ترجمه و شعر و فلسفه در گفت و گو با بهاء الدّین خُرّمشاهی

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            قسمتی از گفت و گوی تلفنی ی سیدعباس سیدمحمدی و بهاء الدین خرمشاهی، جمعه، هفتم آبان 1389: 

 

          http://s1.picofile.com/seyyedmohammadi/faani-khorramshaahi-seyyedmohammadi.jpg

 

            یک)

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

مترجمان چهل سال شصت سال هفتاد سال قبل چه گونه از پَس ِ عملیات بسیار دشوار ترجمه برمی آمدند؟ آن زمان مگر چه تعداد دیکشنری در اختیار آنها بود؟

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            به نظرم توفیق مترجمان یک نسل پیش، که من و کامران فانی کوچکترینشان هستیم، و قاضی که فوت کرد و سیدحسینی که فوت کرد و نجف دریابندری که الحمدلله در حیات و سلامت است، به این دلیل بود که نسل قدیم تا اهل قلم نمی شدند مترجم نمی شدند.

            اگر نیما یوشیج را مبدأ بگیریم:

            نسل نیما؛

            نسل فرزندان نیما؛

            نسل فرزندان فرزندان نیما (من در این نسل هستم)؛

            نسل کنونی.

            نسل قدیم تا اهل قلم نمی شدند مترجم نمی شدند. زبان مقصد را باید خیلی احاطه داشت. زبان مبدأ را تقریباً ناشدنی است «احاطه» پیدا کنیم. در حد «آشنائی» می توانیم از زبان مبدأ فرابگیریم. در انگلیسی می بینی spontaneous باید در فارسی «بالطبع» و «خود به خود» و ... را پیدا کنی. باید گنجینه ی لغت داشته باشی. مترجمان نسل قدیم ما دست به قلم داشتند. نایدا پژوهشگر کبیر جهان ترجمه گفته مترجم باید در زبان مادری اش دست به قلم باشد. من بیست سال قبل بدون این که از این سخن نایدا مطلع باشد، همین حرف را گفتم.

            احاطه بر زبان مقصد، دانستن زبان مادری نیست. زبان مادری را که همه می دانند. زبانی غیر از زمان مادری (که من می گویم زبان پدری) باید داشت که دو ویژگی دارد: 1) اجتماعی نیست (زبان مادری زبان اجتماع است)؛ 2) آگاهانه است (زبان مادری ناآگاهانه است).

            بله. مترجمان نسل قدیم احاطه داشتند بر زبان و ادب فارسی، و کوشش هم می کردند زبان مبدأ را فرابگیرند.

            دو)

ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            شعر نو و شعر کلاسیک.

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            شعر نو با بازگشت ادبی که از 200 سال تا 100 سال پیش بود، سروش و قاآنی و ادیب الممالک فراهانی و فروغی بسطامی و ...، سعی کردند به فرخی و عنصری و سعدی و گذشتگان بازگردند اما نهضت بازگشت شکست خورد.

            احیاء الفاظ به کار نمی آمد، جهان دگر شده بود.

            شعر وزن و قافیه، اوج خود را گذرانده بود. حافظ و دیگران ریزناها و ظریف ناها و خُردترین رازها و تمنیات و رنجهای بشر را گفتند در شعر. با قافیه.

            از عجز نبود که سراغ شعر نو آمدند. نیما پیروز شد. نیما با یارانش. اگر یارانش نبودند شاید پیروز نمی شد نیما. نیما و شاملو و اخوان و زُهری و نادرپور و آتشی و فروغ و سهراب.

            جهان ما نو شده بود. جهان نو قوالب قدیمی را که همه هم تسلط نداشتند به آن، نمی خواست.

            در مقایسه با شعر جدید در جهان عرب، ما چون ادب فوق العاده نیرمند داشتیم به ما برمی خورد که شعر بدون وزن بگوئیم.

            تحت تأثیر شعر اروپائی.

            می گفتند شعر بدون وزن را که بچه هم می تواند بگوید. اما شعر نو از غزل گفتن و قصیده گفتن هم سخت تر است.

            شعر سپید دشوارترین نوع شعر است.

            سه)

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            گمان کنم حدود ده سال قبل از شما شنیدم قرن بیستم قرن کمبود فیلسوفان بزرگ است و هایدگر به این دلیل سر و صدا به پا کرده. این را به یکی از دوستانم گفتم. دوستم گفت خرمشاهی کمسواد است. لطفاً نظرتان را بگوئید.

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            البته ممکن است انتقاد و نظر ایشان درست باشد و من کمسواد باشم.

            هایدگر به نظر من هیچ مشکلی را حل نکرده. پوپر بیشتر حل کرده. ویتگنشتاین بسیار بیشتر از هایدگر قابل توجه است. هرچند ویتگنشتاین و پوپر هم به اندازه ی کانت و دکارت مشکلات را حل نکردند.

            راسل در ریاضیات مؤثرتر است، تا در فلسفه. راسل با متافیزیک پردازی، تحلیل ماده می کند. خب چه اعتباری می تواند داشته باشد این تحلیل؟

            من علاقه ای به هایدگر ندارم. هایدگر متافیزیک پردازی می کند، و از طرفی مرگ متافیزیک را اعلام می کند، و می گوید البته به جز متافیزیک ِ من.

            پوپر در تاریخ علم و فلسفه و علوم اجتماعی حرفی دارد. پوپر می گوید هایدگر جانی است.

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            من جایی گفتم هایدگری ها سی سال چهل سال است مانوور می دهند و پُز می دهند که مُراد هایگر از فلان واژه ی آلمانی در آثارش، آن نیست و این است و چی چی و چی چی. من گفتم هایدگری ها ملت را .......... فرض کردند. این چه فلسفه ای است که این همه وابسته به و تحت الشعاع چهار تا واژه است؟

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            همین حرف را بنویسید. من هم حرفم و ناراحتی ام مثل شما است. من پدرکشتگی که ندارم با هایدگر. با فاشیست بودنش هم کاری ندارم. ولی به دلایلی که گفتم، به او علاقه ندارم. 

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            تازگیها دیدم مرحوم احمد فردید را علاوه بر کمالاتی که سابقاْ به او نسبت می دادند مترجم تراز اول و فارسی دان تراز اول معرفی کرده بودند ...

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            من بیست کتاب ترجمه کردم رویم نمی شود بگویم مترجم هستم ...

نظرات 15 + ارسال نظر
ایرانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:37 http://www.byan.blogfa.com

باسلام
ازدیدن وبلاگ جدیدتان خوشحالم.دراین منزل مطالبتان منسجمتر وهدفمندتر به نظرمی آیند.پیروز ومستدام باشید

محمدرضا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:25 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
اتفاقا چند روز پیش در یک محفلی با دوستی بحث داشتیم بر سر پوپر و هایدگر. اولش گفتیم کاری به طرفدارانش در ایران و جهت گیری های سیاسی هر دو فیلسوف نداریم.
دوست ما که هایدگری بود می گفت هایدگر فیلسوف بزرگی ست. ما می گفتیم بزرگی به چیست؟ پوپر یک ابطال پذیری داتش و کلی حرف درباره ی نادانی انسان و مهندسی جز به جز اجتماعی و منطق اکتشافات علمی و نقد بر هگل و مارکس و تاریخی گری و...
باز می گفت هایدگر بزرگ بود و حرفهای مهمی زد! می گفتیم خب شما بگو چه گفت؟ حرفهایی مزد که آدم خنده اش می گرفت. غربت غرب و هویت و هستی در دازاین! و... آخرش یکی از دوستان که دانشجوی دکترای فلسفه بود گفت من دو درصد بیشتر هایدگر را نمی فهمم این چه فلسفه ای ست؟ باز هم دوست ما می گفت با همه ی اینها هایدگر بزرگ بود!

حرفهای خرمشاهی جالب و دلنشین بود. مقایسه کنید تواضع ایشان را با نخوت برخی ها

جواد خراسانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:33 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام، متشکرم.
دوستی، رفاقت،همشهری بودن و به یک مسیر افتادن خرمشاهی و فانی را می دانستم _ فرار از فلسفه را دیده ام _ و همینطور همکاری در دایره المعارف تشیع را. در مورد دایره المعارف دانش گستر، هضم دو چیز برایم سخت است،1. احاطه و دقت اسناد و تحقیقات تاریخی عبداله خان شهبازی _ سایتش فیل تر است _
2. اوضاع بهائیان در ایران و سرمایه گذاری یک بهایی برای این کاری که حداقل، بازگشت سرمایه ندارد.

جواد خراسانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:35

برای من در ایران همین که از هایدگر در کنار پوپر و ... دیگران گفتگو می شود، کافی است. در اینجا هر دو به اندازه موثر بوده اند.

جواد خراسانی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:52

در مورد آقازاده دکتر حسابی و خودشیفتگی بد نیست این را ببینید(این مطلب البته بیات است):
در تازه ترین شماره مجله ی نجوم(سال 88) در بخش سر مقاله دکتر رضا منصوری،صاحب امتیاز و مدیر مسئول این مجله پرده از راز مطلب بالا برداشته اند و ثابت کردند که مطلبی که مهندس حسابی در کتاب استاد عشق بیان کردند دروغی بیش نبوده:
اخیرا عکسی در رسانه ها چاب شده از اینشتین و شخص دیگری که گفته شده مرحوم دکتر حسابی است.در توضیح عکس آمده که حسابی برای راسم نوروز اینشتین و برخی فیزیکدانان و ریاضیدانان دیگر را به خانه اش دعوت کرده بود.در این توضیحات با آب و تاب از مراسم نوروز ایرانیان و سنت های آن ها صحبت به میان آمده است که قلب هر ایرانی را به تپش می اندازد.
متاسفانه همه آنچه که فرزند آن مرحوم به عنوان خاطرات حسابی در ذیل این عکس نقل کرده اند دروغ است.
شخص کنار اینشتین،درعکس،گودل ریاضی دان معروف آلمانی است که یهانشناسان و نسبیت دانان او را با مدل گودل به عنوان یکعال نا متناهی چرخان می شناسند.در آن سالی هم که نقل می شود نه حسابی در پرینستون بوده و نه دیگر فیزیکدانانی که در این تخیلات زشت مکتوب امده است.
متاسفانه رسانه های ما به این نوع دروغ پردازی ها و شیادی ها دامن زده اند و بخشی از این اکاذیب متاسفانه به کتب درسی هم راه یافته است.لازم است به جهت سلامت جامعه علمی کشورهمه ی ما با این فساد اخلاقی مواجهه کنیم و نگذاریم بیشتر از این جوانان ما منحرف شوند.
اخیرا خود من هم متوجه ی دروغ و غلو دیگری در این کتاب(استاد عشق)شدم.اگر به فصل دیدار با اینشتین ص ۱۱۲ رجوع کنید مبینید که در آنجا به نقل از پروفسور حسابی آمده است:
فکر می کنم،بد نباشد،حالا که حرف فیزیک شد،به سراغ دانشمند دیگری هم برویم.من چند نظریه در تحقیقاتم درباره فیزیک ارائه کردم.یکی حساسیت سلول های فتو الکتریک،دیگری عبور نور از مجاورت ماده بود آخری هم نظریه بی نهایت بودن ذرات بود.در این نظری ها لازم بود،مطالبم را با اساتید علم فیزیک مطرح کنم.برای همین سفر هایی به اروپا کردم،و در کشور های مختلف،با دانشمندانی مثل بور،فرمی،بورن،دیراک و شرودینگر ملاقات کردم. نظر آن ها این بود که چون نظریه های من خیلی پیچیده است،بهتر است به سراغ پروفسور اینشتین بروم.
آیا براستی نظریات پروفسور حسابی آنقدر دشوار بوده که بزرگانه چون بور،فرمی،بورن،دیراک و یا شرودینگر نتوانستند از پس آن بر بیایند.جامعه ریاضیاتی و فیزیک جهان می داند که این ها جزو ستون های ریاضیات و فیزیک جهان اند.
بدبختانه مهندس حسابی نه تنها با این دروغ ها و غلو گویی ها آبروی خود را بردند.بلکه آبروی پروفسور حسابی،آن مرد بزرگ و دانشند وارسته را خدتشه دار کردند.امیدوارم مهندس حسابی پاسخ خوبی برای جامعه ریاضیات و فیزیک کشور داشته باشند.

آیسودا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:16 http://firstwindow.blogsky.com

جالب بود

امیر مهدی-ستاریان شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:56

سلام

http://tebeahlebeit.parsfa.com/post-37775.html

http://broujerdi.org/content/view/27/1/

جای آقا امید خیلی خالی است!

[ بدون نام ] شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:12

بفرمائید یک غربیل بگیرند جلوی رویشان

ستاریان شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:18

سلام

من دولینکی را که آقای امیر مهدی گذاشته بود را خواندم

راستش در مورد شیعه شدن اینشتین قبلا خوانده بودم اما راستش دلیل و سندی محکم برای قبولش نیافتم.
در مورد گوته ، روسو ، مونتسکیو ؛ لاوازیه و ولتر قبلا چیزهایی در همین خصوص خوانده بودم . بخصوص گرایش ولتر به اسلام و شخص حضرت محمد در نمایشنامه های او هویداست و ماندگار شده است یکی از دلایل فرار ولتر از فرانسه به انگلیس را ، هجونامه اش از پادشاه و همین جانبداری او از اسلام و محمد دانسته اند و خشم پادشاه فرانسه از او.

دیشب داشتم تاریخ تمدن ویل دورانت جلد یازده مربوط به عصر ناپلئون را می خواندم در مورد لاوازیه و به زیر گیوتین رفتن گردنش نوشته است اما دلیلش را نه!
لاوازیه با بهبود فرمول باروت کمک بزرگی به فرانسه در جنگها کرد. اما سرش به زیر گیوتین رفت. وقتی فصل مربوط به کنوانسیون را می خواندم ، مو به تنم راست شد!

برای یکی از دوستان فرستادم :
فرانسوی های بربر ، توحش و بربریت را در انقلابشان به طور کامل و به وضوح به نمایش گذاشته اند.
اوچ قساوت انسان و عنان گسیختگی اش در این انقلاب به نمایش گذاشته شد.

کسانی که مثلا چهار هزار نفر را در عرض چهار ماه سربه نیست می کردند و برای تسهیل در کارشان ، سفارش گیوتین سیار میدادند و خود نیز می دانستند که با تیغ گیوتین جان خواهند سپرد!
هر روز کشتار و تعدی و تجاوز
هر روز آتش و خون
سی سال حاکمیت گیوتین !
توصیفات کتاب از قتل عامها واقع دهشتبار و خوف آفرین است
و این ماجراهای به شدت سبوعانه چرا برای مردم عادی بود؟ عجیبترین عجایب است!

شاید اوضاع و احوال اینچنینی راز گویی ها را از بزرگان غرب موجب شده باشد . نمی دانم. بعید نیست چنین باشد و البته این حرف موید شیعه شدن آینشتین هم نیست. نمی دانم!

ستاریان - امیر مهدی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:32

اصولا گرایش کسانی مثل جرجی زیدان و گوستاولبون و امثال ایشان به اسلام در عصری که اسلام با تمدنش مقابل چشمان غرب می درخشید و انها اوج عقب افتادگی خود را می دیدند و نسبت به چنین تمدنی در اسلام نگاهی تحسین امیز داشتند. درست مثل امروز که عده ای در مقابل غرب چنین نگاهی دارند
در مورد آقا امید به گمانم بهترین چاره کار او خواندن تاریخ است.
دیشب مصاحبه ای از ناصر تکمیل همایون خواندم در مورد کوروش نوشته بود.

برایم جالب بود که نظرات من در اصلاح نگاه به تاریخ ما ایرانی ها عینا شبیه به نظرات اوست. ما دائما در حال افراط و تفریط هستیم

مصاحبه اش را در جرس خواندم (لینکش را اگر دوستی یافت بگذارد تا بقیه هم بخوانند )و یاد مرجوم جلال ال احمد افتادم که بیچاره چه تلاشی کرد تا با بیماری کسروی نویسی مقابله کند و تاریخ را از قبضه دست کسروی نویسها برهاند. به همین جهت مغضوب منورالفکرهای به اصطلاح روشنفکر قرار گرفته بود و هنوز هم مورد غضب قرار دارد.

در مورد آقای خرمشاهی و نظرش در مورد هیدگر ُ به گمانم او نتوانسته با زبان فلسفی هیدگر ارتباط برقرار کند.

ستاریان شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:10

امروز اس ام اسی به این مضمون به دستم رسید:
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تااجزای تنم قسمتی از خاک ایران شود " کوروش کبیر"
دیروز تولد کوروش کبیر بود مردی که 2564 سال پیش به انسان بودن افراداحترام می گذاشت به یاد پدر" ایران زمین" این اس ام اس را منتقل کنید . جاوید باد ایران

ببینید چقدر دقیق تارخ تولد کوروش را هم قید کرده است! دوهزار و پانصد و شصت و چهار سال پیش که نه تاریخ نویسی بوده و نه تاریخی به دست امده ، عده ای رفته اند و از روی سه جلدش تاریخ تولد او را هم در آورده اند! خب این نگاه به تاریخ ، نگاهی مخدر است .
من به کوروش علاقه مندم اما نه اینچنین که ترایخ تولد ش را به خاطر بسپارم و بعد از دو هزار و پانصد و شصت و چهار سال بعد برایش جشن تولد بگیرم.
مقبره کوروش در زمان اسکندر دوبار توسط سپاهیان او نبش قبر وگشوده شد و کوروش را از قبرش بیرون کشیدند و اموالی را که با او دفن بود را به یغما بردند و اسکندر به محض اطلاع از واقعه ، دستور داد تا مجددا با احترام کوروش را دفن نمایند. چگونه است که می نویسند کوروش دستور داده بوده است که بدنش را بدون تابوت و مومیایی دفن کنند! اصلا به عقل جور در می اید که امپراطوری به بزرگی و محبوبیت کوروش را مثل اشخاص عادی دفن کنند ؟

امیر مهدی-ستاریان شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:58

در لینکی که دادم نظر الکساندر فلمینگ هم جالب بود برای من.جالبتر از آن نظر پروفسور یوهان آبله دانشمند شهیر آلمانی در مورد حجامت است که دوستان روشنفکر ما این روشهای درمانی را منسوخ وخرافی می دانند!
کتاب "حجامت یک روش درمانی آزموده شده" ماحصل پژوهشی است که آقای دکتر "یوهان آبله" در کشور آلمان انجام داده است. کتاب (Cupping theraphy) حاصل مطالعات آقای دکتر Chirali Likay است که در کشور آمریکا انجام شده است.در 43 کشور جهان حجامت به طور رسمی در دست تحقیق و اجرا می باشد و در محافل علمی و پزشکی معتبر دنیا بعنوان cupping و Scarification شناخته شده و پذیرفته شده است.
در برخی دانشگاههای پزشکی آلمان و چین و آمریکا حجامت رسما تدریس می گردد. کتابها و مقالات متعددی در آمریکا و آلمان و ژاپن و کانادا و مصر و سوریه و انگستان پیرامون حجامت به چاپ رسیده است. در سراسر جهان 46 کارشناسان طراز اول با رتبه های علمی بسیار بالا شناسایی شده اند که تئوریسین حجامت جهان می باشند.
بزرگترین کلینیک تحقیقاتی حجامت در نیویورک آمریکاست .
یوهان آبله می گوید: "به نظر من 75 % تمام بیماریهای بشر بوسیله درمانهای طبیعی از جمله حجامت قابل علاج است. در مطبی که حجامت صورت نگیرد اصلا درمان اتفاق نیفتاده است."

درمورد شیعه شدن انیشتین هم این قضیه توسط آقایان صافی گلپایگانی(علی ولطف الله)که هردو ازمراجع بزرگ تقلید واز ملازمان وشاگردان آیت الله بروجردی(رحمه الله)بوده اند تایید شده است.این دوبزرگوار در جریان نامه نگاری ها و اظهار ارادت انیشتین به ایشان بوده اند.کافی است از دفتر آقای صافی سوال کنید.

ستاریان - امیر مهدی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:22

بحث بر سر این نیست که من نمی توانم به قول و فرمایش این آیات عظام ، ادعای پذیرش تشیع اینشتین را از سوی ایشان قبول کنم که انها را من به راستگویی و صداقت می شناسم اما موضوع این است که با استناداتی مبتنی بر نقل قول چنین اشخاصی نمی توان اینچنین حرفی را برای مدعیان علیه ثابت کرد .

مدارک و مستندات لازم است .

در خصوص دستورات اسلام و انطباقش با تجربیات و کشفیات علمی دانشمندان در حیطه های گوناگون علمی، شما را توصیه می کنم مجموعه کتابهای اولین دانشگاه و آخرین پیامبر نوشته شهید دکتر پاکنژاد را بخوانید واقعا از خواندن قسمتهای مختلف کتابهای او انسان دچار حیرت می شود.
او در جایی گفته است که ما را متهم کرده و ایراد می گیرند که پس از کشفی و اختراعی چرا می گوییم این را در فلان آیه و یا فلان حدیث دین ما و بزرگان ما قبلا گفته بوده اند و به همین خاطر از قران و بعضی احادیث استنباطهایی کرده و نوشته است که در اینده باید علم به کشف این مسائل نائل آید و به دلیل همین پیشگوییهای علمی ، گفته که قدر و قیمت نوشته ها و کتابهایش بر آیندگان معلوم خواهد شد.






جواد خراسانی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:11

سلام،گیریم با اسناد متقن و به روش های کاملا" علمی و کارشناسی ثابت شد که آینشتاین شیعه شده؛ خب این چه چیزی را ثابت می کند؟ حقانیت تشیع را؟ برتری عقاید اسلام شیعی را؟ خب. که چی؟؟؟
ما که خودمان به راحتی هلو، پذیرفته ایم که شیعه حق است.رسما" 400 سال است که زیر این علم سینه می زنیم. کدام قله را فتح کرده ایم؟ برای به حداقل رساندن بشر چه چیزی ارائه داده ایم؟ بشر و جهان هیچ؛ برای همین امت مظلوم شیعه ایران در این سی سال که به اصطلاح نایب امام شیعه بر آن حکومت کرده است و ادعای احیا امر کرده است، چه نتیجه و محصولی بدست آمده است؟
به نظرم تمام این حرفها انحرافی و مشغول کردن عوام به حماقت شان است، نه چیز دیگری.
مگر فرهنگ متعالی تشیع محتاج پذیرفته شدن از سوی آینشتاین و امثال اوست؟ خیلی که این امر مهم باشد این است که فردی متعلق به جامعه علمی جهان استبصار پیدا کرده است و با تحقیق به حقیقتی رسیده است، همین.

امیر مهدی-خراسانی شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:49

سلام
بحث افتخاررامحمدرضا دروبلاگش مفصل مطرح کرد.اگر هم افتخاری هست این افتخار از آن انیشتین است که شیعه شده است ونه بالعکس.صحبت اثبات حقانیت تشیع نیست. که تشیع نیازی نداردحقانیت خودش را اثبات کند.صحبت این است که کسی مانند انیشتین یا نیوتن که جزء نوابغ ونخبگان علم بوده اند به این دلیل که باطنشان را از حب وبغض و تعصب خالی کرده اند وقتی با حقیقتی روبرو می شوند آنرا انکار نمی کنند وبالعکس خودشان را تسلیم آن حقیقت می بینند.حتی اگر این تسلیم شدن به قیمت از دست دادن موقعیت وجایگاه ظاهری علمیشان باشد وحتی اگر به قیمت از دست دادن جانشان باشد.نوع برخوردبزرگانی مثل انیشتین ونیوتن با این مقوله جذاب و عبرت آموزاست.البته برای کسی که خودش را کوروکر نکرده باشد. تا این اندازه آزادگی وحریت واستقلال فکری وشخصیتی قابل ستایش است.
صحبت برسر این است که عده ای آگاهانه وعامدانه خودشان رابه جهالت می زنند و مدعی می شوند که اسلام تنها حرفش بطلان یا عدم بطلان وضو وتیمم است وبس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد