بسم الله الرحمان الرحیم.
یک) امام خمینی، 25 خرداد 1358، حدود پنج ماه و نیم قبل از به رفراندوم گذاشتن قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران:
«ما به اشخاصى که اطلاع ندارند از قوانین اسلام، اطلاع ندارند از روح اسلام، نمىدانند که اگر اسلام تحقق پیدا بکند چه خواهد شد، ما به آنها اجازه نمىدهیم که دخالت در این امور بکنند. بله، حق رأى دارند؛ رأى بدهند که اسلام نه؛ چنانکه دادند. مختارند که رأى بدهند؛ لکن نگویند که ما مجلس مؤسسان کوچک را نمىخواهیم. یک مجلس مؤسسان پانصد- ششصد نفرى مىخواهیم! بهانه نگیرند. مگر مجلس مؤسسان چیست؟ جز این است که اشخاصى که مردم آنها را انتخاب مىکنند باید بنشینند و قانون را ملاحظه کنند؟ باید حتماً ششصد- هفتصد نفر باشند تا نوبت به شما هم برسد! اگر تمام ملت پنجاه نفر را تعیین کنند، اینها وکیل ملت نیستند؟ این مجلس مجلس مؤسسان نیست؟ ما بعد از اینکه بررسى شد در قانون اساسى، به نظر خبرگان اسلامى رسید، به نظر روحانى اسلامى رسید، به نظر علماى متعهد رسید، به نظر نمایندگان مردم رسید، باز هم در افکار عمومى مىگذاریم، خود ملت میزان است. مجلس مؤسسان اگر اعتبار دارد براى این است که مجلس مبعوث از ملت است. خود ملت حق ندارد رأى بدهد، لکن وکیل ملت حق دارد؟! این چه غلطى است! خود من حق ندارم تصرف بکنم در مالم، وکیل من حق دارد؟! خود شما حق ندارید رأى بدهید، وکیل شما حق دارد؟! وکلا براى این حق دارند که وکیل شما هستند، و الّا چه حقى دارند؟ یک نفر چه حقى دارد براى 53 میلیون جمعیت رأى بدهد؟ پنجاه نفر- ششصد نفر چه حقى دارد براى یک ملت 53 میلیونى رأى بدهد؟ این حق براى این است که شما مىخواهید رأى بدهید. رأى شماست. میزان؛ رأى ملت است. ملت یکوقت خودش رأى مىدهد. یکوقت یک عدهاى را تعیین مىکند که آنها رأى بدهند: آن در مرتبه دوم صحیح است. و الّا مرتبه اول، حق مال خود ملت است. شما خون دادید، حقوقدانان براى شما تکلیف معین کنند؟! خودتان باید تکلیف معین کنید. شمایید، همین ملت، همین مردم محروم دانشگاه، جوانهاى محروم دانشگاه، همین جوانهاى محروم مدرسه فیضیه، همین جوانهاى محروم در ارتش، همین جوانهاى محروم در بازار، همین جوانهاى محروم در کارخانهها و در کشاورزى، اینها باید رأى بدهند. بهانهها را کنار بگذارید؛ از خدا بترسید؛ با ملت شوخى نکنید؛ رأى مردم را هیچ حساب نکنید؛ مردم را به حساب بیاورید.»
دو) امام خمینی، 20 تیر 1349، هشت سال قبل از پیروزی ی انقلاب:
«بر رجال دینى و سیاسى و جوانان مدارس دینى و دانشگاه و بر همه طبقات لازم است که قبل از اجرا شدن این واقعه و نتایج مرگبار آن اعتراض کنند؛ به دنیا برسانند که این قراردادها مخالف رأى ملت است.
این جانب اعلام مىکنم هر قراردادى که با سرمایه داران امریکا و دیگر مستعمِرین بسته شود، مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است. وکلاى مجلسیْن ایران چون منتخب ملت نیستند رأى آنها قانونى نیست و مخالف قانون اساسى و خواست ملت است. در این قضایا باید با نظارت مقامات بیطرف جهانى رفراندم شود تا خواست ملت معلوم گردد.»
سه) امام خمینی، نوفل لوشاتو، 25 آذر 1357، دو ماه قبل از پیروزی ی انقلاب، خطاب به محمدرضا پهلوی:
«من حالا دارم پیام مىدهم به کارکنهاى شرکت نفت که بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومى کنید و نگذارید نفت خارج بشود. و به شما مىگویم که اگر چنانچه شما را ترساندند- چنانچه دیروز اینها را ترساندند و «اعلیحضرت» فرمودند که اینها را باید محاکمه کرد! مردکه تو چه کارهاى که اینها را مىگویى [باید] محاکمه کرد؟! تو که حالا دیگر شاه نیستى، تو یک آدم یاغى هستى! کى محاکمه کند اینها را؟ تو که شاه نیستى که دستور بدهى، شاه هم بودى معنا نداشت که تو دستور بدهى؛ تو اگر شاه هم باشى، شاه مشروطه هستى نباید دستور بدهى اینها را باید محاکمه کرد و بعد به جزاى خودشان!- نترسید از این مرد. یک مردى که به خوابنامه توسل پیدا کرده! [خنده حضار]»
پایان فرمایش امام خمینی.
نویسنده ی وبلاگ:
ــ امام خمینی جمله ی «میزان رأی ملت است» را فقط یک بار فرموده است. حدود پنج ماه و نیم قبل از رفراندوم قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران. اگر متن را توجه کنید، ظاهراً معلوم می شود، فرمایش ایشان مبنی بر «میزان رأی ملت است»، از باب نوعی محدود کردن اختیارات نمایندگان مجلس مؤسسان یا مجلس خبرگان قانون اساسی بوده. یعنی امام خمینی «رأی ملت» را، که ظاهراً در آن برهه مجاز بوده از طریق تظاهرات خیابانی به نفع رهبر انقلاب انجام شود (و تظاهرات اگر غیر از این بود، حرام و ممنوع و ... بود)، اولا بر رأی نمایندگان منتخب ملت می دانسته. مدتی بعد هم، امام خمینی با صراحت و شدت و غلظت، به نمایندگان منتخب ملت در مجلس خبرگان قانون اساسی، می فرمود اگر فلان نظرها را وارد قانون اساسی کنند و بهمان نظرها را وارد قانون اساسی نکنند، وکالت آنها مُلغا است. یعنی جمله ی «میزان رأی ملت است»، اگر در متن خودش مطالعه و بررسی شود، مشخصاً به معنای این بوده رأی نمایندگان مجلس مؤسسان یا مجلس خبرگان قانون اساسی، میزان نیست.
ــ طبق بند دو، امام خمینی قبل از انقلاب، هشت سال قبل از انقلاب، در سال 1349، نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا را نمایندگان مردم نمی دانسته، و رأی نمایندگان مجلسین را مخالف رأی ملت می دانسته. قاعدتاً اکثر ملت، رأی خود را به طریقی به اطلاع امام خمینی رسانده بودند. همچنین طبق بند یک، امام خمینی بعد از انقلاب هم، نمایندگان منتخب ملت را، تا وقتی منتخب ملت می دانسته و وکالت آنها را ملغا نمی دانسته، که آراء آنها از نظرات و دیدگاههای امام خمینی، یا از نظرات و دیدگاههای ملت که امام خمینی آگاه به نظرات و دیدگاههای اکثر ملت بوده، پیروی کند.
امام خمینی هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب، مشخص می فرموده و تعیین می فرموده کدام نماینده ها نماینده ی ملت هستند و کدام نماینده ها نماینده ی ملت نیستند و وکالتشان مُلغا است.
ــ طبق بند سه، امام خمینی دو ماه قبل از پیروزی ی انقلاب، می فرموده محمدرضا پهلوی، شاه نیست، و «مردکه» است، و شاه حتا اگر شاه باشد، قانوناً حق ندارد دستور دهد اعتصاب کنندگان شرکت نفت را، که طبق فرمایش امام خمینی واجب شرعی و واجب الاهی بوده اعتصاب کنند و اعتصابشان را عام کنند، محاکمه کنند.
ــ امام خمینی در بند یک فرموده است «شما خون دادید، حقوقدانان براى شما تکلیف معین کنند؟!» گمان کنم این فرمایش ایشان هم برای محدود کردن اقتدار و ارزش سخنان حقوقدانان مجلس خبرگان قانون اساسی بوده، به این اسم که سخنان آنها غربی است. وگرنه طبق قانون اساسی که مدتی بعد به تصویب رسید، برای ملتی که خون دادند، فقیهان و حقوقدانهای شورای نگهبان (منصوبان مستقیم و غیر مستقیم امام خمینی) تکلیف تک تک مصوبات مجلس را تعیین می کردند.
سلام
۱ - بعد از تعیین اسلامی بودن شکل جمهوری به توسط رفراندوم و رای عمومی مردم، باید مصوبات نمایندگان ملت در خبرگان قانون اساسی ، این نظر ملت را که خواهان اسلامی بودن جمهوری بوده را لحاظ و فقط قوانین اسلامی را در قانون اساسی بگنجاند والا تابع رای مردم نبوده و وکیل ایشان نیست و این طبیعی است و خلاف طبیعی صورت نگرفته و نمی گیرد.
مثل این می ماند که ملتی نظام مارکسیستی را انتخاب کند و نماینده ای برای تصویب قانون اساسی نظام مارکسیستی به مجل بفرستد و آن نماینده بخواهد قوانین غیر مارکسیستی و یا ضد مارکسیستی را در قانون اساسی بگنجاند! این در تناقض با انتخاب سیستم حکومتی است که مردم انتخاب کرده اند.
در باره ی صوری بودن انتخابات در زمان شاه و اصلا غیر قانونی بودن مصوبات مجلس و همینطور غیرقانونی بودن حکومت خود شاه بر اساس قانون اساسی مشروطه هم مفصل در اینجا بحث شد:
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1390/11/15/post-285/
که در قسمت ابتدایی بحثها اینطوز نقل کردم:
ایران از نخستین کشورهای آسیایی بود که در پی انقلاب مشروطه در سال 1285 ش دارای قانون اساسی شد. در آن زمان هنوز تعدادی از کشورهای اروپایی نیز دارای قانون اساسی نبودند.
با بروز انقلاب مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، نخستین قانون اساسی در سال 1285ش، 1324ق تدوین شد. این قانون توسط کمیسیونی مرکب از چند نفر و با استفاده از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه در پنج فصل و 51 اصل تدوین شد.(1) که حاوی مطالب متنوع و ترکیبی از مواد اساسی و عادی بود. ولی به دلیل نقصان این قانون، هیأتی مرکب از علما و نمایندگان مردم در مجلس مأموریت یافت تا آن را تکمیل نماید. متمم قانون اساسی که در ده فصل و 107 اصل تنظیم شده بود، علی رغم کارشکنی گروهی از مشروطه خواهان غربگرا، در سال 1286ش، 1325ق به تصویب مجلس رسید. مهمترین موضوع مورد اختلاف بین رهبران مذهبی مشروطه و مشروطه خواهان غربگرا اصل دوم متمم قانون اساسی بود(2) که مقرر میداشت: «هیأتی از مجتهدین و فقهای مطلع از مقتضیات زمان، مصوبات مجلس را بررسی کنند تا مانع قانونی شدن مواد مخالف با قواعد اسلامی شوند و این ماده تازمان ظهور حضرت حجت عصر(عج) تغییرپذیر نخواهد بود.»
این هیأت در تاریخ مشروطه ایران هیچگاه تشکیل نشد و حکومت مشروطه سلطنتی در عرصه قانونگذاری و اجرا بدون هیچگونه نظارتی از سوی علمای دین به حیات خود ادامه داده و با دست اندازی رضا خان پهلوی به قانون اساسی عملاً سلطنتی استبدادی بر کشور مسلط شد.
در سال 1304ش یعنی بیست سال پس از تدوین قانون اساسی مشروطه مجلس مؤسسانی تشکیل شد تا انقراض سلطنت قاجار و رسمیت سلطنت پهلوی را اعلام کند.(3)
مجلس فرمایشی مؤسسان ماده واحدهای را به شرح ذیل تصویب کرد:
«مجلس مؤسسان سه اصل 36، 37، 38 متمم قانون اساسی مصوبه 21 آذر 1304 رابه جای سه اصل 36 و 37 و 38 سابق متمم قانون اساسی قرارداده، سه اصل مذکور سابق را ملغی میداند.»(4)
بر اساس اصل 36 «سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس مؤسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود.»(5) و بدین ترتیب از خاندان قاجار خلع ید شد. دراین دوره قانون اساسی مشروطه بارها دچار تغییر و تحول شد.
در سال 1328 با تشکیل دو باره مجلس مؤسسان اختیار انحلال مجلس شورای ملی و مجلس سنا به شاه سپرده شد. همچنین چگونگی تغییر در قانون اساسی نیز پیشبینی شد که مصوبه مجلس مؤسسان با موافقت شاه معتبر خواهد بود.
باردیگر در سال 1346 مجلس مؤسسان تشکیل شد تااصل 38 دچار تحول گردد. مادر ولیعهد عنوان «نایب السلطنه» گرفت مگر اینکه از طرف شاه شخص دیگری به عنوان نایب السلطنه تعیین شود. همچنین اصول 41 و 42 نیز تغییر کرد و «شورای سلطنتی» در غیاب و مسافرت شاه رسمیت یافت
از قول امام گفته شده :
این قراردادها مخالف رأى ملت است
وکلاى مجلسیْن ایران چون منتخب ملت نیستند رأى آنها قانونى نیست و مخالف قانون اساسى و خواست ملت است.
خب مگر نبود؟ مگر نمایندگان مجلس در زمان شاه با انتخاب ملت بود؟
مگر رای و نظر و تصویب ایشان بر طبق قانون بود؟
و در ادامه همین آدرسی که دادم گفتم:
این را هم بخوانید و وضع مجلس پس از مشروطه را ببینید:
http://www.khabaronline.ir/detail/196371/politics/parliament
رضاخان، چگونه مجلس را به خانه وکیل الدوله ها تبدیل کرد؟
در قسمتی از ان نوشته است:
تفاوت مجلس ها در دوره های چهارم،پنجم و ششم
در مجلس چهارم که انتخابات آن قبل از کودتای 1299 برگزار شده بود و بعد از کودتا نیز ادامه یافت تعدادی از طرفداران رضاخان از جمله تیمورتاش و میرزا علیاکبر خان داور به مجلس راه یافتند ولی اکثریت نمایندگان تحت رهبری آیتالله مدرس قرار داشتند در نتیجه تا پایان عمر مجلس چهارم رضاخان نتوانست به آرزوی خود که احراز مقام رئیسالوزرائی بود نائل شود.
اما انتخابات مجلس پنجم تحت نفوذ فرماندهان لشکرها در ولایات که تحت فرمان رضاخان سردار سپه بودند، قرار داشت و در نتیجه اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند. این دور از مجلس اگرچه در 22 بهمن 1302 افتتاح شد ولی رضاخان دو ماه پیش از آن در دوره فترت میان مجلس چهارم و پنجم فرمان رئیسالوزرائی خود را از احمدشاه گرفته بود. احمدشاه که از ترس و با اکراه به صدور فرمان رئیسالوزرائی رضاخان تن داده بود، چند روز پس از امضای این فرمان از ایران خارج شد و رضاخان یکهتاز امور کشور گردید.
در مجلس ششم که اولین مجلس «عصر رضاشاه» محسوب میشود هنوز معدودی از افراد مستقل بازمانده از ادوار گذشته از جمله آیتالله مدرس، ملک الشعرای بهار و... حضور داشتند ولی اکثریت، طرفدار رضاخان بودند و مجلس هفتم تا دوازدهم اساساً «مجالس رضاشاه» لقب گرفته و نمایندگان آنها یک دست بودند. آنان در چارچوب معینی حرکت میکردند. هر چند در اظهارنظر کارشناسی در لوایح پیشنهادی دولت آزاد بودند ولی جرأت انتقاد از دولتها و به خصوص اموری که به شخص شاه مربوط میشد، نداشتند.
نمایندگان مجلس رضاخانی چگونه انتخاب می شدند؟
شیوه انتخابات در مجالس دوره رضاشاه این گونه بود که صورت اسامی کسانی را که در محل حسن شهرت داشتند با سوابق هریک و اظهارنظر شهربانی و فرماندار محل به رضاشاه میدادند و رضاشاه از بین آنها به عدهای اجازه فعالیت برای انتخابات را میداد. گاهی اگر فرد موردنظر رضاشاه در لیستهای ارائه شده به وی دیده نمیشد، شاه خود رأساً دستور انتخاب فرد موردنظر را میداد و وی پیش از برگزاری انتخابات، گزینش میشد. بر اساس بعضی اسناد بر جای مانده از انتخابات آن زمان، گاهی رضاشاه دستور میداد که آراء مربوط به فلان شخص باید بیشتر یا کمتر از دیگران باشد.
بحث مفصلی شده که اگر کسی علاقه مند بود در آدرسی که دادم بخواند.
اما چون مجددا و به نحوه ی دیگری تکرار شده ، من هم مجبور به تکرار ماوقع شدم هر چند طولانی شد و بابتش عذر می خواهم.
سلام
موفقیت در هر امری مرهون توجه به دو رکن اساسی است.هدف و بر نامه.هدف تشکیل حکومت اسلامی بود که بر مبنای قوانین اسلام و احترام به خواست مردم و احقاق حقوق آنها اداره شود.برنامه هم عمل به تعالیم حقه دین و پیاده کردن احکام الهی بود تا هدف مورد نظر محقق شود.مدیر برنامه منطقاً حق دارد هر امری و هر تصمیمی و هر حرکتی را که تضعیف کننده و دور کننده از هدف یا برنامه مورد نظرش می بیند جلوگیری یا علاج نماید.اختلافات و درگیریهایی که بین انقلابیون رخ داد تماماً معلول اختلاف در همان دو رکن هدف گذاری و برنامه بود.
با سلام خدمت جناب ستاریان.
از ژاسختان ممنونم. با این همه خیال می کنم که پاسخ شما پاسخ درخوری به سوال بنده ی حقیر نیست. فرض کنیم هر چه که شما در مورد اطلاعات قران گفته اید حقیقت داشته باشد گر چه خود من این کار را دست کم در مورد تعداد روزها در قران بررسی کرده ام و به هیچ رو عدد ۳۶۵ به دست نیامده است -و در صورت نیاز به شما مقالاتی در این زمینه نیز ارائه خواهم داد- ولی از این که اطلاعاتی درست دوشادوش اطلاعاتی غلط در قران وجود دارد از این امر به هیچ رو بر نمی اید که که خدای قران در بعضی موارد فراموشکار نبوده است. روشن است که حتا یک بار فراموش کار بودن خدای محمد برای بی اعتیباری کتاب او بسنده است.
دقت کنید به این ایات:
ما برای نابودی عاد تندبادی در یک روز شوم(فی یوم نحس) دراز فرستادیم(قمر:19) پس برای نابودی عاد تندبادی در روزهایی شوم( فی ایام نحسات) فرستادیم.
اوست خدایی که (اول) همه یِ موجودات زمین را برای شما آفرید و سپس (دوم) به آفرینش آسمان پرداخت و ... (بقره:29) آیا شما استوارترید یا آسمان که خدا (اول) آفرید که سقف اش بس استوار و زیباست. و شامش را تیره و روزش را روشن گردانید و پس از آن (دوم) زمین را گستراند!
ایا میان این آیات تضاد هست یا نیست؟ اگر هست قران کتاب خدا نیست یا دست کم کتاب تحریف شده ی خداست و بنابراین قابلیت استناد ندارد و اگر این ها نشاندهنده ی تضاد نیستند پس لطف کنید تعریف تازه ای از تضاد را به من ارائه دهید.
با تشکر از شما
شود که انسانی سراسر عمرش را در گمراهی به سر برد و خود را به راه راست ببیند
ببخشید. فکر می کنم این که تعداد مثلا زن با مرد در قران برابر هم می باشد معنی اش این است که فقط این دو با هم برابرند و البته از این بر نمی اید که مثلا سیاه می تواند مساوی سفید باشد.
قوم عاد یا در ؛یک روز ؛ نحس عذاب شدند
یا
قوم عاد در ؛روزهایی؛ نحس عذاب شدند
یک روز و چند روز با هم مساوی نیستند
و نمی شود گفت مثلا سفر اقای ستاریان به همدان یک روز طول کشید
و این را برابر با این گفته دانست که
سفر اقای ستاریان به همدان چند روز طول کشید!
باری نمی شود گفت اقای ستاریان اول صبحانه خورد بعد به دانشگاه رفت
و این را برابر دانست با این که
اقای ستاریات اول به دانشگاه رفت و بعد صبحانه خورد .
در صورتی که قرآن در ایات بالا در مورد ترتیب افرینش زمین و اسمان این تضاد و اخطا را مرتکب شده است.
در این دو ایه تضاد غیر قابل رفعی دیده می شود مگر شما تعریف تازه ای از تضاد ارائه دهید.
باز هم با تشکر
سلام
کلمه "یوم" در زبان عربی گاهی به روز، همان فاصله طلوع خورشید تا غروبش گفته میشود مانند آیه 7 سوره حاقه و گاهی هم یوم به مجموع شب و روز اطلاق میشود مانند آیه 65 سوره هود که چنین است:"در خانههایتان سه روز (سه شبانه روز) بهرهمند شوید" و همچنین کلمه (لیل) گاهی اطلاق میشود بر شب یعنی همان ساعاتی که خورشید در افق پنهان است مانند آیه یک سوره زلزلة گاهی هم شب بر مجموع شب و روز اطلاق میشود مانند آیه 51 سوره بقره که چنین است "بیاد آر موقعی را که به موسی چهل شب (شب و روز متوالی) وعده دادیم". که کلمه لیل در این آیه به معنای یک شبانه روز کامل استفاده گردیده است.
یوم در فرهنگ قرآنی شامل یک مقطع زمانی است که ممکن است از کمتر از یک ساعت تا چندین میلیون سال طول بکشد !!!!
به این مثالها در معانی یوم دقت کنید
تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ(المعارج/4)
یسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ(الرحمن/29)
هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست میکند هر لحظه ای او در کاری است
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یوْمَینِ(فصلت/12)
خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یوْمَینِ ........(فصلت/9)
بگو: آیااین شمایید که واقعاً به آن کسی که زمین را در دو هنگام آفرید، کفر میورزید و برای او همتایانی قرارمیدهید؟
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ(السجده/5)
خداوند امر آفرینش را از آسمان (مقام ربوبی) به سوی زمین تدبیر میکند، آنگاه موجودات در روزی که برابر با هزار سال دنیوی است به سوی او باز میگردند
این آیه مربوط به قیامت است
وبرای دانستن ترتیب آفرینش زمین و آسمان و اینکه چرا قران اینطور گفته به اینجا مراجعه کنید:
http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php?idVeiw=30445&level=4&subid=30445