لغت «ادبیات» در گفتار و نوشتار امام خمینی

                    بسم الله الرحمان الرحیم.

            طبق نتیجه ی جست و جو در سی دی ی «مجموعه آثار امام خمینی قدس سره»، ظاهراً لغت «ادبیات» هرگز در سخنرانیها و مصاحبه ها و پیامها و نامه های ثبت شده، به زبان و قلم ایشان نیامده است. در کل آثار مکتوب ایشان، لغت «ادبیات» دو مرتبه به کار رفته است. در کتاب تقریرات فلسفه. البته اگر کتاب تقریرات فلسفه در واقع شکل نوشتاری ی گفتار ایشان است، پس مدعای من در ابتدای نوشته ام، نادرست است.

وقتی صادق هدایت کوچک بود

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            گزارش دکتر علی امینی (نخست وزیر اسبق ایران) از صادق هدایت، که همکلاس بوده با دکتر علی امینی، طبق کتاب بر بال بحران (زندگی سیاسی علی امینی) مؤلف ایرج امینی تهران نشر ماهی 1388 صفحه ی 36:

            «در کلاس به چیزی که توجه نداشت درس ِ معلم بود. مگس می گرفت و بچه ها را می خنداند و نظم کلاس را بر هم می زد. هیچ تصور نمی کردم چنان آدم درخشانی از آب درآید که در فرهنگ و ادبیات معاصر تأثیر فراوان بگذارد.»

گسترش زبان فارسی: بوستان ، بوستانک ، رایانامه ، نپاهشگاه ، ...؟؟

                  بسم الله الرحمان الرحیم.

            تا آن جا که می دانم، اگر اشتباه نکنم، فرهنگستان زبان ایران، برای لغت park معادل «بوستان» وضع نکرده و پیشنهاد نکرده است. اگر اشتباه نکنم، چند سال قبل جایی خواندم آقای حسین معصومی همدانی (که الان عضو پیوسته ی فرهنگستان زبان است، و نمی دانم آن موقع عضو فرهنگستان زبان بود یا نه) گفته بود فرهنگستان نیاز نمی داند برای لغت park / پارک معادل وضع کند، و اگر هم بخواهد وضع کند، احتمالاً لغت «باغ» را پیشنهاد می دهد.

            این در حالی است که ظاهراً تمام یا اکثر پارکهای تهران، و گویا تمام یا اکثر پارکها در اکثر نقاط ایران، رسماً «بوستان» هستند. من گمان می کنم یک نفر یا چند نفر، در شهرداری ی تهران، یا استانداری، یا جای دیگر، خوششان آمده پارکها را بوستان بنامند، و با بخشنامه و آئین نامه و مانند آن، تمایل خود را در تهران و اکثر نقاط ایران عملی کردند.

            گام بعدی، پس از بوستان نامیدن پارکها، اختراع لغت «بوستانک» است، ظاهراً یعنی «پارک کوچک». من شخصاً نزدیم محل زندگی ام در خیابان طوس در تهران یک پارک کوچک دیدم که «بوستانک» (بوستانک نمی دانم چی) نامیده شده است. در وبسایت «سامانه مدیریت ارتباطات شهرداری تهران» در http://www.tehransama.ir/NewsDetail.aspx?NewsID=924741 می خوانید: «معاونت فنی و عمرانی شهرداری منطقه 10، در سال جاری اقدام به انجام عملیات اجرایی ساخت 7 پروزه احداث بوستان و بوستانک به مساحت 8300 متر مربع در سطح محلات نموده است.»

            چه بسا در گامهای بعدی، افرادی که نگهبان پارک و پارک کوچک هستند، «بوستان بان» و «بوستانک بان» نامیده شوند.

            بعضی دوستان ظاهراً گمان می کنند بنده با ظهور واژه های جدید مخالفم و تحمل ندارم ببینم واژگان زبان ما گسترش می یابند. این طور نیست. من وقتی ایراد می گیرم به لغت اختراعی ی «رایانامه» و با ذکر جزئیات می گویم لغت رایانامه معادل غلط (غلط اندر غلط) در برابر e-mail است، و وقتی اظهار تأسف می کنم چرا بعضی آقایان میل دارند لغت اختراعی ی «نپاهشگاه» جایگزین «رصدخانه» شود، و وقتی با ذکر تعدادی شواهد زبانی و ادبی، می گویم اصرار بر جایگزین کردن ریاضی پیشه و فیزیک پیشه و دانش پیشه به جای ریاضیدان و فیزیکدان و دانشمند، پشتوانه ی زبانی و ادبی ندارد، اینها به دلیل ترس من از گسترش واژگان زبان فارسی و به دلیل هراس از ظهور واژه های جدید نیست. من می گویم گسترش واژگان، همراه با در نظر گرفتن نکات فصاحتی و نکات مختلف زبانی و ادبی و ریشه شناسی باشد. من می گویم زبان فارسی بازیچه ی دست ما نباشد. آخر چه کسی از شهرداری خواسته است و به او اجازه داده است بشود وکیل مردم و بشود قائم مقام فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و بوستان و بوستانک (و شاید بعدها: بوستان بان و بوستانک بان) بسازد و در اکثر نقاط ایران تمایل و سلیقه ی خود را عملی کند؟

شهد شیرین صلح

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            چند روز دیگر سالگرد آغاز جنگ هشت ساله ی عراق و ایران است. جنگی که در اواخر آن، آمریکا در اقدامی جنایتکارانه هواپیمای مسافربری ی ایران را سرنگون کرد، و تدبیر مرحوم حضرت آیت الله خمینی در برابر آن اقدام آمریکا و در برابر شرایط مختلف آن زمان ایران این بود که شهد شیرین صلح را به ملت ایران بچشاند. درود بر تدبیر او در آن زمان.

            حال که از صلح صحبت شد، شاید مناسب باشد سخنی از مرحوم خلیل ملکی را نقل کنم. طبق کتاب خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، زمستان 1379، صفحه ی 598، خانمی به نام مهراشید از خلیل ملکی نقل کرده است: «من دوست دارم صلح باشد جنگ باعث نفرت من است.»

            یک مطلب هم که شاید جالب باشد، این است که طبق صفحات پایانی ی همین کتاب، خلیل ملکی وصیت کرده بوده او را در احمدآباد [کنار مرحوم دکتر محمد مصدق] دفن کنند، اما در روز فوت و تدفین ایشان، غلامحسین مصدق نبوده که از او کسب تکلیف کنند، و لذا جسد را به طور امانت در مسجد فیروزآبادی بالاتر از میدان شهر ری دفن کردند. چند روز بعد هم غلامحسین مصدق [شاید تحت فشار ساواک] گفته است به خانواده ی ملکی اجازه نمی دهد جسد را در احمدآباد دفن کنند زیرا احمدآباد قبرستان عمومی نیست. مطلب جالب این است:

            مرحوم دکتر مصدق مایل بوده در کنار کشته شدگان 30 تیر دفن شود، در ابن بابویه، اما شاه اجازه نداد؛ و خلیل ملکی مایل بوده در احمدآباد کنار دکتر محمد مصدق دفن شود، اما پسر دکتر مصدق به دلیل خودش اجازه نداد چنین کاری انجام شود. و:

            هرچند خلیل ملکی آن جا که وصیت کرده بود دفن نشد، اما محل دفن او مکانی شد که تعدادی از علاقه مندان و مریدان او بخواهند آن جا دفن شوند. مرحوم جلال آل احمد و مرحوم ترو آل گیلانی، و شاید افراد دیگر با افکار و اهداف نزدیک به خلیل ملکی، بعد از دفن شدن خلیل ملکی در مسجد فیروزآبادی، در آن مسجد دفن شدند.

امام خمینی: یک دیوارى مثل دیوار چین بین شرق و غرب بکشیم

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            یکی از آقایان (آقای پروفسور سید ح. م.) در روزنامه ی کیهان گفته بود اتفاقات اروپای شرقی و آلمان شرقی که منجر به آزاد شدن آنها از شوروی شد، اثر انقلاب اسلامی ی 1357 ایران و پیروی ی آنها از امام خمینی بوده است.

            من نمی دانم سخن آن آقا چه اندازه نادرست است و چه اندازه درست است و فعلاً بحثم سخن ایشان نیست. می خواهم بگویم اگر آلمان شرقی و اروپای شرقی از انقلاب اسلامی ی 1357 ایران و از امام خمینی الگوبرداری کرده بوده (طبق نظریه ی نویسنده ی روزنامه ی کیهان)، ظاهراً قبل از آنها، امام خمینی هم از آلمان شرقی و اروپای شرقی الگوبرداری کرده بوده، و سالها پس از ساخته شدن دیوار برلین، ایده ی ساخته شدن چنان دیواری را مطرح کرده بوده. و البته احتمالاً امام خمینی پس از ساختن دیوار زمینی و هوائی در اطراف ایران و بین شرق و غرب، با وجود آن دیوار، راه «صدور انقلاب» را هم در نظر می گرفت.

            در بیانات امام خمینی تعبیر «دیوار چین» هست و «دیوار برلین» نیست، اما گمان می کنم در زمان امام خمینی، مصداق دقیق مفهوم مورد نظر ایشان، دیوار برلین بوده است. در زمان امام خمینی، آن «دیواری مثل دیوار چین»، دیوار برلین بود.

            سالها پس از درگذشت امام خمینی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و وزارت ارشاد و صدا و سیما و نیروی انتظامی و مسجدها و امام جمعه ها و ...، ایده ی مطلوب امام خمینی را اجرا می کنند و با اعلام ممنوعیت قانونی و شرعی ی استفاده از تلویزیونهای ماهواره ای و ارسال پارازیت و ف ی ل ت ر ی ن گ بسیار گسترده و کم کردن سرعت اینترنت، دیوار هوائی و دیوار دیجیتالی و دیوار مجازی بین ایران و جهان خارج ایجاد می کنند.

            امام خمینی، چهار آبان 1358:

            «من فکر مى‏کردم که اگر ما بتوانیم یک دیوارى مثل دیوار چین بین شرق و غرب بکشیم، بین ممالک اسلامى و چه بکشیم، دیوار زمینى و هوایى که مملکت ما از دست آنها نجات پیدا کند، و ترقیاتشان را هم ما عذرش را بخواهیم، به نفع ما بیشتر است. حتى آنهایى که به اسم «ترقى» به ما مى‏دهند.»