بسم الله الرحمان الرحیم.
ـــــ شیرین عبادی، برنده ی جایزه ی صلح نوبل، [در سال 2006] به دعوت انجمن حقوقدانان کمپانیهای اروپایی در محل مدرسه ی عالی ی بازرگانی ی سرژی در حومه ی شمالی ی پاریس سخنرانی کرد، و قسمتی از سخنانش چنین بود (عیناً به نقل از http://www.roozneveshtha.com/2006/11/post_72.shtml ):
«باید مسلمانان را آگاه کرد که کلید بهشت در دست حکمرانان دیکتاتور ممالک اسلامی نیست.»
ـــــ مراد ثقفی در هفت مرداد 1391 در http://www.jomhourikhahi.com/2012/07/public-sphere-and-reformism.html مطلبی نوشته، که این گونه به پایان رسیده:
«با اشارهای کوتاه به یگانه استدلال عملیای که در نوشته عمادالدین باقی وجود دارد به این گفتوگو خاتمه بدهم. باقی مینویسد "از سوی دیگر مضیقههای امنیتی اجازه تشکیل اتاق فکر جدی را نخواهد داد". بر همین اساس میتوان جملات بسیار دیگری را یادآور شد و به عنوان مثال گفت که همین مضیقهها اجازه انتشار مطبوعات جدی را هم نمیدهد و اجازه انتشار کتاب جدی را هم نمیدهد و ایراد سخنرانی و حتی استفاده مجاز از اینترنت و غیره و غیره را هم نمیدهد. با این همه، سالهاست که همه تلاش میکنیم که با عنایت به همین مضیقهها، آنچه را که صلاح میدانیم بازگو کنیم. پذیرش ماتقدمی این مضیقهها و استناد به آنها برای نگفتن و ننوشتن و تلاش نکردن، به رفتار آن فردی میماند که در ۴۰ یا ۵۰ سالگی خودکشی کند به این بهانه که به هر حال در ۸۰ یا ۹۰ سالگی دار فانی را وداع خواهد گفت. بگذارید کسانی که به باور شما وظیفه ابلاغ این مضیقهها را دارند به اینکار اقدام کنند، شما و بنده که نباید سخنگوی این افراد بشویم. فزون بر این، هم اکنون که در اقصی نقاط جهان گروههای متعددی در اتاقهای فکری که حقیقتاً عنوان "پستو" شایسته برخی از آنهاست جمع میشوند و بنا را بر آن گذاشتهاند که برای ما تصمیم بگیرند، حقیقتاً چه استبعادی دارد که ما خود در اینجا گِرد هم بیائیم و به همفکری بپردازیم. به قول تافلر و در آخرین پاراگراف همان کتاب موج سوم "سرنوشت ما آن است که سرنوشت خود را بسازیم".»
بسم الله الرحمان الرحیم.
با سلام جانانه به پیشگاه حضرت «هیهات منّ الذّلّة»، در امروز که روز تاسوعای حسینی است.
حکیم سنائی ی غزنوی، چند قرن قبل در شعری عاشقانه چنین سرود:
در شهر چنین خو که تو آوردی پیش
گور شهدا هزار خواهد شد بیش
و اکنون می توان تمام دیکتاتورها و ظالمان خوش خط و خال دنیا در هر لباس و با هر اسم را که خوی قدرت پرستی و آدمکشی و ظلم و جنایت دارند، چنین خطاب قرار داد:
در شهر چنین خو که تو آوردی پیش
گور شهدا هزار خواهد شد بیش
بسم الله الرحمان الرحیم.
در صفحه ی اینترنتی ی دکتر سروش دباغ، عیناً چنین منتشر شده است:
«نوزده دسامبر 2011
چندی پیش در جلسه امتحان دانشجویانم در دانشگاه تورنتو، دو دانشجو از من اجازه گرفتند و به گوشه ای رفتند و نماز خواندند و پس از اتمام آن سر جای خود بازگشتند و دوباره مشغول نوشتن شدند. از دیدن این صحنه سخت تکان خوردم. با خود می اندیشیدم که نیایش و دعا و نجوا کردن دل انگیز ایشان با مبدأ هستی صرفا از سر عقیده بود و لا غیر؛ نه به خاطر پسند و ناپسند عمرو و زید، نه برای گرفتن امتیازی و کسب موقعیتی؛ سایرین نیز در این جامعه این نوع نیایش کردن را به نحو دیگری تفسیر نمی کنند. در جامعه ما که خیلی از امور به هم آمیخته شده، متاسفانه امکان دین ورزی اصیل و خالصانه از بسیاری سلب شده است. در یک جامعه اخلاقی مثل کانادا، اگر کسی بخواهد نیایش کند، نیایش می کند و مانع و رادعی پیش پای او نیست؛ و اگر کسی، به هر علت و دلیلی، نخواهد نیایش کند، نیایش نمی کند. کاش همه چیز ما در جای خود قرار گیرد و نیایش کردن و نیایش نکردن ما از سر اختیار انجام شود نه به اضطرار و از سر اجبار . چنین درکی از نیایش، با گوهر ایمان دینی که عبارت است از خضوع و تمکین مختارانه در برابر امر بیکران و «جای پای دوست» را در همه پدیده ها دیدن و سراغ گرفتن البته تناسب تام دارد:
«و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم/ ترا در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید»»
بسم الله الرحمان الرحیم.
چند سال پیش، در دایرت المعارف الکترونیکی ی اینکارتا (به صورت سی دی)، برای اولین بار دیدم بین بحرین و عربستان پُل هست و این دو کشور را به هم وصل می کند. برایم سؤال بود، این پُل یا جادّه، چیست. امشب در سه اطلس جغرافیائی ی انگلیسی که در اختیار دارم، بررسی کردم و دیدم در هر سه، رسم شده که بین بحرین و عربستان سعودی، جادّه هست. این سه اطلس: Cambridge World Atlas ، چاپ 2009؛ The Time Atlas of the World ، چاپ 2005؛ Dorling Kindersley Reference Atlas of the World ، چاپ 2005.
در دو نقشه چاپ جمهوری ی اسلامی ی ایران، که من دیدم، این راه یا جادّه یا پُل، وجود ندارد.
پُل ملک فهد / گذرگاه ملک فهد (King Fahd Causeway)، از سال 1986 بحرین و عربستان سعودی را متصل کرده است. پُل دوستی ی قطر و بحرین (Qatar Bahrain Friendship Bridge) هم ظاهراً تا حدود سال 2015 تکمیل می شود و قطر و بحرین را به هم متصل می کند.
من حدس می زنم به مؤسساتی که در ایران نقشه ی دیواری و اطلس ایران (ایران و خلیج فارس و کشورهای همسایه) و اطلس جهان منتشر می کنند، گوشزد کرده اند در نقشه ها، راه بین بحرین و عربستان سعودی را رسم نکنند. وقتی چشم ایرانیان در نقشه ها به این بخورد که بین بحرین و عربستان سعودی پُل و جادّه کشیده و این دو کشور به هم متصل هستند، خُب ممکن است فکر کنند این دو کشور (مقاماتشان؟ مردمانشان؟ هم مقاماتشان و هم مردمانشان؟) رابطه ای محکم با هم دارند.
قبول دارم ممکن است حدس من بدبینانه و خیالپردازی باشد.
این نمونه ی کوچک، به نظرم می تواند تا حدی دلالت بر این کند که نقشه های جغرافیائی و سیاسی، و تجزیه تحلیلهای تاریخی و سیاسی، چه اندازه ممکن است تحریف شود و این ور اون ور شود و چیزهایی که هست پنهان شود و چیزهایی که نیست تصویر شود. این همه ایران و ایرانیان درباره ی اصالت نام «خلیج فارس» می گویند، اما کشورهایی که به هر دلیل مایلند نام دیگر برای خلیج فارس به کار ببرند، طبق نظر خودشان نقشه و اطلس منتشر می کنند.
بسم الله الرحمان الرحیم.
یک) این روزها در اروپا کارگران و گروههای مختلف اجتماعی، تظاهرات و اعتصاب راه می اندازند. آیا از طریق اس ام اس فراخوان می دهند برای تظاهرات و اعتصاب؟ و حکومت هم برای مقابله با «فتنه» ی اعتصاب و تظاهرات، اس ام اس را قطع می کند؟ ظاهراً این مدلی نیست. تظاهرات و اعتصاب، از طریق سندیکاها و احزاب و مانند آنها است.
دو) ظاهراً حکومت ایران، از تظاهرات و اعتصاب کارگران در اروپا، استفاده ی تبلیغاتی می کند. اما. اما بالأخره آیا واقعیت غیر از این است که در اروپا، تظاهرات و اعتصابات گسترده و غیر گسترده، اتفاق می افتد؟ و آیا اتفاق نیفتادن اینها در ایران، به دلیل «رشد اقتصادی» و «پیشرفت اقتصادی» و «کنترل مدبّرانه ی قیمتها از سوی حکومت»، و بی علاقگی ی ذاتی ی کارگران و گروههای مختلف ایران به تظاهرات و اعتصابات است؟
سه، الف) 22 مهر 1357، چهار ماه قبل از پیروزی ی انقلاب:
سؤال: ولى رژیمى که شما مىخواهید، آیا دموکراتیک است؟ مثلًا آیا شما موافق آزادى مطبوعات و سیستم چند حزبى و آزادى احزاب و سندیکاها هستید؟
جواب امام خمینی [بدون اشاره ی مستقیم به سندیکا و احزاب و مطبوعات]: ما موافق رژیم آزادیهاى کامل هستیم.
سه، ب) 11 آبان 1357، حدود سه ماه قبل از پیروزی ی انقلاب:
سؤال: آیا مىتوانید مشخصات جمهورى اسلامى را که در نظر دارید بیان کنید که چگونه است؟ در مورد محتواى اجتماعى، سازماندهى سیاسى، خصوصاً براى احزاب، سندیکاها و مطبوعات؟
جواب امام خمینی [بدون اشاره ی مستقیم به سندیکا]: امروز در جهان آن چیزى که مقصود ما از جمهورى اسلامى است دیده نمىشود.
سه، پ) 20 تیر 1358، حدود پنج ماه بعد از پیروزی ی انقلاب، سخن یکی از حاضران، خطاب به امام خمینی: «سندیکاى کارگرى هم خواست کمونیستهاست. این مسیحیها، این کارگران را زیر نفوذ خودشان مىگیرند و سندیکا تشکیل مىدهند.»
چهار) عیناً از http://leonlog1.blogfa.com/post-2.aspx ، نوشته شده در 11/11/1384، توسط فردی به نام لئون، نقل می کنم:
«سندیکا در قانون کار ایران یعنی پشم
مطالبه اصلی رانندگان شرکت واحد سندیکاست. حق است! باعث خوشحالی است که کارگران ایرانی به این فهم رسیدهاند که بدون وجود بستری به نام سندیکا نه تنها امکان چانهزنیهای سالم سهجانبه درباره دستمزد و... وجود ندارد بلکه امکان استفاده از هیچ ابزار کارگری همچون اعتصاب را هم نخواهند داشت. اما قانون کار (که تبلیغات به عنوان قانونی حمایتی آن را معرفی میکند) در خصوص سندیکا لنگ است. من دو اشکال عمده پیدا کردهام که مطمئنا دانستنش برای علاقمندان به مسائل کارگری و سندیکالیستها خالی از فایده نخواهد بود.
اختهکردن واژه: در هیچکجای قانون کار (حمایتی!!!) نامی از سندیکا برده نشده است و ما تنها بر اساس شواهد و استمداد از عالم غیب میتوانیم رد پای آن را در قانون بیابیم. ماده ۱۳۱ قانون «اجازه تاسیس انجمنهای صنفی را برای پیگیری و دفاع از حقوق صنفی به کارگران یک حرفه یا صنعت» میدهد. حتی اگر از تبصره دوم این ماده قانونی که خلاف مقاولهنامههای ۹۸ و ۸۷ حقوق بنیادین کار است هم بگذریم باز با هیچ منطقی نمیتوانیم عمل قانونگذار را در ترجمه «سندیکا» به «انجمن صنفی» توجیه کنیم. ترجمه یک واژه تاریخی و کلیدی که هویتش را با بیش از صد سال مبارزه (از ۱۸۹۰) به دست آوردهاست به معنای تهی کردن آن واژه از بار تاریخیاش ودر نهایت عقیم کردن مفهوم آن واژه است. واضح است حکومتی که سندیکا را به انجمن صنفی ترجمه میکند در فکر پاس داشتن زبان فارسی نیست! نکته حائز اهمیت و امیدوار کننده اینکه سندیکای کارگران شرکت واحد با قبول هزینههای سیاسی و فشارهای ویرانگر و حتی توصیههای مستقیم (به پذیرش ماده ۱۳۱) هنوز زیر بار این واژه اخته نرفته است!
نهاد تشریفاتی: یکی از تناقضهای بزرگی که در قانون کار وجود دارد باز هم به ماده ۱۳۱ مربوط میشود. در تبصره چهارم این ماده آمده است: «کارگران یک واحد فقط میتوانند یکی از سه مورد شوراهای اسلامی کار، انجمن صنفی یا نماینده کارگر را داشته باشند.» اما در ماده ۱۶۷ قانون کار که به ترکیب عالیترین نهاد سهجانبه (دولت، کارفرما، کارگر) اشاره میکند هیچ نامی از سندیکا (حتی با همان ترجمه عجیب انجمن صنفی) برده نشده است. «بند د» این ماده قانون تاکید میکند که از جانب کارگران تنها شوراهای اسلامی کار میتوانند نمایندگانی در شورای عالی کار داشته باشند. این یعنی سندیکا نمیتواند درباره دستمزد، ساعات کار، پیمانهای دستهجمعی، تفسیر مواد قانون و... با کارفرما و دولت چانهزنی کند. یعنی سندیکا پشم است و شورای اسلامی کار اصل کاری!»