حجم بالای کامنتها

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            جمشید غلامی نهاد ناشر و وبلاگ نویس است. متولد 1346. تصحیح انجیل برنابا، شاید از شاخصترین کارهایش باشد. گمان کنم ناشرش هم خودش است. اگر درست خاطرم مانده باشد، در کتاب یادشده، پیشگفتار ایشان از خود متن کتاب مفصلتر است.

در ذیل یک مقاله ی وبلاگ جمشید غلامی نهاد، یعنی در ذیل http://gholaminahad.blogfa.com/post-81.aspx (مورخ 28 مرداد 1389)، کامنت گذاشته اند:

            «نویسنده: م

چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت: 22:7

استاد، چرا نظر من را حذف کردید. از شما درباره مصداق حق و باطل در ایه " جاء الحق و زهق الباطل پرسیدم"
همیشه انقدر بازدید کننده نوازید؟
»

            و «استاد» (یعنی جمشید غلامی نهاد) کامنت گذاشته است و جواب داده است:

            «نویسنده: غلامینهاد

پنجشنبه 11 شهریور 1389 ساعت: 2:10

جناب م . ع

با عرض پوزش به دلیل حجم بالای کامنت ها بناچار تنها به کامنت هایی که ایمیل ارائه کنند، به نشانی ایمیل شان پاسخ می دهم. لذا می بینید که مدتهاست به هیچ کامنتی پاسخ نداده ام. پس لطفا ایمیل بگذارید.

با پوزش مجدد
»

            خُب.

            به نظر می رسد جمشید غلامی نهاد از آنان است که اعتنای افراد، که وبلاگ ما را می خوانند، و سپس اعتنایی دیگر می کنند و کامنت می گذارند، این را «عرض سؤال به محضر استاد»، می داند. کامنت را مترادف با «سؤال» می داند، و ایشان سیاست کلی ای برای «پاسخ دادن به سؤالها» دارد، و آن است که، «با توجه به حجم بالای کامنتها»، ایشان فقط پاسخ سؤالات افرادی که ایمیل ارائه کنند به نشانی ی ایمیل آنها بفرستد، و گرنه آنها که در صف قرار گرفته اند تا کنترلر ِ کامنت ِ وبلاگ آقای جمشید غلامی نهاد، آنها را تأیید و کامنت آنها را منتشر کند، اصولاً کامنتشان منتشر نمی شود.

            البته این مرامها و این استدلالها، از بنده دور است. اما بیائیم ببینیم «حجم بالای کامنتها»، چیست. البته با توجه به کنترلر، نمی توان فهمید تعداد کامنتهای گذاشته شده و قلع و قمع شده و منتشرشده چند تا بوده، اما کامنتهای منتشرشده قابل مشاهده و قابل شمارش است. هومپیج وبلاگ ایشان، سی مقاله است، از 18 فروردین 1388 تا 28 تیر 1390. تا تاریخ 30 تیر 1390 که بنده وبلاگ را دیدم، و در جدیدترین مقاله اش هنوز کامنتی منتشر نشده بود، کُلّ کامنتهای منتشرشده در کُلّ سی مقاله ی وبلاگ ایشان در مدت حدود دو سال و سه ماه، 239 کامنت است. یعنی به طور متوسط هر مقاله 8 کامنت و به طور متوسط هر ماه  ۹ کامنت.

            این است «حجم بالای کامنتها» (احتمالاً طول کامنتها ضرب در عرض کامنتها ضرب در ارتفاع کامنتها می شود حجم کامنتها): به طور متوسط هر مقاله 8 کامنت و به طور متوسط هر ماه ۹ کامنت.

           

اصل بقای اراده و قانون بقای مشکلات!

                

بسم الله الرحمان الرحیم.

1) اصل بقای اراده

در فیزیک تعدادی اصل (یا قانون) بقا، یا به تعبیر جدیدتر و فارسی تر، تعدادی اصل (یا قانون) پایستگی هست: اصل بقای جرم، اصل بقای انرژی، اصل بقای جرم و انرژی، و اصل بقای بار الکتریکی.

            در http://olympiad.roshd.ir/Consult/Consult.aspx?OlympiadName=Physics&number=1118&cat=6&qmode=0 تعبیر «اصل بقای اراده» را دیدم. برایم جالب بود. سپس در گوگل جست و جو کردم. ظاهراً تعبیر «اصل بقای اراده» فقط در همین لینک به کار رفته است. عین متنی که در لینک است، شامل سؤال، و جواب مشاور علمی و تحصیلی، چنین است:

            «نام: zahra

تاریخ مشاوره: 05/09/1386

سوال: سلام. ممنون از راهنماییتون. من چون تو مسائل دوره درسی مشکل داشتم اون سوال رو پرسیدم. درسته من اگه بخام می تونم با فکر کردن روی این سوالا حلشون کنم ولی مشکل من وقته! خیلی از رقیبا و البته میشه گفت دوستان من تو مدارس دیگه خیلی وضع بهتری دارن. اونا همه وقتشونو برای فیزیک می ذارن. ولی من باید هر 6روز هفته برم مدرسه هر روز امتحان بدم و ... معلمای مدرسه ما اعتقادی به المپیاد ندارن! همیشه هم بهمون گوشزد میکنن که (شما که قبول بشو نیستید پس نخونید!!!) در هر حال من سعی خودمو می کنم. یا علی.

تاریخ پاسخ: 06/09/1386

پاسخ: زهرا جان سلام این جمله رو اگر اونها بکار بردن من عکسش روبکار می برم!! حداقل چیزی که بدست میاری توو این راه معلومات و آینده ای روشنه! حتی اگر گیریم که پذیرفته نشی. در ضمن اگر اونها آینده رو می تونن پیش بینی کنن تو هم می تونی پیش بینی شون رو نقض کنی! «اصل بقای اراده»!!؟»

2) قانون بقای مشکلات

میرمحمدرضا کوچکی، برنده ی مدال نقره ی المپیاد فیزیک (کشوری؟ جهانی؟؛ دانشجوی دکترای فیزیک دانشگاه شریف از سال 1386؟)، طبق http://olympiad.roshd.ir/interview/ph-i-001arx.html :

«یک قاعده مهم وجود دارد به نام قانون بقای مشکلات. یعنی نباید انتظار داشت روشی وجود داشته باشد که تمام مشکلات حل شود بلکه مشکلات قابل تبدیل هستند یعنی با حل یک سری مشکلات و تغییر شرایط می ‌توان جا را به مشکلات جدید داد. مهم آن است که بتوان مشکلات را به مشکلات قابل تحمل تبدیل کرد.»

حضرت آیت الله صافی: خطر ماهواره از خطر اعتیاد زیانبارتر است

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            بنده از یکی از دوستانم که فرزند یکی از مراجع تقلید محترم است، و دوست من و پدر ایشان مخالف تفکیک جنسیتی در دانشگاهها هستند، و بنده هم مخالف تفکیک جنسیتی در دانشگاهها هستم، شنیدم مهمترین مراجع تقلید محترم موافق و حامی ی طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهها، حضرت آقای لطف الله صافی و حضرت آقای حسین نوری و حضرت آقای ناصر مکارم شیرازی هستند.

            طبق http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1339185 مورخ 30 خرداد 1390 حضرت آقای لطف الله صافی درباره ی تفکیک جنسیتی در دانشگاهها فرموده است: «تفکیک از اهم مظاهر هویت نظام اسلامی و جامعه مسلمان است»، و فرموده است: «هزینه مالی اجراء تفکیک جنسیتی، هر چه هم سنگین باشد قابل تحمل است و ملت مسلمان ما که برای برقراری نظام اسلامی و احکام اسلام ده‌ها هزار شهید والا مقام تقدیم داشته، از این هزینه‌ها استقبال دارند و باید از هزینه‌های غیرلازم و غیر ضروری و اسراف‌گرانه بکاهند و به این موارد حساس و اساسی اختصاص دهند.»

            توجه فرمائید حضرت آقای لطف الله صافی که جدا شدن دانشجویان پسر و دانشجویان دختر در دانشگاهها را از مهمترین مظاهر نظام اسلامی و جامعه ی مسلمان می داند، و هزینه ی مالی ی جدا شدن دانشجویان پسر و دانشجویان دختر را هرچه قدر هم زیاد باشد قابل تحمل می داند و فرموده است ملت مسلمان ما از این هزینه ی زیاد استقبال می کند، نظرش درباره ی تلویزیون ماهواره ای چیست. طبق http://www.saafi.net/fa/node/5882 حضرت آقای لطف الله صافی خطر تلویزیون ماهواره ای را از خطر اعتیاد زیانبارتر دانسته است: «س. آیا خرید و استفاده از ماهواره جایز است؟ ج. استفاده مشروع و مفید از آن اشکال ندارد ولی اگر معرض استفاده نامشروع و فساد اخلاق باشد جایز نیست. در این زمان که شرایط خاص رسانه‌ها و وسائل ارتباطی، صیانت اخلاقی و هویت اسلامی جامعه مخصوصاً نسل جوان را تهدید می‌کند همگان مخصوصاً بزرگان خانواده و عائله باید مراقبت نمایند که بستگان آنها به این خطر که از خطر اعتیاد زیان‌بارتر است مبتلا نشوند و حیات اخلاقی آنها محفوظ بماند.»

سفر من و خانواده ام به مشهد: تجربه ی دوم: اهمیت معماری

بسم الله الرحمان الرحیم.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا السلام علیک یا امام الهدی و العروة الوثقی و رحمة الله و برکاته.

من و خانواده ام از جمعه ده تیر 1390 تا دوشنبه سیزده تیر 1390 مشهد بودیم. اداره ی محل کار همسرم هر چند سال این موقعیت را فراهم می کند کارمندانش با پرداخت یک چندم (یک پنجم؟) هزینه ی بلیت هواپیما و هتل و غذا، دو سه روز بروند مشهد. ما سه سال و نیم قبل رفتیم. الان هم نوبتمان شد.

            نوبت قبل زیارت مزار امام رضا، خیلی کم به دلم نشست. البته توانستم ضریح را دقایقی لمس کنم و با حضرت صحبت کنم. کمی آن طرفتر از ضریح هم نشستم و دعا خواندم. این دفعه اصولاً نتوانستم به ضریح و به اطراف ضریح بروم. دو دفعه رفتم. بار اول حدود یک ساعت قبل از اذان مغرب. بار دوم حدود یک ساعت و نیم قبل از اذان مغرب. هر دو بار خادمها راهها را بسته بودند و اجازه ی ورود به مردم نمی دادند. می گفتند برویدحیاط. بروید زیر زمین. بار اول توانستم بروم حیاط حرم و بار دوم هم توانستم بروم زیرزمین. هرچند آرامش و احساسم بهتر از سه سال و نیم قبل بود، اما باز هم احساس می کردم از زیارت کردن لذت نمی برم.

            بله. مدتی قبل یا بعد از زیارت سه سال و نیم قبلم از امام رضا، حضرت معصومه را در قم زیارت کردم. خیلی لذت بردم از زیارت حضرت معصومه. و خب، برایم سؤال بود و عجیب بود، چرا زیارت حضرت معصومه به دلم نشست اما زیارت امام رضا به دلم ننشست.

            این دفعه، بعد از زیارت اول (که موفق شدیم در حیاط حرم بنشینیم) و قبل از زیارت دوم (که موفق شدیم برویم زیرزمین حرم)، رفتیم آرامگاه فردوسی. حدود یک ساعت رفتیم آرامگاه فردوسی. بسیار لذت بردم و حس خوبی داشتم. و خب، سؤالم و تعجبم دوباره ایجاد شد و تشدید شد، که ای عاشق امام رضا، چه جوری است از دیدن آرامگاه فردوسی این اندازه لذت می بری، اما از زیارت امام رضا نه؟

            اتوموبیلی که ما را برد آرامگاه فردوسی و سپس از آن جا برد به حرم امام رضا، راننده اش مردی بود حدود 50 ساله. به او احوالاتم را گفتم. و گفتم همین الان جوابی به ذهنم رسید، که علت این مسائل، این است در آرامگاه فردوسی تناسب بین مساحت قسمت درختکاری شده و سبزه کاری شده و حوض بزرگ آب و مساحت آرامگاه رعایت شده و جمعیت هم غلغله نیست، اما حرم حضرت امام رضا ــ آن طور که من دیدم و از مسیری که من دو بار رفتم دیدم ــ اطرافش حتا یک درخت هم نیست و «گسترش حرم» به صورت ساختن روگذر و زیرگذر و صحنهای جدید و ساختمانهای جدید بوده و جمعیت زائران هم بسیار بسیار زیاد است.

            راننده گفت: «شما درست می گوئی. فقط شما نیستی این حس اضطراب را داری هنگام نزدیک شدن به حرم امام رضا. قبل از انقلاب، آقای ولیان بود در استان خراسان. در زمان او اطراف حرم درختکاری بود و تختهایی گذاشته بودند که غروبها زائران و مردم می نشستند روی تختها و استراحت می کردند و چایی می خوردند. ولیان اجازه نمی داد اطراف حرم ساختمانهایی با ارتفاع بیش از حد مقرر ساخته شود. وقتی شما با هواپیما می آمدی مشهد از بالا می دیدی اطراف حرم یک کمربند سبز است. بعد از انقلاب متأسفانه کم توجهی شده به این مسائل. در طرحهای گسترش حرم، درختها از بین رفته است. قدیم فقط یک صحن کهنه بود و یک صحن نو. الان چند صحن اضافه کرده اند به نحوی که منی که مشهدی هستم گاهی اوقات داخل صحنها گیج می شوم چه گونه برسم به ضریح حضرت.»

سفر من و خانواده ام به مشهد: تجربه ی اول: «حق انتخاب»

                  بسم الله الرحمان الرحیم.

            السلام علیک یا علی بن موسی الرضا السلام علیک یا امام الهدی و العروة الوثقی و رحمة الله و برکاته.

            من و همسرم و پسرم از جمعه ده تیر 1390 تا دوشنبه سیزده تیر 1390 مشهد بودیم. اداره ی محل کار خانمم هر چند سال این موقعیت را فراهم می کند کارمندانش با پرداخت یک چندم (یک پنجم؟) هزینه ی بلیت هواپیما و هتل و غذا، دو سه روز بروند مشهد. ما سه سال و نیم قبل رفتیم. الان هم نوبتمان شد. آن موقع پسرم شش ماهه بود. این بار چهار ساله.

            هتل محل اقامت ما، البته من نشمردم ستاره هایش را، اما مثل این که چهار ستاره بود. هم دفعه ی قبل و هم این بار به این هتل رفتیم. در طبقه ی زیر همکف، رستوران هتل بود. سلف سرویس بود. ما سه ناهار و سه شام و سه صبحانه خوردیم در آن رستوران. همان طور که گفتم سلف سرویس بود. هر وعده، چند نوع انتخاب وجود داشت برای مهمانها. بله. دو سه بار که ما غذا خوردیم، پسر چهار ساله ام مفهوم «سلف سرویس» و «حق انتخاب» را متوجه شد، و وقتی به او گفتم «بابا، چی بیارم برات»، در حالی که از پشت میز بلند می شد و به سمت میز غذاها و سالادها و ... می رفت، گفت: «خودم انتخاب می کنم.»

            بله. پسر چهار ساله، مفهوم «حق انتخاب»، و ارزشمندی اش و مطلوب بودنش برای انسان را به سرعت متوجه شد، و به سرعت خواست از این حق «استفاده کند» و معطل نماند حق او. حال، آیا 75 میلیون ایرانی، که غالباً «ملت بزرگوار ایران» و «ملت شریف ایران» و «ملت رشید ایران» نامیده می شوند در زبان حکمرانان محترم ایران، البته رئیس مملکت را که حق ندارند مستقیم انتخاب کنند، و البته نوع نظام سیاسی را هم پدران ما قبول زحمت فرمودند و در تابستان 1368 و با حضور 56 درصد واجدان شرایط نظام سیاسی را «تغییرناپذیر» کردند و ما را قانوناً حقی برای اظهار نظر درباره ی آن نیست، و شخص دوم مملکت را هم که حق دارند مستقیم انتخاب کنند، بعد از این است که اعضای محترم شورای نگهبان نظر می دهند ما اعضای شورای نگهبان از این (مثلاً) هزار نفر این (مثلاً) چهار نفر را صلاح می دانیم و اجازه می دهیم شما انتخابشان کنید؟ اگر مسائل و جریانات به طور طبیعی باشد، و خواسته های انسانها به طور طبیعی بروز پیدا کند، آیا 75 میلیون ایرانی 12 عضو شورای محترم نگهبان را، که اتفاقاً آن 12 عضو محترم شورای نگهبان انتخاب شده ی مردم هم نیستند، از «خودشان» شایسته تر می دانند برای انتخاب صالح و ناصالح ِ نامزدهای انتخاب رئیس جمهور و نماینده ی مجلس و ...؟