قسمت «خدا» در مغز

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            مثیو اَلپر (Matthew Alper) در نیویورک سیتی متولد شد. کتاب قسمت «خدا» در مغز: تفسیری علمی از معنویت و مذهب و خدا در انسان (The “God” Part of the Brain: A Scientific Interpretation of Human Spirituality and God) در سال 2008 منتشر شده و اولین انتشارش در سال 1996 بوده. 

                                        http://ebooks-imgs.connect.com/product/400/000/000/000/000/162/918/400000000000000162918_s4.jpg

پرهیز از خطا ، اما نه با نفی هر گونه پرسش

                     بسم الله الرحمان الرحیم.

            حمید وحید دستجردی، «بازآموزی پارادکس تأیید، فکر دینی و جدال با مدعی»، در: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعتـ نظریۀ تکامل معرفت دینی، تهران، انتشارات صراط، بهار 1388؛ صفحه ی 674—623:

            «... صادق لاریجانی: معرفت دینی ... آقای لاریجانی ... (صفحه ی 625)

... آقای لاریجانی ... شکی نیست که با نفی و طرد هر گونه پرسش و تجربه می توان از احتمال و ریسک خطا پرهیز کرد اما این امر مانع از کشف بینشها و (صفحه ی 673) افقهای متعالیتر نیز خواهد شد. اگر قرار است «حقیقت»ی در کار باشد، «خطا» نیز اجتناب ناپذیر خواهد بود. اگر کسانی گمان می کنند با مطرح کردن چند حصر عقلی، چند قاعدۀ بدیهی یا تکیه بر الفاظی از قبیل «معتبر حکیم»، «عدم اتحاد صور نوعیه»، «ظهورات کلامیه» و مانند آنها حقایق مهمی را آشکار کرده اند نه تنها گمان باطل زده اند که خدا را نیز به عظمت نشناخته اند و ما قدروا الله حق قدره. عالمی را به خداوند نسبت داده اند که نه با لطیف بودن او سازگاری دارد و نه با خبیر بودنش و هو الطیف الخبیر. در این عالم هیچ «حقیقت»ی به سادگی به دست نمی آید زیرا هیچ «حقیقت»ی ساده نیست. صحنه های جدال فکری را به محاکمات اخلاقی تبدیل کردن، «خطاهای معرفیتی» را گناه، شکاکین را منحرفانی که باید به آتششان درافکند و پاسخگویی به منتقدین را «رجم شیطان» خواندن نه معضلی را پاسخگویی می کند و نه خدمتی را به فکر دینی. جاده ای که به «حقیقت» منتهی می شود، مسیری است که در هر گوشه و کنار آن انواع و اقسام پارادوکس ها، تناقضات و تشکیکات وجود دارد. هیچ امر «غیر طبیعی»یی در این راه وجود ندارد و هیچ قافله و صنفی را نیز برتری معرفتی به دیگری نیست. در محشر «عقل» هیچ ملتی «برگزیده» خداوند نیست. و پر واضح است که کسی که می خواهد در این مسیر گام زند از قبل باید انواع جراحتها و زخمها را به جان خریده باشد که تنها آن کس که خطر می کند خطا می کند و تنها نیز هموست که توانایی گشودن افقهای تازه را خواهد داشت. هیچ راه «میانبر»ی به حقیقت وجود ندارد. ترک خطر کردن پشت به نور کردن است. خداوند را در نور می باید جست نه در تاریکی. (صفحه ی 674)»  

 

                    http://s1.picofile.com/file/6182906436/marefatt.jpg 

 

                http://s1.picofile.com/file/6182884304/hamid_e_vahid_e_dastjerdi.jpg 

 

                               http://s1.picofile.com/file/6182886316/hamid_e_vahid_e_dastjerdi_2.jpg

پژوهش از راه اینترنت + پژوهش و مطالعه به روشهای کلاسیک

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            ایمانوئل کانت، سنجش خرد ناب، ترجمه ی دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، چاپ سوم، تهران، امیر کبیر، 1387، پیشگفتار مترجم بر ویراست دوّم ِ ترجمه ی فارسی:

            «در این تردید نیست که امروز در هیچ زمینه ای نمی توان پژوهش از راه اینترنت را کنار گذاشت. یعنی در عمل هر گونه پژوهش بی بهره گیری از توانشهای اینترنت، کاسته خواهد بود. این حقیقتی است که اکنون اینترنت و سایبر اسپـــِیس یا به تَشنیک ـ واژه ی ما «رایان ـ اسپاش» (cyberspace)، همه ی researcher/research worker ها را به searcher تَرادیسیده است.

            ..........

            کار «جستجو» (search) ... به عاملهای هوش (Intelligenz) و آروین/تجربه (Efahrung)، و هر آینه به شکیبایی، بستگی دارد. (صفحه ی XXIII).

            توجه به اینترنت نباید ما را از مطالعه و پژوهش به روشهای کلاسیک بازدارد. (صفحه ی XXVI).»

            [و دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، در ادامه ی این که به ریاضیات می گوید مزداهیک و به معماری می گوید مهرازیک و به هندسه می گوید هندازش و اندازش و به صرفاً می گوید ایواز و به بشریت می گوید مردمگان و به جالب می گوید اَندَراَستیک و به جای بدون می گوید بی از و به تقلید می گوید اپی نگاری و به احتمال می گوید شاید ـ شوش و به اطلاع می گوید اَزدا و به اطلاعات می گوید اَزداها و به جای دایره می گوید پَرهون و به جای مربّع می گوید چهارگوش و به جای مثلّث می گوید سه گوش و به جای خطر می گوید سیج، که ظاهراً اینها از مصداقهای «گستراندن زبان پارسی» است، در صفحه ی XXVII پیشگفتارش بر چاپ سوم سنجش خرد ناب گفته است «اُستانهای یگانسته ی آمریکا (U.S.A.)»، که با تصریح بر U.S.A. در داخل پرانتز، اُستانهای یگانسته ی آمریکا یعنی ایالات متحده ی آمریکا!!!]  

 

               http://s1.picofile.com/file/6180381286/khaansaari_adibsoltaani_seyyedmohammadi.jpg

غربیهاعلوم انسانی ی «اسلامی»رابه رسمیت می شناسند،اماایرانیهانه!!

            بسم الله الرحمان الرحیم. 

                    

علوم انسانی (humanities) یعنی چی؟ توجه کنید به تعریفی که در وبسایت مرکز علوم انسانی ی مینه سوتا، در http://www.minnesotahumanities.org/  ، گفته اند:

The humanities are branches of knowledge concerned with human thought and culture—language, history, literature, civics, philosophy, ethics, jurisprudence, religion, anthropology, archaeology. Often referred to as liberal arts, these branches combine to form a foundation for human interaction and connection

و تعریفی که در http://www.wisegeek.com/what-are-the-humanities.htm گفته اند:

The humanities are an extremely broad set of academic disciplines. The humanities can be defined essentially as "anything that isn't an empirical science." This encompasses the classics, history, languages, law, literature, performing arts, philosophy, religion, and visual arts. Some disciplines may be considered part of both the humanities and the sciences: for instance anthropology and linguistics. Most college graduates have their degree in one of the humanities

            و تعریفی که در http://eprints.nuim.ie/393/1/Edith_Stein.pdf ، Mette Lebech ، دانشکده ی فلسفه ی دانشگاه مِینوث ایرلند، گفته است:

… the humanities are dealing with: sociology, history, anthropology, law, politics etc

            طبق این سه تعریف، علوم انسانی تعدادی از علوم غیر تجربی هستند، و البته بعضی از علوم، مشترک هستند بین علوم انسانی و علوم تجربی. تعدادی از علوم انسانی، طبق این تعریفها: ادبیات، زبان، فلسفه، ادیان، حقوق، و جامعه شناسی.

            ظاهراً سخت نیست ببینیم «فلسفه ی اسلامی» و «جامعه شناسی ی اسلامی» و «حقوق اسلامی» در آثار غربیان رسمیت دارد. حتا «علوم انسانی ی اسلامی» (Islamic Humanities) رسمیت دارد و در آثار و گفتار غربیان به کار می رود. با توجه به این که «علوم انسانی»، یعنی تعدادی از علوم، و اگر نه تمام تعدادی از این علوم، بلکه حد اقل تعدادی از این علوم، مانند فلسفه و جامعه شناسی و حقوق، قطعی و مسلّم است که در آثار و گفتار غربیان رسمیت دارند و وجود دارند، بنده متوجه نمی شوم جملاتی مانند «چیزى بنام علوم انسانى اسلامى «مطلقاً» وجود ندارد» و این که «علوم انسانی مانند اسب تک شاخ است» واقعاً چه گونه ممکن است از اندیشمندان و دانشمندان ایرانی صادر شود؟

            ــ فلسفه ی اسلامی:

            سخت نیست ببینید Islamic Philosophy در آثار و گفتار دانشمندان غربی، وجود دارد و رسمیت دارد؛ از جمله:

            طبق دایرت المعارف فلسفه ی راتلیج، طبق http://www.rep.routledge.com/article/H057 :

Islamic philosophy may be defined in a number of different ways, but the perspective taken here is that it represents the style of philosophy produced within the framework of Islamic culture

            ــ جامعه شناسی ی اسلامی:

            سخت نیست ببینید Islamic Sociology در آثار و گفتار دانشمندان غربی وجود دارد و رسمیت دارد؛ از جمله:

جامعه شناسی ی اسلامی، در معرفی ی http://books.google.com/books?id=eULAbwAACAAJ&dq=%22islamic+sociology%22&hl=fa&ei=VmPZTMCmNILssgaKoamTCA&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=2&ved=0CCEQ6AEwAQ از کتاب Islamic Sociology اثر Frederic P Miller و  Agnes F Vandome و John McBrewster ، منتشر شده در سال 2010 توسط گروه انتشاراتی ی آلمانی ی VDM Publishing House Ltd ، این گونه تعریف شده:

Islamic sociology is a discipline of Islamic studies and the social sciences

یعنی جامعه شناسی ی اسلامی دیسیپلینی از مطالعات اسلامی و علوم اجتماعی است.

            ــ حقوق اسلامی:

            دشوار نیست ببینید Islamic Law در آثار و  گفتار غربیان وجود دارد و رسمیت دارد؛ از جمله:

حقوق اسلامی را در http://lawreligionethics.net/2010/03/the-red-herring-of-sharia-in-human-rights-debates/ چنین تعریف کرده اند:

Sharia or Islamic law is a discipline within the historical tradition of Islam.  It is one among many disciplines, such as theology, philosophy, history, and mysticism

            ــ خود ِ Islamic Humanities را هم می توانید بررسی کنید؛ از جمله:

http://www.slu.edu/x14979.xml

Saint Louis University

G. John Renard, Ph.D.

My research over the past thirty-five years has centered on Islamic Humanities

چیزى به نام علوم انسانى ی اسلامى «مطلقاً» وجود ندارد؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            قسمتهایی از عین سخنان سیدمرتضی مردیها، به نقل از http://www.mghaed.com/lawh/interviews/int.mardiha.htm :

            «ــ چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد.

            ــ وقتى جایى را به ضرب و زور یکدست بکنید، دیگر انگیزه‏اى براى فعالیت باقى نمى‏ماند.

            ــ من به چشم خودم دیدم که حمله مى‏کردند به کتابخانه‏ها و کتابفروشیهابعضى از همین بچه‏هایى که حالا آزاداندیشى و آزادیخواهى را رهبرى مى‏کنند جزو آنها بودند. البته اشتباه براى هرکسى ممکن است رخ بدهد. مهم این است که بسیارى از آنها اینک در صراط مستقیم لیبرالیسم قرار گرفته‏اند.

            ــ همین خواندن فیزیک یا ریاضیات محض یا شیمى که محتوایش هیچ ربطى به حکومت ندارد، براى ما قوه تشخیص، قدرت استفاده از تجربه و قدرت محاسبه ایجاد مى‏کند. و این باعث مى‏شود که ابداع به‏جاى تقلید و مدرنیته به‏جاى سنت بنشیند.

            ــ مهمترین درس انقلاب فرهنگى این بود که هرکس راه‏حلى خیلى متفاوت از راههاى معمول مطرح کرد، باید شک کنیم.

            ــ به نظر من این روحیۀ‌ لیبرالى که امروز بر جنبش دانشجویى حاکم است نتیجۀ آن تجربیات است.»

            پایان نقل سخنان سیدمرتضی مردیها.

            نظر سیدعباس سیدمحمدی:

            ــ من، از جمله، طبق جمله ی خود مردیها، که «هر کس راه ‏حلى خیلى متفاوت از راههاى معمول مطرح کرد، باید شک کنیم»، به این جمله ی مردیها، که «چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»، شک می کنم.

            علوم انسانی ظاهراً ریشه در اندیشه ها دارد. اندیشه ها هم، جهان بینی هایی دارند و ایدئولوژی هایی دارند، یا جهان بینی هایی و ایدئولوژی هایی می سازند. اندیشه ها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، ظاهراً ارتباطی با پدیده های مطلقاً مادّی ندارند، ولی آیا با جامعه شناسی و روان شناسی و انسان شناسی و مدیریت و ... هم ارتباط ندارند؟

            حتا در قرنهای گذشته، اندیشه ها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، بر موضوعات مادّی ای مانند این که زمین دور خورشید می گردد یا خورشید دور زمین می گردد، اثر داشته.

            به نظر من، علوم انسانی ی لیبرالیستی و علوم انسانی ی کمونیستی و علوم انسانی ی اسلامی، می توانند وجود داشته باشند و با هم تفاوتهایی داشته باشند.

            شما Islamic sociology را ببینید. آیا دیسیپلینی مطلقاً ساختگی و فرمایشی است؟

            باید تأکید کنم مخالفت من با نظر سیدمرتضی مردیها، به هیچ وجه به معنای موافقت با تسلط حوزه های علمیه ی دینی بر دانشگاه ها و به معنای تغییرات فرمایشی و آئین نامه ای در محتوای درسهای علوم انسانی نیست. دانشگاه و حوزه، اگر می خواهند با هم ارتباط داشته باشند، باید کاملاً آزادانه باشد. نه طبق فرمایش و آئین نامه. 

                      همچنین، ظاهراً تردیدی نیست که علوم انسانی ی اسلامی، به عنوان واقعیت خارجی، «وجود دارند». گمان کنم منظور استاد دکتر سیدمرتضی مردیها، از این که علوم انسانی ی اسلامی مطلقاً وجود ندارد، این است که علوم انسانی ی اسلامی، معنای موجّه و دانش پسند ندارد. البته بنده با فرمایش ایشان مخالفم. 

            ــ سیدمرتضی مردیها گفته است «مهم این است که بسیارى از آنها اینک در صراط مستقیم لیبرالیسم قرار گرفته‏اند». خب البته نظرش را گفته ایشان. اما آیا، با توجه به این که لیبرالیسم ایدئولوژی و جهان بینی است (و البته چون «ایدئولوژی» طنین خوبی ندارد، علاقه مندان لیبرالیسم، دوست ندارند لیبرالیسم را ایدئولوژی و جهان بینی بدانند، بلکه آن را «کوشش فکری» و مانند آن معرفی می کنند)، با ویژگیها و خواستهای خودش، نظرات و دیدگاهها و آراء سیدمرتضی مردیها درباره ی علوم انسانی و مسائلی دیگر، ارتباطی با جهان بینی و ایدئولوژی ی لیبرالیستی ی او ندارد؟

            ــ این گفته ی سیدمرتضی مردیها، که «به نظر من این روحیۀ‌ لیبرالى که امروز بر جنبش دانشجویى حاکم است نتیجۀ آن تجربیات است»، ظاهراً ناقص است. ظاهراً کاملترش این است:

            روحیاتی بر جنبش دانشجوئی ی ایران حاکم است، که یکی از آنها، روحیه ی لیبرالی است. روحیه ی لیبرالی، روحیه ی سوسیالیستی، روحیه ی مذهبی ی انتقادی، روحیه ی مذهبی ی سنتی، روحیه ی تقریباً فاقد گرایشهای سیاسی. انواع روحیات. و ظاهراً روحیه ی لیبرالی، روحیه ی شاخص یا روحیه ی مسلط بر جنبش دانشجوئی نیست.

            ــ سیدمرتضی مردیها گفته است «باعث مى‏شود که ابداع به ‏جاى تقلید و مدرنیته به ‏جاى سنت بنشیند».

            احتمال می دهم ایشان می خواهد بگوید مدرنیته معادل ابداع است و سنت معادل تقلید. البته به نظر بنده این حرف نه تنها «قطعیت» (ظاهراً از واژه های محبوب سیدمرتضی مردیها) ندارد، بلکه «وجاهت» ندارد.

            ــ با آرزوی توفیق برای سیدمرتضی مردیها.