قسمتهایی از سخنان آیت الله سیداحمد علم الهدی مجتهد عادل عضو مجلس خبرگان رهبری (علم الهدی گفت: اما در آخرین جلسه خبرگان که چند ماه قبل برقرار شد تمام خبرگان یعنی هشتاد و چند مجتهد عادل نماینده مردم رای صد درصدی به مقام معظم رهبری دادند) و امام جمعه ی مشهد، در جمع مردم تهران، 9 دی 1388، عیناً طبق وبسایت دولت جمهوری ی اسلامی ی ایران http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=185202 کد خبر: 185202 زمان مخابره 09/10/1388 ساعت 17:49
ــ مردم قطره قطره خون خود را برای حاکم کردن ولایت فقیه داده اند و اکنون یک مشت بزغاله و گوساله دست به چنین فتنه گری هایی می زنند.
ــ مخالفت با اصل ولایت فقیه، مخالفت با امام زمان (عج) است.
ــ مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با اصل امامت، قرآن و اسلام است.
ــ با استناد به تعریف قرآن، همه تجمعات، احزاب و تشکل ها در بستر دو جریان قرار دارد یکی جریان حزب الله و دیگری جریان حزب الشیطان.
ــ اگر کسی امروز ولایت فقیه را پذیرا نباشد ولایت امام زمان (عج) را نپذیرفته و رد حجت امام زمان (عج) رد خود امام است.
ــ مخالفت با اصل ولایت فقیه مخالفت با اصل امامت است.
ــ در روی کره زمین گزینه دیگری برای رهبری امت، بجز مقام معظم رهبری وجود ندارد.
ــ مخالفت با اصل امامت و مخالفت با قرآن و آیه قرآن، مخالفت با مقام معظم رهبری است و مخالفت با ایشان مخالفت با اصل ولایت فقیه است.
ــ امروز بر حسب اعلام خدا در آیه 53 سوره مبارکه مائده، حزب الله در روی کره زمین کسی است که رهبری و ولایت این ولی امر مسلمین را پذیرفته باشد.
ــ دشمنی با مظهر رسول الله یعنی دشمنی با ولی فقیه منحصر به فرد زمان یعنی مقام معظم رهبری.
ــ هرکس با هر عنوانی در صدد دشمنی با ولی فقیه باشد جزو حزب شیطان است.
ــ اکنون که یک عده آدم عوضی و ناپاک دست به جنابات سخیف می زنند نباید انفعالی برخورد کنیم، باید ابتکار عمل در دست شما مردم باشد.
ــ متولیان اقتدار نظام مسوولند که هیبت اقتدار نظاممان را در عرصه های بین المللی حفظ کنند چرا که این نظام، مقتدرترین نظام در دنیا است.
بسم الله الرحمان الرحیم.
در محله ای که من زندگی می کنم، شهرداری سطلهای بزرگ زباله در خیابان گذاشته، و فاصله ی بین سطلها هم گمان کنم تقریباً مناسب است، و فاصله ی ما تا خیابان هم 10 متر و 20 متر و 50 متر این طورها است. با این حال، ظاهراً اکثر مردم، زباله ها را یا تک تک می گذارند جلوی منزل خودشان، یا چند تا چند تا یک نقطه را انتخاب می کنند در کوچه و زباله ها را آن جا می گذارند. و گربه و موش و سوسک و مارمولک و پشه و مگس، می رود سراغ این زباله ها و کیسه های زباله پاره می شوند و پخش می شوند روی زمین، تا یک ساعت یا دو ساعت یا دوازده ساعت بعد این طورها، ماشینهای شهرداری بیایند و زباله هایی را که جلوی منزل افراد هستند یا پخش و پلا شده اند روی زمین، جمع کنند.
با توجه به این که من آنچنان امید ندارم مردم ما فرهنگشان عوض شود، و مردم ما وقتی به آنها اعتراض می شود چرا چراغ قرمز را رد می کنی و چرا آشغال می اندازی کف خیابان و چرا تف می کنی کف خیابان، معمولاً اعتنا نمی کنند و جوابهایی می دهند مثلاً به صورت «ای بابا، برو به اون گنده گنده ها اشکال بگیر که مملکت را ...»، من پیشنهاد می کنم:
ما کلاسهای آموزش فرهنگ به گربه ها و موشها و سوسکها و پشه ها و مگسها برگزار کنیم، و به آنها یاد بدهیم بافرهنگ باشند و سراغ کیسه های زباله که تقریباً قدم به قدم در کوچه ها و خیابانها رها شده اند نروند، و محتویات کیسه ها را پخش و پلا نکنند. از همکاری ی گربه ها و موشها و سوسکها و پشه ها و مگسها، صمیمانه تشکر می کنیم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
دوست وبلاگی ی بنده، آقای سلمان محمدی، که طبق معرفینامه ی وبلاگش 44 ساله است و مسلمان شیعه است و دارای درجه ی دکترا است، در http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/11/post-4/ مورخ 11 بهمن 1389 مقاله ای نوشته است به نام «مسئلۀ عقل و دین».
از رفقا و علاقه مندان دعوت می کنم مقاله ی ایشان را مطالعه کنند و در صورت تمایل همان جا نظرشان را هم بنویسد.
بسم الله الرحمان الرحیم.
دوست وبلاگی ی من، آقا سیدهادی طباطبائی، در http://tabatabaie.blogfa.com/post-167.aspx در تاریخ 27 آذر 1390 چنین نوشته است:
«نازنینی تو ولی ...
نشریه مهرنامه در شماره اخیر خود(شماره هفدهم) پرونده ای را در بزرگداشت آیت الله منتظری تنظیم کرده است. در این پرونده از آیت الله به عنوان فقیهی مدرن یاد شده است. التفات به دستاوردهای جهان جدید و رای مسالمت جویانه ی آیت الله منتظری نسبت به این مباحث ، سبب شده است تا این فقیه مبرّز را فقیهی مدرن بنامند. توجه به مسائلی چون دموکراسی، تحزب، آزادی ، شهروندی ، تساهل و تسامح و دیگر دستاوردهای عالم مدرن مقدمه ای شده است برای اطلاق عنوان "فقه مدرن" بر قامت آیت الله.
به نظر می رسد که اندیشیدن در باب مباحث دنیای جدید و دستاوردهای نیکِ انسانِ مدرن،نیازمند تدقیق بیشتری است. سخن گفتن از آزادی های مرسوم جوامع مدرن (از قبیل آزادی مطبوعات، احزاب و ...)، دل در گرو دموکراسی های مردمی داشتن، از دخالت زنان در امور سیاسی سخن گفتن، حقوق اقلیت ها را در آراء فقهی در نظر آوردن و آنرا مستمسک از کتاب و سنت دانستن اگر چه ممدوح است و رائحه ی دلنواز دیانت را مطرا تر می کند اما و هزار اما که این تمام ماجرا نیست. می توان به دستاوردهای جدید به دیده ی عنایت نگریست اما این ثمرات حکایت از ریشه هایی دارد که اندیشه ی انسان مدرن را تصرف کرده است. اندیشه ی انسانی است که دگرگون شده است و چنین ثمراتی را به بار نشانده است. نمی توان به چنین میوه هایی از عالم مدرن دل خوش داشت و به دیده ی عنایت بدان نگریست و ریشه ها را مغفول و مطرود نهاد.
در جهان جدید اساسا تبعیت از اتوریته ها رخت بر بسته است و انتخاب جایگزین آن شده است. گفتمانها متحول شده است و وضعیت جدیدی حاکم شده است . در این منظومه ی جدید جستجوی مفاهیم امروزین در قالب سنت ، امری ناصواب است. عدم التفات به چنین پبش فرضی است که بعضا آیت الله منتظری را به آرایی می کشاند که قرابتی با اندیشه های مدرن ندارد. استنباط آیت الله از دخالت سیاسی بانوان چنین است که "چون زنان هم با پیامبر بیعت کردند پس حق دخالت در دنیای امروز را دارند". اگر چه رای آیت الله مورد پسند معاصرین واقع می شود اما بنای سخن و استدلال بر امر ناصوابی است و می تواند حکم سنتی خود را در آراء دیگری بازتاب دهد. به عنوان نمونه یکی از اندیشه های بنیادین جهان جدید ، انسان محوری است و انسان فارغ از نژاد و مذهب و... باید به یک دیده نگریسته شود و مورد داوری قرار گیرد. اما کدام فقیه است که میان برخورد با مسلمان و غیر مسلمان تمایز ننهد؟ کدام فقه نوگراست که انسان را به ما هو انسان بنگرد؟ آیت الله منتظری نیز اگر چه بر میوه های بسیاری از دنیای مدرن مهر تایید نهاده اند اما چون بر ریشه های فکر مدرن التزامی ندارند چنین حکم می کنند که " اگر مسلمانی از کافری که در پناه اسلام نیست ربا بگیرد اشکال ندارد"(رساله توضیح المسائل ایت الله منتظری مساله 2025) آیت الله به هر میزان هم که از تحزب سخن بگویند ، به هر نحو هم که از حقوق اقلیت ها پرده برداند اما چون به اندیشه ی مدرن ملتزم نیستند به ناچار از این گونه احکام هم جان به سلامت به در نمی برند. و این رای به منزله ی آن است که کفار اساسا از مرتبه ی انسانیت خارجند و می توان به ناشایست ترین رفتار با آنها مواجه شد.
آنگونه که بیژن عبدالکریمی در نوشته ها و گفتارهای خود بارها آورده و منظومه ی فکری خود را بر اساس آن سامان داده است، دوران جدید، زمانه ی تغییر پارادایم فکری است . زمانه ای است که از "فضیلت عدم قطعیت" سخن می گویند. هیچ اندیشه ای نمی تواند خود را بر مسند نشاند و حکم دیگر نگرشها را از انبان خود صادر کند. تئوریها و اندیشه ها به مثابه ی ساختمانهایی هستند که بر باتلاقی ساخته شده اند و به مرور فرور می روند و جای خود را به نگرشهای رقیب می دهند. در چنین فضایی اما آیت الله منتظری به مانند دیگر فقیهان حکم بر آن می دهد که " نشر کتابهای گمراه کننده که موجب انحراف در افکار و عقیده می شود حرام است"(مساله 2502) باز هم می توان دریافت که عدم التفات به ریشه های فکری دوران جدید است که چنین رای فقیهانه ای را به ارمغان می آورد.
ما حتی اگر با محمد رضا نیکفر هم عقیده نباشیم که "اصل دین ورزی که عبودیت است با حقوق بشر جدید ناسازگار است" ، اگر با اکبر گنجی بر سر مهر نباشیم که "گذار به دموکراسی و دنیای جدید نیازمند به فرد خود آئین است نه مقلد" و باز هم اگر این سخن نیکفر را بر نتابیم که " شریعت اسلام در دنیای جدید فراموش شدنی است و نه اصلاح شدنی" اما باید بپذیریم که ساختار اندیشه ای دنیای جدید الزاماتی را با خود به همراه می آورد، و دگرگونیهایی را از ساختار اندیشه سنتی انتظار می برد که کمتر فقیهی بدان ملتزم است و کمتر رساله ی عملیه ای است که بدان نظر کند.»
بنده در ذیل مقاله ی ایشان نظر دادم. این طور:
«من گمان می کنم ما موظف نیستیم درباره ی هر موضوعی، بگردیم و شاهد در قرآن و سنت پیدا کنیم، مشخصاً منظورم مسائل مبتلابه مانند بیمه و آئین نامه ی راهنمائی و رانندگی است، ولی اگر در قرآن و سنت دلیل قطعی یا نسبتاً محکم پیدا کنیم برای هماهنگ شدن با مسائل جدید دنیا (شاید بعضی وقتها برای مرعوب نشدن ماها، بد نباشد به جای «مسائل دنیای جدید» بگوئیم «مسائل جدید دنیا»، یعنی مسائل جدید که برای تمام دنیا اعم از مسیحی و مسلمان و یهودی و زرتشتی و ملحد و بودائی و ... ایجاد شده)، استناد به آن دلیل و شاهد در قرآن و سنت، زمینه را فراهم می کند برای این که سهلتر و زودتر مسیر را برویم و شک و تردیدهای مؤمنان و افراد سنتی را برطرف کنیم. وقتی منتظری، می خواهد من و شما را به حق حضور زنان در انتخابات قانع کند، خب قاعدتاً باید اول خودش را قانع کند. و ایشان که ریشه در قرآن و روایات و اندیشه ی فقهی (در شخص ایشان، از نوع نسبتاً شجاعانه و محققانه و متهورانه اش) دارد، دلیلی ندارد ریشه اش را با مسائل و مفاهیم موسوم به «مدرن» هماهنگ کند. جهان مدرن، آیا نباید هیچ چیزش را با ریشه ی «وحی» (که متدینان دنیا، مدعی اند متونی وحیانی نزد آنها است) هماهنگ کند و وفق دهد، اما اندیشه های موسوم به سنتی («سنتی» هم شاید کم و بیش نوعی تحقیر و تخفیف است، در برابر کاخ بلند «مدرنیسم»)، باید نه تنها شاخ و برگشان را، بلکه ریشه هاشان را هم با ریشه های نظریه های «مدرنیسم» عوض کنند؟ چرا؟»
بسم الله الرحمان الرحیم.
http://broujerdi.org/content/view/1214/95/
آیت الله مسعودی خمینی می گوید:
بد نیست در اینجا به ذکر خاطره ای که از زبان آقای پسندیده شنیده ام، بپردازم. ایشان یک بار فرمود: زمانی، بهائیان در ابرقو مسائلی را به وجود آورده بودند و در خلال آن تنی چند از این جماعت کشته شدند. رژیم پهلوی، عده ای را به عنوان قاتل و مؤثر در این واقعه دستگیر کرد و حتی صحبت بود که قرار است آنان اعدام شوند. آقای بروجردی وارد عمل شدند تا از اعدام این افراد ممانعت کنند. ظاهرا به حضرت امام گفته بودند:"شما از طرف من نزد شاه بروید و از قول من بگویید که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند." امام هم پذیرفتند که این مأموریت را انجام دهند.
در آن ایام در قم کمتر کسی ماشین سواری داشت. و یکی از افرادی که دارای وسیله نقلیه بود، "مصباح التولیه" بود. من او را به خاطر دارم که در این اواخر، سوار یک ماشین بنز سفید رنگ می شد. به هر حال با مصباح التولیه تماس می گیرند که او ماشینش را در اختیار قرار دهد. دفتر آقای بروجردی هم با دربار شاه هماهنگی های لازم را به عمل می آورند که امام (ره) به نزد شاه بروند.
به خاطر داشته باشید که دربار و دستگاه سلطنت در آن روز به گونه ای بود که هر فرد مراجعه کننده، بایستی حتما دارای ماشین مشکی باشد! و وقتی به دربار می رود، یک سرنشین بیشتر نداشته باشد و باید در ورودی اول کاخ از ماشین خودش پیاده شود و با ماشین مخصوص آنجا بقیه راه را تا مقابل اتاق انتظار طی کند و مدتها در آنجا منتظر بماند تا موعد ملاقات فرا برسد. بعد از آن کلاهش را بردارد و باقی تشریفات معمول را بجا آورد. لباس و کفشش باید واجد فلان خصوصیات باشد و وقتی وارد اتاق شاه شد، بایستد تا به او اجازه نشستن دهند. حتی وضعیت به گونه ای بود که قبل از ملاقات مجموعه این آداب را به فرد تعلیم می دادند!
وقتی امام با ماشین تولیت، به تهران رفتند، دم در کاخ، به نگهبان گفته بودند:"بگویید روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی آمده است!" به ایشان می گویند:"آقاجان! باید ماشین شما عوض شود! باید رنگش مشکی باشد!" امام می فرماید:"نه! من داعی ندارم که ماشین را عوض کنم. اگر نمی شود که بر می گردم!" نگهبان به داخل می رود و ظاهرا اطلاع می دهد که نماینده ای از طرف آقای بروجردی آمده است. قبول می کنند که امام با همان ماشین غیر استاندارد! وارد شود. وقتی امام وارد اتاق انتظار می شود، منتظر نمی ماند و بی مقدمه وارد اتاق شاه می شود. به ایشان می گویند باید کلاهتان را بردارید. امام ترتیب اثر نمی دهد. حضرت امام، بدون برداشت عمامه و سرزده به اتاق شاه می روند و بر روی صندلی مخصوص شاه در پشت میز می نشیند! هنوز شاه وارد اتاق نشده است وقتی محمدرضا وارد می شود، در کمال تعجب می بیند که تنها صندلی موجود در اتاق اشغال شده است. این است که دستور می دهد صندلی دیگری بیاورند. صندلی می آورند و شاه می نشیند و امام هم مختصر احترامی که از بعد اخلاقی لازم دانسته انجام می دهد و بعد از آن بی درنگ وارد اصل موضوع می شود و می گوید حضرت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند. دقت کنید که به کار بردن تعبیر"فرمودند" در حضور شاه و استعمال آن برای غیر او جرأت زیادی می طلبید و امام از این جهت طعنه بزرگی به شاه زدند.
در فاصله ای که امام با شاه ملاقات داشته، برای امام یک استکان چای می آورند که امام بدان لب نمی زند. شاه در پاسخ می گوید از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید: شاه مشروطه که کاری از دستش بر نمی آید. امام مجددا تکرار می کند: "قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند!" بعد از جا برمی خیزد و بدون خداحافظی از اتاق خارج می شود و به قم مراجعت می نماید. بعضی از روزنامه ها به درج خبر ملاقات امام و شاه مبادرت می کنند و حتی این نکته را هم افزودند که شاه بلافاصله، دستور آزادی قاتلان را صادر می کند.
آنگونه که نقل می کنند، زمانی که انقلاب اسلامی ایران شروع شد، شاه در مورد سکّاندار حرکت انقلاب گفته بود: "این همان روح اللهی است که از طرف آقای بروجردی یک بار نزد من آمد." ظاهرا آن خاطره را به یاد آورده بود.
http://broujerdi.org/content/view/1214/95/
مهدی حائری یزدی: عرض کنم که آن وقت آقای خمینی جزو نزدیکان آقای بروجردی و حتی معروف بود که وزیر خارجه آقای بروجردی است، حداقل یک بار در آن قضیه، آقای خمینی از طرف آقای بروجردی به دربار رفت و شاه را ملاقات کرد. بعد [از] این که شاه را ملاقات کرد، من خودم ایشان را دیدم، آقای خمینی را دیدم. خودش برای من تعریف کرد. گفت که بله، من از طرف آقای بروجردی رفتم شاه را ملاقات کردم. در آن جلسه آقای خمینی واقعاً خیلی شاداب و نیرومند به نظر می رسید. [آقای خمینی] به طوری که برای خود من نقل کرد، گفت «بله، من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را داد به طویله بستند.» گویا رضا خان یک همچی کاری کرده بود.
ضیاء صدقی: من یادم نیست چیزی راجع به این موضوع.
مهدی حائری یزدی: بله کرده بود، من در جایی همین داستان را خوانده ام. اما یادم نیست کجا.
ضیاء صدقی: بله، بفرمایید.
مهدی حائری یزدی: [آقای خمینی ادامه داد] «و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند.» این مطلبی بود که خود آقای خمینی برای بنده نقل کردند.
ضیاء صدقی: بله.
مهدی حائری یزدی: آقای خمینی گفتند «این جوان [شاه] آهی کشید و گفت آقای خمینی شما الان را با آن وقت مقایسه نکنید. آن وقت همه ی وزرا و همه ی رجال مملکت از پدرم حرف شنوی داشتند. جرات نمی کردند تخطی کنند. الان حتی وزیر دربار من هم از من حرف شنوی ندارند. من چه طور می توانم این کار را بکنم؟»
خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، چاپ سوم، 1387 ، ص 54.
http://www.4soo.net/imam%20khomeini/roohollah.htm
فلسفى مى نویسد: «در اواخر سال ۱۳۲۵ شمسى مرحوم آیت الله بروجردى به من پیام دادند که شاه را ملاقات کنم و بگویم همان طور که در روزنامه ها نوشته اند چون زمینه اجراى لایحه اجبارى کردن تعلیمات ابتدایى فراهم شده است تعالیم دینى را هم در کنار تعلیمات ابتدایى بگنجانند.» (همان: ۱۸۱) فلسفى چند بار دیگر نیز با محمدرضا پهلوى دیدار کرد. آیت الله بروجردى در سطحى دیگر نیز سفیرى عالى تر به سوى شاه مى فرستاد و آن شخص امام بود.
آیت الله یزدى مى نویسد: «حضرت امام ابراز آمادگى کرده بودند که با شاه ملاقات کنند و با صلاحدید مرحوم آقاى بروجردى این ملاقات معروف صورت پذیرفت و حضرت امام شاه را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دادند.» (آیت الله یزدى: ۱۴۴) از تنها ملاقات امام و شاه گزارش کاملى در دست نیست اما استقلال عمل نهاد مرجعیت در مواجهه برابر با نظام سلطنت جالب توجه است. یکى از معدود گزارش هاى موجود از محتواى دیدار شاه و امام از آن آیت الله محمد یزدى است: «از مجموعه صحبت هایى که در آن زمان مطرح بود حتى در خلال دیدارهاى حضرت امام و مرحوم آیت الله بروجردى و یا ملاقات امام با شاه برنمى آید که روحانیت مى تواند یا مى خواهد که حکومت را در دست بگیرد.» (آیت الله یزدى: ۱۶۸) روابط امام خمینى و آیت الله بروجردى البته در سال هاى بعد به سردى گرایید اما با وجود این حاج آقا روح الله هرگز تا پایان عمر آیت الله بروجردى در برابر آن مرحوم نایستاد و ترجیح داد وجوه علمى و فقهى خویش را تقویت کند. در فاصله سال هایى که امام به حاج آقا روح الله مشهور بودند مهمترین کتاب ایشان کشف الاسرار است که در آن ایده آل هاى سیاسى امام توضیح داده شده است. از جمله درباره روحانیت، امام نوشته اند: «براى به کار انداختن چرخ هاى دین این کارمندان (روحانیان) لازمند. همه مى دانند که اگر اینها یک حزب جداگانه نباشند که در نظر توده با اهمیت و بزرگى نام آنها برده شود حرف آنها هم بى اثر مى شود.» (کشف الاسرار: ۲۰۵)
http://velvelehdarshahr.org/node/78
... تروریستهای بهائی ابرقو (1334—1328)
http://okaliptoos.blogfa.com/post-189.aspx
نیمه شب 13 دی ماه 1328 چند تن بهائی٬ به تحریک محفل بهائیان یزد و حومه٬ در روستای رباط از توابع ابرقوی یزد به خانه پیرزنی فقیر و متدین مرسوم به صغرا خانم (که علیه بهائیان فعالیتهایی داشت) حمله بردند و با سنگدلی تمام٬ او و تمامی پنج فرزندش (معصومه پانزده ساله٬ خدیجه یازده ساله٬ بی بی هشت ساله و علی اکبر شش ساله و ...) را در بستر خواب٬ با ضربات بیل و کلنگ به قتل رساندند. طبق کیفر خواستی که پیرو این فاجعه توسط دادستان شهرستان یزد (سید محمد جلالی) علیه متهمین به قتل های مزبور تنظیم شد (رجوع کنید به روزنامه اتحاد ملی – س1328 ش- شم 24 و 25) ضربات وارد شده به مقتولان نوعاً به لب و دهان و فکین آنها اصابت کرده بود. ابرقو پس از آن تاریخ از جمله مراکز فعالیت بهائیان بر ضد اسلام بود. کیفر خواست دادستان شهرستان یزد (سید محمد جلالی) شرح مبسوطی از هویت و عملکرد محرکان و عاملان فاجعه را در بر دارد. اواسط مهر 29، هفت تن از بهائیان به اتهام شرکت در کشتار فوق دستگیر شدند و در آغاز 29 نخست وزیر (رزم آرا) دستور رسیدگی و اقدام به پرونده ابرقو از سوی دادگستری را صادر کرد و در اواخر دی ماه همان سال پرونده از یزد به دادگاه کرمان احاله و انتقال یافت. فروردین 30، پرونده همراه پانزده تن از متهمان فاجعه ابرقو از کرمان به تهران انتقال یافت و مقرر گردید محاکمه آنها در شعبه اول دیوان عالی جنایی صورت گیرد. و بالاخره در بهار 1333 محاکمه بهائیان آغاز شد و در اردیبهشت٬ قاضی حکم به مجازات مجرمین از جمله اعدام یکی از آنان در محل وقوع جنایت داد. در جریان محاکمه بهائیان ابرقو در تهران٬ حاج خداداد صابر لنکرانی (وکیل مبرز دادگستری و رئیس اسبق صلحیه مشهد) وکالت خانواده مقتولین را شجاعانه به عهده گرفت و از آنان دفاع کرد.