ریشه ها

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            دوست وبلاگی ی من، آقا سیدهادی طباطبائی، در http://tabatabaie.blogfa.com/post-167.aspx در تاریخ 27 آذر 1390 چنین نوشته است:

            «نازنینی تو ولی ...

نشریه مهرنامه در شماره اخیر خود(شماره هفدهم) پرونده ای را در بزرگداشت آیت الله منتظری تنظیم کرده است. در این پرونده از آیت الله به عنوان فقیهی مدرن  یاد شده است. التفات به دستاوردهای جهان جدید و رای مسالمت جویانه ی آیت الله منتظری نسبت به این مباحث ، سبب شده است تا این فقیه مبرّز را فقیهی مدرن بنامند. توجه به مسائلی چون دموکراسی، تحزب، آزادی ، شهروندی ، تساهل و تسامح و دیگر دستاوردهای عالم مدرن مقدمه ای شده است برای اطلاق عنوان "فقه مدرن"  بر قامت آیت الله. 

به نظر می رسد که اندیشیدن در باب مباحث دنیای جدید و دستاوردهای نیکِ انسانِ مدرن،نیازمند تدقیق بیشتری است. سخن گفتن از آزادی های مرسوم جوامع مدرن (از قبیل آزادی مطبوعات، احزاب و ...)، دل در گرو دموکراسی های مردمی داشتن، از دخالت زنان در امور سیاسی سخن گفتن، حقوق اقلیت ها را در آراء فقهی در نظر آوردن و آنرا مستمسک از کتاب و سنت دانستن اگر چه ممدوح است و رائحه ی دلنواز دیانت را مطرا تر می کند اما و هزار اما که این تمام ماجرا نیست. می توان به  دستاوردهای جدید به دیده ی عنایت نگریست اما این ثمرات حکایت از ریشه هایی دارد که اندیشه ی انسان مدرن را تصرف کرده است. اندیشه ی انسانی است که دگرگون شده است و چنین ثمراتی را به بار نشانده است. نمی توان به چنین میوه هایی از عالم مدرن دل خوش داشت و به دیده ی عنایت بدان نگریست و ریشه ها را مغفول  و مطرود نهاد.

در جهان جدید اساسا تبعیت از اتوریته ها رخت بر بسته است و انتخاب جایگزین آن شده است. گفتمانها متحول شده است و وضعیت جدیدی حاکم شده است . در این منظومه ی جدید جستجوی مفاهیم امروزین در قالب  سنت ، امری ناصواب است. عدم التفات به چنین پبش فرضی است که بعضا آیت الله منتظری را به آرایی می کشاند که قرابتی با اندیشه های مدرن ندارد. استنباط آیت الله از دخالت سیاسی بانوان چنین است که "چون زنان هم با پیامبر بیعت کردند پس حق دخالت در دنیای امروز را دارند". اگر چه رای آیت الله مورد پسند معاصرین واقع می شود اما بنای سخن و استدلال بر امر ناصوابی است و می تواند حکم سنتی خود را در آراء دیگری بازتاب دهد. به عنوان نمونه یکی از اندیشه های بنیادین جهان جدید ، انسان محوری است و انسان فارغ از نژاد و مذهب و... باید به یک دیده نگریسته شود و مورد داوری قرار گیرد. اما کدام فقیه است که میان برخورد با مسلمان و غیر مسلمان تمایز ننهد؟ کدام فقه نوگراست که انسان را به ما هو انسان بنگرد؟ آیت الله منتظری نیز اگر چه بر میوه های بسیاری از دنیای مدرن مهر تایید نهاده اند اما چون بر ریشه های فکر مدرن التزامی ندارند چنین حکم می کنند که " اگر مسلمانی از کافری که در پناه اسلام نیست ربا بگیرد اشکال ندارد"(رساله توضیح المسائل ایت الله منتظری مساله 2025) آیت الله به هر میزان هم که از تحزب سخن بگویند ، به هر نحو هم که از حقوق اقلیت ها پرده برداند اما چون به اندیشه ی مدرن ملتزم نیستند به ناچار از این گونه احکام هم جان به سلامت به در نمی برند. و این رای به منزله ی آن است که کفار اساسا از مرتبه ی انسانیت خارجند و می توان به ناشایست ترین رفتار با آنها مواجه شد.

آنگونه که بیژن عبدالکریمی در نوشته ها و گفتارهای خود بارها آورده  و منظومه ی فکری خود را بر اساس آن سامان داده است، دوران جدید، زمانه ی تغییر پارادایم فکری است . زمانه ای است که از "فضیلت عدم قطعیت" سخن می گویند. هیچ اندیشه ای نمی تواند خود را بر مسند نشاند و حکم دیگر نگرشها را از انبان خود صادر کند. تئوریها و اندیشه ها به مثابه ی ساختمانهایی هستند که بر باتلاقی ساخته شده اند  و به مرور فرور می روند و جای خود را به نگرشهای رقیب می دهند. در چنین  فضایی اما  آیت الله منتظری  به مانند دیگر فقیهان حکم بر آن می دهد که " نشر کتابهای گمراه کننده که موجب انحراف در افکار و عقیده می شود حرام است"(مساله 2502) باز هم می توان دریافت که عدم التفات به ریشه های فکری دوران جدید است که چنین رای فقیهانه ای را به ارمغان می آورد.  

ما حتی اگر با محمد رضا نیکفر هم عقیده نباشیم که "اصل دین ورزی که عبودیت است با حقوق بشر جدید ناسازگار است" ، اگر با اکبر گنجی بر سر مهر نباشیم که "گذار به دموکراسی و دنیای جدید نیازمند به فرد خود آئین است نه مقلد"  و باز هم اگر این سخن نیکفر را بر نتابیم که " شریعت اسلام در دنیای جدید فراموش شدنی است و نه اصلاح شدنی" اما باید بپذیریم که ساختار اندیشه ای دنیای جدید الزاماتی را با خود به همراه می آورد، و دگرگونیهایی را از ساختار اندیشه سنتی انتظار می برد که کمتر فقیهی بدان ملتزم است و کمتر رساله ی عملیه ای است که بدان نظر کند.»

بنده در ذیل مقاله ی ایشان نظر دادم. این طور:

«من گمان می کنم ما موظف نیستیم درباره ی هر موضوعی، بگردیم و شاهد در قرآن و سنت پیدا کنیم، مشخصاً منظورم مسائل مبتلابه مانند بیمه و آئین نامه ی راهنمائی و رانندگی است، ولی اگر در قرآن و سنت دلیل قطعی یا نسبتاً محکم پیدا کنیم برای هماهنگ شدن با مسائل جدید دنیا (شاید بعضی وقتها برای مرعوب نشدن ماها، بد نباشد به جای «مسائل دنیای جدید» بگوئیم «مسائل جدید دنیا»، یعنی مسائل جدید که برای تمام دنیا اعم از مسیحی و مسلمان و یهودی و زرتشتی و ملحد و بودائی و ... ایجاد شده)، استناد به آن دلیل و شاهد در قرآن و سنت، زمینه را فراهم می کند برای این که سهلتر و زودتر مسیر را برویم و شک و تردیدهای مؤمنان و افراد سنتی را برطرف کنیم. وقتی منتظری، می خواهد من و شما را به حق حضور زنان در انتخابات قانع کند، خب قاعدتاً باید اول خودش را قانع کند. و ایشان که ریشه در قرآن و روایات و اندیشه ی فقهی (در شخص ایشان، از نوع نسبتاً شجاعانه و محققانه و متهورانه اش) دارد، دلیلی ندارد ریشه اش را با مسائل و مفاهیم موسوم به «مدرن» هماهنگ کند. جهان مدرن، آیا نباید هیچ چیزش را با ریشه ی «وحی» (که متدینان دنیا، مدعی اند متونی وحیانی نزد آنها است) هماهنگ کند و وفق دهد، اما اندیشه های موسوم به سنتی («سنتی» هم شاید کم و بیش نوعی تحقیر و تخفیف است، در برابر کاخ بلند «مدرنیسم»)، باید نه تنها شاخ و برگشان را، بلکه ریشه هاشان را هم با ریشه های نظریه های «مدرنیسم» عوض کنند؟ چرا؟»

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:34 http://atshan.blogsky.com

سلام
با مطالب جدید بروزم
خوشحال میشم تشریف بیارید و نظر بدید

سلمان فارسی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:48 http://salmanpress.ir

در همین رابطه بخوانید:
شهید مطهری و تجددگرایى افراطى
http://www.salmanpress.ir/fa/news/417

ستاریان پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:08

سلام
این چرای آخر شما واقعا یک چرای بی پاسخ مانده است .
چرایی که وقتی امثال نیکفر می گویند: " اصل دین ورزی که عبودیت است با حقوق بشر جدید ناسازگار است" حتا در مخیله ی خود هم نمی گنجانند که بشود مثلا در بندهایی از حقوق بشر دخل و تصرفی کرد .برای اینان بند بند حقوق بشر بمنزله ی همان آیه آیه ی وحی برای دینداران است!
یا وقتی از گنجی نقل قول می شود که گفته است : "گذار به دموکراسی و دنیای جدید نیازمند به فرد خود آئین است نه مقلد" اصلا شاید به ذهن گنجی هم خطور نکند که از خود بپرسد "فرد خود آیین" این جولانگر دنیای جدید کدام گل را بر سر بشریت زده است که یک دیندار و یا به تعبیر او یک "مقلد" نزده است؟
و همینطور است چراهایی که می توان گذاشت در برابر باقی گزاره های با قطعیت گفته شده ؛ که صورت حکم و وحی به خود گرفته و در عین حال به احکام دینی به دلیل اتکایش به وحی خرده می گیرد و تنها به جرم وحیانی بودنش خواهان به پستو رفتن و اگر شد اضمحلال اوست!

مهدی نادری نژاد پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:40 http://www.mehre8000.org

با سلام
این همان دعوا و نزاع فکری و معرفتی دین و تجدد یا سنت و مدرنیته است که این بار خودنمایی کرده است به قول یکی از روشنفکران دینی فقهای ما بجای اجتهاد در فروع باید اجتهاد در اصول را مد نظر قرار دهند.(قریب به مضمون)
البته ایشان در باب ارتداد آراء شجاعانه ای دارند که باید مدنظر قرارگیرد.
البته جناب سید محمدی
همیشه این تحقیق و تخفیف از جانب دین بوده و همه باید هماهنگ با مدرنیته شوند نه با وحی ؟!!
آیا جای تحقیق و سئوال نیست؟

هادی طباطبایی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 http://tabatabaie.blogfa.com

با سلام. سید عزیز بنده هم با شما هم رایم و خرده ای بر نگرش شما نمی بینم . اما سخنم بر سر این مسئله است که فقه ما رگ و ریشه ای سنتی دارد و تا ریشه ها تحول نیابد میوه ها و آراء فقهی فقها هم تغییر نمی کند و یا اگر تغییری هم کند به مانند پاره دوزیهایی موضعی است. در نظر بگیرید رای ارتدادی یا حکم سنگساری را که برخی از فقهای معاصر نپذیرفته اند با چه استدلالی است؟ آنها می گویند چون سنگسار یاعث وهن اسلام در دنیای معاصر می شود نباید این عمل را انجام داد. خوب ببینید اگر جایی سنگساری انجام شود و کسی هم از آن اطلاع پیدا نکند و خبر آن منتشر نشود مسلما آن آیت الله و فقیه هم می پذیرد و انکار نمی کند.
بنده بر این گرایش که فقیه را مدرن می دانند ایراد دارم و گرنه حضراتی چون سید صادق شیرازی که نه داعیه مدرن بودن دارد و ... حتی قمه زنی را به صراحت ترویج می کند و بسیاری از احکام سنتی را هنوز می پذیرند هیچ ایرادی هم نمیبینم.
سپاس از نظرات همیشه روشنگرانه تان سید عزیز

سلمان محمدی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:23 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای سیدمحمدی عزیز. سلام. موضوع خوبی را به اقتراح گذاشته اید. دغدغة من هم هست.
1. فقیه متجددی که رسیده باشد به احکامی مؤید آزادی و مردمسالاری و به نفی احکام عقبمانده‌ای مثل سنگسار و قطع دست، به نظر من با هر ملاک و روشی رسیده باشد، ارجحیت دارد بر فقیهی که مخالف اینهاست و ای بسا بر این مخالفت خود مفتخر هم هست! پس بر خلاف آقای طباطبایی هیچ حسنی در امثال سیدصادق شیرازی نمی‌بینم. حتی به هوش آنها شک هم دارم. اگر فقیهی یک ذره عدالت می‌داشت، چه طور می‌توانست به ترویج قمه‌زنی برسد! همینها تا وقتی که هستند، فضای مسموم حوزه‌ها را مسموتر می‌کنند و راه را بر امثال مرحوم منتظری می‌بندند. شما فکر می‌کنی کسانی که حکم به نجاست کوزه‌ای دادند که مصطفی خمینی از آن آب خورده بود، شبیه این آقا نبودند؟
2. البته در میان فقیهان متجدد، برخی ریشه‌ای تفقه کرده‌اند و برخی مصلحتی. و این دستة ریشه‌ای ارجح اند چون نتایج تفقه‌شان پایدارتر است.
3. اما در میان فقیهان متجدد ریشه‌ای هم باید دید «محکم» او چه بوده: اگر محکم او خود تجدد است، البته که دنباله‌رو خواهد شد و حکم متجددانه‌اش اصالتی ندارد. اما اگر محکم مستقلی برای خودش دارد (مثل آقای کدیور که حقوق بشر را همان حق‌الناس می‌داند یا حتی مثل مرحوم حائری که مردمسالاری را با استناد به حکم ملک مشاع استنباط کرده بود)، به اینها باید امید بست.
4. اینها هم اگر در همین مسیر خود درست پیش بروند، ان شاء الله می‌رسند به نفی تقلید و به نفی طبقة خود.

سلمان محمدی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:35 http://salmanmohammadi.blogsky.com

ببخشید! یادم رفت تکرار کنم که آن تفقه مهم و حیاتی که تکلیف فقیهان را روشن خواهد کرد، تفقه برای یافتن پاسخ مسئلة عقل و دین است: چه نسبتی میان این دو قائل اند؟ کدام بر کدام اولی است؟ و چرا؟ و چه طور؟ من در تارنوشت خود طی یادداشت مفصلی - که بعد هم تکمیلش کرده ام - در حد وسع خودم به این موضوع پرداخته ام، اما دریغ که کسی نظری در باره اش نداده! بس که مسائل مهمتر هست!!! دستکم از شما و آقای طباطبایی انتظار دارم بازخوردی بدهید. راه دوری نمی رود والله! (دیگر ما چه جور التماس کنیم ملت بیایند ما را نقد کنند؟!).

هادی طباطبایی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:25 http://tabatabaie.blogfa.com

سخن بر سر این مسائل نیست به نظرم که تصور کنیم بالفرض فقیهی بر حکم آزادی و یا جامعه مدنی و یا گرایش به رای عمومی در فقه روی خوش نشان می دهد یا نمی دهد. سخن در این است که اساسا حضور دین(احکام شرعی) در سیاست صحیح است یا خیر. من با آن سخن محمد مجتهد شبستری بر سر مهر هستم و آنرا می پذیرم که گفته است آیات قرآن هر چقدر هم که از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و غیره بگوید در انتهای آیه می گوید لعلکم تتقون، یا عبارتی شبیه به این. یعنی هر چه در قرآن هم آمده اگر دلالتی بر سیاست یا هر امر دنیوی دیگری می کند چندان ملاک و حجتی نیست برای اینکه شما طابق النعل بالنعل با آن رفتار کنید. اینها امورات دنیوی است و عقل بشری آنرا کفایت می کند. هدف از قرآن تنها آن لعلکم تتقون است. هر عملی هم که انجام می شود اگر برای متقی شدن باشد عملی دینی است.تصور بنده این است که نگاه فقیهانه بر آن است تا دخالت در امور پیش پا افتاده بشری هم بکند و آنرا مستنبط از دین کند و لاجرم به ادله ای در می غلطد و احکامی صادر می کند که لزوما دینی نیستند. بلکه فرامینی تاریخی هستند و اقتضائات جامعه ی ربستان را در نظر می آورند.

هادی طباطبایی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:26 http://tabatabaie.blogfa.com

اگر بر اساس معیارهای بشری می باید حکم کرد که به نظرم عقل بشری و دستاوردهای کنونی آن را می بایست ملاک قرار دا و بر آن کمتر می توان خرده گرفت. عقل جمعی بشر امروز به نتایجی رسیده است و (آنگونه که مرتضی مردیها می گوید طبیعت عقل و ذات انسان به این احکام حکم می کند . در کتاب دفاع از عقلانیت نوشته مردیها)می بایست آنها را به کار بست و اینکه مدرنیته و سکولاریسم و ... هم خود اتوریته شده اند و ... به نظرم اینها راه نقد خود را هم باز گذاشته اند و می توان بر آنها نقد کرد و شورید و ... اما نمی توان بخاطر در نیفتادن در اتوریته ی مدرنیته آنرا مغفول نهاد و با بی مهری با آن مواجه شد.
اینکه می گویم ریشه های باید که تغییر یابد مرادم نگاه فقیهان است. نگاهی که هرمنوتیک را در متن بپذیر، پلورالیزم و احترام به دیگر افراد بشر را در نظر آورد و بسیاری دیگر که حضرتعالی بیش از بنده بر آنها واقفید. تا وقتی که نگاه فقیهان تغییر نکند آبی هم از کوزه دینداری آنها نمی تراود.

سلمان محمدی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 http://salmanmohammadi.blogsky.com

خب البته که نگاه فقیهان باید تغییر کند، اما به کدام سو؟ و چرا به این سو و نه یک سوی دیگر؟ یعنی تغییر بر پایة کدام ملاک؟ من در این مورد نظری دارم که در یادداشتی طولانی با عنوانی طولانی به تفصیل گفته ام: «ذاتی و عرضی، لُبّ و قشر، باطن و ظاهر، و ... محکم و متشابه». نقد شما و دیگران را میطلبد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد