بسم الله الرحمان الرحیم.
حدود یک ماه قبل، در صفحه ی اینترنتی ی دکتر سیدمحمد صُحُفی، شعری از امیرهوشنگ ابتهاج دیدم:
«به سان ِ رود، که در نشیب درّه سر به سنگ می زند، رونده باش، امید هیچ مُعجزی ز مرده نیست، زنده باش.»
وقتی این شعر را دیدم، علاقه مند و کنجکاو شدم ببینم در شعر کلاسیک فارسی، آیا لفظ «مُعجز» را به زیبائی ی امیرهوشنگ ابتهاج در شعر یادشده، به کار برده اند یا نه. حدود صد (گمان کنم صد یا صد و یک یا صد و دو) «معجز» در مصرعها و بیتهای مختلف شعر شاعران کهن فارسی دیدم. یک به یک خواندم. طبق شمّ بنده و ذوق بنده، در آن حدود صد «معجز» در شعر کلاسیک فارسی، حتا یکی نبود که به زیبائی ی این «معجز» باشد:
«به سان ِ رود، که در نشیب درّه سر به سنگ می زند، رونده باش، امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.»
چرا؟
نجف دریابندری در کتاب گفت و گو با نجف دریابندری (گفت و گوکننده: مهدی مظفری ساوجی)، تهران، انتشارات مروارید، چاپ اول 1388، چاپ دوم 1389، صفحه ی 259، درباره ی ابتهاج گفته است «تسلطی که بر زبان فارسی و ظرفیت ها و ظرافت های این زبان دارد»، و «تصویرهایش هم جالب است»، و: «از لحاظ محتوا هم گاهی بسیار جالب است. چون عمدتاً محتوای غزل هایش اجتماعی است. البته آن طور که غزل می تواند اجتماعی باشد.»
نجف دریابندری در قسمتهایی از کتاب نامبرده، از شعر نوی منحط و شعر نوی مترقی، و از شعر کهن منحط و از شعر کهن درخشان سخن گفته است. درک من از سخنان ایشان چنین است.
شاید:
شاعران شعر کهن، لغت خاص «معجز» را، وقتی قرار بود در شعرشان بگنجانند، تقریباً معلوم بوده چه گونه این لغت را به کار می برند و چه هنرنمائی ای می توانند انجام دهند با این لغت خاص. این لغت غالباً قبل یا بعد از نام یکی از پیامبران می آمده. تقریباً معلوم بوده در ساختمان شعر، که یک جزئش لغت «معجز» است، ورود لغت «معجز» به این ساختمان، چه گونه است. اما. اما ظاهراً در شعر نو، ورود لغت «معجز» به شعر، و شاید ورود بسیاری از لغتها، و سهیم شدن آن لغتها در ساختن شعری درخشان، تنگناها و نکته ها و ویژگیهای شعر کهن را ندارد، و نوع خاصی امکان خلاقیت در آن است. شاهد:
«به سان ِ رود، که در نشیب درّه سر به سنگ می زند، رونده باش، امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.»
البته استنباطم از سخنان نجف دربابندری را تکرار می کنم: شعر نو، منحط دارد و مترقی، و شعر کهن هم، درخشان دارد و منحط.
سلام
به " اسطنباتتان " شک نکتید!
چه شعر نرمی.
جب اعصابی داری سید اینها را می خوانی .... اما مگر اخلاف این آقایان مشکلاشان با این مفاهیم حل شده است ؟ از آنان چه انتظار ؟
سال 2011 میلادی (اصلا چرا 2011 از محاکمه سقراط حساب کن چند سال می گذرد ؟) ... یکی از این بزرگان حاضر که همشهری رند شیراز هم هست می فرماید : " مشکل مهم دستگاه قضایی ما دنبالهروی از نظام ناسالم قضایی غرب است که برای انتقال پرونده از کلانتری به دادگستری و سپس تشریفات انتخاب وکیل و توصیه وکیل به مجرم که تمام اقرارهای صریح و ثبت شده در مراحل اولیه را انکار کند و متهمساختن مسئولین انتظامی به شکنجه، سپس رفتن در نوبت چندماهه و بعد از مدتی صدور حکم بدوی و رفتن به دادگاه تجدیدنظر و سرانجام صادرشدن یک حکم بیرمق بعد از ماهها که نه تنها بازدارنده نیست بلکه اراذل و اوباش را جسورتر میکند. "
این آقا فلسفه محاکم قضایی جدید را هنوز درک نکرده !! ... فلسفه ی گرفتن وکیل , حق متهم برای تجدید نظر ! ... حالا خوب است دادگاه های ما هیئت منصفه ندارد !
می فرمایند : " پیشنهاد ما این است که باید شعبه قضایی به سبک دادگاههای امیرمؤمنان علی(ع) با حضور چند مجتهد شجاع برای این کار تشکیل شود و با دقت، ولی با سرعت و حذف تشریفات، حداکثر در عرض یک هفته این مجرمان را به اشد مجازات اعمالشان برسانند تا بقیه عبرت بگیرند و حساب ببرند و مجلس محترم مشکلات قانونی آن را نیز حل کند. "
خوب . این هم راه حل این آقاست دیگر . به قول محمد قائد بعضی می پندارند که علت وجود شر در جهان این است که گیتی , به عنوان مزرعه آخرت , یکبار تا کنون به طور کامل هرس نشده است و اگر بشود , پلیدی از زمین رخت خواهد بست .
اما در مورد آن بزرگوار که اشاره کرده بودی حد وسط بودند , بله . قطعا بودند و هستند کسانی که انتخابات و رای دادن زنان و ... را کفر محض می دانند . اما مسئله ای که ذهن مرا مشغول می کند این است که این جریان فکری در زمان انقلاب چند درصد از جامعه را نمایندگی می کرد ؟ به راستی چند درصد از جامعه ایران بدینگونه می اندیشیدند ؟ به عبارت دیگر , آن بزرگواری که "میانگین" جریان های فکری بود , آیا "میانگین وزن دار" هم بود ؟
با سلام
البته در صورت عرضه شیر خر تقاضای شیر گاو کم خواهد شد!!!
البته هر ویراستاری ممکن است برخی نکات ویراستاری را فراموش کند از تذکر شما متشکرم.
باشد
در را ببند
چهارمیخش کن به رسم فراموشی
وقفلی بزن از جنس یخ.
کلیدش را هم به دهان کلاغان بیانداز.
سلام
من دعوا و اختلاف بین طرفداران شعر نو و کهن را نمی فهمم هر دو آنها قالب متفاوت یک هنرند
اگر بقول شفیعی کدکنی لحظه ناب سرودونی در کار باشد شعر نو و کهنه ندارد زیبا و دل انگیز است
فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم
بس که میآیدم از دیدن بالای تو خوش!
(عرفی شیرازی)
سلام
شعر زییا و امیدبرانگیزی بود با داوریای معقول.
نگاه من به نظام سیاسی کشور هم چیزی شبیه نگاه شما به شعر نو و کهن است. نه موافقت تمام عیار و نه مخالفت تمام عیار.
سپاس از یادآوری شما .وحتما می دانید بهمن کشاورز وکیل کنونی ایران، پسر کریم است و خانواده و دختران کشاورز گویا در سوئد زندگی می کنند و فریدون کشاورز هم برا در کریم است.
سلام
خیلی لطف کردید که به وب-نوشت بنده سر زدید. از نظرتان و مطالب تان درباره-ی ترجمه استفاده بردم.
در پناه حق
معتمدی
ممنون از مطلبتون. فقط یه نکته: در شعری که آوردید فکر کنم به جای واژه "شیب" ، "نشیب" هستش.
حالا اگه خودتون هم وقت داشتید یه جستجویی بکنید.
سلام
شعر کلاسیک در جای خودش زیباست و شعر نو هم در جای خودش
از ابتهاج هم شعرهایی خوانده ام که اکثرا دلنشین است
اما چه سود؟این روزها این لطافتها خریداری ندارد.
از این پستت خیلی خوشم آمد.ممنون
با سلام
نسبت جهاد اقتصادی و اختلاس بزرگ اقتصادی