ولایت فقیه

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            شاید شنیده باشید یا خوانده باشید که ولایت فقیه را مرحوم آقای حسن آیت یا مرحوم آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی وارد قانون اساسی کردند.

            بیانات امام خمینی را با توجه مطالعه کنید، و ببینید آیا امام خمینی اجازه می داد قانون اساسی بدون مقام ولی فقیه، به رفراندوم ملت گذاشته شود، یا هرگز اجازه نمی داد قانون اساسی بدون مقام ولی فقیه، به رفراندوم ملت گذاشته شود. توجه کنید به بیانات امام خمینی:  

 

            امام خمینی، 28 شهریور 1358، حدود دو ماه و نیم قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «من به همه ملت، به همه قواى انتظامى، اطمینان مى‏دهم که امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبى بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى، و نترسند از ولایت فقیه‏.»  

 

            امام خمینی، 28 شهریور 1358:

            «نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه مى‏شود! این معنایش تکذیب ائمه است؛ تکذیب اسلام است‏.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358، دو ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «به حرفهاى آنهایى که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب مى‏کنند و مى‏خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358:

            «چشم‏هایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانى که با ولایت فقیه مخالفت مى‏کنند بر خلاف این چیزى که ملت آنها را تعیین کرده است عمل مى‏کنند، وکالت ندارند در این امر. من اولى که مجلس بنا بود تأسیس بشود، و پیش‏بینى این امور را مى‏کردم. اعلام کردم که مردم جمهورى اسلامى مى‏خواهند، جمهورى غربى را [نمى‏خواهند] جمهورى کمونیستى نمى‏خواهند مردم. مردم، جمهورى اسلامى مى‏خواهند. مردم شما را وکیل کردند که جمهورى اسلامى درست کنید. کسى که مخالفت کند با احکام اسلام، مخالف با جمهورى اسلامى است؛ مخالف با رأى موکّلین هست، آنها شما را وکیل نکردند براى این امر. همه‏تان هم اگر چنانچه یک چیزى بگویید که بر خلاف مصالح اسلام باشد، وکیل نیستید؛ حرفتان قبول نیست، مقبول نیست. ما به دیوار مى‏زنیم آن حرفى را که بر خلاف مصالح اسلام باشد. آن قدرى که شما اختیار دارید در این مجلس، این است که جمهورى اسلامى را بر طبق موازین اسلامى پیاده کنید. البته راجع به امور ادارى‏اش و اینها نظر دادن هیچ مانعى ندارد. نظر دادن مانعى ندارد؛ اما اشکالتراشى و این حرفها را به مردم القا کردن که اگر چنانچه فقاهت در کار بیاید و فقیه باشد، اگر چنانچه ولایت فقیه باشد، یک بساطى لازم مى‏آید و یک بساط دیگرى.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358:

            «ولایت فقیه، تَبَع اسلام است.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358، دو ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «ملت ولایت فقیه را مى‏خواهد، که خدا فرموده است‏»  

 

            امام خمینی، 30 مهر 1358، یک ماه و نیم ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست.»  

 

            امام خمینی، 3 آبان 1358:

            «این طور ولایت فقیه از روز اول تا حالا بوده. زمان رسول اللَّه تا حالا بوده‏.»  

 

            امام خمینی، 9 آبان 1358:

            «شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیه‏اى است که خداى تبارک و تعالى داده است. مِنْ جمله همین معنایى که شما سؤال کردید و طرح کردید که خوب، زنهایى که الآن شوهر دارند چنانچه گرفتاریهایى داشته باشند، چه باید بکنند؟ آنها رجوع مى‏کنند به آنجایى که فقیه هست.‏»  

 

            امام خمینی، 9 آبان 1358:

            «ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است.»  

 

            امام خمینی، 16 آبان 1358، حدود یک ماه ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «آن قدر به ولایت فقیه، اثرِ مترقى بار است که در سایر این موادى که شما ملاحظه مى‏کنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد.»  

 

            امام خمینی، 7 دی 1358، حدود یک ماه بعد از رفراندوم قانون اساسی:

            «بهترین اصل در اصول قانون اساسى این اصل ولایت فقیه است.‏»

صالحیار و دریادار

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            غلامحسین صالحیار فرزند اسمعیل در تاریخ 19 آذر 1382 درگذشت.

            دریادار [سید] احمد مدنی در 23 بهمن 1384 در کالیفرنیای آمریکا درگذشت.

            طبق http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GM=5&GD=13  :

            «غلامحسین صالحیار موسس خبرگزاری رادیو ـ تلویزیون ملی (واحد خبر)، بنیاد گذار نخستین خبر گزاری غیر دولتی ایران (پرس ایجنت)، دو بار سردبیر روزنامه اطلاعات، نخستین سردبیر روزنامه آیندگان، سردبیر خبرگزاری پارس، از موسسان سندیکای روزنامه نگاران ایران و مولف چندین کتاب از جمله «چهره مطبوعات معاصر» 24 اردیبهشت سال 1311 در تهران پا به عرصه وجود گذارد و 19 آذر 1383 در72 سالگی فوت شد.

از صالحیار به عنوان روزنامه نگار تمام عیار نسل گذشته یاد می کنند که همه وجود خود را در این راه گذاشته بود؛ به گونه ای که از دست دادن یک خبر و محروم شدن مردم از آن، وی را بیمار می کرد و گاهی روانه بیمارستان می ساخت. کارشناسان جهانی ژورنالیسم، صالحیار را بزرگترین روزنامه نگار ایران در دهه های 1960 و 1970 اعلام کرده بودند.

صالحیار در طول عمر روزنامه نگاری خود، هیچگاه همه شب را نخوابید. او از ساعت پنج بامداد تا 11 شب در روزنامه بود و در دوران سردبیری وی فروش روزنامه اطلاعات به 850 هزار نسخه در روز رسیده بود. تیتر معروف «شاه رفت» را صالحیار نوشت. اوج اخبار رادیو ـ تلویزیون نیز مربوط به دوران او بود. صالحیار روزنامه نگاری را پس از شرکت در نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران، از بهار سال 1335 به عنوان مترجم اخبار بین الملل و همزمان دبیر صفحه هنری روزنامه اطلاعات آغاز کرده بود و پس از مصادره روزنامه اطلاعات در تابستان 1358 کنار رفت.

روزگاری در محافل جهانی رسانه ها، غلامحسین صالحیار را در راس ستون روزنامه نگاران ایران قرار داده بودند.»

            طبق http://iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GM=6&GD=10  :

            «... و به این سان، ۴ ماه پس از انقلاب، انتقاد از سیاستمداران ملی گرا آغاز شد و ...

در مراسم چهلمین روز درگذشت استاد مطهری که با حضور آیت الله خمینی و بسیاری از روحانیون در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود، فلسفی واعظ معروف در خطابه ای آن دسته از سیاستمداران را به باد انتقاد گرفت که به اظهار او، می گویند: اسلام؛ بلی، ولی روحانیون؛ نه. وی گفت که همین ها در زمان حکومت دکتر مصدق همین شعار را علم کردند و موجب تضعیف و برانداخته شدن او شدند و ....

این خطابه که چهار ماه پس از پیروزی انقلاب ایراد شد، به گفته اصحاب نظر، آغاز انتقاد و حمله به ملی گرایان قرار گرفت که هنوز کم و بیش ادامه دارد. همین انتقادها و حملات باعث کنار زده شدن ملی گرایان که از ستونهای انقلاب سال 1357 ایران بودند از عرصه شده است.

روزنامه اطلاعات به سردبیری غلامحسین صالحیار روزنامه نگار شهیر ایران در صفحه اول شماره 20 خرداد سال 1358 خود تیتر اظهارات فلسفی در قم را چنین نوشته بود: حمله شدید فلسفی به «یاران مصدق». این تیتر بیانگر خیلی حرفها تلقی شده است.

صالحیار در دی ماه 1357 ــ روزی که شاه تهران را به نام سفر به مصر ترک کرد در صفحه اول اطلاعات تیتر زد: «شاه رفت» (یعنی دیگر بازنخواهد گشت.).

صالحیار با نیم قرن سابقه روزنامه نگاری، در تابستان 1358 از روزنامه اطلاعات کنار گذارده شد، این موسسه مصادره گردید، از صاحبان آن خلع ید بعمل آمد و در پی این دو رویداد بسیاری از نویسندگان بنام این موسسه ــ عمدتا تحت عناوین انتظار خدمت ــ برکنار و خانه نشین شدند. صالحیار که با ایجاد خبرگزاری رادیو ــ تلویزیون، راه اندازی روزنامه آیندگان، دو بار سردبیری روزنامه اطلاعات، سردبیری خبرگزاری پارس، تاسیس سندیکای روزنامه نگاران با کمک چند تن دیگر، و تالیفات متعدد از چهره های برجسته تاریخ معاصر مطبوعات ایران بشمار می رفت اخیرا و در جریان خانه نشینی فوت شد.

دریادار مدنی کرمانی: این مجلس جای من نیست و ...

بیستم خرداد 1359 پس از تصویب 180 اعتبارنامه، نخستین دوره مجلس شورای اسلامی در تهران آغاز بکار کرد. پیش از انتخاب هیات رئیسه مجلس، ریاست سنی آن با یدالله سحابی بود.

درجلسه 20 خرداد اعتبار نامه های دریادار دکتر احمد مدنی نماینده منتخب کرمان، هاشم صباغیان و علی اکبر معین فر که با اعتراض رو به رو شده بود به کمیسیون تحقیق ارجاع شد و اعلام گردید که شورای نگهبان که بدون موجودیت آن مجلس نمی تواند قانون وضع کند هفته بعد آغاز بکار خواهد کرد.

بعدا دریادار مدنی به دلیل همان اعتراض اعلام کرد که این مجلس جای او نیست و رفت. وی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری هم نفر دوم شده بود. دریادار مدنی که پس از انقلاب سال 1357 در سمت های وزیر دفاع، فرمانده نیروی دریایی و استاندار خوزستان تلاش بسیار کرد تا کشور تجزیه نشود، اخیرا در آمریکا فوت شد. وی از ملی گرایان بنام کشور بود.»

در http://groups.yahoo.com/group/confederationofiranianstudent/message/434  در مطلبی با عنوان «پیامی به آقای دکتر یزدی: عوض گله ندارد» و با عنوان فرعی ی (؟) «رد صلاحیت یک نماینده به خاطر تخلف صاحبخانه اش!!!؟»، از نقش ابراهیم یزدی در رد شدن اعتبارنامه ی دریادار احمد مدنی و رد شدن صلاحیت ایشان برای نمایندگی ی اولین مجلس بعد از انقلاب، گفته اند. طبق این لینک یکی از دلایلی که در رد شدن اعتبارنامه ی دریادار احمد مدنی ذکر شده است، این است: «ملاقات و مذاکرات صاحبخانه اش با یک امریکایی به نام آقای دات.» یک دلیل دیگر این طور معرفی شده است: «همکاری در انتشار یک نشریه مسئله دار.» و یک دلیل دیگر: «مذاکرات مفصل با شخصی که پدرش آجودان اشرف پهلوی بوده است

در http://www.tabnak.ir/fa/news/154718/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%8A%D9%85-%D9%8A%D8%B2%D8%AF%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D9%81%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF  ابراهیم یزدی را، که روزگاری افشاگر احمد مدنی شده بود، «سرکرده گروهک غیر قانونی نهضت آزادی» نامیده اند.

«سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی»، در http://www.farhangnews.ir/site/Default.aspx?tabid=2&CId=24&NewsId=12604  و http://www.farhangnews.ir/site/Default.aspx?tabid=2&CId=24&NewsId=12606  نامه ی دکتر سیداحمد مدنی به امام خمینی را منتشر کرده است، و توضیح داده است «آقای مدنی با بی شرمی امام خمینی (ره) را مورد هجمه های صحبت های خود قرار داده اند».

نگوییددرقانون اساسی گفته تظاهرات آزاداست طبق اصل27بلکه بگویید ..

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            فردی به نام mmf در ذیل http://www.alef.ir/vdcf1tdv.w6dj0agiiw.html?6txt  مورخ 23 بهمن 1388 چنین نظری نوشته است (تاریخ منتشر شدن شدن نظر ایشان 24 بهمن 1338 است):

            «دوست عزیز حق داری. و البته باید به شما اجازه بدهند تا تظاهرات کنید . ولی


1- یکی را معرفی کن که مسئولیت بپذیرد که هر چه پیش آمد جوابگو باشد. اگه به کسی خسارتی جانی یا مالی وارد شد بتواند جبران کند.


2- چون دخواست مجوز داری پس یعنی به قوانین این نظام اعتقاد دارید و باید همه قوانین را بپذیری بی کم و کاست.


3-شعارهای ساختار شکن بلکه ضد فرهنگ مردمی ندهید


4-نگویید در قانون اساسی گفته تظاهرات آزاد است طبق اصل 27 . بلکه بگویید از اصول قانون اساسی است که قوانین اساسی بعد به صورت ریز و آیینامه دار باید اجرا شوند.
ولی از یک چیز خوشحالم
دیدم در این ماجراها برخی از دوستان که تا به حال حتی نمی دانستند الله چه هست به گفتن الله اکبر پرداختن خوشحالم که این افراد به همین توجیه یک کلمه خداپسند یاد گرفتند.
اگر خواستی از رهبران این جنبش هم بدانی تا دلتان بخواهد از آنها خاطره دارم و حیف که نمی شود آنها را در انظار عمومی بیان کرد اگر خواستی ایمیل بدهید تا برایتان یکی دو تا بگویم. فکر بد نکنید منظورم از اینکه نمی شود گفت چیز بدی نیست نمی خواهم سابقه آنها را من شخصا به زیر سوال ببرم انهم در جمع

            پایان نقل نوشته ی mmf .

            نظر نویسنده ی وبلاگ:

            خوب شد به ملت یک نفر یاد داد که: «نگویید در قانون اساسی گفته تظاهرات آزاد است طبق اصل 27 . بلکه بگویید از اصول قانون اساسی است که قوانین اساسی بعد به صورت ریز و آیینامه دار باید اجرا شوند

            کدام قسمت از قانون اساسی گفته نباید از نص قسمتهای مختلف قانون اساسی نام برد و بلکه باید گفت این نص قسمتی از قانون اساسی است و بعدها «صورت ریز و آئین نامه دار» آن [تصویب و] اجرا خواهد شد؟

            این مطلب هم که تا قبل از ماجراها[ی بعد از 22 خرداد 1388] برخی افراد که حتا نمی دانستند الله چه هست آمدند و به الله اکبر گفتن پرداختند، این هم البته در حد بمب هسته ای است. شاید این مطلب، «صورت ریز و آئین نامه دار» یک حرف خیلی عمیق است.

تنگه ی هرمز

            بسم الله الرحمان الرحیم.

نوشته ی آقای رحیم مخدومی، منتشرشده در وبسایت رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران مورخ 22/2/1389، در http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=9370  :

«یادم است در قضیه‌ی عبور ناو جنگی آمریکا از تنگه‌ی هرمز، امام به افسران جنگ گفته بود «باید بزنید». این دیگر وظیفه آنها بود که راه زدن را پیدا کنند. و چه خوب پیدا کردند و هیمنه‌ی ابرقدرت را در هم شکستند.

امروز، افسران فرهنگ برای پیدا کردن راه عملی رسیدن به تیراژ یک میلیون، آیا فکر خواهند کرد؟ کاش عرصه‌ی فرهنگ هم مثل جنگ که دادگاه نظامی و صحرایی دارد، می‌توانست افسران هجده سال پیش را وسط میدان بکشد و از آنها بپرسد، اگر بلد نبودید چرا پذیرفتید و اگر بلد بودید چرا نکردید؟

یک زمان بهانه‌ی افسران فرهنگ پول بود، یک زمان نداشتن قدرت. حالا که همه چیز در اختیارمان است. به واقع باید گفت برخیزیم، کاسه و کوزه‌هایمان را جمع کنیم، برویم دنبال بساط کردن. باید از نو شروع کنیم.»

پایان نقل نوشته ی آقای رحیم مخدومی.

ظاهراً در سخنان و نوشته های ثبت شده ی امام خمینی، در مورد ناوگان آمریکا که از تنگه ی هرمز می گذرد، این تعبیر «باید بزنید» به کار نرفته است. بنده که ندیدم و نیافتم. اگر کسانی دیدند و یافتند، لطفاً اطلاع دهند. ظاهراً تمام مواردی که در سخنان یا نوشته های امام خمینی، عنوان «هرمز» به کار رفته، مواردی است که در ادامه نقل می کنم.

هرچند بنده تعبیر «باید بزنید» را در مورد ناوگان آمریکا که از تنگه ی هرمز می گذرد نیافتم در سخنان و نوشته های امام خمینی، اما ظاهراً بیانات ایشان در مورد تنگه ی هرمز، مانند مقامات فعلی بوده است، یا درستتر اگر بگوئیم، سخنان مقامات فعلی ی ایران درباره ی تنگه ی هرمز، مانند امام خمینی و الگوبرداری از ایشان است. کنش و واکنش امام خمینی نسبت به بحران نفت هم، ظاهراً همین طور بوده که مقامات فعلی ی ایران کنش و واکنش نشان می دهند.

بنده شخصاً در روزنامه های دوران ریاست جمهوری ی بنی صدر خواندم، بنی صدر هم عیناً مانند امام خمینی و مقامات فعلی ی ایران، و قبل از امام خمینی و مقامات فعلی ی ایران، درباره ی تنگه ی هرمز صحبت می کرد، به این مضمون که تنگه ی هرمز را با قدرت و قاطعیت می بندیم.

بنده نمی دانم قبل از انقلاب هم، آیا شرایط سیاسی و منطقه ای و ... طوری بوده که مقامات ایران به امتیاز ژئوپولتیک ایران در تنگه ی هرمز اشاره کنند، یا نیازی به چنین اشاره ای نبوده.

به تمام مواردی که «تنگه هرمز» در سخنان و نوشته های امام خمینی به کار رفته است توجه کنید:

            امام خمینی، 31 شهریور 1362:

            «ملت ایران و قواى مسلح شجاع و فداکار براى افراشتن پرچم توحید و تحکیم پایه‏هاى جمهورى اسلامى، سال سوم دفاع از هجوم عفلقیان بى‏فرهنگ را پشت سر مى‏گذارند؛ و با سپاس بى‏پایان از خداوند متعال و مددهاى غیبى و آشکار او، از کشور بقیة اللَّه، أرواحنا لمقدمه الفداء، در تمام میدانها به بهترین وجه دفاع نموده و پیروز شدند؛ و در میدان جنگ تحمیلى، متجاوز جسور را که با کمال جهالت از وعده‏ها و نویدهاى امریکا اغفال و خود را در این دام مهلکه انداخت. آن چنان ادب کرد که اینک به هر دولتى پناه برده و به هر درى مى‏زند که خود را از این دام خود ساخته نجات دهد؛ ولى بحمد اللَّه موفق نخواهد شد. اکنون که از جمهورى اسلامى سیلى خورده و امیدى برایش نمانده است، به دولت فرانسه نیز متشبث شده است تا با کمک سلاحهاى مخرب به منابع اقتصادى ایران ضربه بزند و برگى بر جنایات خود بیفزاید. این جانب به همه کشورهاى منطقه و کشورهایى که به نحوى از نفت استفاده مى‏کنند هشدار مى‏دهم که دولت ایران با تمام قدرت در مقابل این جنایت ایستادگى مى‏نماید؛ و مصمم است تا در صورت وقوع‏ چنین جنایتى، با تمام قدرت تنگه هرمز را مسدود کند و اجازه ندهد حتى یک قطره نفت از آنجا صادر شود. مسئول پیامدهاى این حادثه بزرگ دولت فرانسه است.»

            امام خمینی، 9 اسفند 1362:

            «رئیس جمهور امریکا گفت ما اجازه نمى‏دهیم که تنگه هرمز بسته بشود. این خیال مى‏کند حالا هم سابق است که اجازه مى‏خواهد، اجازه ایشان تاثیر دارد»

            امام خمینی، 8 فروردین 1366:

            «اگر نفهمیدید تا حالا که دنیا چه خبر است، باید گفت که شما در رأس نفهمها واقع هستید و اگر مى‏فهمید و خیال مى‏کنید مردم دیگر نمى‏فهمند، این هم باز یک اشتباه بزرگ است که شما خیال مى‏کنید مردم حالا، مردم زمان صد سال پیش از این‏اند، مردم زمان پنجاه سال پیش از این‏اند؛ نه، این طور نیست، تغییر کرده است، تحول حاصل شده است، دنیا به هم خورده است، انقلاب پیدا شده است در دنیا و شما سرتان را زیر برف کرده‏اید و همان حرفهاى سابق را مى‏زنید: اگر در خلیج فارس چه بشود، تنگه هرمز چه باشد، ما چه مى‏کنیم. شما خیال مى‏کنید که حالا هم مثل سابق است که در خلیج فارس و در همه جا یک کلمه مى‏گفتید، تمام مى‏شد قضیه. حالا نیست مسأله این طور. بفرمایید در خلیج ببینید چه خبر است‏»

            امام خمینی، 6 مرداد 1366:

            «جمهورى اسلامى ایران به امنیت در خلیج فارس اهمیت زیادى مى‏دهد و به همین دلیل و على رغم فراهم بودن همه نوع امکانات دریایى و هوایى و زمینى در بستن تنگه هرمز و صدمه وارد کردن به کشتیها و نفت‏کشها و منافع و مراکز صدور نفت و پالایشگاهها و بنادر منطقه تا به حال از سیاست صبر و انتظار و جلوگیرى از گسترش جنگ پیروى نموده است و فقط در حد نشان دادن مقدار کمى از قدرت و حضور و توانایى خود و مقابله به مثل وارد عمل گردیده است. و دنیا به این حقیقت رسیده است که ناامنى در خلیج فارس فقط به ضرر ایران تمام نمى‏شود، بلکه قویترین قدرتها و ابرقدرتها هم اگر مثل امریکا تمامى امکانات هوایى و دریایى و جاسوسى- خبرى خود و هم‏پیمانان خود در منطقه را بسیج کنند، که حتى یک کشتى را بدون خطر اسکورت و حفاظت نمایند، از این خطر و ضرر مصون نخواهند ماند و در این گرداب ناامنى غرق مى‏شوند و على رغم آن همه مقدمات و تمهیدات و جار و جنجالهایى که در جهانْ امریکا برپا نموده است و دهها خبرنگار و فیلمبردار را به منطقه گسیل داشته‏اند تا خبر موفقیت نقشه‏هاى شوم امریکا را مخابره کنند، خداوند زمینه رسوایى و زبونى امریکا را به دست غیب خود فراهم مى‏آورد و اقتدار معنوى پرچم لا اله الا اللَّه را بر پرچم کفر به نمایش مى‏گذارد و دل بندگان خالص خویش را شادمان مى‏سازد و چه بهتر که امریکا و ریگان از مسیر سیاست مین‏گذارى شده خلیج فارس که کوس رسوایى آنان را در جهان به صدا درآورده است مجدداً عبور نکند و بر مرکب غرور و جهلى که تا به حال دهها بار صاحب خود را بر زمین کوبانیده است، سوار نشود و لا اقل شبح قدرت و قدرت‏نمایى خود را پیش نوکران خود مثل کویت حفظ کند و بیش از این آنان را از شکست و خفت خود شرمسار و سرافکنده نسازد و مطمئن باشند که ادامه جولان در خلیج فارس منطقه را به کانون خطر و بحران ناخواسته علیه خود آنان سوق مى‏دهد.

و دنیا اگر خودش را آماده بحران نفت و به هم خوردن همه معادلات اقتصادى و تجارى و صنعتى کرده است، ما هم آماده‏ایم و کمربندها را محکم بسته‏ایم و همه چیز براى عملیات آماده است. و حتماً امریکا باید به این نکته برسد که دخالت نظامى در خلیج فارس صرفاً یک آزمایش نیست که یک دام بزرگ و یک بازى خطرناک است و ما و همه مسلمانان منطقه خلیج فارس، حضور نظامى ابرقدرتها را نقشه و مقدمه تهاجم و حمله به ممالک اسلامى و کشور جمهورى اسلامى ایران و در ادامه حمایت از صدام تلقى مى‏کنیم. مسلمانان جهان با همراهى نظام جمهورى اسلامى ایران عزم خود را جزم کنند تا دندانهاى امریکا را در دهانش خرد کنند و نظاره‏گر شکوفایى گل آزادى و توحید و امامت جهان نبى اکرم باشند.»

امام خمینی، 28 فروردین 1368:

«نیروى دریایى نیز همچون سایر نیروها بحمد اللَّه در آبهاى خلیج فارس و مرزهاى آبى کشور در عرصه دفاع مقدس از کشور اسلامى‏مان چون نگینى درخشنده است و بر عرشه کشتىِ افتخار و صلابت خود استوار ایستاده است. رویارویى آنان با نیروى دریایى دشمن و آن همه افتخارات رزم و رشادت و شهادت و نیز کنترل و بازرسى کشتیهاى در خلیج فارس و تنگه هرمز و مهمتر از همه نبرد قهرمانانه آنان در برابر امریکاى متجاوز و حضور جدى آنان در آبهاى بین المللى نشانه اقتدار و اعتبار این نیروى بزرگ و سرافراز است‏»

پس گرفتن حقوق دوران نمایندگی ازنمایندگان مجلس شورای ملی و سنا

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) امام خمینی، 28 بهمن 1357:

            «خزانه ما تهى شد از جواهرات ایران. یک مقدار آن را رضا خان برد، یک مقدار آن را این پسر برد. و اموال این ملت را برداشتند و بردند در خارجه، ویلاها درست کردند. عرض مى‏کنم الآن‏ هم در آنجاها ویلاها دارند. در آن بانکها، خصوصاً بانک سوئیس، اینها زیاد از اموال ملت دارند. و ما ان شاء اللَّه در آتیه نزدیکى بررسى در این امر را خواهیم کرد. و ان شاء اللَّه خود او را مى‏خواهیم. اگر تحویل ندادند، محاکمه غیابى مى‏کنیم و اموالى که اینجا دارد مصادره مى‏کنیم. اموالى که در بانکهاى خارجى دارد، اموال آنها را هم توقیف مى‏کنیم ان شاء اللَّه.»

            دو) امام خمینی، 9 اسفند 1357:

            «شوراى انقلاب اسلامى به موجب این مکتوب مأموریت دارد که تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوى و شاخه‏ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت سلطه غیر قانونى از بیت المال مسلمین اختلاس نموده‏اند، به نفع مستمندان و کارگران و کارمندان ضعیف مصادره نمایند و منقولات آن در بانکها با شماره‏اى به اسم شوراى انقلاب یا اسم این جانب سپرده شود و غیر منقول- از قبیل مستغلات و اراضى- ثبت و مضبوط شود تا به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد در ایجاد مسکن و کار و غیر ذلک. به جمیع کمیته‏هاى انقلاب اسلامى در سراسر کشور دستور مى‏دهم که آنچه از این غنایم به دست آورده‏اند در بانک با شماره معلوم بسپرند. و به دولت ابلاغ نمایید که این غنایم، مربوط به دولت نیست و امرش با شوراى انقلاب است، و آنچه مأمورین دولت به دست آورده‏اند یا مى‏آورند، باید به همین شماره به بانک تحویل دهند.»

            سه) امام خمینی، 10 اسفند 1357:

            «دستور دادم که تمام املاک و دارایى سلسله‏ منحوس پهلوى و تمام دارایى آن اشخاصى که وابسته به او بودند و این ملت را چاپیدند مصادره بشود. براى طبقه ضعیف مسکن ساخته بشود. [در] سرتاسر ایران براى ضعفا مسکن مى‏سازیم. همین دارایى شاه سابق و خواهر و برادرش براى یک مملکت، براى آباد کردن یک مملکت کافى است. ما عمل مى‏کنیم، حرف نمى‏زنیم

            چهار) امام خمینی، 23 اردیبهشت 1358:

            «همین چند روز اخیر نامه‏اى آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهى «1»- که او را کشته‏اند- که اموال ما را مصادره کرده‏اند، و ما چیزى نداریم. و من گفته‏ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمى‏شود همچو چیزى. حالا ما فرض مى‏کنیم که فلان آدم، آدم خائنى بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض مى‏کنیم- اما خوب، خانواده‏اش و عیالش و بچه‏هاى کوچکش چه تقصیرى دارند؟ بله، این آقایان مى‏گویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال مى‏گذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلى الحاح «2» کرده بود که براى ما چیزى نگذاشتند و ما نمى‏توانیم زندگى کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکى از مسائل است که اموال مردم را بیخودى نمى‏شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به‏] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمى‏شود. اینها البته خلافکارى کرده‏اند؛ این حقوقى که گرفته‏اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقى که گرفته‏اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته‏اند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبى هم باید بشوند.»

           

[توضیح از نویسنده ی وبلاگ:

منظور امام خمینی از علامه وحید کرمانشاهی، محمدعلی علامه وحیدی است، متولد 1278، اعدام از سوی دادگاه انقلاب در فروردین یا اردیبهشت 1358 (طبق ویکیپدیای فارسی مدخل محمدعلی علامه وحیدی، 22 فروردین 1358، طبق کتاب رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، اردیبهشت 1358).

طبق کتاب رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نوشته ی منوچهر نظری، تهران، فرهنگ معاصر، 1390، صفحه ی 586، محمدعلی علامه وحیدی در نجف حکم اجتهاد گرفته بوده.

طبق http://www.imj.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1388:1389-03-02-22-46-15&catid=286:1389-02-12-16-08-36&Itemid=473   :

«وحید کرمانشاهی معروف به علامه، از روحانی‏نمایان وابسته به دربار که به عنوان مجتهد در
مجلس شورای ملی حضور داشت و به عضویت مجلس سنا نیز برگزیده شد.»

طبق روزنامه ی اطلاعات 27 خرداد 1358، نه نقل از روزنامه ی دنیای اقتصاد، 26 فروردین 1388، محمدعلی علامه وحیدی یکی از 335 نفری بوده [که تا آن تاریخ] اموالشان مصادره شده بوده:

«روزنامه اطلاعات در روز یکشنبه 27 خرداد 1358 و تنها چند روز پس از آنکه شورای انقلاب، قانون ملی کردن بانک‌ها توسط دولت را ابلاغ کرد، فهرستی از 335 نفر از کسانی را که تشخیص داده بودند با رژیم گذشته همکاری نزدیکی داشته‌اند، اعلام کرد که اموال آنها مصادره شده است.

به نوشته اطلاعات، حساب‌های بانکی 335 نفر از مقامات رژیم سابق مسدود شد. اسامی 335 نفر از مقامات، روزنامه‌نگاران، وکلای دادگستری، نمایندگان سابق مجلس شورای ملی و سنا و وابستگان رژیم منفور پهلوی که حساب‌های جاری، سپرده ثابت، پس‌انداز و دیگر حساب‌ها و موجودی‌ها اعم از اوراق بهادار و اوراق امانات آنها مسدود و نقل و انتقال آنها ممنوع شده است، اعلام شد: این لیست شامل کسانی است که در مرحله اول برنامه انقلابی دولت – مصادره اموال – قرار گرفته‌اند و صورت اسامی آنان به بانک‌های سراسر کشور ابلاغ شده است.»]

            پنج) امام خمینی، 8 خرداد 1358:

            «امور باید موافق اسلام باشد. ثروت اگر ثروتى است که مخالف اسلام است، مصادره خواهد شد؛ حساب خواهد شد. این املاکى که گفته شد که مصادره مى‏شوند و دولت چه مى‏کند املاک مردم نیست. عبارت از زمینهاى مواتى که دولت سابق بدون اینکه مالک باشد فروخته است؛ یا اشخاصى بدون اینکه مالک شده باشند فروخته‏اند. اینها هست. نه اینکه یک کسى خودش زمینى را احیا کرده، و بروند از او بگیرند. این حرفها نیست در کار؛ اسلام این حرفها را ندارد که براى هواى نفس اشخاص مال مردم را از آنها بگیرد [چنین‏] نیست. مال مردم روى حقوق حقه شرعى و روى موازین الهى باید درست بشود. و اگر موازین الهى عمل بشود، همه امور درست مى‏شود.»

            شش، الف) سؤال نویسنده ی وبلاگ از آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی، 26 اردیبهشت 1387:

مرحوم سیدمحمدکاظم شریعتمداری، در جواب به سؤالات خانم لیزتر گود، روزنامه ی گاردین، حدود سال 1358، به نقل از [...]:

«... مصادرۀ اموال با قانون اسلام تطبیق نمی کند، مگر اموالی که مال ملت است که پس از ثبوت باید به دولت اسلامی منتقل شود و اموالی که غصب شده باید به صاحبانش بازگردد ولی بنام قانون مصادرۀ اموال در اسلام به هیچوجه نداریم. مجرم اگر صد بار هم محکوم به اعدام باشد، اموال او را نمی توان مصادره کرد، بلکه مربوط به ورثۀ اوست، مگر در مواردی که در فوق به آنها اشاره شد.»

سؤال بنده این است:

آیا مفهوم «مصادره ی اموال» در احکام اسلامی وجود دارد؟

شش، ب) جواب دفتر آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی، پنج خرداد 1387:

            «جواب منقول از آن مرجع مرحوم صحیح است و مصادره فقط در همان دو مورد مذکور صحیح است.»

            هفت) طبق http://www.turkmenleri.com/modules/news/article.php?storyid=218  مورخ 9/12/1388:

            «به یاد خانم دکتر مهین گرگانی، پزشک انساندوست و وکیل مجلس

            خانم دکتر مهین‌‌دخت گرگانی، پزشکی متعهد، انساندوست، مؤمن و خادم بود.

این پزشک گرگانی، سالها از زندگی خود را وقف بیماران و دردمندان کرده بود و اغلب بیماران، خاطرات خوبی از وی به یاد دارند. مهین گرگانی، فرزند محمدآخوند گرگانی(جرجانی) بود که خود از شخصیت‌های برجسته ترکمن در دوران رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه بود. محمدآخوند در آن دوران، در ده دوره و به مدت20 سال، نماینده مردم دشت گرگان، گنبد و یموت بود.

دکتر مهین گرگانی در کنار چنین فردی روحانی، عالم و سیاستمدار بزرگ شد. محمدآخوند گرگانی، با توجه به دشواری رفت و آمد در سالهای اقامتش در تهران و مشکل سفر از تهران به گرگان و بالعکس، با خانمی به نام طوبی نصرتی‌فرد، در تهران ازدواج کرد و بعد‌ها از این خانم چهار فرزند به نام‌های دکتر منصور، دکتر مهین، بگنج و علیرضا گرگانی به‌دنیا آمدند. در حال حاضر دکتر منصور و دکتر مهین گرگانی، دارفانی را وداع گفته‌اند و بگنج و علیرضا، در تهران زندگی می‌کنند. طوبی خانم، مادر آنان نیز در سال 1367 در سن 77 سالگی فوت کرد.

دکتر مهین گرگانی، در سال 1310 در تهران متولد شد و تمام سال‌های تحصیلات ابتدایی، دبیرستانی و دانشگاهی خود را در تهران گذراند. مرحوم محمدآخوند گرگانی، که اقامتگاه اصلی او روستای چن‌سولی، از توابع شهرستان آق‌قلا بود، دارای سه همسر ترکمن نیز بود. او علاقه زیادی به درس خواندن و باسواد شدن فرزندان خود و همه کودکان این مرزوبوم داشت و بیسوادی را عامل همه بدبختی‌های مردم می‌دانست. به همین خاطر او همه مردم را به مدرسه فرستادن بچه‌های‌شان تشویق می‌کرد، خصوصاً در مورد درس خواندن و باسواد شدن دختران، تأکید زیاد داشت.

در آن سال‌ها، سران و ریش‌سفیدان قبایل ترکمن، حتی خویشاوندان و بستگان وی، از این که محمدآخوند، دختران خود را به مدرسه می‌فرستد و دیگران را نیز به این کار تشویق می‌کند، ناراحت می‌شدند و این ناراحتی را ابراز می‌کردند. حتی آنان اعتقاد داشتند که او دارد به قوم ترکمن خیانت می‌کند! خصوصاً بسیاری از آنان به‌خاطر دانشگاه رفتن و بعد‌‌ها به خارج رفتن دکتر مهین‌دخت گرگانی، فوق‌العاده از وی دلگیر شده و مدت‌ها از او قهر کرده بودند.

در هرحال، مهین‌دخت گرگانی، به‌رغم این مخالفت‌ها، به مدرسه رفت و درس خواند، دیپلم گرفت و به دانشگاه راه یافت و در سال 1337 از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به عنوان نخستین دکتر زن، از قوم ترکمن و یک پزشک و مامای متخصص گرگانی، فارغ‌التحصیل شد و بعد‌ها مایه افتخار و مباهات مردم این دیار گشت. دکتر مهین، بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی خود، بلافاصله به گرگان آمد و در بیمارستان پهلوی آن زمان و پنج آذر فعلی، به‌عنوان نخستین دکتر زن، در خدمت بیماران قرار گرفت. وی دو سال در گرگان بود و بعد از آن دوباره به تهران بازگشت.

دکتر مهین گرگانی در سال 1339 برای ادامه تحصیلات، افزایش دانش و اطلاعات علمی و پزشکی خود به انگلستان سفر کرد و در یکی از دانشگاه‌های لندن، در رشته طب کودکان سرگرم تحصیل گردید. او پس از سه سال تحصیل در این دانشگاه و کسب دانش و علوم جدید پزشکی و گذراندن دوره تخصصی در رشته بهداشت و تغذیه کودکان، درسال 1342 به ایران بازگشت. و بعد، نظر به علاقه و تعلق خاطر خاصی که به گرگان و مردم آن داشت، به گرگان آمد و به طبابت پرداخت. در آن سال‌ها مطب او در روبروی پارک شهر فعلی گرگان قرار داشت. او یک سال بعد، یعنی در سال 1343 با منوچهر نوازش، که از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی آن دوره بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های نیما و آتیکا بود. این دختران پس از پایان دوران تحصیلات متوسطه و اخذ مدرک دیپلم، برای ادامه تحصیلات خود، در رشته علوم پزشکی، عازم فرانسه شدند و در شهر پاریس به تحصیل خود ادامه دادند. خانم نیما نوازش در همانجا با یک نفر ایرانی‌ مقیم پاریس، و خانم آتیکا نیز با یک نفر فرانسوی ازدواج کرد و هر دو ماندگار شدند. متأسفانه آتیکا عمر طولانی نکرد و در جوانی بر اثر عارضه سرطان در آنجا درگذشت. نیما با همسرش هنوز در انگلستان زندگی می‌کند. مرحوم منوچهر نوازش، در سال‌هایی که در گرگان بود، مدیر روزنامه شمال ایران بود. این روزنامه به مرکزیت ساری فعالیت می‌کرد. آن مرحوم در نوشته‌های خود از حقوق از دست رفته مردم دفاع می‌کرد و از خلاف‌‌‌کاری‌ها و خیانت‌های مسوولان وقت منطقه می‌نوشت. و یک مقاله او با عنوان «تیمسار؟، شما چرا؟» و خطاب به تیمسار مزین، نماینده مخصوص شاه (از گلوگاه تا بجنورد) بسیار معروف بود. گفته می‌شود که او به‌خاطر همین انتقادات بار‌ها به دادگاه و به نزد تیمسار مزین، نماینده شاه در منطقه احضار و بازجویی شد و چندین بار مورد بی‌حرمتی عوامل رژیم شاه قرار گرفت و زندگی‌اش به خطر افتاد. نوازش در سال 1350 براثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت.

مهین‌دخت گرگانی، در انتخابات میان‌دوره‌‌ای گرگان در سال 1353 شرکت نمود. در آن زمان نماینده مردم گرگان مرحوم قادرپناه بود که بر اثر تصادف اتومبیل درگذشته بود. مردم گرگان به پاس خدماتی که دکتر مهین برای آنان انجام داده بود، صادقانه به او رأی دادند و او را به مجلس فرستادند، تا او بتواند بیشتر به مردم خدمت نماید.

در هر حال او اولین زنی بود که از منطقه گرگان و دشت به مجلس راه یافت و نام خود را در تاریخ گرگان و دشت ثبت کرد. مهین گرگانی، بعد از دوران نمایندگی مجلس، بقیه عمر خود را در تهران گذراند. از فعالیت‌ها و اقدامات او در مجلس اطلاع زیادی در دست نیست. او علاوه بر این که در مطب خود که در بلوار کشاورز تهران قرار داشت و کودکان را معاینه و مداوا می‌کرد، در بیمارستان باهر تهران که در خیابان جمهوری قرار داشت، درخدمت بیماران و نیازمندان بود. مردم گرگان و خصوصاً اهالی ترکمن صحرا که قبلاً مراجعه‌کنندگان وی بودند و به او و کارش اطمینان زیادی داشتند، به تهران می‌‌‌رفتند و او همواره در خدمت مردم این منطقه بود و هر کاری که از دستش برمی‌آمد، برای بهبود حال بیماران خود، خواه در بیمارستان باهر و یا در بیمارستان‌های دیگر تهران، دریغ نمی‌کرد. اما متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسوولان انقلابی دولت وقت او را به‌خاطر این که در نظام شاهنشاهی نماینده مردم گرگان بوده، بسیار اذیت کردند و حتی بعد از احضار‌ها و آزار‌های روحی، نسبت به این پزشک متعهد و خادم که تمام عمر خود را در خدمت مردم سپری نموده و مردم به کرات از او خیر و برکت دیده بودند، بی‌حرمتی‌های فراوان روا داشتند و به او فشار آوردند که تمام حقوق دریافتی از دوران نمایندگی مجلس را به دولت جدید (انقلابی) پس بدهد و او که مال اضافی در بساط خود برای پرداخت آن نداشت، مانده بود که چکار کند. بالاخره ریش‌سفیدان، روحانیان سرشناس ترکمن و بزرگان قبایل، طی توماری که به امضا آنان رسیده بود، از مسوولان وقت نظام اسلامی خواستار تجدیدنظر شدند و خواستند که نظر به خادم بودن این پزشک، این مبلغ را که مقدار آن رویهم 180 هزار تومان بود، از او نگیرند و در نهایت این مبلغ از او گرفته نشد، در حالی که او حاضر شده بود این مبلغ را به‌طور قسطی بپردازد و این در حالی است که اغلب نمایندگان، جمع حقوق و مزایای دریافتی خود از دولت، در دوران نمایندگی مجلس را بالاجبار پس دادند. دکتر مهین گرگانی، همیشه در بیان خاطرات خود، از این برخوردها به‌عنوان بدترین خاطره دوران زندگی خود یاد می‌کرد و می‌گفت: من صادقانه بخش عمده‌ای از عمرم و تمام علم و دانش خود را برای سلامتی کودکان مردم این کشور صرف نمودم و متأسفانه آخر سر پاداش من این شد، این نحوه برخورد با من بسیار بی‌انصافی و به دور از انسانیت بود. او بعد از این واقعه که بسیار متأثر و ناامید شده بود، سرش را پایین انداخت و به کار مطب و بیمارستان پرداخت و از تمام فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دست کشید. این پزشک خادم، از این همه بی‌‌حرمتی که نسبت به او روا شده بود و او هرگز تصور آن را نداشت، به ناراحتی و رنج روحی شدید دچار شد.

مدتی بعد به بیماری سرطان مبتلا شد و بالاخره در تاریخ 28/5/1376 دار فانی را وداع گفت، در حالی که مردم این منطقه هنوز هم در هر مجلس و محفلی، از متانت، دیانت، خوش اخلاقی، انسان‌دوستی، صداقت و امانتداری وی خاطره‌های خوبی به یاد دارند و از خوبی‌های وی نقل قول می‌کنند.

رستم جرجانی»