ایمان و شک ، شک و ایمان ، ایمان و شک ، ...

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            عیناً به نقل از دین پژوهی، ویراسته ی میرچا الیاده، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1389، فصل «شک و ایمان»،  صفحه ی 522—505:

            «شک و شکاکیت، هرچند از نظر عامۀ مردم، متضاد اعتقاد دینی و نقطۀ مقابل رهیافت دینی شمرده می شوند، در واقع، از هر گونه گرایش عمیق دینی، جدایی ناپذیرند. این واقعیت که انتقاد فلسفی دین در قرن بیستم به مسائل و مباحث مربوط به معنی توجه یافته است، و نه مسائل مربوط به حقیقت (که یک وقت در قرن نوزدهم که ت. ه. هاکسلی اصطلاح آگنوستیک [= لاادری، اهل توقف] را وضع کرد، اشتغال خاطر معمول زمانه بود)، به هیچ وجه اهمیت شک را به عنوان زمینه و قرینۀ سیر و سلوک عقلانی و اعتقاد دینی کاهش نمی دهد.(صفحه ی 505)

شک برابر با بی اعتقادی با بی ایمانی نیست، بلکه برابر با نوسان بین دو مفهوم متضاد، یعنی بی اعتقادی و اعتقاد است.... اینکه متدینان شک را تحقیر می کنند، تحقیرشان متوجه بی تصمیمی است، نه بی اعتقادی؛ و آنچه شکاکان در آن ارزشمند می یابند، نه بی اعتقادی، بلکه تمایل به شناخت یا بازشناسی دو وجه یک مسأله است. (صفحه ی 506)

شک را می توان به سه نوع تقسیم کرد: 1) رهیافت دینی، 2) روش فلسفی و 3) عنصری ضروری در ترکیب ایمان[/اعتقاد]. (صفحه ی 506)

اعتقادات را نمی توان در خلأ و به صورت مجرّد و مجزا داشت؛ به عبارت دیگر، آنها بخشی از یک نظام اعتقادی هستند که فقط تا میزانی که صرفاً عقاید متحد الشکل یا قضایای بی اندیشه نیستند، ممکن است موثق نامیده شوند. بنابراین، به محض اینکه ما شروع به سیر تکوینی و تکاملی ایمان یا عقل می کنیم، لاجرم مسألۀ قبول این عقیده و رد آن دیگری پیش می آید. بدون انسجامی که باید پیش آید، انسان به زودی دچار موقعیتی می شود که چنین شطح و طاماتی بگوید: «من معتقدم که خدایی نیست و بانوی ما [مریم عذرا] مادر اوست». لذا هرچند ایمان، عمل اراده است، باید نه فقط در هیأت یک اعتقاد خاصّ، بلکه در هیأت یک نظام عقدیتی بیان شود؛ نظامی از عقاید که هر یک از آنها روشنگر دیگری است. (صفحه ی 510)

... برتراند راسل، فیلسوف قرن بیستم، در یکی از بهترین کتابهایش به نام معرفت انسانی ... چنین نتیجه می گیرد که «همۀ معرفت انسانی نامطمئن، غیر دقیق و ناقص است.» (ص 527) (صفحه ی 515)

معتقدان سطحی نگر دین، به این پرسش تمایل دارند که: «اعتقاد یک معتقد چقدر اصیل است؟» چنین سؤالی هرگز یک پاسخ خشنودکننده به بار نمی آورد، و نمی تواند (صفحه ی 519) هم به بار آورد. پرسشگر، در حالی که می باید نه از این سوی بام هیچ انگاری بیفتد، نه از آن سوی بام ادعای یقین و قطعیت، می تواند به نحو بارورتری پرسش را این گونه تدوین و تنسیق کند: «شکی که در ورای ایمان نهفته است، چقدر اصیل است؟» زیرا هنگامی که یک فرد مؤمن می گوید: «من علی رغم الف، به ب ایمان دارم»، آنچه بیش از هر چیز محتمل است که معنی و اعتبار ب را تعیین کند، پی بردن به محتوایی است که به الف نسبت داده می شود.

شک جلوۀ عمیق فروتنی است. بدون فروتنی که در حال و گذشته در اعماق همۀ پرس و جوهای فلسفی و علمی از عهد سقراط به این سو آشیان دارد، تظاهر به ایمان دینی، چیزی فراتر از کاریکاتور یا تقلید درآوردن دیانت نیست؛ زیرا فروتنی، فقط فضیلتی نیست که در قبال رذیلت غرور قرار دارد، که طبق تعالیم همۀ ادیان بزرگ جهان، اساسی ترین مانع درک و دریافت معنوی است، بلکه پیوند عمیقی با عشق دارد که طبق تعلیم مسیحیت سرچشمۀ همل فضایل است. لذا ایمان و عشق، متضمن شک و فروتنی هستند. اگر فروتنی به اندازل کافی خالص و جدی باشد، چه بسا به صورت بهترین نردبان تقرّب به خداوند درآید، چرا که: «خدا متکبران را مخالفت می کند، اما فروتنان را فیض می بخشد.» (رسالۀ یعقوب، باب 4، آیۀ 6). همچنین می توانیم با آلکسیس پریره (Alexis Preyre) همصدا شویم که که می گوید: «انسانی که شکّش به نهایت رسیده باشد و به حالت لاتعیّن و بلاتکلیفی محض برسد، ممکن است «خدا» را بیابد یا نیابد. ولی اگر خدا را بیابد، ایمان ان انسان، تغییرناپذیر خواهد بود.» (نهایت شکّاکیت [به فرانسه]، پاریس، 1947 م.، ص 168).

خنده نیز به همین گونه به روحیۀ فروتنی و شک بستگی دارد. اینکه انسان بتواند به ریش خود بخندد، مطمئن ترین نشانۀ فروتنی است. نه متعصب دینی، نه تبلیغات چی ی ضدّ دین، هیچ کدام جربزۀ چنین کاری را ندارند، و لذا هیچ وقت هم نمی توانند خنده ای (صفحه ی 520) مهرآمیز به دین بزنند. انبساط ناشی از آمرزش خویشتند، ابزار نیرومندی در جهت نیل به بصیرت دینی است؛ چرا که از فروتنی عمیق و عشق کودکانه ای نشأت می گیرد که کمال یافته و به صورت سعۀ صدر و خشوع در برابر راز هستی درآمده است. این کار، جدا از شک ناممکن است.

ایمان، برای آنکه ارزشی داشته باشد، باید از دل مواجهۀ شخصی با وجود الوهی برخاسته باشد. «من می دانم به که [= چه کس] ایمان آورده ام» (رسالۀ دوم پولس به تیموتاؤس، باب 1، آیۀ 12)......... اگر ایمان، هیچ گونه شکّی همراه نداشته باشد، همانند کاهی است در دست باد.

به علاوه، بدون گرایش به شک، مدارای دینی غیر ممکن است. درست است که مدارای دینی فی نفسه، نشانۀ ایمان موثق نیست، زیرا ممکن است که از بی  تفاوتی صرف یا جهل نسبت به مسائل اساسی وجدان یا آگاهی دینی نشأت گرفته باشد؛ ولی ایمانی که اساساً بیمدار است و نسبت به هر جلوۀ از دین جز دین خودش نرمش و تسامح ندارد، در واقع فقدان اعتماد به نفس و نیز ماهیت واهی اشتلم خود را می نمایاند. انسانهایی که دیندار اصیل هستند، قطع نظر از اعتقاداتشان، همواره تحت تأثیر عمیق راز ایمان هستند. تمایل به بیان، و نه تأمل، راز، عیب و ایراد اغلب دینهای نهادی شده و مردم پسند است و علت العلل تفرقۀ عالم مسیحیت، و حفظ مرز و مانع میان یک دین و دین دیگر است. منابع و متون مکاشفاتی ادیان مختلف، از حضور راز پرده برمی گیرد، (صفحه ی 521) یعنی نمی خواهد آن را توضیح دهد. دین اصیل همواره سرشار از حیرت و لذا شک است؛ حال آنکه دین دروغین، بدون حیرت است. پیرو ایمان بی حیرت، لاجرم فقط عشق بی حیرت دارد، که همسنگ کفرست، چرا که دارای خصلتی بی حساب و کتاب است؛ چنانکه فی المثل کسی بگوید «اگر من خرما را دوست دارم، آیا همه دوست ندارند؟». چنین دیانتی، فاقد شک، فاقد فروتنی، و لذا فاقد عشق، لاجرم جهل و فقر خویش را آشکار می سازد؛ زیرا بیانگر یک نگاه خودشیفته وار به خویشتن در آینه است، نه فیضان عشق به سوی سرچشمه و بنیاد هستی، که بدون ان، هر دین و دیانتی به واقع بیهوده است. (صفحه ی 522)»

نظرات 6 + ارسال نظر
ستاریان سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:30 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

یاد همان بحثی که در مورد شک کردیم،افتادم . ریشه اش در همین جا بود؟

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 http://www.mehre8000.blogfa.com

باسلام
خداوند در قرآن قصد ابراهیم ـ علیه السلام ـ را که از خداوند کیفیت زنده کردن مردگان را خواست، این گونه بیان می‌فرماید: «و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی و قال فخذ اربعة من الطیر فصر هن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءً ثم ادعهن یاتینک سعیاً و اعلم ان الله عزیز حکیم.[1]»
و آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت بلی، ولی برای آن‌که دلم آرام گیرد. فرمود: چهار پرنده بگیر و (بکش) و پاره پاره کن، سپس بر سر هر کوهی پاره‌ای از آن‌ها را بگذار، آن‌گاه آنان را به خود بخوان تا شتابان به سوی تو آیند و بدان که خداوند پیروزمند و فرزانه است.
این نمونه قرآنی نمونه بارزشک وسئوال است.بی شک شک مقدمه ای برای پرسش است.
فرمودید:
"شک برابر با بی اعتقادی با بی ایمانی نیست، بلکه برابر با نوسان بین دو مفهوم متضاد، یعنی بی اعتقادی و اعتقاد است.... اینکه متدینان شک را تحقیر می کنند، تحقیرشان متوجه بی تصمیمی است، نه بی اعتقادی؛ و آنچه شکاکان در آن ارزشمند می یابند، نه بی اعتقادی، بلکه تمایل به شناخت یا بازشناسی دو وجه یک مسأله است. "
شک معمولا در مسائلی پیش می آیدکه بصورت تجربی قابل دیدارنباشداما شما بنگریدکه ابراهیم خلیل موضوع معاد را از خداوند متعال بصورت عینی وتجربی طلب میکند

مشتی اسمال چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:31 http://www.mashtee-smal.blogfa.com

سلام
به قول شهید مطهری شک گذرگاه خوبی است اما منزل گاه خوبی نیست.یا علی

ستاریان چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:00 http://www.mohredel3.blogsky.com

سلام

طبق تعالیم همل ادیان بزرگ

سرچشمۀ همل فضایل

همل = همه؟

« اینکه انسان بتواند به ریش خود بخندد، مطمئن ترین نشانۀ فروتنی است. نه متعصب دینی، نه تبلیغات چی ی ضدّ دین، هیچ کدام جربزۀ چنین کاری را ندارند، و لذا هیچ وقت هم نمی توانند خنده ای مهرآمیز به دین بزنند.»

بله انسان هر چه بیشتر در مبانی معرفتی خود غور کند اولا بیشتر به اندک بودن داناییش در مقابل عظمت بیکران دانستنی ها معترف می شود و سعی می کند بیشتر بداند و ثانیا به استحکام فکری بیشتری می رسد.

آنها که گمان می کنند به انتهای راه حقیقت رسیده اند و به تمسخر و طعن مخالفین خود مشغول می شوند، نمی دانند، همین که خود را رهیافته می پندارند اوج جهالتشان است و انسان نباید خود را "بود" و "هست" فرض کند بلکه باید خود را تا آخر عمر در حال "شدن" ببیندو

مولانا خوب گفته است:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
اندرین ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش

به عقیده من مومنین و متدینین برای اینکه تکالیفی را بر عهده می گیرند ، از منکرین ، بیشتر شک می کنند و سعی می کنند به سوالات جواب واقعی پیدا کنند و دقیقتر هستند، چون انکار همواره راحتتر از اثبات است

محمدرضا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:52 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
این کتاب الیاده بر خلاف باقی کتابهایش که در باره ی اسطوره و... است بسیار خواندنی و جالب است.
الیاده دین پژوه مهمی بوده در قرن بیستم.

علایی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 http://eshragh-e-sohrevardi.blogsky.com/

سلام

گمان کنم که دین لایه لایه است و لازمه رد شدن از هر لایه ؛ داشتن ایمان قوی (ونه لزوما ایمانی مبتنی بر تقلید )می باشد که مهمترین راه رسیدن به آن ایمان ؛ تفکر است.
گاهی بستر این تفکر را شک ایجاد میکند گاهی نه.

با احترام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد