بسم الله الرحمان الرحیم.
ترور شدن و شهادت مرحوم آقای مهندس مصطفی احمدی روشن را به پدر ایشان آقای رحیم احمدی روشن و به مادر ایشان خانم صدیقه سالاریان و به خواهران ایشان خانمها مرضیه و زهرا و فاطمه احمدی روشن و به همسر ایشان خانم فاطمه بلوری کاشانی و به فرزند خردسال ایشان علیرضا احمدی روشن و به همه ی عزیزان ایشان تسلیت عرض می کنم.
نمی دانم خانواده ی ارجمند آن شهید والامقام، اگر جدّ سیدمحمد خاتمی به آنها بگوید چرا به سخن «معتقدم در خون شهید مصطفی احمدی روشن، دست امثال خاتمی ملعون آلوده است» (گوینده حسین قدیانی فرزند شهید اکبر قدیانی، منبع http://www.ghadiany.ir/?p=11450 دوم بهمن 1390، در مقاله با عنوان «آهای دشمن! «علیرضای هسته ای» از پدرش نخبه تر خواهد شد ...»، و تعبیر «مفهوم مقدس انرژی هسته ای» در آن به کار رفته، و نقل از او در http://www.jamnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=52702&Serv=37 سوم بهمن 1390) واکنش نشان ندادید، آن خانواده ی ارجمند (بر فرض که تا کنون واکنش نشان نداده باشند و از این به بعد هم واکنش نشان ندهند، و بر فرض که با این سخن همنوا و موافق نباشند) چه می فرمایند.
مخالفت امام خمینی با انرژی ی هسته ای و انرژی ی خورشدی در زمان شاه:
امام خمینی، 10 خرداد 1357:
«این آقاى تمدن بزرگ کجاست که اینها را ببیند؟ اینها را نمىداند یا چشمهایش را هم مىگذارد که نداند؟ همین دو- سه روز، همین سه- چهار روز پیش از این در مشهد، رفته در حرم مطهر سالوسیهایش را کرده و بعد هم آمده براى این بیچارههایى که خودشان جمع کردند آنجا- یک عدهاى بیچاره را- نطق کرده تمدن بزرگ، گفته ما بعد از چند سال دیگر به کجا خواهیم رسید؛ و در بین فرمایشاتشان فرمودهاند که بعد از چند سال دیگر جمعیت ایران 65 میلیون نفر مىشود و نفت هم نیست. آقا نفت را چه کسى دارد از بین مىبرد؟ هى مىگوید نفت نیست؛ نفت هست، تو دارى نفت را از بین مىبرى، تو دارى نفت را به حلقوم امریکا و دیگران مىکنى؛ نه اینکه نفت نیست. ما مخازنْ زیاد داریم؛ شما دارید این مخازن را از دست مىدهید تا بعد از چند سال دیگر نفتش از بین برود و مردم بیچاره بشوند. بعد ایشان مىخواهند از انرژى خورشید استفاده کنند! آقا چرا ... این حرفها چیست مىزنى؟ آخر خجالت بکش! تو از انرژى خورشید مىخواهى استفاده کنى؟! بعدها دیگر استفاده از نفت لازم نیست؟! ما از جاهاى دیگر استفاده [مىکنیم]؟! آخر این حرفها را براى کى مىزنى؟»
امام خمینی، 17 مهر 1357:
«این آقا مىگوید که باید از خورشید ما چیز [انرژى] بگیریم! تو چراغ نفتى را نمىتوانى روشن کنى؛ شما مىخواهید از خورشید قدرت بگیرید؟»
امام خمینی، 23 مهر 1357:
«خدا مىداند که این مرد نالایق- که اسمش محمد رضاست- این مرد نالایق، چه خیانتهایى به اسلام کرده و به مسلمین کرده. من و شما حالا نمىتوانیم مطلع بشویم؛ بگذارید این بمیرد یا برود از این مملکت ما، قدرت او سلب بشود، آن وقت ببینید آنهایى که نوشتند مسائل را، حتماً اشخاصى تاریخ را ثبت کردند؛ تاریخها که بیرون آمد، آن وقت خواهید دید که اینها چه کردهاند با این مملکت؛ نفتى که ایشان مىگوید که بعد از سى سال دیگر تمام مىشود، و آن وقت ما باید فکر کنیم از انرژى شَمْس استفاده بکنیم! آقایى که با چراغ نفتى هم نمىتواند یک کارى انجام بدهد، از انرژى شمس مىخواهد استفاده کند! این نفتى که تمام مىشود، چرا تمام مىشود؟ براى اینکه این لولههاى عظیمى که کسانى که در بیست سال پیش از این رفتند- الآن زیادتر از این معانى است- کسانى که آن وقت رفته بودند، مىگفتند لولههایى که آنجا گذاشتند که براى نفت از آن استفاده بشود، همین طور صاف آدم مىرود توى آن! به این بزرگى هست، لولههاى چند متر در چند مترى است. با این لولهها دارد نفت ایران مىرود، عوضش اسلحه مىآید براى پایگاه درست کردن؛ اگر اینها نفت را درست بفرستند و نفت درست فروش برود؛ یعنى به اندازه احتیاج ایران فروش برود، به اندازه اداره مملکت فروش برود، منهاى دزدیهاى این خانواده و کسانى که از قِبَل آنهاست منهاى آن، به خرج مملکت برسد، ما تا دویست سال دیگر هم شاید نفت داشته باشیم. تمام مىشود!؟»
امام خمینی، 19 بهمن 1357:
«ما مواجه شدیم در اروپا به بسیارى از محصلین که در آنجا هستند، و بسیارى از آنها که دولت فرستاده آنجا. مِنْ جمله مسئله انرژى اتمى که چهار صد نفر در آلمان هستند؛ و اینها عدهاىشان آمدند پیش ما، و مطالبشان این بود که اولًا ما را عقب نگه داشتهاند نمىگذارند که ما ترقى علمى بکنیم؛ و ثانیاً این انرژى اتمى براى ایران ضرر دارد نه فایده. تا آن وقتى که این قابل کار است در ایران نفت و گاز هست، آن وقتى که نفت و گاز تمام بشود اینها قابل عمل نیستند.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
زندگی ی ما ایرانیان، عجیب به دلار وابسته شده است. البته به خود دلار که نه. به ارزش دلار در برابر پول ایران. که هر دلار چند تومان است. هر دلار دیروز چند تومان بوده و امروز چند تومان شده است. در سخنانی از مرحوم امام خمینی، که نقل می کنم، ایشان در طول حدود یازده ماه (از خود 19 مهر 1357 تا خود 12 شهریور 1358) در نُه سخنرانی دَه مرتبه از گلکاری ی ویلای اشرف پهلوی فرموده است و از هزینه ی گلکاری. در تمام موارد، ایشان هزینه را به دلار ذکر کرده، و در چند مورد، هزینه را به تومان هم ذکر کرده است. اولین بار که هزینه را به تومان هم ذکر کرده، 29 مهر 1357 بوده، و آخرین بار 12 شهریور 1358. در این فاصله ی حدود ده ماه و نیم، که حدود پنج ماه قبل از انقلاب بوده و حدود پنج ماه و نیم بعد از انقلاب، طبق سخنان امام خمینی، ارزش دلار در برابر تومان، هیچ تغییری نکرده بوده. هر دلار، هفت تومان.
ده ماه و نیم، قیمت دلار بر حسب تومان ثابت بوده. هر دلار، هفت تومان.
و الان؟
امام خمینی:
«19 مهر 1357
همین آخرى- من خواندم که- براى فلان ویلایى که براى یکى از خواهرهاى شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولى زیاد بود؛ پنج میلیون دلار! پنج میلیون دلار براى خرج گلکارى و زینت گلکارى!
28 مهر 1357
براى من نوشته بودند پنج میلیون دلار براى گلکارى، تزیینات گلکارى ویلاى یکى از خواهرهاى شاه خرج شده
29 مهر 1357
همین چند روز من خواندم، در یک جایى نوشته بود که یک ویلایى یکى از این خواهرهایش در کجا تهیه کرده است به چند میلیون دلار، آنش را یادم نیست، اینکه یادم مانده این است که پنج میلیون دلار هم براى گلکارى این ویلا ایشان خرج کردند! پنج میلیون! یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج! من نمىتوانم تصور کنم که یعنى چه. گفتند پنج میلیون دلار خرج گلکارى و تزیینات گل این ویلا براى این خانم «1» شده است
6 آبان 1357
یکى از خواهرهاى این آقا یک ویلایى در کجا تهیه کرده است که پول آن ویلا را من الآن یادم نیست، خیلى قلم درشت محیر العقولى بود، آنى که یادم مانده این کلمهاش است که پنج میلیون دلار خرج گلکارى و تزیینات گلکارىاش شده است؛ یعنى 35 میلیون تومان!
6 آبان 1357
ایشان، خواهر بزرگوارِ این آقا (؟) خواهر جنایتکار این جنایتکار، پنج میلیون دلار خرج گلکارىِ- نوشته بود خرج گلکارى این ویلایى که ایشان تهیه کرده است در خارج!
4 آذر 1357
من خواندم این را یا در یک چیزى بود که براى من خواندند این را که- یک ویلایى براى خواهر این شاه (یک کدام از این خواهرانش) یک ویلایى خریدهاند به چه قیمت، آن را من یادم نیست اما نوشته بود که شش میلیون دلار یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج، شش میلیون دلار خرج گلکارى آنجا شده!
14 بهمن 1357
در یکى از چیزهایى که به من نوشته بودند راجع به یکى از خواهرهاى این مرد، نوشته بودند که یک ویلا در کجا دارد که چقدر خریده شده است- آنش من یادم نیست اما آنى که یادم مانده این است- نوشته بود که پنج میلیون دلار یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج گلکارى آنجا شده!
20 بهمن 1357
یک قصهاى را برایم نوشتند یا در مجله دیدم- یادم نیست الآن- که یکى از خواهرهاى این محمد رضا در خارج یک ویلایى خریده است که قیمت او را من الآن نمىدانم چه قدر بود لکن نوشته بود که براى گلکارى او شش میلیون دلار خرج گلکارى آن ویلاست.!
23 اردیبهشت 1358
آن طورى که به من در پاریس که بودم اطلاع دادند که یک ویلا در خارج یکى از خواهرهاى آریامهر در پاریس خریده آن مقدار خریدش هم من یادم نمانده است لکن این یادم مانده چون این عجیب بود که پنج میلیون دلار خرج گلکارى این عمارت یعنى 35 میلیون تومان خرج گلکارى این عمارت [شده است].
12 شهریور 1358
من در پاریس که بودم یکى از مطالبى که شنیدم که آنش که یادم ماند و تحفه بود یک کلمهاش بود؛ براى یکى از بستگان همین رژیم، بستگان همین محمد رضا، یکى- حالا از کدامشان آن هم یادم نیست- ویلایى در خارج هست، [که]- قیمت ویلا را هم من یادم نیست- اما آنى که یادم ماند این است که شش میلیون دلار خرج گلکارى! ملتفتید یعنى چه؟ شش میلیون دلار یعنى چهل و دو میلیون تومان، یا پنج میلیون دلار، حالا یکى از این دوتاست، پنج میلیون، ظاهراً پنج میلیون، پنج میلیون دلار خرج گلکارى آن ویلا! آنها این را مىخواهند! آنها هم که اطراف آنها هستند و عرض مىکنم که الآن در کردستان غائله درست کردهاند و برادرهاى کُرد ما را اغفال کردهاند، آنها مىخواهند این طورى این وضع را پیش بیاورند که از شما بگیرند و در جیبهایشان پُر کنند و ویلا در آنجا درست کنند که پنج میلیون دلار، سى و پنج میلیون تومان، خرج گلکاریش بشود. من خودش را یادم نیست چه قدر بود، اصلًا نمىدانم چه قدر بود، اما این را یادم بود. «1» خوب سال دیگر هم همین طور.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
نجیبه محبی، در http://haaghiighattt.blogfa.com/post-135.aspx ، چهارده آذر 1390، عیناً چنین نوشته است:
«کل یوم عاشورا
شهرمان در تصرف اسم توست؛ نشان از رسم تو نیست اما ...»
بسم الله الرحمان الرحیم.
دکتر محمود مهدوی دامغانی، در کتاب گسترۀ تاریخ: گفتگوهای مسعود رضوی با تاریخ نگاران ایران، تهران، هرمس، 1389:
«برای اختتام این کلام هم روایت دیگری نقل می کنم که راوی آن قنبر است. نقل کننده هم ابوالفرج جوزی در تذکرة الخواص است و نقل کنندۀ محترمتر بعد از او نیز شیخ بزرگ عزالدین ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه است که ذکر او و کتابش در مطالب قبلی آمد.
معاویه، عقیل را فراخواند و سعی داشت از او استمالتی بکند. عقیل هم بسیار مردانه رفتار کرده است. یکی از مواردی که بسیار معروف است همین روایت است که نقل کنندۀ اصلی عقیل است و قنبر و بقیۀ روات از وی نقل کرده اند. راوی اصلی هم مدائنی از علمای اهل سنت است که ابن ابی الحدید هم که خودش اهل (صفحه ی 365) سنت است، از او نقل می کند. از تذکرة الخواص این جوزی. می گوید عقیل گفت معاویه او را فراخواند و به او گفت: آیا این فضیلتهایی که از برادرت علی (ع) نقل می کنند، مثل اینکه آهن گداخته در دستت گذاشت و امثال آن، راست است یا اینها را طرفداران علی درست کرده اند برای اینکه مرا بکوبند؟ اینها چقدر واقعیت دارد؟ عقیل می گوید: بگذار من داستان دیگری را که حضور داشته ام و شاهد بوده ام برایت نقل کنم. من که کورم و نمی بینم. در حضور علی (ع) بودم که چند مشک عسل از یمن در غروبی نزدیک شامگاه برایش آوردند. علی به قنبر و ابن ابی رافع دبیرش، گفت که برای تقسیم اینها محبت کنید و عسلها را روی تختهایی بگذارید و زیر تختها هم بشقاب آب که مورچه سراغش نرود تا من صبح تقسیم کنم. من نمی دیدم ولی می شنیدم. فردا برادرم رفت که عسلها را تقسیم کند. شنیدم که فریادش بر سر قنبر بلند شد که یکی از این مشکها، سرش گشوده شده است و اندکی به قدر پیاله یا ملاقه ای عسل برداشته شده است، چگونه چنین اتفاقی افتاده؟ قنبر گفت که آقا فراهم می شود و سر جایش می گذاریم. امام (ع) فرمود: قنبر قرار نبود که با من مداهنه کنی. گفت: دیشب بعد از اینکه شما رفتید پسر ارجمندتان حسین (ع) آمد و به من گفت قنبر برای من چند میهمان رسیده است، در خان جز نان چیزی ندارم. شامگاه است و بازارهای کوفه هم تعطیل است. می توانی پیاله ای عسل به همان مقداری که سهم من از این عسل می شود به من قرض بدهی؟ من دادم. عقیل چنین گفت: علی یکباره فریادی زد از آن فریادهای خاص، که حسین را بگویید بیاید. حسین بن علی (ع) آمد و من که نمی دیدم ولی می شنیدم که حسین (ع) در حالی که گویا خودش را روی پاهای پدر انداخته، پدر را قسم می دهد که آقا شما را به حق عمویم جعفر از دست من عصبانی نشوید. ولی خشم علی (ع) فروکش نمی کرد. حسین (ع) توضیح می داد که عسلها سهم مسلمین و متعلق به بیت المال مسلمانهاست، من هم به قدر سهم خود برداشتم و خلاصه شما درگذر از اینکه من زودتر از موعد از آن استفاده کردم. علی (ع) رو به او کرد و گفت: پسرم، پسر فاطمه (س)، پسر عزیزم، آیا تو تضمین زنده ماندن تا فردا را داشتی که حقت را پیش از دیگر مسلمانان برداشتی؟ والله اگر نمی دیدم که رسول خدا (ص) بر لبهای تو بوسه می زد، دندانهایت را در (صفحه ی 366) دهانت خرد می کردم. آن گاه گوشۀ دستار خویش را گشود، درهمی بیرون آورد و گفت: قنبر دیروز که این مرد این عسلها را آورد گفت که بقیه اش را به کدام املاک برده است. برو عسل را بخر، تهیه کن و بیاور جایش بگذار. (صفحه ی 367).»
پایان نقل از کتاب.
سیدعباس سیدمحمدی:
پس از سلام به پیشگاه مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.
بنده به دلایلی، بسیار بعید می دانم چنین ماجرایی صحت داشته باشد.
آیا عدالت این است اگر کسی زودتر از موعد، یک پیاله عسل از بیت المال بردارد بخورد، دندانهایش را در دهانش خرد کنند؟
آیا عدالت این است، اگر حکم این باشد بزنند دندانهای دهان فرد را خرد کنند، از خرد کردن دندانهای او صرف نظر کنند، چون دیده اند رسول الله بر لبهای آن فرد بوسه زده؟ اگر این عدالت است، پس تبعیض چیست؟
آیا حضرت علی، که در روایاتی گفته می شود مسائل محاسبات بعضاً پیچیده و بعضاً عجیب غریب را فی الفور و استادانه حل می کرده، آن حضرت در این ماجرا که نقل شد، به جای این که بفرستد دنبال آن مرد که غروب روز قبل عسل آورده بوده و از او یک پیاله عسل بخرند و بریزند به جای عسل خورده شده، نمی توانست به شکل ساده تر و راحتتری مسئله را حل کند؟
آیا خوردن یک پیاله عسل قبل از تقسیم عمومی ی آن را نمی شده با اخلاق خوب و صدای آرام تذکر داد، و مسئله را خداپسندانه و عادلانه پیگیری کرد، و با وجود امر قرآن «واغضض من صوتک إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر» و «لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول إلّا من ظُلمَ»، حضرت علی فریاد زده از آن فریادهای خاص؟
آیا خامس آل عبا حضرت حسین بن علی پرورده ی حضرت محمد و حضرت علی و حضرت فاطمه، هرچند هنوز به مقام امامت نائل نشده بوده در دوران حیات پدرش مولا علی، از درست و نادرست و جایز و ناجایز در مسائلی مانند ماجرای نقل شده بی اطلاع بوده و باید مرتکب این عمل نادرست می شده و سپس حضرت علی فریاد خاص بر سرش کشیده می شد و سپس به پای پدرش می افتاد و پدرش را به جعفر عموی حسین قسم می داد تا از او درگذرد و پدرش هم از او درنمی گذشت تا این که یادش آمد رسول الله (ص) بر لبان حسین بوسه زده بوده؟
سیدعباس سیدمحمدی:
آقای دکتر محمود مهدوی دامغانی (متولد ۱۳۱۵)، برادر آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی (متولد ۱۳۰۶)، و عموی خانم دکتر معصومه فریده مهدوی دامغانی (مشهور به فریده مهدوی دامغانی، متولد ۱۳۴۲) است.
چند نظر از خانم دکتر معصومه فریده مهدوی دامغانی (فریده مهدوی دامغانی)، درباره ی خودش:
«فریده مهدوی دامغانی هستم، بیش از بیست سال است که مترجم هستم. به یاری خدای متعال، تا کنون بیش از دویست و چهل کتاب به زبان فارسی، انگلیسی و ایتالیایی، اسپانیایی یا لاتین ترجمه کردهام» (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=38271 اول فروردین 1386).
«[فریده مهدوی دامغانی:] من همه کتاب هایم را با استخاره قرآن مجید انتخاب می کنم. و تا کنون هیچ دلیلی وجود نداشته است که خدای ناکرده پشیمان شده باشم! اگر کتابی به دلم نشیند، اگر کتابی برای جامعه ای که در آن میزیم مهم، سودمند، مثبت و موثر و آموزنده باشد از پدر عزیزم خواهش میکنم استخاره ای برای من انجام دهند تا ببینم اجازه ترجمه آن را دارم یا نه!» (http://rbo.ir/Portal/Cultcure/Persian/CaseID/104319/71243.aspx سوم دی 1390).
«[فریده مهدوی دامغانی:] مسئله ی من از سایر مترجمان متفاوت است ... نصایح و توصیههای آنان، و به ویژه پدرم را مطیعانه و کورکورانه به اجرا می گذارم ... مترجم قرن بیست و یکم وظیفه دارد با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک گوناگون در امر چاپ و نشر در جهان، به کار خود سرعت ببخشد و بسیاری از وسواسهای غیر ضروری و ناشی از یک رشته زمینههای ذهنی قدیمی و سنتی را کنار بگذارد و بیشتر در اندیشه ی ارتقاء ذهن و اندیشه ی هم میهنان خود باشد ... شاید به خاطر همین زمینههای ذهنی غلط ... از ... مصر و سوریه و لبنان و ترکیه و ... و هندوستان و کره و ژاپن ... بسیار عقبتر هستیم ... تنها خودم می توانم با در اختیار داشتن چندین متن از زبانهای گوناگون، ترجمه ی خود را مرور و تصحیح و ویرایش کنم ... توضیح این سرعت بسیار ساده است. علت این است که به یاری پروردگار، چون با زبانهای فرانسوی و انگلیسی و ایتالیائی آشنائی کامل دارم خوشبختانه از مراجعه به فرهنگ لغت بی نیازم. در مورد زبان اسپانیائی و لاتین و تا حدّی پرتغالی، اعتراف می کنم که باید گهگاه به سراغ فرهنگ لغت بروم. باور بفرمائید که همین امر کار مترجم را سرعت می بخشد ...» («ضرورت ترجمۀ آثار ادبی کلاسیک: گفتگوی رضی خدادادی با دکتر فریده مهدوی دامغانی»، مترجم، شماره ی 39، پائیز و زمستان 1383؛ ص 32—17).
بسم الله الرحمان الرحیم.
مرحوم امام خمینی، اول فروردین 1367، پیام نوروزی:
«سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از همان روز اول که قیام کردند براى این امر، انگیزهشان اقامه عدل بود. فرمودند که، مىبینید که معروف، عمل بهش نمىشود و منکر، بهش عمل مىشود. انگیزه این است که معروف را اقامه کند و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعى در زندگى داشت، قیامش، انگیزهاش نهى از منکر بود که هر منکرى باید از بین برود. مِن جمله قضیه حکومت عدل، جور، حکومت جور باید از بین برود»
پایان نقل عین سخنان مرحوم امام خمینی.
حال، با فرض این که اکثر ماها تقریباً تصوری از «مُنکرات» در ذهنمان داریم، ببینیم «بزرگترین منکرات» و «اعظم منکرات» از دیدگاه تعدادی از مقامات مختلف و افراد مختلف، چیست.
1) رئیس سازمان بسیج مستضعفین کشور، سردار محمدرضا نقدی: بزرگترین منکرات ایستادگی مقابل ولی فقیه و نظام اسلامی است (7 دی 1388 روزنامه ی مردم سالاری http://www.mardomsalari.com/template1/Article.aspx?AID=10428 ).
2) رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، حجت الاسلام سیدمهدی میرباقری، سکولاریسم به عنوان
یکی از بزرگترین منکرات موجود، به دنبال تبدیل جهان به دهکده و بتکده جهانی است (11 آذر 1390 http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1474919 ).
3) نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، حجت الاسلام محمدحسن ابوترابی فرد، زاویه گرفتن از خط ولایت و رهبری را بزرگترین منکرات حال حاضر جامعه دانست (2 بهمن 1388 http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1021451 ).
4) عبدالکریم سروش، اول دی 1390: «... استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) ...»
در چهار دیدگاه که درباره ی بزرگترین منکرات و اعظم منکرات نقل کردم، ظاهراً واضح است اندیشه ی سیاسی و اجتماعی و دینی ی افراد، و اهداف آنها، دخالت دارد در این که بزرگترین منکرات را چه معرفی کنند.
بنده فعلاً نظر ندارم و نمی دانم «بزرگترین منکرات» آیا به طور مطلق وجود دارد، یا «بزرگترین منکرات» ممکن است در زمانها و مکانهای مختلف تفاوت کند. به هر حال گمان می کنم وظیفه ی شرعی و عقلی و اخلاقی ی همه مکانی و همه زمانی ی ما، در حد فهم و در حد وُسعمان، امر کردن به معروف و نهی کردن از منکر (طبق قرآن: نهی کردن از منکر، و نهی کردن از سوء، و نهی کردن از فساد) است ــ هر منکری. و چه بسا مبارزه کردن با منکرات بزرگتر، افضل باشد از مبارزه کردن با منکرات کوچکتر، البته افضلی که احمز است.