قصه ی مشاجره ی میرمحمود و میرحسین دقیقاً در روز مرگ پدرشان

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            طبق منابع اینترنتی آقای میراسماعیل موسوی خامنه پدر آقای مهندس میرحسین موسوی خامنه و از خویشاوندان رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران در تاریخ دهم فروردین 1390 درگذشت. درگذشت ایشان را به تمام بازماندگان ایشان خصوصاً آقای مهندس میرحسین موسوی خامنه تسلیت عرض می کنم و برای ایشان رحمت و مغفرت الاهی آرزو می کنم.

            تعدادی از هموطنان ما، شیعه و سنّی و مسیحی و زرتشتی و یهودی و ...، هنگام جنگ عراق علیه ایران، رفتند و جنگیدند و کشته شدند و مجروح شدند و جانباز شدند و مفقودالاثر شدند، و امروز عزیزانی که خود را «هیئت رزمندگان اسلام» می نامند، خبر درگذشت یکی از سادات که پدر رئیس هیئت دولت ایران در زمان جنگ عراق علیه ایران است را به صورت «پدر یکی از سران فتنه درگذشت» ذکر می کنند:

            وبسایت هیئت رزمندگان اسلام در http://www.e-heyat.com/fa/73/1882,%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%AA%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA.aspx  مورخ 11/01/1390 زمان 11:35:14 عیناً چنین خبری منتشر کرده است:

          «میراسماعیل موسوی پدر یکی از سران فتنه درگذشت

تلاش ضدانقلاب برای سوء استفاده از مرگ پدر موسوی

میراسماعیل موسوی پدر یکی از سران فتنه درگذشت

میر اسماعیل موسوی پدر میر حسین موسوی که چندی پیش در بستر بیماری بود، چهارشنبه ۱۰ فروردین ماه ۹۰ دارفانی را وداع گفت.

  

چند روز گذشته، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با وی دیدار و عیادت کرده بودند. با این حال فرزندان موسوی تلاش کردند علت مرگ وی را نبودن موسوی و رهنورد کنار وی اعلام کنند.در همین رابطه سایت های ضد انقلاب و منتسب به جریان سبز با سوء استفاده از فوت حاج میراسماعیل موسوی فوت نام برده را سیاسی کرده و برای تحقق اهداف خود از هواداران موسوی برای ایجاد شورش و آشوب دعوت به عمل آوردند. 

در همین رابطه یکی از سایت های خبری نوشت: بعدازظهر چهارشنبه میرمحمود موسوی طی تماسی با میرحسین موسوی از برادر خود خواست تا فوت پدرشان را سیاسی نکنند و اجازه دهندمراسم بزرگ خاندان موسوی با عزت و صولت لازم برگزار شود. 

در این میان میرمحمود موسوی از اینکه هواران میرحسین موسوی فوت پدرشان را دستاویزی برای تحقق اهداف سیاسی خود قرار داده اند به شدت ابراز نارضایتی کرده و از موسوی خواست از آنجایکه حاج میراسماعیل موسوی در خامنه از منزلت رفیعی برخوردار است اجازه ندهد فوت ایشان سیاسی شود. 

این گزارش حاکی از آن است که خواهر میرحسین موسوی از ورود زهرا رهنورد به خانه مرحوم حاج میراسماعیل موسوی جلوگیری کرده است.»

          قصه ی مشاجره ی لفظی ی میرحمود و میرحسین در روز مرگ پدرشان، در http://www.zamannews.ir/view.aspx?ID=900111008 هم آمده است:

            «به گزارش محرمانه نیوز؛ حاج سید میراسماعیل موسوی صبح امروز به دلیل کهولت سن دار فانی را وداع گفت؛ فوت پدر خاندان موسوی دستاویزی شد تا عوامل جریان سبز از آن برای رسیدن به مقاصد سیاسی و گروهی خود بهره گیری کنند.

در همین راستا سایت های ضد انقلاب و منتسب به جریان سبز با سوء استفاده از فوت حاج میراسماعیل موسوی فوت نام برده را سیاسی کرده و برای تحقق اهداف خود از هواداران موسوی برای ایجاد شورش و آشوب دعوت  به عمل آوردند.

بعدازظهر امروز چهارشنبه میرمحمود موسوی طی تماسی با میرحسین موسوی از برادر خود خواست تا فوت پدرشان را سیاسی نکنند و اجازه  دهند مراسم بزرگ خاندان موسوی با عزت و صولت  لازم برگزار شود.

در این میان میرمحمود موسوی از اینکه هواران میرحسین موسوی فوت پدرشان را دستاویزی برای تحقق اهداف سیاسی خود قرار داده اند به شدت ابراز نارضایتی کرده و از موسوی خواست از آنجایکه حاج میراسماعیل موسوی در خامنه از منزلت رفیعی برخوردار است اجازه ندهد فوت ایشان سیاسی شود.

این گزارش حاکی از آن است که خواهر میرحسین موسوی از ورود زهرا رهنورد به خانه مرحوم حاج میراسماعیل موسوی جلوگیری کرده است.


این خبر تکمیل می شود.
»

          پایان نقل از لینک.

          عقل انسان باور می کند در روز مرگ پدر، دو برادر با هم مشاجره کنند؟ عقل انسان باور می کند در روز مرگ پدر، دختر او از ورود عروس او به منزل جلوگیری کند؟ ما تا به حال در دهاتمان و شهرمان و مملکتمان این طور دیدیم که هنگام مصیبت و عزا، مردم کدورتها را کنار می گذارند و جمعیتی از تسلیت گوینده ها و خانواده ی عزادار تشکیل می شود. حالا مثل این که کار دنیا چپّه شده و دو پسر فرد ِ درگذشته، و دختر و عروس فرد ِ درگذشته، دقیقاً موقع تشییع و تدفین و دیگر مراسم فرد ِ درگذشته، یادشان افتاده با هم مشاجره کنند و در ِ خانه را بر دیگری ببندند و ...!!! 

         ببینید دستگاه تبلیغاتی و دستگاه «جعل اخبار لازم برای خود» و دستگاه «فیلترینگ اخبار زیانبار برای خود»، چه کارها که نمی کند. به مرده و به زنده رحم نمی کند. جزئیات این قصه ی مشاجره ی میرمحمود و میرحسین دقیقاً در روز مرگ پدرشان را بخوانید. آیا احتمال معقول نمی دهید ماجرا کلاً ساختگی و سفارشی است؟

اگر به جای مرحوم خلخالی ، مرحوم طالقانی حاکم شرع می شد

                     بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً تعدادی از ما مسلمانها، با استناد به تعدادی از آیات قرآن و استناد به تعدادی احادیث، دست و دلبازانه و راحت و ریلکس، آماده ی زدن و کشتن و قلع و قمع کردن و حرامزاده نامیدن افراد و ناسزا گفتن و خط و نشان کشیدن و اعدام کردن و مصادره کردن اموال افراد و ملعون نامیدن افراد و جهنمی نامیدن افراد و ... هستیم. شاید در ادیان دیگر هم به استناد کتاب مقدسشان شاهد این رفتارها باشیم. شاید در میان بیدینان و بیخدایان هم شاهد این رفتارها باشیم.

            بنده موافق این نیستم که هرگز شدت عمل و تنبیه و مجازات نباشد، اما قائل به رعایت انصاف و رعایت عدالت و رعایت احتیاط و حق دفاع متهم هستم.

            بنده گمان می کنم اگر عقل انسان و اخلاق انسان به میزانی از پختگی و عمق نرسد، هم ممکن است در «رحماء» (رحماء بینهم) درست رفتار نکند و از تعادل و اعتدال خارج شود، و هم ممکن است در «اشداء» درست رفتار نکند و از تعادل و اعتدال و انصاف خارج شود.

            در آنچه راجع به مرحوم آقای طالقانی نقل می کنم، مشخصاً به این تعبیر نویسنده ی مقاله نظر دارم، که درباره ی مرحوم طالقانی گفته است «در اشداء هم منصف بود». البته من نمی دانم مرحوم طالقانی دقیقاً چه اندازه مشمول این وصف می شده است.

            در http://www.fardanews.com/fa/news/139945 در تاریخ 15 اسفند 1389 درباره ی مرحوم آقای سیدمحمود علائی طالقانی چنین نوشته اند:

«این‌‌ همان مردی است که جرات نداشتند به او دستبند بزنند. در زندان عبایش را از او نگرفتند و وقتی می‌گفتند آقا رئیس زندان را کار دارد مدتی طول نمی‌کشید که رئیس می‌آمد. هم آن طور بود و هم این طور. قرآن است دیگر. رحماء بینهم اشداء علی الکفار. در این اشداء هم منصف بود «رحیم علی خرم و مقدم، رئیس ساواک را گرفته بودند و آورده بودند دفتر. آقا می‌گفت این را الکی گرفته‌اند. توی این شلوغ پلوغی‌ها او را کرده بودند رئیس ساواک. یکی دو باری هم به خدا بیامرز خلخالی اعتراض کرد که، «آقا! این جوری صحیح نیست». 

                   غلامرضا تختی و سیدمحمود علائی طالقانی

                

پیام نوروزی ی سال 1390

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            روزهای پایان سال 1389 و روزهای اول سال 1390 گرفتار و بی تلفن و بی اینترنت بودم. هم، زمان گذشته است و فکرم متمرکز نیست و حالم یاری نمی کند بتوانم مانند سالهای قبل پیام نوروزی بدهم، هم خلاف مروّت می دانم عین خیالم نباشد زندانیان سیاسی و خانواده ی های زندانیان سیاسی و فرزندان و خانواده ی آقای ... و آقای ... اندوهگین و غمگین و چشم انتظار باشند، و من جهان را فرخنده و خجسته ببینم. همچنین در روز اول یا دوم فروردین 1390 عالِم ِ شیعه آقای محمد صادقی اصفهانی مشهور به محمد صادقی تهرانی درگذشت. بنده از مکاتبه هایم و گفت و گوهایم و دیدارهایم با ایشان بسی بهره ها بردم. خدا مرا ببخشد که نتوانستم در مراسم تشیع و تدفین ایشان در قم حاضر شوم.