ملاقات امام خمینی و شاه

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            http://broujerdi.org/content/view/1214/95/

آیت الله مسعودی خمینی  می گوید:

بد نیست در اینجا به ذکر خاطره ای که از زبان آقای پسندیده شنیده ام، بپردازم. ایشان یک بار فرمود: زمانی، بهائیان در ابرقو مسائلی را به وجود آورده بودند و در خلال آن تنی چند از این جماعت کشته شدند. رژیم پهلوی، عده ای را به عنوان قاتل و مؤثر در این واقعه دستگیر کرد و حتی صحبت بود که قرار است آنان اعدام شوند. آقای بروجردی وارد عمل شدند تا از اعدام این افراد ممانعت کنند. ظاهرا به حضرت امام گفته بودند:"شما از طرف من نزد شاه بروید و از قول من بگویید که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند." امام هم پذیرفتند که این مأموریت را انجام دهند.

در آن ایام در قم کمتر کسی ماشین سواری داشت. و یکی از افرادی که دارای وسیله نقلیه بود، "مصباح التولیه" بود. من او را به خاطر دارم که در این اواخر، سوار یک ماشین بنز سفید رنگ می شد. به هر حال با مصباح التولیه تماس می گیرند که او ماشینش را در اختیار قرار دهد. دفتر آقای بروجردی هم با دربار شاه هماهنگی های لازم را به عمل می آورند که امام (ره) به نزد شاه بروند.

به خاطر داشته باشید که دربار و دستگاه سلطنت در آن روز به گونه ای بود که هر فرد مراجعه کننده، بایستی حتما دارای ماشین مشکی باشد! و وقتی به دربار می رود، یک سرنشین بیشتر نداشته باشد و باید در ورودی اول کاخ از ماشین خودش پیاده شود و با ماشین مخصوص آنجا بقیه راه را تا مقابل اتاق انتظار طی کند و مدتها در آنجا منتظر بماند تا موعد ملاقات فرا برسد. بعد از آن کلاهش را بردارد و باقی تشریفات معمول را بجا آورد. لباس و کفشش باید واجد فلان خصوصیات باشد و وقتی وارد اتاق شاه شد، بایستد تا به او اجازه نشستن دهند. حتی وضعیت به گونه ای بود که قبل از ملاقات مجموعه این آداب را به فرد تعلیم می دادند!

وقتی امام با ماشین تولیت، به تهران رفتند، دم در کاخ، به نگهبان گفته بودند:"بگویید روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی آمده است!" به ایشان می گویند:"آقاجان! باید ماشین شما عوض شود! باید رنگش مشکی باشد!" امام می فرماید:"نه! من داعی ندارم که ماشین را عوض کنم. اگر نمی شود که بر می گردم!" نگهبان به داخل می رود و ظاهرا اطلاع می دهد که نماینده ای از طرف آقای بروجردی آمده است. قبول می کنند که امام با همان ماشین غیر استاندارد! وارد شود. وقتی امام وارد اتاق انتظار می شود، منتظر نمی ماند و بی مقدمه وارد اتاق شاه می شود. به ایشان می گویند باید کلاهتان را بردارید. امام ترتیب اثر نمی دهد. حضرت امام، بدون برداشت عمامه و سرزده به اتاق شاه می روند و بر روی صندلی مخصوص شاه در پشت میز می نشیند! هنوز شاه وارد اتاق نشده است وقتی محمدرضا وارد می شود، در کمال تعجب می بیند که تنها صندلی موجود در اتاق اشغال شده است. این است که دستور می دهد صندلی دیگری بیاورند. صندلی می آورند و شاه می نشیند و امام هم مختصر احترامی که از بعد اخلاقی لازم دانسته انجام می دهد و بعد از آن بی درنگ وارد اصل موضوع می شود و می گوید حضرت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند. دقت کنید که به کار بردن تعبیر"فرمودند" در حضور شاه و استعمال آن برای غیر او جرأت زیادی می طلبید و امام از این جهت طعنه بزرگی به شاه زدند.

در فاصله ای که امام با شاه ملاقات داشته، برای امام یک استکان چای می آورند که امام بدان لب نمی زند. شاه در پاسخ می گوید از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید: شاه مشروطه که کاری از دستش بر نمی آید. امام مجددا تکرار می کند: "قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند!" بعد از جا برمی خیزد و بدون خداحافظی از اتاق خارج می شود و به قم مراجعت می نماید. بعضی از روزنامه ها به درج خبر ملاقات امام و شاه مبادرت می کنند و حتی این نکته را هم افزودند که شاه بلافاصله، دستور آزادی قاتلان را صادر می کند.

آنگونه که نقل می کنند، زمانی که انقلاب اسلامی ایران شروع شد، شاه در مورد سکّاندار حرکت انقلاب گفته بود: "این همان روح اللهی است که از طرف آقای بروجردی یک بار نزد من آمد." ظاهرا آن خاطره را به یاد آورده بود.

            http://broujerdi.org/content/view/1214/95/

مهدی حائری یزدی: عرض کنم که آن وقت آقای خمینی  جزو نزدیکان آقای بروجردی و حتی معروف بود که وزیر خارجه  آقای بروجردی است، حداقل یک بار در آن قضیه، آقای خمینی از طرف آقای بروجردی به دربار رفت و شاه را ملاقات کرد. بعد [از] این که شاه را ملاقات کرد، من خودم ایشان را دیدم، آقای خمینی  را دیدم. خودش برای من تعریف کرد. گفت که بله، من از طرف آقای بروجردی رفتم شاه را ملاقات کردم. در آن جلسه آقای خمینی واقعاً خیلی شاداب و نیرومند به نظر می رسید. [آقای خمینی] به طوری که برای خود من نقل کرد، گفت «بله، من به اعلی حضرت گفتم که شاه فقید، پدر تاجدار فقید شما، این گروه ضاله را داد به طویله بستند.» گویا رضا خان یک همچی کاری کرده بود.

ضیاء صدقی: من یادم نیست چیزی راجع به این موضوع.

مهدی حائری یزدی: بله کرده بود، من در جایی همین داستان را خوانده ام. اما یادم نیست کجا.

ضیاء صدقی: بله، بفرمایید.

مهدی حائری یزدی: [آقای خمینی ادامه داد] «و الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند.» این مطلبی بود که خود  آقای خمینی برای بنده نقل کردند.

ضیاء صدقی: بله.

مهدی حائری یزدی: آقای خمینی گفتند «این جوان [شاه] آهی کشید و گفت آقای خمینی شما الان را با آن وقت مقایسه نکنید. آن وقت همه ی وزرا و همه ی رجال مملکت از پدرم حرف شنوی داشتند. جرات نمی کردند تخطی کنند. الان حتی وزیر دربار من هم از من حرف شنوی ندارند. من چه طور می توانم این کار را بکنم؟»

خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، چاپ سوم، 1387 ، ص 54.

            http://www.4soo.net/imam%20khomeini/roohollah.htm

فلسفى مى نویسد: «در اواخر سال ۱۳۲۵ شمسى مرحوم آیت الله بروجردى به من پیام دادند که شاه را ملاقات کنم و بگویم همان طور که در روزنامه ها نوشته اند چون زمینه اجراى لایحه اجبارى کردن تعلیمات ابتدایى فراهم شده است تعالیم دینى را هم در کنار تعلیمات ابتدایى بگنجانند.» (همان: ۱۸۱) فلسفى چند بار دیگر نیز با محمدرضا پهلوى دیدار کرد. آیت الله بروجردى در سطحى دیگر نیز سفیرى عالى تر به سوى شاه مى فرستاد و آن شخص امام بود.

آیت الله یزدى مى نویسد: «حضرت امام ابراز آمادگى کرده بودند که با شاه ملاقات کنند و با صلاحدید مرحوم آقاى بروجردى این ملاقات معروف صورت پذیرفت و حضرت امام شاه را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دادند.» (آیت الله یزدى: ۱۴۴) از تنها ملاقات امام و شاه گزارش کاملى در دست نیست اما استقلال عمل نهاد مرجعیت در مواجهه برابر با نظام سلطنت جالب توجه است. یکى از معدود گزارش هاى موجود از محتواى دیدار شاه و امام از آن آیت الله محمد یزدى است: «از مجموعه صحبت هایى که در آن زمان مطرح بود حتى در خلال دیدارهاى حضرت امام و مرحوم آیت الله بروجردى و یا ملاقات امام با شاه برنمى آید که روحانیت مى تواند یا مى خواهد که حکومت را در دست بگیرد.» (آیت الله یزدى: ۱۶۸) روابط امام خمینى و آیت الله بروجردى البته در سال هاى بعد به سردى گرایید اما با وجود این حاج آقا روح الله هرگز تا پایان عمر آیت الله بروجردى در برابر آن مرحوم نایستاد و ترجیح داد وجوه علمى و فقهى خویش را تقویت کند. در فاصله سال هایى که امام به حاج آقا روح الله مشهور بودند مهمترین کتاب ایشان کشف الاسرار است که در آن ایده آل هاى سیاسى امام توضیح داده شده است. از جمله درباره روحانیت، امام نوشته اند: «براى به کار انداختن چرخ هاى دین این کارمندان (روحانیان) لازمند. همه مى دانند که اگر اینها یک حزب جداگانه نباشند که در نظر توده با اهمیت و بزرگى نام آنها برده شود حرف آنها هم بى اثر مى شود.» (کشف الاسرار: ۲۰۵)

            http://velvelehdarshahr.org/node/78

            ... تروریستهای بهائی ابرقو (1334—1328)

            http://okaliptoos.blogfa.com/post-189.aspx

            نیمه شب 13 دی ماه 1328 چند تن بهائی٬ به تحریک محفل بهائیان یزد و حومه٬ در روستای رباط از توابع ابرقوی یزد به خانه پیرزنی فقیر  و متدین مرسوم به صغرا خانم (که علیه بهائیان فعالیتهایی داشت) حمله بردند و با سنگدلی تمام٬ او و تمامی پنج فرزندش (معصومه پانزده ساله٬ خدیجه یازده ساله٬ بی بی هشت ساله و علی اکبر شش ساله و ...) را در بستر خواب٬ با ضربات بیل و کلنگ به قتل رساندند. طبق کیفر خواستی که پیرو این فاجعه توسط دادستان شهرستان یزد (سید محمد جلالی) علیه متهمین به قتل های مزبور تنظیم شد (رجوع کنید به روزنامه اتحاد ملی – س1328 ش- شم 24 و 25) ضربات وارد شده به مقتولان نوعاً به لب و دهان و فکین آنها اصابت کرده بود. ابرقو پس از آن تاریخ از جمله مراکز فعالیت بهائیان بر ضد اسلام بود. کیفر خواست دادستان شهرستان یزد (سید محمد جلالی) شرح مبسوطی از هویت و عملکرد محرکان و عاملان فاجعه را در بر دارد.  اواسط مهر 2 هفت تن از بهائیان به اتهام شرکت در کشتار فوق دستگیر شدند و در آغاز 29 نخست وزیر (رزم آرا) دستور رسیدگی و اقدام به پرونده ابرقو از سوی دادگستری را صادر کرد و در اواخر دی ماه همان سال پرونده از یزد به دادگاه کرمان احاله و انتقال یافت. فروردین 3 پرونده همراه پانزده تن از متهمان فاجعه ابرقو از کرمان به تهران انتقال یافت و مقرر گردید محاکمه آنها در شعبه اول دیوان عالی جنایی صورت گیرد. و بالاخره در بهار 1333 محاکمه بهائیان آغاز شد و در اردیبهشت٬ قاضی حکم به مجازات مجرمین از جمله اعدام یکی از آنان در محل وقوع جنایت داد. در جریان محاکمه بهائیان ابرقو در تهران٬ حاج خداداد صابر لنکرانی (وکیل مبرز دادگستری و رئیس اسبق صلحیه مشهد) وکالت خانواده مقتولین را شجاعانه به عهده گرفت و از آنان دفاع کرد. 

هیئت مصلحین حوزه ی علمیه ی قم ــ سال 1342

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً نظریه ها و پروژه های فکری و شعارها و نهادها و ...، بر خود نامهای دلپسند و خوب می نهند. فرض کنید، بر خود و بر خط فکری ی خود «دینداری ی معرفت اندیش» و «دینداری ی تجربت اندیش» نام می نهند، و بر دیگران «دینداری ی معیشت اندیش». فرض کنید، «فقه گویا» و «فقه پویا» و «فقه اهل بیت عصمت و طهارت» بر خود نام می نهند، و «فقه متحجر» و «فقه جامد» بر دیگران نام می نهند. از آن طرف هم، البته، افرادی که نام ناپسند بر آنها نهاده شده، نام خوب بر خود می نهند و نام ناپسند بر طرف مقابل. البته افرادی هم هستند اصولاً از این گونه نامگذاریها دوری می کنند.

            بله. طبق کتاب آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد (تدوینگر اصغر حیدری، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال انتشار 1388) صفحه ی 225 و صفحات دیگر، در سال 1342، مدتی بعد از 15 خرداد، «هیئت مصلحین حوزه علمیه قم»، که طبق قسمتهایی از کتاب یادشده، هیئت نامبرده مربوط به آقای سیدحسن حجت بوده، نوشته هایی تهیه می کرده و توزیع می کرده، که به آقای سیدکاظم شریعتمداری «هرچه می خواسته می گفته». آقای سیدحسن حجت ظاهراً فرزند مرحوم آیت الله العظما آقای حجت بوده است. ظاهراً، طبق آنچه نقل می کنم، مطلب پراکنیهای آقای سیدحسن حجت، فقط بر ضد آقای شریعتمداری نبوده، و مطلب پراکنیهای دیگری هم داشته، چنان که بعد از انقلاب، آقای حسن واعظ موسوی انزابی (میرحسن واعظ موسوی؟) هنگام تصویب اعتبارنامه ی نمایندگی اش در مجلس، به شدت به دلیل ارتباطش با سیدحسن حجت مورد اعتراض قرار گرفت. (طبق http://salarjmo.blogfa.com/post-318.aspx آقای حجت الاسلام سیدحسن واعظ موسوی انزابی مرحوم شده است، و آقای نادر قاضی پور نماینده ی مجلس [هشتم] داماد ایشان است.)

            (در آنچه می آید، توجه کنید وقتی یک نماینده صحبتش را با بسم الله الرحیم و آیاتی از قرآن و با درود فرستادن به امام خمینی آغاز کرده، نماینده ی معترض به او، گفته است «وقت میگذرد روضه خوانی نکنید».)

            بله. سعی کنیم هوشیار باشیم و ببینیم پشت اسمهای دلپسند و زیبا، چه قرار دارد.

            برای قسمتی از ماجرای «هیئت مصلحین حوزه علمیه قم»، توجه کنید:

            http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=session&id=455&page=7554&Itemid=38

            مجلس شورای اسلامی، دوره ی 1، جلسه ی 455، 01/02/1362


5ـ تصویب اعتبارنامه آقای سید حسن واعظ موسوی انزابی نماینده ارومیه .

رئیس ـ بسم الله الرحمن الرحیم . جلسه برای ادامه مذاکرات رسمی است . اعتبارنامه آقای انزابی مطرح است . مخبر کمیسیون تحقیق بریا گزارش تشریف بیاورند .

منشی ـ مخبر کمیسیون نیستند . منشی تشریف بیاورند .

رئیس ـ گزارش کمیسیون باید خوانده شود . هر یک از آقایان بیایند بخوانند عیبی ندارد . آقای شاه آبادی بفرمایید .

شاه آبادی ـ بسم الله الرحمن الرحیم .

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی .دامه برکاته .

احتراما به استحضار میرسانم کمیسیون تحقیق درباره پرونده انتخاباتی آقای سید حسن واعظ موسوی انزابی از ارومیه ضمن جلسات متعدد نسبت به اعتراض آقای محمد غفاری نماینده سلماس که در موعد قانونی به طور کتبی به کمیسیون تقدیم شده بود ببه رسیدگی و با دعوت از معترض و معترض علیه و استماع ادله و دفاعیات در تاریخ ۶۲/۱/۲۳ از قرار زیر اتخاذ تصمیم نمود . چون مدعای معترض منافات با ماده ۹ و ۱۰ قانون انتخابات ندارد و دلیلی را نیز ارائه نداده کمیسیون با اکثریت آراء‌اعتبارنامه آقای انزابی را تصویب نمود .

رئیس ـ معترض میتوانند صحبت کنند . من توجه بدهم کمیسیون تحقیق از این به بعد اگر اعتبارنامه‌ای آمد باید تعداد آراء را بنویسند و بعد اکثریت مطلق آراء برای تصویب لازم است . حالا اگر چنانچه اکثریت مطلق نبوده ما از نظر کمیسیون اگر بوده تایید تلقی میکنیم . اگرنبوده رد تلقی میکنیم این مهم نیست . چون مخالف در مجلس هست صحبت میکند و مجلس نظرش را میدهد .

شاه‌آبادی ـ ۹ نفر از اعضای کمیسیون این طور که نمایشگر امضاها است بوده است ولی فکر میکنم اعضا کمیسیون با ۱۰ نفر تشکیل میشد حالا چون خودم حضور نداشتم نمیتوانم نظری بدهم .

رئیس ـ حاضرین جلسه امضا کرده‌اند معترض آقای غفاری بوده‌آند . توضیح بدهند .

یکی از نمایندگان کمیسیون تحقیق چه نقشی دارد ؟

رئیس ـ به اعتراض آقای غفاری رسیدگی کرده است . اعتراض را وارد ندیده است .

آقارحیمی ـ الان نظرش چیست ؟

رئیس ـ نظرشان را داده‌اند . میگویند اعتراض وارد نبوده است . حالا آقای غفاری اعتراضاتشان را برای مجلس میگویند مجلس نظر میدهد . بفرمایید .

محمد غفاری ـ اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . والا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان انه مسئول .(سوره ۱۷ آیه ۳۸ )

کمیسیون محترم تحقیق در این پرونده به طور عاطفی برخورد کرده است و ثانیا مصامحه کرده است . و در تحقیق سهل انگاری کرده است . یک نامه به اسناد ملی نوشته ‌اند تا از آنجا مدارک به دست بیاورند. جواب داده‌آند که باید امضا رئیس مجلس شورای اسلامی باشد دیگر نامه دومی را ننوشته‌آند و به ارومیه هم نرفته‌اند و از علمای ارومیه هم پرس و جو نکرده‌آند کمیسیون تحقیق پرس و جو نکرده‌آند بررسی نکرده‌آند سهل انگاری کرده‌آند بنده مزاحمت چندانی ندارم در عرض چند دقیقه مشاهدات خودم را در حوزه علمیه قم و گزارشات علمای محترم ارومیه را به عرض شما میرسانم ( ثم الامر علیکم فنذر و اما ذا تامرون ) اگر بخواهیم آقای سید حسن انزابی را در مجلس خوب بشناسیم قبلا باید آقای سید حسن حجت را بشناسیم . آقای سید حسن حجت فرزند مرحوم آیت الله حجت (الی الله مقامه شریف) بود . روابط آقای سید حسن حجت با رژیم طاغوتی در چه حدی بود ؟ تا اینکه در سالهای ۴۱ و ۴۲ از تشکیلات آقای سید حسن حجت نشریه‌هایی به نام هیات مسلحین حوزه علمیه پخش میشد به مجتهدین من جمله رهبر کبیر انقلاب نسبتهای خیلی ناروا میداند که من شرم میکنم از آن جملات یکی را ذکر بکنم شاید بعضی از ….

سید هاشم حمیدی ـ آقا او را همه میشناسند . احتیاج به ذکر نیست .

محمد غفاری ـ‌ الحمدلله که آقایان مستحضرند بنده در همان سالها آقای سید حسن انزابی را در حد یک خادم سرسپرده به سید حسن حجت خودم دیده‌آم و برادرانی که در مجلس هستند و آن وقت ایشان را میشناختند شهادت هم میدهند برادرم آقای فاضل هرندی که تشریف هم دارند برادرم آقای وحید تشریف دارند . برادرم آقای موسوی تبریزی خودشان میشناسند . دیده‌اند .و ایشان در کمیسیون تحقیق رفته است بعد از اینکه خودش آن روابط را اعتراف کرده است چنین گفته است که اصلا شایسته نیست که در حضور مبارزین در حضور علمای اعلامی که در راه اسلام مجاهدت میکردند و به دنیا و مافیها پشت پا زده بودند . در این مجلس اصلا چنین مطالبی مطرح بشود در کمیسیون تحقیق رفته است و گفته است که بله چون من آن وقت فقیر بودم و پول نداشت با سید حسن حجت رابطه گذاشته بودم تا از او پول بگیرم نظرم این بود و این را عذر بدتر از گناه میگویند شاید آن وقت در حوزه ۱۰۰۰۰ طلبه بود و همه طلبه‌ها هم بی پول بودندو به سید حسن حجت اصلا حاضر نبودند سلام بدهندعارشان میامد در یک جلسه‌آی با سید حسن حجت بنشینند چطور شد که فقط ۲ ، ۳ نفر آن وقت فقیر شدندو با سید حسن حجت رابطه را دایر کردند تا از سید حسن حجت پول بگیرند ؟ اصلا باید مطرح بشود که سید حسن حجت این پول را از کجا میاورده است ؟ مگر ایشان مرید و مقلد داشتند ؟ بلکه یک آدم منفوری بودند این پولها را از کجا میاورده است ؟ تا اینکه به ۳ ، ۴ نفر که یکی هم آقای سید حسن انزابی بود ، آقای سید حسن حجت این پول را به ایشان میدادند . و گفته است که من سید حسن حجت را خوب نمیشناختم رابطه برقرار کرده بودم که از او پول بگیرم . خوب آن برادرانی که ایشان را میشناختند از آقایان اهل علم که اینجا تشریف دارند دارند . سید حسن حجت اگر میخواست از منزلش مثلا به یک جایی برود پشت سرش آقای سید حسن انزابی با کمال خضوع و احترام ایشان را اسکورت میکردند که آدم اصلا شرم میکرد طلبه‌ها به او سلام نمیکردند . این چه احترامی است ؟ این چه خضوعی است ؟ در کمیسیون تحقیق گفته است که من نمیشناختم بعد از اینکه شناختم یعنی در سال ۴۲ بعد از نشریه مصلحین حوزه علمیه بعد از اینکه شناختم خودم را کنار کشیدم خیلی تعجب آور است سید حسن حجت یک شخصیت مبهمی در حوزه نبوده است . سید حسن حجت را از وقت پدر بزرگوارش

http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=session&id=455&page=7555&Itemid=38

اعلی الله مقامه شریف همه میشناختند چطور شده است که شما نشناخته‌اید ؟ و روابط برقرار گردید تا سال ۴۲ بریا شماا شخصیت سید حسن حجت معلوم شد وانگهی سید حسن حجت به هیچ کس پولی را قربت الی الله نمیداده است . به چه کسی سید حسن حجت پول میداده ؟ اگر هم پول میداد از او پول نمیگرفتند . طلبه‌ها شرم داشتند که به او سلام بدهند . قربت الی الله که پول نمیداد چه طور شد که به شما این پولها را در آن مدت میدادند ؟ تا این اندازه همه در قم مشاهده میکردند و دیدند که ایشان در اختیار سید حسن حجت بودند در حد یک خادم بلکه پایین تر از یک خادم .تا سال ۴۲ بعد از آن نشریه هیات مصلحین حوزه علمیه که اینها افشا شدند آقای انزابی دیگر نتوانسته است در قم بماند از قم غائب شده است . یک شیخ محترم مسن از همشهریهای ایشان شاید حدود ۱۲ سال قبل شاید اصلا هیچ پرس و جویی نداشته‌آند . ایشان به چه مناسبتی به من گفته است . خدا رحمتش کند . شیخ متدینی بود . به من گفت که آقای انزابی در آن مصلحین بودند و در حوزه علمیه قم که دیگر نتوانسته‌اند بمانند به منطقه آمدند ما به او روی خوش نشان ندادیم . از آنجا به رضاییه رفته که ارومیه فعلی است در ارومیه زیر چتر حمایت اخباریهای وابسته منحرف قرار گرفته است شاید بعضی از آقایان بدانند در ارومیه اخباریها بودند . رهبرشان سید حسین عرب باقی بود نه اخباری معتدل . اخباری وابسته منحرف آن اخباریها به مه مجتهدین فحش میدادند و فتوای سید حسین عرب باقی در تقویت رژیم طاغوتی هنوز هم در رساله‌هایش است . شما میتوانید آن رساله‌ةا را به دست بیاورید و بخوانید . یکی از فتاوایش این بود که مسلمانان زکات را به دولت بدهند یعنی دولتی که زیر نظر رضا خان قلدر بود این فتوا را هم بالصراحه داده بود در مسجد جامع که آقای زاهدی نماینده سید حسین عرب باقی نماز جمعهمیخواندند در مسجد جامعه منبر میرفتندو بعد از مدتی یک مسجد از طرف اخباریها در اختیارشان گذاشته میشوددر سال ۴۶ در یک مسجدی که مردمش اخباری نبودند نفوذ کرده در سال ۴۶ علمای ارومیه رفته‌آندو از آن مسجد بیرونش کرده‌آند و در مسجد اعظم از طرف دولت شهرداری به منبر میرفته‌آند . و در سال ۵۶ سناتور بهادری که فوت شده بود از طرف ساواک مجلس ترحیم برپا کرده بودند . همین آقا منبرش را برپا کرده بود و چنین میگوید که من منبر رفتم ولیکن بعدا من را تحت تعقیب قرار داده‌آند . چرا تحت تعقیب قرار دادند ؟ شما راجع به انقلاب صحبت کردید تحت تعقیب قرار دادند ؟ به علمای ارومیه میگویند که صحبت ، صحبت ۵۰ تومان و ۲۰۰ تومان بود چون به این آقا از طرف ساواک ۵۰ تومان داده بودندایشان ادعای ۲۰۰ تومان را داشتند . حالا چه حرفهایی زده بودند که پیگیری کرده بودند و و تعجب آور اینکه با اینکه مدتها در مسجد اعظم از طرف شهرداری یا مجلس ختم سناتور بهادری رفته‌اند در رادیو و تلویزیون ارومیه که همه خانه‌های ارومیه از این حرف پر شده . ادعا کرده که من در مجالس طاغوتیها اصلا شرکت نکرده‌ام . برای اینکه برای خودش رای بیاورد . در رادیو و تلویزیون هم این طور مثلا دروغها بگوید علمای ارومیه میگویند در سال ۴۶ که ایشان را از مسجد بیرون کرده‌آند فقط دررابطه با پخش اعلامیه‌های مصلحین حوزه بود به توسط آقا سید حسن انزابی به این سبب ایشان را از مسجد بیرون کرده اند .

یکی از نمایندگان ـ موسوی انزابی .

محمد غفاری ـ آقای موسوی انزابی من هر چه میگویم راجع به قم آنهایی که در قم بودند مشاهده کرده‌اند . یک تعدادی هم در مجلس تشریف دارند کمیسیون تحقیق میگوید که مدرک ندارد چه مدرکی بالاتر از این ؟ چیزی که همه مردم میدیدند و حالا در مجلس شورای اسلامی چند نفر هستند که شهادت بدهند اگر اجازه بدهند آنها هم بیایند شهادت خودشان را بدهند . این هم نوشته علمای ارومیه است . حدود ۸ ، ۹ نفر از علمای ارومیه نامه نوشته‌آند که در بین این ۸ ، ۹ یکی از آنها قاضی شرع آنجا است . آقا سید ابوالقاسم موسوی یکی‌اش از مدرسین ارومیه است . آقای حاج میرزا ابراهیم علیزاده یکی از آنها آقای حسنی امام جمعه ارومیه است که این آقایان را در این نامه توثیق کرده‌آندو آقای قریشی نماینده خبرگان ارومیه بالصراحه گفته است آقا سید حسن موسوی انزابی جزو مصلحین حوزه علمیه بوده‌آند . منتها توجیه کرده گفته است که در آنجا با شریعت مداری مخالفت میکردند در صورتی که نه درست است . سید حسن حجت یک مخالفتی در رابطه با مدرسه حجتیه با شریعتمداری داشتند ولیکن عمده مخالفتش با انقلاب بود که لبه تیزش متوجه رهبر کبیر انقلاب بود . از علما آقای رضوانی مینویسد که مشارالیه مترود حوزه علمیه قم و شهرستان ارومیه است .

یکی از نمایندگان ـ کدام رضوانی ؟

محمد غفاری ـ از علمای ارومیه است .

یکی از نمایندگان ـ‌ایشان فعلا ساکن قم است .

محمد غفاری ـ انشاءالله نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی وی را طرد میفرمایند این نوشته آقای حاج میرزا ابراهیم علیزاده است : بسمعه تعالی ، مخفی نماند همکاری نامبرده در تاریخ فوق با آقای سید حسن حجت و متصدی بودن در مدرسه حجتیه قم از طرف سید حسن بر احدی پوشیده نمیباشد و نیز فعالیت ایشان در هیات مصلحین حوزه شایع و مسئول محترم کمیسیون تحقیق مجلس شورای اسلامی از فضلا آذربایجان و غیره استفسار و بررسی نمایند .

این هم یکی از علمای ارومیه است که ما امضایش را نمیتوانم بخوانم . مینویسند : اینجانب ( اسمش را نمیتوانم بخوانم ) سید حسن انزابی را در منزل آقای سید حسن حجت خودم دیدم و یکی از همکاران او بود این هم یکی از علمای ارومیه است . از ائمه جماعات است : اینجانب سید ابراهیم تیلی شهادت میدهم که آقای انزابی در سال ۴۱ ، ۴۲ با آقای سید حسن حجت رابطه کامل داشته‌آند این هم از قاضی شرع آقا سید ابوالقاسم موسوی است ک مراتب بالا و شهادت آقایان در خصوص ایشان راجع به بودنش با سید حسن حجت در مورد تایید حقیر نیز میباشد و آقایان گروه تحقیق مجلس محترم شورای اسلامی میتوانند از فضلای حوزه نیز تحقیق کنند . در نظر حقیر اگر عرایضم مورد قبول باشد صلاحیت آقای انزابی و بودنش در مجلس شورای اسلامی موجه نیست و این هم از آقا سید حمزه است که از ائمه جماعات ارومیه است همکاری موثر آقای انزابی با مصلحین مشهور است و در مدت اقامتش نامبرده در ارومیه عمل چشمگیر شنیع از ایشان مشاهده ننموده‌آم تا در آخر امام جمعه ارومیه آقای حسنی میگوید که نظریات این آقایان مورد تایید اینجانب میباشد که توثیق کرده‌آند . در خاتمه از نمایندگان یک مسالتی دارم نمیخواهم بگویم که مجلس را آنقدر شل نکنیم . تا اینکه یک نسلی عوض بشود خیر . میخواهم بگویم که آن قدر شل نگیریم تا اینکه آن خاطره‌ها که همگی پیش چشم ما است یک قدری فراموش بشود و از بین برود . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

نمایندگان ـ احسنت ، احسنت .

رئیس ـ آقای انزابی برای دفاع بیایند .

مجید انصاری ـ آقا تکلیف کمیسیون تحقیق را امروز روشن بفرمایید . باید تحقیق کنند میایند اینجا گزارش میخوانند ( همهمه نمایندگان )

یکی از نمایندگان ـ باید آراء مخالف و موافق را در مجلس روشن کنید .

رئیس ـ اگر رای موافق کمتر بود آن هم رد اعلام میشود . باید گزارش بدهند چند رای بوده است ؟ آقایان یک اشتباهی که کردند خیال کردند اکثریت نسبی لازم است ولی در کمیسیونها اکثریت مطلق لازم است ( همهمه نمایندگان )

زنگ رئیس ـ بفرمایید شما یک ساعت وقت دارید .

سید حسن موسوی انزابی ـ بسم الله الرحمن الرحیم . الحمدلله رب العالمین . ولا حول ولا قوه الله بالله العلی العظیم . حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر .قال الله العظیم فی قرانه الکریم (‌ والا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا ) سوره ۱۷ آیه ۳۸ .با درود به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و امید مستضعفان جهان با سلام به افتخارآفرینان جبهه‌های حق علیه باطل که با ایثار و فداکاری

یکی از نمایندگان ـ وقت میگذرد روضه خوانی نکنید .

رئیس ـ‌ آقایان اجازه بدهید اخلاق را مراعات بفرمایید .

سید حسن موسوی انزابی ـ ایران و ایرانی سرافراز وسربلند میکنند با صلوات و رحمت بی پایان الهی روح مقدس شهدای راه انقلاب مقدس اسلامی که با نثار خون پاک خود انقلاب مقدس اسلامی را تدام بخشیدند . اول باید به عرض نمایندگان محترم برسانم که مخالفین من در مدت این ۴ ماه بسیج شدند تا بتوانند خطا و لغزشهای نابخشودنی برای من پیدا کنند و به مجلس ارائه بدهند حتی در این زمینه به زادگاه من که یک دهی است از دههای انزاب ۲ بار افرادی را فرستاده‌آند و از مردم کوچه و بازار پرس و جو کرده اند . البته مطالبی که آقای غفاری بیان کردند خوشبختانه آیه ای که خودشان تلاوت کردند .

پاسدار حق آزادی ی ملت ایران کدام نهاد / نهادها است؟

           

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            پاسدار حق آزادی ی ملت ایران و حق مطلق تعیین سرنوشت ملت ایران کدام نهاد / نهادها است؟

            طبق قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران:

           

پاسدار حریم اسلام =

نمایندگان مجلس شورای اسلامی

پاسدار دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران =

نمایندگان مجلس شورای اسلامی

پاسدار مبانی جمهوری اسلامی =

نمایندگان مجلس شورای اسلامی

پاسدار ودیعه ای که ملت به آنها سپرده است =

نمایندگان مجلس شورای اسلامی

پاسدار احکام اسلام =

شورای نگهبان

پاسدار قانون اساسی =

شورای نگهبان + رئیس جمهور

پاسدار مذهب رسمی =

رئیس جمهور

پاسدار نظام جمهوری اسلامی =

رئیس جمهور + ارتش

پاسدار استقلال =

ارتش

پاسدار تمامیت ارضی =

ارتش + شورای عالی امنیت ملی

پاسدار انقلاب اسلامی =

شورای عالی امنیت ملی (+ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؟ + تمام نهادها؟)

پاسدار حاکمیت ملی =

شورای عالی امنیت ملی

نامه ی شرکا به خاوری

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            خلیل شرکا، پدر آنتونیا شرکا است. آنتونیا شرکا نویسنده ی کتاب دستور زبان ایتالیایی است، و استاد زبان ایتالیایی، و مترجم، و منتقد سینما. (خلیل شرکا و جلیل شرکا و جمیل شرکا برادر هستند (؟).) 

         http://s1.picofile.com/file/7211421498/shorakaa_khalil_va_jalil_va_jamil.jpg

            جلیل شرکا، مدیر عامل بانک ملی ی ایران، مدتی قبل از انقلاب و مدتی بعد از انقلاب است.

            طبق http://www.alef.ir/vdcba0b88rhb5gp.uiur.html?126041 ، جلیل شرکا، به محمودرضا خاوری، مدیر عامل استعفاداده ی بانک ملی ی ایران، چنین نامه ای نوشته است:

            «تاریخ انتشار: شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۱۱

آقاى خاورى، نمى دانم الان کجا هستید و چه مى کنید اما چون من و شما کما بیش در موقعیتى مشابه هم قرار گرفته ایم و آن موقعیت ها خطیر و سرنوشت ساز بوده است لازم دیدم نکاتى را از باب نصیحت و تجربه به شما یادآورى کنم، شاید به کارتان بیاید. این نکات پند و اندرز اخلاقى نیست، سرزنش هم نیست. هرچند این روزها به هر دوى آن بسیار نیاز دارید اما این نکات صرفا بیان تجربه هایى است که شخصا داشته ام و لازم دیدم با شما به اشتراک بگذارم تا بهتر بدانید چه باید بکنید.

من در دوران بسیار مشکلى درست یکسال قبل از پیروزى انقلاب اسلامى مدیر عامل بانک ملى بودم. مى دانید که آن روزها کشور در چه شرایطى به سر مى برد و چه خطراتى در کمین یک بانک به عنوان جایى که پول زیادى در آن وجود دارد، قرار داشت. شور و فضاى انقلابى همه جا را فرا گرفته بود و من باید علاوه بر مدیریت این فضا مراقب بانک و سرمایه هایش نیز مى بودم. روشن بود که با پیروزى انقلاب من نیز جزو مدیران رژیم سابق محسوب شده و طبیعتا خطر در کمینم بود. همین جا بگویم که همسر من آمریکایى الاصل است و پیش از انقلاب کل خانواده و بچه هایم در آمریکا مقیم بودند و زندگى مى کردند. با اینکه خودم نه تابعیت و نه مجوز اقامت دائمى از آمریکا داشتم اما به خاطر ملیت همسرم هیچ مشکلى براى ماندن در آمریکا نداشتم.

به خاطر دارم درست یکماه قبل از پیروزى انقلاب و در حالى که نخست وزیر وقت با اصرار خواهش کرده بود بر سر کار بمانم براى حل برخى گرفتارى هاى بانک ملى به خارج سفر کردم. درآْن روزها تجار نمى توانستند کارهاى بانکى خود را به راحتى انجام دهند و نقل وانتقال پول به مشکل برخورده بود. لازم بود این مشکلات رفع شود لذا در حساس ترین دوران ممکن از کشور خارج شدم و جالب است کارم تازمانى که انقلاب پیروز شد طول کشید. یعنى موقع پیروزى انقلاب -۲۲ بهمن - من خارج از کشور بودم. حالا باید چکار مى کردم؟ منطقى ترین راه که همه پیشنهاد و اصرار مى کردند ماندن در آمریکا بود. همه مى گفتند مگر نمى دانى چه خبراست؟ رفتنت با خودت است و برگشتنت با خدا! بمان و همه چیز را فراموش کن. . .

با خودم خلوت کردم. نگاهى به سوابق بانک ملى و راهى که طى کرده تا به اینجا رسیده انداختم، به خودم و همکارانم فکر کردم و بعد شاید بزرگترین تصمیم زندگى ام را گرفتم. به خودم گفتم من مدیر عامل بانک ملى هستم و باید اول از هویت و کیان بانک، سپس از همکارانم و بعد از خودم دفاع کنم. پس با اولین پرواز به ایران برگشتم و با طى تمام فراز و نشیب ها و مشکلات پیچیده و خطرناک بالاخره مى بینید که الان سالم و سرحال و سرزنده ام و هیچ اتفاقى هم برایم نیفتاده است. . .

آقاى خاورى! پیشنهاد مى کنم با خودتان خلوت کنید و دراین خلوت کمى به نام بانک ملى بیندیشید. بانک ملى، نامش ملى است یعنى تجلى ملت ایران است. تجلى اراده و غرور ملی. تجلى اعتماد ملی. قبلا که بانکدارى ایران در دست روس و انگلیس بود و اسکناس هاى این کشور را هم خارجى ها چاپ مى کردند، همین ملت بودند که ریختند پشت مجلس و  اصرار کردند که مى خواهند پولهایشان را در یک بانک ایرانى بگذارند. بانک ملى از سرمایه تک تک ایرانیان تشکیل شده و تشکیل شده که کار مالى مملکت دست خود مردم باشد. پس بانک ملى فقط یک بانک نیست یک فرابانک است که غرور و اعتماد یک ملت را در خود دارد و شما رئیس یک چنین بانکى بودید و سرنوشت و اعتماد ملى به یک چنین بانکى درست یا غلط به نام شما پیوند خورده است.

به تاریخ بانک ملى ایران نگاه کنید. در تاریخ این بانک مدیرى وجود نداشته که فرار کند. حال تخلف کرده یا نکرده باشد، بحث دیگرى است اما فرار سابقه نداشته است. لذا عمل شما از این جهت بسیار زشت و بى سابقه بوده است. بهتر از من مى دانید که بانک مرکزى از دل بانک ملى متولد شده است. پیش از این تمام حساب هاى دولت، سکه ها واسکناس ها، خزانه، جواهرات ملى و خلاصه دارایى اصلى ملت ایران در بانک ملى به امانت بوده است. مى دانید از چه جایگاهى و به چه قیمتى فرار کرده اید؟

پس از پیروزى انقلاب وقتى به ایران برگشتم مشکلات فراوان و فلج کننده بود. نامه هاى متعددى از اشخاص مى آمد که مدیران و کارکنان این بانک چه و چه هستند. اما مقاومت کردم و با همین دفاع من که مدیر عامل قانونى بانک بودم این بانک از هم نپاشید و امنیت اموال وکارکنانش حفظ شد اما اگر نبودم؟!. . . . همه گونه رسیدگى که فکرش را بکنید کردند اما اتفاقى نیفتاد. آن موقع جواهرات ملى در خزانه بانک ملى بود. هیاتى از شوراى انقلاب به بانک آمد و از جواهرات بازدید کرد تا کسرى نداشته باشد. مى دانید که وظیفه حفاظت از دارایى هاى بانک ملى ایران تا چه حد مقدس است. آن روزها خبر رسید که مجاهدین (منافقین) ریخته اند تا کاخ گلستان راغارت کنند. همین نگهبانان بانک ملى رفتند و از کاخ حفاظت کردندتا به آن دست اندازى نشود. یا مثلا اطلاع دادند عده اى مسلح به شعبات بانک ملى در کشور مى ریزند و پولها را غارت مى کنند. به همکاران گفتم باید با چه کسى تماس گرفت؟ گفتند پلیس که این روزها نیست باید به پاسدارها بگویید. به مرحوم آیت الله لاهوتى که فرمانده وقت سپاه بود زنگ زدم. ایشان گفت چقدر نیرو مى خواهید؟ گفتم ۱۷۰۰ شعبه داریم براى حفاظت هر شعبه حداقل ۲ نفر! گفت با این حساب شما کل نیروهاى سپاه را مى خواهى دیگر! بالاخره سعى کردیم با انتقال روزانه پولها به شعبات مرکزى هر شهر با همان تعداد کم نیرو ازدارایى مردم حفاظت کنیم.

جالب اینجاست بعد از پیروزى انقلاب و دراوج مشکلات خاص آن، من یکبار دیگر ازسوى نخست وزیر دولت موقت - مرحوم مهندس بازرگان - به ماموریت دیگرى به آمریکارفتم و اتفاقا دوران آن ماموریت تمدید هم شد! یعنى مهندس بازرگان زنگ زد و گفت حالا که آنجا هستى به امور بنیاد پهلوى (علوى) و اموال آن رسیدگى کن که کردم و با تعویض هیات مدیره آن و رتق و فتق امور و گماردن یک وکیل امین باز هم به ایران بازگشتم.

آقاى خاورى، اینها را گفتم تا بدانید انسان از تجربه مى آموزد. شما الان بر سر همان دوراهى هستید که زمانى من بودم. اما با اتکا به همان تجربه مى خواهم صراحتا به شما بگویم راهى که انتخاب کرده اید برایتان ۲سر باخت است. یعنى اگر برنگردید هیچ به دست نخواهید آورد و حتى در دنیاى پیشرفته کنونى برنگشتن برایتان امنیت و فراغت هم به دنبال نخواهد داشت. توصیه مى کنم به کارنامه خودتان نگاه کنید. اگر تخلفى که به هر حال در بانک ملى شده عمدى نبوده، این اشتباهى قابل جبران است که باید از آن آموخت. یعنى باید آمد و جبرانش کرد. اگر هم عمدى بوده و شما در آن دست داشته و شخصا از آن سود برده اید باز هم ماندن شما در خارج کشور فرقى به حالتان نمى کند. چرا که فقط مدارک جلب شما باید ترجمه و ارسال شوند و با چند روز و مثلا چند ماه تاخیر بالاخره شما در ایران خواهید بود اما این بودن کجا و آن بودن کجا!. . .»

کمک وزارت ارشاد به ارتش در حفظ تمامیت ارضی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

مجید حمیدزاده ـ مدیر کمیته‌ی نظارت و ارزش‌یابی بیست ‌و چهارمین دوره‌ی نمایشگاه کتاب تهران ـ ... بخش عمده‌ای از کتاب‌هایی که در این دوره از نمایشگاه جمع‌آوری شد، ضوابط نمایشگاه در مورد تمامیت ارضی و امنیت ملی را رعایت نکرده‌اند و هر اثری که به این حوزه لطمه وارد کند، از سطح نمایشگاه جمع‌آوری خواهد شد.

متن کامل خبر:

            عیناً به نقل از http://www.peymane.ir/fa/pages/?cid=34602 تاریخ انتشار 20 اردیبهشت 1390:

«در روزهای برپایی بیست ‌و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، تعدادی کتاب از نمایشگاه جمع‌آوری شده و اجازه‌ی عرضه ندارند.

به گزارش پیمانه به نقل از ایسنا، در این بین، کتاب‌های «درآمدی بر فلسفه‌ی وجود هایدگر» و همچنین «رساله‌ی فضیلت افلاطون» ترجمه‌ی منوچهر اسدی که از سوی نشر پرسش در نمایشگاه عرضه شده بودند، به گفته‌ی غرفه‌دار این نشر، علی‌رغم این‌که چاپ سال 90 بودند، از نمایشگاه جمع شده‌اند.

همچنین کتاب «از چاله به چاه»، اثر داستانی بهمن فرزانه، که از سوی نشر ثالث در نمایشگاه عرضه شده بود، جمع شده است. غرفه‌دار این انتشارات می‌گوید، خواستند این کتاب در نمایشگاه فروخته نشود.

همچنین به گفته‌ی غرغه‌دار انتشارات کتاب آبی، کتاب «خانواده‌ی نیک‌اختر» ایرج پزشکزاد از سطح نمایشگاه جمع شده است.

غرفه‌دار نشر مهتاب هم که ناشر آثاری در حوزه‌ی تاریخ باستان ایران است، می‌گوید، گفتند جلد سوم از کتاب «تاریخ کمبریج ایران» را که در پنج بخش یعنی پنج مجلد عرضه شده بود، در نمایشگاه عرضه نشود؛ در حالی‌که این کتاب از ضوابط نمایشگاه تخطی نکرده است.

همچنین غرفه‌دار نشر بدرقه‌ی جاویدان می‌گوید، از کتاب‌های ما، کتاب «گفت وگو با ارواح» را از غرفه جمع کردند.

اما یکی از فروشندگان نشر مرکز در نمایشگاه کتاب عنوان می‌کند: به ما توصیه شده بود کتاب‌هایی را در نمایشگاه عرضه نکنیم؛ از جمله کتاب‌های شهریار مندنی‌پور را، و ما هم نیاوردیم و برای همین تا کنون کتابی را از غرفه‌ی ما جمع نکرده‌اند.

یکی از مسؤولان غرفه‌ی نشر چشمه هم می‌گوید: از ما کتاب «داستان‌های محبوب من»، دوره‌ی چهارجلدی «سال‌های ابری» و «افسانه‌ها و مثل‌های کردی» علی‌اشرف درویشیان را از غرفه بردند. او در پاسخ به این سؤال که آیا این کتاب‌ها به پیش از 85 مربوط بوده‌اند که جمع شده‌اند، می‌گوید: نه؛ بی‌دلیل اجازه‌ی عرضه‌ی این آثار را نمی‌دهند. همه‌ی این کتاب‌ها در دو – سه سال اخیر تجدید چاپ شده‌اند.

او درباره‌ی دیگر کتاب‌های جمع‌آوری‌شده‌شان می‌افزاید: کتاب‌های «نگران نباش» مهسا محب‌علی، «بطالت» احسان نوروزی و «شمایل تاریک کاخ‌ها»ی حسین سناپور را هم جمع کردند.
این در حالی است که تازه‌ترین کتاب سناپور با عنوان «تیغ بر لب» از سوی نشر یادشده در نمایشگاه کتاب عرضه شده است.

همچنین یکی از غرفه‌دارن انتشارات کتابسرا می‌گوید، کتابی از این ناشر که در زمینه‌ی روان‌شناسی بوده، جمع شده است؛ این کتاب در حوزه‌ی «یوگا» بوده است.

از سویی، مدیر انتشارات نیلوفر می‌گوید: از ما کتابی را از ما جمع نکرده‌اند؛ اما به اندازه‌ی کافی، کتاب در انتظار مجوز داریم.

مجید حمیدزاده - مدیر کمیته‌ی نظارت و ارزش‌یابی بیست‌وچهارمین دوره‌ی نمایشگاه کتاب تهران - با اشاره به جمع‌آوری آثاری که با آیین و ضوابط نمایشگاه کتاب انطباق ندارند، درباره‌ی کتاب‌هایی که طی این دوره از نمایشگاه کتاب جمع‌آوری شده‌اند، می‌گوید: کتاب‌هایی که در این دوره از سطح نمایشگاه جمع‌آوری شده‌اند، به پیش از سال 85 بازمی‌گردند که با توجه به آیین‌نامه‌ی نمایشگاه، اجازه‌ی ارائه در نمایشگاه کتاب تهران را نداشته‌اند.

او می‌افزاید: نمایشگاه کتاب محل عرضه‌ی تازه‌های نشر است و ناشران می‌توانند کتاب‌هایی را که به پیش از سال 85 مربوط است، در فروشگاه‌های خود طی سال ارائه کنند؛ ولی در ایام برگزاری نمایشگاه نباید نسبت به ارائه آثاری که غیرمجاز شمرده شده است، اقدام کنند.

حمیدزاده در ادامه‌ی سخنانش اظهار می‌کند: بخش عمده‌ای از کتاب‌هایی که در این دوره از نمایشگاه جمع‌آوری شد، ضوابط نمایشگاه در مورد تمامیت ارضی و امنیت ملی را رعایت نکرده‌اند و هر اثری که به این حوزه لطمه وارد کند، از سطح نمایشگاه جمع‌آوری خواهد شد.»