غنی تر کردن ترجمه ی کتابهای فلسفی ی غرب ، به مدل ...

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            دیروز این کتاب را خریدم: ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه ی دکتر سیدجلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ بیست و هشتم، 1391. مترجم محترم، در پیشگفتارش در چاپ اول در سال 1354 گفته جاهایی صلاح دیده از فلسفه ی اسلامی هم مطالبی اضافه کند به متن کتاب. و در پیشگفتار چاپ سوم در سال 1360 گفته می خواهد درباره ی «حکومت اسلامی» هم در این کتاب مطلب اضافه کند اما مشکلات حروفچینی و ... مانع از این کار شده.

            من برایم شگفت انگیز است، در ترجمه ی کتاب کلیات فلسفه ی غرب، یعنی چی که بیایند در فصل «فلسفه ی اخلاق»، 29 صفحه تحت عنوان «اخلاق در اسلام» ملحق کنند، و از قرآن و اشعار حافظ و کتاب ملل و نحل و ... مطلب نقل کنند؟ یعنی چی که در فصل «فلسفۀ دین»، 10 صفحه از طرف مترجم به متن ملحق شود، و نظرات متکلمان و فیلسوفان مسلمان را در متن ترجمه ی کتاب کلیات فلسفه ی غرب، نقل کنند؟

            اگر مشکلات حروفچینی و ... نبود، می خواستند درباره ی «حکومت اسلامی» هم در کتابی که دو نفر غربی نوشته اند و کتاب آموزش فلسفه ی «غرب» است، مطلب ملحق کنند.

            من واقعاً شگفت زده شدم. در کتابی که مقصود مؤلفانش، آموزش فلسفه ی «غرب» بوده، هنگام ترجمه به فارسی، در فصل «فلسفۀ اخلاق» بیایند 29 صفحه مطلب اضافه کنند، از قرآن و روایات و کتاب ملل و نحل و اشعار حافظ.

            آیا احیاناً به دلیل همین افزوده ها و غنی سازیهای این شکلی است، که این کتاب ظاهراً از متداولترین کتابهای فلسفی ی همگانی در دانشگاههای ایران است؟

ساختن کلید بهشت ، و کلید موفقیت ، در اتاق فکر هر ایرانی

بسم الله الرحمان الرحیم.

ـــــ شیرین عبادی، برنده ی جایزه ی صلح نوبل، [در سال 2006] به دعوت انجمن حقوقدانان کمپانیهای اروپایی در محل مدرسه ی عالی ی بازرگانی ی سرژی در حومه ی شمالی ی پاریس سخنرانی کرد، و قسمتی از سخنانش چنین بود (عیناً به نقل از http://www.roozneveshtha.com/2006/11/post_72.shtml ):

«باید مسلمانان را آگاه کرد که کلید بهشت در دست حکمرانان دیکتاتور ممالک اسلامی نیست

ـــــ مراد ثقفی در هفت مرداد 1391 در http://www.jomhourikhahi.com/2012/07/public-sphere-and-reformism.html مطلبی نوشته، که این گونه به پایان رسیده:

«با اشاره‌ای کوتاه به یگانه استدلال عملی‌ای که در نوشته عمادالدین باقی وجود دارد به این گفت‌وگو خاتمه بدهم. باقی می‌نویسد "از سوی دیگر مضیقه‌های امنیتی اجازه تشکیل اتاق فکر جدی را نخواهد داد". بر همین اساس می‌توان جملات بسیار دیگری را یادآور شد و به عنوان مثال گفت که همین مضیقه‌ها اجازه انتشار مطبوعات جدی را هم نمی‌دهد و اجازه انتشار کتاب جدی را هم نمی‌دهد و ایراد سخنرانی و حتی استفاده مجاز از اینترنت و غیره و غیره را هم نمی‌دهد. با این همه، سال‌هاست که همه تلاش می‌کنیم که با عنایت به همین مضیقه‌ها، آنچه را که صلاح می‌دانیم بازگو کنیم. پذیرش ماتقدمی این مضیقه‌ها و استناد به آنها برای نگفتن و ننوشتن و تلاش نکردن، به رفتار آن فردی می‌ماند که در ۴۰ یا ۵۰ سالگی خودکشی کند به این بهانه که به هر حال در ۸۰ یا ۹۰ سالگی دار فانی را وداع خواهد گفت. بگذارید کسانی که به باور شما وظیفه ابلاغ این مضیقه‌ها را دارند به اینکار اقدام کنند، شما و بنده که نباید سخنگوی این افراد بشویم. فزون بر این، هم اکنون که در اقصی نقاط جهان گروه‌های متعددی در اتاق‌های فکری که حقیقتاً عنوان "پستو" شایسته برخی از آنهاست جمع می‌شوند و بنا را بر آن گذاشته‌اند که برای ما تصمیم بگیرند، حقیقتاً چه استبعادی دارد که ما خود در اینجا گِرد هم بیائیم و به همفکری بپردازیم. به قول تافلر و در آخرین پاراگراف همان کتاب موج سوم "سرنوشت ما آن است که سرنوشت خود را بسازیم".»

در شهر چنین خو که تو آوردی پیش گور شهدا هزار خواهد شد بیش

                        بسم الله الرحمان الرحیم.

            با سلام جانانه به پیشگاه حضرت «هیهات منّ الذّلّة»، در امروز که روز تاسوعای حسینی است.

            حکیم سنائی ی غزنوی، چند قرن قبل در شعری عاشقانه چنین سرود:

در شهر چنین خو که تو آوردی پیش

گور شهدا هزار خواهد شد بیش

            و اکنون می توان تمام دیکتاتورها و ظالمان خوش خط و خال دنیا در هر لباس و با هر اسم را که خوی قدرت پرستی و آدمکشی و ظلم و جنایت دارند، چنین خطاب قرار داد:

در شهر چنین خو که تو آوردی پیش

گور شهدا هزار خواهد شد بیش