بسم الله الرحمان الرحیم.
حافظ اسد، بیست و نه سال در سوریه حکومت کرد («اسم» حکومتش جمهوری و «اسم» مقام ایشان «رئیس جمهور» بود). بشار اسد، پسر حافظ اسد، دوازده است در سوریه حکومت می کند («اسم» حکومتش جمهوری و «اسم» مقام ایشان «رئیس جمهور» است). پدر و پسر، حافظ اسد و بشار اسد، چهل و یک سال است در سوریه حکومت می کنند («اسم» حکومت جمهوری و «اسم» مقام ایشان «رئیس جمهور» است).
حکومتها و رسانه های مختلف منطقه ای و بین المللی گزارشهای مختلف از اوضاع کنونی ی سوریه و بشار اسد ارائه می کنند.
من آرزویم این است تمام ملتها و از جمله ملت سوریه با کمترین هزینه و تلفات به آزادی و دموکراسی دست یابند.
حافظ اسد را مرحوم امام خمینی، حضرت آقای حافظ اسد و حضرت حافظ اسد و حضرت آقای ژنرال حافظ اسد نامیده است.
مرحوم امام خمینی، اول مهر 1357 : حضرت آقای حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 24 شهریور 1358 : حضرت حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 30 بهمن 1358 : حضرت آقای ژنرال حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 19 فروردین 1358 : حضرت آقای ژنرال حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 20 تیر 1360 : حضرت آقای حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 8 مرداد 1360 : حضرت آقای حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 12 شهریور 1360 : حضرت آقای حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 18 مهر 1360 : حضرت آقای حافظ اسد. مرحوم امام خمینی، 26 بهمن 1360 : حضرت آقای حافظ اسد.
بسم الله الرحمان الرحیم.
آیت الله قائم مقامی، هفته نامه ی شما (هفته نامه ی حزب مؤتلفه ی اسلامی)، شنبه ده تیر 1391، صفحه ی 8 و 9:
«... از همه مهم تر، این مسئله باید درک شود که هر گونه تعامل با امام زمان «عج الله تعالی شریف»، چه تعامل معرفتی، چه تعامل محبتی، چه تعامل اعتقادی و سیاسی، خارج از تعامل با ولایت فقیه امکان پذیر نیست، و هر کسی که بخواهد این توهم را بکند ــ البته بدون این که متهم کنیم ــ به بیراهه رفته است. هر کسی که بگوید من می خواهم خارج از چارچوب ولایت فقیه با امام زمان (عج) تعامل کنم، خیال کرده و دچار نوعی عامی گری شده است.
واقعیت این است که وجود مبارک امام زمان (عج) از طریق نواب خود ظهور و تجلی دارد و با جامعه، جهان و انسان تعامل می کند. در زمان ما بزرگترین تعاملی که امام زمان (عج) با جهان و نه فقط با کشور ایران و نه فقط با شیعیان داشتند، از طریق امام خمینی «رضوان الله تعالی علیه» بود ... هدایت امام «رضوان الله تعالی علیه» فقط برای شیعیان نبود که سهل است، برای سنی ها هم نبود، بلکه برای همه بود. مسیحیان جهان اگر می خواستند هدایت کلی بگیرند که چه خط و ربطی داشته باشند، هدایت از امام می آمد و الان از مقام معظم رهبری می آید که به عنوان جانشین امام (ره)، خط و ربط کلی را می دهد و به شیعه و سنی و یهودی و مسیحی و زرتشتی خط می دهد که خط درست این است و این یعنی تجلی نسبت حضرت در عالم که ما می گوییم ظهور درجاتی از فرج، چون ما معتقدیم فرج حضرت ذی درجات است.
بزرگ ترین اشتباه قدیم انجمن حجتیه این بود که می خواستند تعاملشان با امام زمان (عج) بدون این مقام و جایگاه باشد که اشتباه بسیار بزرگی بود.
... حدوثاً و بقائاً به ولایت فقیه نیاز داریم تا زمانی که تکلیف توسط خود حضرت روشن شود.
... قطعاً و یقیناً عصر ظهور نزدیک است.سخن درست تر و صحیح تر این است که ظهور واقع شده است، به خصوص با تشکیل حکومت اسلامی تحت ولایت فقیه، در واقع ظهور واقع شده است، منتهی در درجه ای از آن، زیرا ما معتقدیم که ظهور و فرج امری است ذو درجات، ذو مراتب و مرحله بندی.
... این احتمال وجود دارد ــ احتمالی که مؤمنین و نظام اسلامی باید درباره آن بیدار و هوشیار باشند ــ که کفر جهانی که جریان دجالی است، بعد از این که احساس کند اسرائیل دیگر قابل تدوام نیست و نمی شود آن را حفظ کرد، برای این که مانع از این شود که بیت المقدس و فلسطین توسط اسلام ناب و مهدوی فتح شود، در توطئه ای کاری بکند که اسلام سفیانی و منافق فلسطین را فتح کند که اگر چنین اتفاقی بیفتد که بعید هم نیست و حد اقل ما باید انتظارش را داشته باشیم، در آن صورت جریان منافق و ناصبی حد اقل به طور برهه ای و مرحله ای قدرت پیدا می کند و قطعاً کل شام و سوریه را می خواهد که به عنوان پایگاه خود قرار بدهد. بعد هم می خواهد به مناطق دیگر دست اندازی کند و عراق و مکه را بگیرد و این البته همانی می شود که در روایات آمده است که سفیانی یک دولت موقتی پیدا می کند، ولی بعد جریان مهدویت او را شکست می دهد و حذف می کند
... وظیفه ما آمادگی است. مهیا بودن و بیدار بودن است ...»
پایان نقل سخنان آقای آیت الله قائم مقامی.
نظر نویسنده ی وبلاگ:
ــ آقای قائم مقامی گفته است وظیفه ی ما بیدار بودن است. ای عزیزان! اگر ما بیدار باشیم، و خواب نباشیم، و دقت کنیم به سخنان آقای قائم مقامی، که تعامل با امام زمان جز از راه ولایت فقیه (آقای خمینی و آقای خامنه ای و ...) ممکن نیست، و خط و ربط کلی ی هدایت شیعیان و سنیان و یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و ... را سابقاً آقای خمینی می داد و الان آقای خامنه ای می دهد، و دقت کنیم به دیگر سخنان آقای قائم مقامی، آنگاه دچار چه افکاری می شویم؟
ــ من دقایقی قبل با یک فرد عالم صحبت کردم و سخنان آقای قائم مقامی را عرض کردم، و گفتم یکی از دوستانم می گوید دلیل عقلی وجود دارد که زمان ظهور امام زمان نزدیک است، و گفتم یکی از دوستانم می گوید نه به دلیل عقلی اما به دلیل نقلی زمان ظهور حضرت نزدیک است، و گفتم بنده به زمان دور یا نزدیک ظهور امام زمان جاهلم و برای خودم وظیفه ی تخمین دور بودن یا نزدیک بودن زمان ظهور امام زمان قائل نیستم، و آن عالم مضموناً گفت:
«با دلیل عقلی، شاید بتوان به ظهور آن حجت غایب رسید، اما به «زمان نزدیک ظهور» یا «زمان دور ظهور» نمی توان رسید.
در روایات مربوط به نشانه های ظهور امام زمان، روایاتی هم هست که فاصله بین هر علامت تا علامت بعدی بعضاً پانصد سال است، پس بر فرض که ما الان قطع پیدا کنیم «یکی از» علامات قبل از ظهور واقع شده است، ممکن است خود ظهور، پانصد سال بعد باشد، و نزدیک نباشد.
در طول تاریخ چند بار شده که فردی مدعی ی مهدویت شده و جامعه به هم ریخته و خون و خونریزی شده.
علمای شیعه عموماً از این حرفها نمی زنند.
بله. ما وظیفه و تکلیف نداریم زمان دور یا نزدیک ظهور امام زمان را تخمین بزنیم. بله. ما وظیفه ی مان این است قبل از ظهور حضرت و در زمان ظهور حضرت، پیرو قرآن و سرباز امام زمان باشیم.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
دکتر محسن هشترودی، در جمع جوانان، در کاخ جنوبی جوانان، روزنامه ی کیهان، نوزده بهمن 1350، صفحه ی 15:
«... رازی نسبیت انشتین را درک کرده بود
... بنظر من تابلوی لبخند ژوکوند (مونالیزا) بی ارزش است و لبخند آن بی ارزش تر، در حالی که دلالها توانسته اند قیمتش را به هزارها دلار برسانند
... نمیگویم شعرهای استوریاس و دیگران را نخوانید و نمیگویم اکتشاف و اختراع نکنید، ولی می گویم چرا مطالعات شما منحصر به علوم اجتماعی و مسایل ذوق و هنر شده است. در صورتی که در همین کشور زکریای رازی با مطرح ساختن «دعای دهری» نشان داد که نسبت انشتین را درک کرده بود. همچنین آهن ضد زنگ (بی کربن) را 50 سال پیش شیمیست مخترع با مطالعه ستون های آهنی معابد هندی توانست بسازد کشف آفتابهای خاموش و مسئله کاهش وزن آفتاب ها را 700 سال پیش «گوس» با مدل های ریاضی درک کرده بود، در صورتی که یک «هیئت موجی» بتازگی به درک آن دست یافته است پس بهانه به فرهنگ و محیط نکنید و در مسایلی مطالعه کنید که همیشه بتوان راجع به پیشرفتهای آن نتیجه ای قطعی و قابل سنجش داد ...»
پایان نقل عین سخنان مرحوم دکتر محسن هشترودی.
نظر نویسنده ی وبلاگ:
ــ در متن بالا، یک جا «نسبیت انشتین» است و یک جا «نسبت انشتین». این طبق اصل متن است.
ــ احتمال می دهم خبرنگار روزنامه، بعضی کلمات را نادرست نقل کرده باشد. مثلاً، اگر اشتباه نکنم، منظور دکتر هشترودی از «گوس» فردی غیر از Karl Gauss نیست، یعنی گاوس (که البته املا و تلفظ گوس، در زمان ایشان، شاید رایجتر از گاوس بوده)، و گاوس 700 سال قبل از زمان سخنرانی ی دکتر هشترودی نبوده، بلکه حدود 120 سال قبل از زمان سخنرانی ی ایشان بوده. اگر حدس من نادرست نباشد، بعید است دکتر هشترودی چنین اشتباهی کرده باشد، و احتمالاً اشتباه از خبرنگار یا از تایپیست روزنامه بوده. و البته ممکن است تمام عرایض و حدسیات من نادرست باشد.
ــ چرا دکتر هشترودی مایل بوده جوانان ریاضی خواندشان و فیزیک خواندنشان، بیشتر از توجهشان به هنر و علوم اجتماعی باشد؟ گمان کنم انتظار چندان معقولی نیست که فردی مانند استاد هشترودی برود در میان جمعیت جوانان دیپلمه ی علوم انسانی و علوم تجربی و آنها را بخواهد بکشاند به سمت مطالعات عمیق یا نیمه عمیق در ریاضیات و فیزیک و شیمی. ایشان که می گوید تابلوی لبخند ژوکوند بی ارزش است، بخواهد با سخنانش، جوانان علوم تجربی و علوم جتماعی خوانده را بکشاند به سوی ریاضیات و فیزیک.
ــ «دعای دهری» چه بوده، که بر اساس فرمایش استاد هشترودی، زکریای رازی با مطرح کردن آن نشان داده بوده نسبیت آینشتاین را درک کرده است؟ من نمی دانم چه بوده دعای دهری (و یا کلمه ای دیگر، که شاید دکتر هشترودی آن را گفته بوده، و خبرنگار اشتباهاً «دعای دهری» شنیده و گزارش کرده) و نمی دانم اگر دانستم دعای دهری چه بوده، آیا واقعاً بین دعای دهری و مطرح کردن دعای دهری، و درک کردن نسبیت آینشتاین، می توان ربطی قائل شد یا نه.
ــ من تقریباً فاقد معلومات هنری هستم، و درباره یبیانات دکتر هشترودی درباره ی بی ارزش بودن تابلوی لبخند ژوکوند اظهار نظر نمی کنم. اما این که ایشان فرموده است این تابلوی بی ارزش، با ترفندهای دلالها شده است باارزش، چه صحیح باشد و چه صحیح نباشد، من آن را دارای میزانی ارتباط می بینم با این که شخصیتی والا مانند خود استاد محسن هشترودی، که طبق آگاهی ی بنده بزرگترین ریاضیدان معاصر ایران بوده، ایشان را رسانه ها تبدیل کردند به فردی که در موضوعات خارج از خبرویتش اظهار نظر کند و قرار باشد تقریباً تمام اظهار نظرهایش مقبول جامعه بیفتد.
یعنی آن «دلالها»، ممکن است جای خود را بدهند به «رسانه ها»، در کنار بی دقتی و کم دقتی ی ما مردمان.
ــ سالها قبل فیزیک پیشه آقای دکتر ر. م. حملاتی کرد به دکتر محسن هشترودی، و ریاضیدانها جوابهای شایسته دادند به دکتر ر. م.، یعنی به عبارتی:
چه خوب است اگر دکتر محسن هشترودی در عین شخصیت و جایگاه ممتاز ریاضی اش، حرفهای بی ارزش و کم ارزش در فلسفه و هنر و تاریخ علم و ... می زد، فیزیک پیشه آقای دکتر ر. م. و نویسنده ی این وبلاگ هم حواسشان باشد در آن چاه نیفتند و حرفهای عامیانه نزنند و نقد کردن اشتباهات دکتر محسن هشترودی، پوششی بر عوامگرائی ی خود ماها نباشد.
ــ از یکی از دوستانم شنیدم در یک کتاب (کتابی از مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب؟) خوانده است امام محمد غزالی نظریه ی / ایده ی «جهانهای موازی» را قرنها قبل ارائه کرده است. من احتمال می دهم در آن کتاب و در بعضی صفحات اینترنتی، می خواهند با وصله پینه، نظریه ی / ایده ی «جهانهای موازی» را بچسبانند به امام محمد غزالی و به «متکلمان اسلامی». این ایده ظاهراً بین خود فیزیکدانها و دانشمندها هم معلوم نیست معنائی و وجهی داشته باشد. حالا چرا تاریخچه جعل کنیم و آن را برسانیم به غزالی؟
اگر ابوریحان و بوعلی و رازی و ابن هیثم، اطلاع از قانون جاذبه ی نیوتون و نظریه ی نسبیت آینشتاین و مکانیک کوانتوم نداشتند، این از ارزش و جایگاه علمی ی آنان نمی کاهد. نیوتون هم از علم بعد از خود، بی اطلاع بود. آینشتاین هم از علم بعد از خود بی اطلاع بود. هایزنبرگ هم از علم بعد از خود بی اطلاع بود.
بسم الله الرحمان الرحیم.
حجت الاسلام آقای سیدحسن مصطفوی (مشهور به سیدحسن خمینی)، نوه ی مرحوم حضرت آقای سیدروح الله مصطفوی (مشهور به امام خمینی)، عیناً طبق http://vista.ir/links/23138 :
«23 تیر 1391
..........
چرا ابتدای انقلاب همه خوب شدند؟ چه شد که جامعه ناگهان دین دار شد؟ یا به تعبیری چه شد که دین داری مد شد و هنجار اجتماعی شد؟
..........
مردم می گفتند امام مشکلات ما را، اعم از استبداد، استکبار، تحقیر در برابر خارجی ها و ... حل کرد، پس هرچه می گوید درست است.»
نویسنده ی وبلاگ:
لطفاً در ابتدا حضرت عالی دلیل اقامه بفرما که ابتدای انقلاب همه خوب شدند (قبلاً همه چی بودند؟)، و جامعه ناگهان دیندار شد (قبلاً جامعه دین ندار بود؟)، و دینمداری مُد شد و هنجار اجتماعی شد (قبلاً دین نداری مُد بود؟)، تا آنگاه «مردم» (که مردم می گفتند «امام مشکلات ما را، اعم از استبداد، استکبار، تحقیر در برابر خارجی ها و ... حل کرد، پس هـــــــــــــــرچـــــــــــــــه می گوید درست است»)، اگر بتوانند به سؤالات حضرت عالی جواب بدهند.
و اصولاً آیا جامعه ای که طبق فرمایش آقای سیدحسن خمینی، اگر فردی غیر معصوم «هرچه می گوید» مردم می گویند «درست است»، این جامعه «دیندار است»؟
بسم الله الرحمان الرحیم.
طبق http://scienceworld.wolfram.com/biography/Einstein.html آلبرت آینشتاین گفته است:
I want to know how God created this world. I am not interested in this or that phenomenon, in the spectrum of this or that element. I want to know His thoughts, the rest are details
ترجمه ی بنده، که سال 1388 انجام دادم و در وبلاگ سابقم منتشر کردم، چنین بود:
«من می خواهم بفهمم خدا این جهان را چه گونه آفرید. من به این یا آن پدیده و طیف این یا آن عنصر علاقه ندارم. من می خواهم فکر و مقصود خدا را بفهمم؛ چیزهای دیگر جزئیات هستند.»
امروز دیدم فریمن دایسون هم سخنانی گفته است، شبیه گفته ی آینشتاین.
فریمن دایسون (Freeman Dyson) فیزیکدان نظری و ریاضیدان آمریکائی متولد انگلیس است.
«فریمن دایسون: ریاضیدان، فیزیکدان، و نویسنده»، مترجم هاله المعی، مجلۀ فیزیک، بهار و تابستان 1375، صفحات 16—8:
«[سؤال کننده:] برای ریاضیدانها آخر خط کجاست؟
[جواب فریمن دایسون:] برای ریاضیدانها آخر خط این است که ساختار باید درست از آب دربیاید. تمام مدتی که من ریاضی کار می کردم نکتۀ اساسی پیدا کردن ساختار ِ درست بود. مثل ساختن یک پل است. وقتی تنۀ ساختار درست باشد، بقیۀ جزئیات به طور معجزه آسایی جور درمی آیند. مسئله، درست بودن کل طرح است.
[سؤال کننده:] آخر خط فیزیکدانها چطور؟
[جواب فریمن دایسون:] در فیزیک نظری، می خواهم بگویم مسئله مسئلۀ خواندن ِ فکر خداست. خیلی پیچیده است. آنچه به نظر او زیباست همیشه همان نیست که ما فکر می کنیم. به نظر من روش دیراک می تواند بینهایت گمراه کننده باشد. دیراک معتقد بود راه کشف در فیزیک این است که بگردیم ببینیم چه چیزی زیباست، اما من فکر می کنم این همان چیزی است که او را بد جوری به بیراهه کشاند. اولاً کشف بزرگ او، یعنی معادلۀ دیراک، بر خلاف آنچه بعداً ادعا می کرد، در واقع با این روش پیدا نشد. او این فلسفۀ زیبایی را بعداً از خودش درآورد. اگر نوشته های آن موقعش را ببینید، معلوم می شود که به شدت متکی به تجربه بوده است. و بعداً، وقتی این فلسفۀ زیبایی را پذیرفت، دیگر کشفیاتش تمام شد. جای تأسف است که این فلسفه به درد نخورد. به درد اینشتین هم نخورده بود. او هم در اواخر زندگی همین فلسفۀ زیبایی را داشت و او هم به بیراهه افتاد. آدم هرچه باهوشتر باشد گمراهی اش وحشتناکتر است.
[سؤال کننده:] واقعاً به این حرف اعتقاد دارید؟
[جواب فریمن دایسون:] فکر می کنم دارم. باهوشتر از اینشتین و دیراک نمی توانید پیدا کنید. (صفحه ی 15) هر دوشان در اواخر خط به خاطر پیروی از این فلسفه عقیم ماندند. فقط به این خاطر که توجه شان را به جهان واقعیات از دست دادند. من خوب یادم است که با دیراک این را می گفتم. گفتم در این دنیا جز الکترون چیزهای دیگری هم هست. گفت: "بله، می دانم، اما اول باید از الکترون سر دربیاوریم." به هیچ موضوع دیگری نمی توانست علاقه مند شود. فیزیکدان باید واقعاً به دور و بر خودش هم توجه داشته باشد.
[سؤال کننده:] بعضی وقتها می شنوید ریاضیدانها دربارۀ یک مسئلۀ قدیمی بحث می کنند، اینکه آیا این "چیزی" که داریم با آن کار می کنیم واقعاً ابداع ماست یا همیشه موجود بوده تا یکی بیاید و کشفش کند؟
[جواب فریمن دایسون:] من یقیناً ته دلم افلاطونی فکر می کنم. معتقدم آن چیز همیشه بوده است تا کسی کشفش کند. اما ریاضیات جزء متفاوتی از خلقت است. مثل دنیای فیزیکی نیست. من می گویم کار فیزیکدان این است که به دقت جهان موجود را نظاره کند و بر مبنای آن نظریه بسازد، نه فقط بر مبنای زیبایی. (صفحه ی 16)»