به او می گفتیم «عزیز»

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک مادربزرگ داشتم. مادر پدرم. زهرا غلامی انجیله بود. متولد ۱۲۹۶. مادربزرگ خوبی بود. به او می گفتیم «ننه». ننه زهرا. وقتی می رفتیم روستا، به فرزندانش و به ما نوه هایش از جان و دل خدمت می کرد. زمستانها هم گاهی اوقات می آمد تهران نوبت به نوبت منزل فرزندانش می ماند. نوزده خرداد 1377 بعد از مدتی بیماری، در بیمارستانی در قم از دنیا رفت، و او را کنار مزار همسرش مرحوم سیداسماعیل سیدمحمدی که بیست اسفند 1357 فوت  کرده بود، در روستای انجیله دفن کردیم. رحمت خدا بر او باد.

            یک مادربزرگ دیگر داشتم. مادر مادرم. متولد سال 1297. او هم دقیقاً همنام آن مادربزرگم بود. او هم زهرا غلامی انجیله. حاجیه زهرا غلامی انجیله. دخترعموی هم بودند. حدود شصت سال پیش با همسرش مرحوم حاجی رجب رحیمی انجیله از روستا آمده بودند تهران. پدربزرگم حاجی رجب متولد 1287 بود و دوازده تیر 1364 در تهران فوت کرد و او را در روستای انجیله دفن کردیم. مادربزرگم هشت فرزند داشت. شش پسر و دو دختر. آخرین فرزند او یک دختر است، که من فرزند ارشد آن کوچکترین فرزند هستم. نوه های دختری ی او، و گمان کنم تعدادی از نوه های پسری اش، به او می گفتیم «عزیز». احتمالاً نام «عزیز» را خاله ی من یا مادر من بر او گذاشته بودند. نمی دانم. می گفتیم «می رویم خانه ی عزیز». «عزیز کجاست؟» نام «عزیز» عادی و طبیعی بود. از این نامهای خان دائی و خان عمو و آقا جون و ... که در سریالها می بینیم، نبود. بله. عزیز بعد از حدود دو هفته بستری شدن در بیمارستان در تهران درگذشت. یکشنبه هجده دی 1390 ساعت ده و نیم صبح از دنیا رفت. مادرم کنارش بود هنگام فوت او. نوزده دی 1390 او را در بهشت زهرای تهران دفن کردیم. فرزندان و عروسها و دامادها و نوه ها و نتیجه ها و خواهر و خواهرزاده ها و خویشاوندان و همشهریها و همسایه هایش بدرقه کردند او را و گریستند بر فقدان او. چراغ خانه اش خاموش شد، اما یاد او و مهربانیهای او و دلسوزیهای او در دلهای ما روشن می ماند. رحمت خدا بر او باد. 

                            http://s2.picofile.com/file/7242772468/aziz1390.jpg 

 

                               http://s2.picofile.com/file/7242772147/aziz1389.jpg

                                

نظرات 27 + ارسال نظر
امیر مهدی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:16

سلام
تسلیت مرا پذیرا باشید.امیدوارم عزیزتان همنشین حضرت زهرای مرضیه باشد.
---------------
گمان کردم بحث شما ودوستان در وبلاگ آقا جواد خراسانی در مورد اعدام های 67 ومنافقین تمام شده.دیشب متوجه شدم بحث بالا گرفته.نتایج تحقیقاتم را در پست قبلی شما بمرورمنتشر می کنم.لازم به ذکر است که اعدام های 67 یک حلقه از زنجیر بلند حوادث وجریاناتی است که بدون پرداختن به آن امکان دستیابی به حقیقت بعید می نماید.لذا بعضی از حوادث قبل وبعد ماجرا را هم تا آنجا که مرتبط به بحث باشد می آورم.

پیکولو سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:28

سلام

خدا رحمت کند عزیزت را و عزیزانت را. برای شما و دیگر بازماندگان شکیبایی آرزومندم.

جواد خراسانی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
در غمتان شریکم. با آرزوی رحمت و غفران برای عزیزتان، بهمن امسال، هفتمین سالی است که من هم بی عزیز شده ام.
بهشت زیر پای شان، یا به قول حسین پناهی " به بهشت نمی روم، اگر مادرم آنجا نباشد. " .

یه آشنا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:07

خدا رحمت کنه عزیز را
ولی فکر کنم مادر مادر شما بود .

علایی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:28

خدا رحمتش کند. من را هم در غم خود شریک بدانید.

مهدی نادری نژاد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:04 http://www.mehre8000.org

با سلام
من هم در دار فانی دو عزیز دارم یکی بقای عمر بازماندگان شد دیگری در قید این جهان
**********************************
جناب سید محمدی تسلیت من را پذیرا باشید.
خدایش بیامرزد.

سلمان محمدی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:14 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای سیدمحمدی عزیز. درگذشت ایشان را به شما و خانوادة محترم تسلیت عرض می کنم و برای ایشان رحمت و غفران الهی مسئلت می کنم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:46

پست قبلی دیگر کامنت نمی گیرد.

ماجرای پس گرفتن نامه امام خمینی از آقای منتظری(رحمت الله علیهما) وطرح نامه جعلی برای رهبر کردن خامنه ای(علیه من الرحمن ما یستحق)
م. مصطفوی :
موضوع این نوشته برگی مهم از تاریخ ایران را است. سعی بر این شده که در این یادداشت، ماجرای به رهبری رسیدن آقای خامنه ای به طور روشن و با به دست دادن دلائل و مدارک در اختیار افکار عمومی گذاشته شود. بویژه اینکه نسل جوان ایران در جامعه ی استبدادزده، از حقایق بسیاری اطلاع ندارد، حقایقی که اطلاع به موقع از آنان می توانستند و می توانند در تصمیم گیریها و حرکتها تعیین کننده باشند. لازم است در آغاز، برای درک ماجرایی که ۲۱ سال پیش بوقوع پیوسته است، چند نکته را به اختصار یاد آور شوم :
٭ وضعیت جسمانی آقای خمینی در ماه های آخر عمر
آقای خمینی، در ماههای آخر عمر بسیار ضعیف شده بود و رژیم، بیمارستان مجهزی در جماران دایر کرده بود که بتوان او را مداوا کرد. دختر آیت الله خمینی، خانم زهرا مصطفوی، وجود بیمارستان مجهز اختصاصی با یک تیم مجرب پزشکی در جماران را بعد از فوت آیت الله خمینی مورد تأئید قرار داد. در کتاب خاطرات، نوشته ی آقای منتظری، در این باره چنین می خوانیم:
"... همه ی اشکال ها بر سر این است که امام در این یکی دو سال آخر از مسائل منقطع شده بودند، همانگونه که عرض کردم، قائم مقام وزیر وقت اطلاعات، آقای فلاحیان چنانکه از او نقل کردند، می گوید در این سال های آخر کارهایی را که با امام داشتیم با احمد آقا حل و فصل می کردیم، بقیه ی مسائل هم همینطور بود، سایر وزرا هم همینطور بودند، امام در این اواخر مریض بودند و با سفارش پزشکها ایشان را حتی المقدور از مسائل دور نگه می داشتند ... ". ( ص ۳۲۲ ، خاطرات آیت الله منتظری ، انتشارات انقلاب اسلامی )
٭ وصیتنامه ی آقای خمینی
در انتهای وصیت نامه ی آقای خمینی ، چنین آمده است :
"اکنون که من (خمینی) حاضرم، بعضی نسبتهای بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من بر حجم آن افزوده شود، لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده شده و یا می شود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط من و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم ... “. خمینی لازم دیده بود این تذکر را قبل از مرگ بدهد. طبق این وصیتنامه نقل قول از او برای اتخاذ یک تصمیم ممکن نبود همانطور که جلوتر خواهیم دید فردای مرگ او سفارشش زیر پا گذاشته میشود.
٭ مشخصات رهبری، طبق قانون اساسی در زمان مرگ آقای خمینی
زمانی که سید علی خامنه ای توسط مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد، قانون اساسی ای جاری همان قانون اساسی بود که در اول انقلاب به تصویب رسیده بود. بند ۵ قانون اساسی چنین بود :
" در زمان غیبت حضرت ولی عصر ، عجل الله تعالی فرجه ، در جمهوری اسلامی ایران ، ولایت امر و امامت امت بر عهده ی فقیه عادل و با تقوی ، آگاه به زمان ، مدیر، و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند ، و در صورتیکه هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشند ، رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجدالشرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم متعهد آن می گردد. "
در اصل ۱۰۷ همان قانون اساسی نیز چنین آمده است :
"هر گاه یک مرجع را دارای برجسته گی خاص برای رهبری بیابند، او را به عنوان رهبر مردم معرفی می نمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می کنند". و بالاخره اصل ۱۰۹ قانون اساسی شرایط و صفات رهبری را مشخص کرده بود :
۱ ـ صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت
۲ ـ بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری
٭ نامه ای از خمینی که ا ز منتظری قبل از عزلش پس گرفته میشود
همانطور که مشخص است ، طبق اصول بالا، رهبر باید صاحب فتوا و مرجع باشد. حال با توجه به سه نکته ی بالا، روند رویدادها که به رهبر شدن خامنه ای انجامید را در نظر بگیریم:
۷ فروردین ۱۳۶۸ ـ آقای منتظری زیر فشار و تهدید از سمت جانشینی ولایت فقیه استعفا میدهد. این رویداد خود بسیار مفصل است که جهت جلوگیری از تطویل کلام ، به آن در این یادداشت نمی پردازیم. تنها یک نکته را که در رابطه با بقیه ی مطلب است از کتاب خاطرات آیت الله منتظری نقل می کنیم که به موضوع این مقاله مرتیب است. ایشان در کتاب خود چنین آورده است:
"یک روز آقای سید سراج الدین موسوی، یک پاکتی از امام خطاب به من آورد که در آن هم چسبانده و لاک و مهر شده بود و روی آن نوشته بودند : « این نامه را پس از مرگ من باز کنید. » و من ( آقای منتظری) از محتوای آن اطلاع نداشتم تا اینکه آقای محمد علی انصاری، در تاریخ ۲۸ اسفند ماه ۶۷ آمد اینجا و گفت : «امام فرموده اند شما آن نامه را بدهید. ». من به آقای انصاری گفتم شما یک رسید بدهید، او یک رسید نوشت و داد و من آن نامه را به او دادم."
در آن نامه چه نوشته بود تا به امروز معلوم نیست.اما اگر خمینی نامه ای پیش منتظری گذاشته است که میخواهد بعد از مرگش خوانده شود نشان از اعتماد خمینی به منتظری میکند. اگر فقط جهت اعتماد بود خمینی نامه را پیش احمد خمینی میگذاشت پس گذاشتن نامه نزد منتظری یعنی گذاشتن نامه نزد جانشین خود. نتیجه اینکه تا اسفند ۶۷ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ آقای خمینی منتظری جانشین و معتمد او محسوب میشد. اما طرح کنار گذاشتن منتظری کلید خورده بود و او حدود ۱۰ روز بعد از اینکه نامه لاک و مهر شده را از او پس میگیرند عزل میشود.
۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی ۲۰ نفر را به عنوان « شورای بازنگری قانون اساسی » تعیین می کند و از مجلس می خواهد ۵ نفر دیگر به آنها اضافه کند.
۳ خرداد ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی را عمل جراحی می کنند. دخترش گفت که تا قبل از مرگ ۵ بار دچار حمله ی قلبی شده بود. به احتمال قوی روز ۱۳ خرداد ، آیت الله خمینی فوت می کند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ ساعت ۵ صبح خبر فوت آقای خمینی را منتشر می کنند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ مجلس خبرگان، بر خلاف قانون اساسی وقت، سید علی خامنه ای که صلاحیت افتا و مرجعیت نداشت را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب می کند.
صحنه جالبی که ایرانیان از آن زمان بیاد دارند مربوط به نماز خواندن بر جنازه آقای خمینی بود. با اینکه مجلس خبرگان رهبر جدید خامنه ای را انتخاب کرده بود اما نماز را آیت الله گلپایگانی یکی از مراجع تقلید وقت میخواند و خامنه ای پشت سر او به نماز ایستاد. این صحنه بخوبی بیانگر عدم مشروعیت شرعی خامنه ای بود، "ولی امر مسلمین جهان" در نماز به فرد دیگری اقتدا میکرد.
ـ ۹ تیر ماه ۶۸، شورای بازنگری قانون اساسی طرح خود را بیرون می دهد. این طرح همان قانون اساسی فعلی است که در آن شرط «مرجع» بودن رهبر را برداشته و اختیارات بسیار وسیعی به او دادند. البته در متنی که این شورا بیرون داد، کلمه ی «مطلقه» در کنار ولایت فقیه وجود نداشت.
بعد از مرگ آقای خمینی ماجرای تعیین رهبر در مجلس خبرگان بالا می گیرد و در حین بحث در این باره، هاشمی رفسنجانی یکباره نامه ای از خمینی خطاب به شورای بازنگری قانون اساسی را قرائت می کند. متن نامه ی منسوب به خمینی به مشکینی که در آنزمان رئیس مجلس خبرگان بود چنین است :
"پس از عرض سلام ، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هر گونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمی کنم. فقط در مورد رهبری، ما نمی توانیم نظام اسلامی مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأئید خبرگان سراسر کشور، کفایت می کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، تا رهبری را بر عهده بگیرد، قهرا‏‎ً او مورد قبول مردم است. در اینصورت او ولی منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند. من هم قبول کردم. من در آن هنگام می دانستم که این در آینده ی نه چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ ، روح الله الموسوی الخمینی ".
لازم به یادآوری است که قبل از آن، مسلمانان لبنانی، استفتائی از آیت الله خمینی درباره ی رابطه ی رهبر و مرجع تقلید چاپ کرده بودند. آیت الله خمینی به وضوح در آن فتوا چنین جواب داده بود:
" بسم الله الرحمن الرحیم
مرجع تقلید جامع الشرایط، همان رهبر سیاسی است، و بین آنها تفاوت نیست ( از کتاب مذاکرات برای بازنگری قانون اساسی ).
حال ببینیم در مجلسی که خامنه ای را رهبر کرد چه گذشته بود. علی اکبر قریشی، عضو آن زمان مجلس خبرگان، ماجرای انتخاب شدن خامنه ای را اینچنین شرح داد ( تیر ماه ۶۸ ، « کیهان » و دیگر مطبوعات ایران ) :
"وقتی قرار شد که رهبر جمهوری اسلامی مرجع نباشد، گفته شد چرا حاج احمد آقا فرزند امام رهبر نشود؟! پس از صحبتهای موافق و مخالف، رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند شورا باشد. شورایی پیشنهاد شده از ۳ نفر مشکینی و موسوی اردبیلی و خامنه ای. رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند دو نفر دیگر، رفسنجانی و احمد خمینی هم به آن سه نفر اضافه شود و شورا پنج نفری شود. این پیشنهاد نیز ۴۴ رأی بیشتر نیاورد و رد شد. بالاخره رهبری شخص آقای خامنه ای پیشنهاد شد و ۶۱ رأی آورد!!! "
براستی اگر خمینی خامنه ای را به عنوان جانشین خود منسوب کرده بود و یا خواستار بود که اوجانشین شود چه نیازی به این رای گیریها بود. چرا احمد خمینی که از خواسته پدرش باید اطلاع داشه باشد کاندید شد؟ و چرا رفسنجانی که بعد خاطره ای از خمینی برای تقویت کاندیداتوری خامنه ای نقل کرد کاندید شد؟ جواب این سئوالها مشخص است و آن اینکه خمینی کسی را برای جانشینی در نظر نداشت. در اینجا لازم است توجه خواننده گان را به این مطلب جلب کنم که احمد خمینی حتی مجتهد هم نبود، پس اگر نامه ی خمینی صحت داشت ، چگونه ممکن بود رهبری احمد خمینی مطرح شود؟!. آیا همین خود دلیلی بر جعلی بودن نامه ی منسوب به خمینی نیست؟! در اینجا لازم است گفته شود که احمد خمینی تمایل شدید داشت که جانشین پدرش شود و حتی گفته شده است مقدار زیادی پوسترهای او را چاپ کرده بودند، اما او موفق نشد نظر خبرگان را جلب کند. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی چشم به ریاست جمهوری دوخته بود و با توجه به اینکه بر اختیارات رئیس جمهوری در قانون اساسی جدید افزوده و پست نخست وزیر هم حذف شده بود، او گمان میکرد که با وجود رهبری آلت دست می تواند تمامی قدرت را در دست داشته باشد. از اینرو به کمک خامنه ای می آید و برای اینکه رای به او مسلم شود رفسنجانی خاطره ای را از خمینی نقل میکند و احمد خمینی که دیگر امیدی به رهبر شدن نداشت نیز دخالت میکند. نقل این خاطره ها برای تعیین رهبر بدون سند و مدرک و هم خلاف وصیتنامه آقای خمینی بود. در اینباره در سایت رسمی خامنه ای میخوانیم:
"آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنان خود، با اشاره به نخستین جلسه ای که برای حل مشکل قائم مقام رهبری در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خمینی؛ و آقای مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) هم حضور داشتند، می گوید:
"رهبری آیه الله خامنه ای را اولین بار امام مطرح فرمودند، در حالی که هیچ کدام از ما اساساً تصوری از این موضوع نداشتیم
ایشان همچنین اضافه می کند" مسأله دوم ما این بود که کسی را ]برای رهبری بعد از امام[ نداشتیم. یکی از بحث ها، همان جا همین بود که در آن جلسه ما گفتیم که خوب چه کسی؟ ما که آقایان را می شناسیم، ما که علمأ را می شناسیم، ما که همکارانمان را می شناسیم، چنین چیزی نمی شود. در آن جلسه بود که ایشان (امام خمینی ره) فرمودند: «همین آقای خامنه ای» به هر حال اولین بار امام فرمودند، ما اصلاً چنین تصوری نداشتیم، برای ما که غیرمنتظره بود و برای شخص رهبری هم اصلاً شوک آور بود.» [هاشمی رفسنجانی، خطبه های نماز جمعه تهران، ۷ آذر .۱۳۷۶].
همچنین احمد خمینی، در حضور خبرگان گفت: وقتی حضرت آیه الله خامنه ای در سفر به کره شمالی بودند، امام گزارش های آن سفر را از تلویزیون می دیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم یا سخنرانی ها و مذاکرات ایشان در آن سفر خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: «الحق که ایشان شایستگی رهبری را دارند.»"
اما اگر این خاطره ها درست بودند و نظر خمینی خامنه ای بوده است چرا ۳ بار در مجلس خبرگان رای گیری شد چرا احمد خمینی نامزد رهبری بود و چرا جمع سه نفری و سپس ۵ نفری را میخواستند رهبر کنند و چرا این خاطره ها از همان اول نقل نشد؟ خصوصا اینکه چند ماه قبل از آن آقای خمینی به خامنه ای تشر زده بود و آن هم در مسئله اختیارات ولی فقیه در مورد حکم حکومتی.
٭ آقای خمینی به خامنه ای اعتراض میکند
با نامه جعلی و نقل ایندو خاطره خامنه ای به رهبری انتخاب میشود. اما آقای خمینی چند ماه قبل از فوتش در نامه ای علنی به خامنه ای بشدت اعتراض میکند. او در تاریخ ۱۶ دى ۱۳۶۶ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ به خامنه ای که در باره حکم حکومتی نظری مخالف خمینی داشت مینویسد:
"از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر مى‏شود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقه‏اى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى‏دانید. و تعبیر به آنکه اینجانب گفته‏ام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است بکلى برخلاف گفته‏هاى اینجانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام -صلى الله علیه و آله و سلم- یک پدیده بى‏معنا و محتوا باشد و اشاره مى‏کنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمى‏تواند ملتزم به آنها باشد.....باید عرض کنم حکومت، که شعبه‏اى از ولایت مطلقه رسول الله- صلى الله علیه وآله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مى‏تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و مى‏تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مى‏تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند. آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته مى‏شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى‏کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمى‏کنم. "
اگر خمینی خامنه ای را برای پست ولایت فقیه در نظر داشت آیا علنی مینوشت که او ولایت فقیه را نفهمیده است؟ در اینجا لازم است یادآوری شود همانطور که از نامه بالا مشهود است حکم حکومتی و ولایت مطلقه فقیه را آقای خمینی بود که در ایران عمل و مطرح کرد و نه آقای خامنه ای . این خمینی بود که فقیه را بالاتر از قانون اساسی میدانست و خامنه ای دنباله رو اوست.
٭ ماجرای مراجعه آقای بنی صدر به متخصصین خط
بعد از انتخاب خامنه ای توسط مجلس خبرگان بر طبق نامه ی منسوب به آقای خمینی، در خارج از کشور در هفته ی اول تیر ماه، آقای ابوالحسن بنی صدر، دستنویس نامه آقای خمینی به مشکینی که در روزنامه ها چاپ شده بود را به همراه دستخط دیگری از او که چند ماه قبل از آن نامه نوشته شده بود ( شعری که او به دست خود نوشته بود ) و همچنین دستخط احمد خمینی را به یک وکیل پایه یک دادگستری فرانسه میدهد تا از کارشناسان بین المللی خط مربوط در وزارت دادگستری فرانسه، درباره ی دستخط آیت الله خمینی تحقیق شود. وکیل دادگستری که حاضر نبود نامش فاش شود، برای اطمینان به دو خط شناس رسمی و بین المللی مراجعه می کند. پاسخ هر دو خط شناس، شکی باقی نمی گذاشت! هر دو بر این نظر بودند که نامه ی نوشته شده: "مسلماً دستخط آیت الله خمینی نیست!" و نیز "به احتمال زیاد ، نامه را احمد خمینی نوشته است! ". آنها معتقد بودند که کسی که نامه را نوشته حدود سی سال از سن آقای خمینی باید کمتر داشته باشد! بعد از آنکه وکیل فرانسوی گزارش خط شناسان را به آقای بنی صدر داد ایشان در همانزمان چند مصاحبه با رادیوهای فارسی زبان ، موضوع جعلی بودن نامه ی منسوب به آقای خمینی را عنوان می کنند. یکی از مصاحبه ها با روزنامه ی معتبر « لوموند » انجام شد.
خبرنگار لوموند بعد از کسب اطمینان کامل از قضیه چنین نوشت ( روزنامه ی فرانسوی لوموند تاریخ ۲۹ ژوئیه ی ۱۹۸۹ برابر ۷ مرداد ۶۸ ):
" ... تعیین حجهَ الاسلام خامنه ای به عنوان رهبر، بر خلاف قانون اساسی بود. همه ی دنیا می دانست که وی دارای هیچیک از صفاتی نیست که اصل ۵ قانون اساسی ایران ، برای رهبر قرار داده است. بدینسان انتصاب خامنه ای زوری بود! شاید به پرهیز از خلأ سیاسی توجیه میشد. امروز میدانیم که این امر بدون « جعلی » که « رفسنجانی » در فردای مرگ امام در جلسه ی فوق العاده ی مجلس خبرگان کرد، شدنی نبود. در این جلسه که با شتاب تمام تشکیل داده بودند، رئیس مجلس دستنویسی از امام را به مجلس نشان دادند که به تاریخ ۲۸ آوریل ۱۹۸۹ به آیت الله مشکینی نوشته شده بود ... ، جعلی بودن نامه را خط شناسان پاریسی تصدیق کردند. خط شعر آیت الله خمینی و نامه ها را رئیس جمهور سابق، بنی صدر، در اختیار کارشناسان قرار داد و آنها تصدیق کردند که نامه به مشکینی را شخصی نوشته است که دست کم ۳۰ سال جوانتر از نویسنده ی خطی بوده که شعر را نوشته است. کارشناسان دو خط ، یکی خط نامه ی آیت الله خمینی به مشکینی ، و دیگری خطی از آقای احمد خمینی را سخت مشابه یافتند! ... ".
٭ دو اتفاق دیگر که جعلی بودن نامه را تاکید میکرد
اما ماجرا به اینجا ختم نشد، دو موضوع دیگر پیش آمد که دیگر کوچکترین شکی برای گردانندگان روزنامه ی فرانسوی لوموند باقی نگذاشت و نور جدیدی بر حقیقت تاباند. اولین ماجرا مربوط به واکنش سفارت ایران در فرانسه بود. پس از درج مقاله ی روزنامه ی لوموند ، سفارت ایران در فرانسه ، به روزنامه ی فرانسوی لوموند شدیداً اعتراض می کند. روزنامه ی لوموند که از جهت کار کارشناسان خط شناس مطمئن بود به سفارت ایران پیشنهاد می دهد که اگر اعتراضی دارند، به دادگاه شکایت برند تا ماجرا در دادگاه حل شود. اما سفارت ایران که میدانست در صورت به دادگاه رفتن، آبروریزی بسیار بزرگی برای حاکمیت ایران پیش خواهد آمد، از اینکار سر باز زد و دیگر سخنی در اینباره نراند و اعتراض خود را به روزنامه لوموند پیگیری نکرد.
ماجرای دوم، مدتی بعد از اعتراض سفارت ایران پیش آمد. ژان گراس، مخبر وقت روزنامه لوموند، هادی غفاری را در یمن ملاقات می کند و موضوع جعلی بودن نامه ی خمینی را با او مطرح می کند. به گفته ی ژان گراس، هادی غفاری که از مقاله ی لوموند بی خبر بود، از اینکه او (ژان گراس) از جعلی بودن نامه اطلاع داشت، بسیار متعجبانه از ژان گراس می پرسد که : "شما از کجا اطلاع پیدا کردید؟! " این عکس العمل هادی غفاری دیگر کوچکترین شکی در جعلی بودن نامه ی منسوب به آیت الله خمینی باقی نمی گذاشت.
لازم به یاد آوری این نکته است که آقای منتظری در کتاب خاطرات خود مورد دیگری را از جعل نامه به دست میدهد. مسئله، مربوط به نامه ی توهین آمیز منسوب به خمینی به تاریخ ۶ فروردین ۶۸ خطاب به آقای منتظری است. در صفحه ی ۳۳۱ کتاب ایشان چنین می خوانیم :
” ... پس از سر و صداها در مجلس ، نامه ای به نام مرحوم امام به تاریخ فوق ( ۶ فروردین ۶۸ ) خطاب به نمایندگان مجلس منتشر شد، ولی آقایانی که کارشناسی کرده و خط امام را با خط حاج احمد آقا مقایسه کرده اند ، اظهار می دارند که خط نامه ، خط حاج احمد آقا می باشد ، حالا با نظر امام بوده یا نه ، العلم عند الله ... “.
با توجه به داه های بالا آیا برای کسی شکی باقی میماند که :
۱ ـ خامنه ای خلاف قانون اساسی آن زمان به رهبری منصوب شد!
۲ ـ برای توجیه کار خلاف قانون اساسی و عوض کردن قانون اساسی و موجه جلوه دادن رهبری خامنه ای، هاشمی رفسنجانی به کمک احمد خمینی، از آیت الله خمینی نامه جعل می کنند! البته این نامه را ممکن است احمد برای خود جعل کرده باشد و ما اطلاع لازم را در اینباره نداریم.
٭هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه چه گفت؟
اما هاشمی رفسنحانی خامنه ای را براحمد ترجیح داد زیرا آن زمان گمان میکرد براحتی میتواند خامنه ای را کنترل کند و تمام قدرت را در دست بگیرد. در پایان لازم است سخنان نماز جمعه ی آن زمان هاشمی رفسنجانی را از نظر خوانندگان بگذرانیم، تا نقش او را در این بازی بزرگ خاطر نشان کنیم. او در اولین خطبه ی نماز جمعه ی بعد از انتخاب علی خامنه ای به رهبری چنین گفت:
” آقای خامنه ای، از لحاظ منطق، عقل، حساب و کتاب و شرع، بر کسی که این شرایط را ندارد مقدم خواهد بود. از نظر شرعی کار ما محکم است ، چون ایشان مجتهد نافذ است. از لحاظ راهنمایی امام هم با نامه ای که خواندم و نکته هایی که نقل کردم، دست پری دارم. فقط می توانند از نظر قانون اساسی اشکال کنند، که شرط مرجعیت را از قانون اساسی حذف کرده اند، که این هم در طول دوران انقلاب بارها و بارها امام در مورد قانون اساسی اجازه دادند که ما با اجازه ی امام در قانون اساسی چیزهایی را ندیده می گرفتیم. این چیز تازه ای نیست که بگویند! ... “.
خواننده محترم با خواندن این مطلب بهتر به نقش رفسنجانی پی میبرد. او میخواست رئیس جمهور پر قدرتی باشد و با یک رهبربی خاصیت بر ایران حکومت کند. اما بعد از مدتی خامنه ای دیگر نقشی را که رفسنجانی میخواست بازی نکرد. و روابط پیچیده این دو فعلا به این وضعیت رسیده است که اکنون شاهد آن هستیم و حال این روزها هاشمی در خواب از خمینی استمداد میطلبد.
آیا علی خامنه ای گمان می کند تاریخ را هم می توان تحریف کرد؟! آیا مردم فراموش خواهند کرد که خامنه ای، خلاف قانون اساسی و با نامه ی جعلی، رهبر مسلمانان جهان شد؟!!! ولایت فقیه، خود جعلی بود در اسلام، و ولی فقیه هم همانطور که در بالا آمد، با جعل نامه ای به رهبری رسید. آیا رهبری او جعل در جعل نیست؟!!! (امیرمهدی:این نظر شخصی نویسنده است والبته فاقد ارزش علمی)
توضیح نویسنده: این مقاله برای اولین بار ۷ سال پیش در نشریه انقلاب اسلامی منتشر شد و برخی از سایتها در خارج از کشور آن را با نام و یا بدون نام نویسنده درج کردند. بعلت اهمیت مسئله و بویژه حضور نسل جوان در صحنه سیاست مقاله با مقداری تصحیح و تکمیل دوباره انتشارمی دهم. یادآور میشود تمام کسانی که از دور و یا نزدیک در این ماجرا شرکت داشته اند و یا اطلاعی در دست دارند باید به وظیفه خود عمل کنند و این اطلاعات را در اختیار ملت ایران قرار دهند.

امیرمهدی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:48

اعدامهای ۶۷؛ گزارش آیت الله منتظری از قتل عام بدون محاکمه

خاطرات آیت الله منتظری و نامه‌های ایشان به مسئولان در رابطه با اعدام‌های تابستان ۶۷، روشنگر بخشی از تاریخ معاصر است. همزمان با سی و سومین سالگرد اعدام‌ها که مقارن مرداد ماه سال ۶۷ در زندانهای جمهوری اسلامی انجام شد، بمنظور آشنایی با بخشی از تاریخ معاصر کشورمان، با همکاری دفتر آیت الله منتظری بخشهایی از کتاب خاطرات آن مرجع فقید برای اطلاع خوانندگان منتشر می شود.

س : حضرتعالی گو یا نامه ای به امام خمینی (رضوان الله علیه) در ارتباط با اعدام منافقین در زندانها پس از حمله منافقین به جمهوری اسلامی ایران در عملیات مرصاد - فروغ جاویدان - نوشتید، در این ارتباط بفرمایید که قضایا چگونه بود و چه ضرورتی ایجاب می‎کرد که این نامه را بنویسید؟

ج : بله همان گونه که فرمودید پس از اینکه مجاهدین خلق با پشتیبانی عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران حمله کردند عملیات مرصاد انجام گرفت و تعدادی از آنها در درگیری کشته شدند، تعدادی هم اسیر شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نیست، اما آنچه باعث شد من آن نامه را بنویسم این بود که در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سرموضع هستند اعدام شوند،یعنی این سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام می‎شد، این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد;اما این نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست، البته چون این نامه برای همه قضات فرستاده شده بود اشکال ندارد که برای شما هم بخوانم تا واقعیت قضایا آن گونه که اتفاق افتاده روشن شود، متن این نامه به این شکل است :

پیوست شماره 152:
متن نامه منسوب به حضرت امام در ارتباط با اعدام منافقین سرموضع در زندانها

بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‎گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و می‎کنند محارب و محکوم به اعدام می‎باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه الاسلام نیری دامت افاضاته ( قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ( دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می‎باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می‎باشد، رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشداء علی الکفار" باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‎باشد. والسلام
روح الله الموسوی الخمینی

این نامه تاریخ هم ندارد اما در پشت آن آقای حاج احمد آقا نوشته است :

پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالی
پس از عرض سلام، آیت الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته اند که تلفنی در سه سئوال مطرح کردند:
1 - آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند؟
2 - آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده اند ولی بر سرموضع نفاق می‎باشند محکوم به اعدام می‎باشند؟
3 - در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‎توانند مستقلا عمل کنند؟
فرزند شما، احمد

زیر این نامه نوشته شده :
بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است .
روح الله الموسوی الخمینی
-------------------- --------------------

بعد من به آیت الله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند پیغام دادم : "مگر قاضیهای شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکرده اند! مگر شما مسئول نبودی ! آن وقت تلفنی به احمد آقا می‎گویی که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان ؟! شما خودت می‎رفتی با امام صحبت می‎کردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات منافقین خبردار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم ؟! مگر اینکه جرم تازه ای مرتکب شده باشد که بر اساس آن جرم او را محاکمه کنیم ".

بالاخره مدتی ملاقاتهای زندانیان را تعطیل کردند و بر حسب گفته متصدیان با استناد به این نامه حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر زندانی -تردید از من است - از زن و مرد را در کشور اعدام کردند، حتی افرادی که نماز می‎خواندند، روزه می‎گرفتند، طرف را می‎آوردند به او می‎گفتند بگو غلط کردم، او هم به شخصیتش برمی خورد نمی گفت، می‎گفتند پس تو سرموضع هستی و او را اعدام می‎کردند! در همین قم یکی از مسئولین قضایی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می‎کرد که می‎گوید تندتند اینها را بکشیم از شرشان راحت شویم، من می‎گویم آخر پرونده های اینها را بررسی کنیم یک تجدید نظری در حکم اینها بکنیم، می‎گوید حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص موضوع بدهیم، به بعضی افراد می‎گویند تو سر موضعی ؟! او هم نمی داند که قضیه از چه قرار است می‎گوید بله، فوری او را می‎برند اعدام می‎کنند.

بالاخره من احساس کردم که این شیوه درستی نیست تصمیم گرفتم یک نامه به امام بنویسم، اتفاقا آقای آسید هادی هاشمی و آقای قاضی خرم آبادی اینجا بودند با آنها مشورت کردم، گفتند این کار را نکنید چون امام از دست منافقین پس از جریان مرصاد عصبانی هستند و اگر شما یک چیزی بنویسید ایشان ناراحت می‎شوند، آنها بلند شدند رفتند ولی من همین طور ناراحت بودم، نماز ظهر و عصر را خواندم، فکر می‎کردم که بالاخره به من می‎گویند قائم مقام رهبری، من در این انقلاب سهیم بوده ام، اگر یک نفر بی گناه در این جمهوری اسلامی کشته شود من هم مسئولم، بالاخره با قرآن مجید استخاره کردم این آیه شریفه آمد: "و هدوا الی الطیب من القول و هدوا الی صراط الحمید"(1): "به گفتار نیکو هدایت شدند و هدایت شدند به راه پسندیده "، پس از این بود که نشستم این نامه را نوشتم :

پیوست شماره 153:
نامه به حضرت امام در اعتراض به اعدام محکومین در زندانها
مورخه ‏67/5/9

بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از عرض سلام و تحیت، به عرض می‎رساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها
اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جوئی می‎شود
و ثانیا خانواده های بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی می‎باشند ناراحت و داغدار می‎کند و آنان جدا زده می‎شوند.
و ثالثا بسیاری از آنان سرموضع نیستند ولی بعضی از مسئولین تند با آنان معامله سرموضع می‎کنند.
و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانه ها و شخصیتها از ما دفاع می‎کنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یکدفعه تبلیغات علیه ما شروع شود.
و خامسا افرادی که به وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنائی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد.
و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا
[1] سوره حج (22)، آیه 24

بی گناهانی و یا کم گناهانی هم اعدام می‎شوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است .
و سابعا ما تا حال از کشتنها و خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت .
و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار; و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): "ادرئوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقو به ". والسلام علیکم و ادام الله ظلکم
‏16 ذی الحجه 1408 - ‏67/5/9 ‏
حسینعلی منتظری

و منظور من از زنان بچه دار زنان آبستن نبود -که احمد آقا در رنجنامه اش سوژه و معرکه علیه من گرفته - بلکه منظور زنانی بود که دارای چند بچه بودند و با کشتن آنها بچه های آنها بی سرپرست می‎شدند، و بالاخره این نامه را نوشتم و دو نسخه از آن فتوکپی گرفتم، نسخه اصل را فرستادم برای امام و یک نسخه را هم برای شورای عالی قضایی، چون شورای عالی قضایی مسئولیت این قضیه را به عهده داشت و می‎بایست می‎رفتند با امام صحبت می‎کردند; بعد که نامه ها را فرستادم به آقای سید هادی تلفن زدم و گفتم : "من نامه ای نوشتم و خدمت امام فرستادم، شما به آقای محمدعلی انصاری در دفتر امام تلفن بزنید که آن نامه را بگیرند بدهند خدمت امام "، ایشان گفت : "مگر بنا نشد شما چیزی ننویسید؟" گفتم : "بالاخره من نوشتم و فرستادم ". حالا اینکه می‎گویند بیت ایشان بخصوص آقای سید هادی در این قضیه نقش داشته حرف بی اساسی است چون بیت من با نامه نوشتن من مخالف هم بودند.

چند روز بعد هم یکی از قضات خوزستان به نام حجه الاسلام آقای محمد حسین احمدی پسر آیت الله آقای آشیخ علی اصغر احمدی شاهرودی آمد پیش من خیلی ناراحت بود می‎گفت : "در آنجا تندتند دارند اعدام می‎کنند، به یک شکلی نظر اکثریت درست می‎کنند، خوب تشخیص نمی دهند، اینها از عملیات منافقین ناراحت هستند و افتاده اند به جان زندانیان "، من عین مطالب ایشان را نیز در نامه ای بدین شکل برای امام منعکس کردم :


پیوست شماره 154:
نامه مجدد به امام خمینی در این مورد
مورخه ‏67/5/13
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه ‏67/5/9 برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض می‎رسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی می‎باشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرتعالی به قم آمده بود و می‎گفت : مسئول اطلاعات یا دادستان - تردید از من است - از یکی از زندانیان برای تشخیص اینکه سرموضع است یا نه پرسید: تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی ؟ گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی ؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی ؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی ؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند! وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت معلوم می‎شود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سرموضع انجام داد و این قاضی شرع می‎گفت من هر چه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آراء باشد نه اکثریت، پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر می‎باشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید که چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است می‎باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
‏67/5/13 - حسینعلی منتظری

این نامه دوم من راجع به این موضوع بود; بعد من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه می‎دهند، اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید، آقای نیری گفت : "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید و...!" من بسیار ناراحت شدم و رئوس مطالبی را که یادداشت کرده بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما می‎خوانم، و این همان چیزهایی است که حاج احمد آقا در رنجنامه روی قسمتهایی از آن معرکه گرفته است، در صورتی که این نامه نیست بلکه یادداشت است :

پیوست شماره 155:
یادداشت خطاب به آقایان نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان رئیسی معاون دادستان پورمحمدی نماینده اطلاعات در اوین برای اجرای حکم امام
مورخه ‏67/5/24
بسمه تعالی
1 - من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم ; ولی من مصلحت انقلاب و اسلام و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر می‎گیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می‎گیرم .
2 - این گونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر قطعا در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم می‎کند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق می‎کند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است .
3 - روش پیغمبر (ص) را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است ; پیامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب "رحمه للعالمین " گرفت .


روش امیرالمومنین (ع) با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.
4 - بسیاری از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرموضع کشانده و الاقابل انعطاف بودند.
5 - مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق می‎شوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمی شود، امیرالمومنین (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است .
6 - مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی کند، و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمی شود.
7 - قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد "لایقضی القاضی و هو غضبان " الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است، ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده ایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده اید به چه ملاک اعدام می‎کنید؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کرده اید فردا در جواب خانواده ها چه خواهید گفت ؟
8 - من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت فقیه می‎باشم و نمی دانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رسانده اند، این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء و اموال کرده ایم همه غلط بود؟
9 - من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و می‎گفتند تندروی می‎شود، و نمونه های زیادی را ذکر می‎کردند که بی جهت حکم اعدام اجرا شده است .
10 - در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است، و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمی شود بلکه ترویج می‎شود، ان شاء الله موفق باشید.
ح -م

حاج احمد آقا در رنجنامه روی بند دهم خیلی معرکه گرفته که چرا گفته ای کار منافقین یک نحو منطق است، در صورتی که کسانی که فریب شعارهای منافقین را خورده اند و فرضا چند اعلامیه پخش کرده اند با کسانی که در عملیات مرصاد شرکت داشتند فرق دارند، و اصل آن هم یادداشت است نه نامه رسمی .
بالاخره این مطالب را من برایشان خواندم بعد یک نسخه از آن را هم به آنها دادم و شفاهی به آنها گفتم : "الان دهه محرم است، یک مقدار دست نگه دارید"، بعد به آنها گفتم : "اگر امام هم اصرار دارند شما یک عده از آنها را که در زندان شیطنت می‎کنند و تبلیغ و فعالیت دارند مجددا با روش صحیح بازجویی کنید و آنها را درست محاکمه کنید و پس از محاکمه اگر محکوم به اعدام شدند اعدامشان کنید، در این صورت لااقل کسی نمی گوید کسی را که به پنج سال زندان محکوم شده است جمهوری اسلامی اعدام کرده است "; و طبیعی بود که این مسائل به آقای ری شهری و احمد آقا منتقل می‎شد و آنها از این برخوردها و بازخواستهای من ناراحت بودند. بالاخره در آن جریان طبق گزارشهایی که به من دادند حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام کردند.
یادم هست آقای اسلامی که دادستان انقلاب فارس بود یک پرونده ای را آورده بود پیش من مربوط به دختری که می‎خواسته اند او را اعدام کنند، می‎گفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اکثریت آراء او را اعدام کردند، در این پرونده دختر قبل از اعدامش وصیت کرده بود و خطاب به پدر و مادرش گفته بود: طوری نیست این پیش آمدها هست شما نسبت به انقلاب بدبین نباشید قرآن و نهج البلاغه را بخوانید و...، که خود آقای اسلامی از اعدام شدن او خیلی متاثر بود. حجه الاسلام آقای حسینعلی انصاری که نماینده من در زندانها بود می‎گفت شش یا هفت برادر بودند که اینها نماز می‎خواندند، روزه می‎گرفتند، خیلی هم متعبد بودند،می گفتند ما با منافقین هم مخالف شده ایم، اما به اینها می‎گویند باید مصاحبه کنید،اینها می‎گویند ما حاضر نیستیم مصاحبه کنیم ما حاضریم چیزی بنویسیم ولی مصاحبه تلویزیونی نمی کنیم این برای ما شکست است، و اینها را به این بهانه گفتند که سرموضع هستند و پنج یا شش نفر آنان را اعدام کردند و فقط یک نفر از آنان را که فلج شده بود باقی گذاشتند; به این شکل کار می‎شد.
بالاخره این جریان گذشت بعد از مدتی یک نامه دیگری از امام گرفتند برای افراد غیرمذهبی که در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند، هدف آنها این بود که با این نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند، اتفاقا این نامه به دست آقای خامنه ای رسیده بود، آن زمان ایشان رئیس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده های آنان ایشان با متصدیان صحبت کرده بود که این چه کاری است که می‎خواهید بکنید دست نگه دارید، بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبا نیت گفت : "از امام یک چنین نامه ای گرفته اند و می‎خواهند اینها را تندتند اعدام کنند"، گفتم : "چطور شما الان برای کمونیستها به این فکر افتاده اید؟ چرا راجع به نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟" گفتند: "مگر امام برای مذهبیها هم چیزی نوشته ؟!" گفتم : "پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشته شدن آن نامه به دست من رسید و این همه مسائل گذشته است، شما که رئیس جمهور این مملکت هستید چطور خبر ندارید؟!" حالا من نمی دانم ایشان آیا واقعا خبر نداشت یا پیش من این صحبتها را می‎کرد.

س : پس در واقع هدف شما از این برخوردها و نوشتن این نامه ها یک اقدام انسانی و نوعی مصلحت بینی برای نظام و انقلاب و بیان یک حکم شرعی بوده است .
ج : بله، دقیقا همین طور است، هدف من دفاع از مجاهدین خلق نبود، هدف من پایداری بر ارزشهایی بود که خودمان آنها را قبول داشتیم و نباید حب و بغض ها باعث خدشه دارشدن آنها می‎شد، هدف من محفوظ ماندن شخصیت امام و چهره ولایت فقیه بود که نباید به نام آن بعضی کارها انجام می‎شد، مجرد هواداری از مجاهدین شرعا مجوز اعدام نیست و در جمهوری اسلامی حقوق همه طبقات باید حفظ شود.
نکته دیگری را که من همین جا می‎خواهم عرض کنم این است که چه کسی باعث شد که این نامه من (نامه مورخه ‏67/5/9) به دست رادیو بی بی سی برسد و حدودا پس از هشت ماه از گذشتن قضیه، در ایام عید نوروز یعنی شب پنجم عید یک روز قبل از نامه ‏68/1/6، از بی بی سی پخش شود بدون اینکه هیچ توضیحی راجع به کل

جریانات داده شود و جو احساسات را به عنوان دفاع فلانی از منافقین بالا ببرد و زمینه نوشتن نامه ‏68/1/6 منسوب به امام را فراهم نماید; با اینکه من آن نامه را فقط برای امام و شورای عالی قضایی فرستاده بودم و در این مدت آن را به احدی نداده بودم، البته بعضی آن نامه را در همان زمانها در دانشگاه تهران در دست آقای سید حمید روحانی دیده بودند! من حدس می‎زنم دستهایی در کار بوده که زمینه را برای نتیجه گیری نهایی آماده می‎کرده است .

پیوست شماره 156:
نامه آقای سید احمد خمینی در پاسخ به نامه آیت الله منتظری به نامه مورخه ‏67/5/13 آیت الله العظمی منتظری

بسمه تعالی
حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری دامت برکاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامه دوم جنابعالی موجب تعجب شد، شما فرد مذکور را بگوئید بیاید تهران تا مسائلش را بگوید و مطمئن باشید و باشد که مساله محرمانه می‎ماند. شما که می‎دانید من نمی خواهم سرسوزنی به بی گناهی ظلم شود ولی دید شما در مورد ضد انقلاب و بخصوص منافقین را قبول ندارم . مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است جنابعالی نگران نباشید. خداوند شر منافقین را از سر همه کوتاه فرماید.
‏67/5/15 ارادتمند، احمد خمینی

بالاخره آقای شیخ محمد حسین احمدی به جماران رفت ولی موفق به زیارت امام نشد و لذا مطالب خود را به صورت نامه ای به امام نوشت و به احمد آقا سپرد که به اطلاع امام برساند و البته حسب قرائن چه بسا مانند خیلی دیگر از نامه ها به امام نرسیده باشد. بعد از چندی که قضایای برکناری پیش آمد و رنجنامه احمد آقا منتشر شد مانند بقیه موارد مندرج در آن مطلبی سراپا کذب هم در مورد ملاقات آقای احمدی آورده بود که ایشان علیرغم شرایط بد آن موقع تکذیبیه ای خطاب به احمد آقا نوشت و بالصراحه حرفهای او را رد کرد.

(پیوستهای شماره 157 و 158)

س : اصولا چرا حضرتعالی به مرحوم امام نامه می‎نوشتید و چه انگیزه ای از این کار داشتید؟

ج : افراد زیادی از من این سئوال را کرده اند، بالاخره در ایران ما انقلابی به نام اسلام و به منظور پیاده شدن عدالت و جلوگیری از ظلم و تعدیات رخ داده بود، و هر چند ایشان رهبر انقلاب بودند ولی انقلاب همگانی بود و من هم به سهم خود در آن نقش داشتم و نسبت به هر کار خلافی که انجام می‎شد تا اندازه ای خود را مسئول می‎دانستم، و بخصوص مردم مرا از طرفداران نزدیک به معظم له می‎دانستند و انتظار داشتند در مقابل کارهای خلاف یا اشتباه ساکت نباشم، به علاوه امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از کارهای خلاف بر همه واجب است ; مرحوم امام هم که علم غیب نداشتند و چه بسا در ارگانها و ادارات و بخصوص در زندانها و بازجوییها کارهای خلاف و تندرویها انجام می‎شد، و همه اینها به حساب اسلام و نظام گذاشته می‎شد، تماس تلفنی هم با مرحوم امام میسر نبود و رفتن خدمت ایشان هم با بعد و فاصله مکانی مشکل بود، لذا ناچار بودم برای انجام وظیفه شرعی به وسیله نامه نظرم را به ایشان منتقل کنم و گاه پس از گذشت چند ماه حضورا نیز مطالبی را یادآور می‎شدم ; و اما مخالفت عده ای نسبت به این تذکرات یا برای این بوده که خودشان یا دوستانشان زیر سئوال می‎رفتند، و یا می‎گفتند مرحوم امام ناراحت می‎شوند، و یا خیال می‎کردند تذکر به ایشان اعتراض به ایشان و زیر سئوال بردن ایشان تلقی می‎شود.


آقای سید هادی هاشمی در آن اواخر که حاج سید احمد خمینی به گفته خودش مشغول نوشتن رنجنامه بوده با او ملاقاتی داشته که او به آقای سید هادی اصرار می‎کند که آقای منتظری را وادار کن به امام بنویسد: "همه نامه هایی که از من به شما نوشته شده جعلی است و دیگران به اسم من نوشته اند!" در صورتی که توجه دارید که تذکر دادن به رهبر جامعه به منظور رفع مشکلات و جلوگیری از خطاها، زیر سئوال بردن ایشان نیست و وجهی ندارد که اطرافیان ایشان ناراحت شوند، بلکه طبعا باید خوشحال هم می‎شدند. پیغمبر اکرم (ص) در مسائل سیاسی و اجتماعی می‎فرمودند: "اشیروا علی " و خداوند هم دستور می‎دهد: "و شاورهم فی الامر" و اصل انتقاد و تذکر دادن در زمان پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) و همچنین در زمان شیخین امر معمول و متداولی بود; و بالاخره من از معظم له دور و آقایان هم هر چه می‎خواستند به ایشان القاء می‎کردند، ان شاء الله قصد خیر داشته اند . و الی الله اشکو و هو حسبی و نعم الوکیل، من از انجام وظیفه شرعی خوشحالم و هیچگاه طالب مقامی نبوده ام تا به خاطر فقدان آن ناراحت باشم .


س : در همین ارتباط نظر عده ای این است که در آن زمان که رهبری انقلاب و کشور به دست مرحوم امام (قدس سره) بود چه ضرورتی داشت که شما با سخنرانی یا نوشتن نامه های انتقاد آمیز و گاهی تند زمینه هایی را برای بدخواهان و فتنه انگیزان فراهم کنید، آیا بهتر نبود که حضرتعالی سکوت می‎کردید و هر وقت که مسئولیت انقلاب و کشور به دوش شما قرار می‎گرفت شما دیدگاهها و نظرات خود را ابراز و اجرا می‎فرمودید تا از این حوادثی که پیش آمد و ضربه آن به کل نیروهای انقلاب و مردم خورد جلوگیری می‎شد؟
ج : همان گونه که عرض کردم در یک کشور تنها یک نفر مسئول نیست و همه کارها را هم یک نفر انجام نمی دهد و نمی تواند هم انجام بدهد، تمام وزارتخانه ها و نمایندگان مجلس و استانداران و فرمانداران و دیگر نیروهای موثر هستند که یک کشور را اداره می‎کنند. مرحوم امام هم در این اواخر بشدت بیمار بودند و کمتر با بیرون ارتباط داشتند،در این اواخر آن قدر که به من مراجعه می‎شد و مشکلات و نارسایی ها مطرح می‎شد شاید یک دهم آن هم خدمت امام مطرح نمی شد. ایشان هم که خبر نداشتند که در کشور چه می‎گذرد، بالاخره یک کسی باید ایشان را در جریان می‎گذاشت، احمد آقا و دیگران هم از باب اینکه مراعات حال ایشان را می‎کردند و نمی خواستند که ایشان ناراحت بشوند خیلی از مسائل را به ایشان نمی گفتند. من هم از باب اینکه افراد مختلف به من مراجعه می‎کردند و بسا من می‎توانستم از خیلی از نارسایی ها جلوگیری کنم خودم را موظف به اقدام می‎دیدم، من گاهی فکر می‎کنم که نکند وظیفه ام بیشتر از اینها هم بوده است و من عمل نکرده ام . در حکومت اسلامی افرادی که از مسائل آگاهی دارند وظیفه دارند که نظرات خود را به حاکم اسلامی منعکس کنند، نارسایی ها را به او بگویند در عین حال دست و بازوی او هم باشند.
از همین آقای آشتیانی که امام جمعه آشتیان است نقل شد که گفته اند یک وقت من از بس مشکلات را دیدم بلند شدم رفتم دفتر امام که این مسائل و مشکلات را برای ایشان مطرح کنم، بعد هنگامی که به دفتر امام رفتم یکی از آقایان دفتر امام به من گفتند شما خدمت امام می‎روید ملاحظه حال امام را بکنید و یک چیزهایی بگویید که ایشان خوشحال شوند مبادا یک چیزهایی بگویی که ایشان ناراحت بشوند، اگر هم امام از شما چیزی پرسید، بگویید الحمدلله اوضاع خیلی خوب است و مردم دعاگو هستند و راضی اند و مشکلی وجود ندارد و...، ایشان گفته بود من اصلا بلند شده ام اینجا آمده ام که مشکلات را بگویم، بعد بدون اینکه چیزی بگوید برگشته بود، اوضاع به این شکل بود. شاید تنها کسی که جرات می‎کرد بعضی از مشکلات و نارسایی ها را به امام بگوید من بودم، من از همان اول هم اگر چیزی به نظرم می‎آمد به طور صریح مطرح می‎کردم، برخورد من با آیت الله بروجردی هم به این شکل بود، من با آیت الله بروجردی هم به طور صریح صحبت می‎کردم، مردم با پیغمبراکرم (ص) و با امیرالمومنین (ع) هم صریح حرفشان را می‎زدند، چرا ما باید یک جوی ایجاد کنیم که اگر کسی اشکال و ایرادی به نظرش رسید نتواند حرفهایش را بزند؟! من این را وظیفه خود می‎دانستم ; به نظر من آنها که در برابر نابسامانی ها و بی عدالتی ها سکوت می‎کنند گناهکار ند نه آنها که از راههای صحیح و برای خیرخواهی حرفشان را می‎زنند.

س : البته الان که قضیه گذشته است، ولی اگر همان وقت حضرتعالی به جای نامه نوشتن با امام (ره) حضوری ملاقات می‎کردید یا با تماس با مسئولین قضیه را پیگیری می‎کردید بهتر نبود؟
ج : البته همان وقت من به آقای موسوی اردبیلی پیغام دادم که جریان آن را پیش از این گفتم، بعضی مسئولین جرات نمی کردند با امام حرفی بزنند می‎آمدند به من متوسل می‎شدند; صحبت حضوری هم در آن وقت میسر نبود و فایده ای هم نداشت چون بعد از عملیات مرصاد جو خیلی داغ و تند بود، البته الان دیگر اگر و مگرها بی فایده است .

س : سئوال دیگری که در بسیاری از اذهان وجود دارد این است که این نامه منسوب به حضرت امام در ارتباط با اعدامها آیا واقعا از سوی ایشان صادر شده است و به خط خود ایشان می‎باشد یا اینکه این نامه هم همچون برخی دیگر از نامه هایی است که در اواخر عمر امام به نام ایشان منتشر شده و در صحت انتساب آن به معظم له تردید شده است ؟ و بر فرض اینکه این نامه از سوی ایشان صادر شده باشد به نظر جنابعالی چه گزارشها و زمینه هایی باعث صدور این نامه گردید؟

ج : واقع امر این است که با توجه به شناختی که من از مرحوم امام دارم و سالهای زیاد با ایشان معاشر بوده ام به هیچ وجه نمی توانم قاطعانه بگویم که این نامه از ایشان است، من سالها با ایشان محشور بوده ام و ایشان فردی با تقوا و عارف بودند و در این گونه مسائل احتیاط می‎کردند و حاضر نبودند به کسی ظلم شود; بعد از پیروزی انقلاب هم ایشان در سخنرانی های خود نسبت به رعایت حقوق زندانیان تاکید داشتند و حتی پس از حادثه هفتم تیر که طبعا اوضاع خیلی داغ بود ایشان در سخنرانی خود نسبت به حقوق زندانیان تاکید می‎کردند که مبادا مسئولان به فکر انتقام از آنها باشند; اما اینکه چه شد این اواخر این نامه ازایشان منتشر شد یا اینکه اصلا نامه به خط خود ایشان است یا نه، من قضاوت نمی کنم و این مساله برای من هم تعجب و مبهم است.
البته باید توجه کنیم که مرحوم امام هم یک انسان جایز الخطا بودند و این اواخر با آن کهولت سن و بیماریهای مختلف به طور کلی از مردم منزوی شده بودند و بعضیها هم هر طور که می‎خواستند به ایشان گزارش می‎دادند. اساسا این سیستم اداره کشور که همه قدرت در یک نفر خلاصه شود -هر چند آن فرد با تقواترین افراد باشد- روش صحیحی نیست و منجر به اشتباهات بزرگ می‎شود. من فکر می‎کنم اگر بر فرض این نامه را امام شخصا نوشته باشند یقینا گزارشهای غلط و خلاف واقع از ناحیه افراد خاص در صدور آن موثر بوده است .

اجبار به گزارش غلط به امام
س : حضرتعالی در صحبتهای اخیرتان در بیست و یکم بهمن هفتاد و یک به داستانی از قول یکی از علمای تهران اشاره فرمودید مبنی بر اینکه چند نفر از اعضای اطلاعات به ایشان اظهار داشته بودند در جریان سالهای 67 و 68 آنان را مجبور کرده بودند گزارشهایی مربوط به نفوذ منافقین در بیت حضرتعالی و مشورت شما با آنان تنظیم و به مرحوم امام ارائه دهند، اگر صلاح می‎دانید توضیحاتی در ارتباط با این جریان و نام آن عالمی که این جریان را نقل کرده بفرمایید.

ج : اصل جریان به این شکل بود که آقای حاج شیخ غلامحسین ایزدی یک شب در تهران در جلسه مهمانی خانوادگی بوده اند، آقای ایزدی نقل کردند که در آن جلسه آقای محمدی گیلانی -که در آن جلسه حضور داشته - به ایشان می‎گوید ما دلمان خیلی برای فلانی تنگ شده است ما مدتی شاگرد ایشان بوده ایم، بعد می‎گوید: "چند نفر از افراد اطلاعات که از رده های بالای آنها بودند به من گفتند در آن جریانات ما را مجبور کردند که به دروغ شهادت بدهیم که خانه فلانی در اختیار منافقین است و منافقین به فلانی خط می‎دهند و ما الان از این گزارشها خیلی ناراحت هستیم !" این مطلب را آقای حاج شیخ غلامحسین ایزدی از قول آقای محمدی گیلانی برای من نقل کرد; همچنین از قول آقای محفوظی هم نقل شد که آقای محمدی گیلانی این مطلب را در جای دیگر هم گفته است . بعد ما از کانال دیگر هم شنیدیم که آن چند نفر را -که ظاهرا سه نفر بوده اند- در اطلاعات از کار برکنار کرده اند و می‎خواسته اند یک پرونده سنگینی برایشان درست کنند و آنان را مورد توبیخ قرار داده اند که چرا این مطلب را گفته اند، حتی قصد بازداشت و زندانی کردن آنها را داشته اند که بعضی از رفقایشان در همان اطلاعات مانع این کار شده اند، ولی آنان را از کارشان برکنار کرده اند; بالاخره بر حسب آنچه نقل شد یک چنین قضیه ای بوده است . البته شاید آقای محمدی گیلانی خیلی خوشش نمی آمد که نام ایشان در این جریان ذکر می‎شد و لذا من هم در آن صحبت به طور کلی از قول یکی از علمای تهران این قضیه را نقل کردم .
(پیوست شماره 159)
امام خمینی : شما برج بلند اسلام هستید
س : گو یا حضرتعالی در دیدار مهمی که در حضور سران سه قوه و نخست وزیر با مرحوم امام داشتید ایشان از شما تجلیل زیادی فرموده بودند، لطفا جزئیات این ملاقات را توضیح بفرمایید.

ج : در یکی از ملاقاتها که شخص من با ایشان بودم فرمودند: "من شنیده ام وقتی رئیس جمهور آمریکا می‎خواهد صحبت کند ششصد نفر صحبت او را چک می‎کنند وقتی ما یک کلمه حرف می‎زنیم در دنیا منعکس می‎شود"، می‎خواستند بفرمایند در سخنرانیها دقت بیشتری بشود، من گفتم : "شما صحیح می‎فرمایید ولی خود حضرتعالی این کار را انجام می‎دهید؟" گفتند: "نه، من هم اشتباه می‎کنم ". در یکی دیگر از ملاقاتها که مسئولین هم بودند من راجع به کارهای آقای ری شهری و مصاحبه ای که انجام داده بود صحبت کردم و به ایشان گفتم : "ایشان مدارس ما را که همه طلبه های درسخوان و جبهه رفته و مقلدین شما هستند کانونهای فساد معرفی کرده است و..."، خلاصه من ناراحت بودم و اعتراض کردم که چرا این کارها به این شکل صورت گرفته، ایشان شروع کردند به عذرخواهی کردن که : "شما برج بلند اسلام هستید، شما مرا ببخشید، اشتباه شده است و"...، بعد از همین ملاقات بود که احمد آقا گفت : "امام تا به حال از هیچکس عذرخواهی نکرده "، من گفتم : "چه فایده ای دارد؟! آقای ری شهری در تلویزیون و مطبوعات کار خودش را کرده، مدرسه های ما را کوبیده، حیثیت افراد را از بین برده، افراد زیادی از دوستان و شاگردان مرا تحت عنوان ارتباط با سید مهدی بازداشت و زندان کرده و الان امام در
اینجا می‎فرمایند ببخشید اشتباه شده، این چه فایده ای دارد؟".
باز در یکی از این ملاقاتها بود که به امام گفتم : "اجازه دهید من مشغول طلبگی و درس و بحثم شوم، هدف آقایان من هستم سید مهدی بهانه است "، به ایشان گفتم : "لایکلف الله نفسا الاوسعها، من نمی توانم در کارها باشم و توجیه کننده کارهای آقای ری شهری و دیگران باشم و هیچ چیز نگویم و ساکت باشم "، ایشان فرمودند: "نه، شما در کارها باشید و کنار نروید".
گو یا بنای عده ای بر این بود که خودم محترمانه کنار نروم بلکه بعد با توطئه دیگران مرا با آبروریزی کنار بگذارند; نقل می‎کنند که آقای جوادی آملی گفته بود یک وقت ما می‎خواستیم از شورای عالی قضایی استعفا بدهیم نگذاشتند بعد از چند روز خودشان ما را کنار گذاشتند، هر چه می‎گوییم که می‎خواهیم برویم می‎گویند نه،بمانید تا ماشما را بیرون کنیم . گو یا در جمهوری اسلامی کسی حق ندارد خودش کنار برود باید با آبروریزی او را کنار بگذارند.

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:51

نامه حصر آیت الله منتظری را آقای خاتمی امضا کرده بودند:

ایران فروهر
جرس: پدر معنوی جنبش سبز سالها در حصر خانگی بود. سالها در محافل خانوادگی و سیاسی از او به عنوان یکی از مسئولان کنار گذاشته شده جمهوری اسلامی یاد می شد که قربانی صداقت شده است. اما پس از حوادث انتخابات، مردم آنچه را درباره این مرجع عالی قدر در دل داشتند بیان کردند. او کسی نبود جز آیت الله منتظری. مردی که آسایش خود و خانواده اش را در راه به ثمر نشاندن درخت نظام جمهوری اسلامی از دست داد و سالها به دلیل پایداری و اصرار بر حق، گوشه نشینی و انزوا در خانه را به جان خرید. او سالها در حصر خانگی ماند اما از سخن حقش کوتاه نیامد.به مناسبت سالروز تولد ایت الله منتظری عده ای از همراهان جنبش سبز با حجت الاسلام والمسلمین احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری درباره زندگی و کنار گیری این مرجع عالی قدر گپ و گفتی داشتند که در پی می آید:
امام از قتل های سال 67 مطلع بودند یا خیر؟
آنچه ما می دانیم اینست که در آن زمان تصویر متن حکم ایشان در مورد اعدام آنان را بر روی هر پرونده می گذاشتند. اگر تشخیص می دادند که زندانی به اصطلاح سر موضع است اعدام می شد. می گفتند زندانی مصاحبه کند تا اعدام نشود. متاسفانه اعمال قبیح خود را به اسم دین و تشیع انجام می دهند. آقای منتظری تا آخرین لحظه امیدوار بودند که کسانی که در راه انقلاب زحمت کشیدند رنگ تحول را ببینند اما هنوز متاسفانه خبری از تحول نیست. به اسم دین و مذهب شکنجه صورت می گیرد.
یک بار آخر شب به اتاق آیت الله منتظری رفتم. دیدم پدر در حال نوشتن نامه ای هستند. پیش نویس آن را به من دادند. یک نامه به امام درباره قتل های 67 نوشته بودند. من به ایشان گفتم که اینها را صلاح نیست که در کاغذ بنویسید. اینها مطالب فوق سرّی است که باید شفاهی به امام بگویید نه اینکه مکتوب کنید. ایشان فرمودند همه چیز تمام شده است. آیت الله منتظری گفتند که با خونی که به ناحق ریخته می شود همه چیز تمام می شود، این محرمانه نیست و حق کسی که خونش ریخته شده نباید پایمال شود.
یعنی شما فکر می کنید که امام از قتل های 67 مطلع نبود؟
نامه ها را مسئول دفتر یا حاج احمد آقا می گرفتند. به همین دلیل ممکن است برخی از نامه ها به امام نرسیده باشد. به طور مثال آیت الله منتظری در تاریخ 4/1/ 68 نامه ای به امام نوشتند که من شرعا و قانونا نظر شما را بر نظر خودم مقدم می دانم. امام می توانست زیر آن نامه بنویسد خودت گفتی برو کنار و سیاست و ریاست را کنار بگذار. اما ایشان در تاریخ 6/1/68 نامه ای نوشتند که والله من بازرگان و بنی صدر را از اول قبول نداشتم، واللّه من از اول با قائم مقامی تو مخالف بودم. خلاصه اینکه جواب آن نامه متواضعانه، این نامه تند نبود. علاوه براین نامه 6/1/68 صد در صد دست خط امام نیست.
اختلافات احمد آقا و آیت الله منتظری از کجا ریشه می گرفت؟
حاج احمد آقا همواره می خواست تاکید کند که امام اشتباه نمی کند. به طور مثال امام گفته بود که این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستادگی می کنیم. ایشان به کسانی که می خواستند نزد امام بروند می گفتند که از جنگ صحبتی نکنید. در جلسات سران سه قوه می گفتند که حرف صلح را مطرح نکنید. حتی آیت الله طاهری اصفهانی می خواست نزد امام برود و درباره کمبودهای جبهه صحبت کند. خیلی از وضع جبهه ها گلایه داشت اما در ملاقات هیچ صحبتی از جبهه نکرده بود چون حاج احمد آقا گفته بود که درباره مسایل جنگ به امام حرفی نزنید.
آیا آقای حاج احمد خمینی به دلیل اینکه مواضع درستی درباره آیت الله منتظری نداشتند، پیش از مرگ ابراز پشیمانی کردند و پیش آیت الله منتظری آمدند؟
ابراز پشیمانی نکردند. در مجلس ختمی که به قم آمده بودند آیت الله منتظری و احمد آقا خمینی همدیگر را می بینند و خیلی احمد آقا به ایشان احترم گذاشته بود و مثل سابق رفتارشان نبود. اما اینکه نزد پدرم بیاید و ابراز پشیمانی کند نبوده است. همچنین تنها آیت الله منتظری گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید که احمد آقا خمینی در سال پایانی عمرش – در مصاحبه یا سخنرانی – گفته بود که دوستداران واقعی انقلاب گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید.
بعد از بایکوت کردن آقای منتظری چه واکنش هایی صورت گرفت؟ کاری انجام نشد و اعتراضی صورت نگرفت؟ چرا بعد رسانه ای نداشت؟
حملات یکطرفه بود. رنجنامه احمد آقا در تیراژ بالا منتشر شد اما امکان پاسخگویی برای ما وجود نداشت. این جوی که در فضای سایبری و اینترنتی الان هست آن زمان نبود که به راحتی بتوان اطلاع رسانی کرد. فضای مجازی نبود و دوستان آیت الله منتظری بایکوت خبری صد در صد بودند.
در تاریخ 18/2/68 نامه ای را آیت الله منتظری نوشتند که من به همراه آقای دری نجف آبادی که آن زمان مسئول دفتر بودند رفتیم که نامه را برسانیم. اما گفتند که حال امام خوب نیست و امکان ملاقات نیست. حاج احمد آقا نامه را گرفت ولی اجازه ملاقات نداد. آقای دری به حاج احمد آقا گفت که “دیگر آیت الله منتظری قائم مقام رهبری نیست ولی این فضاحتی که روزنامه ها درست کرده اند کل روحانیت را خراب می کند. مردم می گویند این شخص که دومین شخصیت انقلاب بوده است اگر واقعا اینقدر آدم بدی است پس وای به حال بقیه آنان”. حاج احمد آقا در جواب گفت “ببین آقای دری بالاخره آقای منتظری گفته که امام زن های بچه دار را اعدام کرده است حالا ما باید بگوییم کسی که این حرف را زده یک مجتهد جامع الشرایط است و یا یک ضد انقلاب؟”
چه کسانی از عزل آیت الله منتظری حمایت نکردند؟
روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین قم از عزل آیت الله منتظری حمایت نکردند اما مجمع روحانیون مبارز بیانیه تندی دادند که الفاظ زشتی هم در آن به کار بردند.
در زمان آقای خاتمی آیت الله منتظری در چه وضعیتی قرار داشتند؟
نامه حصر آیت الله منتظری را آقای خاتمی امضا کرده بودند و در این باره دستور داده بودند.
آیت الله منتظری چه شد که نظریه ولایت فقیه را ارایه دادند؟
نظر آیت الله منتظری این چیزی نبود که امروز اجرا می شود. اینکه یک نفر بگوید و بقیه اجرا کنند نبود. ایشان می گفتند فقیه یعنی متخصص فقه، یعنی فقیه باید نظارت کند که مجلس و دولت و دستگاه قضایی مطابق شرع عمل کنند.
دو سال پیش آیت الله منتظری از چه کسی در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرد؟
همیشه ایشان می گفتند که رای مخفی است و نمی گفتند به چه کسی رای داده اند. اما علی القاعده ایشان به آقای موسوی و یا آقای کروبی رای دادند.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری چه شد که مردم نسبت به آیت الله منتظری نظرشان تغییر کرد و دوباره به گفته های این بزرگوار استناد کردند؟
فکر می کنم در طول بیست سال به تدریج مردم آگاه شده بودند که بسیاری از تبلیغات علیه آیت اللّه منتظری یکطرفه و خلاف واقع بوده است. بعضی هم که آگاه بودند فرصت اظهار نظر پیدا کردند. ان شاءاللّه موفق باشید.

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:55

به قلم یک وبلاگ نویس : خاطره ای از عموی پاسدار من
چند وقت قبل خاطره ای از عموی خودم شنیدم گفتم شاید بد نباشه اون را برای شما بنویسم . همه چیزه این خاطره واقعیه به جز اسامی . چون اصلا عموم اسمهای اصلی رو به من نگفت (فقط اسم لیلا واقعیه).عموی من الان سرهنگ سپاه پاسداران جمهوری اسلامیه و همسرش فوت شده، زمان جنگ ایران و عراق در زندان عادل شیراز خدمت میکرد.فکر میکنم اگه این خاطره رو از زبان خود عموم بنویسم بهتره…
فردا روزی بود که قرار بود من به همراه چندتا از بچه ها به جبهه اعزام بشیم . با اینکه خیلی دوست داشتم جنگ رو از نزدیک احساس کنم اما خیلی نگران بودم شاید به خاطر این بود که از مرگ میترسیدم . اتفاقا از بین زندانیها چندتا خانم بودن که قرار بود فردا صبح اعدام بشن . جرم اکثرشون سیاسی بود . و بعضی هاشون هم مجرد بودن شب بعد از شام و خوندن دست جمعی دعای کمیل ، رئیس زندان همه بچه ها رو صدا کرد و گفت : برای برادرانی که فردا به سلامتی عازم جبهه هستند خبر خوبی دارم . امشب شبی هست که میتونن از بین زنان مجردی که قراره فردا اعدام بشن اونی رو که مایل هستن انتخاب کنن و حاج آقا رضایی هم تشریف آوردن تا هر زنی رو که خواستن امشب موقتا به عقد برادرا دربیارن و درواقع امشب زحمت خطبه عقد با حاج آقاست…حالا برای سلامتی امام و اسلام صلوات جمیع خطب کن و…برای یک لحظه هراس عجیبی تمام تنم رو فرا گرفت . اصلا فکر نمیکردم شبی که قرار بود شب اعزامم به جبهه باشه شب عروسی هم باشه . به سمت سالنی رفتیم که دختران زندانی اونجا به صف ایستاده بودند . جالب اینکه بعضی بچه ها که همراه من بودند مجرد نبودند اما حاظر بودند که این کار رو انجام بدند اما برخی ها با اینکه مجرد هم بودند نیامده بودند . با دیدن دخترها یک لحظه میخواستم برگردم . اما سهیل که یکی از دوستام بود و سه چهار سالی سنش از من بیشتر بود گفت کجا میری مجید. وبا خنده ادامه داد نکنه میخوای ناکام از دنیا بری؟!از این شوخیش اصلا خوشم نیومد اما هرچی بود وسوسه شدم که بمونم . در نهایت هر کدوم از بچه ها دختری رو انتخاب کرد و حاج آقا رضایی که روحانی زندان بود یکی یکی دخترا رو به عقد چند ساعته بچه ها در می آورد.یادمه بعضی از دخترا راضی به این کار نبودن اما چاره ای نبود. محال بود رئیس زندان اجازه بده دختری باکره اعدام بشه. تقریبا برای هر کدوم از ما یک دختر میرسید.نوبت من شد. دختری که انتخاب کرده بودم چهره معصومی داشت اسمش لیلا بود . حاج آقا رضایی صیغه عقد رو خوند و منو لیلا حالا زن و شوهر بودیم. اونم چه زن و شوهری…زنی که قرار بود فردا صبح اعدام بشه.
از لیلا پرسیدم به چه جرمی به اعدام محکوم شده ؟ گفت یک روز به همراه دوستش در یکی از جلسات حزب توده شرکت کرده و از بخت بد همون شب مامورها ریختن تو خونه و همشون رو گرفتن.میگفت که برای اولین بار بوده که تو جلسات سیاسی شرکت میکرده و فکر نمیکرده که روزی همچین اتفاقی براش بیفته.ازم خواست که کاری براش بکنم.اما من فقط یک مامور بودم .چه کاری میتونستم بکنم.کاری براش از دستم ساخته نبود.با خودم فکر میکردم لازمه امثال لیلا قربانی بشن تا اسلام پایدار بمونه.بهترین و سخت ترین شب زندگیم همون شبی بود که تو زندان با لیلا بودم.اون شب به سرعت گذشت . صبح لیلا رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم.گفتم حلالم کن شاید شهید بشم.لیلا سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت.چند دقیقه بعد از پنجره میدیدمش که اونو همراه بقیه زنها به سمت اعدام میبرن.لیلا اولین دختری بود که باهش بودم بخاطر همینم برام خیلی سخت بود.اون روز عازم جبهه شدم.چند وقت بعد از بعضی بچه ها که تو زندان بودند شنیدم که وقتی پدر و مادر لیلا برای تحویل گرفتن جنازه اش اومده بودن 1300 تومن از طرف دولت بهشون میدادن و میگفتن دخترتون دیشب عروس شده اینهم مهریه اش…

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:00

روایتی از اعدامهای ١٣۶٧؛ رازهای روزهای سیاه
نیلوفر زارع

جرس: شاید هیچ بخشی از تاریخ جمهوری اسلامی به اندازه مرداد و شهریور 1367 پر معما و مملو از رمز و راز نباشد. دو ماهی که مخالفان آن را یکی از سیاه ترین برگ های نظام می دانند و موافقان هم یا درباره اش سکوت کرده اند یا دست به انکار وقایع آن زده اند. در این دو ماه گروه گروه زندانیان سیاسی وابسته به سازمان مجاهدین خلق و همچنین زندانیان وابسته به گروه های چپ به جوخه های مرگ سپرده شدند.

اعدام های دسته جمعی از 5 مرداد 1367 آغاز شد و تا اواخر شهریور ادامه داشت. مقام های حکومتی تاکنون هیچ آماری درباره تعداد کشته شدگان آن زمان اعلام نکرده اند و مدعی اند که اعدام شده ها قصد شورش در زندان و همراهی با عملیات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق موسوم به "فروغ جاویدان" را داشته اند. میان مخالفان نظام هم درباره تعداد کشته شده ها اتفاق نظری وجود ندارد. "آیت الله منتظری" در کتاب خاطرات خود تعداد قربانیان را بین 2800 تا 3800 نفر دانسته و سایر گروه ها نیز ارقامی بین 5 هزار نفر تا 15 هزار نفر را برای آن اعلام می کنند.
صرف نظر از آن که کدام یک از این آمار به واقعیت نزدیک تر است، در وقوع یک فاجعه حقوق بشری در زندانهای جمهوری اسلامی تردیدی نیست. در این گزارش نیز جنبه هایی از روایت تاریخی مربوط به بازه زمانی انجام اعدام ها گردآوری شده است.

امضای حکم مرگ
اعدام زندانیان در سال 1367 بزرگ ترین و بی رحمانه ترین تسویه سیاسی طی 32 سال گذشته بوده است. برخی ناظران نوک پیکان اتهام را متوجه آیت الله خمینی می دانند که اعدام ها بنا به حکمی منسوب به وی انجام شده است. روشن ترین اسناد در این زمینه را می توان در کتاب خاطرات آیت الله منتظری یافت. او در خاطرات خود ابتدا به انگیزه های انجام اعدام ها اشاره کرده و می نویسد :"...پس از این که مجاهدین خلق با پشتیبانی عراق به کشور جمهوری اسلامی ایران حمله کردند عملیات مرصاد انجام گرفت و تعدادی از آنها در درگیری کشته شدند، تعدادی هم اسیر شدند که لابد محاکمه شدند و صحبت ما در مورد آنها نیست. اما ... در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندان ها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هرمنطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند. یعنی این سه نفر اگر دو نفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو این که به یک سال یا دوسال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام می شد.. شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست...."
آیت الله منتظری در ادامه خاطراتش متن نامه منسوب به آیت الله خمینی را نیز آورده که در بخشی از آن آمده است: "رحم بر محاربین ساده اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیرنظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشداء علی الکفار" باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد.والسلام."
پیرو صدور این حکم از سوی رهبر فقید جمهوری اسلامی، استعلامی از سوی فرزند ایشان "سید احمد خمینی" انجام می شود که حاوی سه سوال عمده است.سئوال ها از این قرار است: نخست؛ " آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان ها بوده اند و محاکمه شده اند و محکوم به اعدام گشته اند ولی تغییر موضع نداده اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است ، یا آنهائی که حتی محاکمه هم نشده اند محکوم به اعدامند؟" ؛ دیگر، "آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده اند و مقداری از زندانشان راهم کشیده اند ولی بر سرموضع نفاق می باشند محکوم به اعدام می باشند؟" ؛ و آخر، "درمورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده منافقینی که در شهرستان هائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می توانند مستقلا عمل کنند؟ "
بنابر روایت آیت الله منتظری، پاسخ آیت الله خمینی درباره این سوالات به این قرار بوده که "درتمام موارد فوق هرکس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است ، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، درمورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هرصورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است."



استنادهای به کار رفته در خاطرات آیت الله منتظری مهم ترین اسنادی است که تاکنون درباره زمینه های بروز اعدام های سال 1367 افشا شده است. سایر کسانی که در آن زمان از روند امور آگاهی داشته اند هنوز حاضر به بیان روایاتشان از آن دوره نیستند. "علی اکبر هاشمی رفسنجانی" در کتاب خاطراتش از سال 1367 عملا اشاره ای به ماجرای اعدام های سال 1367 نکرده است.
آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضائیه نیز اخیرا از نارضایتی خود نسبت به انجام اعدام ها سخن گفته است. او به اشاره به مکاتبه اش با آیت الله خمینی در این زمینه آورده است: «من مخالف بودم! حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند: "که اینها دروغ می گویند و سر موضع هستند"، من عرض کردم: "من به این مطلب نرسیدم" و فرمودند: "ما رسیده ایم!" و نهایتاً با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد! من در آن اعدام ها دخالتی نداشتم.»

دلیل کشتار یا بهانه کشتار؟
جمهوری اسلامی در روایت رسمی خود، اعدام های دسته جمعی 1367 را واکنش به عملیات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق ایران برای ساقط کردن نظام معرفی می کند. مقام های ایران مدعی اند که زندانیان سیاسی وابسته به مجاهدین طی یک برنامه ریزی قبلی قصد شورش و پیوستن به کادرهای مجاهدین در بیرون زندان برای سرنگونی جمهوری اسلامی را داشته اند. عملیات مسلحانه ای که مستمسک حکومت برای پیشبرد اعدام ها قرار گرفت (عملیات موسوم به " فروغ جاویدان") به فاصله کوتاهی پس از پایان جنگ انجام گرفت . مجاهدین با گسیل نیروهای خود از عراق به ایران سودای فتح تهران را در سر داشتند.
بر اساس مستندات، در 31 تیرماه سال ۱۳۶۷، مسعود رجوی رهبری سازمان مجاهدین خلق، کلیه نیروهای سازمان را در سالن اجتماعات کمپ اشرف جمع کرد و به آنها گفت: "براساس تصمیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندان ها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند."
ساعت ۴ بعد از ظهر روز سوم مرداد ماه سال۱۳۶۷، تهاجم ارتش سازمان (عملیات فروغ جاویدان) به ایران آغاز شد. همزمان عراق در کلیه جبهه ها ایران را مورد تهاجم قرار داد تا نیروهای سازمان به راحتی از مرزهای بین المللی عبور کنند.به همین دلیل، نیروهای سازمان مجاهدین بدون درگیری پس از عبور از شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب ، در ساعت 30/9 همان شب شهر اسلام آباد را به تصرف در آورد.در روز پنجم مرداد، نیروهای سازمان تهاجم به سمت باختران را آغاز کردند. درگیری ها به شدت ادامه داشت و از صبح روز ششم، عقب نشینی نیروهای سازمان آغاز شد.در روز هفتم، نیروهای مجاهدین به طور کامل به داخل مرزهای عراق رانده شدند.
مطابق گزارش های رسمی سازمان، ۱۳۰۴ تن از نیروهای آنان در عملیات فروغ جاویدان کشته شد و ۱۵۰۰ تن از آنها مجروح شدند. روشن است که طی این عملیات تعداد زیادی از نیروهای ارتش و سپاه و بسیج نیز کشته و زخمی شدند.
هاشمی رفسنجانی که در آن زمان جانشینی فرماندهی جنگ را به عهده داشت در روز 8 مرداد و پس از وادار کردن مجاهدین خلق به عقب نشینی می نویسد: " تدارک منافقین خیلی وسیع بوده و ضربه وارده بر آنها خیلی عمیق است. یکصد و بیست تانک زرهی دجله، شصت نفربر و ششصد خودرو دیگر، حدود پنج هزار رزمنده و همین تعداد پشتیبانی و تدارکچی و طرح رسیدن به تهران، خیلی احمقانه و ساده لوحانه و هفتاد درصد انهدام."

سوار بر مرکب خشم
واکنش مقام های جمهوری اسلامی پس از فروخواباندن حمله مجاهدین خلق، توام با خشم و حس انتقام جویی بود. آیت الله موسوی اردبیلی رییس وقت قوه قضاییه یک هفته پس از شکست عملیات مجاهدین از فشار افکار عومی بر قوه قضاییه جهت اعدام زندانیان وابسته به مجاهدین سخن می گوید. او در خطبه های نماز جمعه اعلام می کند: "مسأله منافقین برای ما مسأله بود. جمع کثیری از ایران رفته اند و آنجا[عراق] برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند. یک جمعی هم در ایران در زندان ها هستند... مردم بر علیه اینها آن چنان آتشی هستند، قوه قضاییه در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می باشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند (شعار:"منافق زندانی اعدام باید گردد" از سوی نمازگزاران)... مردم می گویند باید از دم اعدام بشوند...عفو و بیرون کردن[زندانیان] مربوط به قوه قضاییه نیست،این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می شود...عفو ربطی به قوه قضاییه ندارد و من به شما حق می دهم، با شما هم هماهنگ هستم، می گویم نباید اینها عفو بشوند."
اکثر تحلیلگران این نکته را می پذیرند که فضای روانی ایجاد شده پس از حمله سازمان مجاهدین خلق به خاک ایران موجب تشدید روند اعدام زندانیان شده است؛ اما درباره این ادعا که عملیات فروغ جاودیان علت انجام اعدام ها بوده، تردید های فراوان وجود دارد. گزارش هایی در دست است که نشان می دهد اعدام زندانیان سیاسی یک هفته پیش از عملیات فروغ جاویدان شروع شده بود. امری که احتمال برنامه ریزی قبلی برای انجام اعدام ها را افزایش می دهد. شاهد مدعای دیگر در این باره اعدام گروه وسیعی از زندانیان کمونیست است. آنها هیچ ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق ایران نداشتتد و اعدامشان در آن زمان را نمی توان به عملیات فروغ جاویدان منتسب کرد. بنابراین برخی تحلیلگران به این نتیجه رسیده اند که اعدام های سال 1367 مبتنی بر یک برنامه ریزی قبلی بوده و عملیات فروغ جاویدان صرفا بهانه و مستمسکی برای پیشبرد آن استفاده شده است. قائلان به این فرضیه معتقدند که هدف از اعدام ها شکستن توازن قوا در قدرت، کنار زدن آیت الله منتظری از هرم تصمیم گیری سیاسی، حل مساله جانشینی آیت الله خمینی، و نیز _به خصوص_ آسوده خاطر کردن حکومت از وجود گروه های اپوزیسیون پس از پایان یافتن جنگ بوده است.

اختلاف بر سر آمار قربانیان
درباره آمار قربانیان اعدام های سال 1367 هنوز اطلاع دقیقی در دست است. اولین لیست اعدامی ها را سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) انتشار داد که تا حد امکان وابستگی سازمانی و محل مرگ را نیز تعیین می‌کرد. این لیست که نام ۶۱۵ نفر را در برداشت تنها مربوط به اعدامی های دو زندان اوین و گوهردشت بود و اعدام در سایر زندانها را شامل نمی شد. در این لیست از ۶۱۵ نفر، ۱۳۷ نفر به مجاهدین، ۱۰۸ نفر به اکثریت، ۹۰ نفر به حزب توده، ۴۱ نفر به انشعابات دیگر فدایی، ۳۰ نفر به کومه‌له، ۱۲ نفر به راه کارگر، ۳ نفر به پیکار و بقیه به سایر تشکیلات چپگرا تعلق داشتند.
آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود شمار اعدامی ها را ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر دانسته و تایید می‌کند که رقم دقیق را به‌خاطر ندارد.
یکی از کامل ترین لیست ها را در این زمینه پایگاه اینترنتی عصر نو انتشار داده که تعداد زندانیان اعدام شده را ۴۴۸۱ نفر عنوان می کند. کمیته موقت دفاع از زندانیان سیاسی ایران، کانون ایرانیان لندن، کانون حمایت از زندانیان سیاسی (در آخن، آلمان)، سازمان انقلابی کارگران ایران (راه کارگر)، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، حزب توده ایران، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران (داخل کشور) در سال ۶۷، حزب دموکرات کردستان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان فداییان خلق (اقلیت) و دیگر انشعابات فدایی از جمله تشکل‌هایی هستند که تا بحال لیستی از قربانیان ارائه کرده‌اند. تعداد و جزییات هر کدام از این لیست‌ها با دیگری متفاوت است.

واکنش های داخلی و بین المللی
فضای خاص سیاسی-اجتماعی حاکم بر ایران پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق، آستانه تحمل افکار عمومی را نسبت به آغاز جنگی تازه پایین آورده بود. از این رو پس از حمله مجاهدین خلق به ایران جو منفی شدیدی علیه آنها شکل گرفت. ناظران می گویند که حکومت با آسودگی خاطر از موضع منفی افکار عمومی نسبت به مجاهدین خلق، زندانیان سیاسی را به جوخه های مرگ سپرد.
با توجه به فضای کاملا بسته رسانه ای و امکانات محدود اطلاع رسانی در آن زمان، گزارشی دقیق از اعدام ها پیش روی افکارعمومی قرار نگرفت. آنها تنها شنوای ادعاهای رسمی حکومت در این باره بودند. تنها صدای اعتراض رسمی در داخل مربوط به آیت الله منتظری بود که در برابر این کشتار بزرگ اعتراض کرد. او به تعداد کشتگان – بر اساس اطلاعات دریافتی خودش – اشاره کرد و از این جنایت تبّری جست . حرکت های اعتراضی محدودی نیز از سوی خانواده های زندانیان سیاسی نظیر تحصن در برابر کاخ دادگستری، گردهمائی در برابر دادستانی، برگزاری مراسم به منظور ارائه ی طومار اعتراض با 1370 امضاء به کمیته ی حقوق بشر صورت گرفت که به دلیل فشارهای شدید حکومتی عقیم ماند.
با توجه به سد اطلاع رسانی در داخل و ناروشن بودن ابعاد فاجعه، نهادهای بین المللی نیز در ابتدا واکنش شدیدی نسبت به اعدام ها نشان ندادند. اعتراض های اولیه بین المللی شامل انتقاد از وضع حقوق بشر ایران در "گزارش شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد در 21مهرماه1367"، تصویب قطعنامه ای در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران در پارلمان اروپا در 21مهر ماه 1367"، بیانیه ی عفو بین الملل به چهل و پنجمین نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در دیماه 1367"، و "تصویب قطعنامه ای در پارلمان آلمان که در آن نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی بشدت مورد انتقاد قرار گرفته بود؛ به تاریخ 18آذر ماه 1367" بود.
با روشن شدن ابعاد بیشتری از فاجعه و تلاش گروه های فعال حقوق بشری "گالیندوپل" به عنوان نماینده ی ویژه ی کمسیون حقوق بشر برای بررسی وضعیت حقوق بشر ایران و تهیه ی گزارش به مجمع عمومی منصوب شد. او در بازدید از ایران با گروهی از زندانیان سیاسی دیدار کرد و روایت های آنان از اعدام هم بندنی هایشان را ثبت و ضبط کرد.

هراس از جان باختگان
سکوت و بی خبری در زمانی که گروه گروه زندانیان سیاسی پای چوبه های دار می رفتند یا بسوی جوخه‌های آتش روانه می شدند، به حدی بود که محل دفن آنان نیز تا مدتها برای خانواده هایشان ناشناس ماند. مسئولان زندان به بسیاری از خانواده ها حتی خبر اعدام را نیز اطلاع ندادند. آنها که از اعدام عزیزانشان اطلاع حاصل کرده بودند نیز اجازه برگزاری مراسم نداشتند.
یرواند آبراهامیان، پژوهشگر برجسته تاریخ معاصر ایران در این باره می نویسد: "به خویشاوندان قربانیان تا بعد از تاریخ ۴ آذر ماه (٢۵ نوامبر) هیچ اطلاعى درباره ى اعدام آنها داده نشد. بعضى از آنها با تلفن، به کمیته‌ها و معدودى نیز به خود زندان اوین احضار شدند تا اثاثیه شخصى و یا آخرین وصیتنامه هاى اعدام شدگان را، در مواردى که این وصیتنامه‌ها بى زیان تشخیص داده شده بود، تحویل بگیرند. براى آنکه از ازدحام جلوگیرى شود آنها را در گروه هاى جدا از هم و طى چندین هفته به مراکز مورد نظر فراخواندند. به بستگان اعدام شدگان صریحا اعلام شد که حق برگزارى مراسم چهلمین روز درگذشت آنها و گرد آمدن در گورستان هاى بهشت زهرا و گلزار خاوران را ندارند."
اعدام شدگان مسلمان را در لابلای قطعات قدیمی بهشت زهرا به خاک سپردند اما اعدامی های وابسته به گروه های کمونیستی و اتئیست را بدون تشریفات مذهبی و با لباس در گورهای دسته جمعی گورستان خاوران دفن کردند.



خاوران شامل سه گورستان است که اولی به هندی ها تعلق دارد، بعدی متعلق به مسیحیان است، و سپس گورستان بهاییان و در کنار آن محل دفن زندانیان سیاسی قرار دارد. گورستان بهاییان دارای امکاناتی مانند محل پارک اتومبیل و غسالخانه و سرویس بهداشتی است، اما قطعه زندانیان سیاسی چیزی جز یک زمین بایر نیست. در این قسمت کمتر نشانی از یک گور پیدا می شود. برخی خانواده ها بنابر برداشت های خود قطعه خاکی را به عنوان محل دفن عزیزانشان سنگ چین کرده اند، برخی دیگر هم سنگ قبری برای از دست رفتگانشان ساخته اند. امری که بیشتر نشانه ای از یک تسلی خاطر روحی است چرا که هیچ استنادی مبنی بر درست بودن محل دفن وجود ندارد.
خانواده های اعدام شدگان 1367 تا چند سال پس از وقوع این فاجعه اجازه حضور در خاوران را نداشتند اما از سالهای انتهایی دهه 70 هر سال در ماه شهریور خانواده‌ها و دوستان اعدام‌شدگان، و برخی از فعالان سیاسی و دانشجویی و کارگری برای گرامی‌داشت یاد اعدام‌شدگان در گورستان خاوران جمع می‌شوند و به سخنرانی و خواندن سرود می‌پردازند. این مراسم نیز همواره تحت محاصره نیروهای امنیتی صورت می گیرد و هر سال گروهی از خانواده های قربانیان در مراسم سالگرد عزیزانشان بازداشت می شوند یا مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.
حکومت برای منصرف کردن همیشگی خانواده ها از سرزدن به محل دفن اعدام شدگان سال 1367 در سالهای اخیر تلاش هایی را برای تغییر کاربری این منطقه ترتیب داده است. برای نمونه در سال ۱۳۸۷ عده‌ای از اعضای خانواده‌های دفن شدگان در گورستان خاوران از خاکبرداری گسترده با بولدوزر و کاشت درخت در محوطه گورستان خبر دادند. سازمان عفو بین الملل بلافاصله از مقام های ایران خواست که فورا به تخریب گورهای بی نام و نشان انفرادی و دسته جمعی در گورستان خاوران پایان دهند.
کانون مدافعان حقوق بشر نیز از دولت ایران خواست تا نسبت به بازسازی گورستان خاوران اقدام کند. با این حال کمتر از یک سال بعد یعنی در 5 اردیبهشت 1388 برخی سایت‌های اینترنتی خبری منتشر کردند مبنی بر این که گورستان خاوران خاک‌برداری شده و بقایای استخوان‌های قربانیان با چند کامیون به نقطه نامعلومی منتقل شده است. با این حال از دید محققان و تاریخ نویسان مستقلی که سالهاست به تلاشی پیگیر برای کشف حقیقت و گره گشایی از رمز و رازهای آن زمان دست زده اند، پاکسازی گورستان خاوران از بقایای اجساد قربانیان سال 1367 چیزی جز ترس و تشویش از برملا شدن ابعاد فاجعه نیست.
آشکار شدن ابعاد فاجعه ی اعدام دسته جمعی مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در مرداد و شهریور 1367 نیازمند اطلاعات بیشتر است؛ اطلاعاتی که بخش عمده ای از آنها در اختیار صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی است؛ کسانی که برخی از آنان هنوز در حاکمیت حضور دارند.

امیرمهدی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:20


پاسخ آیت الله منتظری به پرسش هایی درباره کتاب خاطرات او


شک نکنید خاطرات از خود من است و کسی القاء هم نکرده است… ‏من وقایع نگار آقایان نبودم حتی وقایع نگار آیت الله خمینی هم نبودم… ‏آیت الله خمینی را ‏مصون از خطا نمی دانستم… آقای‏ ‏خمینی به یک مرجع که رقیبش بود حتی نگذاشت نماز بخوانند… ۲۵۵ سند است که خیلی هایش خط آیت الله خمینی یا‏ ‏دیگران است، چه داعی دارند که این ها را دروغ و افتراء و القائات بدانند… معنی‏ ‏قائم مقامی یعنی بز اخفش و هیچ نگوید گر چه اشتباه در بین باشد؟!


بسمه تعالی ‏

* ‏بعضی از چیزها که به نظرم نسبت به اشخاص تند بود بسا من ذکر نکرده ام ،‏ ‏لذا گفته ام بخشی از خاطرات .
* ‏آیت الله خمینی هم استادم بوده و هم به ایشان علاقه داشته و علاقه دارم و ایشان را‏ ‏آدم شجاعی می‎دانستم ولی مصون از خطا نمی دانستم.
‏* ‏این برخوردهایی که آقایان دارند و خیال می‎کنند سرمان را زیر برف کردیم‏ ‏دیگر کسی ما را نمی بیند اشتباه می‎کنند.
‏* ‏سخنرانی ۱۳ رجب مطالب حقی بود که گفته ام و آقایان برخورد بدی کردند; آن‏ ‏سخنرانی از افتخارات من است .‏ ‏

‏ ‏اشاره :
‏ ‏"خاطرات آیت الله العظمی منتظری طی سالهای ۷۶-۷۴ توسط ایشان بیان شد و‏ ‏پس از طی مراحل فنی در سال ۱۳۷۹ برای اولین بار بر روی شبکه اینترنت قرار‏ ‏گرفت . از همان روز انتشار با توجه به اهمیت مطالب طرح شده در آن و‏ ‏ساختارشکنی حاکم بر آن که بر اساس برخی اسناد و مدارک و ناگفته هایی که از‏ ‏زبان معظم له مطرح شد تاکنون با فراز و نشیب های فراوانی روبرو بوده است و‏ ‏افراد، گروهها، نهادها و برخی جراید مخالف آن ، پس از آن که از نقد محتوایی آن به‏ ‏عقیده خود فارغ شدند این روزها و به ویژه با تولد برخی نشریات جدید بر آن‏ ‏شده اند که اصل انتساب آن را به آیت الله العظمی منتظری مورد خدشه قرار داده و‏ ‏آن را ساخته و پرداخته اطرافیان بدانند یا اگر آن را منتسب به ایشان بدانند مطالب‏ ‏آن را القاء شده از سوی اطرافیان قلمداد نمایند! "گاهنامه اطلاع" در پس این‏ ‏شبهه افکنی ها بر آن شد که علی رغم تأکیدات قبلی ایشان مبنی بر این که خاطرات‏ ‏از خود ایشان است و کسی هم القاء نکرده است ، مجددا جهت رفع جوسازی های‏ ‏پردامنه اخیر این شبهه را مجددا طرح و از ایشان بدون پروا استفسار نماید. آنچه‏ ‏در پی می‎آید متن کامل این پرسش و پاسخ است ."

‏ ‏اطلاع : با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید; این اواخر شنیده شده برخی‏ ‏رسانه ها مطرح می‎کنند که خاطراتی که از شما منتشر شده از طرف شما نوشته نشده‏ ‏است بلکه برخی از افراد به اسم شما انجام داده اند.
‏ ‏آیت الله منتظری :
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
‏ ‏بعضی آقایان دلشان می‎خواهد مثل برخی وقایع نگاران سلاطین ، مطابق‏ ‏میل همان پادشاه وقایع را منعکس کنند، حالا حق باشد یا باطل ! جوری که او‏ ‏خوشش آید. وقایع نگاران معمولا این جورند. و لذا تاریخ هایی که نویسنده‏ ‏آنها همین وقایع نگاران سلاطین بوده اند صددرصد اعتماد به آنها مشکل است ،‏ ‏به همین جهت که اینها نوعا رضایت خاطر همایونی آن شخص را در نظر‏ ‏می‎گرفتند.
‏ ‏حالا هم آقایان دلشان می‎خواسته من چنانچه خاطراتی از انقلاب دارم‏ ‏مطابق میل آنها بنویسم و وقایع نگار آقایان باشم ! درصورتی که آزادانه‏ ‏سؤالاتی از من کردند و جواب دادم و همه اش مربوط به خود من است . همان‏ ‏اول کتاب خاطرات هم هست اگر کسی مراجعه کند; از اول گفتم برای این که‏ ‏تاریخ تحریف می‎شد اقدام کردم و آنچه در ذهن من بود گفته و نوشته ام . من‏ ‏ادعای عصمت نمی کنم کما این که دو مورد که تذکر دادند، در جوابی که به‏ ‏آقای مصطفی ایزدی دادم آن دو مورد ذکر شده و جزئی بود پس سؤال از من‏ ‏شده و من هم جواب دادم .(۱) بعد هم چند مرتبه خودم مراجعه کردم اگر به‏ ‏نظرم جایی اصلاح لازم بوده است انجام دادم ; و از باب این که بعضی چیزها‏ ‏ممکن بود به اشخاص بربخورد، لذا از برخی خاطرات صرف نظر کردم ;‏ ‏چنانچه اول آن کتاب هم نوشته ام "بخشی از خاطرات ". اطلاعاتی راجع به‏ ‏اشخاص داشتم نخواستم افشاگری کنم . آنچه مورد توجه من بود [این بود] که‏ ‏آنچه واقعیت دارد و مربوط به انقلاب است یادداشت کنم . با این که مرحوم‏ ‏آیت الله خمینی این اواخر با من خوب برخورد نکرد من هیچ وقت نسبت به‏ ‏ایشان اهانت نکرده ام . البته آقایان دلشان می‎خواهد آقای خمینی را در حد‏ ‏یک امام معصوم برسانند; خود آیت الله خمینی هم چنین ادعایی نداشت .‏ ‏ایشان مردی بود متدین ، مجتهد و انقلابی اما معصوم از خطا نبود.
‏ ‏آقایان هر که را بخواهند از حواریون ایشان حساب می‎کنند، به عقیده من‏ ‏هیچ کس به اندازه من مربوط به ایشان نبوده است و ارتباط با ایشان نداشته‏ ‏است . من و فرزندم [شهید محمد] و تمام خانواده و فرزندانم به انقلاب و‏ ‏ایشان خیلی خدمت کردیم و قصدمان هم خدا بود که انقلاب پیروز شود، که‏ ‏الحمدلله هم پیروز شد. آقایان پس از آن که آیت الله خمینی از دنیا رفته است‏ ‏دارند یک آیت الله خمینی درست می‎کنند که خودشان به برکت ایشان به‏ ‏مقاصدشان برسند، با این که می‎دانند ایشان دیگر رهبر انقلاب نیست [و]‏ ‏خواهی نخواهی مرگ همه را فرا می‎گیرد [حتی ] آیت الله خمینی را. خدا‏ ‏پیامبر (ص) را در قرآن خطاب می‎کند که : (انک میت و انهم میتون ). بنابراین‏ ‏خاطرات نوشته شده [را] از من سؤال کردند، من جواب دادم ; بعدا [هم ]‏ ‏مراجعه کردم . اول کتاب هم گفته ام برای این که تاریخ از تحریف مصون باشد‏ ‏مطالبی را ذکر می‎کنم ، و پایان آن هم از کسانی که سؤالها را مطرح کردند تشکر‏ ‏کردم .
‏ ‏بالاخره هرچه در آن کتاب هست مربوط به اینجانب است ; منتها مطابق‏ ‏میل آقایان بسا نباشد و من وقایع نگار آقایان نبودم حتی وقایع نگار آیت الله‏ ‏خمینی هم نبودم . به آیت الله خمینی علاقه داشتم ، شاگردش هم بودم ، از‏ ‏ایشان استفاده هم کردم ، آدم خوبی هم بود، اما معصوم نمی دانستم . آنچه که‏ ‏به نظرم رسید در خاطرات یادداشت کردم . و خاطره نویسی تقریبا پس از این‏ ‏خاطرات خیلی گل کرد و خیلی ها خاطره نویس شدند ولی واقع مطلب این‏ ‏است همان واقعیاتی را که اطلاع داشتم بدون این که بخواهم کسی را تحقیر کنم‏ ‏یا اهانت کنم [آوردم ]. حتی عرض کردم بعضی از چیزها که به نظرم نسبت به‏ ‏اشخاص تند بود بسا من ذکر نکرده ام ، لذا گفته ام بخشی از خاطرات .
‏ ‏پس تشکیک هایی که آقایان می‎کنند توجه کنند شما دارید قلب واقعیات‏ ‏می‎کنید مردم هم می‎فهمند; و کارهایی که شما می‎کنید مثل "مستند روح الله" و‏ ‏امثال آنها، اینها چنین نیست که صددرصد به نفع آیت الله خمینی باشد. اینها‏ ‏به ضرر اسلام و انقلاب و همچنین آیت الله خمینی است ; برای این که چه بسا‏ ‏مردم بگویند شاید نسبت به معصومین هم نکند مثل همین چیزهایی [و‏ ‏روشی ] است که آقایان دارند نسبت به آیت الله خمینی ذکر می‎کنند. جوانها که‏ ‏آیت الله خمینی را ندیده اند اما پیرها آیت الله خمینی را دیده بودند. روابط ما‏ ‏با ایشان را همه می‎دانند، همه می‎دانند که من در متن انقلاب بودم ; چه بسا‏ ‏حالا می‎خواهند یک داستان را برای کسی بنویسند اسم مرا هم نمی نویسند و‏ ‏سانسور می‎کنند; مردم که می‎دانند و می‎گویند پس معلوم می‎شود آن‏ ‏داستانهایی که نسبت به ائمه (ع) می‎گویند آنها هم همین جوری است و انتخابی‏ ‏است و هرچه خواستند می‎گویند و مطابق میلشان [تاریخ را] می‎گویند. و اینها‏ ‏به ضرر آیت الله خمینی و به ضرر اسلام است . من عقیده ام این است که‏ ‏مؤسسه نشر آثار امام باید اعتراض کنند به این جور چیزها و سوء‏ ‏استفاده هایی که از امام می‎کنند. و وسیله قرار دادن ایشان و نام ایشان برای‏ ‏اغراض سیاسی آقایان در حقیقت اهانتی به ایشان است . ایشان را نباید ابزار‏ ‏اغراض سیاسی خودشان قرار دهند. و متأسفانه این جوری شده است . و الا‏ ‏همه می‎دانند آیت الله خمینی هر چه بودند از دنیا رفته اند و دیگران دارند‏ ‏کشور را اداره می‎کنند; پس غرضشان این است که نام ایشان را ابزار قرار دهند‏ ‏و به برکت ایشان برای خودشان یک چیزهایی را درست کنند و یک عده را‏ ‏بکوبند. ما هم الحمدلله از اول که در صحنه بودیم بنا نبود اسممان باشد.‏ ‏هرچه انسان مسئولیت نداشته باشد بهتر است چون پاسخ گویی دارد. بنابراین‏ ‏من شکر خدا را هم به جا می‎آورم که مسئولیتی در مقابل کارها ندارم . ولی‏ ‏مردم قضایا را می‎دانند و این جور که شما مستندسازی می‎کنید مطابق میلتان ،‏ ‏هم به ضرر آیت الله خمینی و هم به ضرر اسلام است و مردم نسبت به همه چیز‏ ‏بدبین می‎شوند.
‏ ‏پی نوشت : (۱) : الف – کتاب خاطرات ، صفحه ۴۰۷، سطر ۱۶ که کلمه "رضا" "حسین " نوشته‏ ‏شده بود و تصحیح شد. ب – آخر صفحه ۵۹۰، و جریان نماز پشت سر آقا که تصحیح شده است .
‏ ‏
‏ ‏اطلاع : برخی آقایان می‎گویند خاطرات مال شماست ولی بر اساس حرفهای‏ ‏دروغی بوده که اطرافیان شما به شما گفته اند و شما بر اساس آن اطلاعات اشتباه این‏ ‏حرفها را بیان کرده اید!
‏ ‏آیت الله منتظری :
‏ ‏اگر همگی کتاب خاطرات را مطالعه کنید عمده اسنادش است . اسناد را که‏ ‏آنها نمی توانند حاشا کنند. نامه های آیت الله خمینی ، نامه های این جانب ،‏ ‏نامه هایی که به افراد نوشته ام ، اینها را که نمی شود حاشا کرد. عمده خاطرات‏ ‏هم همین اسنادی است که در آن هست ، ۲۵۵ سند است . اینها کدامش دروغ‏ ‏است ؟! آقایی گفته بود خاطرات فلانی سرتاپایش دروغ است . آیا اینها‏ ‏همه اش افتراء است ؟ ۲۵۵ سند است که خیلی هایش خط آیت الله خمینی یا‏ ‏دیگران است ، چه داعی دارند که اینها را دروغ و افتراء و القائات بدانند؟! من‏ ‏خاطرات و واقعیات و نه القائات را نوشته ام ; آیت الله خمینی هم استادم بوده و‏ ‏هم به ایشان علاقه داشته و علاقه دارم و ایشان را آدم شجاعی می‎دانستم ولی‏ ‏مصون از خطا نمی دانستم ، خود ایشان هم خودشان را مصون نمی دانستند.‏ ‏خود آیت الله خمینی در وصیتنامه شان گفته اند هر چه به من نسبت دادند، یا‏ ‏صدای من باشد یا خط من ; حال چیزهایی به ایشان نسبت می‎دهند که نه با‏ ‏خط ایشان مناسب است نه صدای ایشان است . عرض کردم ایشان دیگر محل‏ ‏ابتلاء مردم نیستند، آن که محل ابتلاء مردم است آقایان [فعلی ] هستند که امام‏ ‏را ابزار سیاسی خودشان کرده اند و برای خودشان چانه زنی می‎کنند.
‏ ‏
‏ ‏اطلاع : بحثی را از آقای مهدوی کنی مطرح کردند در مصاحبه ای که اخیرا‏ ‏داشته اند و گفته اند: "اشکال آقای منتظری این بود که به مقتضای قائم مقام رهبری‏ ‏عمل نمی کردند، مثلا امام اعلام کردند نهضت آزادی را راه ندهید و کسی که قائم مقام‏ ‏است بگوید خیر راه بدهید. این تضاد در حکومت ایجاد می‎کند." خواستم بدانم‏ ‏استنباط شما درباره قائم مقامی چه بود؟
‏ ‏آیت الله منتظری :
‏ ‏اولا من نخواستم مرا قائم مقام قرار دهند; و آقایان می‎دانند خبرگان که مرا‏ ‏قائم مقام قرار داد من خودم به آن اعتراض کردم و نامه ای نوشتم که این کار،‏ ‏کار اشتباهی بوده است . من به هیچ وجه مایل نبودم که مرا به عنوان قائم مقام‏ ‏قرار دهند.
‏ ‏[ثانیا] من هم بشری بودم که درس خوانده بودم و اطلاعات داشتم . معنی‏ ‏قائم مقامی یعنی بز اخفش و هیچ نگوید گرچه اشتباه در بین باشد؟! اصلا‏ ‏قائم مقام باید اشتباهات آن رئیس را بگوید، برای این که نمی شود بز اخفش‏ ‏باشد و رئیس هرچه گفت او ساکت باشد. من قائم مقام هستم یعنی نزدیک به‏ ‏رهبر و اگر اشتباهاتی هست باید تذکر بدهم و الا خیانت است . تو که‏ ‏قائم مقامی ، نزدیک رهبری و تو می‎توانی حرفها را بزنی . امر به معروف و نهی‏ ‏از منکر و ارشاد وظیفه انسان است ، و من تذکراتی که می‎دادم همه را به نفع‏ ‏اسلام و انقلاب می‎دانستم ; حالا یک عده آنها را به ضرر خودشان می‎دانستند‏ ‏و قدرت دست آنهاست هرچه می‎خواهند بگویند، خب بگویند! چون واقعیات‏ ‏با این گفته ها از بین نمی رود، مردم هم واقعیات را می‎فهمند.
‏ ‏شبی نزد مرحوم امام راجع به مرحوم آقای‏ ‏شریعتمداری صحبت می‎کردم و گفتم : آقا! ۵۰ سال دیگر بالاخره تاریخ‏ ‏قضاوت می‎کند که حاج آقا رضا صدر را که [آقای شریعتمداری ] وصیت‏ ‏کردند بر او نماز بخواند نگذاشتند نماز بخواند. او این ماجرا را نوشته و در‏ ‏دسترس هم هست . توی تاریخ هم هست ; گرچه ۵۰ سال دیگر می‎گویند آقای‏ ‏خمینی به یک مرجع که رقیبش بود حتی نگذاشت نماز بخوانند. [این را] به‏ ‏ایشان گفتم . پس واقعیات را باید گفت ; آنهایی که انجام نمی دهند گناه‏ ‏می‎کنند.
‏ ‏
‏ ‏اطلاع : به نظر شما خود مرحوم امام خمینی روش شما را می‎پسندید که شما‏ ‏همیشه مؤید نباشید؟
‏ ‏آیت الله منتظری :
‏ ‏نمی دانم در ذهن ایشان چه بوده ، از اول من احتمال نمی دادم که خیال کنند‏ ‏من می‎خواهم علیه ایشان کاری انجام دهم . من و ایشان به طوری با هم مربوط‏ ‏بودیم که شبی که آیت الله بروجردی از دنیا رفت بحرانی بود. شب با ایشان‏ ‏نماز مغرب و عشا را در خانه ایشان خواندم و دو سه ساعت با ایشان صحبت‏ ‏کردم ، حتی راجع به مرجعیت و مراجع آینده . حتی راجع به آقای حکیم که‏ ‏ایشان گفتند من آقای حکیم را ندیده ام اما اگر مقام علمی ایشان تنها‏ ‏مستمسک [العروة الوثقی ] باشد خیلی مهم نیست ، اگر علم ایشان در حد این‏ ‏کتاب باشد خیلی مهم نیست . آن شب یک نفر نیامد در خانه ایشان را بزند و‏ ‏راجع به مرجعیت از ایشان سؤال کند. فردا صبح رفتم محله عربستان قم ، خانه‏ ‏آقای گلپایگانی ، قبلا آنجا خانه داشتند، جمعیت آمده بودند با سلام و‏ ‏صلوات ایشان را ببرند فاتحه آقای بروجردی . جو این بود، با ایشان من‏ ‏مأنوس و مربوط بودم . ایشان جوری بود که در مجلسی [که می‎نشست ] خیلی‏ ‏ابهت داشت و همیشه روزهای عید که افرادی دیدن ایشان می‎آمدند همین طور‏ ‏نشسته بود، همه منتظر بودند که من بروم و احیانا یک شوخی بکنم سپس‏ ‏مجلس خودمانی می‎شد. اینها را همه می‎دانستند و ما نسبت به ایشان خودی‏ ‏حساب می‎شدیم و مطالب را می‎گفتیم . هم خود هم خانواده ام به ایشان و انقلاب‏ ‏خدمت کردیم . این آقایانی که حالا ادعا می‎کنند که از حواریون بودند هیچ کدام به‏ ‏اندازه من نزدیک به امام نبودند.
‏ ‏من یادم است خلخال تبعید بودم . روزی لباسهایمان جمع شده بود‏ ‏می‎خواستیم بشوییم . کنار نهر آبی رفتیم . خانواده می‎شست و من آب‏ ‏می‎کشیدم . آقای هاشمی رفسنجانی برای این که دسترسی به امام نداشت و‏ ‏می‎خواست وجوهاتی را اجازه بگیرد و در راهی مصرف کند آن راه طولانی را‏ ‏تا خلخال آمده بود و سراغ من را گرفته بود. از راه که رسید گفت : کارت به‏ ‏لباس شویی رسیده است ! و خلاصه آمده بود اجازه پولی را بگیرد برای‏ ‏مصرف . یعنی [در آن زمان ] پس از امام من را رهبر انقلاب می‎دانستند. حالا‏ ‏بعضی هرچه خواستند گفتند و خواسته اند مرا به طور کلی از صحنه حذف کنند‏ ‏حالا نشده است .
از باب مثال در یک مجله ای دیدم کسی گفته است در جامعه‏ ‏مدرسین یک جلسه ۱۱ نفر داشتیم که نام آقای مصباح یزدی و آقای هاشمی‏ ‏رفسنجانی در آن هست . اسم همگی را آورده اند و نوشته اند ۱۱ نفر بوده اند اما‏ ‏۱۰ نفر را اسم برده اند. با این که من هم جزو آن جلسه بودم اسم من را حذف‏ ‏کرده اند. آخر این چه جور برخوردی است . من با این جور چیزها بزرگ‏ ‏نمی شوم ولی این سبکی شما را می‎رساند. این قدر سانسور که یک جلسه ۱۱‏ ‏نفری را که من هم جزوش بودم اسم ۱۰ نفر را می‎آورند و اسم من را حذف‏ ‏می‎کنند.
‏ ‏
‏ ‏اطلاع : نقدی که بر خاطرات وارد می‎کنند این که آقای منتظری با انتشار خاطرات باعث‏ ‏شده است خوراک برای بیگانگان تهیه شود علیه انقلاب و علیه نظام .
‏ ‏آیت الله منتظری :
‏ ‏یعنی هیچ حرف حقی را انسان نباید بزند! ما حرف حق زدیم . خود آقای‏ ‏خمینی در پاریس که بود با رادیوهای خارجی مصاحبه می‎کرد. از من هم‏ ‏بعضی مسائل را سؤال کرده اند من هم جواب داده ام . دنیا الان به هم مربوط‏ ‏شده است ، یک دهکده جهانی شده است . حرفها منعکس می‎شود. من هم‏ ‏نگویم دیگری می‎گوید. این برخوردهایی که آقایان دارند و خیال می‎کنند‏ ‏سرمان را زیر برف کردیم دیگر کسی ما را نمی بیند اشتباه می‎کنند. تمام‏ ‏حوادث که در ایران می‎گذرد مثل بازداشتهای بیجا [منعکس می‎شود]. کسی‏ ‏آمده مطالبی را گفته است راجع به افرادی ، نباید بازداشتش کرد; بلکه آن‏ ‏مسائل را باید جبران کرد. نه این که یک عده دیگر را بازداشت کنیم که چرا این‏ ‏حرفها را گفته اید و واقعیات را گفته اید. دنیا به هم مربوط است . رادیو،‏ ‏تلویزیون ، اینترنت و ماهواره [هست ]. آقایان خیال کردند سر زیر برف کرده اند‏ ‏دیگر کسی آنها را نمی بیند. از من هم یک واقعیاتی را سؤال کردند من هم‏ ‏جواب گفته ام .
‏ ‏
‏ ‏اطلاع : در ایام ۱۳ رجب هستیم ، احساس شما از سخنرانی ۱۳ رجب (آبان ماه‏ ‏۱۳۷۶) چیست ؟‏ ‏
آیت الله منتظری :
‏ ‏سخنرانی ۱۳ رجب مطالب حقی بود که گفته ام و آقایان برخورد بدی‏ ‏کردند. آن سخنرانی از افتخارات من است . آقایان مایلند مطابق میل آنها وقایع‏ ‏منعکس شود و تاریخ را بیان کنند. همیشه این جوری بوده است . آقایان‏ ‏می‎گویند چرا این جوری شده است و یک واقعیاتی که خلاف میل ماست‏ ‏منعکس شده است .
‏ ‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

‏دفتر آیت الله العظمی منتظری ‏
‏‏۱۳۸۷/۵/۱۵

هادی طباطبایی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 http://tabatabaie.blogfa.com

او نیز گذشت از این گذر گاه /وان کیست که نگذرد از این راه.
خدایشان رحمت کند و روحشان قرین با رحمت الهی باد.

سمیعی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:50

سلام برادر
حیف ام آمد پای این یاداشت درباره سیاست و آزادی این چیزها بنویسم.وقت دیگری انشاا...
خدا به بازماندگان صبرو به ایشان رحمت دهد

خلیل چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:25 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام،

روحش شاد، و زندگانی بر بازماندگان بکام و سلامتی.

ستاریان چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 23:10

سلام
تسلیت می گویم .
فقدان مادربزرگ هر روز که می گذرد و به سال و دهسال و بیشتر که می رسد بزرگ و بزرگ و بزرگتر می شود و این برای من که بسیار عجیب است.

خدا روحش را قرین رحمت کند

فاضل قاسم‌فام پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 http://aknun.blogsky.com/

سلام
تسلیت عرض می‌کنم خدمت جنابعالی و بازماندگان آن عزیز سفرکرده. روح‌شان شاد و غریق رحمت حق.

یاد مادربزرگ و مهربانی‌هایش برای نوه‌ها هیچ‌وقت فراموش نمی‌شود.

ارش پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:12 http://ardakanian7.blogfa.com/

تسلیت حقیر نیزپذیرا باشید. روحش قرین رحمت باد.

مرز روشنی جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:30 http://brightnessborder.blogfa.com/

رفتن آن عزیز را تسلیت می گویم. وجود بزرگتر ها در خانواده و فامیل این احساس را بدست می دهم که هنوز کوچکیم، هنوز بزرگی هست. هنوز می توان به خاطرات سالیان دور گذشته رجوع کرد.

درخت ابدی جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
آقا خیلی تسلیت می‌گم. روانشون شاد.

امیرمهدی جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:40

14 پرسش وپاسخ منتشر نشده از آیت الله منتظری(رحمه الله) با نام "انتقاد از خود"

http://www.roozneveshtha.com/2012/01/post_335.shtml
دانلودکتاب خاطرات ایشان

http://search.4shared.com/q/1/khaterat%20montazeri?suggested

سید رضا ابطحی جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:21 http://rabtahi.blogfa.com

خدمت شما دوست عزیز و گرامی سلام عرض می کنم .
الحمدلله حالشان خوب است . انشاالله با ظهور مولا و سرور ما همه مشکلات و بی عدالتی ها از بین رود .
الهی آمین

ستاریان جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:20

سلام

گفت وگوی عصر ایران با دکتر رضا منصوری
بررسی افکار و رویکردهای استیفن هاوکینگ: فیزیکدان جنجالی

http://www.asriran.com/fa/news/196851/بررسی-افکار-و-رویکردهای-استیفن-هاوکینگ-فیزیکدان-جنجالی

ققنوس خیس جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 23:25

من هم تسلیت می گم ، سید بزرگوار ...

حمید قاسمی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:51 http://zadeyependar.blogsky.com

تسلیت می گم

بهزاد لیان شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 15:00

سلام و عرض ارادت خدمت آقای سید محمدی
روح مادر بزرگتون شاد یاشه
اجداد پدری ما هم از روستای انجیله بوده اند
دیروز 29 اردیبهشت 96 هم برای اولین بار به آنجا رفتم
ولی نتوانستم نشانی از اجدادم بدست بیاورم
با آقای حسین غلامی که آنجا مغازه دارد هم صحبت کردم
پدر پدر بزرگم به نام محمد تقی محمد علی فرزند محمد باقر و همسرش سارا خاتون از روستای انجیله حدودا در سال 1280 شمسی به تهران آمده اند و پدر بزرگ من در سال 1284 در محله سنگلج بدنیا آمده است
پدر بزرگم نام فامیلی خود را در سال 1316 از محمد علی به لیان تغییر داده
ارادتمند بهزاد لیان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد