بسم الله الرحمان الرحیم.
عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت: شرح نامۀ امام علی به امام حسن علیهما السلام، دفتر نخست، تهران، صراط، 1384:
«... یکی از دلایلی که سبب شد تا پاره ای از فیلسوفان مغرب زمین در برابر بعضی از ادیان بشورند این بود که می گفتند نسبت انسان و خدا در این ادیان نسبت ارباب و رعیت است، و این نسبت دلپذیر و انسانی نیست. هگل در برابر دین یهود همین سخن را داشت.... (صفحه ی 194)
... در فرهنگ اسلامی یکی از مهمترین خدمات عارفان همین بوده که به ما آموخته اند خدا دوست داشتنی است ... (صفحه ی 195)»
بسم الله الرحمان الرحیم.
قُل لله ِ کَتَبَ عَلی نَفســِه ِ الّرَحمَة ِ / بگو از آن خداوند است که بر خود رحمت را مقرر داشته است (قرآن کریم، سوره ی انعام، آیه ی 12، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).
کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نفســِه ِ الرَّحمَة ِ / پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته است (قرآن کریم، سوره ی انعام، آیه ی 54، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).
وَ رَحمَتی وَســِعَت کُلَّ شَی ء ٍ / و رحمت من همه چیز را فراگیر است (قرآن کریم، سوره ی اعراف، آیه ی 156، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).
لا تَقنَطوا مــِن رَحمَة ِ الله ِ / از رحمت الهی نومید مباشید (قرآن کریم، سوره ی زمر، آیه ی 53، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).
وَ ما أرسَلناکَ إلّا رَحمَةً لــِلعالَمینَ / و ما تو را جز مایۀ رحمت برای جانیان نفرستاده ایم (قرآن کریم، سوره ی انبیاء، آیه ی 107، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).
***
محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، تهران، نشر نی، 1379؛ صفحه ی 570:
«اگر ما مقامی را مافوق قانون فرض کنیم. دیگر قابل نظارت نیست، قابل سؤال نیست و از سوی دیگر، تمام اشکالات جامعه متوجه او خواهد شد[.] ببینید در هر جای دنیا اشکالی صورت می گیرد بلافاصله مقام مسئول را می طلبند که یا عوض می شود و یا استعفا می دهد اما اگر ما فردی را فوق قانون بدانیم، او در چه حوزه ای مسئول است، خطا، برای بشر طبیعی است چگونه می توان به او تذکر داد و اصلاح کرد، به نظر می رسد این فوق قانون دانستن، نشستن بشر خطاکار در جایگاه خداوند است، اوست که فوق قانون است در حالی که خداوند می فرماید: «کتب علی نفسه الرحمة» یعنی خدا مجموعه ای سنن لایتغیر وضع کرده است و به ما اعلام و واجب کرده است مانند عدالت، که خدا را با این عیارها بسنجیم[.] وقتی خدای ما قانونمند و قانونپذیر است، ما کجای کاریم که می خواهیم خودمان را مافوق قانون بدانیم، این یک سوء فهم از قوانین دینی است اما آنچه من از دین می فهمم، این است که قوانین حوزه اجتماع، همه افراد جامعه را بدون استثنا دربر می گیرد و دین هیچ مقام فوق قانونی را به رسمیت نشناخته است.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
عبدالکریم سروش، اوصاف پارسایان، تهران، صراط، 1386:
«وَ لا یُنابـــِزُ بـــِالاَلقاب ِ
لقب زشت بر کسی نمی گذارد.
در قرآن هم آمده است که:
وَ لا تَلمـــِزوا اَنفُسَکُم وَ لا تَنابَزوا بـــِالاَلقاب ِ (حجرات، 11) و از یکدیگر عیبجویی نکنید و القاب زشت بر هم ننهید.
از قدیم الایام تا روزگار حاضر، یکی از راههای تشفّی خاطر این بوده است که آدمیان به یکدیگر لقب زشت بدهند. در سخنان امیرالمؤمنین هست که:
اَلغیبَةُ جهدُ العاجـــِز ِ (نهج البلاغه، کلمات قصار 461) (صفحه ی 399)
غیبت منتهای توانایی ناتوانان است.
کسانی که نمی توانند رودررو با کسی بایستند و سخنشان را بگویند و از مواجهۀ مستقیم عاجزند، تنها راهی که برایشان می ماند این است که دشنامی پشت سر نثار کنند و نیشی بزنند و غیبتی روا دارند، و یا آنکه نام زشتی بر کسی بگذارند. این تنبز به القاب است (نمی دانم بعضی از لقب سازیهای سیاسی که در روزگار حاضر برای زمین زدن اشخاص و بیرون کردن آنها از میدان به کار می رود، جزء تنابز القاب محسوب می شود یا نه؟!) یعنی آنکه آدمی نامی یا کلمه ای به کسی بچسباند تا او را بدنام و موهون کند و شخصیّت اجتماعی اش را لجن مال کند. یکی از شعرای مشهور عرب ملقب به ابوالعتاهیه است. وی مدیحه گوی خلفای بنی عباس و خصوصاً هارون الرشید بود. می گویند شعر او گاه بسیار لطیف بود به طوری که در یکی از اوقات که در برابر خلیفه مدیحه ای می خواند، یکی از اطرافیان گفت: ببینید که خلیفه از روی تخت خویش پرواز نکرده باشد. پاره ای از [ا]بیات آن مدیحه این بود:
اتته الخلافة منقادةً
الیه تجرّر أذیالها
فلم تک تصلح الا لَهُ
و لم یک یصلح الا لها
و لو رامها أحدُ غیره
لزلزلت الارض زلزالها
خلافت دامن کشان و با کمال تمکین سوی خلیفه آمد.
آری خلافت جز برای او و او جز برای خلافت شایسته نبود. (صفحه ی 400)
اگر کسی غیر از او قصد خلافت می کرد زمین را زلزله ای سخت فرا می گرفت.
با این همه به وی ابوالعتاهیه می گفتند. ابوالعتاهیه لقب زشتی است. عتاهیه به معنای سبک مغزی و سخافت عقل است و ابوالعتاهیه یعنی شخص سخیف العقل و نادان. این لقب چنان مشهور و رایج است که شاید اگر امروز در ادبیات عرب اسم اصلی او را ذکر کنند کسی نشناسد. اتفاقاً روزی در حضور اما[م] رضا (ع) از ابوالعتاهیه ذکری به میان آمد. امام (ع) مردم را از به کار بردن این لقب در مورد او منع فرمودند و گفتند که این تنابز القاب است و ناصواب است.
قبلاً در باب «فحش» گذشت که یکی از اوصاف متقین دور بودن زبانشان از فحش و کلمات رکیک است: بَعیداً فُحشُهُ. حال باید بگوییم تنابز به القاب نیز خود یکی از انواع فحش است. (صفحه ی 401)»
بسم الله الرحمان الرحیم.
عین کامنت امیرمهدی در ذیل مقاله ای از وبلاگ سیدهادی طباطبائی (http://tabatabaie.blogfa.com/post-147.aspx ):
«امیرمهدی
دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 21:44
محمد حسین فضل الله (لعنه الله) یک انسان بی دین بود که وجودش مملو از هوای نفس و دنیا طلبی بود و عاقبت همین دنیا طلبی باعث شد که در جهنم ابدی حق تعالی گرفتار شود.»
پایان نقل نظر امیرمهدی.
سیدعباس سیدمحمدی:
بنده نظرات سیدجعفرمرتضی عاملی در ردّ نظرات سیدمحمدحسین فضل الله را در کتاب رنج های حضرت زهرا (ترجمه ی محمد سپهری، تهران، تهذیب، 1387؛ ترجمه ی مأساة الزهراء علیها السلام) خوانده ام و گمان کنم تمام نظرات فضل الله را در موضوع مورد بحث ضعیف و مردود می دانم و از آگاهی و دانائی ی سیدجعفرمرتضی در موضوع مورد بحث، بهره مند شدم. اما این که به سیدمحمدحسین فضل الله بگویند «لعنه الله» و این که چشم جهنم بین داشته باشند عزیزان و درباره ی سیدمحمدحسین فضل الله بگویند «باعث شد در جهنم ابدی حق نعالی گرفتار شود»، اینها را افراطگری می دانم. این سخن امیرمهدی را هم افراطگرائی می دانم (عین کامنت امیرمهدی در وبلاگ جواد خراسانی در ذیل http://cheshmejoo.blogfa.com/post-397.aspx ):
«امیرمهدی
شنبه 17 مهر 1389 ساعت 17:52
من با یقین می گویم و قیامت هم پاسخگو هستم. از طرق غیر عادی به مارسید که از همان زمانی که قرار بود اعلام مرجعیت کنند تا زمان فوت آقای بهجت (رضوان الله علیه) ایشان اعلم فی الارض بود و خدا می داند که بالاتر از ایشان نبود.»
بنده چند سال پیش از خویشاوندم که طلبه ی درس خارج در قم است شنیدم و الان هم تلفن کردم و ایشان تأیید کرد، که (مرحوم) آقای شیخ علی پناه اصلانی اشتهاردی در ضمن مباحثی به حدیث قلم و دوات شک کرده بوده، و به این دلیل، پسر مرحوم آقای جواد تبریزی رفتارش با آقای شیخ علی پناه سنگین شده بوده و در تعدادی از جلسات خصوصی در قم هم نسبت به آقای شیخ علی پناه و تشکیکش در حدیث قلم و دوات واکنشهای منفی ابراز می شده. خویشاوندم گفت شیخ علی پناه مجتهد بود و شاگرد آقای اراکی بود. خویشاوندم گفت تاریخ پر است از این لعنها و حتا کافر خواندن افراد. خویشاوندم گفت علمای اهل سنت هم بعضاً عالمانشان را به دلیل تغییر رأیشان و آراء جدیدشان لعن می کردند و حتا کافر می خواندند.
***
طبق http://www.dipna.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=3944&Itemid=1 سیدمحمدحسین فضل الله در وصیتنامه ی فکری ـ سیاسی اش گفته است:
«اگر حق چنین سفارشی را داشته باشم سفارشم به علمای اسلام این است که به بعد جهانی اسلام توجه کند، اختلافات مذهبی را ابزاری برای ساقط کردن اخوت اسلامی قرار ندهند و اختلاف مذهبی را همانند هر اختلاف فرهنگی و فکری بنگرد.و گفت و گو را مبنای حل این مشکلات قرار دهند. »
«ما باهم برای ایجاد آگاهی در امت نسبت به اسلام اصیل حرکت کردیم تا با نیروهای فکری و فرهنگی ای که داریم خحط اسلامی را که همان خط اهل بیت (ع) است تثبیت کنیم.»
***
طبق وبسایت سیدمحمدحسین فضل الله در http://www.bayynat.ir/index/?state=es ایشان در جواب استفتاء عیناً گفته است «ما معتقدیم حضرت زهرا (علیها السلام) معصوم است و سه دلیل بر این امر داریم».
[تکمله در تاریخ اول آذر 1389:
گفت و گوی تلفنی ی بنده با حجت الاسلام توکلی عضو دفتر مرحوم آقا میرزا جواد تبریزی در تاریخ اول آذر 1389 ساعت هفده:
آقای توکلی:
ما بارها تعبیر ضال و مُضلّ را از آقای تبریزی شنیدیم درباره ی فضل الله. ولی هرگز تعبیر لعنت الله علیه و لعنه الله درباره ی فضل الله را از آقای تبریزی و آقای وحید خراسانی و از هیچ فقیهی نشنیدیم.
آقای وحید گفته بود من تا یقین نکنم فضل الله چنان مطالبی گفته موضع نمی گیرم ولی اگر یقین کنم عقب نمی نشینم.
آقایان تبریزی و وحید خراسانی و سیستانی و تقی قمی و بسیاری از فقیهان در قم و سیستانی گفتند نظرات فضل الله را انحرافی و مخالف مسلمات اعتقادات شیعیان می دانند، اما هرگز نشنیدیم هیچ کدام از فقیهان تعبیر لعنت الله علیه و لعنه الله را در مورد فضل الله به کار ببرد.
البته تعبیر لعن وجود دارد در قرآن و روایات. اما «لعن» برای من تعبیر مشکلی است. تعبیر خیلی سنگینی است. روایت است اگر انسان کسی را لعن کند که مستحق لعن نباشد، لعن به خودش برمی گردد.
بهتر است با مطالعه و معرفی ی کتابهایی که با برهان و استدلال، نادرست بودن نظرات فضل الله را نشان داده اند، در عدم ترویج عقاید نادرست کوشش کنیم. با فحش و لعنت کار نداشته باشیم. با فحش و لعنت کاری انجام نمی شود.]
[تکمله در تاریخ هفتم آذر 1389:
ــ سؤال:
سلام علیکم حضرت آقای مکارم شیرازی مد ظله.
یکی از مسلمانان عیناً گفته است
«محمد حسین فضل الله (لعنه الله) یک انسان بی دین بود که وجودش مملو از هوای نفس و دنیا طلبی بود و عاقبت همین دنیا طلبی باعث شد که در جهنم ابدی حق تعالی گرفتار شود»
لطفاً بفرمائید دیدگاه و نظر حضرت عالی درباره ی این که سیدمحمدحسین فضل الله را با عبارت «لعنه الله» نام ببرند و این که او را در جهنم ابدی ی خداوند بدانند چیست.
لطفاً بفرمائید از دیدگاه حضرت عالی اگر عالمی شیعه در آتش زده شدن خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها شک کند یا در سقط فرزند حضرت زهرا شک کند و شکش را در کتاب منتشرشده اش بیان کند، این عالم شایسته ی عبارت «لعنه الله» است و شایسته است او را در جهنم ابدی ی خداوند بدانند؟
با تشکر.
تهران.
سیدعباس سیدمحمدی.
ــ عین جواب داده شده از طریق ایمیل:
Flag this messageپاسخ سوالSunday, November 28, 2010 4:39 PM
From: "Makarem.ir@yahoo.com" <Makarem.ir@yahoo.com>Add sender to ContactsTo: seyyed_mohammadi@yahoo.com
بسم الله الرحمن الرحیم
:: با اهداء سلام و تحیت؛
جواب : اینگونه تعبیرات از هیچ مسلمانی نباید صادر شود و اگر یک عالم دینی اشتباهی داشته باشد باید به طور منطقی اشتباه او را اصلاح کرد.
همیشه موفق باشید
دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی: / بخش استفتاءات]
بسم الله الرحمان الرحیم.
1) از مشهورات است که امام جعفر صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء ملحد مناظرات و گفت و گوهایی انجام داده و ظاهراً از مشهورات است با این که اختلاف عقیدتی بین امام صادق و ابن ابی العوجاء از زمین تا آسمان بوده، امام صادق هرگز تندی ای نمی کرده با ابن ابی العوجاء.
الف) متن فارسی:
عیناً به نقل از http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4268&id=28069 :
«ابن ابی العوجا که یکی از مادی گرایان روزگار خود بود به اتفاق دوستش در مسجدالنبی نشسته بود و درباره مبدا هستی سخن می گفتند . وی در هنگام گفت وگو برخی از عقاید خود را مطرح ساخت مبنی بر این که تدبیر و تقدیری در کار نیست و طبیعت، خود، خویشتن را ساخته، از آغاز تا ابد چنین بوده است و خواهد بود و . . . .
همین که سخنانش به این جا رسید مفضل که از یاران امام صادق علیه السلام به شمار می رفت و شاهد گفت وگوی آنان بود، با خشم به آنان نزدیک شد و با فریاد گفت: دشمن خدا، خالق و مدبر خود را که تو را به بهترین صورت آفریده انکار می کنی؟ جای دور نرو، اندکی در خود و حیات و زندگی و مشاعر و ترکیب خودت فکر کن تا آثار و شواهد مخلوق و مصنوع بودن را دریابی .
ابن ابی العوجا که مفضل را نمی شناخت پرسید: تو کیستی و از چه دسته ای؟ بیا براساس اصول و مبانی کلامی با هم بحث کنیم . اگر دلایل قوی و محکم داشته باشی از تو پیروی می کنیم و اگر از اصحاب جعفر بن محمد علیهما السلام هستی که او با ما این گونه سخن نمی گوید . او گاهی بالاتر از این چیزها را از ما می شنود اما هرگز دیده نشده است از کوره در برود و با ما تندی کند و دشنام دهد . با کمال بردباری سخنان ما را می شنود . صبر می کند تا آن چه را می خواهیم بگوییم . در مدتی که اشکالات و دلایل خود را ذکر می کنیم او چنان ساکت و آرام است و با دقت گوش می کند که گمان می بریم در برابر اندیشه ما تسلیم شده است . آنگاه با مهربانی پاسخ سخنان ما را می دهد و با جمله هایی کوتاه و پرمغز چنان راه را بر ما می بندد که قدرت فرار از ما سلب می گردد . اگر تو از اصحاب او هستی با ما آن گونه سخن بگو .»
ب) متن عربی:
عیناً به نقل از http://www.imamreza.net/arb/imamreza.php?id=189&page=3 :
«خلع « المُفضَّل » (44) نعلَیه وقد ولج البقعة المقدّسة بین « القبر » و « المنبر »، جلس یتأمّل، فلعل نفسه تستعید طمأنینتها فی هذه الروضة.کانت شمس الأصیل تتهادى فی الأُفق وترسل أشعّتها الذهبیة عبر الکُوى والنوافذ فتملأ مسجد النّبیّ بالنور والسکینة والجلال.
امتعض « ابن المفضل » وهو یرى رجلاً یقتحم تلک السکینة.. لیس هناک من لا یعرف « ابن أبی العوجاء » (45).
تساءل ابن المفضّل وهو یراقب الرجل وقد اتّخذ مجلسه قریباً.
کادت السکینة تعود مرّة أُخرى إلى المکان لولا رجل آخر یلج المسجد ویتّجه صوب ابن أبی العوجاء، ویجلس فی حضرته جلسة المُرید فی حضرة الساحر. وجد المفضّل نفسه یصغی إلى حدیث الرجلین، قال ابن أبی العوجاء وهو ینظر إلى قبر آخر الأنبیاء:
ـ لقد بلغ صاحب هذا القبر ذروة المجد.
أجاب صاحبه:
ـ کان ولا شک فیلسوفاً ادّعى المنزلة الکبرى، وجاء بالمعجزات العظمى فبهر بذلک العقول، فلمّا دخل الناس فی دینه أفواجاً قرن اسمه باسم ناموسه، فإذا اسمه یتردّد فی کلّ بقاع الدّنیا فی کلّ یوم خمس مرّات.أمسک ابن أبی العوجاء خیط الحدیث:
ـ دع ذکر محمّد فقد تحیّر فیه عقلی وحدّثنی فی الأصل الذی یمشی به، ولیس هناک من أصل، فالأشیاء موجودة هکذا منذ الأزل لا صنعة فیها ولا تقدیر ولا صانع ولا مدبّر، وعلى هذا کانت الدّنیا ولم تزل وما تزال.. وما یُهلکنا إلاّ الدهر.
لم یتحمّل المفضّل أکثر من هذا، انفجر فی أعماقه برکان هائل، ووجد نفسه ینتفض وقد امتلکته ثورة الغضب:ـ یا عدوّ الله، ألحدتَ فی دین الله وأنکرت الذی برأک فسوّاک فخلقک!
رمق ابن أبی العوجاء الثائر باستخفاف:
ـ یا هذا، إن کنت من أهل الکلام کلّمناک، وإن کنت من أصحاب جعفر الصادق فما هکذا یخاطبنا! ولقد سمع منّا أکثر ممّا سمعتَ فما أفحش فی خطابنا.»
2) عیناً به نقل از روزنامه ی ملت ما، پنج شنبه سیزده آبان 1389، صفحه ی چهار:
«آیت الله مصباح یزدی گفت: «وقتی کتاب آشوری چاپ شد عمامه بر زمین زدم که ما در حوزه باشیم و این مطلب به نام دین منتشر شود.» آیت الله مصباح یزدی در مصاحبه یی با کتاب ماه فرهنگی تاریخی به عملکرد حوزه بعد از انتشار کتاب توحید آشوری اشاره و تصریح می کند: «در آن زمان یک عده از طلبه های بسیار متدین و انقلابی، کتاب «توحید» آشوری را که قاچاق بود می آوردند و پخش می کردند. دو سه صفحه یی که خواندن، بهت زده شدم که چه جور کسی جرات دارد به نام دین، چنین حرف هایی بزند. کتاب را سراپا مطالعه کردم و دیدم که سراپا زهر است.»