عزت الله سحابی: اردیبهشت 1380 زندان ، اردیبهشت 1390 بیمارستان

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            الان شانزدهم اردیبهشت است. پریشب، چهاردهم اردیبهشت در وبسایت بهشت زهرا دیدم علی سحابی فرزند یداله در 30/02/1381 در بهشت زهرای تهران دفن شده است. قبل یا بعد از آن، در ویکیپدیای فارسی مدخل یدالله سحابی عکس آرامگاه یدالله سحابی را دیدم (و ظاهراً آرامگاهی که کنار مقبره ی ایشان دیده می شود مربوط به همسر ایشان است که قبل از خودش فوت کرده است). یدالله سحابی در 23/01/1381 فوت کرده است. با خودم گفتم شاید علی سحابی فرزند یداله سحابی، پسر دکتر یدالله سحابی ی معروف باشد. در گوگل نام علی سحابی را جست و جو کردم. در http://ayandenews.com/news/27585/ در خبر منتشرشده در تاریخ 14 اردیبهشت 1390 عیناً این مطلب بود:

            «همزمان با رفتن عزت الله سحابی به کما، عکسی از برگزاری نماز میت بر پیکر دکتر یدالله سحابی در بیست و پنجم فروردین 1381 منتشر شده است.

        از راست محسن کدیور ،مهندس عزت الله سحابی، دکتر احمد صدر حاج سید جوادی و مهندس علی سحابی که فراق پدر را تحمل نکرد و کمتر از چهل روز بعد درگذشت.»

            و در همان صفحه این عکس بود: 

               http://ayandenews.com/UserUpload/Image/5(105).jpg

            وقتی خبر را خواندم، که «... مهندس علی سحابی که فراق پدر را تحمل نکرد و کمتر از چهل روز بعد درگذشت»، مطمئن شدم علی سحابی فرزند یداله دفن شده در بهشت زهرا در تاریخ 30/02/1381 پسر آقای دکتر یدالله سحابی ی مشهور رحمت الله علیه است.

            بله.

            طبق http://www.ettelaat.net/Dastgha_g_asegara_d_migoeead.htm  عزت الله سحابی پس از آزاد شدن چنین گفته است:

            «من ابتدا چهار ماه در یک سلول انفرادی حدودا سه متری بسر بردم. پس از آن به مدت دو ماه به یک سلول انفرادی دیگر که کمی بزرگتر از سلول اول بود منتقل شده است. در اثر فشارهای زندان در 19 خرداد سال 1380 دچار عارضه قلبی شدم و به مدت 9 ماه در بیمارستان بقیه الله، در یک اتاق انفرادی بستری شدم که مامورین نیز در اتاق مجاور مراقب من بودند

            قاعدتاً یعنی ایشان در اردیبهشت 1380 در زندان بوده است.

            بله. عزت الله سحابی در اردیبهشت 1380 در زندان بوده، و پدرش (یدالله) و فرزندانش (حامد و هاله) نگران او بودند. الان در اردیبهشت 1390 عزت الله سحابی در بیمارستان در حالت کُما است و پدرش از دنیا رفته است و دخترش (هاله سحابی) در زندان است.

نفت و دیکتاتوری

              بسم الله الرحمان الرحیم. 

                                        http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/show_image.php?id=20578&SSOReturnPage=Check&Rand=0

            ظاهراً از مشهورات است که مهمترین دلیل یا یکی از مهمترین دلایل دیکتاتوری در ایران، وجود نفت است. سخنانی از دکتر فریبرز رئیس دانا را نقل می کنم، که مخالف ارتباط بین دیکتاتوری در ایران و وجود داشتن نفت است. سپس نظرات خودم را می گویم.

            فریبرز رئیس دانا ( در گفت و گوی بیژن مومیوند با او)، «نفت، حاکمیت ملی و دموکراسی»، ضمیمه ی روزنامه ی شرق با عنوان «راه ناتمام»، اسفند 1384، صفحه ی 21 (از صفحه ی 22—21):

            «[سؤال:] در چند سال اخیر نظریه ای در سطح حوزه های عمومی مطرح شده و آن این است [در اصل: و آن دین است] که یکی از علل دوام استبداد در ایران را وجود نفت معرفی می کند و این که اگر در ایران نفت وجود نداشت و دولت از نظر اقتصادی به درآمد نفت اتکا نداشت نمی توانست به استبداد و خودکامگی ادامه دهد.

            [جواب فریبرز رئیس دانا:] این نظر کاملاً اشتباه و غیر علمی است. مطالعات آماری هرگز چنین چیزی را نشان نداده است. اگر منظور این است که دولت بزرگ است و باید کوچک شود و مشارکتی و دموکراتیک شود، این زمین تا آسمان با حرف های راست های افراطی اقتصادی تفاوت دارد.

            [سؤال:] چون دولت درآمد خودش را دارد و به طبقات اجتماعی و مردم از نظر اقتصادی هیچ نیازی ندارد و می تواند ...

            [جواب فریبرز رئیس دانا:] نه این نظریات غیر علمی است و آلترناتیوی که می دهد گسترش بخش اختصاصی است ــ و نه خصوصی و مشارکتی. من از آلترناتیو این نظر شروع می کنم: 1 ــ ایراد این آلترناتیو این است که بخش خصوصی چقدر باشد. 50 درصد باشد، 60 درصد باشد این نظریه گنگ است و مشخص نمی کند که بخش خصوصی چقدر باشد دموکراسی می تواند بیاید. 2 ــ خانم زهرا آرات مطالعات آرمانی [سیدعباس سیدمحمدی: احتمالاً یعنی «آماری»] و اقتصادسنجی دقیقی که در یک کتاب چاپ کرده نشان داده که هیچ رابطه معنی داری بین اندازه دولت و بخش خصوصی با دموکراسی وجود ندارد برای روشن شدن مسئله نمونه هایی را بیان می کنم، بزرگترین بخش خصوصی را ترکیه دارد ولی ارتش مثل لاشخور هر آینه [سیدعباس سیدمحمدی: احتمالاً «هر آن»] می تواند فرود آید تمام آزادی ها را از بین ببرد و بارها این کار را کرده، اما بخش دولتی بسیار بزرگی را هند داشته و همیشه هم دموکراسی داشته. اسرائیل هم بخش دولتی بزرگی داشته اما همیشه سعی دموکراسی داشته. 3 ــ ایراد دیگر این نظریه این است که اصلاً نمی گوید منظورش از دموکراسی چیست ... من فکر نمی کنم دولت ونزوئلا دموکراتیک نباشد، با اینکه نفت هم در اختیار دارد. هوگو چاوس با 66 درصد آرا انتخاب شده چون طرفدار حزب زحمتکشان است دموکراسی نیست اگر طرفدار یاوه گویان مفت خور شکم فربه باشد دموکراسی است. نه آقایان اقتصاددان وابسته که تا دیروز از نولیبرال ها و حالا از نومحافظه کاران فرمان می برند نمی توانند بپذیرند که دموکراسی راست آن است که بتواند اقشار پایین را به بالا بیاورد و چون اقشار پایینی تا زمانی که عقب بمانند می توانند به دلیل محرومیت چوب لای چرخ آزادی بگذارند. دست کم نان و ضرورت های زندگی برایشان اولویت دارد. من معتقدم که دولت را باید دموکراتیک کرد نه این که چوب حراج به دارایی ملت زد. وقتی دولت دموکراتیک شود خود همان دموکراتیزه شدن جامعه نشان می دهد که بخش خصوصی چقدر و بخش دولتی چقدر باشد. اقتصاددانان راست گرای چهارده امضایی الان نمی توانند بگویند حد نهایی کدام است چون آنها دموکراتیک نیستند باید در یک نظام دموکراتیک نمایندگان کارگران، دهقانان، زحمتکشان بنشینند و اندازه را تعیین کنند. آقایان معتقد هستند که چون دولت بزرگ است دموکراسی به وجود نمی آید. حضراتی که یک بار پای یک بیانیه و سندی را که از آزادی یک زندانی سیاسی و از دموکراسی دفاع می کند دفاع بکند امضا نکرده اند چگونه می خواهند به مردم بگویند طرفدار دموکراسی هستند. آن هم از راه حذف وظایف دولت برای رفاه و زندگی مادی مردم محروم. این آقایان دستمزد بگیر از جریانی هستند که سال ها در این کشور آزادیخواهان را متوقف کرده.

            ... علت این که درآمد نفت خوب کانالیزه نشده غیر دموکراتیک بودن اقتصاد ما است. ما اقتصاد مشارکتی می خواهیم، ما دموکراسی مشارکتی و مشارکت توده ها را در زندگی می خواهیم. چوب حراج زدن به منابع نفتی به نفع چند سرمایه دار بی سواد و پرخواه راه حل نیست بلکه دموکراتیزه شدن تمام عیار اقتصاد و جامعه راه حل نهایی است. آن چیزی که نطفه های اولی ای از آن در زمان زنده یاد دکتر مصدق شکل گرفت.»

            پایان نقل سخنان دکتر فریبرز رئیس دانا.

            در گوگل یازده اردیبهشت 1390 جست و گوی زهرا آرات چهار نتیجه داد که هر چهار نتیجه فیلتر است. در http://www.tabja.com/Negaresh/negaresh%201/raisdana.htm چنین است: «حاضری دیگر در خصوص ارتباط انباشت سرمایه، دموکراسی و امپریالیسم پرسید که وی در پاسخ گفت در تحقیقات تز دکترای یک اقتصادسنج به نام زهرا آرات با اشاره به استدلالات معینی آمده، اینکه سرمایه داری و گسترش بخش خصوصی دموکراسی به ارمغان می آورد در آمار غلط است. او دلیل اورده بود که سرمایه گذاری خصوصی در ترینیداد و توباگو، اسرائیل و هند نبوده اما آنها دموکراسی خوبی را تجربه کرده اند و برعکس آنان ترکیه. اما از نظر من سرمایه داری ضامن دموکراسی نیست، زمان رفسنجانی 35 درصد، زمان خاتمی 54 درصد و اینک بیش از 65 درصد اقتصاد خصوصی است اما چرا منجر به دموکراسی نمی شود؟ آب زیر کاه هستند و به روی خودشان نمی اورند و می گویند خصوصی سازی نشده! نگاه کنید به اتاق بازرگانی و امثالهم و انتخابات شان و فعالیت های شان. اما تنها کسانی که چوب لای چرخ ازادی می گذارند همین ها هستند. از نظر من بورژوازی نیست که دموکراسی می اورد، تشکل های چپ، کارگری، زنان و دانشجویان هستند که به سوی دموکراسی رهنمون می شوند. در مورد امپریالیسم هم نمی توان لزوما گفت هرکس که با امپریالیسم مخالف است، موافق دموکراسی است.»

            نظر سیدعباس سیدمحمدی:

            من گمان می کنم عمر دیکتاتوری در ایران و در جهان، بیشتر از عمر نفت است. صدها سال قبل از این که نفت باشد، ایران دیکتاتوری بوده. شاید الان در دنیا، نفت است که در چنگال دیکتاتورها و مافیاهای اقتصادی و مافیاهای قدرت است. نفت که زبان ندارد. نفت که جان ندارد. ما انسانها هستیم که می توانیم از ابزار نفت، برسیم به جامعه ای خوب، و برسیم به جامعه ی دیکتاتوری. من گمان می کنم دلیل اصلی ی دیکتاتوری در ایران، نفت نیست. گمان می کنم از بس این مطلب گفته شده و شنیده شده که «علت دیکتاتوری در ایران نفت است» و چون ماها معمولاً چیزی را که زیاد بگویند و زیاد بشنویم قبول می کنیم، پذیرفته ایم که تقصیر بر گردن نفت است. البته من قسمتهائی از سخنان دکتر رئیس دانا را هم با دیده ی تردید نگاه می کنم. توضیح می دهم.

            دکتر فریبرز رئیس دانا درباره ی ارتباط نفت و دیکتاتوری در ایران با قاطعیت فرموده است: «کاملاً اشتباه و غیر علمی است. مطالعات آماری هرگز چنین چیزی را نشان نداده است.» خُب. غیر علمی، طبق کدام علم؟ از دید علم اقتصاد، غیر علمی است؟ از دید علم جامعه شناسی، غیر علمی است؟ از دید علم سیاست، غیر علمی است؟ مطالعات آماری، چه قدر توانائی دارد که ارتباط داشتن بین نفت و دیکتاتوری را، نشان بدهد؟ همچنین مطالعات آماری ی یک نفر اقتصادسنج محترم به نام خانم زهرا آرات، در بحثی به عظمت ِ ارتباط داشتن یا نداشتن نفت و دیکتاتوری، این اندازه سندیت و اهمیت و وجاهت دارد که کلاً نفی کند ارتباط نفت و دیکتاتوری در ایران را؟

            البته تکرار می کنم من دلیل اصلی ی دیکتاتوری در ایران را نفت نمی دانم، و شاید اصولاً دلیل اصلی اش «یک دلیل» نباشد، که ما دنبال آن «یک» دلیل بگردیم. ولی ارتباط بین نفت و دیکتاتوری را کلاً هم مردود نمی دانم.

نیکی کنید ، خداوند نیکوکاران را دوست دارد

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            وَ أحسِنوا إنّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنینَ / و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد (بقره، 195، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی). 

                             http://www.tehrannama.com/uploads/posts/2011-02/1296744031_657277-travel_picture-racial_tolerance.jpg

آیا هنر بودن ورزش جودو به این است که دست به پای حریف نخورد؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            در قوانین جدید جودو، گمان کنم یعنی از حدود سال ۱۳۸۸، غیر از موارد استثنائی، نمی توان پای حریف را با دست لمس کرد. در صورت تمایل به گفت و گوی بنده و آقای مهدی اصغری (متولد 1961، کمربند سیاه جودو (دان 5؟)، تحلیلگر و نویسنده ی جودو) در ذیل http://www.persianjudo.com/?p=828#comment-260 توجه کنید:

1.                               seyyed abbaas seyyed mohammadi says:

20/04/2011 at 3:42 am

سلام علیکم
ممنون می شوم جواب سؤالم را از طریق ایمیلم بدهید
آیا قوانین جدید جودو
جدید یعنی از حدود یک سال قبل به این طرف
که در جودو اصولاً نمی توان پای حریف را لمس کرد
آیا واقعاً به زیبائی ی جودو اضافه کرده است؟
من وقتی تمرین می کنم و می دانم دستم حق ندارد به سمت پای حریف برود
احساس گیجی بهم دست می دهد
آیا حرفهایی که می زنند
که جودو شده بود کشتی
و زیبائی ی جودو از بین رفته بود
و این قانون جدید را گذاشتند
این حرفها درست است؟
با احترام
seyyed_mohammadi@yahoo.com
تهران
سیدعباس سیدمحمدی

Mehdi Ascari says:

21/04/2011 at 5:53 am

برای همین اسم این ورزش را گذاشتند هنر..هنر جودو.سابقا فنون کشتی سامبو و کشتی آزاد و فرنگی در جودو استفاده میشد و به همین دلیل اروپائیان بخت زیادی برای تصاحب مدال داشتند. هم اکنون بیشتر فنون ژاپنی و به همین دلیل هم ژاپنیها تمام مدالهارو درو کردند.کلیه فنون پرتابی زیبا هستد. مسلما ما جودوکاها بیشر روی فنون اصلی حساسیت داریم ..اوچی ماتا یا کوچیگاری..کاتاگروما واقعا هیجان انگیزند.

seyyed abbaas seyyed mohammadi says:

26/04/2011 at 10:39 pm

سلام علیکم 

[..........]
من قبلاً هم برای شما کامنت گذاشتم و درخواست کردم از طریق کامنت وبلاگم یا از طریق ایمیلم جواب بدهید
اما شما مثل این که
 
……… 

به هر حال لطف کردی جواب دادی
اما راستش جواب شما فرقی با جواب کلیشه ای ی مربیان جودوی من در تهران ندارد
این چه ورزشی است که هنر بودنش به این است که دست شما به پای حریف اصلاً برخورد نکند
کسی مگر گفته بود جودکاها روی فنون پرتابی و اوچی ماتا و کاتا گوروما حساسیت نداشته باشند؟
الان مبارزه در جودو شده کاریکاتور

ببخشید
بهتر نیست نوشابه برای خود باز نکنیم؟
جودو هنر است؟
کاراته چغندر است؟
کشتی چغندر است؟
تکواندو چغندر است؟
جودو همین جوری همین جوری اش ظاهراً در دنیا کمترین طرفدار را دارد در میان ورزشهای رزمی
حالا واقعاً زعمای کودوکان یا فدراسیون جهانی ی جودو هنر به خرج دادند تا این جودوی کم طرفدار را آئین نامه کنند که نکند دستتان بخورد به پای حریف
و اگر اعتراض شد و سؤال شد
جواب بدهند که
آخه برای همین اسم این ورزش را گذاشتند هنر؟
آیا کشتی ی فرنگی از کشتی ی آزاد هنرتر است، چون دست به پای حریف نمی خورد؟

شما خودت یک مقدار تناقض هست در سخنانت
ابتدا می گوئی این ورزش را هنر نامیدند
بعد می گوئی جودو طوری بود که اروپائیها مدال می گفتند و حالا با قوانین جدید ژاپنیها مدالها را درو می کنند
خب
بالأخره مقصود از قوانین جدید این است که این ورزش
هنرتر
بشود یا این است که مدالها را کمتر اروپائیها و بیشتر ژاپنیها کسب کنند؟

جودو ذاتاً یک مقدار شباهت دارد به کشتی آزاد و یک مقدار شباهت دارد به کشتی فرنگی و یک مقدار شباهت دارد به سامبو
خب طبیعی بود در جودو تکنیکهایی ببینیم که به فنهای کشتی شباهت داشته باشد
اما خب جودو تکنیکهایی داشت خاص خودش
چرا جودو باید خجالت بکشد که تعدادی تکنیک دارد که شبیه کشتی است؟
راهش این است جودو بیشتر از این که شبیه کشتی ی آزاد باشد بشود شبیه کشتی ی فرنگی؟
حالا خجالت نمی کشد دیگر؟
حالا خود را هنرتر می داند؟

علاقه داشتم می شد جز با جناب عالی
با افرادی مانند آقای بهروز سرشار که قاعدتاً پخته تر و جامعتر از جناب عالی هستند صحبت می کردم و ایشان نظرشان را راجع به این مسائل می فرمود

با احترام
تهران
سیدعباس سیدمحمدی

در سلطنت مشروطه درایران پادشاه قدرتی نداشته ومقام تشریفاتی بوده؟

           

بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) پیغام بنده برای حمیدرضا مسیبیان در فیسبوک ایشان:

«سلام علیکم.

نوشته ی شما در

http://naghddrmosadegh.blogfa.com/post-23.aspx

را خواندم. البته نه خیلی دقیق.

فرمودید:

«آیا شاه در کشور مشروطه حق عزل نخست وزیر را دارد؟

در بحث مجلس و رفراندوم و ... نشان دادیم که با توجه به رای بزرگ مردم هرگز هیچ کس حق عزل دکتر مصدق را نداشته و با توجه به وجود مجلس و درخواست انتخابات مجدد و ... هم سایر مسائل بی­نیاز از بحث هستند.

اما صرف نظر از این موارد باید به یک نکته دیگر هم در بحث فرمان شاه اشاره کرد و آن اینکه به طور کلی شاه حق عزل نخست وزیر را حتی در غیاب مجلس هم نداشته است چراکه به طور کلی در مملکت مشروطه شاه قدرتی نداشته و به خصوص وقتی که نخست وزیر کشور رای اعتماد مجلس قبلی را داشته به هیچ وجه شاه صلاحیت هیچ اقدامی ندارد.»

لطفاً توجه کنید:

مگر طبق بند اول اصل 26 قانون اساسی ی مشروطیت، شاه یکی از سه منشأ قانونگذاری نبوده و شاه یکی از سه نهاد دارای حق قانونگذاری نبوده؟

مگر طبق بند سوم اصل 26 قانون اساسی ی مشروطیت قوه ی اجرائیه مخصوص پادشاه نبوده؟

مگر طبق اصل 50 قانون اساسی ی مشروطیت فرمانفرمای کل قشون برّی و بحری با پادشاه نبوده؟

مگر طبق اصل 46 قانون اساسی ی مشروطیت عزل و نصب وزرا به موجب فرمان پادشاه نبوده؟

بنده گمان می کنم جناب عالی و بعضی از محققان، شاه ایران طبق قانون اساسی ی مشروطیت را با شاه یا ملکه در نظامهای مشروطه ی دیگر که در آن نظامها آن شاه یا ملکه قانوناً قدرت و اختیارات ندارد، اشتباه گرفته اید. مقام حقوقی ای که قوه ی اجرائیه طبق قانون اساسی مختص او باشد و فرماندهی ی کل نیروهای مسلح کشور طبق قانون اساسی مختص او باشد و طبق قانون اساسی  یکی از سه منشأ قانونگذاری باشد و یکی از سه نهاد دارای حق قانونگذاری باشد، این مقام حقوقی، چه گونه «قدرتی ندارد»؟

اصولاً عنوان نوشته ی شما، که «آیا شاه در کشور مشروطه حق عزل نخست وزیر را دارد؟»، دارای اشکال است. شمایی که ظاهراً مقید هستید مسائل را «دقیق» بررسی کنید. کدام کشور مشروطه؟ مگر تمام کشورهای مشروطه، شاهشان و نخست وزیرشان و مجلسشان اختیاراتشان یکسان است؟

یک مطلب دیگر عرض کنم. آیا اقدام مقام مافوق علیه مقام مادون، «کودتا» است؟ آیا قانوناً، شاه مقام مافوق بود یا دکتر محمد مصدق؟ بنده گمان کنم تمام کودتاهای دنیا، اقدام نظامی یا غیر نظامی ی مقام زیردست و مقام مادون علیه مقام بالادست و مقام مافوق بوده، یعنی مقام زیردست، از اختیارات و قدرت نداشته اش استفاده می کند و مقام مافوق خود را (معمولاً رئیس مملکت را) کنار می زند و خود قدرت را به دست می گیرد. آیا شاه رئیس مملکت بود یا نبود؟ اگر رئیس مملکت و فرمانده ی کل قوای مسلح و یکی از نهادهای قانونگذاری و مقامی که قوه ی اجرائیه مخصوص او بوده، مقام مادون خود را، ولو خارج از قوانین، و ولو با قوه ی قهریه ی داخلی و بیگانه، کنار بگذارد، این را «کودتا» می نامند؟

من احتمالاً عین این پیغام را (یا با کمی تغییر) می گذارم در وبلاگم.

با احترام.

تهران.

سیدعباس سیدمحمدی.»

دو) جواب حمیدرضا مسیبیان (چند کلمه را سیدعباس سیدمحمدی نقطه چین کرده است):

«درود بر شما

بهتر بود این مسائل را در وبلاگ مطرح میکردید که همانجا پاسخ دهم. از این به بعد هم همانجا طرح کنید اما این بار به احترام شما اینجا پاسخ میدهم.


اولا شما مطلب را دقیق میخواندید و اشاره به اصول 64 و 44 را هم میدید پاسخ خود را میگرفتید چراکه به صراحت در قانون تاکید شده شاه از هر مسئولتی مبرا است. در ثانی قانون مشروطه ایران الگوبرداری از بلژیک بوده و شاه دقیقا تشریفاتی بوده است. کما اینکه در زمان مشروطه این روند در حال تکامل بود.

از این گذشته خود شاه هم گزارش هیات هشت نفره در مورد تشریفاتی بودن قدرت شاه را تائید کرده بود(چند ماه قبل از کودتا) و در انقلاب هم بارها خواهان ایفای همان نقش شده بود. با این تفسیر هم قانون تصریح دارد که شاه هیچ مسئولیتی ندارد و هم شاه آن را قبول کرده است.


در مورد مقام مافوق و مادون هم وقتی شاه کاملا تشریفاتی بوده مشخص است که اصلا حق دخالت نداشته چه رسد به بحث مادون و مافوق... گرچه در نظام های دیکتاتوری هم کودتای نظامی میتواند توسط مقام مافوق انجام گیرد و مهم تسلط بر قوای مسلح است. [..........]


در مورد مطالب شما هم توجه کنید اولا هیچ کدام از این موارد در قانون مشروطه نبوده و در متمم قانون بوده اند. در ثانی در اصل 27 بوده است. اما شما اصل را هم کامل نخواندید و همان اصل 27 در ماده اول تصریح شده که استقرار قوانین منوط به تصویب مجلس است. یا در مورد قوه اجرائی هم در بند سه تاکید شده قوانین و احکام توسط وزرا و به نام شاه و طبق قانون اجرا میشوند. قانون هم تاکید دارد که وزیران حق ندارند دستورات کتبی یا شفاهی شاه را مستمسک قرار دهند. لذا این موارد همگی تشریفاتی است. کما اینکه در انگلیس هم نخست وزیر باید فرمانش را از ملکه بگیرد یا استعفا را به او بدهد. یا قوانین را برخی به توضیح شاه یا ملکه میدهند. اما این موارد همه فقط و فقط تشریفات است. تعریف مشروطه هم کاملا مشخص بوده و شاه یا ملکه یا امپراتور در آن کاملا تشریفاتی هستند. بهتر است بقیه بحث را هم در وبلاگ پیگیری کنیم که برای سایرین هم قابل روئیت باشد.


اما در کل دوست عزیز یک نکته را بگویم که مشکل منتقدان دکتر مصدق نقد او نیست بلکه مشکل اینان مخالفت با آزادی است. مثلا خود شما اگر قبول داری آزادی حق مردم است که باید بپذیری شاه باید تشریفاتی گردد. در آن صورت مشخص است شاه خیانت کرده است. اما اگر به قول شما شاه باید حاکم مطلق العنان کشور باشد که بحثی نیست

به امید آزادی»

سه) سیدعباس سیدمحمدی:

«سلام علیکم.

شما نص اصول قانون اساسی ی مشروطیت را، توجه نمی کنی، و می گوئی قانون اساسی ی ایران الگوبرداری از بلژیک بوده.

عرض کردم، طبق نص قانون اساسی، که البته گمان کنم می دانید قوانین مجلس نمی توانسته ناقض یا مغایر اصول قانون اساسی باشد، پادشاه فرمانده ی کل قوای مسلح بوده و قوه ی اجرائیه مخصوص او بوده و حق عزل و نصب وزیران به فرمان او بوده و پادشاه یکی از سه منشأ قانونگذاری بوده و یکی از سه نهاد قانونگذاری بوده، و پادشاه مشخصاً رئیس مملکت بوده. شما با همه ی اینها، جوابی که به ذهنت می رسد، این است که قانون اساسی ی مشروطیت ایران الگوبرداری از بلژیک بوده؟  و می گوئی «شاه مقام کاملاً تشریفاتی بوده»؟ خب من چه بگویم به شما؟ وقتی شما به مقامی که رئیس مملکت بوده و فرمانده ی تمام نیروهای نظامی و انتظامی بوده و قوه ی اجرائیه ی مملکت مخصوص او بوده و یکی از سه نهاد قانونگذاری بوده و عزل و نصب وزیران به فرمان او بوده، و اینها تمامش طبق نص قانون اساسی ی مشروطیت بوده، به این مقام می گوئی «مقام کاملاً تشریفاتی» و می گوئی «قدرتی نداشته»، به راستی من چه می توانم بگویم به شما؟»

چهار) حمیدرضا مسیبیان ـ سیدعباس سیدمحمدی:

«به شما نوشتم در نص قانون اساسی مشروطیت به صراحت نوشته شده شاه از هر مسئولیتی مبرا است. لذا همه موارد تشریفاتی هستند. باز هم به شما گفتم خود شاه هم این مساله را تائید کرده بود. بیش از این فکر نکنم جای بحثی در فیس بوک باشد. اما در وبلاگ پاسخگو هستم»

پنج) سیدعباس سیدمحمدی ـ حمیدرضا مسیبیان:

سلام علیکم.

جناب عالی راهی جز طفره رفتن و استنادهای مغلوط و مخدوش به قانون اساسی نداری.

به طور کاملاً واضح، مقام حقوقی ی پادشاه مشروطه ی ایران، اختیاراتی داشته تقریباً مشابه مقام حقوقی ی رئیس جمهور ایالات متحده ی آمریکا و اختیاراتی داشته تقریباً مشابه مقام حقوقی ی رهبر جمهوری ی اسلامی ی ایران و تقریباً مشابه رئیس جمهور در غالب کشورهای ریاستی. پادشاه مشروطه به طور کاملاً واضح و طبق نص قانون اساسی مقامی بوده دارای این اختیارات و این جایگاه ها: رئیس مملکت؛ مقامی که قوه ی اجرائیه ی مملکت مخصوص او بوده؛ فرمانده ی کل قوای مسلح بوده؛ عزل و نصب وزیران به فرمان او بوده؛ مقامی که یکی از سه منشأ قانونگذاری بوده و یکی از سه نهادی بوده که حق قانونگذاری داشته. شما در برابر تمام این اختیارات و قدرتها که پادشاه مشروطه ی ایران به طور واضح طبق نص قانون اساسی داشته، دو ادعا می کنی: یک: «پادشاه مشروطه قدرتی نداشته»، دو: «پادشاه مشروطه مقام کاملاً تشریفاتی بوده»، و دو استدلال ارائه می کنی: یک: قانون اساسی ی مشروطیت ایران، الگوبرداری بوده از بلژیک، و دو: پادشاه ایران طبق قانون اساسی از مسئولیت مبرّا بوده است. هر دو استدلال شما فاقد ارتباط به موضوع است و جوابگوی بحثهای ما نیست. این که مقامی وظیفه ای دارد اما اختیارات متناظر با آن را ندارد (مانند رئیس جمهور ایران که مسئول اجرای قسمتی از قانون اساسی است اما ظاهراً اختیاراتش را ندارد) و این که مقامی اختیاراتی دارد اما اصولاً پاسخگو نیست به تشکیلات اساسی ی مملکت (مانند ...)، مورد اول نفی کننده ی وظایف آن مقام و مورد دوم نفی کننده ی اختیارات آن مقام نیست.

            پادشاه مشروطه طبق قسمتهای مختلف قانون اساسی، دارای قدرت و اختیارات سیاسی بوده. بدون شک. این که طبق قانون اساسی، که شما فرمودی، و درست هم نقل کردی، پادشاه از مسئولیت مبرّا بوده، این به هیچ وجه نفی کننده ی قدرت سیاسی و اختیارات سیاسی ی گسترده و همه جانبه ی پادشاه مشروطه نبوده. این که پادشاه از مسئولیت مبرّا است، این یعنی این که پادشاه که قانوناً فرمانده ی کل نیروهای مسلح است، فرمانده ی کل نیروهای مسلح نیست؟

            با توجه به پیشنهاد و علاقه ی شما مبنی بر طرح شدن مسائل در وبلاگ، بنده این گفت و گو را در وبلاگم منتشر کردم. شما به هر طریقی بتوانی پاسخگوی ادعاها و استنادهای مغلوط و نادرستت باشی، خوب است.

            طبق آنچه تا این لحظه از جناب عالی مشاهده کردم، علائق جناب عالی به مرحوم دکتر مصدق، مانع شده بتوانید واضحات قانون اساسی ی مشروطیت را بررسی کنید.

            بنده اجمالاً از عنوان «سلطنت مشروطیت» این را متوجه می شوم که سلطنتی که مقیّد به قانون است. از عنوان «سلطنت مشروطیت»، به خودی ی خود نمی شود فهمید مقام حقوقی ی پادشاه یا ملکه، تشریفاتی است یا قدرت اجرائی و سیاسی دارد. شما با تکیه کردن به این که «سلطنت مشروطیت یعنی پادشاه تشریفاتی است» (که به نظر من ادعایی غلط است) و استناد به این که «پادشاه ایران در قانون اساسی ی مشروطیت از مسئولیت مبرّا بوده»، قدرت اجرائی و سیاسی ی پادشاه مشروطه ی ایران را نفی می کنی.

            لازم می دانم بگویم بنده، در بحث فعلی، منتقد مرحوم دکتر محمد مصدق نیستم، چون ظاهراً این بهانه برای عزیزان ممکن است ایجاد شود که پشت نقاب «مصدق دوستی» و پشت نقاب «به امید آزادی» قرار گیرند و خیال کنند استدلالها و استنادهای مغلوط و مخدوش آنها مصداق مصدق دوستی است و عرایض بنده از باب نمی دانم سلطنت خواهی یا این مسائل است. عرایض بنده، نادرست بودن ادعاهای شخص جناب عالی است. بنده مرام سیاسی ام «دموکراسی ی واقعی» است، و «دموکراسی ی واقعی» را این طور تعریف کرده ام:

            «در هر جامعه ای، اسلامی یا مسیحی یا الحادی، مردم باید بتوانند مقدّرات سیاسی و اجتماعی ی خود را تعیین کنند. مقدّرات سیاسی و اجتماعی، یعنی انتخاب کاملاً آزاد مقامهای سیاسی ی مؤثّر، و انتخاب کاملاً آزاد نوع حکومت. حق مطلق تعیین مقدّرات سیاسی را من «دموکراسی ی واقعی» می نامم.»

با احترام.