شجاعت

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            الف) عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت: شرح نامۀ امام علی به امام حسن علیهما السلام، دفتر دوم، تهران، صراط، تابستان 1387، صفحه ی 214:

            «شجاعت مقدمه لازم بسیاری از دستاوردهاست.»

            ب) عیناً به نقل از http://www.pournejati.com/weblog/index.php/1386/07/03/shojaateshakhdar/ (به قلم احمد پورنجاتی؟ به قلم سعید پورنجاتی؟):

            «شجاعت شاخدار

            شهروند امروز - ۸ مهر ۸۶

“شجاعت” بی هیچ تردید، یک فضیلت بزرگ انسانی به شمار می رود. تاریخ بشریت همواره وامدار نقش آفرینی انسانهای شجاع در برهه های حساس و سرنوشت ساز بوده است. اگر شجاعت نبود، چه بسا انسان هنوز ترجیح می داد از ترس جان، به زندگی در غارها ادامه دهد و به اندک بهره مندی از طبیعت بسنده کند و از رویارویی با هر چه ترسناک است بپرهیزد و از ترس مرگ بمیرد. پس بیراهه نیست اگر ادعا کنیم بی شجاعت تاریخ عمر انسان، شاید به چند سال هم نمی رسید و خیلی زود نسل او در آغوش انقراض می آرمید. اما این "شجاعت" چیست؟

گفته اند که شجاعت نقطه اعتدال دو صفت افراطی و تفریطی، یعنی “تهور” و “ترس″ است. تهور، بی باکی کور و بی بهره از محاسبه عقلانی و ترس، عمده کردن و اتکای محض به محاسبه فرا عقلانی، هر یک به نحوی دشمن موجودیت هویت انسانی به شمار می آیند.

آیا این گونه برداشت از شجاعت از منظر کار آمدی، نقش و تاثیری راهگشا و تایین کننده در زندگی اجتماعی انسان ها دارد؟

به گمان من تعبیر “توصیفی” از شجاعت به مثابه نقطه اعتدالی “میانی” در یک بردار، که از سویی به انتهای “تهور” و از سوی دیگر به انتهای ”ترس″ می انجامد، حتی اگر در مقیاس زندگی فردی و عرصه خصوصی اندک خاصیتی داشته باشد ، در اندازه های زندگی اجتماعی و عرصه عمومی چندان هنرمندی و کار آمدی و سود مندی نخواهد داشت. ما به یک رویکرد “تحلیلی” از شجاعت نیازمندیم. در چنین چشم اندازی از واکاوی شجاعت، جنبه های ساختاری این صفت مورد توجه قرار می گیرد.

ساختار شجاعت را چهار مولفه اساسی قوام می بخشد:


۱- عقلانیت، به مفهوم وجاهت در منطق، عقل عرفی یا عقل جمعی.


۲- هنجارمندی، به مفهوم برخورداری از سلامت روانشناختی.


۳- حقیقت جویی، به مفهوم هدف مندی متعالی و انسان دوستانه.


۴- اخلاق مندی، به مفهوم وفاداری به سه مولفه فوق درعرصه عمل شجاعانه.

به این ترتیب "شجاعت" آنگاه که از این مولفه ها بهره ای دارد، فضیلت است و شایسته ستایش. در غیر این صورت، چیزی در حد کله شقی (و به تعبیر جلال آل احمد درباره لشکر کشی سلطان محمود غزنوی به هند “کله خری”) و بی باکی ابلهانه و بی سرانجام است. اگر همه ملت ها در روند تحولات تاریخی و اجتماعی جامعه خویش، شخصیت هایی را داشته اند که با تصمیم یا اقدام های شجاعانه، سرنوشت مردم خود را به خوبی رقم زده اند و نام نیک آنان در حافظه و خاطره ملی مردمشان باقی مانده است، بی گمان پای استوار شجاعتی از آن دست که برشمردیم در میان بوده است. به خاطر آوریم تصمیم تاریخی امام خمینی را در مورد اعلام بی اعتنایی مردم به مقررات حکومت نظامی در روز ۲۱ بهمن سال ۵۷. فرماندهی حکومت نظامی برای  بازیابی تسلط از کف رفته اش بر اوضاع پایتخت، زمان ممنوعیت رفت و آمد مردم را چهار بعد از ظهر، (به جای ده شب) اعلام کرد و نقض آن را با انواع تهدید درآمیخت.
تصمیم شجاعانه رهبری انقلاب برای دعوت از مردم و شکستن دلیرانه آن اعلامیه، کاری بس مهم بود که در واقع سرنوشت رژیم پهلوی را یکسره کرد. اما آن شجاعت تاریخی، هم برخاسته از یک روان شناسی سالم و هنجارمند و نه خود شیفته و تکرو و البته برای یک هدف متعالی یعنی تحقق آرمان های حق طلبانه ملت ایران و خلاصه شجاعت تمام عیار به حساب می آمد.

در قضیه ملی کردن صنعت نفت نیز شاهد جلوه ای از شجاعت واقعی و برخوردار از ویژگی های چهارگانه هستیم. دفاعیات ماندگار بسیاری از مبارزان و مجاهدان راه آزادی و استقلال در بیدادگاه های دوران استبداد پهلوی و خطرپذیری های کم نظیر رزمندگان و فرماندهان در دوران جنگ، همه نمونه هایی از فضیلت شجاعت اصیل به شمار می آیند.

اما در برابر این گونه اصیل از شجاعت، متاسفانه تاریخ بشر در همه جا و از جمله در این مرز و بوم با نوعی دیگر از شجاعت نیز سروکار داشته است که من آن را “شجاعت شاخدار” می نامم. اگرشجاعت اصیل در هر موقعیت و موضعی، خواه غالب یا مغلوب، خواه در قدرت یا خارج از قدرت و حتی در اسارت، امکان بروز و ظهور دارد، “شجاعت شاخدار” منحصر به کسانی است که در موضع قدرت اند و برخوردار از مزایا و امکانات آن. "شجاعت شاخدار” نه به عقلانیت جمعی اعتنا دارد و نه از دغدغه حقیقت جویی و اخلاق مندی بهره برده است. به لحاظ روانشناختی نیز سرمایه اصلی اش، احساس خودشیفتگی و خود حق پنداری و در یک کلام ایمان بی چون و چرا به حقانیت خویش است.

“شجاعت شاخدار” به اصطلاح “بی فرمان” و ” ترمز بریده “است، هیچ چیز جلودارش نیست و چون تاب پذیرش منطق عقل جمعی را ندارد، برای نمایش شجاعت خویش، با هر صدای متفاوت و نسیم مخالفی بی رحمانه و غیر اخلاقی می ستیزد و جز به سکوت محض یا نابودی اش رضایت نمی دهد.
“شجاعت شاخدار” به همان میزان که در عرصه بیرونی (جهانی) نمایش شجاعت و بی باکی و ایمان و استواری می دهد در عرصه درونی (ملی) از کمترین واکنش ناموافق می هراسد و به ناچار به شیوه های گوناگون انسداد و اختناق و استبداد توسل می جوید.

ملاحظه می کنید که شجاعت شاخدار در ذات خود تا چه حد بزدل و بی بته است! نمونه بسیار جالب “شجاعت شاخدار” در زمانه ما جناب صدام حسین بود که برخی جلوه های هنرمندانه شجاعتش، روزی روزگاری، حتی برخی از دوستان انقلابی ما را به توهم انداخت. موضع گیری های افراطی و سوپر فلسطینی او در دهی۸۰ که رهبران فلسطینی را به خیانت متهم می کرد یا شلتاق های ضد آمریکایی اش پس از حمله به کویت، که موجب شد برخی او را با خالد بن ولید مقایسه کنند، درست و همزمان در شرایطی رخ می داد که در سراسر عراق، دستگاه مخوف استخبارات رژیم بعثی، کمترین احساس مخالفتی را در هر جا، با قتل عام مردم پاسخ می داد. اما همین سردار شجاع، در چنبره حمله آمریکا، حتی شجاعت خودکشی نداشت. صدام حسین نمونه تمام عیار یک رهبر بی اعتقاد به خرد جمعی، برخوردار از شخصیت خود شیفته، بی بهره از کمترین انگیزه های حقیقت جویانه و بی اعتنا به تمامی معیارهای اخلاقی و مروت سیاسی بود. "شجاعت شاخدار” بی تردید بزرگترین دشمن ملتی است که صاحبان قدرت و متولیان امورش دچار آن شده اند. ممکن است در برهه ای کوتاه از زمانه، نوعی غرور کاذب و سرمستی به ظاهر دلیرانه در کالبد روحیه ملی بدمد و احساس توانایی و پیروزی کاذب را در لایه های سطحی و عوام جامعه برانگیزاند، اما به زودی تلخی این حنظل، ذائقه مردم را فرا می گیرد و سرانجام آن شجاعت کور، دامنگیر شجاع شاخدار خواهد شد.

مگر نشد؟ هرگز فراموش نباید کرد که "شجاعت شاخدار” تنها و تنها به اتکای قدرت و با بهره گیری از مزایای قدرت امکانپذیر است و صد البته با هزینه مردم و به حساب مردم. هر اشتلم بی باکانه یا هر تصمیم و اقدام به اصطلاح شجاعانه و البته فاقد پرنسیپ توسط “شجاع شاخدار” در موضع قدرت، به حساب جامعه ای منظور می شود که طوعاً یا کرهاً میدان عرضه اندام را در اختیار او قرار داده اند. مگر مردم مظلوم عراق دست به گریبان چنین هیولایی نبوده اند؟ خداوند نصیب هیچ ملتی نکند! اینک وقت آن است که رمز و راز این نامگذاری را "شجاعت شاخدار” برای خواننده بازگو کنم. “گاو” حیوان صاحب قدرتی است که شاخ دارد اما عقل ندارد

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی نادری نژاد پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 http://www.mehre8000.org

با سلام
جناب سید محمدی
فرمودید:
البته عدالت (بر فرض که عدالت وجود داشته باشد)، در گرایش مردم به فعالیتهای سیاسی در حکومتی که مجری ی عدالت است، اثر دارد. گمان می کنم این طور است.
*****************
بله اگر فرض بالا تامین شود یکی از فضیلت هاست.
اگر هر رذیلت اخلاقی در پناه عقل قرار گیرد مبدل به فضیلت و اخلاق حسنه میشود. ولی اگر همین اخلاق حسنه از دایره عقل خارج شود فضیلتی همچون شجاعت را مبدل به رذیله(تهور) میکند.

حسن پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:23 http://http:/hhamtaii.blogfa.com

من یاد دروغ شاخدار افتادم و دروغگوی شاخدار. خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کند.

سید مهدی جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:46

اوج فاجعه = دروغ شاخدار +شجاعت شاخدار
که البته رخ داده.

ستاریان جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:56

سلام

تایین=تعیین

من این کتاب را دارم اما فقط قسمتهای کمی از آن را خوانده ام انگیزه شد که بطور جدی به دست بگیرم.
بله تاریخ بشر مملو است از این شجاعتهای شاخدار که باعث و بانی از دست رفتن جانهای عزیز بسیاری از ملتها در گوشه گوشه ی دنیا شده است و آیندگان نام حماقت به این نوع شجاعتها داده اند و البته عبرتی که باید گرفته نشده و نمی شود و شجاعان شاخدار دائم بازتولید می شوند!

.⋆●εïз☠Fo0Xy GirRlL☠εïз●⋆. جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:50 http://sepiidoosiiahh.blogfa.com/

سلام علیکم.
شجاعت و البته اعتماد به نفس در حد اعلا یعنی این سخن امیر مهدی: « نظرات ایشان در پستهای اخیر مورد تایید حضرت بقیت الله ارواحنا فداه واین حقیر می باشد!»
خوش بحالشان که به مقامات عالیه دست پیدا کرده اند!

امیرمهدی شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:01

دوست خوبم
کسی در ادوار گذشته می خواست نماینده مجلس شود.از حضرت حاج منصور ارضی درخواست کرده بود که با توجه به اینکه تو مرا می شناسی وپدرم را هم می شناسی ومی دانی که آدم خوبی هستم یک چیزی برای ما بنویس.ایشان هم فرموده بودند که آقای فلانی مورد تایید حضرت بقیت الله ارواحنا فداه واین حقیر می باشند!
ضمناً علامت ویرگول پایان جمله می رساند این مطلب طنزگونه است.
شاید بهتر بود اسم حاج منصور را می آوردم تا شما دچار اشتباه نشوید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد