سکوت بدترین خطرهاست برای رژیمی که می خواهد رشد کند

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            ابوالحسن بنی صدر، نماینده ی مجلس خبرگان قانون اساسی، مجله ی جوانان امروز، بیست و سوم مهر 1358، صفحه ی 6 و 7، و صفحه ی 52 تا 55:

            «... بنظر من بهتر است دشمن فحش بدهد ولی ساکت نشود، چه رسد به روشنفکر. سکوت بدترین خطرهاست برای رژیمی که میخواهد رشد کند. (ص 7)

            ... وقتی محیط ساکت است آدم نمی داند ارزیابی اش از اوضاع چقدر صحیح است و مثل رژیم سابق یکوقت بخودش می آید که رشته کار چقدر از دست رفته است. (ص 52)»

در عمل پیرو آموزه ی«پندار بد گفتار بد کردار بد»هستند، ودرادعا...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

تعدادی از ایران دوستان متعصب، و عاشقان اسلام ستیزی و عاشقان عَرَب ستیزی، خیلی تأکید می کنند بر «پندار نیک گفتار نیک کردار نیک»، و این که ما با داشتن این پند و این آموزه، [تقریباً] نیاز به چیز دیگر نداریم.

اما. اما آخر اگر این افراد واقعاً پیرو آموزه ی شریف «پندار نیک گفتار نیک کردار نیک» بودند، می آمدند درباره ی حضرت محمد (ص) بی ادبانه سخن بگویند؟ می آمدند حضرت امام و مولا علی بن ابی طالب را «یک بادیه نشین» بنامند که نباید از «آن بادیه نشین» برای ایرانیان والانژاد سخنی نقل کرد؟ من هرچه در توان داشته باشم احتراماتم را تقدیم می کنم به کسی که و بابای کسی که و جدّ کسی که واقعاً پندارش نیک باشد و گفتارش نیک باشد و کردارش نیک باشد. اما امان از بی اخلاقها و بی مرامهایی که با افراشتن پرچم «پندار نیک گفتار نیک کردار نیک»، کارشان اسلام ستیزی و عرب ستیزی و سیّدستیزی و ایران دوستی ی متعصبانه است. عده ای هستند در واقع پیرو آموزه ی «پندار بد گفتار بد کردار بد» هستند، اما خود را طور دیگر معرفی می کنند.

***

و امان از افرادی که پرچم اسلام در دست گرفته اند، و عملشان ظلم است و انسان ستیزی و ایران ستیزی.

***

طبق صفحه ی 5 کتاب زبان و خط اوستایی نوشته و پژوهش خانم دکتر سوزان گویری چاپ انتشارات بهجت سال 1388:

«پندار نیک   humata

گفتار نیک     hūx ta

کردار نیک     huuaršta »

البته در هر سطر، معادل اوستائی را هم نوشته اند، اما من امکان تایپ آن را ندارم.

درویشان ...

بسم الله الرحمان الرحیم.

قرار است امشب ساعت هشت شب، دکتر سیدمصطفی آزمایش و بهروز سرشار و یک مهمان دیگر، در برنامه ی «لبخند + درود بر شما از واشنگتن تا تهران» شرکت کنند، و موضوع برنامه، مقابله ی حکومت ایران با صوفیان و درویشان است. می دانستم دکتر سیدمصطفی آزمایش درویش است، و دیده ام موعظه های نسبتاً خوب هم انجام می دهد. بهروز سرشار را می شناختم، در این حد که می دانستم ایشان از بنیان گذاران جودو در ایران است. اما نمی دانستم صوفی و درویش هم هست. (قاعدتاً اگر ایشان صوفی و درویش نباشد، ایشان را به این برنامه دعوت نمی کنند.)

***

من در چند ماه گذشته به طور جداگانه برای آقای دکتر سیدمصطفی آزمایش و آقای بهروز سرشار (Behrooz Sarshar) پیغام گذاشتم در فیسبوکشان. این درویشان و صوفیان عزیز، هیچ کدامشان حتا جواب سلامم را ندادند.

***

آیا جامعه ای که دچار سقوط اخلاق و مصیبت بی اخلاقی شده باشد، صوفیان و درویشانش از این مصیبت در امان هستند و رفتارهای بی اخلاقی نمی کنند؟ آیا فقط آخوندها هستند که انتقادها به تعدادی از آنها، درست است و «عالم بی عمل» هستند؟ به نظرم، نباید ساده باشیم. و البته نمی گویم آسیبها و اشکالات اعضای محترم جامعه ی روحانیت، خصوصاً در اوضاع اجتماعی و سیاسی ی کنونی ی ایران، با آسیبها و اشکالات اعضای محترم جامعه ی درویشان و صوفیان، برابر است. آن کجا! این کجا!

زیر ِ دست

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            شاید شما هم مانند من تا به حال چند بار چنین جملاتی را از بعضی افراد شنیده باشید: «من ده نفر بیست نفر پنجاه نفر کارگر / کارمند / مهندس / ... زیر دستم کار می کردند. الان وضعم این طور شده که می بینی. من کَسی بودم. الانم را نبین.»

            من چند بار چنین جملاتی را شنیده ام. از افراد مختلف. دیشب هم شنیدم. رفتم یک مغازه ی سوپر مارکت. صحبت شد. فروشنده گفت: «می دانی من قبلاً کارم چی بود؟ ده پانزده نفر کارگر زیر دست من کار می کردند. کارگاه تولید میز تلویزیون داشتم.»

            تصور می کنم یک حس و حالت روانشناختی یا نمی دانم چی در خیلی از ماها هست، که علاقه داریم ما مافوق باشیم و چند نفر (حد اقلش، یک نفر!) زیردست ما باشند.

... دگر روزگار

            بسم الله الرحمان الرحیم.

در روزهایی هستیم که تلویزیون ایران احتمالاً (می گویم «احتمالاً»، چون بجز فوتبال دیدن، خیلی کم سعادت داشتم تلویزیون ببینم) این شعر دوران انقلاب اسلامی ی 1357 را زیاد پخش می کند:

بگذرد این روزگار تلختر از زهر

بار دگــــــــــر روزگــــــــــار چون شکر آید

ظاهراً این شعر، قسمتی از یک غزل حافظ در بعضی نسخه های دیوان او است. غزلی با این مطلع:

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصّه برآید

در دیوان حافظ به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی، غزل با این مطلع وجود دارد، اما بیت یادشده وجود ندارد. 

***

شمس الدین محمد حافظ شیرازی، در ساقی نامه اش، روایت دیگری از «روزگار» و «دگر روزگار» دارد:

سَر ِ فتنه دارد دگــــــــــر روزگــــــــــار

***

روزگار فعلی ی ملت ما و به طور کلی روزگار ما از 22 بهمن 1357 تا کنون، در واقع، و گذشته از شعارها و ادعاها، مطابق کدام روایت حافظ از «روزگار» و «دگــــــــــر روزگــــــــــار» است؟