بسم الله الرحمان الرحیم.
چند روز دیگر سالگرد آغاز جنگ هشت ساله ی عراق و ایران است. جنگی که در اواخر آن، آمریکا در اقدامی جنایتکارانه هواپیمای مسافربری ی ایران را سرنگون کرد، و تدبیر مرحوم حضرت آیت الله خمینی در برابر آن اقدام آمریکا و در برابر شرایط مختلف آن زمان ایران این بود که شهد شیرین صلح را به ملت ایران بچشاند. درود بر تدبیر او در آن زمان.
حال که از صلح صحبت شد، شاید مناسب باشد سخنی از مرحوم خلیل ملکی را نقل کنم. طبق کتاب خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زمستان 1379، صفحه ی 598، خانمی به نام مهراشید از خلیل ملکی نقل کرده است: «من دوست دارم صلح باشد جنگ باعث نفرت من است.»
یک مطلب هم که شاید جالب باشد، این است که طبق صفحات پایانی ی همین کتاب، خلیل ملکی وصیت کرده بوده او را در احمدآباد [کنار مرحوم دکتر محمد مصدق] دفن کنند، اما در روز فوت و تدفین ایشان، غلامحسین مصدق نبوده که از او کسب تکلیف کنند، و لذا جسد را به طور امانت در مسجد فیروزآبادی بالاتر از میدان شهر ری دفن کردند. چند روز بعد هم غلامحسین مصدق [شاید تحت فشار ساواک] گفته است به خانواده ی ملکی اجازه نمی دهد جسد را در احمدآباد دفن کنند زیرا احمدآباد قبرستان عمومی نیست. مطلب جالب این است:
مرحوم دکتر مصدق مایل بوده در کنار کشته شدگان 30 تیر دفن شود، در ابن بابویه، اما شاه اجازه نداد؛ و خلیل ملکی مایل بوده در احمدآباد کنار دکتر محمد مصدق دفن شود، اما پسر دکتر مصدق به دلیل خودش اجازه نداد چنین کاری انجام شود. و:
هرچند خلیل ملکی آن جا که وصیت کرده بود دفن نشد، اما محل دفن او مکانی شد که تعدادی از علاقه مندان و مریدان او بخواهند آن جا دفن شوند. مرحوم جلال آل احمد و مرحوم ترو آل گیلانی، و شاید افراد دیگر با افکار و اهداف نزدیک به خلیل ملکی، بعد از دفن شدن خلیل ملکی در مسجد فیروزآبادی، در آن مسجد دفن شدند.
بسم الله الرحمان الرحیم.
یکی از آقایان (آقای پروفسور سید ح. م.) در روزنامه ی کیهان گفته بود اتفاقات اروپای شرقی و آلمان شرقی که منجر به آزاد شدن آنها از شوروی شد، اثر انقلاب اسلامی ی 1357 ایران و پیروی ی آنها از امام خمینی بوده است.
من نمی دانم سخن آن آقا چه اندازه نادرست است و چه اندازه درست است و فعلاً بحثم سخن ایشان نیست. می خواهم بگویم اگر آلمان شرقی و اروپای شرقی از انقلاب اسلامی ی 1357 ایران و از امام خمینی الگوبرداری کرده بوده (طبق نظریه ی نویسنده ی روزنامه ی کیهان)، ظاهراً قبل از آنها، امام خمینی هم از آلمان شرقی و اروپای شرقی الگوبرداری کرده بوده، و سالها پس از ساخته شدن دیوار برلین، ایده ی ساخته شدن چنان دیواری را مطرح کرده بوده. و البته احتمالاً امام خمینی پس از ساختن دیوار زمینی و هوائی در اطراف ایران و بین شرق و غرب، با وجود آن دیوار، راه «صدور انقلاب» را هم در نظر می گرفت.
در بیانات امام خمینی تعبیر «دیوار چین» هست و «دیوار برلین» نیست، اما گمان می کنم در زمان امام خمینی، مصداق دقیق مفهوم مورد نظر ایشان، دیوار برلین بوده است. در زمان امام خمینی، آن «دیواری مثل دیوار چین»، دیوار برلین بود.
سالها پس از درگذشت امام خمینی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و وزارت ارشاد و صدا و سیما و نیروی انتظامی و مسجدها و امام جمعه ها و ...، ایده ی مطلوب امام خمینی را اجرا می کنند و با اعلام ممنوعیت قانونی و شرعی ی استفاده از تلویزیونهای ماهواره ای و ارسال پارازیت و ف ی ل ت ر ی ن گ بسیار گسترده و کم کردن سرعت اینترنت، دیوار هوائی و دیوار دیجیتالی و دیوار مجازی بین ایران و جهان خارج ایجاد می کنند.
امام خمینی، چهار آبان 1358:
«من فکر مىکردم که اگر ما بتوانیم یک دیوارى مثل دیوار چین بین شرق و غرب بکشیم، بین ممالک اسلامى و چه بکشیم، دیوار زمینى و هوایى که مملکت ما از دست آنها نجات پیدا کند، و ترقیاتشان را هم ما عذرش را بخواهیم، به نفع ما بیشتر است. حتى آنهایى که به اسم «ترقى» به ما مىدهند.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
ظاهراً بعضی افراد اهل علم و اهل قلم، مانند آقای دکتر رضا منصوری و آقای احمد شریعتی، «پیشه»ی شان این شده که سعی کنند ترویج دهند:
«بهتر است نگوئید دانشمند؛ بگوئید دانش پیشه.
بهتر است نگوئید فیزیکدان؛ بگوئید فیزیک پیشه.
بهتر است نگوئید ریاضیدان؛ بگوئید ریاضی پیشه.»
بنده، اگر ببینم افرادی میل دارند برای گسترش واژگانشان، در کنار لغت دانشمند و دانشور، لغت دانش پیشه را هم به کار ببرند، و در کنار لغت ریاضیدان، لغت ریاضی پیشه را هم به کار ببرند، و در کنار لغت فیزیکدان، لغت فیزیک پیشه را هم به کار ببرند، مخالفت خاصی ندارم. اما اگر افرادی که «پیشه»ی شان ترویج لغتهای دانش پیشه و فیزیک پیشه و ریاضی پیشه است، تأکید داشته باشند که «فیزیک پیشه دقیقتر از فیزیکدان است»، بنده مخالف آنها هستم.
ظاهراً نیازی نیست لغت ریاضی پیشه، توسط آقایان لغت اختراع کُن، جایگزین لغت ریاضیدان شود. (مگر این که یک دستگاه قوی ی «نیازسنج» در مرکز نشر دانشگاهی کار گذاشته شده باشد.) ظاهراً نطفه ی این اختراع، در نزد اهل فیزیک در مرکز نشر دانشگاهی بسته شده، و لغت «فیزیک پیشه» را در گفتار و نوشتار خود به کار بردند، و سپس دیدند حیف است علوم دیگر را از اختراع و اصرار خود محروم کنند.
من فعلاً احتمال نمی دهم مخترعان این تعبیرها، معلومات خاص زبانی و حساسیتهای زبانی داشته باشند، و خودم آنچه فی المجلس در خاطرم است عرض می کنم:
در زبان فارسی، ظاهراً چه از قدیم و چه در دوران جدید، پسوند «ـ پیشه»، در مورد علم و دانش به کار نمی رفته، و یا، کاربردش ندرتاً در مورد علم و دانش بوده است. خسرو کشانی در کتاب فرهنگ فارسی زانسو، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1372، صفحه ی 351، مجموعاً سی لغت ذکر کرده است که به «پیشه» ختم می شوند:
پیشه؛
اَپیشه؛
گداپیشه؛
جفاپیشه؛
هواپیشه؛
ارادت پیشه؛
طاعت پیشه؛
غفلت پیشه؛
قیامت پیشه؛
بدپیشه؛
نبردپیشه؛
حسدپیشه؛
مقلدپیشه؛
عیارپیشه؛
پدرپیشه؛
هنرپیشه؛
جورپیشه؛
آزپیشه؛
هوس پیشه؛
فراموش پیشه؛
عاشق پیشه؛
دل پیشه؛
کَرَم پیشه؛
ظلم پیشه؛
هم پیشه؛
جادوپیشه؛
عفوپیشه؛
نوپیشه؛
لشکری پیشه؛
غازی پیشه.
می بینید ظاهراً حتا یک نمونه وجود نداشته که در فارسی پسوند «ـ پیشه» به ریشه بپیوندد و لغتی در حوزه ی معنای دانش پیشه و فیزیک پیشه و ریاضی پیشه بسازد.
هرچند استفاده از پسوندها، این طور نیست که مطلقاً سماعی باشد، اما گمان کنم این طور هم صحیح نیست انسان کاملاً بر خلاف جریان آب شنا کند، و بیاید ابتدائاً با توجیهات و توضیحات خودش لغتهای فیزیک پیشه و فیزک پیشه ها را جایگزین فیزیکدان و فیزیکدانها کند، و سپس حیفش بیاید خیرش به دیگر علوم نرسد و به مفهوم کلی ی علم (دانش) نرسد، و لذا لغت ریاضی پیشه را جایگزین ریاضیدان و لغت دانش پیشه را جایگزین لغت داشمند کند.
تأکید می کنم من مخالف کاربرد لغتهای فیزیک پیشه و ریاضی پیشه و دانش پیشه نیستم، بلکه مخالف این هستم که لغتهای یادشده منظماً به جای فیزیکدان و ریاضیدان و دانشمند به کار روند.
ناگفته نماند، ظاهراً پسوند «ـ دان» هم، در لغتهای فیزیکدان و ریاضیدان و شیمی دان، نسبتاً جدید است. اما در مجموع، در موضوع مورد بحث، و موضوعی که استادان، لغت برایش اختراع کرده اند و کوشش می کنند لغت اختراعیشان جایگزین لغتهای دانشمند و فیزیکدان و ریاضیدان شود، ظاهراً گرایش زبان فارسی بیشتر به پسوند «ـ دان» بوده است. طبق لغتنامه ی دهخدا («دان»: صفت فاعلی از دانستن / مخفف داننده):
آداب دان؛
بسیاردان؛
بـــِهدان؛
پُردان؛
تاریخدان؛
تفسیردان؛
جغرافیادان؛
حسابدان؛
خدای دان؛
راه دان؛
زباندان؛
سخندان؛
شیمیدان؛
عربیدان؛
علم دان؛
فلسفه دان؛
فیزیکدان؛
کاردان؛
موسیقیدان؛
نکته دان؛
همه دان؛
هندسه دان.
آقای دکتر رضا منصوری، ظاهراً یکی از تأکیداتش این است که جامعه ی ما با علم به معنای جدید بیگانه است. چه خوب بود ایشان جامعه ی ما را، که طبق نظر ایشان با علم جدید بیگانه است، آزمایشگاه لغتهای اختراعی ی خود و جولانگاه ناآگاهی ی خود از بعضی ظرافتها و نکته های زبان فارسی نداند. بنده نمی دانم این حرفها بر آقای دکتر رضا منصوری و آقای احمد شریعتی اثر دارد یا نه.
آثار و خدمات علمی و مفید آقای دکتر رضا منصوری و آقای احمد شریعتی را مخلصانه ارج می نهم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
پرویز راجی، در خدمت تخت طاووس (یادداشتهای روزانۀ آخرین سفیر شاه در لندن)، مترجم حسن کامشاد، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ دوم، 1389، صفحه ی 14 (مقدمه ی چاپ دوم فارسی):
«تاریخ را فاتحان می نویسند و [امام] خمینی فاتح شد.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
امام خمینی، 11 اسفند 1357:
«من آن وقتها که مىدیدم این نهضت همگانى شده است و همه اقشار ملت را [فرا] گرفته است- که بچهاى که پستانک دهنش است پستانک را در مىآورد و شعار مىدهد و این در یک قشر محدود نیست بلکه قشرها را فرا گرفته است، از حدود هم گذشته است- من امیدوار مىشدم براى این نکته که مىدیدم که مسئلهاى نیست که بشر بتواند، مسئلهاى نیست که با رهبرى درست بشود، مسئلهاى نیست که مردم بتوانند؛ مسئلهاى است الهى.»
امام خمینی، 16 اسفند 1357:
«بحمد اللَّه در ایران، در این سنوات اخیر، یک نهضتى، یک نهضت الهى پیدا شد که من نمىتوانم اسمى رویش بگذارم الّا اینکه این نهضتْ الهى بود. نهضتى که بچههاى صغیرش با پیرمردهاى کبیر با هم بودند؛ نهضتى که بچهها پستانک را در دهان مىگذاشتند، وقتى بیرون مىآوردند مىگفتند «مرگ بر شاه» باز پستانک را به دهان مىگذاشتند»