مربای گل سرخ

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            این طور در ذهنم مانده، که لذیذترین خوراکی که در عمرم خوردم، مربای گل سرخ است. حدود هفده هجده سال قبل، حدود سال 1371 یا 1372، وقتی دانشجوی دانشگاه سیستان و بلوچستان در زاهدان بودم، یک روز هم اتاقم آنچه از شهرشان آورده بود گذاشت در سفره تا بخوریم. چهار نفر هم اتاق بودیم. یک نفر اهل مینودشت. یک نفر ساکن اهواز. و دو نفر تهرانی (من و فردی دیگر). هم اتاقم که اهل روستایی اطراف مینودشت مازندران بود، و رشته اش ریاضیات محض یا کاربردی بود (شک از من است)، از خانه ی شان خوراکیهایی آورده بود. من یک مقدار از یکی از خوراکیهایش را خوردم. قبل از آن زمان خوراکی ای لذیذتر از آن نخورده بودم، و تا الان هم نخوردم. پرسیدم این چیست؟ گفت مربای گل سرخ. گمان کنم گفت خانواده اش درست کرده اند، و از مغازه نخریده است.

            وقتی ترم تمام شد و آمدم تهران، این طرف آن طرف در مغازه ها سراغ مربای گل سرخ را گرفتم. بالأخره یافتم. یکی دو بار گرفتم. ولی هیچ کدام آن مربای گل سرخ که هم اتاقم آورده بود و ما خوردیم، نشدند.   

            امیدوارم خوراکیهامان لذیذ و خاطراتمان شیرین و کردارمان نیک و گفتارمان خوش باشد، و این چنین، دنیایی بهتر را بسازیم. 

                                       http://www.qualitysilks.com/images/products/p-4313.jpg

نظرات 23 + ارسال نظر
دلم گرفت شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:44

سلام
چه مطلبی!
دلم گرفت که کاش می توانستم من هم مطلبی در مورد مربای گل سرخ بنویسم و ذهن بیماری نیایید تفسیر استعاره ای کند
دیوانه ای نیاید بگوید مربای گل سرخ یعنی قیام مسلحانه!
دلم گرفت از بس،از پس امید به اینده طرح انقلاب بیرون کشیدند
دلم گرفت از بس نوشتم و پاک کردم
دلم گرفت از زمان لعنتی که به عقب برنمی گردد
دلم گرفت از فلسفه ای که نمی دانم به کجایش برمی خورد که من،بتوانم من نباشم و بشود من بودنم را عوض کنم
دلم گرفت از لحن لحبتصزصثتبزصثتزحخصثتبصحثختثسیبلاتتثصعبهصثهعبفلصثصثهعللللللللللللللللهههههههههههههصحختزصثحز
بی خیال.

مجید شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 http://divoon.blogfa.com

سلام
به این میگن حواس جمع!!!

من پسر دارم. نه دختر!

فاضل شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 http://www.aknun.blogsky.com/

سلام

آمدم جوابی به نظرات‌تان به پست اخیرم بگذارم که دیدم بوی شهد و شکر مربای گل سرخ در هوای وبلاگتان پراکنده است. دلم رضا نداد که از شیرینی کامتان بکاهم. باری در وبلاگم تذکراتی از باب خیرخواهی برایتان نگاشته‌ام.


امین شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:51 http://jeninediroz.blogfa.com/

منم مربای گل سرخ رو خوردم خیلی خشمزه هست
مادرم بلده درست کنه البته آماده اش هم هست
خیلی خوشمزه هست مزه جالبی دارد برخلاف مرباهای دیگر از شیرینی دلت زده نمیشود
موفق باشی

محمدرضا شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:31 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
من چندین بار این مربا را خورده ام. نمی دانم چرا خوشم نیامد. خوشمزه بود اما به دلیل علاقه ام به گل کمی ناراحت شدم که چرا باید بخورمش!


بنده هم ایمدوارم بزرگان بلاگستان کمتر تهمت بزنند و اگر تهمت زدند بیایند ثابت کنند و نگویند کلی گفتم. کلی به چه کسی؟

امیر مهدی-فرزانه شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:36

سلام
آفرین وصدآفرین. درود ودوصد درود بر شما.
بزرگواری ما حد واندازه اش تمام شده .اما گویا پرروئی ووقاحت بعضی ها اندازه ندارد.
شما آقای علائی را به پای فشردن به اخلاق دعوت می کنید؟نکند اخلاق نام آن ترازوئی است که شما هرروز خودتان رابا آن وزن می کنید؟شما که تا چندی قبل بلد نبودید که جواب سلام بندگان خدارا بدهید و تمسخر وتوهین ومتلک وتحقیر بندگان خداخصوصاً از جنس متدینینش رویه دائمیتان بود دم از اخلاق می زنید؟شما ودوستانتان که بندگان خدارا به دوقسمت بی دین ودیندار تقسیم کرده بودید ونمی دانستید که باید به همه انسانها با هر عقیده ومرامی احترام گذاشت وبه عقاید واحساسات دیگران مثل آب خوردن توهین می کردید وهر جا صحبت از دین وخدا وقیامت می شد بلافاصله دینداران وخداباوران را با واژه های اخلاقی ومقدسی چون بلاهت،حماقت،نفهمی،تعصب،کودکانه و ...قرین می کردید دم از اخلاق می زنید؟
فضیل عیاض (رحمه الله) سالها پیش گفت:زمانی بود که مردم بدانچه می کردند وداشتند تظاهر می کردند.اما امروز زمانی است که مردم بدانچه نمی کنند وندارند تظاهر می کنند.باید خندید یا گریه کرد بر جماعتی که خودش را به نفهمی وخریت می زند وهمه را مثل خودش فرض می کند.بی آبروها دم ازآبرو می زنند.هتاکان وهرزه دهانان وزشت گویان دم از ادب ومتانت وتربیت می زنند.لگدمال کنند گان اخلاق وانسانیت وکودکان نوپای ارزشهای انسانی دم از شرافت وآزادگی می زنند.آنهائی که بهترین افتخارشان بلغورکردن یاوه های مشتی بدبخت بی خبر از خدای غریبه با انسانیت و اخلاق است دم از انسانیت و اخلاق می زنند.کسانی که شجاعت پذیرش حتی کوچکترین اشتباهاتشان را هم ندارند برای ما از برکات نقادی وخود انتقادی وتضارب آراء سخن می گویند.
توهین،تمسخر،هتاکی،هرزه دهانی ولگد مال کردن اخلاق آن زمان که از جانب محمدرضا وفرزانه وسیدعباس و نیکادل و هلوع وآی سودا و...باشد عین صواب واخلاق است.اما از جانب دیگران عین بی اخلاقی است؟خریت وخودرا به نفهمی زدن انتها ندارد.
اگر عمر فحاشان نت کوتاه است درعوض عمر احمقهایش بسیار طولانی است.ما کفها ی روی آب که همچنان هستیم. ولی اگر هم نبودیم شما دوزیستها تلاش کنید که وبلاگستان روزبروز پربارتر از گذشته باشد.روزها دروغ بگوئید وتوهین وتمسخر کنید وخلاف اخلاق وانسانیت عمل کنید وشبها در مذمت دروغگوئی واهانت به دیگران پست بگذارید.روزها منفعت ومصلحت خود وخانواده ودوستانتان را بر همه چیز ترجیح بگذارید وشب هنگام در مدح آزادی وآزادگی قلمفرسائی کنید.
فضای مجازی ارزانی آدمکهای مجازی.
صورتکهای ضعیف النفسی که روزها هر مزخرف وپلشتی وپلیدی ای را برزبانشان می رانند وشبها در وبلاگستان مودب ومتین وباوقار می گردند.شبهایتان را که دیده ایم. اماحق دارید که بپرسید از کجا به حکایت روز پی برده ایم.گفت خود پیداست از زانوی تو.چرخی در خودتان وکامنتهایتان در وبلاگستان بزنید متوجه می شوید.

ما اگر نباشیم هم برای خودمان بهتر است وهم برای شما.برای خودمان بهتر است زیرا زجر کمتری می کشیم از دیدن انسان نماهائی که قول وفعلشان یکی نیست وبدتر از همه داعیه اخلاق وادب ومتانت هم دارند.برای شمابهتر است زیرا دیگر ما نیستیم که یقینهای فلسفی کودکانه تان را در انکار حقانیت خدا ودین وقیامت به شک تبدیل کنیم وخواب خوش خرگوشیتان رابهم بزنیم.ما نیستیم که شما دور هم خوش باشید ومزخرف ببافید وبرای دنیا ومافیها تعیین تکلیف کنید.ما وصله ناجور وساز ناکوک وشاید هم کوک ناساز هشتیم برای شما جماعت مودب ومتمدن و باشعور وبا اخلاق.
ما اگر نباشیم با خاطرات خوش بحث ها ودوستی ها و دشمنی ها وزدوخوردها وکم آوردن ها حال می کنیم .لکن دردنیای حقیقی کمبودی نداریم که بخواهیم با بودن در فضای مجازی جبرانش کنیم.اما شما اگر نباشید می میرید یا بشدت افسرده وپریشان حال ومایوس می شوید.فضای مجازی بهانه خوبی است که انسان بدون دغدغه آن چیزهائی را که دوست داشته وخواهانش بوده وبدست نیاورده برای دیگران تظاهر کند وبه رخ بکشد. اگر جرات دارید فقط یک ماه فقط یک ماه بساط وب و وب گردی را تعطیل کنید تا ببینم بعد از یک ماه فرزانه همین است که بود.بگذریم.
برای چه وبرای که می نویسید؟برای پنجاه نفر،برای صد نفر؟گور پدر همه اینهائی که اینجا را می خوانند وکامنت می گذارند صلوات!امید به خدا امید به زندگی درایران زیاد شده است.35ساله هستید انشاء الله رکورد بزنید وصدوسی وپنج را هم ببینید.بعدش چه می خواهیدبکنید؟بعدی وجود دارد؟اگرندارد چرا وجود ندارید که با شجاعت انکارش کنید وبا خیال راحت خوش بگذرانید؟اگر وجود دارد چرا وجود ندارید که مثل یک انسان عاقل و فهمیده وحکیم قبولش کنید وبه لوازشم تن دهید؟گیریم با فریب وتزویر ونقاب بر چهره ودروغگوئی به خود ودیگران هشتادسال هم در کنار دوستان خوش وخرم زندگی کردید وخوش درخشیدید.قبول؟ بعدش چه؟آن کسی که اسمش خداست وعالم السر والخفیات است از باطن شما وسر شما خبرندارد؟تا به کی برای این و آن وبه عشق تمجید وتحمید این و آن زندگی کردن؟نیکادل جان وامید جان و...می توانند درقبر شما بخوابند؟برسر خودشان چه خاکی می خواهند بریزند؟
همه آنهائیکه به حج مشرف شده اند از عرق خورو فاحشه ورباخوار وگردنه گیر گرفته تا مرجع تقلید وعارف وفیلسوف وهنرپیشه وغیره بدون استثناء گفته اند که زیارت خانه خدا ناب ترین،لذت بخش ترین،آرامش بخش ترینو اثر گذرترین اتفاق زندگیشان بوده است.این مطلب برای من یقینی است .اما همین انسانها در پاک ترین ومعصومانه ترین ولذت بخش ترین لحظات زندگیشان هم که هستند حیواناتی هستند به شکل انسان که صلحت وحکمت خدای متلاقاض کرده که چهره واقعیشان بر ملا نشود.روای گفت به امام صادق(صلوات الله علیه) گفتم چقدر امسال حاجی زیاد داریم.حضرت تصرف کرد ودیدم بجز چند نفر همه حیوان هستند.حیوانات وحشتناک.آن انسانهائی که در پاک ترین لحظات زندگیشان هستند به شهادت امام صادق حیواناتی بیش نیستند.برای این حیوانات دوپای ترسناک آخرتتان را می فروشید؟درود برشما.
ناامید نیستیم که همه از حیوانیت رها شویم وروزی انسان شویم.اما چرا برای دیگران وخوشامد دیگران بنویسیم؟دیگران تا کجا می توانند برای ما ارزشمند وسودآور باشند؟احترام همه را باید نگه داریم. امادیگرانی که اگر حجم ادرارشان از مقدار مشخصی بالاتررود به پدرومادر وفرزند وهمه کس وناکسشان پشت می کنند ودنبال مفری برای خلاصی هستند چه مقداردراین دنیا قدرت دارند که مارا کمک کنند؟انسانی که قدرت ندارد صد سی سی ادراررا از خود دفع کند حق دارد برای خدا ودنیا ومافیها تعیین وضعیت کند؟
خوددانید.سعی کنید قبل از این که پیمانه دنیای حقیقی پرشود وروز حسابرسی فرا رسد نهایت لذت واستفاده را از فضای مجازی ببرید.تا می توانیداز فکربه مرگ فرار کنید وبه توسعه وپیشرفت وسانتی مانتالیسم ودموکراسی و فرهنگ وقزن کبائی وهنتله هن(نام دو جن هستند این ها ها!اشتباه نشود)فکرکنید وآرامشتان رابهم نزنید.
الان هم لطفاْ به سنت مالوف ومعلوف شروع کنید به انجام آن چه که بلد هستید.

آی سودا شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:36 http://secondwindow.blogsky.com

اول بار که دیدم از اسمش خوشم اومد. اما خوشمزه نبود. حتما اونی که خونگی بوده یه چیز دیگه بوده. یا با یه دست پخت خاص. البته همیشه مربا خونگیش خوشمزه تره. از بین مرباهای کارخانه ای من فقط تمشک و توت فرنگی دوس دارم

امیر مهدی-ستاریان شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:00

سلام
دوست عزیز
در پست قبل از تقسیم بهشت وجهنم و تعیین آخرت بندگان خدا توسط افراد گله کردید.گمان کردم خطاب شما با من است که عباراتی چون مخلد درآتش و روسیاهی آخرت و...را چندین باربکار برده ام.
نگاه من به دشتگاه آفرینش وحساب وکتاب با شما نزدیک است و اختلاف چندانی نداریم.دراین که امیر مهدی وستاریان ومراجع وعلما هم حق ندارند درباره حساب وکتاب خدا حرفی بزنند حرفی نیست.اما ایا آنها که عالم به علم ما کان وما یکون بوده اند وهستند وعلمشان علم خدائی است هم حق ندارند؟فرموده اند:من فسُر القرآن برایه فلیتبوآ مقعده فی النار.کسی که قرآن را تفسیر به رای کند مقعد وجایگاهش در آتش است.از اختلافات در مکاتب واحزاب مختلف سیاسی و مشارب فکری وفقهی صرفنظر می کنیم.اما اگر به طریق اجماع وتواتر معلوم شد که مثلاْ امیر مهدی منحرف است بازهم با رمانتیک بازی وسانتی مانتال بازی بگوئیم که نه ممکن است آدم خوبی باشد؟
غرض این که قبول دارم سنت سیئه ای در متدینین ودر بین حتی علما هست که نامش تکفیر است.اما آیا همه تکفیرها ومرتد خواندن ها ومنحرف خواندن ها راباید به یک چوب برانیم؟

دمادم شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:28 http://www.damadamm.blogspot.com

من هم هنوزموفق نشده ام دوباره مثل زیتون پرورده ای را که دوست گیلانی ام به خوابگاه آورده بود، بخورم. انگار طعم ها با مکان ها و آدم ها ست که معنا می یابد،مثل خاطرات.

فرزانه شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:01 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
دیدن و درک زیبایی گل هم موهبتی است برای خودش

ستاریان - امیر مهدی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:39 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام


گله ی من از تقسیم بهشت و جهنم خطابش به شما نبود و به همه و به خصوص به خودم است.

من در خصوص ارتداد و تکفیر در مطلبی که أقای سید محمدی نوشت نظر صریحم را گفتم و روز اولی که بحث علامه فضل الله پیش آمد در بحث شرکت نکردم و در اینجا هم نخواستم وارد در بحث بشوم.

اصلا اینکه برویم دنبال یک جمله از کسی که عمرش را صرف فهمیدن کرده و نکته ای درست و یا غلط که بعضا به زعم ما غلط است ای بسا درست باشد ، را دربیاوریم و در معرض دید عموم بگذاریم و باعث شویم که تعدادی بیایند و بسته به طرح مسئله غرولندی بکنند و احیانا تمسخری و یا طعن و لعنی نثار کنند و بروند ، مشکل دارم.

عده ای مسیری را رفته اند که بفهمند.شاید برای درست و غلط فهمیدنشان پیش خدا حجت داشته باشند و دلیل اقامه کنند، ما چی!؟ فهمیده و نفهمیده وارد ماجرا بشویم و له کسی و یا علیه اش حرفی بزنیم؟ چرا؟

خیلی هنر کنیم برویم ببینیم خودمان چند مرده حلاجیم.

غرض اینکه آنچه من تاکنون فهمیده ام این است که تا فقیه نشده ام باید برای به دست آوردن حکم الاهی مقلد باشم. اما در عقلیات که تقلید جایز نیست. من عقلم چنین جکم می کند که وارد کردن اختلاف علما و مراجع در وب و گرم کردن بازار تکفیر درست نیست. ای بسا ساده دلانی که تحت تاثیر قرار بگیرند و نظری پیدا کنند و سوالی هم نپرسند ، ما مقصریم.

در خصوص اختلاف علما و تبعیت عالمی از سلف صالح فرمایش درستی است. اما اگر فقیهی بنا به قواعد فقهی مطلبی دیگر برداشت کرد، آیا باید فقه خود را کنار بگذارد و از گذشتگان تبعیت کند و یا نظرش را بگوید. اگر تبعیت از گذشتگان همواره درست است عتاب قران از تآسی به گذشتگان برای چیست؟ اگر همه قرار بود احکام را همانگونه که بود بیان کنند ، پس اجتهاد یعنی چی؟بحث اجتهاد را اجازه بدهیم اهلش حل کنند.

خلاصه حرف من این است که همه ی ما به دنیا امده ایم و باید ظرف وجودیمان را پر کنیم و خودمان هم باید پرکنیم، از ما قبول نخواهد شد که فلانی اینطور گفت و من هم دنبالش رفتم. باید بفهمیم و برای فهمیدنها و اعمالمان باید در آن دنیا پاسخگو باشیم.من چیزی را که برایش پاسخی برای خدا نداشته باشم حدالامکان نمی گویم و البته بسیار هم پیش می اید که خلاف می کنم و به عذر خواهی می افتم . خدا عذر همه و مرا بپذیرد روزی که هیچ فریاد رسی نیست ومن هستم و اعمالم و من هستم و افکارم.
آنها که اعتقاد ندارند نداشته باشند، اما اجازه ندارند معتقدین را مسخره کنند. من به شخصه اجازه نمی دهم

ستاریان - سید محمدی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:53 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

از دلیل رفتار اخیر من پرسیدید
در انجا که بحث آی پی ها طرح بود ، ابتدا اعتراض کردم به کسی که در مظان اتهام بود. مشتی اسمال آمد و دلایلش را مفصل در رد اتهام نوشت من در جوابش گفتم:

من اگر عکس العمل تندی نشان دادم برای این بود که با این چنین حرکات سخیفی برای اولین بار مواجه شده ام. چه معنی دارد که در وبلاگ خانمی، حالا گیرم مخالف ماست، کسی چنین کامنتهای بی شرمانه ای بگذارد؟ چرا ماها به جای حرف زدن با هم ، کارمان به اینجاها می کشد؟

الان دو ادعا مطرح است در مورد ادعای اول من موضعم را گفتم و با توضیحات شما ، برای من معلوم نشد که چه کسی راست میگوید .چون خود من از کارتهای مختلف اینترنتی و دایال آپ استفاده می کنم و مواقعی با اشغالی خط مواجه می شوم و با کارت دیگری وصل می شوم و با هر کارت دارای یک آی پی خاص می شوم! اما شما وقتی قسم می خوری ، من بنا به اعتقادم قسم شما را قبول می کنم و به فرزانه خانم توصیه و پیشنهاد می دهم از این به بعد هر کامنتی با آی پی های یاد شده دیدند یک نشانه ای زیرش بگذارند که مشخص شود و یا حذف کنند و یا ... نمی دانم. شاید کسی خواسته است آب را گل آلود کند!

توجه کنید من نوشتم:

الان دو ادعا مطرح است در مورد ادعای اول من موضعم را گفتم و با توضیحات شما ، برای من معلوم نشد که چه کسی راست میگوید ....اما شما وقتی قسم می خوری ، من بنا به اعتقادم قسم شما را قبول می کنم و به فرزانه خانم توصیه و پیشنهاد می دهم از این به بعد هر کامنتی با آی پی های یاد شده دیدند یک نشانه ای زیرش بگذارند که مشخص شود و یا حذف کنند و یا ... نمی دانم. شاید کسی خواسته است آب را گل آلود کند!


آیا در محکمه غیر این می کنند؟ طرف آمده و دلایلش را گفته ، من به دلایلش غیر از آنچه ارائه شده دسترسی ندارم و دلایل دیگری از جمله آی پی هایی که شما و من و آقای علایی داشتیم هم جور نیست ، گفته اید قسم بخور ،قسم هم خورده است. حالا باید چکار کنیم؟

آیا نباید احتمال بدهیم که کسی خواسته آب را گل آلود کند. شما ببین در مقابل ادله ی او چه دلیلی اقامه کردند؟ جز اصرار که خودش هست!

او هم که مطلب نوشت و گفت دیگر نمی نویسد. تعطیل شد. به سود چه کسی و به ضرر چه کسی را من کاری ندارم. حرفم این است ، که اگر این طور مطلبی هر جا واقع می شد من همین طور عمل می کردم. با مشتی اسمال نه دوستی داشته ام و نه با محمدرضا دشمنی دارم. اعتراض من به این است که چرا باید کاری کنیم که کسی بساط حرف زدن را جمع کند؟

شاید حرف زد و دیدیم حرف بدی نمی زند و ما پیشداوریهایمان را وارد ماجرا کرده بودیم. مگر خود من کم فحش شنیدم و کم مسخره شدم. خود آقای علایی مگر کم تحقیر و تمسخر شد از آن دسته از کسانی که نه هویتی دارند و نه دارای فضل و کمالی. گله ای می آمدند و فحش می گفتند و می رفتند.

مگر علایی ننوشت :

ولی امشب اتفاقی افتاد که بی نهایت مشمئز کننده بود و راسخ شدم و بیایم مطالبی را عنوان کنم.
گویا بازار IPکه گرم شد کم بود بازار تهمت و افترا هم به آن اضافه شده است!
امشب شخصی ناشناس با یک ایمیل جعلی کامنتی خصوصی برای من فرستاده و ضمن برشمردن تعدادی IPمثلا بعنوان سند که بعضی در وبلاگستان دو یا سه وبلاگ دارند و با آنها مقاصد خود راپیش می برند و یا اینکه بجای هم نظر میدهند پا را از این هم فراتر گذاشته به مسائل خصوصی افراد نیز وارد شده و از خجالت همه در آمده.
تاکید میکنم هردوطرف بحث را بی نصیب نگذاشته.
مزخرفاتی درباره همه حتی افرادی که اصلا در این بحث وارد نشده اند ویا شاید اصلا خبر نداشته اند!

نه من از آقای علایی بیشتر از انچه نوشت پرسیدم و نه او بیشتر از آنچه گفت را به من گفته است. اما بقدری از امدن به فضای مجازی پشیمان شده بود ، که وقتی گفتم آنها که می خواستند وبلاگت تعطیل باشد به مقصودشان رسیدند، به فکر فرو رفت.


کار را به جایی رساندند که دید وبلاگش شده محل افشای اسرار دیگران و آبروریزی. درش را بست و رفت

از بسته شدن کدام وبلاگ ناراحت نمی شویم ؟ از بسته شدن کدام امکان گفتگو خوشحال می شویم؟



خب من این را گل آلود کردن آب می بینم برای رسیدن به مقصودی که حاصل شد!

وقتی می گویم خطابم کلی است کلی است. و ناراحتم که چرا وقتی دلایلشان با دلیل ابطال شد قبول نکردند و حتا به قسم هم وقعی نگذاشتند. انوقت انتظار دارند من بدون دلیل ، به انچه گفتند اعتنا کنم و پافشاری بر موضعی که دلیل پافشاری بر آن ندارم

نخیر من چنین نخواهم کرد. چه از اینطرف باشد چه از انطرف.

آنچه اتفاق افتاد باید درس عبرت باشد. نیست!؟ نباشد.

جواد خراسانی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:55 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
پست قبلی شما و دعوتنامه اش، عجب جنگ نرمی راه انداخته است!؟ از فضای بوجود آمده متاسفم، بیشتر حرفها به جای نقد افکار، هتک افراد است.
امیدوارم همگی بتوانیم دوره نفی، طرد، طعن و لعن را پشت سر بگذاریم. انشاءالله فضای گلسرخی این پست شما کمی فضا را تلطیف و شیرین کند.

آی سودا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 http://secondwindow.blogsky.com

جناب امیر مهدی
من نه قبلا شما را می شناختم نه برخوردی با شما داشتم. این اولین برخورد ما بود. و البته واکنش شما فقط بر اساس ذهنیتی بود که نسبت به من داشتید و دارید نه بر اساس حرف های من.
سید عباس یک پست گذاشت. و جمله ای را نقل قول کرد. من نه امیرمهدی را می شناختم نه می دانستم کیست.
شما گفتید: " هر غلطی دلمان خواست بکنیم"
من گفتم: " چه غلطهایی دلتان می خواسته بکنید که موفق شدید؟ یعنی با این فتوا چه اساسا چه غلطهایی می توان کرد که شما جوابی به سوال من ندادید.
در عوض جوابی به من دادید که معنی آن این است؛ " تو حق نداری حرف بزنی یا سوال بپرسی یا نظر بدی چون تو ... هستی " البته من در وبلاگ شما نبودم. و نظرم برای سید عباس بود. و فکر نمی کنم ایشان هیچ وقت قصد داشتند با چنین عبارتی من را از وبلاگشان بیرون کنند. این نظر شخص شما بود که می خواستید با چنین ادبیاتی به من بگویید که حتی من را شایسته پاسخ دادن نمی دانید.
به من گفتی: "قبلاْ چند بار نقابت رو برداشتی وهمه وبلاگستان رو از شعور وتربیت وافری که داری محظوظ کردی.
مودب باش."
من بی ادبی در کامنتم ندیدم. و با توجه به تذکر شما هر دو کامنت را مقابل هم قرار دادم تا مشخص بشه اگر فعل" غلط کردن" فعل بی ادبی ست چه کسی اول آن را به کار برده است؟
و آنجا که به جای پاسخ گویی به من شعور و تربیتم را تحت شعاع قرار دادی، من به سید عباس گفتم: " به ایشان بگویید ما هم تا به امروز چیزی از شعور و تربیت در شما ندیدیم"
که باز هم عین نقل قول در پاسخ گویی به دو لغتی بود که درباره من استفاده کردید. "همه وبلاگستان رو از شعور وتربیت وافری که داری محظوظ کردی."
و در جواب علایی مثالهایی زدی که ثابت کنی اگر به این دختر توهین می کنم و این گونه خطابش می کنم چون او ... است.
که بعد در جواب کامنت های من گفتی" اگر بنا بود در باره شما ومطالب وبلاگت قضاوت واظهار نظر کنم حق با شما بود"
اما شما راجع به من و مطالب من قضاوت کردید. همان طور که در جواب علایی نوشتید و موجود هست.
." اما این که شروع کنی به توهین به من و بعد هم علم اخلاق وادب و شرم و حیا برداری ومرا موعظه کنی به من مربوط است واز تو نمی پذیرم"
من نه به شما توهین کردم نه شما را موعظه. هر انسان بالغ و عاقلی هم که نظاره گر بود می توانست تشخیص بدهد. شما به من صفاتی نسبت دادید و من هم در مقام پاسخ بر امدم.
حال شما من را لایق آن صفات می دانستید و به نظرتان باید بعد از حرفهای شما خفه می شدم و گورم را گم می کردم چون شما انسان صاحب کمالات هستید و ما انسانهای فرومایه، من کسی نیستم که در برابر چنین اتهامی سکوت کنم.
شما در تمام کامنت ها سعی در توجیه خود کردید. با اصرار بر این که این دختر را چون می شناسم چون چیزی می دانم باید این طور به او جواب دهم. هرکس اعتراضی کرد مصر شدید که نه ، شما نمی دانید این دختر کیست؟ وبلاگستان در برابرش بزرگواری کرده است که او ... است.
اما یک حرف با خود شما دارم؟ فکر می کنید کی هستید؟ نه واقعا فکر می کنید کی هستید؟ فکر می کنید در سطحی هستی که بتونی به دیگران نسبتی بدی؟ و بعد بحث دین و خدا را بکشی وسط؟ موضع تو در برابر من که فقط امدم اینجا یک سوال بپرسم طبق سفارش دینت بود؟
اگر بود خوشحالم که از جنس تو نیستم. چون من آدمها را دسته بندی نمی کنم و آنها را بر اساس دسته ای که در ذهن خود ساخته ام خطاب نمی کنم. اگر کسی سوالی پرسید به همان سوال جواب می دهم و به او نمی گویم " تو که فلان هستی بی جا می کنی از من سوال بپرسی."
اما مطمئن باش این گردو خاکی که دور برت ساختی بالاخره روزی چشم خودت را کور خواهد کرد.

امیر مهدی-آی سودا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:53

سلام بر شما
اولاْ من از برخوردهائی که در پست قبل بوجود آمد متاسفم. اگر از ناحیه من توهین وجسارتی به شما شده و احساس می کنید که حقی از شما ضایع شده من از شما عذرخواهی وطلب بخشش می کنم و همه رابگذارید به حساب کم ظرفیتی وجهل و نفسانیت وضعف من.

من قصد نداشتم وارد هیچ بحثی شوم واینجا کامنت بگذارم.چون سیدعباس را فردی می دانم که در عین حال که آدم خوبی است ودر زمینه هائی حقاْ وانصافاْ قابل استفاده ویادگیری است وحرف برای گفتن زیاد دارد ودر آینده بیشتر از او خواهیم شنید ولی در بعضی جهات بشدت متعصب وبدور از منطق است. بعضی اوقات متاسفانه بجای این که در قوت استدلال وبرهانش تلاش کند وسعی کند قدرت تغییر عقیده را در خود تقویت کند با جوسازی وشلوغ کردن وتحریک این وآن ولشکربه میدان آوردن وخودزنی و مو کندن و نارنجک به خود بستن سعی دارد از طرفش توبه نامه بگیرد واورا بقبولاند که حق با من است وتو اشتباه می کنی. بگذریم.
این که من گفتم هر غلطی دلمان خواست بکنیم یک تعبیر عرفی رایج است وهیچ توهین و زشتی ای ندارد.اما این که گفتم با فقه آقای صادقی تهرانی می توانیم هر غلطی دلمان خواست بکنیم این ممکن است به هزارو یک جا بربخورد.چه بسا ممکن است توهین به خود ایشان ومشتمل بر تهمت وافترا باشدو...این بحث فعلاً موضوع ما نیست.
شما که مرا نمی شناسید وحکم غریبه را برایتان دارم حق نداشتید عین همین جمله را در مورد خود من بکار ببرید.درست مثل این که الان من بگویم شما چه غلطی می خواستی بکنی؟باغریبه این طور صحبت نمی کنند.البته همین هم عرفی است ووحی منزل نیست که رویش قسم بخوریم.تشخیص من این بود.ممکن است کس دیگر طور دیگری فکر کند.ضمن این که من از کلام شما بوی تمسخراستشمام کردم.من هم انسانم وبرای خودم ارزش قائل هستم.ممکن است خیلی مواقع این برخوردهارا رد کنم واهمیتی ندهم .ولی به هرحال گاهی هم لازم می بینم برخورد کنم.اگر حقیقتاً هدف شما تمسخر وتوهین نبود چه خوب بود که سوالتان را محترمانه وبا لحن بهتری مطرح می کردید تا من هم درموضع برخوردقرار نگیرم. سوال پرسیدن آدابی دارد.شما ادب پرسش رارعایت نکردید.من هم خودم را موظف به پاسخگوئی به شما ندانستم.

من آن برخورد شما دروبلاگ محمدرضا وبکاربردن ادبیات سخیف وزشت رختخوابی را درچندپست دیدم وتشخیصم این بود وهست که تعریف شما ازشرم و حیا وعفت بسیار دورازدین واخلاق وانسانیت است. وقتی خودتان زمینه بی آبروئی را برای خودتان با رفتارتان مهیا کرده اید نباید انتظار داشته باشید که یک چنین انسانی را همانند سایرین احترام کنم.فراموش نکنید که کمتر زن و دختری هست که آن گونه بی محابا بی تربیتی وتوهین کند آن هم به شکل بسیار زشت.
شما در حضور جمع به من گفتید که ما ازشما شعور وادب ندیدیم.بعد هم دعوت به رعایت اخلاق وشرم وحیا!این برخورد برای من سنگین بود .
توقع نباید داشته باشید که من ساکت بنشینم وشما هر طور خواستید صحبت کنید.
کسی که فحش می دهد باید مسولیت فحشش را هم بپذیرد.شما جزء افرادی هستید که متاسفانه غیبتتان جائز است.اگر از این وضعیت ناراحت هستید باید تغییر وضعیت دهید.آبروی شمادست خودتان است.نمی شود که کسی در حضور همه کار زشتی انجام دهد وبعد هم انتظار داشته باشد همه کرو کورواحمق ونادان باشند.حالا بر فرض که همه خواستند کروکورباشند من شرمنده شما هستم وچنین مرامی ندارم.

قبلاْ درباره تفاوت اخلاق ورفتار توضیح دادم.اگر کسی به دیگران اهانت وبی ادبی کند این آدم مرتکب رفتار بی ادبی شده است.اما اگر همین آدم این رفتار را تکرار کند آن وقت بی تربیتی جزء اخلاق او شده است وبه اومی گویند بی تربیت.
شما ممکن است بی تربیت باشی یا نباشی.اما یقیناْ بی تربیتی وبی ادبی کرده ای .(در وبلاگ محمدرضا)من مایل نیستم که کسی را که بی تربیتی کرده باتربیت بدانم.سیدعباس که سهل است دوصدهزار سید هم که ردیف کنی من آن رفتار شمارا در وبلاگ محمدرضا بی تربیتی می دانم.دلیلش هم فعلاْ مهم نیست.این که بقیه آدمهای آن وبلاگ واز جمله خود محمدرضا صلاح ندیدند که به شما تذکر بدهند وترجیح دادندکه با انتقاد نکردن از رفتار زشت شما دوستی هایشان را حفظ کنند این را هم درست نمی دانم.کما این که توهین وتمسخر مخالف را که مثل نقل ونبات بین ما جاری است ونمک بحث هایمان است را هم درست نمی دانم واگر خودم وبلاگ داشته باشم به هر کسی که این رفتار ازاوسر بزند تذکر دوستانه جدی می دهم.

ممکن است شما بپرسی که خودت چرا این همه تندی می کنی وکلمات زشت بکار می بری؟پاسخ می دهم که اولاْ من هم مثل شما انسانم وممکن الخطا.همه مثل هم هستیم با اندک تفاوتی.ثانیاْ آن چه ازنظر شما زشت است چه بسا از دید من زشت نباشد یا به آن اندازه زشت نباشد..مثلاً این که تو بگوئی اکثر مردم الاغ تشریف دارند خیلی زشت است وبی تربیت هستی.پاسخ این است که بله ممکن است.اما این احتمال هم هست که شما زیادی باتربیت هستی!یعنی چه؟ما موظفیم به همه انسانها احترام بگذاریم وهمه را از خودمان بهتر بدانیم.این شوخی وتعارف نیست.چون از عاقبت کار خبر نداریم .من بر خودم واجب می دانم که به همه احترام بگذارم.ولی واجب نمی دانم که واقعیتها وحقایق هستی را بخاطر خوشامد شما یا دیگران در باطنم تغییر دهم.در برخورد با دیگران همه آنهارا انسان فرض می کنم وبه باطنشان کاری ندارم.ولی یقین دارم که اکثر انسانها از جمله خودم با انسانیت فرسنک ها فاصله داریم و در حیوانیت غوطه ورهستیم. حالا سید عباس عَلَم برداشت که بله امیر مهدی اکثر آدمها را از جمله کامنترهای این وبلاگ را الاغ فرض کرده این مشکل خودش است.شاید ایشان اینطورراحت ترهستند.ما بالفعل حیواناتی هستیم که اگر رذائل نفسانی را در خودمان محو کنیم تبدیل به انسان می شویم.چهره حقیقی و برزخی وصورت مثالی همه ما حیوان است.حالا کسی ناراحت می شود خوب بشود.
قبول دارم که این کلام من یا کلمات دیگرم چه بسا مناسب حال وبلاگ وفضای بحث نبود وکلام نابجائی بود.ولی این اعتقاد جدی من است ودر کامنت قبلی هم تا حدودی بازش کردم
معیار حقانیت وعدم حقانیت ودرستی ونادرستی امور برای افراد متفاوت است.واین تفاوت گاهاْ در حد ۱۸۰ درجه است.مثلاً همینجا دوستانی هستند که اصرار دارند به هیچ کس نباید گفت لعنت الله وبه هیچ کس نباید توهین کرد .با همه بایدبا مدرار ونرمش رفتار کرد.خوب ممکن است نظرشان منطقی ومتین باشد.ولی برای من قابل قبول نباشد.چون من به دینی اعتقاد دارم که در عین سفارش به مهربانی وعطوفت ورحمت ومدارا برخورد خشن وقهری وتوهین به دیگران را هم در جائی مجاز شمرده است.کما این که دروغ گفتن ود‍زدی وآدم کشتن وزنا وغیبت وشرب خمر را هم در جاهائی مجازدانسته است.من مسول بی اطلاعی افراد ازدین نیستم.عملکردم را هم طبق معیارهای دیگران نمی سنجم.این مطالب هم تماماً قابل بحث است ودر حکم قرآن نیست.خدا گفته دروغ نگوئید می گویم چشم.همان خدا در جای دیگر گفته دروغ بگوئی بازهم میگویم چشم.شما یا دیگران مرا بی دین می خوانید بخوانید.
مثال زن فاجره هم دقیقاً بعد ازطرح این موضوع بود که من گفتم همه خودشان را به نفهمی میزنند وسعی می کنند وجهه خودشان را حفظ کنند.(مراجعه کنید)آنهائی که در وبلاگ محمدرضا بودند علاوه بر آن فرد شرور باید به شما هم تذکر می دادند که فحش دادن آن هم به این وضع وآن هم توسط یک خانم بسیار بسیارزشت است.خوب این مسائل برایشان مهم نبود ونیست.به من ربطی ندارد.شما اگردوست صمیمی من بودید در خفا به شما تذکر جدی می دادم ونهیتان می کردم ازاین رفتار زشت و تشویقتان نمی کردم. قبول دارم که در فضای متشنج بحث ودر وبلاگی که مدیرش یک پهلوان قلندر است و سعی دارد به هر قیمتی که شده(ولو به قیمت جوسازی وتحریک احساسات شما ) پشت حریفش را به خاک بمالد ممکن بود ازاین حرف من سوء برداشت شود و اتفاقاً شد.شاید هم من اشتباه می کنم واین حرف کاملاً غلط بود ونباید زده می شد.بهر حال منظورمن آنی نبود که شما برداشت کردید.من سید عباس را در این مسئله مقصر می دانم واز او نخواهم گذشت
نمی دانم شاید چون این مسائل برای من مهم است وبرای دیگران این مقدارحساسیت برانگیز نیست باعث برخورد چکشی من باشما شد.به هر حال من فحش خورم خوب نیست ودر عین حال که سعی می کنم برخودم کنترل داشته باشم ولی اگر احساس کنم که به من توهین می شود ویا مورد تمسخر قرار می گیرم برخورد می کنم.


آی سودا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 http://secondwindow.blogsky.com

سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بویی

گفت از عیب خویش بی خبری
زان ره از خلق عیب می جویی

گفتن از زشت رویی دگران
نشود باعث نکورویی

تو گمان می کنی که شاخ گلی
به صف سرو و لاله می رویی

یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینویی

خویشتن بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کویی

ره ما گر کج است و ناهموار
تو خود این ره چگونه می پویی

امیر مهدی-علائی یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:41

دقت کردی آقا.ما به یک آدم بی ادب گفتیم ادب داشته باش وگفتیم اکثر مردم الاغ تشریف دارندشدیم هرزه دهان وبی چاک و دهن.ولی این همه توهین ریز ودرشت ایشون دیده نشد.جواب سعه صدر وبزرگواری هم این شد. مردم ما بین وخوبی وبدی فرق نمی گذارن وبلکه بر عکس اگر خوبی کنی دلیل ضعفه واگر بدی کنی وفحش بدی دلیل قدرت.شما میگی این مردم الاغ تشریف ندارن؟باشه. من از این مردم متمدن فرار می کنم.

آی سودا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 http://secondwindow.blogsky.com

در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گوئی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست تو چرا شوخ تن نمیشوئی

جناب امیر مهدی
من در وبلاگ محمدرضا از کلمه ای استفاده کردم . اصطلاحی به کار بردم که درباره آدمهای هوس باز به کار می ره. همان شب هم محمدرضا آن کامنت را حذف کرد. بحث بالا گرفت. آن فرد اصرار داشت روی کامنتی که حذف شده و شاید خیلی ها ندیدند مانور بده و بزرگ نمایی کنه که من از محمدرضا خواستم هرچه کامنت از من هست پاک کنه. بعد از آن هم در هیچ کجا در هیچ وبلاگی سعی کردم در بحثهای این چنین شرکت نکنم و صرفا اگر نظری گذاشتم برنگردم دنباله نظرات را بخوانم. آن یک بار بود و من بعد از آن به هیچ فردی در هیچ وبلاگی حرفی زشت یا توهین آمیز نزدم.
شما نه من را دیدید نه با من نشست و برخاست داشتید نه از نزدیکان من بوده اید در یک کلام شناخت شما از من بسیار محدود تر از ان است که تصور دارید.
شما فکر می کنید که اگر 4تا نماز دعا خواندید صاحب جایگاهی شدید که می توانید دیگران را شماتت کنید؟ آیا از پرونده اعمال خود اگاهید؟ یا کاری کردید که در بهشت قطعه زمینی به نام شما زده شده؟ آیا فکر می کنید به( قربــة الی الله) رسیدید یا این که جزو (مغضوب علیهم وضالین ) نبودید؟ خدا بارها گفته است از حق خود می گذرم. از حق ناس نمی گذرم. خدا خریدنی نیست. شما غیبت من را مجاز می دانید. اما مسلما پرونده اعمال و کردار من را دست شما ندادند. شاید من نزد خدا عزیز تر و محبوب تر باشم . دیگران هم کرو کور نشدند. اما خودشان را برتر از سایرین نمی بینند. شما فکر کردید از من رفتاری دیدید که باعث میشه در اخرت امتیازی نسبت به من کسب کنید؟ در دین خدا هیچ دو نفری یکسان نه آزمون می شوند نه یکسان پاداش می گیرند. چه بسا دعای من زودتر مستجاب بشه.
شما دم از دین انسانیت و اخلاق می زنید و من را فاقد آن می دانید. اما شاید اگر کسی پیدا می شد که در زندگی شما کنکاش می کرد هزاران ایراد بر شما می گرفت که من فاقد حتی یک دانه از آنان بودم.
ادبیات پست من " سخیف و زشت رختخوابی " است. پست من درباره حقیقتی بود که در این جامعه اتفاق می افتد و هست. شما هم اگر چشم و گوشتان باز است باید ان را دیده باشید و حس کرده باشید. حتی در این لحظه می تواند در نزدیکی خود شما اتفاق بیفتد. البته من تا جای ممکن کلمات را سانسور کردم. اگر من از واقعیتی در جامعه پرده بردارم و برای انتقال درک مسئله ای ،محاوره ای که صورت گرفته عینا نقل کنم این به این معنی است که من فرد ... هستم؟ شما چطور زشتی مسئله را در جامعه نمی بینید اما در کلام من می بینید. حکایت شما مانند فردی است که نگاهش از آن انگشت اشاره فراتر نرفت و ماه را ندید.
شما اگر خودتان دختری داشتید یا خواهری داشتید پیام روشن داستان من را می گرفتید.

ابراهیم ابریشمی یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 http://avakh.blogsky.com

توگویی برخی نوشته‌ها مزه دارند، نمی‌دانم چرا وقتی عنوان و متن این نوشتار را خواندم کامم شیرین شد!!
به امید آنکه این شیرینی طعم تک تک لحظه‌های زندگی همه‌مان باشد.

علایی-سیدمحمدی یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:48

سلام

خیلی خوب است که شما اینقدر در پی شفاف سازی قضایا هستید

اما نه گزینش شده

حالا که رفته ام میگویم:

ای سید عباس استغفار کن از این رفتار غیر شفاف

استغفار کن از بعضی پستها

کاری میکنی که روز اخرت جواب معصیت بی لذت بدهی

شما وظیفه ای داشتی که اهمال کردی و اقای ستاریان کار شما را انجام داد

شما می ایی و باریک ترین مسایل درون دینی را علنی میکنی در وبلاگ
در جایی که محیطش نیست تخصصش نیست
نهایت چهارتا حرف گنده گنده و بعد مقداری تمسخر و خلاص
این میشه کامنتهای یک بحث درون دینی بحث برانگیز

شما غیرتت به جوش امد چرا به علامه فضل الله این حرفها زده میشود؟خوب است

ناراحت میشوی آقای صادقی تهرانی را هجمه میکنند؟عالی است

اما من می پرسم ای سید اولاد پیغمبر؟

کلام خدا و نظر خدا بالاتر است یا بنده خدا؟
کدام شان بیشتری دارد؟

وبلاگی جواب نده.همان بگو که سر جا نمازت فکر میکنی

چرا اصول را قربانی حاشیه میکنی؟
کجا بحث جدی است کجا شوخی؟

ما تا کجا با افراد شوخی داریم؟

من تا کجا با شما میتوانم مزاح کنم؟
میگزاری از مرز خانواده ات رد شوم و اهل بیت مزاح کنم؟قطعا نه!

غیرت و اخلاق و هزار چیز دیگر باعث میشود مرزی قائل شوی

پس چرا حدود را یاد اوری نکردی؟

چرا علما را به دو پیرمرد تشبیه میشوند یادت میرود اعتراض کنی؟

تو که میگوئی چرا علما را هجمه میکنند بی دلیل چرا اینجا که کلیت علما استهزا میشوند سکوت میکنی؟

تو که استادت مترجم قران است و با قران مانوسی چرا؟

آنجا که میگویند:

«ان اکرمکم فی بلاگستان آرامترینکم»

چرا کامت تلخ نمیشود مثل جایی که به فضل الله توهین شده و در همه وبلاگها میروی و همه را به قضاوت میگیری؟

اعتراض کنی خواننده ات کم میشود؟بشود.تو که فکرت آخرت است چرا؟

کلامی که میگوید عزیزان درگاه حق خدا ترسانند و شما این را می بینی چرا خدا ترسانه اعتراض نمیکنی ؟آنوقت شفاف سازی را پی میگیری؟

می دانم که جملاتی به استقبال این کامنت می ایی ولی من به جواب اینجایت کاری ندارم
جوابی که سر سجاده میدهی را میخواهم خودت بشنوی

شما دوست من هستی. در خفا پرسیدی ای علایی چه شد؟

پرسیدنش از ستاریان که عنوان کرده چیست؟شما هم مثل من ایشان را میشناسی.
من بودم میگفتم چه شده که این ادم که همه را به ارامش دعوت میکند اینقدر برافروخته شده!
مش اسمال تعطیل نکرده؟در نوشابه باز کرده؟این درست است؟شما که به قضاوت یک عالم نسبت به عالم دیگر برافروخته میشوی خودت این گونه به استقبال قضاوت افراد میروی؟

یک چیز یادت میماند حتما:

ان اکرمکم فی بلاگستان آرامترینکم

می توانی از طنز نهفته در این جمله بخندی

می توانی یادت باشد که جایش برسد تو هم اهل معامله بودی

سید روح حقیقت جویی داری ولی بعضی موارد:

مثل من مثل ستاریان مثل علایی ها

مثل ستاریان ها یک چیزهایی را فراموش میکنی که وظیفه برادر دینی ات است یاد اوری کند


کلامم اگر درشت بود ببخشید که درد بسیار در درونم نهفته است این چند روز

با سپاس و احترام

امیر مهدی-آی سودا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:41

در کدام جمله من از بهشت وجهنم شما صحبت کردم؟کجای نوشته من معنای می داد که من بهترم وبقیه پایین تر؟من اطلاعات دینیم کمی شاید از شما ودیگران بیشتر باشد.این معنایش بهتر دیدن وبالاتر دیدن است؟
اگر غبیت کسی مجاز است ودر دین اجازه داده شده مقصرش من هستم؟من پذیرفتم که ممکن است اشتباه کرده باشم وبه شما توهین کرده باشم وعذرخواهی هم کردم.اماشما مرتب توهین می کنی وانگار نه انگار.شما همچنان اصرار داری که کارت درست بوده؟خوب بحثی نداریم.شما فحش رکیک دادن را وحرف زشت زدن را به اندازه من بد نمی دانی به خودت مربوط است.اگر بحثش پیش نمی آمد من تا صد سال دیگر نه به شما ونه به کس دیگری توضیح نمی دادم.
من نگفتم شما فاقد انسانیت هستی.گفتم تعریفت از حیا وشرم(از نظر من) بدور از انسانیت ودین واخلاق است.شما دقت نمی کنی مسولش من هستم؟من نظرم را ونگاهم را از دین بگویم معنایش این است که از همه بالاتر هستم؟چند نفر تا بحال از شما در حضور جمع عذرخواهی کرده اند واشتباهشان را پدیرفته اند؟در مقابل این رفتار شما دوباره باید اهانت کنی؟
شما اشتباه کردی.گرچه به شما اهانتی نکرده بودم من هم گفتم که اشتباه کردم.من پذیرفتم وعذرخواهی کردم.شما نپذیرفتی وتوهین کردی.
الان این بحث بسیار زیبا ومهم را ادامه بدهیم؟

محمدرضا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:06 http://mamrizzio3.blogspot.com/

بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند:که وا شریعتا خلق
روی زنی بی حجاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
با چین عفاف می دریدند
لبهای قشنگ و خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
الجمله تمام مردم شهر
در بهر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یکباره به صور می دمیدند
طیر از وکرات و وحش از حجر
انجم زسپهر می رمیدند
اینست که پیش خالق و خلق
طلاب علام رو سپیدند

ایرج میرزا

ستاریان یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:13 http://mohredel3.blogsky.com/

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد