بسم الله الرحمان الرحیم.
«درگذشت ... را که در خارج از کشور اتفاق افتاد اعلام می داریم. مراسم خاکسپاری و ترحیم توسط فرزندان آن مرحوم در خارج از کشور انجام می گردد.»
آنچه نقل کردم، عیناً متن یک آگهی ی ترحیم است، که در روزنامه منتشر شده است. من گاه به گاه در آگهیهای ترحیم، این گونه خبررسانی درباره ی فوت افراد را می بینم. که فلان فرد، «در خارج از کشور» درگذشت. هیچ اشاره ای هم نمی کنند، که یعنی کجا فوت کرده است ایشان.
برای من عجیب و معماگونه بوده. این چه طرز خبر دادن فوت افراد است؟ خب «خارج از کشور» یعنی چی؟ یعنی کجا؟ حدود دویست کشور هستند که می شوند «خارج از کشور ایران».
آیا در دنیا، جز مردم ما، مردمانی هستند که این طور خبر بدهند فوت فرد درگذشته ی خود را؟ آیا ممکن است در فرانسه یا آلمان یا انگلیس آگهی بدهند فلان فرد «در خارج از کشور» درگذشته است؟
سلام
یعنی بلاد کفر یعنی مهم نیست کجا بوده مهم این است که در ام القرا نبوده!
با سلام
دوست گرامی
واقعا به مطلب جالبی اشاره کرده بودی و واقعا این جملات مشخص نیست که کجاست و فقط باید گفت عجبا عجبا از دست این ..... .
منتظرت هستم
سلام
جالبه! الان سوال اینه که اصلن این آگهی رو چه کس یا کسانی قراره بخونن و از اون آگاه بشن؟ و آیا مثلا مجلس زنانه بطور همزمان در زینبیه محل دایر میباشند و ارزشش را دارند که این فک و فامیل وطنی همراه با قدس خانم و اعظم خانم بکوبند بروند زینبیه ی خارج از کشور؟
یاللعجب! به حق چیزای غریب!!!!
به نام خدا
سلام
همچنین عجیب است که سید السند ما دیگر پاسخ کامنت ها را نمی دهد!!
سلام ای صدرالدین. امیدوارم خوب و سلامت باشی. والّا من اخلاقم «پاسخ دادن به کامنتها» نیست. چون کامنت وبلاگم را، مانند خیلی از افراد، «جلسه ی پرسش و پاسخ» نمی دانم.
خیلیها هستند در متن وبلاگشان می نویسند: به زودی کامنتها را پاسخ خواهم داد.
از اینها که بگذریم، شما خودت استاد و عزیز هستی، و خودت باید سؤالات ما را جواب بدهی.
من معدود مواردی پیش می آید، با اجازه از فرد نظردهنده، در ذیل نظرش نظر می دهم. و اگر او وبلاگ داشته باشد، نظر را از طریق وبلاگش به اطلاع او هم می رسانم.
قربانت. التماس دعا.
خارجی ها اگر در خارج بمیرند که در خارج مرده اند و اگر در خارج از خارج بمیرند هم که باز در خارج مرده اند. بیچاره ها دائم الابهام هستند.
سلام
مهم این است که همه بدانند ما یک فامیل در خارج داشته ایم و فوت کرده است. پس شروع کنید به ارسال خیل پیامها و نشر آگهی در روزنامه ها.
مجالس ترحیم و تسلیت هم که دمده شده و در خارج رسم نیست. پس انتظارش بیخود است!
در وبلاگتان نظر میگذارم و آن را خصوصی به اطلاع شما میرسانم.
شما ول معطلی
سلام
این یک جور خودنمایی هم هست . ملت !جماعت ! بدانید ایشان اینجا نبوده ... خارج بوده ... یعنی یک جای بهتر از اینجا ... مراسم و شب هفتی هم در کار نیست خیراتی هم طبعاً نه .
سلام
به گمانم مورد ایران قابل قیاس با دیگر کشور نباشد.
نخست بدین دلیل که گویا به نسبت جمعیت،بیشترین مهاجران خارجی را داریم و دوم به جهت بار معنایی واژه "خارج" و معانی ای که در ذهن مخاطب تداعی می کند.با خانم پارسایی موافق نیستم و گمان می برم مراد بیشتر به اطلاع رسانی به دوستان و آشنایانی ست که در این خاک زیست می کنند.
...
به گمانم پاسخ دادن به نظرات مخاطبین اگر احترام گزاردن به ایشان نباشد،دست کم نشان دهنده آن است که نگارنده وبلاگ تمایل به گشودن فضای گفتمان دارد.بگذارید چنین مدل کنیم:شما در فضای زندگی خود چنانچه سخنی بگویید مستدل ومخاطبانی نظری بدهند،آیا باقی ماجرا را به سکوت برگزار می کنید؟
دور از ذهن است.
من نیز در مدت زمانی از پاسخ گویی به نظرات امتناع می کردم و تعدادی از دوستان در زمانی ملاقات حضوری شکواییه داشتند که پاسخ ندادن به نظرات تداعی کننده بی محلی نگازنده به مخاطب است.در حقیقت خود من در وبلاگ هایی که نظرات مخاطبین را پاسخ نمی دهند زغبتی به سخن راندن ندارم.
اینکه نگارنده سرش خیلی شلوغ باشد و مجال پاسخ دادن نباشد بحثی دگر
سلام علیکم.
در ذیل نظرت نظر می دهم، و آن را به شما اطلاع می دهم.
اگر شما فرض کنی کامنتهای دیگران در وبلاگ شما، «سؤال» است، و اگر آنها آدرس وبلاگ دارند، و اگر پارافی که شما در ذیل نظر آنها می نویسی، از دید شما «پاسخ» نام دارد، خب منطقاً بهتر است شما «پاسخ» را بروی در وبلاگ آن فرد به آن فرد بدهی، یا در وبلاگ خودت؟
احتمالاً آن کسانی که به شما ایراد گرفته اند چرا پاسخشان را نمی دهی، خودشان از افرادی بوده اند که خشنود می شده اند وقت بگذارند کامنت ملت را پاراف کنند. خواسته اند شما هم مثل آنها باشی.
شما اگر اهل گفتمان و گسترش گفت و گوها هستی، راهش این نیست کامنتها را یکی یکی پاراف کنی. این که گسترش گفت و گو نیست. این می شود پرمطلبتر شدن نوشته ی کامنت وبلاگ شما. من دیده ام شما را. که در متن وبلاگت می نویسی: کامنتها را پاسخ خواهم داد.
راستش من خنده ام می گیرد از این حرف. چه پاسخی؟ مگر کسی از شما سؤال کرده؟ و اگر هم سؤال کرده، خب چرا نروی در وبلاگ خودش به او جواب ندهی؟
شماها، افرادی هستید خوشتان می آید زندگی ی وبلاگیتان تقریباً خلاصه شود در وبلاگ خودتان. اختیار خودتان را دارید. وقت دارید تک تک کامنتها را پاراف کنید، اما گاهی اوقات دو سال می گذرد و به یک دوست وبلاگیتان سر نمی زنید.
اصلاً من این اصطلاح «پاسخ دادن» را قبول ندارم. پاسخ وقتی هست، که سؤال در کار باشد. و حتا وقتی واقعاً سؤال در کار باشد، من می روم سؤال فرد سؤال کننده را، به خودش جواب می دهم.
آنچه انجام می شود «پاراف کردن» کامنتها است.
توجه کنید. شما مقاله می نویسی. من می آیم نظر می دهم. من مقاله می نویسم. شما می آیی نظر می دهی. این راه طبیعی اش است به نظر من. شماها تصور می کنید راه طبیعی اش این است:
شما مقاله بنویسی؛ من نظر بدهم؛ شما نظر مرا پاراف کنی؛ ...
من اهل این کارها نیستم. استثنائاً پیش آمده پاراف کرده ام، و به تعبیر خودم، از آن فرد اجازه خواسته ام در ذیل نظرش نظر بدهم، و پاراف را هم می روم به آن فرد اطلاع می دهم.
به نظر من، مطالب «متن وبلاگ» افراد است که ما را بارغبت یا بی رغبت می کند در وبلاگ آنها نظر بدهیم یا ندهیم. من درک نمی کنم شما چه جور آدمی هستی که اگر ببینی تک تک کامنتهای وبلاگ یک نفر، دارای پاراف نیست، رغبت نکنی آن جا نظر بدهی.
دیدی این نوشته ی مفصل من را؟ پاراف یعنی همین!! شما پارافیها، کارتان همین است! با تقدیم کردن پاراف مفصل یا نیمه مفصل به کامنتها، خیال می کنید اخلاق وبلاگی را رعایت کرده اید!
من یک بار برای یک نفر از مشاهیر کامنت گذاشتم. ماهها بعد متوجه شدم ایشان نظر داده راجع به کامنت من، به این شکل که زیر نظر من در کامنت وبلاگش، لطف کرده پاراف فرموده. و معلوم شد ایشان آمده بوده چندین مقاله ی وبلاگ مرا دیده بود، اما کسر شأنش آمده بود در وبلاگ من، ولو دو کلمه، نظر بگذارد. برگشته بود در خراب شده ی خودش، اخلاق را به جا آورده بود و پاراف تقدیمم کرده بود.
من گمان می کنم چون شما خودت شخصاً خوشت می آید از پاراف کردن کامنتها، این کار را انجام می دهی. دلیلش این نیست که «دیگران» از شما خواسته اند پارافچی باشی. اگر فرضاً بیست نفر از وبلاگیها به شما بگویند به جای عکس گاو که بالای وبلاگت گذاشته ای، عکس خودت را بگذاری، آیا شما انجام می دهی خواست آنها را؟ اگر فرضاً بیست نفر از وبلاگیها به شما بگویند شما خودت را مترجم دردها ننام و نام و نام خانوادگی ات را ذکر کن در کامنتها و در وبلاگت، آیا شما خواست آنها را انجام می دهی؟ بعید می دانم. پاراف کردن هم، روانشناسی ی شخص خودت است. چنان که پاراف نکردن، روانشناسی ی شخص خود من است.
سلام،
مهم این است که " خارج " بهتر از " داخل " است ، چه امریکا باشد چه کنگو چه ژاپن چه بولیوی. این را هم مدیون سیاستگزاری های آقایان هستیم!
http://4divari-mani2.blogspot.com/2012/12/blog-post_16.html
http://dustefarsi.blogspot.de/2012/12/blog-post_7.html
خیر
سلام مجدد
جناب سید محمدی،با شخصیتی که از شما می شناسم پاسخی که به نظر من داده ای را عتاب آلود و خشمگین یافتم.اینکه چرا شما "تبیین" ای را که من نوشته ام را رها کرده ای و یک ضرب به سراغ بخش دوم کامنت من رفته ای و این چنین پاسخ داده اید نکته ای ست که من در نمی یابم.
اینکه این چنین با صراحت می گویید که:
"مگر کسی از شما سؤال کرده؟ و اگر هم سؤال کرده، خب چرا نروی در وبلاگ خودش به او جواب ندهی؟"
و یا باز می نویسید "شماها، افرادی هستید خوشتان می آید زندگی ی وبلاگیتان تقریباً خلاصه شود در وبلاگ خودتان"
و یا
"من درک نمی کنم شما چه جور آدمی هستی که اگر ببینی تک تک کامنتهای وبلاگ یک نفر، دارای پاراف نیست، رغبت نکنی آن جا نظر بدهی."
و یا جمله ای خشمگینانه می نویسید
"شما پارافیها، کارتان همین است! با تقدیم کردن پاراف مفصل یا نیمه مفصل به کامنتها، خیال می کنید اخلاق وبلاگی را رعایت کرده اید! "
و مواردی از این دست.
شما نه زحمت درست خواندن نظر من را به خودت می دهی و نه صبر می کنی که قدری آرام بگیری و بعد نظرتان بنویسی.شما از کجا می دانید که من متن وبلاگ های شما و دیگر دوستان را نخواندم؟از کجا می دانید که من وقتم این چنین آزاد است که کامنت ها را به سرعت پاسخ بدهم،گمان می برم که صرف اینکه نوشته ام کامنتها را پاسخ می دهم شاهدی باشد بر این داعیه که چقدر سرم شلوغ است.
شما می توانی قدری آرام تر و دقیق تر نگاه کنید که در سامانه بلاگ اسکای،عنوان "پاسخ به نظر" ذکر شده است.
شما می توانید سری وبلاگ ابراهیم ابریشمی عزیز بزنید و ببینید در پاسخ نظرات دیگران،چه نقد های عالمانه ای می نویسد و چقدر مخاطب را این فعل او سیراب می کند که این چنین جدی به وقت گزاردن دیگران نظر می افکند.
جناب سید محمدی عزیز،به جای اینکه انقدر تند بروی،می توانستی مروری در خاطراتمان بکنی که من دو پیشنهاد شما را عملی کردم چون آن را قابل اعتنا یافتم،دیگران هم حرف هایی زدند و به آرامی پاسخشان داده ام،اینکه آن عکس نمادین را خلاصه کنید و طعنه وار بگویید عکس گاو گذاشته ای و این قبیل سخن راندن ها از شما دور است،آیا شما از اگر در وبلاگی ببینید که عکس پتویی در گوشه ی ِ خیابان را فردی بر سر در وبلاگش قرار داده عتاب آلود می گویی چرا عکس پتو گذاشته ای و نقش "نماد" و "نشانه " را نادیده می گیرید؟اینکه آن تصویر می تواند نشان دهنده مصائب تعدادی از هم وطنان باشد را نادیده می گیری؟
فرتوری که من بالای وبلاگم گذاشته ام گویا یکی از تصاویر مشهور در باب کودکان کار است و من آن را سخت دوست دارم،کما اینکه تعدادی از دوستان نظیر خانم پارسایی هم اشاره کرده اند که این فرتور زیباست و نمادین.
...
شما اگر با فردی نظیر من در این مورد خاص،اختلاف نظر داری،می توانی حرف من را رد کنید؛سوگند یاد نکرده ایم که حرف های یکدیگر را در بست پذیرا باشیم.من نیز اگر بخواهم از روش شما استفاده کنم می توانم بگویم شما شیعه دوازده امامی ها - به استناد اطلاعاتی که خود دادید - روش سخن راندنتان همین است،نظرات دیگران را بی جواب می گذارید و ...
راستی،در میان دوستان مشترک ،با استفاده از جنس کلام شما،آیا افرادی نظیر بانو پارسایی،یا ابراهیم ابریشمی،یا محمد رضا (کرکس پیر) و دیگران که به نظرات مخاطبین پاسخ می دهند،آیا جزو پارافی محسوب می شوند؟
...
جناب سید محمدی،می دانید که من برای شما احترام فراوان قائل هستم،به گمانم پاسخی که شما داده اید - هر چند من از شما سوالی نپرسیدم و شما پاسخ دادید،باز بنا به جنس سخن خودتان - شتاب زده و بغض آلود بود،من از شما ناراحت نیستم،ولی گمان می برم که سکوت کردن و نادیدن پاسخ طویل شما به من چه در اینجا و چه در وبلاگ خودم،شایسته نیست و من نمی توانم از سخنان شما به سادگی در گذرم.امید وارم ناراحت نشده باشید و چنانچه تمایل به هم سخن شدن داشتید،قدری ملایم تر بخن بگویید.
با احترام
سلام
منظور من از گذاشتن آن کامنت بخصوص گشودن باب بحث بود و به همین دلیل انتظار پاسخ شما را داشتم تا چون همیشه نظرات دقیقتان را ببینم و بهره مند شوم.اما در هر صورت شما عزیز مایی و شیعه دوازده امامی که اغیار به کنایه می گویند نیز برای ما عنوان غرورآفرینی است.
ناگفته نماند که شخصا انتظار پاسخ دادن به همه کامنت هایم را ندارم . خود من اساسا وبلاگ هم ندارم که انتظار داشته باشم کسی در آنجا برایم پاسخی بگذارد.بر همین قیاس چنان که افتد و دانی در بسیاری از پست های شما چون از خودم نظری نداشتم کامنت هم نگذاشتم.به نظرم این امری طبیعی است.
سلام
* مراد از خارج از کشور در 99 درصد موارد اروپا یا آمریکای شمالی است. بعید میدانم کسی عراق و افغانستان و اردن و مصر و تونس و مراکش و سوریه و اندونزی و ارمنستان و ترکیه و روسیه و ... را خارجه بداند.
** چهارتا مترجم درد به پستتان بخوره پارافچی قابلی میشوید.
*** بنده در حاشیه نظری که در وبلاگم گذاشته بودید وارد یک تعامل قلمی با مفاد کلمات حامل مقاصد جنابعالی شدم و سطوری نگاشتم؛ الان نمیدانم اگر شما را به خواندنش به آنجا دعوت کنم به مصلحت است(مصحلتش در این است که جماعت بیخبر از ماجرا بیجهت به دیالوگ ما سرک نمیکشند) یا آن کلمات را بار اینترنت کنم و بیاورم اینجا بهتر است (فقط نگرانم رشته افکار خوانندگانتان که سرگرم یافتن مرجع خارجه پستتان هستند، از همه بگلسد.) اگر تبعاتش را میپذیرید چنین کنم.
لطفا یکی آیین نامهی وبلاگستان را بیاورد من دوباره بخوانم.
سلام
این آئین نامه ی وبلاگستان، وجودش برای وحدت رویه از ضروریات است
سلام شمامیدانید"اسکرول"یعنی چه؟درمتنی نوشته؛مرورگرفایرفاکس رابازکنید،...سمت راست را"اسکرول"کنیدتا کلمهjava راببینید...مقاله
دررابطه باغیرفعال کردن جاوابرای امنیت بیشتردراینترنت است
سلام علیکم. اسکرول مثل این که یک قسمت متحرک در سمت راست یا چپ یا بالا یا پایین صفحات مختلف در اینترنت و صفحات مایکروسافت وورد است. همین صفحه که شما کامنت گذاشته اید، برای رسیدن از بالای صفحه به پایین صفحه، ماوس را روی یک قسمت می گذارید و آن را می کشید و از بالای صفحه می رسید به پایین صفحه.
امیدوارم نادرست نگفته باشم.
احتمالا منظور اسرائیل بوده که از ذکر نامش ابا کرده اند :)