عدالت دندان خُردکنی و ترجمه ی استخاره ای و سریع السیر

               بسم الله الرحمان الرحیم. 

 

                                             http://s1.picofile.com/file/6512578468/_1588_1605_1593_2.jpg

            دکتر محمود مهدوی دامغانی، در کتاب گسترۀ تاریخ: گفتگوهای مسعود رضوی با تاریخ نگاران ایران، تهران، هرمس، 1389:

«برای اختتام این کلام هم روایت دیگری نقل می کنم که راوی آن قنبر است. نقل کننده هم ابوالفرج جوزی در تذکرة الخواص است و نقل کنندۀ محترمتر بعد از او نیز شیخ بزرگ عزالدین ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه است که ذکر او و کتابش در مطالب قبلی آمد.

            معاویه، عقیل را فراخواند و سعی داشت از او استمالتی بکند. عقیل هم بسیار مردانه رفتار کرده است. یکی از مواردی که بسیار معروف است همین روایت است که نقل کنندۀ اصلی عقیل است و قنبر و بقیۀ روات از وی نقل کرده اند. راوی اصلی هم مدائنی از علمای اهل سنت است که ابن ابی الحدید هم که خودش اهل (صفحه ی 365) سنت است، از او نقل می کند. از تذکرة الخواص این جوزی. می گوید عقیل گفت معاویه او را فراخواند و به او گفت: آیا این فضیلتهایی که از برادرت علی (ع) نقل می کنند، مثل اینکه آهن گداخته در دستت گذاشت و امثال آن، راست است یا اینها را طرفداران علی درست کرده اند برای اینکه مرا بکوبند؟ اینها چقدر واقعیت دارد؟ عقیل می گوید: بگذار من داستان دیگری را که حضور داشته ام و شاهد بوده ام برایت نقل کنم. من که کورم و نمی بینم. در حضور علی (ع) بودم که چند مشک عسل از یمن در غروبی نزدیک شامگاه برایش آوردند. علی به قنبر و ابن ابی رافع دبیرش، گفت که برای تقسیم اینها محبت کنید و عسلها را روی تختهایی بگذارید و زیر تختها هم بشقاب آب که مورچه سراغش نرود تا من صبح تقسیم کنم. من نمی دیدم ولی می شنیدم. فردا برادرم رفت که عسلها را تقسیم کند. شنیدم که فریادش بر سر قنبر بلند شد که یکی از این مشکها، سرش گشوده شده است و اندکی به قدر پیاله یا ملاقه ای عسل برداشته شده است، چگونه چنین اتفاقی افتاده؟ قنبر گفت که آقا فراهم می شود و سر جایش می گذاریم. امام (ع) فرمود: قنبر قرار نبود که با من مداهنه کنی. گفت: دیشب بعد از اینکه شما رفتید پسر ارجمندتان حسین (ع) آمد و به من گفت قنبر برای من چند میهمان رسیده است، در خان جز نان چیزی ندارم. شامگاه است و بازارهای کوفه هم تعطیل است. می توانی پیاله ای عسل به همان مقداری که سهم من از این عسل می شود به من قرض بدهی؟ من دادم. عقیل چنین گفت: علی یکباره فریادی زد از آن فریادهای خاص، که حسین را بگویید بیاید. حسین بن علی (ع) آمد و من که نمی دیدم ولی می شنیدم که حسین (ع) در حالی که گویا خودش را روی پاهای پدر انداخته، پدر را قسم می دهد که آقا شما را به حق عمویم جعفر از دست من عصبانی نشوید. ولی خشم علی (ع) فروکش نمی کرد. حسین (ع) توضیح می داد که عسلها سهم مسلمین و متعلق به بیت المال مسلمانهاست، من هم به قدر سهم خود برداشتم و خلاصه شما درگذر از اینکه من زودتر از موعد از آن استفاده کردم. علی (ع) رو به او کرد و گفت: پسرم، پسر فاطمه (س)، پسر عزیزم، آیا تو تضمین زنده ماندن تا فردا را داشتی که حقت را پیش از دیگر مسلمانان برداشتی؟ والله اگر نمی دیدم که رسول خدا (ص) بر لبهای تو بوسه می زد، دندانهایت را در (صفحه ی 366) دهانت خرد می کردم. آن گاه گوشۀ دستار خویش را گشود، درهمی بیرون آورد و گفت: قنبر دیروز که این مرد این عسلها را آورد گفت که بقیه اش را به کدام املاک برده است. برو عسل را بخر، تهیه کن و بیاور جایش بگذار. (صفحه ی 367).»

            پایان نقل از کتاب.

            سیدعباس سیدمحمدی:

            پس از سلام به پیشگاه مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.

بنده به دلایلی، بسیار بعید می دانم چنین ماجرایی صحت داشته باشد. 

آیا عدالت این است اگر کسی زودتر از موعد، یک پیاله عسل از بیت المال بردارد بخورد، دندانهایش را در دهانش خرد کنند؟

            آیا عدالت این است، اگر حکم این باشد بزنند دندانهای دهان فرد را خرد کنند، از خرد کردن دندانهای او صرف نظر کنند، چون دیده اند رسول الله بر لبهای آن فرد بوسه زده؟ اگر این عدالت است، پس تبعیض چیست؟

            آیا حضرت علی، که در روایاتی گفته می شود مسائل محاسبات بعضاً پیچیده و بعضاً عجیب غریب را فی الفور و استادانه حل می کرده، آن حضرت در این ماجرا که نقل شد، به جای این که بفرستد دنبال آن مرد که غروب روز قبل عسل آورده بوده و از او یک پیاله عسل بخرند و بریزند به جای عسل خورده شده، نمی توانست به شکل ساده تر و راحتتری مسئله را حل کند؟

            آیا خوردن یک پیاله عسل قبل از تقسیم عمومی ی آن را نمی شده با اخلاق خوب و صدای آرام تذکر داد، و مسئله را خداپسندانه و عادلانه پیگیری کرد، و با وجود امر قرآن «واغضض من صوتک إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر» و «لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول إلّا من ظُلمَ»، حضرت علی فریاد زده از آن فریادهای خاص؟

            آیا خامس آل عبا حضرت حسین بن علی پرورده ی حضرت محمد و حضرت علی و حضرت فاطمه، هرچند هنوز به مقام امامت نائل نشده بوده در دوران حیات پدرش مولا علی، از درست و نادرست و جایز و ناجایز در مسائلی مانند ماجرای نقل شده بی اطلاع بوده و باید مرتکب این عمل نادرست می شده و سپس حضرت علی فریاد خاص بر سرش کشیده می شد و سپس به پای پدرش می افتاد و پدرش را به جعفر عموی حسین قسم می داد تا از او درگذرد و پدرش هم از او درنمی گذشت تا این که یادش آمد رسول الله (ص) بر لبان حسین بوسه زده بوده؟

            سیدعباس سیدمحمدی:

            آقای دکتر محمود مهدوی دامغانی (متولد ۱۳۱۵)، برادر آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی (متولد ۱۳۰۶)، و عموی خانم دکتر معصومه فریده مهدوی دامغانی (مشهور به فریده مهدوی دامغانی، متولد ۱۳۴۲) است.

چند نظر از خانم دکتر معصومه فریده مهدوی دامغانی (فریده مهدوی دامغانی)، درباره ی خودش: 

«فریده مهدوی دامغانی هستم، بیش از بیست سال است که مترجم هستم. به یاری خدای متعال، تا کنون بیش از دویست و چهل کتاب به زبان فارسی، انگلیسی و ایتالیایی، اسپانیایی یا لاتین ترجمه کرده‌ام» (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=38271  اول فروردین 1386).

«[فریده مهدوی دامغانی:] من همه کتاب هایم را با استخاره قرآن مجید انتخاب می کنم. و تا کنون هیچ دلیلی وجود نداشته است که خدای ناکرده پشیمان شده باشم! اگر کتابی به دلم نشیند، اگر کتابی برای جامعه ای که در آن میزیم مهم، سودمند، مثبت و موثر و آموزنده باشد از پدر عزیزم خواهش میکنم استخاره ای برای من انجام دهند تا ببینم اجازه ترجمه آن را دارم یا نه!» (http://rbo.ir/Portal/Cultcure/Persian/CaseID/104319/71243.aspx  سوم دی 1390).

«[فریده مهدوی دامغانی:] مسئله­ ی من از سایر مترجمان متفاوت است ... نصایح و توصیه­های آنان، و به ویژه پدرم را مطیعانه و کورکورانه به اجرا می ­گذارم ... مترجم قرن بیست و یکم وظیفه دارد با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک گوناگون در امر چاپ و نشر در جهان، به کار خود سرعت ببخشد و بسیاری از وسواسهای غیر ضروری و ناشی از یک رشته زمینه­های ذهنی قدیمی و سنتی را کنار بگذارد و بیشتر در اندیشه­ ی ارتقاء ذهن و اندیشه­ ی هم ­میهنان خود باشد ... شاید به خاطر همین زمینه­های ذهنی غلط ... از ... مصر و سوریه و لبنان و ترکیه و ... و هندوستان و کره و ژاپن ... بسیار عقبتر هستیم ... تنها خودم می ­توانم با در اختیار داشتن چندین متن از زبانهای گوناگون، ترجمه ­ی خود را مرور و تصحیح و ویرایش کنم ... توضیح این سرعت بسیار ساده است. علت این است که به یاری پروردگار، چون با زبانهای فرانسوی و انگلیسی و ایتالیائی آشنائی کامل دارم خوشبختانه از مراجعه به فرهنگ لغت بی نیازم. در مورد زبان اسپانیائی و لاتین و تا حدّی پرتغالی، اعتراف می­ کنم که باید گهگاه به سراغ فرهنگ لغت بروم. باور بفرمائید که همین امر کار مترجم را سرعت می ­بخشد ...» («ضرورت ترجمۀ آثار ادبی کلاسیک: گفتگوی رضی خدادادی با دکتر فریده مهدوی دامغانی»، مترجم، شماره­ ی 39، پائیز و زمستان 1383؛ ص 32—17).

نظرات 10 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
حالا منظور شما شبهه در راست بودن روایت است یا ترجمه یا رفتار هایی که در روایت نقل شده است؟

آخری را که نمی توانید نقد کنید نه ؟

جواد خراسانی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:24 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
این دو روایت را بینید:

1.هنگامی که فاطمه ی مخزومیه زنی از اشراف قریش از قبیله ی بنی مخزوم دست به دزدی زد، و قرار شد که بر او حد الهی جاری شود. افرادی از قریش به تکاپو افتادند و اسامه بن زید ، از یاران نزدیک پیامبر ص ، را واسطه قرار دادند تا پیامبر ص این اشراف زاده را در حاشیه ی امن قرار دهد. وقتی اسامه در این زمینه با حضرت سخن گفت . پیامبرِ رحمت، چنان بر آشفت و ناراحت شد که به اسامه نهیب زد: أَتَشفَع فی حَدٍّ من حدودِ اللّه؟ " آیا در مورد حد الهی با من چانه میزنی و شفاعت می کنی ؟! "
بعد رسول خدا ص بالای منبر رفته و خطبه خواند و در ضمن سخنانش فرمود که: اقوام پیشین که هلاک شدند به خاطر این بود که: خلاف کاری و دزدی اشراف و اشراف زادگان را نادیده می گرفتند و خلافکاران ضعیف و بیچاره (و آفتابه دزدان) را فقط مجازات می کردند . بعد با قاطعیت تمام فرمود : ایمُ اللّهِ لَو أَنَّ فاطمة بنت محمد سَرقَت لَقَطعتُ یَدَها؛ " به خدا سوگند! اگر فاطمه دختر محمد هم دست به سرقت بزند دستش را قطع می کنم. "

2. امیر مومنان ع در این زمینه با عتاب به عبیدالله بن عباس (عموزاده و از مدیران حکومتش) می فرماید : وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا ، وَ أُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا ؛ " به خدا قسم ؛ اگر حسن و حسین چنان بکنند که تو کردى( به بیت المال خیانت کنند) از من روى خوش نمى‏بینند و به آرزو نمى‏رسند تا آن که حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلى را که پدید آمده نابود سازم.

جواد خراسانی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:30

فکر می کنم مفهوم عدالت و به ویژه عدالت انفسی که در قرآن و فرهنگ اسلامی به " قسط " تعبیر می شود، از مفاهیمی است که مطلق بوده و از منطق صفر و یک پیروی می کند.
عدالت، یا عدالت است، یا نیست، امکان ندارد چیزی، مقداری عادلانه باشد، حساب خردل و مثقال است اینجا.
عدالت در مورد حق الناس ، بسیار سختگیرانه و در مورد اطرافیان صاحبان قدرت و نفوذ بسیار بسیار سختگیرانه تر است؛ و این به نظرم از مزایا و برتری های مکتب سیاسی تشیع است.
اینطور نیست که علی ع عدالت را می شناسد و عادل است،بلکه معتقدم علی ع عین عدل است.
خشم حضرت، با راه حل پایانی حضرت در این ماجرا قابل تحلیل است. مباحث علم الحدیث در خصوص روایت ابن ابی الحدید محفوظ است.

اجازه می خواهم در ذیل نظرتان، نظر بدهم:
سلام علیکم.
ببخشید.
"عدالت"، چه صفر و یکی باشد، چه نباشد، بالأخره ضابطه دارد یا نه؟ اگر فرضاً حسین بن علی، طوری بوده نمی دانسته و آگاه نبوده، که تا نیامدن فردا صبح و تقسیم عمومی ی عسل، نرود و یک پیاله عسل از قنبر نگیرد برای مهمانانش، و ایشان مرتکب این عمل نادرست و ناجایز شده، خب حالا علی قرار است عدالت را اجرا کند. خب:
عدالت این است دندانهای حسین را در دهانش خرد کند؟
اگر عدالت این است، خب حضرت علی عدالت را قرار است "اجرا کند"، یا قرار است های و هوی عدالت کند و قبل از اجرای عدالت، بگوید چون یادش آمده محمد بر لبان حسین بوسه زده، از اجرای عدالت خودداری می کند؟ مگر شما نگفتی، رسول الله تأکید داشته بر اجرای عدالت "در مورد همه"، و پارتی بازی نکردن؟ خب همین قسمت ماجرای علی و عسل و حسین و ....، شما را به عدم صحت کل ماجرا مشکوک نمی کند؟ (هرچند من به دلایل چندگانه، و نه یگانه، ماجرا را مشکوک می دانم.)
و اگر عدالت این نیست، که هیچ.

جواد خراسانی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:36

عقاید دیگران تا زمانی که خلاف عقلی در آنها مشاهد نشود، قابل احترام است. شاید تعابیر در کلام خانم مهدوی مشکل داشته باشد.
شخصا" ترجمه ایشان را از کمدی الهی دانته دوست دارم و آن را از نظر مفهوم بودن و خوشخوانی به ترجمه شفا ترجیح می دهم.

فاضل قاسم فام جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 http://aknun.blogsky.com/

سلام

روزهای گذشته وقتی تقلای کامران دانشجو، وزیر علوم ، تحقیقات و فناوری دولت احمدی نژاد، برای پیشکش نمودن دانشگاه آزاد اسلامی به برادر مهندسش فرهاد دانشجو را در اخبار می دیدم در خاطرم داستان امام علی ع، عقیل و آهن گداخته می گذشت.

در اجتماعی که مدعی تشیع و علوی بودن است، ببنید چطور با پررویی تمام، بیت المال را بین خود تقسیم می کنند و باز هم شعار عدالت سر می دهند. یعنی در این کشور هیچ شخص با صلاحیت داری برای تصدی این مسئولیت، جز برادر وزیر علوم (کامران دانشجو) و برادر عضو شورای اسلامی شهر (خسرو دانشجو) پیدا نمی شود.


******

چند روز پیش حدود ظهر به طور اتفاقی رادیو گوش می کردم. یک مبلغ دینی مشغول افاضه و تبلیغ دین بود. داستانی می گفت که بخشی از آن را شنیده بودم اما خاتمه اش برایم تازگی داشت.
می گفت در زمان یکی از پیامبران، رسول از خدا می خواهد بهترین بنده اش را به او نشان دهد.
خداوند یک نشانی را می دهد و رسول حق حسب آن نشانی می رود و خود را مواجه با پیرزنی می بیند که نه دست و پا دارد و نه چشم. با این وصف مشغول ذکر و حمد و ثناست و می گوید که خدایا شکر به خاطر این همه نعماتی که به من دادی. موسی/ عیسی ع نزدیک می شود و می گوید آخر تو که دست نداری. تو که چشم نداری این شکرگویی ات بابت چیست؟ آن پیرزن می گوید شکر می گویم که خدا این دست را از من گرفت تا من به وسیله آن نتوانم گناهی را انجام دهم و این چشم را از من گرفت که اگر داشتم بسا گناهی را با آن مرتکب می شود. خدا را شکر که امکان گناه را با چشم و دست از من گرفته است.

اگر اشتباه نکنم طبق بیان این آخوند آن رسول خود را به پیرزن معرفی می کند و می گوید اگر خواسته ای داری بگو تا از خدا آن را برایت بخواهم.

پیرزن می گوید دختری دارم که بسیار محبوب من است و دوستش دارم و این علاقه و دوستی طرفینی باعث می شود که گاهی از خدا غافل شوم.
ظاهرا می گوید که دوست دارم خدا او را هم از من بگیرد (قریب به این مضمون) که تمام وقتم مصروف شکر و حمد و ثنای پروردگار شود.

می گفت همین که رسول حق از خانه پیرزن بیرون آمد کمی بعد یک نعره ی شیری و جیغ دختری را می شنود که نشان می دهد دعای آن پیرزن سریعا مستجاب شده و شیری آمده و دخترش را دریده و کشته !

وقتی این داستان را شنیدم با خودم گفتم اگر چنین مادری وجود خارجی داشته باشد حتما مریض بوده و آدم سالمی نمی تواند باشد و دینداری که در آن شخص برای تقرب به خدا مرگ دیگری را بخواهد دینداری درست و اخلاقی نمی تواند باشد. و البته نسبت به فهم و شعور آن آخوندی که از رادیو مشغول این داستان سرایی بود شک کردم. یعنی آیا آن شخص با این داستانش می خواهد دینداری را تبلیغ کند. آن دینداری که از دل این نوع داستان ها بخواهد پا بگیرد، چگونه دینداری خواهد بود؟

سیدعباس سیدمحمدی:
سلام علیکم.
والّا آن حکایت که پسر مادر را به امر همسر کَشت، و وقتی قلب مادر را به نزد همسر می برد، خورد زمین، و قلب مادر به صدا درآمد که «پسرم چه شد؟»، در عین حکایت بودن و واقعی نبودن، مقبولتر از این می نماید که مادر متقی ی پرهیزگار که

خدا آدرس او را داد به رسولش

برای نزدیکتر شدن به خدا، از خدا بخواهد دخترش بمیرد.

در بعضی (و نه تمام) روایات مربوط به عدل علی هم، به نظرم ضرر ندارد ما یک مقدار حساس باشیم ببینیم چیزهایی که به عنوان عدل و مظهر عدل نسبت می دهند به علی، اصولاً عدل است یا کاریکاتوری است از عدل.
علی، به خاطر یک پیاله عسل خوردن حسین شب قبل از تقسیم عمومی ی عسل (بر فرض صحت ماجرا)، می خواسته

دندانهای دهان حسین را خرد کند

و تصمیم به خرد کردن دندانهای حسین، عملی نشده، چون علی یادش آمده حضرت محمد لبان حسین را بوسیده بوده.
اولاً چه سنخیتی و چه تناسبی بین جرم یا گناه خوردن یک پیاله عسل قبل از تقسیم عومی ی آن، و مجازات یا تنبیه خرد شدن دندانها، وجود دارد؟ کجای قرآن یا روایات نسبتاً معتبر، چنین حد یا تعزیری معرفی شده؟
ثانیاً این چه عدالتی است، که بر فرض ضابطه داشتن، به دلیل این که دیده شده حضرت محمد لبان حضرت حسین را بوسیده، ناگهان ملغا شده؟

سلمان محمدی جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 http://salmanmohammadi.blogsky.com

والله از همه عجیبتر این حرف جناب خراسانی بود برایم که فرمودند «علی (علیه السلام) عین عدل است»! این همه تقدیس به شرک پهلو می زند. استغفر الله. چرا ما چنین ایم؟ اصلا چه ضرورتی دارد؟ امامان بهترین نمونه های عملی بندگی خدا بوده اند و بندة خدا بودن را به بهترین وجه در خود تحقق داده اند. همین کافی است برای آنکه از آنها پیروی کنیم. و این پیروی هم باید ذیل اطاعت از خدا قرار گیرد، نه در عرض آن که میشود شرک.
انگیزة بیشتر یافتم برای نوشتن یادداشتی در بارة عصمت، تا کی خدا توفیق دهد.

امیر مهدی جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 18:20

سلام
روایت-امام‌علی-و-«مشک-عسل»-و-نقدی-بر-آن
http://www.parsine.com/fa/news/56129

عصمت ائمه طاهرین(صلوات الله علیهم اجمعین) از دیدگاه عقل ونقل
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=163
چه بسا چنین داستانی حقیقتاً اتفاق افتاده باشد و با غور در تاریخ وروایات بشود اصل داستان را فهمید.اما بمرور وبواسطه انگیزه های غیر الهی وضربه زدن به معارف حقه دین این روایت را دستخوش تحریف کرده باشند ومطالبی به آن بیفزایند.فی المثل تصور کنید یکی از اصحاب ونزدیکان یا اقوام حضرت امیر(صلوات الله علیه) چنین خطائی مرتکب شده وحضرت هم فهمیده اند واورا توبیخ وملامت کرده اند و هشدار داده اند که مواظبت بر حریم الهی وحق الناس داشته باشد وبعد هم دستور داده اند که عسل تهیه شود یا حتی دستور نداده اند وقضیه تمام شده است.اما دشمنان دین خدا بیکار ننشسته اند ومزخرفاتی این چنینی را به فرزند بزرگوارآن حضرت بسته اند.
یک نمونه امروزی تحریف را که البته چه بسا ناخودآگاه وازروی نادانی وبی اطلاعی یا بی دقتی است ببینید:
واکنش آیت الله وحید به توهین برخی طلاب به عمر
http://www.shia-news.com/fa/pages/?cid=20647
در خبررسانی وقضاوت نسبت به آیت الله وحید دقت کنیم
http://javadbagheriqomi.blogfa.com/post-574.aspx

حامد عبداللهی سفیدان شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 http://hamedabdollahi.parsiblog.com

گاهی اوقات خودمان را جایی علی(ع) می گذاریم و حرف می زنیم و می نویسیم و تحلیل می کنیم؛ البته فقط در حرف و تتحلیل نه در عمل.

فرخنده اسلامی جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:11

اقای جواد خراسانی اشتباه دیگری هم مرتکب شده اند و این که راوی ان حدیث خانم مهدوی دامغانی نبوده اند بلکه عمویشان اقلی دکتر محمود مهدوی دامغانی بوده اند که از ابن ابی الحدید روایت کرده اند!! تازه این دو نفر هیچ علاقه ای هم به یکدیگر ندارند... حال اقای خراسانی امده اند و حرفهای این یکی را در دهان ان دیگری نهاده است! چه مضحک!

اصلان جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:12

راستی؟ چرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد