آزمون نپاهشگاه

                    بسم الله الرحمان الرحیم.

            دقایقی قبل، وقتی در کامنت وبلاگم سخنان یکی از آقایان خطاب به یکی از آقایان را خواندم، خبردار شدم دکتر محمد حیدری ملایری، اختراعات و خدماتش به زبان فارسی، فقط نپاهشگاه و دیسول و تارسیت نبوده، بلکه ایشان پیشنهادش این است به جای «حساب» (حساب معادل calculus و نه معادل arithmetic ، و آن طور که در وبسایت ایشان دیدم، ایشان واژه ی «حساب» را به معنای arithmetic پذیرفته است) بگوئیم «افماریک»، و «رویکرد» ایشان و function که ایشان به آن دست می یابد و واژه ها را از این طرف داخل function می کند و از آن طرف واژه ی پارسی ی پاکیزه بیرون می آید، این طور است:

            calculus افماریک

            calculus of finite differences افماریک دگرسانی های کرانمند

            calculus of probabilities افماریک شوانایی ها

             calculus of tensors افماریک تانسورها [نویسنده ی وبلاگ: من جایی دیدم در برابر tensor پیشنهاد داده بودند «کشیدار» (کشیدار در برابر tensor ، و بردار هم که در برابر vector معادلی جاافتاده است) و راستش من که هرچه مبحث تانسورها را در درس ریاضی فیزیک می خواندم، «مفهوم» را متوجه نمی شدم، به نظرم رسید شاید اگر واژه ی پیشنهادی ی «کشیدار» مورد استقبال قرار می گرفت، تا حدی در فهمیدن موضوع کمک می شد به دانشجویان]

            differential and integral calculus افماریک دگرسانه ای و درستالی

            integral calculus افماریک درستالی

            operational integral افماریک آپارشی

            پایان نقل تعدادی از برساخته ها و پیشنهادهای آقای دکتر محمد حیدری ملایری.

            نویسنده ی وبلاگ:

            ــ نویسندگان ویکیپدیای فارسی، در مدخل «حساب»، گفته اند «حساب، یا افماریک، قدیمی ترین شاخۀ ریاضیات است»، و این عزیزان، به جای رفع اشتباهات متعدد و بعضاً خنده دار (در این حد، که می گویند فلان فرد سال 1389 فوت کرد، و چند سطر می گویند سال 1390 از دنیا رفت) مقالات دایرت المعارفیشان در ویکیپدیای فارسی، آمده اند مثلاً قدمی در راه سره گرایی بردارند، اما:

            این عزیزان این قدر هول بوده اند، که دقت نکرده اند مخترع واژه ی «افماریک»، این لغت را در برابر calculus ساخته، و نه در برابر arithmetic ، و ایشان در برابر arithmetic فعلاً لغت متداول «حساب» را پذیرفته است. 

            ــ اخیراً از یکی از فضلا شنیدم واژه ی «آمار» پیشنهاد فرهنگستان اول (اول؟ دوم؟) بوده، و سالیان سال طول کشیده تا مقبول و متداول شده.

            من، شخصاً، ضمن موافقت با واژه ی «آمار»، می گویم از لغت «آمار» مطلقاً به معنای ریشه ی آن پی نمی برم، اما بعد از سالها تبلیغ دستگاههای حکومتی، و ...، مفهوم این واژه را درک می کنم، که شمردن و سرشماری و اینها است.

            من «حساب» را و «دیفرانسیل» را و «انتگرال» را، و «حساب دیفرانسیل و انتگرال» را، همه را به همین ترتیب که رایج است، مفید می دانم در ارتباط برقرار کردن و فهمیدن و فهماندن در ریاضیات و مهندسی و علوم. دکتر محمد حیدری ملایری، نه حساب (به معنای calculus) را و نه دیفرانسیل را و نه انتگرال را، هیچ کدام را نپذیرفته. این بر حسب تصادف نیست. به تعبیر بنده، بنده و همنظران بنده، و دکتر محمد حیدری ملایری و همنظران ایشان، طبق «آزمون نپاهشگاه»، در دو صف جداگانه قرار می گیریم:

            من گمان می کنم یک آزمون وجود دارد، که صف بین دو دیدگاه فکری درباره ی زبان فارسی و واژگان فارسی را، مشخص و جدا می کند. آزمون این است:

            کسانی که کوشش می کنند و تلاش می کنند و دلیل می آورند و دلیل می سازند و از زمین و آسمان شاهد و یاور می آورند که شایسته است واژه ی اختراع شده ی «نپاهشگاه» را به جای «رصدخانه» به کار ببریم، این افراد در صفی هستند که بحث آنها با امثال بنده و امثال آقای دکتر سلمان محمدی، و بحث امثال بنده با آنها، بعید است به نتیجه برسد.

            ــ من هیچ دشمنی ای با دکتر محمد حیدری ملایری ندارم. اتفاقاً ایشان چند سال قبل سؤال بنده در یک موضوع را لطف کرد جواب داد و من جواب ایشان را عیناً گذاشتم وبلاگم. بحث، بحث دشمنی نیست. بحث این است که ما در دو صف جداگانه هستیم. البته این دو صف، ممکن است در جاهایی اشتراک نظر داشته باشند. مثلاً:

            در وبسایت دکتر محمد حیدری ملایری دیدم ایشان در برابر aberration گفته «بیراهش». من در برابر aberration معادل «اَبیراهی» را که مرکز نشر دانشگاهی اصرار می کند بر آن، قبول ندارم، و معادل «کجنمائی» که در دایرة المعارف فارسی ی غلامحسین مصاحب به کار رفته، می پسندم، و «حالیم می شود»، و شاید قانع شوم معادل «بیراهش» که دکتر محمد حیدری ملایری پیشنهاد داده، به دلایل زبانی و ...، از «کجنمائی» هم بهتر است.

            [تکمله در تاریخ 24 مهر 1391:

            از هرچه بگذریم، من فعلاً این طور می فهمم آقای حیدری ملایری وقتی «درستال» را در برابر integral پیشنهاد داده، ایشان مرتکب اشتباه شده. توضیح می دهم. integral در integral calculus ، طبق آنچه از معلومات ریاضی ام در خاطرم است، به معنای «درست» نیست. integer (با تلفظ «اینتیجر») به معنای «عدد صحیح» است، و البته integral و integer از یک ریشه اند، اما در integral calculus ، اگر اشتباه نگویم، مفهوم «عدد صحیح» و «درست» در میان نیست، بلکه مفهوم «جامع» و «جمع» و «مجموع» و «مجتمع» است.

            معادل عربی ی integral calculus این است: «حساب التکامل»؛

            معادل عربی ی differential calculus این است: «حساب التفاضل»؛

            معادل عربی ی differential and integral calculus این است: «حساب التفاضل و التکامل»؛

            معادل عربی ی integer این است: «عدد صحیح».

            برای من تقریباً تردید باقی نمی ماند دکتر محمد حیدری ملایری، احتمالاً به اندازه ی کافی با مفاهیم پایه در بحث ما آشنا نبوده، و نکته ها و ظرافتها در ترکیبهای دارای integral را متوجه نشده.

باز هم توضیح می دهم.

در فارسی، در منابع ریاضی، integral part را گفته اند «جزء صحیح» و «بخش درست». در فارسی، در منابع ریاضی، integral number را گفته اند «عدد صحیح». اما integral calculus را گفته اند «حساب انتگرال» و «حساب جامع» و «حساب جامعه» (و نگفته اند «حساب درست»). و integral symbol را گفته اند «علامت انتگرال» (و نگفته اند «علامت صحیح» یا «علامت درست»).

اینها، همه به دلیل آگاهی بوده. می دانستند integral هر جا، چه معنایی دارد. اما آقای دکتر محمد حیدری ملایری، ..........

مطلب دیگر این که اصولاً علامت انتگرال (integral symbol) شکل کشیده شده ی حرف s ابتدای واژه ی sum به معنای «جمع» و «مجموع» است.]

  

پیشنهاد پر از لفاظی و عبارت پردازی؟؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            عیناً از کتاب چگونگی انتخاب اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران و مکاتبات رجائی با بنی صدر، دفتر تحقیقات و انتشارات روابط عمومی نخست وزیری، شهریور 1360، صفحات 14 و 15 و 16، نقل می کنم:

            «متن نامه بنی صدر به امام، چنین بود:

«حضرت آیت الله العظمی امام خمینی

رهبر انقلاب اسلامی ایران

بعرض میرساند در اوضاع و احوال فعلی و با توجه به اینکه جامعۀ ما جامعۀ جوانی است و هیجان مثبت کار (ص 14) برای قرار دادن کشور در خط تولید و فعالیت، جنبۀ معنوی و هیجان آفرین را جنبه اصلی می گرداند، حجت الاسلام حاج احمد آقا یکی از مناسب ترین اشخاص برای تصدی نخست وزیری است در صورتی که موافقت فرمائید عین صواب است

ابوالحسن بنی صدر»

امام به این پیشنهاد پر از لفاظی و عبارت پردازی، بنحو صریح و روشن جواب منفی داد. متن پاسخ امام چنین است:

بسمه تعالی

بنا ندارم اشخاص منسوب به من، متصدی این امور شوند. احمد خدمتگزار ملت است و در این مرحله، با آزادی بهتر می تواند خدمت کند.

والسلام علیکم

روح الله الموسوی الخمینی

بنی صدر از این عمل چند منظور داشت:

1 ــ اگر امام پیشنهاد وی را می پذیرفت، همانطور که در بالا گفته شد، به تصور او مجلس در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفت و بعنوان یکی از سه رکن جمهوری اسلامی، از ایفای یکی از مهمترین وظایف خود که دادن رأی تمایل به نخست وزیر است، باز می ماند. در آنصورت، مجلس که بقول امام «عصاره ملت» است، در اولین قدم خود برای تأئید نخست وزیر، از محتوی خالی میشد و این سابقه، در دوره های آینده، مسأله تمایل مجلس به نخست وزیر را بی اعتبار می کرد.

بهترین شیوه برای تضعیف و بی اعتبار کردن مجلس، همین شیوه بود. امام طبق معمول امام از این کار سیاسی «بازی نخورد» و نقشه بی اعتبار کردن قوه مقننه، ناموفق ماند.

2 ــ اگر امام پیشنهاد وی را نمی پذیرفت، بنی صدر به هدف دیگری میرسید و آن هدف، این بود که خود را بصورت فردی که (ص 15) تسلیم نظر امام است، در افکار عمومی مطرح می کرد، در اینصورت، مسأله نقض قانون اساسی و بی اعتنایی وی به قوه مقننه در زمینه عدم کسب رأی تمایل مجلس به نامزد نخست وزیری، تحت الشعاع قرار می گرفت و به احترام شخصیت امام، کسی او را مورد سئوال قرار نمیداد که چرا بجای کسب رأی تمایل مجلس، در صدد کسب رأی تمایل رهبر برآمده است. و دیدیم که در این زمینه، تا مدتی، موفق هم بود.

3 ــ در هر دو صورت، چه امام قبول می کردند و چه رد می کردند، نامزد کردن حجت الاسلام سیداحمد خمینی برای نخست وزیری، از نظر بنی صدر، یک موفقیت سیاسی محسوب میشد. چرا که او گمان می برد با این عمل، اعتماد و اطمینان وی را جلب خواهد کرد و از نام و اعتبار حجت الاسلام سیداحمد خمینی، برای تبلیغ اهداف سیاسی و خط مشی و اقدامات خود، بهره خواهد گرفت. اگرچه فرزند امام در نهایت، خط امام را بهتر از بنی صدر تشخیص میداد و دیدیم که بنی صدر نتوانست در دراز مدت به هدف خود در این مورد برسد، ولی عملا در موردی، از نام و عنوان او برای تبلیغ نظرات خود و مطرح کردن شخصیت خود، سوء استفاده کرد.»

پایان نقل از کتاب.

نویسنده ی وبلاگ:

1) نامه ی مختصر بنی صدر به آقای خمینی، «پر از لفاظی و عبارت پردازی» است، یا تفسیرها و تخیلات نویسندگان کتاب، لفاظی و عبارت پردازی و خیال پردازی و قصه پردازی است؟

2) به گفته ی خود نویسندگان کتاب، اگر فردی که تسلیم نظر امام خمینی بود قانون اساسی را نقض می کرد، «به احترام شخصیت امام خمینی»، نقض کننده مورد سؤال قرار نمی گرفت. خب طبق قیاس اولویت، طبیعی است اگر خود امام خمینی قانون اساسی را نقض می کرد، معظم له به طریق اولا مورد سؤال قرار نمی گرفت.

3) بنی صدر 46 ساله که حدود یازده میلیون رأی مستقیم ملت ایران را کسب کرده بود، خودش «نام و اعتبار» نداشت، و طبق این کتاب، می خواسته با این نقشه های پلیسی (که در ذهن نویسندگان کتاب بوده البته) و از طریق حجت الاسلام آقا سیداحمد خمینی ی 34 ساله، «نام و اعتبار» کسب کند؟

4) انتخاب نخست وزیر، بعد از بنی صدر هم «مسئله» بود. بنی صدر موضوعیت نداشت. در دومین نخست وزیری ی میرحسین، وقتی ایشان حدود صد رأی منفی از مجلس گرفت، تظاهراتهایی برپا شده بود و خواهان برخورد با نمایندگانی شده بودند که رأی منفی داده بودند به میرحسین. من تقریباً مطمئنم اگر آقا سیداحمد هم، چه در زمان بنی صدر و چه پس از بنی صدر، پیشنهاد می شد به عنوان نخست وزیر، تعدادی از نماینده ها خطر می کردند و رأی مخالف می دادند به او. این طور نبوده که سیداحمد، یعنی «کسب رأی صددرصدی ی موافق مجلس».

5) توجه کنید در جواب آقای خمینی به بنی صدر، حرفی از دیدگاه و نظر و تمایل شخص خود سیداحمد نیست. امام خمینی نفرموده سیداحمد بنا ندارد چنین مقامهایی را بپذیرد، بلکه فرموده بنا ندارم سیداحمد این مسئولیت را بپذیرد.

6) جالب است که نویسندگان کتاب نگران بوده اند مبادا با دغلبازیهای بنی صدر، مجلس از محتوا خالی شود.

انسانی که توجیه می‌کند انسانی آزاد نیست

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            رضا، که چند سال است در فهرست پیوندهای وبلاگم است، و خیلی وقت بود وبلاگش را ندیده بودم، در http://www.notesandotherthings.blogspot.de/2012/09/blog-post.html#links  نوشته است:

            «15 سپتامبر 2012

بی نام

چند روزی است که خنک شده است. دم سحر حتی سرد می‌شود. زیر پنجره دراز کشیده‌ام. به سقف نگاه می‌کنم. به خودم می‌گویم انسانی که توجیه می‌کند انسانی آزاد نیست.

پشت میز نشسته‌ام. پنجمین یا ششمین نوشته‌ام برای اینجا را هم رها می‌کنم. با خود می‌گویم نوشتن غایت نیست.»

واکسینه ــ واکسن

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            نمی دانم چه اندازه صحت دارد که جمهوری ی اسلامی ی ایران و «ملت بزرگوار» آن، در برابر فشارها و تحریمها «واکسینه» شده اند، اما من امشب پس از این که پزشک فرزندم نسخه نوشت «واکسن» آنفلوآنزا تهیه کنم و ایشان واکسن بزند، به نُه داروخانه مراجعه کردم و هیچ کدام واکسن نداشتند. گفتند به دلیل تحریم، واکسن خیلی کم در اختیار ما قرار می گیرد.

کلکول / کالکولس!!

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            مدتی قبل از طریق وبسایت آدینه بوک یا وبسایت دیگر خبردار شدم کتاب تاریخچه ی زمان استیون هاوکینگ ترجمه ای هم دارد که مهندس کو. زع. انجام داده است. نمی دانم چرا تصور کردم کردم ترجمه ی ایشان، از ترجمه ی مهندس مح. مح. که تا سال 1385 ده بار تجدید چاپ شده، بهتر است. نمی دانم چرا چنین تصور کردم. به هر حال کتاب تاریخچۀ زمان ترجمه ی مهندس کو. زع. را خریدم. دیدم در صفحه ی 290 چنین منتشر شده:

            «هر دو لایب نیتز و نیوتن مستقلاً شاخه ای از ریاضیات را بنام کلکول (Calculus) بوجود آورده بودند، که زیربنای بیشتر فیزیک نوین است. اگرچه اکنون می دانیم که نیوتن سال ها پیش از لایب نیتز کلکول را کشف کرده بود ...»

            وقتی این قسمت را دیدم، گفتم خدایا کلکول دیگه چی یه؟ چه طور یک مهندس با چند ترجمه که در دوران زندگی اش انجام داده، و اسم و رسمی دارد این مترجم، نداند که calculus را چند ده سال است در فارسی «حساب دیفرانسیل و انتگرال» می گویند و حتا دانش آموزان دبیرستان هم با «حساب دیفرانسیل و انتگرال» و معادل دیگرش یعنی «حسابان» آشنا هستند؟ نامه دادم و به ناشر گفتم این موضوع و تعدادی اشکالات دیگر، در حدی است که نمی توان از ملامت کردن مترجمی مشهور مانند آقای مهندس کو. زع. خودداری کرد. ناشر احتمالاً نیاز نمی بیند این گونه نامه ها را اعتنا کند.

            بله. دو سه روز بعد از آن که نامه دادم به ناشر، کتاب تاریخچۀ زمان ترجمه ی آقای مهندس مح. مح. که تا سال 1385 ده بار چاپ شده (من چاپ سال 1385 را دارم) را از کتابهایم برداشتم و رفتم سراغ همان صفحه. خشکم زد! دیدم عجب، ایشان هم ظاهراً calculus را چیزی می دانسته و مفهومی می دانسته که در فارسی لغت برایش وجود نداشته. صفحه ی 226:

            «لایبنیتز و نیوتن هر دو بطور مستقل شاخه ای از ریاضیات را بوجود آورده بودند بنام کالکولس، که بنیاد بخش اعظم فیزیک نوین است. اکنون می دانیم که نیوتن سالها پیش از لایب نیتز کالکولس را کشف کرده بود، ...»