بسم الله الرحمان الرحیم.
اخوان المسلمین در سال 1307 هجری ی شمسی در مصر تأسیس شد.
در سال 1313 اکبر هاشمی بهرمانی (مشهور به رفسنجانی) متولد شد.
در سال 1318 حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه متولد شد.
در سال 1320 میرحسین موسوی خامنه متولد شد.
در سال 1321 محمد البرادعی متولد شد.
در سال 1322 سیدمحمد خاتمی متولد شد.
در سال 1335 محمود احمدی نژاد متولد شد.
حضرت آقای سیدروح الله مصطفوی (مشهور به امام خمینی و آیت الله خمینی) 35 سال بعد از تأسیس اخوان المسلمین، در سیزده خرداد 1342، در قم سخنرانی کرد و به محمدرضا پهلوی (شاه ایران) به شدت اعتراض و انتقاد کرد.
در 22 بهمن سال 1357 سلطنت مشروطه در ایران سقوط کرد و انقلاب مردم ایران به رهبری ی حضرت آیت الله خمینی پیروز شد.
در 11 و 12 فروردین 1358 مردم در رفراندوم شرکت کردند و در رفراندومی که حق داشتند بگویند «جمهوری ی اسلامی بله» و «جمهوری ی اسلامی نه»، اکثر قاطع مردم ایران به «جمهوری ی اسلامی بله» رأی دادند.
در سال 1358 قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران به تصویب مردم ایران رسید و حضرت آیت الله خمینی رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران شد.
در 14 مهر 1360 خالد اسلامبولی و چند نفر از همفکرانش، انور سادات (رئیس جمهور وقت مصر) و پنج نفر دیگر را کشتند. تعدادی از ایرانیان، کشته شدن انور سادات را «اعدام انقلابی»، و خالد اسلامبولی را «شهید» می نامند. یکی از خیابانهای پایتخت ایران، سالها خیابان خالد اسلامبولی نام داشت. خیابانی که ساختمان فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آن قرار داشت.
در 17 مهر 1360 حکم ریاست جمهوری ی حضرت آقای سیدعلی حسینی خامنه از جانب حضرت آیت الله خمینی تنفیذ شد؛ سومین رئیس جمهور ایران.
پنج روز بعد، در 22 مهر 1360 محمد حُسنی سیّد مُبارک رئیس جمهور مصر شد؛ چهارمین رئیس جمهور مصر. حسنی مبارک 29 سال است (الان سال 1389 است) رئیس جمهور و رئیس حکومت مصر است.
در سال 1364 حضرت آقای خامنه ای برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.
در سال 1366 حسنی مبارک برای دومین بار رئیس جمهور و رئیس حکومت مصر شد.
در سال 1368 حضرت آقای خامنه ای رهبر ایران شد؛ دومین رهبر ایران. در همین سال اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور ایران شد.
در مرداد 1368 مردم ایران (55 درصد از واجدان شرایط رأی دادن) در رفراندوم قانون اساسی ی جدید شرکت کردند و ولایت فقیه را برای خود و برای آیندگان تغییرناپذیر کردند.
در سال 1372 حسنی مبارک برای سومین بار رئیس جمهور مصر شد.
در سال 1372 رفسنجانی برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.
در سال 1376 سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور ایران شد.
در سال 1378 حسنی مبارک برای چهارمین بار رئیس جمهور مصر شد.
در سال 1380 سیدمحمد خاتمی برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.
سال 1380 را سازمان ملل متحد «سال گفت و گوی تمدنها» نامید؛ به پیشنهاد سیدمحمد خاتمی.
حسنی مبارک در سال 1384 برای پنجمین بار رئیس جمهور مصر شد.
در سال 1384 محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد.
در شهریور 1386 اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری شد.
در سال 1388 محمود احمدی نژاد برای دومین بار رئیس جمهور ایران شد.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 در ایران، حوادثی در ایران پیش آمد.
در 24 دی سال 1389 مردم تونس موفق شدند بعد از مدت کوتاهی اعتراضات خیابانی، زین العابدین بن علی رئیس جمهور این کشور را بعد از 23 سال حکومت، مجبور به کناره گیری از قدرت کنند.
مردم تونس به مردمان کشورهای عربی و کشورهای خاور میانه (مصر و اردن و یمن و ...) قوّت قلب و امید و قدرت و شجاعت دادند.
در بهمن سال 1389 مردم مصر خواستار کناره گیری ی حسنی مبارک شدند و ممکن است جنبش آنها منجر به سقوط حسنی مبارک شود. ممکن است محمد البرادعی از چهره های جنبش دموکراسی خواهی، رئیس جمهور دولت انتقالی در مصر شود.
رئیس جمهور یمن در 10 بهمن 1389 تمام شروط مخالفان برای مذاکره را پذیرفت (روزنامه ی شرق، 10 بهمن 1389، صفحه ی یک).
سلام
محمد حسنین هیکل روزنامه نگار معروف مصری روزگاری گفته بود خاورمیانه یعنی مصر و ایران
آقا سلام
خوش به حالتان با بزرگان تلفنی حرف می زنید.
من هنوز کتابم چاپ نشده دارم فکر می کنم اگر کتابم چاپ شد و بعد متوجه شدم در بخشی از آن بر خطا بوده ام چطور با خیل عظیم! خوانندگانم ارتباط برقرار کنم و به آنها اطلاع بدهم.
اگر من ستون ثابت در برخی نشریات کذا داشتم حتماً در آنجا مطلب را به اطلاع عموم می رساندم.
کدتی پیش ریشه نای دین را تمام کردم گذاشتم کنار دیروز دیدم باید یک مقالل 20 صفحه ای را ترچمه کنم (لااقل طوری که خودم فهم کنم چی یه چی بود) بعد ادامه اش بدهم و درش را ببندم.
تا کنون اینها را نوشته ام:
در خصوص واژۀ «دین» ریشهشناسیای پیشنهاد شدهاست که نظر به بدیع بودن و شایستۀ پژوهش بودنش اینجا طرح میشود. البته عموماً تاکنون «دین» را که واژهای عربی است دخیل از daênâی اوستایی (بینش، دریافت درونی، وجدان؛ رایشلت، ص571) از ریشۀ dây (دیدن، نگریستن، همان، 576) میدانند (فیالمثل ر.ک. جفری) اما در ایراننامک، صص 51 و 52 آمدهاست: «معمولاً واژۀ اوستایی daênâ، در پهلوی dên و در فارسی دین و آیین را از ریشۀ فعلی ایرانی باستان *dai/di- به معنی دیدن (فیزیکی و روحانی، [پکرنی / لوبوتسکی، صص 390 – 392]) میدانند اما برخی دانشمندان آن را با رقص و پایکوبی که مضمون مهمی در اعیاد دینی-قبیلهای بودهاست ارتباط میدهند. هانس پیتر اشمیت در اکتاایرانیکا، سری دوم، جلد دوم، daênâی اوستایی و dhenâی ودایی را از ریشۀ IE*dεn دانستهاست به معنی روان بودن، بالیدن، جنبیدن، رقصیدن و پیچ و تاب خوردن. فعل دنیدن در فارسی نیز به معنی رقصیدن است و دنان یعنی رقصکنان: «طوطی میان باغ دنان و کشی کشان / چنگش چو برگ سوسن و پرش چو برگ نی» (منوچهری) و «چو در سبزه دید اسب را دشتبان / گشاده زبان شد دمان و دنان» (فردوسی). اشمیت در مقالۀ خود میگوید که در زبان لیتوانیایی واژۀ dainâ به معنی رقص، بهویژه رقصهای مذهبی بودهاست.» تمت. dainâ در پکرنی/لوبوتسکی ذیل مادۀ *deiε (= تکان خوردن، جنبیدن، ص 325 و 326) آمده به معنی «سرود بومی». در زبان فعلی لیتوانیایی daina آهنگ و سرود معنی میدهد. محققان واژگان اصیل زبان لیتوانیایی را نزدیکترین تلفظ به هندواروپایی آغازین= *IE میدانند. گرچه در جستجوی مفصل در اینترنت هیچ اشارهای به این قول اشمیت نیافتم اما این قول در منابع چندی آمدهاست. در زبان یونانی مواد بسیاری از صامتهای اصلی D,N در این ماده و با همین معانی (رقص و سرود) آمدهاست که طرحشان جای دیگری میباید. اما جالب اینجاست که در اغلب زبانهای اروپایی، واژگان همریشۀ انگلیسی: dance، آلمانی: tandzen، ایتالیایی: danzare، رومانیایی: dansa و غیره وجود دارد اما هنوز ریشهای متفقعلیه برایش یافت نشدهاست (ر.ک. /www.etymonline.com) و جالبتر این که برای «دنیدن» پارسی نیز ریشهای داده نشدهاست. اما از جمله استدلالهایی که برای دخیل بودن «دین» در معنی آیین در زبان عربی هست این است که در دیگر زبانهای سامی باستانی چنین واژهای وجود ندارد، برای نمونه در عبری دو واژه برای «دین=آیین» وجود دارد اول «داث» (حییم، ص84) که خود از ریشۀ «داد» = قانون پارسی است (واژههای ایرانی در نوشتههای باستانی، صص 6-8) و دیگر «اَموناه» (ایمان؛ حییم، ص18).
برادر گرامی کتابهایی را که خودتان کامل ویراستاری کرده اید نام می برید برویم استفاده کنیم؟
دستتان درد نکند.
بدرود
یم چیز دیگر
دایی من ساکن کاناداست
برای من نامه نوشته اند که چه اطلاعاتی از تونس داری.
من این ترانه را برایشان نوشته ام از شاعر قبیله مان:
اسم ترانه:
یه اتفاق ساده
(این ترانه بر اساس یک فیلم کمونیستی نوشته شده)
یه تفنگ، یه اسب، یه جاده
یه سوار، شیش تا پیاده
یه شکارچی، شیش تا نخجیر
توی بارون، زیر زنجیر
زنا مرگو روی بوم خونههاشون مویه کردن
دخترای دم بخت اسماشونو واگویه کردن
جوونا تشنۀ آتیش، زل زدن تو چشم پیرا
پیرا گفتن «حالا نه» وقتی کارو یکرویه کردن
همیشه این جوری بوده
یه تفنگ، یه اسب، یه جاده
یه شکارچی، شیش تا نخجیر
یه سوار، شیش تا پیاده
زیر بارون، موج رگبار
برکۀ خون، پشت دیوار
بوی گندم، خشم مردم-
باز یه اتفاق ساده
بدرود
سلام،
با تردید وقایع را دنبال می کنم و امیدوارم حرکت مصری ها سرنوشت انقلاب ایرانی ها را پیدا نکند و از چاله ای به چاهی ختم نشود.
به آخر تقویم تاریخ تان هم بد نبود اضافه می کردید:
سال 1389 آقای خامنه ای پس از بیست و یک سال همچنان مقتدرانه رهبر جمهوری اسلامی است.
مقاله ای گیرا که روشن ترتان خواهد گرداند. در ؛راه ها ؛چشم به راه شمایم! سلام
چینش جالب و معناداری بود ا زحوادث و تولدها.
سپاس
خیلی مقایسهی باحالی بود. با عنایت به نظرات دوستان در بخش نظرات -که به احتمال، منظور شما هم بوده است- باحالتر هم شد.
میگویند الدنیا تضر و تغر و تمر
سلام
کاش بعد از ردیف کردن این حوادث تنویر می فرمودید که بالاخره جنبش مردم مصر آنگونه که تلویزیون وطنی تبلیغ می کند تحت تاثیر انقلاب سال 57 ایران بود یا آن گونه که موسوی می گوید ریشه در حرکت اعتراضی سال گذشته مردم ایران دارد ؟
سلام
فعلاً که این موج عربی را قدرت مداران ما مصادره به مطلوبش می کنند و مردم هم لطیفه اش می کنند !
باسلام به سید بزرگوار. تحقیق بسیارجالبی بود . تقدیم شعری بمناسبت ایام آخرماه صفربه شما ودوستان وبلاگتان .
فلک را رکن ارامش شکسته
زمین از اشک غم ، در گل نشسته
ملائک جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند
کنار بستر باباست زهرا
ز غم دامانش چون دریاست زهرا
به یکسو سر به دامن بوتراب است
ز دیده اشک باران چون سحاب است
به سویى مجتبى در شور وشین است
دو دستش حلقه بر دوش حسین است
نگاه مهر و ماه و هر دو کوکب
شده خیره به حال زار زینب
همه حالى غمین دارند امشب
ز دیده اشک مى بارند امشب
ولى در این میان زهراى اطهر
بود بیش از همه دل ناگران تر
تو گویى اشک او پایان ندارد
به سینه دل ، به پیکر جان ندارد
پیام اور که عقیده در گلو داشت
هماره گوشه چشمى به او داشت
ستوده اشک از چشم ترش کرد
به حسرت سر به گوش دخترش کرد
زاسرار نهانى پرده برداشت
پیامش مژده صبح و سحر داشت
پس از ان فاطمه از گریه کم کرد
تبسم کرد و ترک رنج و سحر داشت
چو پیغمبر ز گیتى دیده پوشید
فلک در خون نشست و دل خروشید
به گریه عقده دل باز کردند
ز زهرا پرسش ان راز کردند
که اى تقوا و عصمت زا تجسم
چه بد ان گریه ها و ان تبسم
چه رازى در پیام حضرتش بود
بگفتا: ان امام الرحمه فرمود:
مباش افسرده خاطر از جدایى
تو پیش از دیگران پیش من ایى
ترا در خلوت ما راه باشد
ترا عمر کم و کوتاه باشد
رسولا، احمد، امت نوازا
ز رحمت بر سر این نکته بازا
که چون دادى به زهرا وعده وصل
به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟
به او گفتى در این ایوان نیلى
که نیلوفر ندارد تاب سیلى ؟
به زهرا گفته اى این راز یا به
چون گل پرپر شود با تازیانه ؟
تو که بر فاطمه دادى بشارت
به زخم سینه اش کردى اشارت ؟