بسم الله الرحمان الرحیم.
در هر حکومتی، با هر اسمی و هر عنوانی و هر صفتی، اگر حق قاطع و همیشگی ی تعیین مقدّرات سیاسی و اجتماعی برای ملت محفوظ نباشد، آن حکومت دیکتاتوری است.
***
فریدون کشاورز، «کو آن آزادی که بشر باید با آن زائیده شود و با آن بمیرد»، نشریۀ جبهۀ ملیون ایران، تیر ماه 1361، چاپ شده در: فریدون کشاورز، خاطرات سیاسی، به کوشش علی دهباشی، تهران، نشر آبی، 1380، صفحه ی 171 تا 175:
«... از طرف دیگر درباره اعزام ارتش شوروی در گذشته به لهستان و مجارستان و آلمان شرقی و کشتار مردم این کشورها و شاید اعزام ارتش شوروی مجدداً و در آینده نزدیک به لهستان باید گفت این چگونه رژیمهای «سوسیالیستی» به نفع کارگران و دهقانان یعنی زحمتکشان این کشورهاست که مردم از آن ناراضی اند (ص 174)
... آیا قابل قبول است که گفته شود این جریانات نتیجه تحریکات امپریالیستهای غرب است؟ آخر این سی و چند سال حکومت کارگری کجا بود که مردم را بیدار نکرد؟
آیا این توهین به مردم نیست که گفته شود میلیونها کارگر به تحریک «امپریالیستها» متحد و متفق علیه حکومت راه افتادند؟ مگر این کارگران «ببخشید» گوسفندند؟
... چه شد که مردم داخل این کشورها نباید حق داشته باشند معایب و نواقص را بگویند و اصلاح کنند و رادیوهای خارجی باید حرفهای حسابی مردم را پخش کنند؟ کو آن آزادی که بشر باید با آن زائیده شود و با آن بمیرد؟ آزادی و انسان دوستی باید جزء لایتجزای سوسیالیسم باشد.
از این کوها و چراها بسیار است که سوسیالیسم بیچاره را «رسوا و بدنام» کرده است ... (ص 175)».
بسم الله الرحمان الرحیم.
تعدادی از افراد، بیانیه ای دادند که لایحه ی قصاص ملغا شود (یا تصویب نشود، یا ...)، و دعوت کردند مردمی که موافق آنها هستند، بیایند خیابانها. مرحوم امام خمینی، ظاهراً قبل از خیابان آمدن مردم، حکم ارتداد صادر فرمود.
برای من سؤالی مطرح بوده. ظاهراً «فرشته ها» بیشتر از «قصاص» در قرآن نام برده شده اند. و اگر «فرشته ها» را از مصداقهای «غیب» بدانیم، ایمان به فرشته ها، ظاهراً از مبانی ی عقیدتی ی اسلام (و مسیحیت و یهودیت؟) است. یعنی اعتقاد به «فرشته ها»، در سلسله مراتب اعتقادات افراد مسلمان، ظاهراً خیلی مهمتر از «قصاص» است.
خُب. اگر افرادی بگویند «فرشته ها وجود ندارند»، و بگویند «کسانی که با ما موافق هستند به خیابانها بیایند»، آیا در مقایسه با حکم ارتداد که مرحوم امام خمینی درباره ی افرادی که طبق استدلال و سخنانشان معتقد بودند شایسته است حکم قصاص اجرا نشود، آیا تعداد زیادی از مراجع تقلید حکم ارتداد افرادی را که بگویند «فرشته ها وجود ندارند» و بگویند «کسانی که با ما موافق هستند به خیابانها بیایند»، صادر خواهند کرد؟
من گمان می کنم واکنش مراجع تقلید در برابر افرادی که بگویند «فرشته ها وجود ندارند» و بگویند «کسانی که با ما موافق هستند به خیابانها بیایند»، خفیفتر از واکنششان به مسئله ی «قصاص» خواهد بود. هرچند طبق آنچه عرض کردم، ظاهراً قطعیت و اهمیت مسئله ی «وجود داشتن فرشته ها» بیشتر از مسئله ی «قصاص» است.
چرا؟
من گمان می کنم علت واکنش بسیار شدید مراجع تقلید به تشکیک کنندگان در مسئله ی «قصاص»، اگر فرض کنیم واکنش اکثر مراجع تقلید مانند مرحوم امام خمینی خواهد بود، این است که «قصاص» از مسائل مهم فقهی است و از مسائلی است که فقیهان خود را صاحب اختیارات گسترده در این مسئله دانسته اند. اگر افرادی بیایند به موضوع «قصاص» نزدیک شوند و دعوت به راهپیمائی کنند، من گمان می کنم هر مرجع تقلید دیگر اگر به جای مرحوم امام خمینی بود، کم و بیش مانند مرحوم امام خمینی رفتار می کرد، و حکم ارتداد را برای معترضان به مسئله ی «قصاص» صادر می کرد.
اما مسئله ی وجود داشتن یا نداشتن فرشته، هرچند از نظر سلسله مراتب اعتقادات مسلمانان مهمتر از مسئله ی قصاص است، چون وارد حریم اختیاراتی که فقیهان برای خود قائل شده اند نمی شود، کمتر از مسئله ی قصاص موجب ایجاد واکنش در فقیهان می شود.
بسم الله الرحمان الرحیم.
یکی از رفقای بنده اطلاع داد آقای مهدی نصیری تشکیک و تردید کرده در حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصین» و سپس به درخواست من آدرس اینترنتی ی سخنان ایشان را خبر داد.
قسمتی از سخنان آقای مهدی نصیری طبق http://www.sematmag.com/index.php?option=com_content&view=article&id=159:-----g----&catid=42:no-2&Itemid=53 چنین است:
«اگر چه نگارنده قائل به مطلوبیت اولی و ذاتی علوم و تکنولوژی مدرن غربی نیست و ظهور و بسط آنها را برخلاف سنن الهی و وحیانی می داند اما در شرایط کنونی به دلیل اضطرارهای ایجاد شده فی الجمله اخذ بسیاری از آنها را مجاز و بعضا لازم و ضروری می داند.
■
تقریر استدلال به حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین چنین است که:
رسول اکرم (ص) مسلمین را به دانش جویی و اخذ دانش از هر جا حتی از چین که در آن روز ـ و نیز امروز ـ یک کشور غیر مسلمان و مشرک و کافر بود، امر فرموده است و این بدان معناست که در باره منشأ و خاستگاه علم هیچ محدودیت و قیدی وجود نداشته و مسلمین می توانند و بلکه موظفند علم و دانش و معرفت را از هر جا که تولید و زاده شده باشد، حتی اگر کفار و مشرکان مولد و مبدع آن باشند، اخذ نمایند و این دیدگاه که چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است و یا چون فلسفه خاستگاهی یونانی که تمدنی مشرک و غیر دینی بوده است، دارد، پس نباید این علوم را اخذ کرد، مردود است. نقد و بررسی در نقد تقریر فوق از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین نکات زیر قابل ذکر است:
1. بررسی سند حدیث: کسانی که در مواجهه با احادیث سخت گیری کرده و بر معلوم و مقبول بودن راویان و رجال ناقل حدیث تاکید دارند و به همین دلیل به نفی بسیاری از احادیث می پردازند، نمی توانند به این حدیث تمسک کنند و به استناد آن به تاسیس مبنایی مهم در نظام تعلیم و تربیت پرداخته و اخذ علوم و معارف را از هر منبع و مأخذ و خاستگاهی جایز و بلکه لازم بدانند. اولا قدیمی ترین مأخذ در شیعه که حدیث مزبور در آن آمده است کتاب مصباح الشریعة منسوب به امام صادق (ع) است که مرحوم مجلسی علی رغم آن که اشتهار به سهل گیری در اسناد و مأخذ روایات دارد، بدان اعتماد نکرده و در مقدمه بحار درباره آن گفته است: در این کتاب مطالبى آمده که خواننده خردمند و مطلع را با تردید مواجه مىکند. اسلوب این کتاب شبیه دیگر سخنان و آثار ائمه (ع) نیست. شیخ حر عاملی نیز می گوید: از جمله کتابهایى که بر ما ثابت است که قابل اعتماد نیست و از آنها نقل نکردیم کتاب مصباح الشریعة منسوب به امام صادق (ع) است. زیرا سند آن ثابتشده نیست و در آن سخنانى آمده که مخالف با تواتر است. ..... نه تنها از روایت اطلبوا العلم و لو بالصین نمی توان استفاده کرد که مومنان می توانند علم و معرفتشان را از هر منبع و ماخذی اخذ کنند بلکه دیگر روایات نیز بیانگر چنین معنایی نیستند. گرفتن یک یا چند سخن حکیمانه از منافق یا کافر و مشرک امری متفاوت با اخذ یک رشته علمی ابداع شده از سوی کفار و یا اخذ منظومه معرفتی از آنها آن گونه که در فلسفه و عرفان مصطلح می بینیم می باشد. »
پایان نقل قسمتی از سخنان آقای مهدی نصیری.
نظر نویسنده ی وبلاگ:
ــ بنده به هیچ وجه اشکال نمی بینم بحث سَنَدی و رجالی درباره ی حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصین» انجام شود. شاید واقعاً این حدیث از معصوم صادر نشده باشد. نمی دانم.
ــ طبق تفکر بنده، ورود آقای مهدی نصیری به این بحث، به صورتی که یک مقدار از تلاش ایشان برای نشان دادن مردود بودن احتمالی ی صدور حدیث مورد نظر از جانب معصوم است، این، در مجموع از نظر من فاقد ارزش و اهمیت است. توضیح می دهم.
ــ وقتی ایشان از تعبیرهایی مانند «چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است» استفاده می کند، من اساساً احساس می کنم گفت و گو کردن با ایشان ممکن است دشوار باشد. ایشان افکاری دارد. شعارهایی دارد.
ــ غرب ملحد دیگه چی یه؟ اکثر مردمان غرب، مسیحی اند. غرب کجایش ملحد است؟ غرب موفق شد «انقلاب علمی» انجام دهد. ما موفق نشدیم. حالا ما که موفق نشدیم، باید بزنیم توی سر غرب، و او را ملحد و منافق و مشرک و کافر بنامیم؟
ــ ظاهراً آقای مهدی نصیری می گوید «چند سخن» را می توان از مشرکان و ملحدان و منافقان و کافران گرفت اما «منظومه ی معرفتی» را نمی توان از آنان گرفت.
بنده با این سخن موافق نیستم، و نظرم این است منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی، اگر بد است، خب بد است، و شایسته است سراغ آن نرویم، اما چه «منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی» و چه «چند سخن»، اگر خوب است، می توان سراغ آن رفت، و چسباندن لغات و صفات کافرانه و مشرکانه و منافقانه و ملحدانه و چه و چه، شلوغ کاری کردن است.
ــ شما صد هزار حدیث بیاور در اثبات مدعیات آقای مهدی نصیری و صد هزار حدیث بیاور در رد مدعیات ایشان. اما آیا آیه ی قرآن، که
قُل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق
آیا قید دارد که زمین را و جهان را، آن جاهاش را برو ببین و بررسی کن و آن جاها تحصیل علم و صنعت کن، که «نزدیک است» یا «دور است»؟ آیا قید دارد که زمین را و جهان را آن جاهاش را برو ببین و بررسی کن و آن جاها تحصیل علم و صنعت کن، که «منافقانه و مشرکانه و ملحدانه و … نیست» یا «منافقانه و مشرکانه و ملحدانه و … است»؟
طبق فهم من، امر به طلبیدن و تحصیل کردن علم، نه قید جغرافیائی ی دور و نزدیک دارد، و نه قید این که زادگاه علم ملحدانه است یا ملحدانه نیست، و نه قید این که «چند سخن» را بگیر اما «منظومه ی سخنان» را نگیر.
اگر اشتباه نفهمیده باشم، آقایان میل دارند علم و تفکر خلاصه شود به «قرآن». من ایمان دارم به قرآن، و گمان می کنم فهمیدن پیامهای قرآنی، انسان را می رساند به خلاف مدعیات و پندارهای آقایان.
بسم الله الرحمان الرحیم.
مرحوم آقای دکتر محمدعلی مجتهدی، طبق متن کامل خاطرات محمدعلی مجتهدی [طرح تاریخ شفاهی ی هاروارد]، تهران، انتشارات صفحه ی سفید، 1387، صفحه ی 164 و 165 و 166، یک نوه داشته که مشکل بیماری ی قلبی داشته، و نوه اش را می برد بیمارستان قلب تهران، و اتفاقاً تعدادی از پزشکها در آن جا از شاگردان ایشان در دبیرستان البرز بوده اند، و پزشکان اعلام آمادگی می کنند برای عمل جراحی ی نوه ی ایشان، اما دکتر مجتهدی می گوید «ولی موقع عمل اگر یک دفعه برق خاموش شد، یا پرستار بعدش ــ فرض کنید که ــ نتوانست این بچه را مراقبت کند»، و رضایت نمی دهد کودک در بیمارستان قلب تهران عمل شود و اظهار تمایل می کند کودک در آمریکا عمل جراحی شود.
چرا؟ من راستش شک کردم به انبوهی از سخنان وطن دوستانه که از مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی نقل می شود. که جوانان برگردند وطنشان. و از این حرفها. چرا دکتر محمدعلی مجتهدی با این دلیل که «ممکن است وسط عمل جراحی برق برود»، خواسته بوده نوه اش در ایران جراحی نشود و خواسته برود آمریکا؟ آیا دکتر محمدعلی مجتهدی مطمئن بوده در بیمارستانهای آمریکا هیچ وقت برق نمی رود و ایران است که احتمال دارد (احتمالش هم زیاد است) در بیمارستانهایش (حتا بیمارستان قلب، در شمیران تهران) برق برود؟ آیا دکتر محمدعلی مجتهدی، احتمال نمی داده، حتا اگر برق برود در ایران و در تهران، بیمارستانها برق اضطراری دارند تا در هنگام عمل جراحی، حادثه رخ ندهد؟
من راستش شک کردم به انبوهی از سخنان وطن دوستانه که از مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی نقل می شود. گمان کنم نیاز به سند و مدرک نیست، که همان زمان که دکتر محمدعلی مجتهدی به دلیل این که «ممکن است برق بیمارستان قطع شود»، به عمل جراحی ی نوه اش در بیمارستان قلب تهران رضایت نداد و گفت میل دارد برود آمریکا، همان زمان، دهها و صدها کودک ایرانی در تهران و شهرستانها و روستاها، مشکل بیماری ی قلبی و بیماریهای دیگر داشتند، و خانواده ی آنها توانائی ی اقتصادی نداشتند آنها را درمان کنند، حتا در کم امکانات ترین مؤسسات درمانی در ایران. چرا دکتر محمدعلی مجتهدی بهترین بیمارستان ایران یا یکی از بیمارستانهای ایران را مناسب درمان نوه ی خود ندانست؟ آیا نمی توان در عشق او به هموطنانش شک کرد؟ جدای از بحث «وطن» و «هموطن» و «وطن دوستی»، آیا عمل دکتر محمدعلی مجتهدی موافق «عدل» بوده است؟ آیا الان مریدان مرحوم دکتر محمدعلی مجتهدی، به تکاپو نمی افتند انواع دلیلها و توجیه ها را ارائه کنند؟
اصولاً افرادی مانند دکتر محمدعلی مجتهدی (که من مطلقاً خصومتی با ایشان ندارم و حتا مقاله ای نوشتم و تلویحاً گفتم به نظرم دکتر محمدعلی مجتهدی است که روز تولد او مناسب است «روز معلم» نامیده شود، و نه روز ترور شدن مرحوم آقای مرتضی مطهری فریمانی)، که سال 1310 رفته است فرانسه، و همسرش فرانسوی بوده است، و در خیلی از دوران عمرش، یک پایش ایران است یک پایش اروپا یک پایش آمریکا، و در گفتار عادی اش تعداد زیادی لغتهای فرانسوی است، آیا مفهوم «وطن» و «هموطن» و «وطن دوستی» و «خدمت به وطن»، برای امثال آن معلم و استاد بزرگوار، و برای صدها هزار امثال بنده که پدرم حدود سال 1345 از روستا آمده تهران (فرار کرده و آمده تهران، به قصد پیشرفت کردن) و کارگری کرده و شبها بیست نفر در یک اتاق می خوابیده اند، یکسان است؟ می تواند یکسان باشد؟
بسم الله الرحمان الرحیم.
فیسبوک و یوتیوب و توئیتر کلاً اجمعین در ایران ف ی ل ت ر است. شنیده ام دانشگاههای ایران حساسند استادها و دانشجوها فیسبوک نداشته باشند (مشخصاً دانشگاه شریف را شنیده ام). این در حالی است که من چند دقیقه قبل، یکشنبه دوازده شهریور 1391 حدود ساعت یک و نیم بامداد، تلویزیون را روشن کردم و کانال چهار را که خواستم ببینم، دیدم برنامه به زبان انگلیسی است در کانال «SAHAR 2» و دیدم چنین زیرنویسی نمایش داده می شود:
Facebook: http://www.facebook.com/saharetv
Youtube: http://www.youtube.com/sahartv
در گوگل هم دیدم صفحات اینترنتی ی فوق وجود دارد. وبسایت تلویزیون سحر یعنی در http://english.sahartv.ir/ را هم الان دیدم، و دیدم در پائین صفحه نوشته اند:
Follow Us:
RSS Feeds
YouTube
Yahoo!
آری! ملت ایران حق ندارد از فیسبوک و یوتیوب و توئیتر و تلویزیون ماهواره ای و رسانه ها و تکنولوژیهای مشابه استفاده کند، و استفاده از این رسانه ها و تکنولوژیها «حق مسلّم ما نیست»، اما حکومت ایران، برای صدور انقلاب (و شاید صدور فرهنگ و صدور علم و ...)، از فیسبوک و یوتیوب و تلویزیون ماهواره ای استفاده می کند.
آری! حکومت ایران که هفتاد و پنج میلیون ملت خود را صاحب حق در انتخاب رسانه ی مورد علاقه اش نمی داند، می خواهد مدیریت جهان را و سازمان ملل را اصلاح کند!
حکومت ایران حق انتخاب رسانه در ارتباطات جهانی را برای خود قائل است، اما ملت خود را صاحب چنین حقی نمی داند.