پس گرفتن حقوق دوران نمایندگی ازنمایندگان مجلس شورای ملی و سنا

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) امام خمینی، 28 بهمن 1357:

            «خزانه ما تهى شد از جواهرات ایران. یک مقدار آن را رضا خان برد، یک مقدار آن را این پسر برد. و اموال این ملت را برداشتند و بردند در خارجه، ویلاها درست کردند. عرض مى‏کنم الآن‏ هم در آنجاها ویلاها دارند. در آن بانکها، خصوصاً بانک سوئیس، اینها زیاد از اموال ملت دارند. و ما ان شاء اللَّه در آتیه نزدیکى بررسى در این امر را خواهیم کرد. و ان شاء اللَّه خود او را مى‏خواهیم. اگر تحویل ندادند، محاکمه غیابى مى‏کنیم و اموالى که اینجا دارد مصادره مى‏کنیم. اموالى که در بانکهاى خارجى دارد، اموال آنها را هم توقیف مى‏کنیم ان شاء اللَّه.»

            دو) امام خمینی، 9 اسفند 1357:

            «شوراى انقلاب اسلامى به موجب این مکتوب مأموریت دارد که تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوى و شاخه‏ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت سلطه غیر قانونى از بیت المال مسلمین اختلاس نموده‏اند، به نفع مستمندان و کارگران و کارمندان ضعیف مصادره نمایند و منقولات آن در بانکها با شماره‏اى به اسم شوراى انقلاب یا اسم این جانب سپرده شود و غیر منقول- از قبیل مستغلات و اراضى- ثبت و مضبوط شود تا به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد در ایجاد مسکن و کار و غیر ذلک. به جمیع کمیته‏هاى انقلاب اسلامى در سراسر کشور دستور مى‏دهم که آنچه از این غنایم به دست آورده‏اند در بانک با شماره معلوم بسپرند. و به دولت ابلاغ نمایید که این غنایم، مربوط به دولت نیست و امرش با شوراى انقلاب است، و آنچه مأمورین دولت به دست آورده‏اند یا مى‏آورند، باید به همین شماره به بانک تحویل دهند.»

            سه) امام خمینی، 10 اسفند 1357:

            «دستور دادم که تمام املاک و دارایى سلسله‏ منحوس پهلوى و تمام دارایى آن اشخاصى که وابسته به او بودند و این ملت را چاپیدند مصادره بشود. براى طبقه ضعیف مسکن ساخته بشود. [در] سرتاسر ایران براى ضعفا مسکن مى‏سازیم. همین دارایى شاه سابق و خواهر و برادرش براى یک مملکت، براى آباد کردن یک مملکت کافى است. ما عمل مى‏کنیم، حرف نمى‏زنیم

            چهار) امام خمینی، 23 اردیبهشت 1358:

            «همین چند روز اخیر نامه‏اى آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهى «1»- که او را کشته‏اند- که اموال ما را مصادره کرده‏اند، و ما چیزى نداریم. و من گفته‏ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمى‏شود همچو چیزى. حالا ما فرض مى‏کنیم که فلان آدم، آدم خائنى بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض مى‏کنیم- اما خوب، خانواده‏اش و عیالش و بچه‏هاى کوچکش چه تقصیرى دارند؟ بله، این آقایان مى‏گویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال مى‏گذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلى الحاح «2» کرده بود که براى ما چیزى نگذاشتند و ما نمى‏توانیم زندگى کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکى از مسائل است که اموال مردم را بیخودى نمى‏شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به‏] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمى‏شود. اینها البته خلافکارى کرده‏اند؛ این حقوقى که گرفته‏اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقى که گرفته‏اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته‏اند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبى هم باید بشوند.»

           

[توضیح از نویسنده ی وبلاگ:

منظور امام خمینی از علامه وحید کرمانشاهی، محمدعلی علامه وحیدی است، متولد 1278، اعدام از سوی دادگاه انقلاب در فروردین یا اردیبهشت 1358 (طبق ویکیپدیای فارسی مدخل محمدعلی علامه وحیدی، 22 فروردین 1358، طبق کتاب رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، اردیبهشت 1358).

طبق کتاب رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نوشته ی منوچهر نظری، تهران، فرهنگ معاصر، 1390، صفحه ی 586، محمدعلی علامه وحیدی در نجف حکم اجتهاد گرفته بوده.

طبق http://www.imj.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1388:1389-03-02-22-46-15&catid=286:1389-02-12-16-08-36&Itemid=473   :

«وحید کرمانشاهی معروف به علامه، از روحانی‏نمایان وابسته به دربار که به عنوان مجتهد در
مجلس شورای ملی حضور داشت و به عضویت مجلس سنا نیز برگزیده شد.»

طبق روزنامه ی اطلاعات 27 خرداد 1358، نه نقل از روزنامه ی دنیای اقتصاد، 26 فروردین 1388، محمدعلی علامه وحیدی یکی از 335 نفری بوده [که تا آن تاریخ] اموالشان مصادره شده بوده:

«روزنامه اطلاعات در روز یکشنبه 27 خرداد 1358 و تنها چند روز پس از آنکه شورای انقلاب، قانون ملی کردن بانک‌ها توسط دولت را ابلاغ کرد، فهرستی از 335 نفر از کسانی را که تشخیص داده بودند با رژیم گذشته همکاری نزدیکی داشته‌اند، اعلام کرد که اموال آنها مصادره شده است.

به نوشته اطلاعات، حساب‌های بانکی 335 نفر از مقامات رژیم سابق مسدود شد. اسامی 335 نفر از مقامات، روزنامه‌نگاران، وکلای دادگستری، نمایندگان سابق مجلس شورای ملی و سنا و وابستگان رژیم منفور پهلوی که حساب‌های جاری، سپرده ثابت، پس‌انداز و دیگر حساب‌ها و موجودی‌ها اعم از اوراق بهادار و اوراق امانات آنها مسدود و نقل و انتقال آنها ممنوع شده است، اعلام شد: این لیست شامل کسانی است که در مرحله اول برنامه انقلابی دولت – مصادره اموال – قرار گرفته‌اند و صورت اسامی آنان به بانک‌های سراسر کشور ابلاغ شده است.»]

            پنج) امام خمینی، 8 خرداد 1358:

            «امور باید موافق اسلام باشد. ثروت اگر ثروتى است که مخالف اسلام است، مصادره خواهد شد؛ حساب خواهد شد. این املاکى که گفته شد که مصادره مى‏شوند و دولت چه مى‏کند املاک مردم نیست. عبارت از زمینهاى مواتى که دولت سابق بدون اینکه مالک باشد فروخته است؛ یا اشخاصى بدون اینکه مالک شده باشند فروخته‏اند. اینها هست. نه اینکه یک کسى خودش زمینى را احیا کرده، و بروند از او بگیرند. این حرفها نیست در کار؛ اسلام این حرفها را ندارد که براى هواى نفس اشخاص مال مردم را از آنها بگیرد [چنین‏] نیست. مال مردم روى حقوق حقه شرعى و روى موازین الهى باید درست بشود. و اگر موازین الهى عمل بشود، همه امور درست مى‏شود.»

            شش، الف) سؤال نویسنده ی وبلاگ از آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی، 26 اردیبهشت 1387:

مرحوم سیدمحمدکاظم شریعتمداری، در جواب به سؤالات خانم لیزتر گود، روزنامه ی گاردین، حدود سال 1358، به نقل از [...]:

«... مصادرۀ اموال با قانون اسلام تطبیق نمی کند، مگر اموالی که مال ملت است که پس از ثبوت باید به دولت اسلامی منتقل شود و اموالی که غصب شده باید به صاحبانش بازگردد ولی بنام قانون مصادرۀ اموال در اسلام به هیچوجه نداریم. مجرم اگر صد بار هم محکوم به اعدام باشد، اموال او را نمی توان مصادره کرد، بلکه مربوط به ورثۀ اوست، مگر در مواردی که در فوق به آنها اشاره شد.»

سؤال بنده این است:

آیا مفهوم «مصادره ی اموال» در احکام اسلامی وجود دارد؟

شش، ب) جواب دفتر آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی، پنج خرداد 1387:

            «جواب منقول از آن مرجع مرحوم صحیح است و مصادره فقط در همان دو مورد مذکور صحیح است.»

            هفت) طبق http://www.turkmenleri.com/modules/news/article.php?storyid=218  مورخ 9/12/1388:

            «به یاد خانم دکتر مهین گرگانی، پزشک انساندوست و وکیل مجلس

            خانم دکتر مهین‌‌دخت گرگانی، پزشکی متعهد، انساندوست، مؤمن و خادم بود.

این پزشک گرگانی، سالها از زندگی خود را وقف بیماران و دردمندان کرده بود و اغلب بیماران، خاطرات خوبی از وی به یاد دارند. مهین گرگانی، فرزند محمدآخوند گرگانی(جرجانی) بود که خود از شخصیت‌های برجسته ترکمن در دوران رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه بود. محمدآخوند در آن دوران، در ده دوره و به مدت20 سال، نماینده مردم دشت گرگان، گنبد و یموت بود.

دکتر مهین گرگانی در کنار چنین فردی روحانی، عالم و سیاستمدار بزرگ شد. محمدآخوند گرگانی، با توجه به دشواری رفت و آمد در سالهای اقامتش در تهران و مشکل سفر از تهران به گرگان و بالعکس، با خانمی به نام طوبی نصرتی‌فرد، در تهران ازدواج کرد و بعد‌ها از این خانم چهار فرزند به نام‌های دکتر منصور، دکتر مهین، بگنج و علیرضا گرگانی به‌دنیا آمدند. در حال حاضر دکتر منصور و دکتر مهین گرگانی، دارفانی را وداع گفته‌اند و بگنج و علیرضا، در تهران زندگی می‌کنند. طوبی خانم، مادر آنان نیز در سال 1367 در سن 77 سالگی فوت کرد.

دکتر مهین گرگانی، در سال 1310 در تهران متولد شد و تمام سال‌های تحصیلات ابتدایی، دبیرستانی و دانشگاهی خود را در تهران گذراند. مرحوم محمدآخوند گرگانی، که اقامتگاه اصلی او روستای چن‌سولی، از توابع شهرستان آق‌قلا بود، دارای سه همسر ترکمن نیز بود. او علاقه زیادی به درس خواندن و باسواد شدن فرزندان خود و همه کودکان این مرزوبوم داشت و بیسوادی را عامل همه بدبختی‌های مردم می‌دانست. به همین خاطر او همه مردم را به مدرسه فرستادن بچه‌های‌شان تشویق می‌کرد، خصوصاً در مورد درس خواندن و باسواد شدن دختران، تأکید زیاد داشت.

در آن سال‌ها، سران و ریش‌سفیدان قبایل ترکمن، حتی خویشاوندان و بستگان وی، از این که محمدآخوند، دختران خود را به مدرسه می‌فرستد و دیگران را نیز به این کار تشویق می‌کند، ناراحت می‌شدند و این ناراحتی را ابراز می‌کردند. حتی آنان اعتقاد داشتند که او دارد به قوم ترکمن خیانت می‌کند! خصوصاً بسیاری از آنان به‌خاطر دانشگاه رفتن و بعد‌‌ها به خارج رفتن دکتر مهین‌دخت گرگانی، فوق‌العاده از وی دلگیر شده و مدت‌ها از او قهر کرده بودند.

در هرحال، مهین‌دخت گرگانی، به‌رغم این مخالفت‌ها، به مدرسه رفت و درس خواند، دیپلم گرفت و به دانشگاه راه یافت و در سال 1337 از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به عنوان نخستین دکتر زن، از قوم ترکمن و یک پزشک و مامای متخصص گرگانی، فارغ‌التحصیل شد و بعد‌ها مایه افتخار و مباهات مردم این دیار گشت. دکتر مهین، بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی خود، بلافاصله به گرگان آمد و در بیمارستان پهلوی آن زمان و پنج آذر فعلی، به‌عنوان نخستین دکتر زن، در خدمت بیماران قرار گرفت. وی دو سال در گرگان بود و بعد از آن دوباره به تهران بازگشت.

دکتر مهین گرگانی در سال 1339 برای ادامه تحصیلات، افزایش دانش و اطلاعات علمی و پزشکی خود به انگلستان سفر کرد و در یکی از دانشگاه‌های لندن، در رشته طب کودکان سرگرم تحصیل گردید. او پس از سه سال تحصیل در این دانشگاه و کسب دانش و علوم جدید پزشکی و گذراندن دوره تخصصی در رشته بهداشت و تغذیه کودکان، درسال 1342 به ایران بازگشت. و بعد، نظر به علاقه و تعلق خاطر خاصی که به گرگان و مردم آن داشت، به گرگان آمد و به طبابت پرداخت. در آن سال‌ها مطب او در روبروی پارک شهر فعلی گرگان قرار داشت. او یک سال بعد، یعنی در سال 1343 با منوچهر نوازش، که از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی آن دوره بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های نیما و آتیکا بود. این دختران پس از پایان دوران تحصیلات متوسطه و اخذ مدرک دیپلم، برای ادامه تحصیلات خود، در رشته علوم پزشکی، عازم فرانسه شدند و در شهر پاریس به تحصیل خود ادامه دادند. خانم نیما نوازش در همانجا با یک نفر ایرانی‌ مقیم پاریس، و خانم آتیکا نیز با یک نفر فرانسوی ازدواج کرد و هر دو ماندگار شدند. متأسفانه آتیکا عمر طولانی نکرد و در جوانی بر اثر عارضه سرطان در آنجا درگذشت. نیما با همسرش هنوز در انگلستان زندگی می‌کند. مرحوم منوچهر نوازش، در سال‌هایی که در گرگان بود، مدیر روزنامه شمال ایران بود. این روزنامه به مرکزیت ساری فعالیت می‌کرد. آن مرحوم در نوشته‌های خود از حقوق از دست رفته مردم دفاع می‌کرد و از خلاف‌‌‌کاری‌ها و خیانت‌های مسوولان وقت منطقه می‌نوشت. و یک مقاله او با عنوان «تیمسار؟، شما چرا؟» و خطاب به تیمسار مزین، نماینده مخصوص شاه (از گلوگاه تا بجنورد) بسیار معروف بود. گفته می‌شود که او به‌خاطر همین انتقادات بار‌ها به دادگاه و به نزد تیمسار مزین، نماینده شاه در منطقه احضار و بازجویی شد و چندین بار مورد بی‌حرمتی عوامل رژیم شاه قرار گرفت و زندگی‌اش به خطر افتاد. نوازش در سال 1350 براثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت.

مهین‌دخت گرگانی، در انتخابات میان‌دوره‌‌ای گرگان در سال 1353 شرکت نمود. در آن زمان نماینده مردم گرگان مرحوم قادرپناه بود که بر اثر تصادف اتومبیل درگذشته بود. مردم گرگان به پاس خدماتی که دکتر مهین برای آنان انجام داده بود، صادقانه به او رأی دادند و او را به مجلس فرستادند، تا او بتواند بیشتر به مردم خدمت نماید.

در هر حال او اولین زنی بود که از منطقه گرگان و دشت به مجلس راه یافت و نام خود را در تاریخ گرگان و دشت ثبت کرد. مهین گرگانی، بعد از دوران نمایندگی مجلس، بقیه عمر خود را در تهران گذراند. از فعالیت‌ها و اقدامات او در مجلس اطلاع زیادی در دست نیست. او علاوه بر این که در مطب خود که در بلوار کشاورز تهران قرار داشت و کودکان را معاینه و مداوا می‌کرد، در بیمارستان باهر تهران که در خیابان جمهوری قرار داشت، درخدمت بیماران و نیازمندان بود. مردم گرگان و خصوصاً اهالی ترکمن صحرا که قبلاً مراجعه‌کنندگان وی بودند و به او و کارش اطمینان زیادی داشتند، به تهران می‌‌‌رفتند و او همواره در خدمت مردم این منطقه بود و هر کاری که از دستش برمی‌آمد، برای بهبود حال بیماران خود، خواه در بیمارستان باهر و یا در بیمارستان‌های دیگر تهران، دریغ نمی‌کرد. اما متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسوولان انقلابی دولت وقت او را به‌خاطر این که در نظام شاهنشاهی نماینده مردم گرگان بوده، بسیار اذیت کردند و حتی بعد از احضار‌ها و آزار‌های روحی، نسبت به این پزشک متعهد و خادم که تمام عمر خود را در خدمت مردم سپری نموده و مردم به کرات از او خیر و برکت دیده بودند، بی‌حرمتی‌های فراوان روا داشتند و به او فشار آوردند که تمام حقوق دریافتی از دوران نمایندگی مجلس را به دولت جدید (انقلابی) پس بدهد و او که مال اضافی در بساط خود برای پرداخت آن نداشت، مانده بود که چکار کند. بالاخره ریش‌سفیدان، روحانیان سرشناس ترکمن و بزرگان قبایل، طی توماری که به امضا آنان رسیده بود، از مسوولان وقت نظام اسلامی خواستار تجدیدنظر شدند و خواستند که نظر به خادم بودن این پزشک، این مبلغ را که مقدار آن رویهم 180 هزار تومان بود، از او نگیرند و در نهایت این مبلغ از او گرفته نشد، در حالی که او حاضر شده بود این مبلغ را به‌طور قسطی بپردازد و این در حالی است که اغلب نمایندگان، جمع حقوق و مزایای دریافتی خود از دولت، در دوران نمایندگی مجلس را بالاجبار پس دادند. دکتر مهین گرگانی، همیشه در بیان خاطرات خود، از این برخوردها به‌عنوان بدترین خاطره دوران زندگی خود یاد می‌کرد و می‌گفت: من صادقانه بخش عمده‌ای از عمرم و تمام علم و دانش خود را برای سلامتی کودکان مردم این کشور صرف نمودم و متأسفانه آخر سر پاداش من این شد، این نحوه برخورد با من بسیار بی‌انصافی و به دور از انسانیت بود. او بعد از این واقعه که بسیار متأثر و ناامید شده بود، سرش را پایین انداخت و به کار مطب و بیمارستان پرداخت و از تمام فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دست کشید. این پزشک خادم، از این همه بی‌‌حرمتی که نسبت به او روا شده بود و او هرگز تصور آن را نداشت، به ناراحتی و رنج روحی شدید دچار شد.

مدتی بعد به بیماری سرطان مبتلا شد و بالاخره در تاریخ 28/5/1376 دار فانی را وداع گفت، در حالی که مردم این منطقه هنوز هم در هر مجلس و محفلی، از متانت، دیانت، خوش اخلاقی، انسان‌دوستی، صداقت و امانتداری وی خاطره‌های خوبی به یاد دارند و از خوبی‌های وی نقل قول می‌کنند.

رستم جرجانی»

 

نظرات 7 + ارسال نظر
ستاریان یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:32

سلام

نطق پیش از دستور خانم مهین دخت گرگانی روز یکشنبه (۷) بهمن ماه ۱۳۵۲ :

خانم دکتر گرگانی _

بنام خداوند متعال , بنام شاهنشاه آریامهر , جناب آقای رئیس , همکاران ارجمند انقلاب بزرگ اجتماعی ایران با انقلاب ششم بهمن یک پدیده نو ظهور و ناگهانی و یک رویداد تکوین نیافته و شتابزده و دور از خصوصیات و مقتضیات دگرگونیهای بنیادی جامعه ایران نبود.
انقلاب ششم بهمن که به عنوان یک جهش تأثیر گذارنده همه جانبه و یک تحول بنیادی و اصولی چهره جامعه و میهن ما را تغییر داد معلول یک سلسله حوادث و وقایع تاریخی و اجتماعی و مسائلی اقتصادی مبتلا به مردم ایران بود که هر یک در زمان حساس تاریخ و حیات ملت ایران , سرنوشت او را تغییر داد و نظام کهنه و پوسیده فئودالی را به تحلیل برد و در شئون کشاورزی , صنعتی , اقتصادی ارزشها و اثرات انقلاب آورد (صحیح است ).
در طول دهه اول انقلاب شاه و ملت به رهبری شاهنشاه آریامهر پایه های ایران نیرومند و آزاد و سربلند مستحکم شد و شالوده ای قوی بنیاد گرفت (احسنت ).
تحولات دهه انقلاب صرفنظر از توسعه اقتصادی و صنعتی و نوسازی کشور در زمینه به حساب گرفتن انسانهای آزادی یافته و تشکیل مجامع دموکراتیک و بالاخره ساختمان زیربنای دموکراسی ایران از رشدی کم مانند برخوردار بود و به همه ملت ایران فرصت داد تا در سرنوشت شهر و وطن خود سهیم و شریک باشند .
اصول ۱۲ گانه انقلاب را به طور اختصار یک یک از مدنظر می گذرانیم .
اصلاحات اراضی _ با اجرای برنامه های اصلاحات ارضی در ایران قریب ۱۵ مبلیون زارع ایرانی در سه مرحله دارای زمین شدند و این دهقانان که در نزدیک به شصت هزار دهکده و حدود ۳۰ هزار مزرعه در کشور به سر میبردند مفاهیم کهنه و ارتجاعی رعیت و ارباب را به بایگانی تاریخ سپردند و زندگی نوین را آغاز کردند.
ملی کردن جنگلها _ بهره برداری از جنگلهای کشور پس از ملی شده جنگلها بر اساس شرایطی که طبق آئین نامه های مربوط به وجود آمد صورت می گیرد و بدین ترتیب دست مالکین از جنگلها کوتاه شده و بهره برداری خصوصی و انفرادی منسوخ گردید و اصل ملی شدن , جنگلهای کشور را از تخریب و نابودی نجات بخشید و امروز با توجه به اصول فنی و احداث کارخانجات مربوط به صنایع چوب از این سرمایه ملی به نفع عموم بهره برداری صحیح می شود .
فروش سهام کارخانه های دولت به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی _ این اصل مکمل اصل اول انقلاب بود هدف اساسی آن تأمین قسمتی از اعتبارات مالی لازم جهت اجرای قانون اصلاحات ارضی بود .
سهیم شدن کارگران در سود ویژه کارگاهها این اصل موجبات تشویق و دلگرمی کارگران ایران را فراهم کرد با توجه به اینکه در حال حاضر قریب به یک میلیون و هشتصد هزار کارگر ایرانی در کارخانه ها و کارگاهها به فعالیت اشتغال دارند.
اصلاح قانون انتخابات_ در اجرای اصل پنجم انقلاب ششم بهمن ۴۱ دو هدف اساسی منظور نظر بود یکی اصلاح قانون انتخابات به نحوی که نمایندگان منتخب دهقانان و کارگران دوش به دوش سایر گروههای اجتماعی و واجد شرایط قانون در امر انتخابات بتوانند از حقوقی که قانون اساسی ایران برای قاطبه اهالی مملکت پیش بینی شده برخوردار شوند و دیگر اینکه نیمی از نفوس کشور که به موجب ماده دهم قانون سابق انتخابات محروم از شرکت در انتخابات بودند از محرومیت نجات یابند .
با آنکه در سال ۱۳۱۴ شمسی با اجرای برنامه رفع حجاب زنان به اجتماع راه یافتند و در مدارس و بانکها و موسسات خیریه و شرکتهای خصوصی و دولتی و امور اجتماعی به روی زنان باز باشد و اصلاحاتی به نفع زنان در قانون مدنی انجام گرفت ولی از حقوق سیاسی محروم بودند, حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای مجالس مقننه را نداشتند و به مشاغل مهم اداری و سیاسی نائل نمی شدند .
در جامعه ای که در آن زنان تحصیل کرده استاد دانشگاه معلم پزشک شاعر نویسنده هنرمند وجود داشت زنان حقوق مساوی با مردان را نداشتند . با اصلاح قانون انتخابات که یکی از اصول انقلاب بود زنان به حقوق سیاسی و اجتماعی خود رسیدند و به پارلمان و قطب های حساس و حیاتی اجتماع را یافتند.
فرمان هشتم اسفند ۴۶ شاهنشاه آریامهر این لکه ننگ را از دامن زندگی اجتماعی زن ایرانی پاک ساخت و بانوان صاحب حق مساوی با مردان و همدوش آنها در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شدند (صحیح است ).
تصویب قانون خدمات اجتماعی زنان در سال ۱۳۴۷ و اعزام به خدمت فارغ التحصیلان دیپلمه و لیسانسه و پزشک زن به خدمت از نتایج اصل پنجم انقلاب بود که قوه خلاق و فعال زنان را برای خدمت به خواهران و برادران ایرانی بر قلب شهرها و روستاها فرستاد و تحولی عظیم در شئون مملکت ایجاد کرد .
علاوه بر آن با تصویب و اجرای قانون حمایت خانواده زنان مورد حمایت قانون قرار گرفتند .
و اساس خانواده در ایران محکم تر شد طی یازده سال گذشته روز به روز بر تعداد محصلین زن در مدارس و دانشگاهها افزوده شد و زنان شایستگی خود را در اداره امور مشاغل حساس و کسب معلومات و دانش به نحو احسن نشان دادند (صحیح است ).
سپاه دانش , سپاه ترویج , سپاه بهداشت سه اصل دیگر انقلاب است که سپاهیان را به قلب روستاها فرستاد تا برادران و خوهران خود را ارشاد کنند.
خانه انصاف و شوراهای داوری ضرورتی بود که بعد از اصلاحات ارضی پیش آمد و به منظور تامین بیشتر امنیت قضائی بود که حق دادرسی در مورد اختلافات حاصله در دهات به خود دهقانان تفویض شد .
ملی کردن آبها , نوسازی کشور اصل یازدهم انقلاب است که هدف آن ایجاد مسکن برای همه و تجهیزات تمام نیرو و امکانات مادی و معنوی برای ایجاد زندگی جدید برای عموم خانواده های ایرانی تامین شغل و رفاه اجتماعی .
انقلاب آموزش اداری اصل دوازدهم انقلاب است .
در مراسم باشکوهی که دیروز به مناسبت آغاز دوازدهمین سال انقلاب شاه و ملت در تمام نقاط کشور برقرار بود و عموم مردم ایران که از قدرت این انقلاب پرخیر و برکت بهره مند شده اند و آنرا نیرومندترین عامل رشد و رفاه اجتماع خود میدانند شرکت کرده و با ابزار حق شناسی عمیق خود نسبت به رهبر و طراح انقلاب این روز را گرامی داشته و همه جا فریاد جاوید شاه , زنده باد شاهنشاه آریامهر موجی از نشاط و شادی در فضای کشور که مردم آن به سوی دروازه های تمدن طلائی پیش می رود طنین انداز بود (صحیح است ).
اینک که در آستانه دوازدهمین سال انقلاب هستیم لازم میدانم قسمتی از نیازمندیهای حوزه انتخابیه خود شهرستان گرگان را بیان کنم .
۱_ آسفالت راههای گرگان پهلوی دژ بندر شاه گومیشان .
۲ _آموزشگاه فنی و حرفه ای در بخش های پهلویدژ و گومیشان .
۳_ دانشکده کشاورزی گرگان .
۴ _ فرودگاه گرگان.
۵_ کمک به شهرداریهای علی آباد پهلویدژ گومیشان گرگان .
۶_ احداث درمانگاه در مراکز جمعیت روستائی و مسئله راههای روستائی آب لوله کشی و برق .
۷_ اجازه امتیاز حفر چاههای زیرزمینی .
۸_ دائمی شدن پمپ مهاره .متشکرم (احسنت _ احسنت ).

بهار دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 http://shere-bahar.blogfa.com/

سلام
گلم به روزم با شعری تازه
ممنون میشم نظر خودتونو بگید

مهدی نادری نژاد دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
در نظر سنجی واحه شرکت فرمائید.

جواد خراسانی دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،

امان از دوغ لیلی...

امیرمهدی دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:45

http://zamanian.blogsky.com/1389/11/20/post-54/

ارش دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:36 http://ardakanian7.blogfa.com/

براستی اگر جبهه مشارکت ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، ملی مذهبی ها ، مجمع روحانیون مبارز ، مجمع مدرسین حوزه علمیه قم ،نهضت ازادی ، دفترتحکیم وحدت ، خانه کارگر ،.....درانتخابات شرکت می کردندانوقت پروپاگاندای صداوسیما در چه سمت وسویی بود؟

[ بدون نام ] یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 22:31

بسم الله الرحمن الرحیم
«به نام خدا و به نام انسان و به نام آزادی و به نام ملت ایران.»
این تعبیر شرک آلود است. از معصومان علیهم السلام و مسلمین گذشته سراغ نداریم چنین تعابیری. (البته غیر از آن آقای نادانی که گفت به نام خدا، رهبر و رئیس جمهور!! و کم و بیش چوبش را هم خورد)
به نام انسان یعنی چه؟ به نام ملت ایران یعنی چه؟!! ملت ایران هم خلقی از مخلوقات خدایند که هم خوب دارند و هم بد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد