه چیز را نهایتا در لذت جنسی ببیند و امور شکمی وبه دست گرفتن قدرت و سیر نمودن حس جاه طلبی و تفوق جویی .
اصلا آنکه در یک کامنت خود را فرهیخته و اهل دانش و کتاب معرفی می کند اما در خلال ارجایفی که بیرون می ریزد حرفی جز حقد و کینه و فحش و ناسزا دیده نمی شود اگر به قدرت برسد چه ها که نخواهد کرد! من اینجا بحثم جوابگویی به سوالات عدیده ای که هر یک به تنهایی آغازگر بحثهای پردامنه داری است نیستم چون اولا بحث را بی نتیجه می دانم ثانیا امکانش را محقق نمی بینم
بی نتیجه می دانم و با یک مثال توضیح می دهم: کسی را در نظر بگیرید که تمام زندگی را پوچ و بی معنی می داند و از زنده بودنش و زندگی خود و دیگران هیچ ثمر و فایده ای که نمی بیند بلکه به دلیل همراهی سیه روزی ها و بدبختی ها و فلاکت افتادن ها و قتل و غارتها و ستمهای هر روزه ی موجود در صحنه ی حیات آن را مشمئز کننده و غیر قابل قبول و تنفر بر انگیز ببیند. خب با چنین کسی چگونه می توان از زیبایی های زندگی گفت و از عظمت رویش گل سخن راند و از انسانهایی سخن گفت که همه ی وجودشان صرف سازندگی ، صرف بهروزی و مهروزی است ؟ آیا اصلا برای او چنین اموری قابل درک است؟ او همه چیز را شر می داند و پیش فرضش شر مطلق است و با نشان دادن هر خیری دنبال پیدا کردن همان پیش فرض خود خواهد رفت تا نشان دهد که در همان موضوع مورد بحث نیز هیچ نیست جز شر؟! کسی که خدا را قبول ندارد به معجزه اصلا هیچ اعتقادی ندارد بحث کردن و امید به نتیجه گیری از بحث معجزه و فرقش با کرامت و اینکه جز انبیا ، دیگرانی هم قادر به معجزه هستند یا نه چه ثمری می تواند داشته باشد؟! آیا ما بحث می کنیم که بحث کرده باشیم؟ گفتگو می کنیم که به امکان گفتگو کردن با یکدیگر ببالیم و افتخار کنیم؟امروزه برای خلع سلاح مبلغان دینی مکرر از سوی منکران گفته می شود دین شخصی است بسیار خب اگر شخصی است ،که البته ما را اعتقادی بر آن نیست ،چطور معتقدانش به گفته ی خود ملتزم نمی مانند و سعی در بی اعتقاد کردن متدینان دارند و به تبلیغ الحاد و بی دینی مشغولند؟
فرض را بر این بگیریم که ایشان در کار خود موفق شدند! بی دینان چه گلی به جمال دنیا زده اند که حالا خیل عظیم دینداران را هم به ایشان اضافه کنیم؟ اگر جنگها و نزاعهای دینی و یا مذهبی از دو گروه متخاصم کشته هایی گرفته است جنگهای بی دینان از کشته ها پشته های ملیونی ساخته است؟ با قرار دادن تعداد کشته های جنگهای دینداران با هم و جنگهایی که بی دینان به دنیا تحمیل کرده اند ، اشاره به درگیریهای مذهبی را شیره مالیدن بر سر خلق الله گمراه کردن آنها خواهید یافت.
این تحلیل روانشناختی من است از چنین موشکافی هایی بی ثمری که هیچ هدفی دنبال نمی کند جز انکار خدا و مسائل ماورایی و دین و مسائلی از این دست. ظاهر تصور بر این است که با طرح سوال های عدیده و بی شمار می توان شاهد مقصود را در آغوش گرفت چند نمونه را با پی گیری همین کامنتها می توان دید که بغضی بیمارگونه را به نمایش می گذارد با توهین و تمسخر و فحاشی به صدر و ذیل دین و انچه وابسته به دین است هر چند ابتدا عذر بخواهند اما سپس فحاشی کنند. نه آن عذر خواهی ابتدایی را باید شنودن و نه این هتاکی را باید دیدن. من که معتقدم اینطور اشخاص را باید با توهم غوطه ور بودن در حقیقت تنها گذاشت.
کسروی و امثال کسروی اگر در زمانه ای که سکولارها و بی دینان در راس قدرت هستند جشن کتابسوزی راه بیندازند امثال نواب صفوی هم پیدا خواهند شد که او را تکه تکه کنند و وجود منحوسشان را به همراه افکار پوسیده شان به درک بفرستند. اصلا وجود چنین اشخاصی مولد وجود کسانی مثل نواب است. خدا روح نواب را قرین رحمت خویش کند تا امثال کسروی جرات جسارت به ساحت دین و مقدسات نیابند و تمام توش و توان خود در بحث و فحص و کلام و دلیل بگذارند
اگر متنم برخلاف رویه ام ، تند و گزنده است به دلیل ان است که طعم تلخ توهین و ناسزا را به توهین کننده بچشانم و از بقیه دوستان معذرت می خواهم

قاسم‌فام - برای امیرمهدی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:06 http://www.aknun.blogsky.com/

با سلام به حضور دوستان به خصوص آقای ستاریان که مدت‌ها بود بی‌نصیب از مطالبشان بودیم.

برای آقای امیرمهدی:

شما یک روایتی را از امام صادق ع نقل می‌کنید و با درج چهار سند برای آن، اظهار می‌کنید که سخنان آن حضرت با عقل هیچ بنی‌بشری سازگاری ندارد.

و نتیجه می‌گیرید که ادعای آقای فنایی که می گوید"تکلیف ناسازگار با عقل مکلف، فوق طاقت است و در دین هیچ تکلیف فوق طاعتی نداریم " نادرست است.

و از ما می‌خواهید که قبول کنیم فنایی حرف نادرستی گفته و در دین اسلام و تشیع احکام و سخنانی هست که نامعقول و خردستیز (فوق طاقت عقل) است.

اجازه دهید فعلا یک سوال از شما داشته باشم. شما قاعده ملازمه عقل و شرع را که مقبول بسیاری از فقهای شیعه است را قبول دارید و اگر چنین است آن قاعده را با این روایت چگونه جمع می‌کنید؟

مهدی نادری نژاد جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 http://www.mehre8000.org

با سلام
او "مردی با ایمان، با حقیقت، خوش روحیه و مقاوم بود کسی بود که "سال‌های درازی را با مجاهدت و جدیت، به تلاشی صادقانه، در راه آنچه بدان باور داشت، مصروف کرد."
خداوند فضل ورحمتش را ارزانی شان بدارد.

امیر مهدی-قاسم فام جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:15

1-از شما نخواستم که چیزی را قبول کنید.
شما ادعای آقای فنایی را که می گوید احکام دین با عقل سازگاری دارد مطرح کردید من مثال نقض آوردم.منطق بحث حکم می کند که شما مثال نقض مرا رد یا قبول کنید.نه اینکه موضوع جدید مطرح کنید.ضمنا ادب بحث حکم می کند که سوال من بی پاسخ گزارده نشود.
2-قاعده ملازمه از نظر شما چه معنایی دارد؟آیا معنایش این است که هر چه شرع حکم کند عقل هم قبول دارد وبالعکس؟آیا منظور از عقل، عقل هر انسانی است؟یعنی این قاعده می خواهد بگوید که احکام شرع با عقل همه انسانها مطابقت وهمخوانی دارد؟
شما که این قاعده را مطرح کردید زحمت بکشید وآن را معنا کنید تا معلوم شود که منظور شما چیست وچه استفاده ای می خواهید از این بحث ببرید.

امیر مهدی-قاسم فام جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16

1-از شما نخواستم که چیزی را قبول کنید.
شما ادعای آقای فنایی را که می گوید احکام دین با عقل سازگاری دارد مطرح کردید من مثال نقض آوردم.منطق بحث حکم می کند که شما مثال نقض مرا رد یا قبول کنید.نه اینکه موضوع جدید مطرح کنید.
2-قاعده ملازمه از نظر شما چه معنایی دارد؟آیا معنایش این است که هر چه شرع حکم کند عقل هم قبول دارد وبالعکس؟آیا منظور از عقل، عقل هر انسانی است؟یعنی این قاعده می خواهد بگوید که احکام شرع با عقل همه انسانها مطابقت وهمخوانی دارد؟فقهای شیعه این معنا را قصد کرده اند؟
شما که این قاعده را مطرح کردید زحمت بکشید وآن را معنا کنید تا معلوم شود که منظور شما چیست وچه استفاده ای می خواهید از این بحث ببرید.

سیدمحمدی - قاسم فام - امیرمهدی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:12 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
درباره ی گفت و گوی شما.
البته من دقیق متوجه نشدم محل نزاع چیست، اما تا آن حد که فهمیدم، فعلاً چنین نظر می دهم:

ملازمه ی عقل و شرع، که ظاهراً همان «کل ماحکم
به العقل حکم به الشرع و کل ماحکم به الشرع حکم به العقل» است، ظاهراً مشهورتر از مثالی است که امیرمهدی آورد. شاید بد نباشد امیرمهدی موقتاً از مثال خود صرف نظر کند، و این عبارت «کل ماحکم
به العقل حکم به الشرع و کل ماحکم به الشرع حکم به العقل» را محور بحث قرار دهد، و بگوید این عبارت را قبول دارد یا ندارد. اگر قبول دارد، پس ظاهراً راهی ووجود دارد تا عقلاً، به تمام احکام دینی (اصطلاح «احکام») رسید، ولو ما نرسیده ایم.

البته عبارت «کل ماحکم
به العقل حکم به الشرع و کل ماحکم به الشرع حکم به العقل» ظاهراً محصول تلاش فکری ی اصولیون است و نه آیه است و نه حدیث. حتا اگر آیه بود و یا اگر حدیث بود، راه عملاً باز بود تا هم عالمان و هم عامه، انواع درکها و انواع تحلیلها و انواع تفسیرها از این عبارت داشته باشد.

فقها و اصولیون از «کل ماحکم
به العقل حکم به الشرع و کل ماحکم به الشرع حکم به العقل» هرچه قصد کرده باشند و هرچه قصد کنند، مربوط است به خودشان.

البته عقل موهبتی الاهی است. طبق دیدگاه ما الاهیون. حجتهای الاهی می آیند برای پربارتر کردن عقل ما. همین عقل ما، که قرار است پربارتر شود، آخرالامر مختار است آموزه های حجتهای الاهی را بپذیرد یا نپذیرد. عقل فقیهان، به گمانم، مانند عقل عامه است. مانند عقل حجتهای الاهی که مؤید به کمکها و هدایتهای خاص الاهی است، نیــــــــــست.

شاید حتا حجتهای الاهی اگر بخواهند احکامی مانند سه رکعت بودن نماز مغرب و چهار رکعت بودن نماز عشا و دو رکعت بودن نماز صبح، و مثالی که امیرمهدی بیان کرد را توضیح بدهند برای مردمان و حتا برای ابرمتفکرانی مانند شیخ الرئیس بوعلی، توضیحشان شامل برهانهای عقلی ی محض نباشد.

خداوند در قرآن فراوان اشاره می کند به عقل و تعقل، و اتفاقاً، ظاهراً اکثر موارد که از عقل و تعقل صحبت فرموده، همراه است با لحن سرزنش:

افلا تعقلون و افلا یتدبرون و افلا یتوبون و افلا تتفکرون و افلا تتذکرون و افلا تتقون و افلا یؤمنون و افلا تسمعون و افلا یسمعون و افلا تبصرون و افلا یشکرون و افلا یعقلون و افلا ینظرون

و خداوند علاوه بر سفارش به «تعقل» و «تدبر»، این را هم مکرر می فرماید:

آمنوا.

و ظاهراً خداوند، علاوه بر امر به تعقل و تدبر و علم اندوزی و طبیعت شناسی، مایل انسان آگاه باشد به نوعی محدودیت و قلّت علم او:
و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا.

البته شاید آیه ای که نقل کردم، ارتباط دقیق با بحث کنونی ی ما نداشته باشد.

گمان می کنم کشاکش بین تعقل و تدبر، و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن به اصل ِ خدا، و اصل نبوت، و سپس جزئیات برنامه های عبادی و اخلاقی ی ادیان، این جزء ماهیت انسان است و انسان این ویژگی و این اختیار را دارد و هر انسان تعقلش و تدبرش و احساساتش و احوالاتش و تجربیاتش، او را به دیدگاه خاصی راجع به خدا و دین و ارتباط آن انسان با خدا و دین می رساند. من گمان می کنم فرمول صددرصد دقیق و روشنی وجود ندارد. اگر هم وجود دارد، گروش به این فرمول، بر اساس تعقل و تدبر و اختیار انسان است. هر انسان.

شاید سخن فنائی را من بتوانم این گونه تکیل کنم:
خداوند مافوق طاقت عقل، و مافوق فهم فطرت، و مافوق آنچه انسان تحقیقاً یا تقلیداً به آن باور دارد، چیزی نمی خواهد از انسان.

قاسم‌فام - برای امیرمهدی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:55

سلام

امیرمهدی می‌گوید که اگر ادعای فنایی درست است پس این روایت چیست.

وی می‌پرسد اگر « تکلیف ناسازگار با عقل مکلف، فوق طاقت است و در دین هیچ تکلیف فوق طاقتی نداریم » پس این روایت که خلاف عقل من امیرمهدی و همه بنی‌بشر است، چیست.

خب اگر ما امروز به این رسیدیم که این روایت خرد ستیز است و خلاف عقلانیت معاصر است چطور می‌توانیم آن را بپذیریم وقتی که خداوند می‌فرماید لایکلف‌الله نفسا الا وسعها و التزام به هویت انسانی توجه به عقلانیت را الزام می‌دارد.

بسا داوری مذکور اگر صحت داشته باشد و جعلی نباشد. در شرایط تاریخی و اجتماعی خاصی و حسب ضرورت‌ها و مصالح خاص اجتماعی معقول باشد و وسع وجودی و عقلانی انسان‌های 1400 سال پذیرای آن باشند اما در دورانی دیگر فوق وسع و توان آدمی باشد و طبیعی است که در این صورت کنار گذاشته می‌شود. مثل برده‌داری که اگر چه احکامی در دین در باب آن هست اما امروزه کنار گذشته شده است و می‌توان گفت که برده‌داری و شرایط آن در دوره‌ای بر دین عارض گشته بوده است.

ستاریان جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:19

از من هم خدمت جناب قاسم فام سلام و عرض ادب

امیر مهدی شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:08

سلام

احکام دین سه دسته اند:1-احکام موافق عقل2-احکام مخالف عقل3-احکام مافوق عقل.
بحث ما روی دومورد اخیر است.
-----------
کل ما حکم به الشرع حکم به العقل وکل ما حکم به العقل حکم به الشرع
هر چیزی که شرع بدان حکم کند عقل هم همان حکم را تایید می کند وهر حکمی که عقل بدهد شرع هم اورا تایید می کند.
آیا معنای عبارت فوق این است؟هزاران مثال می شود زد که شرع حکمی را صادر می کند در حالی که عقل ساکت است وهیچ توجیهی برای این حکم شرع ندارد.وبالعکس.مسائلی هست که در ظاهرممکن است به عقل ما درست بیاید ولی شرع از آن نهی کرده است.پس این تفسیر کاملاً مردود است.
سوال می کنیم منظور از عقل در عبارت فوق چیست؟آیا منظور عقل هر انسان صاحب عقلی است؟معلوم است که این حرف نادرست است.چرا که اگر چنین باشد واحکام دین وفلسفه وحکمت آن برای همه صاحبان عقل وخرد روشن وآشکار باشد دیگر نباید هیچ اختلافی باشد .حال آن که در یک مسئله دینی گاهاً نظرات متناقض ومتضاد می بینیم که صدوهشتاد درجه اختلاف زاویه دارند.
سوال می کنیم آیا مراد ازعقل در این عبارت،عقل خواص وبعضی از صاحبان خرد است؟بازهم اشکال وارد است زیرا در بین نخبگان ونوابغ وخواص جامعه اعم از دینی وغیر دینی هم می بینیم که در مورد احکام دین اختلاف نظر و رای فراوان است.حال آن که کسی منکر نیست که اینها همه عاقل هستند.

نکته اینجاست که در عبارت فوق عقل و شرع دقیقاً همسنگ وهموزن یکدیگر قرار داده شده اند.درست مثل این که بگوئیم علی مع الحق والحق مع علی.علی وحق همطراز وهمراه یکدیگر هستند وجداشدنی نیستند.
----------------------------
استدلال از اینجا شروع می شود.هر موردی را که مشکل داشتید می توانیم به چالش بکشیم و بحث کنیم.
1-شرع قانون خدا وبرنامه اوست.
2-این قانون وبرنامه الهی متکی ومبتنی بر علم الهی نوشته شده است.
3-علم الهی نامحدود است.دور از خطا ونقصان است.به همه چیز احاطه دارد.
4-هر عقلی/علمی که بتواند با این علم برابری کند می تواند حکمت ودلیل وفلسفه تمام احکام شرع را(که از جانب خدای نامحدود که واجد علم نامحدود است نوشته شده) بفهمد.به بیان دیگر علم محدود نمی تواند مقتضیات علم نامحدود را درک کند وآنرا بفهمد.
5-چنین عقلی فقط دروجود انسان کامل متصور است.
6-انسان کامل رسول خداست واهل بیت مطهر وجلیل القدرایشان(صلوات الله علیهم اجمعین)
7-عقل وعلم انسان کامل به موجب این که به کمال رسیده است ونقصان ندارد قابلیت فهم دلیل وفلسفه همه احکام را دارد.
8-اگر دستور داده شده که تعقل وتدبر نمائیم این دستور در مرحله اعتقادات است نه احکام دین.
9-احکام دین تعبدی است.
10-تعبد یعنی این که چون به صاحب قانون و مدیربرنامه اعتماد داریم واز طرفی تخصص او وعلم ومهارت اودر نوشتن این برنامه وقانون برای ما اثبات شده است برنامه او وقانون اوراعمل می کنیم بدون این که نیاز باشد دلیل وحکمت وفلسفه جزئیات این قانون وبرنامه را مو به مو بدانیم وبفهمیم.
11-امورات زندگی ما دوگونه است.الف)اموری که خود از عهده انجامش برمی آییم.در این گونه امور عقل فعال ما یشاء است وسلطان وجود ماست وهیچ محدودیتی نباید برای او قائل شویم.هر چقدر استفاده بیشتری از عقل ببریم موفقیت بیشتری نصیب ما خواهد شد.ب)اموری که خود از عهده انجامش برنمی آییم ونیازمند رجوع به متخصص آن امر هستیم.در امور تخصصی عقل ما فقط می تواند در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت متخصص ومیزان مهارت اوجولان بدهد.به محض این که پذیرفتیم که امر خودرا به یک متخصص واگذار کنیم باید از فرمان او وبرنامه او تعبد وتبعیت کنیم.این معنایش تعطیل عقل نیست.بلکه عین عقلانیت وشعور وفرهنگ است که در امری که صاحب تخصص نیستیم اظهار سلیقه ونظر وقضاوت و نکنیم.
۱۲-نود درصد زندگی ما بر پایه تعبد از متخصصین امورمختلف می گردد و بدون تعبد قدم از قدم نمی توانیم برداریم.نه فرصتش را داریم ونه امکانش را که در هر امری اول متخصص شویم ودلیل علمی وعقلی همه مسائل را بفهمیم وبعد عمل کنیم.
-----------------------
مثال اول:شما نیاز به جراحی دارید.مختارید که نزد کدام متخصص وکدام جراح بروید.در مرحله شناخت/اعتقاد انتخاب با شماست.با خیال راحت تحقیق می کنید که کدام جراح حاذق تر وقابل اعتمادتر است.اما وقتی جراح خودرا انتخاب کردید تمام اختیارات از شما سلب می شود.جراح متخصص هر چه بگوید شما باید بدون چون وچرا بگوئید چشم.نه حق سوال دارید ونه حق اعتراض.چون او متخصص است.می گوید شما باید قبل از عمل این تعداد روزتحت آزمایش باشی شما موظفی بگویی چشم.در حالی که حکمت وفلسفه ودلیل تمام دستورها واعمالی که جراح شما انجام می دهد بر شما پوشیده است.یک نفر انسان عاقل در سرتاسر دنیا پیدا نمی کنید که وقتی جراح او که به اندازه کافی قابل اعتماد ومتخصص هست چنین تجویزی می کند به دکترش بگوید که شما باید حکمت ودلیل عقلی تمام دستورات واحکامی را که برای صادر می کنی توضیح دهی.چرا باید این داروها را بخورم؟چرا با این دوز مخصوص ودر ساعت مخصوص؟چرا فلان غذارا نباید بخورم؟بطور کامل باید برای من توضیح دهی که دلیل علمی این دستورها واحکام صادره شما چیست. من چون عاقل هستم تا نفهمم که این دستورات شما چه دلیلی دارد وعقل من آنرا نپذیرد از شما قبول نمی کنم.من باید دلیل عقلی وفلسفه وحکمت کارها ونسخه ها وداروها ودستور های شما را بفهمم.دنیا پیشرفت کرده آقای جراح!گذشت آن زمانی که هر چه می گفتند بگوئید چشم.دنیا دنیای علم وتعقل است.
دقت می کنید؟هر کجای دنیا انسانی چنین حرفی بزند همه متفق القول می گویند که این آدم دیوانه است ونیاز به تیمارستنان دارد نه جراح!
مثال دوم:می خواهید خانه مناسبی بسازید با رعایت همه استانداردهای لازم.فرض می کنیم نه محدودیت مالی دارید ونه محدودیت ساخت. خودتان هم تخصص خانه سازی ندارید. کاملاً مختارید که به کدام شرکت وکدام معمار ومهندس مراجعه کنید.توقعات وخواسته های خودرا تمام وکمال می گوئید.قرارداد نوشته می شود.شما یک خانه می خواهید با شرایطی که در قرارداد نوشته شده.اما در امور تخصصی حق دخالت ندارید. به مهندس خود می گوئید که تو باید حکمت ودلیل علمی وعقلی تمام کارهائی را که انجام می دهی مو به مو برای من بازگو کنی.من حرف شما را گوش می کنم.هر کدام که به نظرم عقلائی ودرست آمد می پذیرم وهر کدام معقول نیامد وبا عقل من سازگار نبود نمی پذیرم.
چرا روی کاغذ آبی نقشه می کشی؟این علامتها را باید تک تک توضیح دهی.دلیل وحکمتش را بگو.هر کدام از این علامتها چه معنا ومفهومی دارد؟تمام کارهایی را که میکنی باید اول توضیح بدهی تا ببینم عقلایی وعلمی هست یا نه. اگر عقل من پدیرفت انجم می دهیم واگر عقل من تایید نکرد انجام نمی دهیم.وهزارن سوال دیگر.
نتیجه بازهم مثل قبل روشن است. اجاره یک تخت در تیمارستان!
مثال سوم:هر روز دهها وصدهها خبر می شنویم که فلان غذا را نخورید.فلان دارو را مصرف نکنید.فلان میوه را بخورید.فلان قانون عوض شده است و...
آیافرصت و امکانش را داریم که دلیل علمی وعقلی تک تک این خبرها ورویدادها را بررسی کنیم وبعد انجامشان دهیم.یا اینکه عاقلانه رفتار می کنیم واگر به گویندگان خبر ومتخصصانی که خبر از ناحیه آنها صادر شده اعتماد داریم به توصیه ودستور آنها عمل می کنیم؟
مثال چهارم:تا وقتی وارد یک سازمان یا نهاد نشده ایم مشکلی نیست.اما وقتی پذیرفتیم که در یک سازمان یا نهاد سا شرکت بخصوص مشغول فعالیت شویم باید به همه قوانین وبرنامه های آن سازمان ونظام تن دهیم.ممکن است بعضی از این قوانین وبرنامه ها خوشایند ماوحتی مورد تایید عقل ما نباشد.اما تا زمانی که قانون عوض نشده( چه بواسطه رای مدیر و چه بواسطه خرد جمعی و مشورت وبازنگری قوانین و برنا مه ها)عقلاْ شرعاْ قانوناْ واخلاقاْ موظف هستیم آن قوانین را اجرا کنیم وتخلف نکنیم.
دین خدا یک نظام ویک سازمان است.این سازمان برنامه دارد.قانون دارد.وقتی وارد این نظام وسازمان شیم باید به قوانین وبرنامه هایش احترام بگذاریم وتخلف نکنیم.

شناس سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:55

زنده خستن مردگان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد