بسم الله الرحمان الرحیم.
در http://ebinews.com/news/9815/bmi.ir ، مورخ 19/9/1389 نوشته ای است با عنوان «داستان نصب اولین ATM در کشور به روایت پدر خودپرداز ایران»، و گفته اند «سعید عسکری انارکی به عنوان کسی که اولین خودپرداز را در ایران در بانک سپه نصب کرده و اولین کارت پلاستیکی برداشت از خودپرداز به نام وی ثبت شده در گفتگو با "بانکداری الکترونیک" جزئیات نصب اولین ATM در بانک سپه را همراه با مشکلات بسیار آن و توسعه نیافتگی زیرساختها باز می گوید»، و آقای سعید عسکری انارکی گفته است: «بله همانطور که گفتید من و همکارانم اولین ATM در ایران را در بانک سپه سال 71 نصب کردیم. در آن موقع بنده در بانک سپه مسئول بودم که مدیرعامل وقت به من اعلام کرد میخواهیم دستگاه ATM نصب کنیم و من گفتم ATM چیست گفت همان دستگاههایی که کارت را داخلش میگذاری و پول دریافت میشود.» و گفته است: «اولین بانکی که پس از سپه وارد حوزه ATM شد بانک ملی بود حدود سال 77 به عبارتی بانک سپه حدود 7 سال هیچ رقیبی نداشت البته بانک ملت 20 تا ATM آورد اما به هر دلیلی متوقف شد.»
سیدعباس سیدمحمدی:
لطفاً توجه فرمائید:
روزنامه ی کیهان، شانزده بهمن 1351، صفحه ی بیست و نوزده:
«اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری شروع به کار کرد
آقای «راد ـ لون» مسئول آموزش موسسه «باروس» کارت اعتبار نقدی خود را در محل مخصوص باجه اتوماتیک کامپیوتری قرار میدهد 10 ثانیه بعد، پول نقد مورد نیاز بطور اتوماتیک در اختیار آقای «لون» قرار خواهد گرفت.
این عکس، بامداد امروز در مراسم آغاز کار اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری در شعبه مرکزی بانک بیمه بازرگانان گرفته شده است.
اولین باجه اتوماتیک کامپیوتری که در محل شعبه مرکزی بانک بیمه بازرگانان (واقع در خیابان شاه) نصب شده است، از بامداد امروز آغاز بکار کرد و بدین ترتیب، ایران، در گروه کشورهای پیشرفته جهان که از سیستم اتوماتیک کامپیوتری در امر بانکداری استفاده میکنند، جای گرفت.
باجه اتوماتیک بانک بیمه بازرگانان، نخستین دستگاه کامپیوتری است که در خاور میانه (صفحه ی 20) آغاز بکار میکند و با شروع بهره برداری از این دستگاه، کلیه دارندگان هر یک از حسابهای بانکی در بانک بیمه بازرگانان اعم از حساب پس انداز، حساب سپرده ثابت، حساب جاری و حساب اعتباری، خواهند توانست، با داشتن کارت اعتباری نقدی از باجه اتوماتیک کامپیوتری استفاده کنند و در 24 ساعت شبانه روز و 7 روز هفته، پول نقد مورد نیاز خود را بسادگی و فقط در 10 ثانیه دریافت دارند.
بامداد امروز در مراسم آغاز کار نخستین باجه کاپیوتری گفت و شنودی داشتیم با دو متخصص بین المللی که در کار نصب باجه اتوماتیک کامپیوتری بانک بیمه بازرگانان نظارت مستقیم داشته اند. ... 1 ـ آقای «راد ـ لون» مسئول آموزش موسسه بین المللی «باروس» انگلستان که در نصب باجه های اتوماتیک کامپیوتری در چند کشور جهان نظارت و شرکت داشته است. 2 ـ آقای «جیم ساترلند» متخصص باجه های کامپیوتری که اهل انگلستان است و هم اکنون مدیریت فنی شرکت «دیبا» را به عده دارد.
.......
سئوال 3
آیا در کشورهای خاور میانه نیز این دستگاه نصب گردیده است؟
ــ خیر. ایران، نخستین کشور در خاور میانه است که باجه اتوماتیک کامپیوتری در آن آغاز بکار میکند.
......
سئوال 8
آیا از باجه های اتوماتیک کامپیوتری، باز هم در ایران نصب خواهید کرد؟
ــ بله، ما در اسفند ماه دومین باجه اتوماتیک کامپیوتری را در ایران نصب می کنیم. دومین باجه در یکی دیگر از شعب بانک بیمه بازرگانان در تهران آغاز بکار خواهد کرد. (صفحه ی نوزده)»
بسم الله الرحمان الرحیم.
زنان، به طور مطلق حق دارند در انتخابات شرکت کنند. این حق ذاتاً در زنان است. اگر زنان در بعضی زمانها و مکانها، نتوانسته اند از این حق استفاده کنند، به این دلیل نیست که آنها چنین حقی نداشته اند. دلیلش این است حق آنها با توجیهات عُرفی و سیاسی و ...، ضایع می شده. هر کس در هر زمان و در هر مکان اگر پیشنهادهایی به صورت «اعطای حق رأی به زنان» بدهد، این پیشنهادها زنده کردن و احیا کردن حق مطلق و ذاتی ی زنان است. حقی را که زنان، ذاتاً و مطلقاً، داشتند و دارند، در بعضی زمانها و مکانها با توجیهات عُرفی و سیاسی و ... از آنها می گرفتند.
زنان ذاتاً و مطلقاً حق رأی دارند. اگر محتمل باشد از رأی زنان یا از رأی مردان سوء استفاده ی سیاسی یا ... شود، به اختیار و اراده و خواست خود زنان و مردان است که از حق ذاتی و مطلق خود، استفاده بکنند یا نکنند.
رأی ندادن هم، حق مطلق و ذاتی ی زنان و مردان است.
در کشورها و نقاط مختلف دنیا، که زنان مبارزه و کوشش کردند حق رأی و حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن به دست آورند، این طور نبوده حق جدیدی به حقوق انسانها اضافه کنند. زنان حق خود را که با توجیهات مختلف از آنها گرفته شده بود، به دست می آوردند.
اگر از حق رأی زنان و مردان سوء استفاده شود، به هیچ وجه دلیل نمی شود به حق مطلق رأی زنان و حق مطلق رأی مردان تردید کنیم. راه مقابله با آن سوء استفاده، تردید کردن در حق رأی زنان و مردان و به سخره گرفتن حق رأی زنان نیست. در روابط انسانها، چه چیزی است که امکان سوء استفاده کردن از آن وجود نداشته باشد؟ خدا؛ دین؛ لیبرالیسم؛ سوسیالیسم؛ حقوق بشر؛ دانش هسته ای؛ ...؛ کدامش در معرض سوء استفاده نبوده و نیست؟
بسم الله الرحمان الرحیم.
نوشته ی مورخ 02/05/1384 ، به قلم میم، که در وبلاگ حمیدرضا بی تقصیر فدافن در http://www.fadafan.blogfa.com/post-10.aspx مورخ 01/08/1384 نقل شده است:
«نگاهی به اسناد انتخابات در دوره پهلوی اول در دور هشتم و حکایت نمایتده کاشمر
کی از این موافقان به قول خودش «بخت برگشته»، «اسدالله زوار» نماینده کاشمر در دوره هفتم مجلس بود که نامش در دوره هشتم از فهرست نامزدهای مورد قبول دولت خط خورد. او به تاریخ ۱۳۰۹/۹/۲۸ و در حالی که انتخابات کاشمر (= ترشیز) شده بود، نامه ای به تیمورتاش وزیر دربار نوشت و از وی خواست که به هر شکل ممکن اجازه دهد به مجلس راه یابد. زوار در این نامه به تفصیل از خدمات خود به رژیم پهلوی سخن می گوید و تصریح می کند: «حضرت اشرف! من فداتم. من دیوانه رژیم پهلویم. من عاشق اعلیحضرت و حضرت اشرف هستم. شاهد بر این ادعایم که در این مدت چهار سال (دوره های ششم و هفتم) اوامرتان را دیوانه وار به موقع اجرا می گذاشتم. حضرت اشرف! من خدمتم از تمام اینهایی که وکیل فرمودی نسبت به رژیم مقدس بیشتر است.» او سپس با ذلت تمام می خواهد که دوباره وکیل مجلس شود: «اینک ای کسی که غیر از تو امید و پناهی ندارم، به دادم برس، آقایی فرما، حیات و مماتم بسته به فتوت و جوانمردی حضرت اشرف است. اگر خود حضرت اشرف نسبت به چاکر کم لطفند، والله بالله تالله خیانت نکردم و تقصیری ندارم. ترحم فرما، تفضل کن. همان طوری که در دوره هفتم طلوع را و در دوره هشتم شریعت زاده را نجات دادی، چاکر بیست و پنج ساله خود را هم نجات بده.» اما تیمورتاش درخواست او را رد می کند و خاطر نشان می سازد که «رژیم حاضر، الحمدلله مستغنی از مساعدت من و ایشان است.»
در زمان سلطنت رضا پهلوی آنچنان قبح دخالت در انتخابات از میان رفته بود که وزرا برای انتصاب نزدیکان خود به سمت نمایندگی توصیه نامه هایی را می نوشتند؛ جالب اینکه تمام توصیه ها و مکاتبات خطاب به وزیر دربار بود، در حالی که مسؤول برگزاری انتخابات، وزارت داخله (= کشور) بود و وزیر دربار هیچ حق یا تکلیف قانونی در این مورد نداشت. اما از آنجا که رشته کار را تنها شخص شاه در دست داشت و وزیر دربار هم محرم اسرارش به شمار می آمد، رضایت وی به معنای برآورده شدن مقصود بود. برای نمونه در آستانه انتخابات مجلس نهم، «علی اکبر داور» وزیر عدلیه نامه ای به تیمورتاش نوشت و از او خواست که «جعفر» فرزند اروپا رفته یکی از دوستانش از تبریز نماینده شود. نکته شگفت آوری در این نامه به چشم می خورد. داور می نویسد: «کتر علی خان تبریزی یک مرتبه هم برای خانم خدمت رسید، داوطلب وکالت و البته از هر حیث خوب است. قطعاً در تبریز هم بی طرفدار نیست. از حیث اصولی از جعفر بهتر است، برای این که باهوش تر از اوست. (ولی مقصود بنده اشتباه نشود، انتخاب جعفر را استدعای قطعی می کنم.)
در این میان خود شیرینی ها و خوش خدمتی های برخی نمایندگان مجلس هم ـ برای انتخاب مجدد ـ گاه صورت مشمئزکننده ای می یافت.
در یک مورد: «محمدتقی خان اسعد بختیاری» نماینده دزفول در مجلس ششم، در آستانه انتخابات هفتم در نامه ای به وزیر دربار، گزارش ویژگی اخلاقی و گرایش سیاسی نمایندگان مجلس ششم را به وی ارائه داد تا به زعم خودش «کمکی به خیالات حضرت اجل» در انتخاب نمایندگان مجلس هفتم کرده باشد. او فهرستی از نمایندگان ترتیب داده و وضع آنها را در سه ستون گزارش کرد که برخی به شکل ذیل است:
آقای (ابوطالب) شیروانی ـ (نماینده) قمشه: موافق، خطرناک فایده خواه
آقای (سید حسن) مدرس ـ (نماینده) طهران: مخالف، عاقل، لجوج
آقای میرزا نصرت الله بیات ـ (نماینده) طهران: مخالف، منتظر وعده
آقای میرزا حسین خان وزیری (نماینده) ساوه و زرند: مخالف، بدبخت، احمق
آقای دکتر (محمد) مصدق ـ (نماینده) طهران: مخالف، مجنون، ملی
آقای محمد آخوند ـ (نماینده) تراکمه: موافق، مجسمه
اسعد بختیاری در برابر نام «اسدالله زوار» که ذکرش رفت، نوشته: موافق، بی آبرو و در برابر نام خودش در نهایت تملق مرقوم داشته:تا چه فرمایند!»
بسم الله الرحمان الرحیم.
امام خمینی، شش آبان 1341:
«وظیفه دینى همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات «2»، انجام نشود. و اگر این قانون عملى بشود، دنبالش چیزهاى دیگرى است، و خواسته اکثریت مردم، شرط است؛ اکثر مردم این مملکت از این امر بیزارند. و شما فعلًا تعطیل عمومى نکنید. خدا نیاورد آن روز را که تعطیل عمومى بشود! و باز هم دعا مىکنم که از این عمل به طور آرام جلوگیرى شود. خدا نیاورد آن روزى را که علما بگویند تعطیل بکنید! اسد اللَّه عَلم «3» در این مملکت چه مىخواهد بکند؟! این کار بازخواست و محاکمههاى بعدى دارد. به طورى که شنیدم، از امینى «4» این موضوع را خواسته بودند؛ ایشان قبول نکرد و به کنار رفت. به حساب ارسنجانى «5» هم روزى خواهند رسید. اگر تمام دنیا- یکطرفه- بگویند: باید بشود! من یکى مىگویم: نباید بشود. نه وظیفه من تنهاست، بلکه وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست ...
[خطاب به حجت الاسلام انصارى، واعظ شهیر قم:]
شنیدهام دو شب است زبان تو «1» را بستهاند. چه مىشود که اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بیندازند؟ مگر ما از حسین بن على و امام سجاد بالاتر هستیم؟ در تمام نقاط این کشور، این جریان، رویش بحث است و مردم تنفر خودشان را از این امر چه به شاهنشاه و چه به دولت، نوشتهاند
این کشور، قانون اسمىاش قانون امام جعفر صادق است و باید تا موقع ظهور امام زمان، این قانون «2» باقى بماند. از کلیه علما بخواهید تا آنها بخواهند. فرستاده آقاى بهبهانى «3» نزد من آمد و گفت: من تا آخرین نفس براى این موضوع اقدام مىکنم. دولت باید بنویسد در روزنامههاى رسمى که این عمل نقض شد و علناً به مردم اعلام کند. شنیدهام آقاى فرماندار گفته است: دولت کار دارد. چه کارى از این کار واجبتر است که رضایت بیست میلیون جمعیت را فراهم کنند؟ چون از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود»
بسم الله الرحمان الرحیم.
آقای حسن بایگان (نویسنده ی ایرانی؟ پژوهشگر ایرانی؟ دانشمند ایرانی؟، مقیم سوئد؟)، در سومین قسمت از سلسله نوشته های «سه گفتار»، که گفتار اول تاریخی و گفتار دوم سیاسی و گفتار سوم فرهنگی است، و گفتار سوم «ضعف فرهنگی آکادمیسینها و اساتید ایرانی» نام دارد، در قسمتی از این سومین گفتار، در http://www.baygan.org/3%20goftar%20tarixi%20siyasi%20farhangi%20baxshe%203.htm نوشته است:
«مختصری از ضعفهای غرب
ذکر انتقادات و ضعف اساتید ایرانی نباید باعث این توهم شود که در غرب اساتید کامل و بدون اشتباه هستند. نکته مطروحه در باره ایرانیان فرهنگی بوده، ریشه در تاریخ جوامع دارد که در مورد ایران نیازمند زمان و ایجاد تحول و تغییر در سیستم است تا به اصلاح کامل برسد و تاثیر خود را نیز بر سیاسیون بگذارد.
اما در خصوص دانش علمی انتقاد بسیار بزرگی بر غرب هست.
متاسفانه در غرب نوعی مافیا بصورتی کاملا نامرئی بر دانشگاهها همانند اختاپوس چنگ انداخته است. این چنگ اندازی در علوم اجتماعی بسیار گسترده تر است.
من این صحبت را در حضور وزیر امور خارجه مقتول سوئد خانم آنا لیند در انستیتوی علوم سیاسی دانشگاه اپسالا در برابر بیشتر از صد تن دانشجو و تنی چند افراد سیاسی مطرح کردم؛ در یکی از رادیوها نیز صحبت اندکی داشتم و در آینده نیز در نوشته مفصلی آنرا نشان خواهم داد. اما مختصرا اینجا ذکر میکنم که بیشتر و در اصل این چنگ اندازی توسط یهودیان نژاد پرست صورت میگیرد. آنان بزرگترین افکار را خفه میکنند و افکار متوسط و حتی غلط و خطرناکی را که از یک یهودی (و یا حتی با ریشه قبلی بهودی) در آید بعنوان بالاترین و برجسته ترین افکار به جهان میخورانند. افرادی همانند مارکس، لنین، هوسرل (و شاگردان و مریدانش هایدگر، راسل و ...) کسانیکه ابتدا و اساس کار نمیدانستند و فلسفه، مسائل اجتماعی، سیاسی و... را به ابتذال کشیدند و حتی منحرف کردند؛ به عرش رسانده شدند؛ کتابهایشان به تمامی زبانها ترجمه و چاپ شد و بدیتنرتیب ضمن شستشوی مغزی و نشان دادن استثنائی بودن یهودیان، جیب جهانیان را نیز خالی کرده و میکنند.
اما اگر شخصی با ریشه ای غیر یهودی همانند نیچه پیدا شد و حرفهائی در رده سعدی زد به او انواع اتهامات را بستند. آنها در حالیکه خود بزرگترین نژاد پرستان و پایه گذار آنند نیچه، را متهم کرده و میکنند.
برای نشان دادن واقعیت و مقام و موقعیت فلسفه در حال نوشتن کتابی هستم که بزودی ارائه خواهد شد.
در سایر علوم امثال انشتین، نیوتون ... را به عرش اعلا رساندند. در حالیکه در طول تاریخ بشر انسانهای بسیار برجسته تر با خدماتی اساسی تر در جهان بوده اند. آنچه که این دو گفتند پیشتر توسط بشر شناخته شده بود و حتی جزئی از فلسفه شرق بوده است. در حالیکه اساسا جهش اصلی بشر بسوی ترقی و صنعتی شدن توسط کسان دیگری که یهودی نبودند، پی ریزی شد و بدینترتیب تغییر اساسی در زندگی بشر ایجاد گردید.
چند تماس با اساتید دانشگاه های غرب داشته ام که در میان آنان افرادی با درجه دکترا، اما با سوادی در حد کوچه و بازاری زیاد دیده شد. بیک مثال قناعت میشود؛ زمانیکه قصد نوشتن مقاله ای در خصوص استر را داشتم. از پائین ترین رده شروع کردم و سئوال نمودم. ولی تمامی آنها در همان ابتدای کار و با اولین سئوال از پاسخ وامانده به بالاتر ارجاع دادند تا نهایتا با خانمی صحبت کردم که با غرور گفت: من دکترا در دین یهود دارم هرچه میخواهی بپرس. اما با اولین سئوال عقب نشینی کرد و گفت بهتر است از شوهرم که تخصص اش در کتاب استر میباشد و آنرا در دانشگاه تدریس میکند بپرسی او بهترین و برترین شخصی است که میتواند بهر سئوالی پاسخ بدهد. با این متخصص در دانشگاه تماس گرفتم. او ضعفهای بسیاری از جمله در شناختن و طرز مطالعه، بررسی، تعبیر و تفسیر و درک کتاب داشت و اساسا تاریخ نمیدانست. او نیز در اولین سئوال واماند. او حتی نمیدانست که مقابری در ایران است که آنها را به؛ استر، مردخای، داوود و... نسبت میدهند؛ تا چه رسد باینکه به زیر سئوال رفتن بعضی از آنها را بداند.
پس بناچار عکسهای این مقابر را بهمراه اندکی توضیح در اختیارش قرار دادم؛ ایشان نیز در همان محل انستیتو از عکسها، فتو کپی گرفت. حال تصور کنید شخصی که استاد دانشگاه میباشد و قرار است یک کتاب 10 صفحه ای را تدریس کند اما این حداقل و ابتدای کار را نمیداند در چه حدی از دانش قرار دارد. لیکن جای تعجب بیشتر از آنانی است که به او درجه دکترا داده اند. از این نمونه ها، چندین تن را شخصا تجربه کرده ام.
کشیشی هم که سالها با او در تماس هستم و استاد انستیتیوی علوم مذهبی وابسته به کلیسا میباشد نیز از وجود مقابر در ایران بی اطلاع بود، لیکن تفاوت اساسی میان آندو وجود دارد. زیرا این کشیش ادعای درک کامل تاریخی را نداشت. ضمنا مسیحی بود و چندان با مسائل یهودیت آنهم در حد یک متخصص آشنا نبود. او در مباحث اشاره داشت محققین در دانشگاهها راجع به مسائل مطروحه در کتاب مقدس بشکل دیگری نگاه میکنند.»
پایان نقل نوشته ی آقای حسن بایگان.
سیدعباس سیدمحمدی:
بنده غربگرا نیستم. غرب ستیز هم نیستم. گمان می کنم اسلام، و ایران، و دموکراسی و علوم و معارف و افکار و تکنولوژی ی دنیای جدید، هویتم را شکل می دهند. این را هم «چهل تکه»، به معنای منفی و ناپسند، نمی دانم. این را «التقاط» نمی دانم. در جهان پیچیده ی ما، آیا «هویت» یک چیزی است فابریک و یک بُعدی و بسیط؟ صحبتم، هویت نیست. می خواهم درباره ی آنچه آقای حسن بایگان گفته، و قبل و بعد از آنچه نقل کردم هم، مطالبی گفته است ایشان، شاید با همین رویکرد، نظرم را بگویم. آقای حسن بایگان از تعبیر «سوادی در حد کوچه و بازاری» استفاده کرده است. فعلاً نظرم این است:
هراس دارم اگر نسبت به نظرات آقای حسن بایگان مخالفت اساسی ابراز کنم یا موافقت اساسی ابراز کنم، در هر دو حالت، ثابت کنم «سوادی در حد کوچه و بازاری» دارم. البته شاید آقای حسن بایگان، از حد «سوادی در حد کوچه و بازاری» بسیار بسیار فراتر رفته است، که این سخنان را گفته است.