ابراهیم در گلستان ، نمرود در آتشستان

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            فرشته رضایی در http://fereshtehrezaee.wordpress.com/2010/09/10/321/ مقاله ای نوشته، و بعد از متن اصلی ی مقاله، که نقل فرمایشی از مرحوم آقای سیدمحمود طالقانی است، جملاتی تحت عنوان پی نوشت اضافه کرده، که به نظرم خیلی زیبا و دلنشین است. عیناً چنین گفته است:

            «پی‌نوشت: آنها که قرآن می‌سوزانند، اندیشه‌ی منسوخ خود را می‌سوزانند. بگذار بسوزانند. او که بخواهد هر آتشی را گلستان می‌کند. ابراهیم از آتش نمرود نسوخت. آنکه سوخت، نمرود بود در آتش جهل خود. نمرودیان را این کفایت می‌کند؟

پی نوشت شخصی: بعضی وقت‌ها هر آتشی را گلستان نکن. اول “ابراهیم”مان کن، بعد “گلستان”.»

نظرات 6 + ارسال نظر
نورالهی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 http://denkenserfahrung.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
خطاب برادران ارجمند
آقایان صدفی و سیدمحمدی
سلام و درود بر هر دوی شما
هیدگر صد در صد در آثارش (بیشک و به قطع و یقین) از تفکر فلسفی 2500 ساله‌ی یونانی‌بنیاد تبری جسته‌است و کاملاً بر ضد آن بوده‌است (نظراً) و اصولاً «پدیدارشناسی» او درست به معنی غیر فلسفی‌بودن است. در این خصوص باید مقاله‌ای بلکه کتابی نوشت اما بنده به همان جمله‌ای که وبلاگم بدان تزئین یافته‌است ارجاع می‌دهم: "پس «تفکر» تازه آنگاه می‌آغازد که ما آزموده باشیم خرد از سده‌ها پیش تا کنون ستوده آمده خود سرسخت‌ترین همیستار / هماورد / دشمن تفکر است."
این «خرد از سده‌ها پیش تاکنون ستوده آمده» همان عقل فلسفی است. این مخالفت با تفکر فلسفی در مآثر فکری – ادبی ما نیز سابقه دارد:
فلسفی خود را ز اندیشه بکشت / گو بدو کو را سوی گنج است پشت (جلال الدین رومی)
فلسفه در سخن میامیزید / وانگهی نام او جدل منهید (خاقانی)
(گرچه ممکن است اینها را به اشعریت نسبت دهید)
به هر حال در مورد هیدگر مطالبی که تازه در وبلاگم گذاشته‌ام نیز در مخالفت او با فلسفه واضح است (در "مابعدالطبیعه چیست؟" نیز که داعیه‌ی گذشت از مابعدالطبیعه را دارد باز مطلب صریح است)
اما برای نشان دادن یک نمونه از تفکر فلسفی همین بحثی که برادرم جناب سیدمحمدی متذکر آن شده اند بسیار جالب نظر است و فضا را تلطیف می تواند کرد! آقای صدفی این حدیث را: «إن المرأة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة» با تفکر فلسفی چنین فهم کرده است: «تعاقل یعنی خردورزی» و از آن نتایج آنچنانی گرفته است در حالی که تعاقل در اینجا یعنی «ادای دیه» و هیچ ربطی به «خرد» ندارد (لغتنامه‌ها را ببینید) بنده اکنون ذهنم تاب ادامه دارد را ندارد. می‌توانید به نوشته‌ی دیگرم که عنوان دارد "تأملاتی پست مدرن در باره ی عقل / خرد «ناب»" مراجعه کنید.
در مورد یونان هم لابد این جمله‌ی معروف هیدگر را شنیده‌اید که «بمب هیدروژنی در منظومه‌ی پارمنیدس منفجر شده‌است.»
یک نکته از شاعر قبیله‌ی ما جناب علی معلم:
اگر رساله‌ی بسیار خواندنی «پرسش از تکنیک» هیدگر را خوانده باشید (که دست کم دو ترجمه به پارسی از آن هست از آقایان اعتماد و اسدی و من البته متن آلمانیش را ندارم اما ترجمه‌ی انگلیسی آن را دارم. همان رساله‌ای که جمله‌ی «پرسیدن پارسایی اندیشیدن است» die Fragen ist Frommigkeit des Denkens از آن نقل می‌شود) دیده‌اید که هیدگر در آن، نسبت «تکنیک» را با «تفکر فلسفی» به پرسش می‌گیرد و جالب نظر این که وی در قولی خلاف‌آمد عادت بدین نتیجه می‌رسد که «تکنیک» که در زیاده‌خواهی و تجاوز آدمی به طبیعت تجلی یافته‌است «ذات تفکر فلسفی یونانی» است (و نه آنچنان که معروف است نشأت‌گرفته از آن) و از اینجاست که شاعر ما به زیبایی و درایت تمام در ترانه‌ی «تائیس» گفته‌است:
طرح اومانیته‌ی بالیده از تخنه
طرح در ایمان انسان آخرین رخنه
یعنی اومانیسم از تخنه و تفکر تکنیکی بالیده و زاییده است و نه بر عکس. این هم از تفکر یونانی. البته هیدگر اقوال دوپهلو zweideutig و مجازی و متشابه هم دارد که باید با محکمات و نصوص صریحه تفسیر شوند.
اما در خصوص وجه تسمیه‌ی تعاقل برای «تأدیه‌» احتمال می‌دهم به علت این که دیه اصولاً به شتر تعلق می‌گرفته (و بر مبنای شتر سنجیده می‌شده و به اصطلاح فنی مجازی است به علاقه‌ی اطلاق جزء مهم بر کل) و در هنگام خرید و فروش و بده‌بستان شتر، پایش را با «عقال» می بسته‌اند چنین تسمیه‌ی مجازی‌ای به وجود آمده‌است.
در مورد پایبندی حضرات به شریعت مقدس اسلامی نیز به نظرم در کار نکیر و منکر و خازن و دربان بهشت و دوزخ دخالت نکنیم بهتر باشد و کار ما بررسی عقلانی غیر فلسفی یعنی خردورزی آزاد از سوبژکتیویسم و خودبنیادی است و لاغیر.
یک خاطره از استاد ضیاءشهابی: ایشان روزی برای من نقل کردند که سیدحسین نصر شیخ دانشکده‌ی ادبیات محسوب می‌شد به نحوی که مرحوم فردید که در رمضان سیگار می‌کشد وقتی از دور او را می دید سریع سیگارش را می‌انداخت داخل گلدانی چیزی سر راه! حال آن بدبخت فلک‌زده با آن همه سابقه و سواد و چنین و چنان! شده‌است پادوی استعمار برای به زیر یوغ کشیدن کشور و مملکت و مردمش و آن مرحوم هم رفته‌است آن دنیا آب خنک بخورد. در چه حالی است خدا عالم است. اما آنچه باقی مانده میراث فکریش است نه نمازنخوانیها و روزه‌نگیریها و فسق و فجورش!
اگر بخواهم وارد تک‌تک نکات ریز و درشت مطرح شده بشوم کار به درازا می‌کشد و به‌خصوص این که کتابهای بسیاری در این زمینه وجود دارد که از نقد منطق یونانی گرفته تا فلسفه‌ی مشائی و صدرایی را شامل می‌شود (برای نمونه ر.ک. مجله‌ی تازه‌تأسیس و تازه‌نفس و وزین و موقر و مفید مغتنم «سمات»)
همه ی شما را یه خداوند منان حی مرید ناطق که طبق اعتقاد این جانب علت‌العلل و واجب‌الوجود و وجود لابشرط نیست می‌سپارم.
بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو الله الاحد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.
بدرود

نورالهی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 http://denkenserfahrung.blogfa.com

با تغذر در متن بالا
تاب ادامه دارد را ندارد
اصلاح می شود به
تاب ادامه ندارد

خلیل دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 http://hafezehman.blogfa.com

سلام. پانوشت قشنگی بود. با سپاس

مشتی اسمال دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 http://www.mashtee-smal.blogfa.com

سلام نمیدونم چرا یاد این جمله افتادم
نیچه گفت خدا مرده است
سراغ نیچه را گرفتم خدا میگفت نیچه مرده است!

مجید دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 http://divoon.blogfa.com

سلام سید جان
عیدت مبارک

به نظرت ابراهیم ساختنی هستیم
یا ابراهیم شدنی

مشتی اسمال دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:16 http://www.mashtee-smal.blogfa.com

سلام
اقا سید مایلم نظر حضرت عالی را در مورد پست جدیدم دقیق بدانم یا علی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد