بسم الله الرحمان الرحیم.
در شیوه نامه ی یکی از ناشرانی که با آنها همکاری می کنم، گفته اند در فارسی همزه وجود ندارد و باید از املاهای «آئینه» و «گوئی» و «سرمائی» به شدت اجتناب کرد. در شیوه نامه ی همان ناشر، ضبط فارسی ی «ژوئن» و «سئانس» و «ژوئیه» و «پنگوئن» و «ایدئال» برای نامها و واژه های اروپائی، نه تنها مورد قبول قرار گرفته، بلکه پیشنهاد شده است.
بله. آن ناشر که گفته فارسی همزه ندارد، و چون همزه ندارد املاهای آئینه و گوئی و سرمائی و مانند آنها نادرست است، دو اشتباه کرده. اولاً فارسی همزه دارد، و بحثها در این است که همزه در فارسی فونمیک است یا فونتیک. ثانیاً، نشانه ی «ئـ» و «ـئـ» در رسم خط فارسی، هم ممکن است نشان دهنده ی همزه ی خالص باشد، و هم ممکن است نشان دهنده ی توالی ی مصوتها باشد. اما بعضی افراد گمان می کنند نشانه ی «ـئـ» فقط نشان دهنده ی همزه ی خالص است.
در فارسی، اگر واقعاً āyine تلفظ کنیم، یعنی به ترتیب «آ» و «ی»ی صامت (نشانه ی فونتیک [ j ]) و «ی»ی مصوت (نشانه ی فونتیک [ i ])، البته تنها ضبط درست «آیینه» است. اگر āine تلفظ کنیم، یعنی به ترتیب «آ» و «ی»ی مصوت، برای نشان دادن توالی ی مصوت ā و مصوت i ، چه راهی است در امکانات رسم خط فارسی؟
طبق شمّ زبانی و آگاهیهای زبانی ی بنده، هر دو تلفظ āyine و āine (و البته تلفظ سوم āyene ، که قاعدتاً «آینه» نوشته می شود) وجود دارد در زبان فارسی. و من برای نشان دادن تلفظ āine و تعداد قابل توجهی واژه ها در زبان فارسی که در آنها توالی ی مصوتها است، و برای نشان دادن توالی ی مصوتها در نامها و واژه های اروپائی، نشانه ای جز «ـئـ» سراغ ندارم در امکانات خط فارسی.
بنده هر دو املای آیینه و آئینه، و گویی و گوئی، و سرمایی و سرمائی را درست می دانم، بسته به این که تلفظ چه گونه باشد. حکم دادن به این را که فارسی همزه ندارد، و چون همزه ندارد املای آئینه و گوئی و سرمائی و مانند آنها نادرست است، کلاً مردود می دانم.
تعدادی از نشریات، ظاهراً برای این که بگویند «ما دارای رسم خط مخصوص هستیم»، مؤکداً از املای «اسراییل» و «مسوول» (و نه «مسئول» و نه «مسؤول») استفاده می کنند.
احتمال می دهم املاهای «سوید» (نام کشور) و «اسراییل» و «سوییس» و «سویس»، برآمده از دیدگاهی است که فارسی و زبانهای اروپائی همزه ندارند، و «ـئـ» نشان دهنده ی همزه است، و برای ضبط نامها و واژه های فارسی و اروپائی صحیح نیست از نشانه ی «ـئـ» استفاده کنیم.
بنده این دیدگاه را از آگاهی ی سطحی ی افراد از مسائل گوناگون خط فارسی می دانم.
حاشیه:
یک) دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، از طرفی قائل است به این که 1) «زبان عربی از نظر تلفظ مطلقاً در فارسی نفوذ نداشته است» (درآمدی بر چگونگی ِ شیوه ی خطّ ِ فارسی، ویراست سوم، تهران، امیر کبیر، 1378، صفحه ی 34)، و از طرفی قائل به این است 2) در فارسی همزه فیزیولوژیک و فونتیک است، و نه فونمیک، و گفته است در لغت عربی ی «مسئله» هم اگر فارسی واقعاً ما همزه تلفظ می کنیم، این مانند الگوی «هم ـ آهنگ» است در «الگوی دوکلمه ای» (صفحات 10 تا 18). بنده، با حد اقل یک نمونه تلفظ، گمان می کنم گزاره ی دوم دکتر ادیب سلطانی باطل می شود، و با پذیرفتن اجمالی ی (؟) گزاره ی اول ایشان، همزه در فارسی را فونمیک هم می دانم. البته بر فونمیک بودن همزه در فارسی، فعلاً «تأکید نمی کنم».
آن حد اقل یک نمونه تلفظ، تلفظ لغت «فعّال» است در فارسی. بنده این طور می فهمم ما در فارسی لغت عربی ی «فعّال» را «فَــآل» یا چیزی شبیه «فَــآل» تلفظ نمی کنیم، بلکه «فَــئّــال» تلفظ می کنیم، یعنی «دقیقاً همزه ی خالص مشدّد».
ای خوانندگان فارسی زبان. لغت قرآنی ی «سُعّــِــرَت» (إذا الشّمس کُوّرت ... و إذا الجحیم سُعّرت ...) را چه گونه تلفظ می کنید؟ غیر از «سُــئّـِــرَت»؟ تلفظ «ــعّــ»، گمان کنم برای استادان قرائت قرآن هم، نیازمند ممارست و تمرین است.
دو) دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی در راهنمای آماده ساختن کتاب (ویراست سوم، تهران، علمی و فرهنگی، صفحه ی 247)، گفته است دانمارکی صدایی دارد که تقریباً همان همزه است. نام فیزیکدان دانمارکی Niels Bohr را هم شاهد ذکر کرده، و املای بؤر را هم برای ضبط فارسی ی نام فیزیکدان، پیشنهاد داده است.
گمان کنم دیدم دکتر ادیب سلطانی در ترجمه اش از هملت (تهران، انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1389) هم نام یک فرد دانمارکی را با «ؤ» ضبط کرده بود. البته الان نیافتمش.
بنده تا کنون برای چه گونه نشان دادن همزه ی خالص در دانمارکی، به نتیجه ی قطعی و راه قطعی نرسیدم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
هفته نامه ی خبری فرهنگی ی اَمُرداد، شنبه 14 آبان 1390، صفحه ی 3:
«لطفا به جای واژه ی عربی شده ی فارسی، از حالت درست آن، پارسی بهره ببرید. زیرا آن چه در امرداد به کار می برید، زبان پارسی است و نه فارسی.
امرداد: فرهیخته ی گرامی؛ امروزه واژگانی چون سفید، فیل و ...، معرب (عربی شده) هستند. از این رو، شاید بتوان واژه ی فارسی را در نیز در نمای بیرونی اش چنین برشمرد. اما باید این را نیز بدانیم که ما ایرانیان از هزاره های بسیار دور در این فلات پراکنده شده و تیره هایی در پیوند را پدید آوردیم، که این ها همگی زبانی با ریشه ی انباز (مشترک) در زبان ایرانی کهن داشتند. اما رفته رفته واژگان آن، با هجابندی هایی دگرگشت یافته (متمایز)، در میان ایشان به کار رفت. اگرچه بار دیگر و در پی در هم آمیختگی های تیره ای و زبانی، اندک اندک و دوباره به همسانی های تباری و زبانی نزدیک شدیم. امروزه «زبان فارسی» همانند صندوق و انبانی است که هر یک از تیره های همگون ایرانی، واژگانی از گنجینه ی واژگان ایرانی کهن خود را در آن به یادگار نهاده و هم اینک این «دفتر زرین»، از آن همگی ما ایرانیان و ایرانی تباران است. بنابراین زبانی که ما امروزه سخن می گوییم، «پارسی» نیست که از آن یک تیره و یا ایل و گروهی ویژه باشد؛ بلکه زبانی است فراگیر و توانمند و مایه ی پیوند و سربلندی همه ی ماست.»
پایان نقل عین سؤال و جواب منتشرشده در هفته نامه ی زرتشتی ی اَمُرداد.
سیدعباس سیدمحمدی:
نمی دانم استدلال هفته نامه ی اَمُرداد تا چه اندازه از نظر زبان شناسی و زبان و ادبیات و تاریخ زبان درست است. ولی برایم جالب بود. که لغت «فارسی»، فقط عربی شده ی لغت «پارسی» نیست. هرچند ابتدائاً، یعنی مدتی پس از وارد شدن اعراب مسلمان به ایران، لغت «فارسی» نشان دهنده ی چیزی غیر از همان «پارسی» نبوده، با تغییر «پ» به «ف»، اما به مرور طوری شد که «فارسی» علاوه بر داشتن واژه ها و ساختارهایی از «پارسی»ی اصیل، به زبانی تبدیل شد با واژگانی دیگر و بعضاً با تغییراتی در ساختار زبان. البته، اگر برای نامیدن زبان فارسی، که واژگانش و ساختارش تفاوتهایی دارد با زبان پارسی ی کهن، از واژه ی «پارسی» استفاده می شد، آنگاه واژه ی «پارسی» از نظر تاریخ زبان، به دو زبان اشاره می کرد که تقریباً مانند مادر و فرزند بودند، با شباهتهایی به همدیگر و تفاوتهایی با همدیگر. با همه ی این حرفها، بنده گمان می کنم اشکال ندارد به «زبان فارسی ی معاصر» گفت «زبان پارسی». آنان که به زبان فارسی ی معاصر می گویند «زبان پارسی»، و آنان که می شنوند «زبان پارسی»، گمان کنم می دانند و می فهمند منظورشان چیست. اشتباه رخ نمی دهد. به زبان فارسی ی معاصر، که واژه ی «فارسی»ی آن، فقط عربی شده ی واژه ی «پارسی» نیست، بلکه واژگان آن و ساختار آن تفاوتهایی دارد با پارسی ی کهن، چه بگویند «فارسی» و چه بگویند «پارسی»، گمان کنم معلوم است منظور چیست.
با این که ظاهراً غلبه ی مطلق با واژه ی «فارسی» است برای نام بردن «زبان فارسی ی معاصر»، و با این که ظاهراً استدلالهایی وجود دارد که «فارسی» فقط عربی شده ی «پارسی» نیست، ضمن پذیرفتن درستی ی این استدلالها، بنده گمان می کنم اشکال ندارد تعبیر «زبان پارسی» را هم برای اشاره به «زبان فارسی ی معاصر» به کار ببریم.
استدلالهایی که می گوید «فارسی» فقط عربی شده ی «پارسی» نیست، گمان کنم اساساً درست است، اما به نظرم چنان توانمند نیست این استدلالها که بتواند استفاده از واژه ی «پارسی» برای نام بردن از «زبان فارسی ی معاصر» را نهی و نفی کند.
چه خوب است «فارسی» و «پارسی» با هم بسیار بسیار رفیق و صمیمی باشند.
بسم الله الرحمان الرحیم.
سیدمرتضی مردیها، امنیت در اغما: نگاهی به جلوه های سوررئالیسم سیاسی در ایران، تهران، نقش و نگار، 1379، صفحه ی 160:
«... در جلسه ای که چند هفته پیش با او [= سعید حجاریان] داشتیم، تعریفی از قانون ارائه کرد که بر مبنای آن، در اندیشه جدید، ساختکار قانونگذاری در هویت قانونی بودن ِ قانون عامل اصلی است. بر طبق تحلیل او Law از Law making جدا نیست، و قانونی که با شیوه ای دموکراتیک تصویب نشده باشد، به گونه ای تسامح آمیز قانون نامیده می شود.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
رضا مرادی غیاث آبادی، عیناً طبق http://ghiasabadi.com/zoroaster_gatha_03.html :
شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۰
به خاطرهٔ نیکِ زندهیاد موبد رستم شهزدای و فرصتهایی که صبورانه برای بحث و پاسخ به پرسشها در اختیارم مینهاد. روانش به مینودر باد.
گاتهای زرتشت که بخشهایی پراکنده و نویافته از دل متون اوستایی است، به مانند دیگر متون باستانی و کتیبهها، جزو اسناد و منابع دست اول دانسته میشود. منابع دست اول برای پژوهشگران مطالعات باستانی، مانند دادههای آماری است برای یک تحلیلگر آمار و یا مانند مواد و عناصر است برای یک شیمیدان.
چنانچه منابع و دادههای اولیهٔ آماری به شکلی غیرواقعی و دستکاریشده در اختیار تحلیلگر قرار گیرد، تمامی استنتاجات او نادرست خواهد شد و برنامهریزیها و آیندهنگریهای مبتنی به آنرا به هرجومرج و آشفتگی سوق خواهد داد. اینچنین است اگر آزمایشها و تحقیقات یک شیمیدان با مواد و عناصر غیرواقعی، دستکاریشده و یا ناخالص انجام شود. در این صورت نیز حاصل تحقیقات، نادرست و گمراهکننده خواهد بود و نه تنها آزمایشگر را دچار نتیجهگیری غلط خواهد نمود، بلکه همهٔ کسانی که با اتکای به دادههای او به مطالعات ثانوی پرداختهاند، گمراه خواهند شد و نتایج مصیبباری از خود برجای خواهد نهاد.
گاتها و دیگر متون دست اول، در حکم مهمترین منابع و دادهها برای مطالعات باستانی و پیگیری واقعیتهای روزگاران گذشته است. چنانچه پژوهشگر یا مترجم به این متون وفادار نباشد و آنها را مطابق با ذوق شخصی خود و یا مطابق با هنجارها و دلپسندهای امروزی دستکاری کند، نه فقط منبع مهمی را تحریف کرده و خواننده را از دستیابی به راستی و واقعیتها باز داشته است، که تمامی تحقیقات و شرح و تفسیرها و استنباطهای ثانویای که با اتکای بدان متن انجام شده است را گمراه نموده و به نتایج غلطی میرساند. این نکته بخصوص در مورد گاتها که مترجمانش تأکید ویژهای بر روی واژهٔ «راستی» دارند، اهمیت بیشتری پیدا میکند.
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، تاکنون ده ترجمه از گاتها به زبان فارسی منتشر شده است که به ترتیب تاریخ نشر عبارتند از: ترجمه ابراهیم پورداود (سال ۱۳۰۵ و بازنگری در ۱۳۳۱)، موسی جوان (۱۳۴۸)، هاشم رضی (۱۳۴۸ و بازنگری در ۱۳۸۰)، موبد فیروز آذرگشسب (۱۳۵۱ تا ۱۳۵۸)، عباس شوشتری (۱۳۵۴)، علیاکبر جعفری (۱۳۵۹)، حسین وحیدی (۱۳۶۶)، جلیل دوستخواه (۱۳۷۴)، موبد رستم شهزادی (۱۳۷۷) و آبتین ساسانفر (۱۳۸۳).
هیچیک از استادان و بزرگوارانِ یاد شدهٔ بالا به صراحت در پیشگفتار کتاب توضیح کامل و روشنی ندادهاند که آیا ترجمه خود را مستقیماً از روی متن اوستایی انجام دادهاند، یا بر اساس یک ترجمه اروپایی و یا بر اساس ویرایش و بازنگری در ترجمههای فارسیِ ماقبل خود. در نتیجهٔ تمامیِ مسئولیتِ درستی یا نادرستی ترجمه بر عهدهٔ خود آنان است. تنها استثناء در این میان، موسی جوان است که ترجمه خود را برگردانی از ترجمه فرانسوی جیمز دارمستتر معرفی کرده و تا جایی که بررسی کردهایم، به متن اصلی وفادار بوده است. شگفت است که ترجمه موسی جوان، ناشناختهترین و گمنامترین ترجمههای موجود از گاتها است. علت اینرا در فرصت دیگری خواهم نوشت.
مقایسه این ترجمهها با یکدیگر و نیز با متن اصلی اوستایی نشان میدهد که هیچکدام آن بزرگواران به متن اصلی پایبند نبودهاند و تغییراتی- که معمولاً بسیار زیاد است- بنا به ذوق و سلیقهٔ خود و یا بنا به معذورات در آن اعمال کردهاند تا آنرا مطابق با خواست و باورهای امروزی خود و یا پیروان خود گردانند.
به همین دلیل است که هیچیک از این ترجمههای دهگانه شباهتی با یکدیگر ندارند و هر کدام به راهی میروند که مطلوب پدیدآورندهٔ آن بوده است. در این میان، ترجمه پورداود کمتر از بقیه، و ترجمههای موبد آذرگشسب و موبد شهزادی بیش از ترجمههای دیگر، از واقعیت دور شده و بیشتر شبیه به موعظه و درس اخلاق شدهاند.
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، تاکنون هیچکس این ترجمهها را با یکدیگر مقابله و نقادی نکرده و کسی به این مسئله نپرداخته است که چرا حتی دو ترجمه فارسی گاتها شباهتی به یکدیگر ندارند؟ آن هم در شرایطی که با یک متن واحد سروکار داریم و ترجمههای اروپایی آن تا حد بسیار زیادی شبیه یکدیگر هستند.
یکی از مهمترین نقصانهای این ترجمهها که در همهٔ آنها به چشم میخورد، عبارت است از تبدیل مفاهیم عادی و بدیهی و روزمرهٔ زندگیِ معمولی انسانها به مفاهیم شعارگونه، فلسفینمایانه و کلیبافیهای دینی و اخلاقی. تبدیل هر مفهوم «اینجهانی» به یک مفهوم «آنجهانی». و از آنجا که پدیدآورندگان، علائق و دیدگاههای شخصی یکسانی در این زمینهها نداشتهاند، هر کدام به نوعی متفاوت علائق خود را در متن دخالت دادهاند و در نتیجه، نُه ترجمه مختلف و بیشباهت با یکدیگر پدید آمده است.
درست است که متن گاتها به دلیل زبان دشوار آن قابلیت درک کامل را ندارد و تا حدودی نیاز به استنباط پژوهشگر دارد (بهانهای که اغلب تبدیل به ابزاری برای توجیه دستکاریها شده است)، اما دخالت و تحریف، در مواقعی آشکارتر، بارزتر و بدیهیتر از آنست که قابلیت چنین توجیهی را داشته باشد.
در همهٔ این ترجمهها، هر کجا که فعل جمع برای مفهوم خدایان وجود داشته است، افعال جمله از حالت جمع به حالت مفرد تبدیل شدهاند.
در بسیاری موارد حالت صرفی نام زرتشت از سوم شخص و یا ضمیر غایب، تبدیل به اول شخص و ضمیر حاضر شده است. در یک مورد نام زرتشت به دلیل ضمیر غایب و اشاره به زمان گذشته، بطور کلی حذف شده است. (موبد شهزادی، هات ۲۸، بند ۶).
واژهٔ مرکب «گِئوش اوروَن» به معنای «روان گاو/ نـَفـَس روح مادهگاو» بدون توجه به اهمیت و نقش بسیار مهم و حیاتی گاو در زندگی جوامع دامدار سدهٔ هفتم پیش از میلاد، به این شکلها برگردان شده است: در ترجمههای آذرگشسب، وحیدی، شهزادی و ساسانفر: «روان آفرینش»، شوشتری: «روان مادر گیتی»، جعفری: «جهان و جهانیان»، رضی: «جهان»، پورداود: «فرشته نگهبان جانداران سودمند».
چنانکه در ادامه میبینیم، مترجمان تمایل و اشتیاق عجیبی در بکارگیری مکرر واژهٔ «جهان» دارند و از آن به هر شکل ممکن و در ازای هر واژهای که باب میل نبوده است، استفاده کردهاند.
با توجه به تغییر معنای گاو به جهان و چیزهای شبیه به آن، مترجمان ناچار بودهاند هر آنچه که به گاو مربوط میشده است را تغییر دهند. واژهٔ «فـَشویـَنـْت» به معنای «چوپان/ گاوچران» تبدیل شده است به: ترجمه آذرگشسب: «نیکوکاران و پارسایان و رهبر آنها»، جعفری: «کسی که با راستی و درستی میزید و کسی که جهان را میپرورد»، شهزادی: «پارسایان و کارگران درستکار»، وحیدی: «پارسایان و راهبر آنان»، دوستخواه: «پارسایان و رهبرشان»، ساسانفر: «نگهبان و سرپرست خوب».
دو واژهٔ «خـْشْـویذَه» به معنای «شیر/ شیر گاو» و «آزوتی» به معنای «چربی شیر» تبدیل شده است به: ترجمه پورداود: «فراوانی»، آذرگشسب و شهزادی: «پیشرفت جهان و سعادت مردمان درستکار»، شوشتری: «شیرینی مادر گیتی»، جعفری: «راهنمای آبادانی»، وحیدی: «آبادی جهان»، ساسانفر: «پیشرفت و بهبودی».
واژهٔ «واسـْتـْرَه» به معنای «علوفه» تبدیل شده است به: ترجمه پورداود: «خورش»، آذرگشسب و شهزادی: «نیروی آباد کردن جهان و گسترش راستی» (این دو بزرگوار گویا هر واژهٔ غیردلخواهی را با همین عبارت تکراری جایگزین کردهاند)، شوشتری: «دهش و پوینده»، جعفری: «توش و توانایی و آبادانی»، رضی: «راستی و آیین مردمی»، وحیدی: «توان آبادی جهان»، دوستخواه: «یاوری خویش و تُخشایی»، ساسانفر: «همراه و پشتیبان».
واژهٔ مرکب «هـْووروشـَئیبـْیو» به معنای «بیچربی/ بیغذا» تبدیل شده است به: ترجمه پورداود: «خورش نیازمندان»، آذرگشسب و شهزادی: «پیشرفت جهان و سعادت مردم درست کردار»، شوشتری: «شیرینی مادر گیتی که همه نیکان را بهرهمند خواهد نمود»، جعفری: «او کسانی را که میخواهند خدمت کنند، با آموزشهای خود پیش میبرد»، وحیدی: «آبادی جهان»، دوستخواه «بهبود جهان و کامروایی درست کرداران»، ساسانفر: «نیازمندان و خواستاران».
دو واژهٔ «گِئوشـْچا اَزْیاو» به معنای «گاو شیرده» تبدیل شده است به: ترجمههای آذرگشسب و شهزادی: «روان آفرینش»، شوشتری: «روان گیتی بارور»، جعفری، وحیدی و دوستخواه: «روان جهان بارور»، ساسانفر: «جهانی که آبستن تحولات و دگرگونیهاست».
واژهٔ «واسـْتـْریَـه» به معنای «علوفهدهنده» تبدیل شده است به: ترجمه پورداود: «کشاورز»، آذرگشسب: «نجاتبخش»، شوشتری: «پاسدار خوب»، جعفری: «مردی نیکو، سودبخش و آبادکننده»، شهزادی: «یاور و نجاتدهنده»، رضی: «کشاورزان»، وحیدی و دوستخواه: «رهاننده»، ساسانفر: «راهنما».
اینگونه تغییرات نه تنها در متن ترجمه گاتها، که در واژهنامههای همراه با کتاب نیز اعمال شده است.
نمونههای بالا مشتی نمونه خروار بود که فقط از چند بند آغازین هات ۲۸ و هات ۲۹ استخراج شده بود. بیگمان نمیتوان ادعا کرد که تمامی این ترجمههایی که بشدت با یکدیگر متفاوت و متناقض هستند، درست هستند. اما اینکه چرا اشخاص چندانی بدانها با دیده شک و تردید ننگریستهاند، از آن رو است که همگی آنها مفاهیم زیبا و دلپسندی را در بر دارند و احساسات خواننده آنها را قبول میکند و روحیهٔ «مؤمنانه» او که دوست ندارد به شک و تردید بپردازد، همهٔ آنها را بیکم و کاست و بهرغم تمامی تفاوتها و تناقضهایش میپذیرد.
در احساسات غالبِ امروزی تصور میشود که اگر گاتها چنین باشد، چیزی از افتخاراتشان کاسته میشود. در حالیکه گاتها به شکلی که به واقعیت نزدیکتر باشد، دوستداشتنیتر است. مراسم نیایشیِ سادهٔ مردمی دامدار که از رنج روزگار بستوه آمدهاند و شِکوههایشان را به درگاه اهورامزدا و دیگر خدایان بیان میکنند. آنان بدون اینکه به حقوق یکدیگر تعدی کنند، در جستجوی سکونتگاه خوب و آرامش و فراوانی هستند. گاتها به همین شکلش زیبا و دوستداشتنی است، بدون همه نادرستیها و ذوق و قریحههایی که بدان منتسب کردهاند تا به زعم خودشان زیباترش کنند. اگر هم واقعیتهای نهفته در گاتها باشکوه و افتخارآمیز نبود، باز هم جای تأسف و رویگردانی نبود. چرا که برای یک دوستدار «راستی» پسندیده نیست که از واقعیت بگریزد و به «دروغ» پناه ببرد.
چنانکه در آغاز این گفتار اشاره شد، اگر متون و منابع دست اول که در حکم بنیان و شالودهٔ هر فعالیت دانشی و پژوهشی هستند، دچار نادرستی و ناراستی و کژنُمایی باشند، تمامی پژوهشهای ثانویِ متکی بر آنها، و هر آن شرح و تحلیل و تفسیر و تبیینی که با اتکای به آنها در زمینه گاتهاشناسی و زرتشتشناسی انجام شده باشد، ره به بیراهه و گمراهی زدهاند و به نتایجی نا درخور و خیالپردازانه رسیدهاند. تغییر و تحریفهای گسترده در متن گاتها موجب هرز رفتن پژوهشهای مرتبط با آن شده و راه دستیابی به واقعیتهای تاریخی و باورشناسی باستانی را مسدود و آشفته کرده است.
در پایان به دو دلیل آرزو و اطمینان دارم که استادان گرامی، بابت نقد مختصری که بر آثارشان نوشته شد، بر این کمترین خرده نخواهند گرفت و چنانچه به خطا رفته باشم، گوشزد خواهند نمود. نخست اینکه، متن گاتها برای همه ما متنی مهم و گرامی است و جا دارد که اهمیت و حرمت آنرا قربانی تعارفها و ملاحظههای معمول نکنیم. دوم اینکه، همهٔ آن بزرگواران را پیروان و پویندگان «راه راستی» دیدهام و همواره آموزاندهاند که «راستی بهترین است و هیچ چیز بهتر از راستی نیست.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
یک) هرمز میلانیان، گسترش و تقویت فرهنگی زبان فارسی، 1351:
«... باید تا آنجا که ممکنست «فارسی گرایی» را گسترش داد و تقویت کرد. برخی چنین میپندارند که «فارسی گرایی» بمنزلۀ طرد تمام لغات عربی است و از اینرو فریاد برمیاورند که چنین تمایلی گنجینۀ واژه های زبان را فقیر خواهد کرد. پاسخ اینست (صفحه ی 47) که «فارسی گرایان» راستین هرگز از کاربرد لغات عربی بخوردی خود امتناع ندارند ولی به دو نکتۀ اساسی توجه میکنند:
الف ــ لغات عربی را میتوان در فارسی به چهار گروه بخش کرد:
1 ــ لغاتی که فقط معادل فارسی آنها در زبان بکار میرود و تنها «عربی گرایان» دوآتشه احیانا آنها را در نوشته های خود استعمال کرده اند یا میکنند.
2 ــ لغاتی که معادل فارسی دارند و معادل فارسیشان در زبان رایج تر است.
3 ــ لغاتی که معادل فارسی دارند ولی معادل فارسیشان در زبان رواج کمتری دارد.
4 ــ لغاتی که معادل فارسی ندارند.
فارسی گرایان، گروه یک را بکلی کنار مینهند، در گروه دو فقط از واژه های فارسی استفاده میکنند و در گروه سه بر حسب سبک نوشته گاه عربی بکار میبرند و گاه فارسی. در گروه چهار بناچار از لغات عربی یاری خواهند جست ولی با این کوشش که هر بار توانستند معادل فارسی برای آنها بیابند یا بسازند. (صفحه ی 48)»
دو) هرمز میلانیان، روزنامه ی ایران، یازده آبان 1381، به نقل از http://www.iran-newspaper.com/1381/810811/html/art.htm :
«..... و مخصوصاً واژه های پیشنهادی با ساختار زبان و عناصر اصلی آن هماهنگ باشد یعنی دارای ویژگی هایی چون «رسایی، شفافیت و پویایی» باشد ..... اینکه یک واژه، «شفاف و مفهوم» باشد شرط اساسی پذیرش آن توسط جامعه است. در فرهنگستان دوم، دو واژه «نرم افزار» و «سخت افزار» پیشنهاد شد که در جامعه جاافتاد اما «رایانه» هنوز نتوانسته همه گیر شود چون به قدر لزوم «شفاف و مفهوم» نیست»
سه) سیدعباس سیدمحمدی:
عزیزانی هستند، که گمان می کنند و استدلال می کنند، چون در پنجاه سال گذشته یا صد سال گذشته یا پانصد سال گذشته یا هزار سال گذشته، لغاتی مانند مریضخانه و بلدیه و اونیورسیته و فاکولته تغییر یافته اند به بیمارستان و شهرداری و دانشگاه و دانشکده، پس اگر واژه ی نپاهشگاه ساخته شود و پیشنهاد شود و دفاع شود از کاربرد آن به جای واژه ی رصدخانه، و اگر مزداهیک ساخته شود و دفاع شود از کاربرد آن به جای ریاضیات، و اَندازش ساخته شود و دفاع شود از کاربرد آن به جای هندسه، و اَزداها ساخته شود و دفاع شود از آن به جای اطلاعات، و فِتاد ساخته شود و دفاع شود از آن به جای مورد، اینها کم و بیش مانند همان پیشنهاد دادن بیمارستان به جای مریضخانه و دانشگاه به جای اونیورسیته است، یعنی هم پیشنهاد دادنش شایسته است و هم احتمالش زیاد است که نپاهشگاه و مزداهیک و اندازش و اَزداها و فِتاد و ... مورد قبول اجتماع فارسی زبانان قرار گیرد.
بنده تفاوت اساسی بین واژه ی دانشگاه (که حدود هفتاد هشتاد سال عمرش است) و واژه ی نپاهشگاه می دانم. دانشگاه واژه ای کاملاً مفهوم و شفاف است. و دانشگاه به جای واژه ای بیگانه (فرانسوی) که ده سال بیست سال چند سال بوده وارد زبان ما شده بوده، پیشنهاد شده بوده. اما نپاهشگاه، قرار است در برابر واژه ی رصدخانه که چند صد سال در زبان ما به کار رفته، و عالم و عامی می فهمد رصدخانه یعنی چه، به کار رود، و نپاهشگاه با عمل جراحی انجام دادن روی واژه ای فرانسوی یا انگلیسی، که این قسمت این واژه یعنی فلان، و معادلش در فارسی ی باستان و اوستائی و پهلوی و ... می شده این، و آن قسمت آن واژه یعنی بهمان، و معادلش در فارسی ی باستان و اوستائی و پهلوی و ... می شده آن، این طور ساخته شده و به ایرانیان تقدیم شده است.
اگر واژه های اوستائی و فارسی ی باستان و پهلوی و سُغدی و ... هستند که در زبان کنونی ی ما، با همان تلفظ اولیه یا با مقداری تغییر در تلفظ، زنده و رایج و مفهوم هستند، خب البته کسی با آنها مقابله نمی کند، و اصولاً آن واژه ها جزو زبان فارسی ی کنونی هستند. فرض کنید واژه ی پلنگ. نام جانور پلنگ، در زبان پهلوی پلنگ بوده، الان هم پلنگ است. یا عدد «هفت». ظاهراً از دورانی که در قسمتی ایران به زبان اوستائی سخن می گفتند، تا الان، این واژه با اندکی تغییر حفظ شده است. اما این که ما ذوق زده شویم، فرهنگ پهلوی ـ فارسی، و فرهنگ اوستائی ـ فارسی، و فرهنگ سُغدی ـ فارسی، از بهرام فره وشی و مکنزی و بدرالزمان قریب و ... دستمان بیاید و کتابها را ورق بزنیم و خوشمان بیاید چهار کلمه پنج کلمه صد کلمه از آن زبانها که یاد گرفتیم آن یادگرفته ها را برای «گسترش زبان فارسی» و «خدمت به زبان فارسی» وارد زبان فارسی کنیم و اگر استقبال نشد از کار ما، بگوئیم شماها بیسوادید و شماها از «ساختار زبان» اطلاع ندارید، بنده اینها را قبول ندارم. البته راه باز است و هر کس می تواند لغت بسازد و لغت پیشنهاد دهد. پیشاپیش هم حکم قطعی نمی توان داد فلان واژه ی ساخته شده و پیشنهادشده، رایج می شود یا نه.