چرا جشنواره های غربی به فیلمهای ایرانی جایزه می دهند؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            حدود دوازده سیزده سال قبل، از یک کارگردان سینمای ایران دعوت کردم آمد در یک مسجد در تهران برای مردم صحبت کرد. بعد از رفتن مردم، کارگردان و امام جماعت مسجد و بنده و دو سه نفر دیگر، رفتیم طبقه ی بالا و صحبتهای خصوصی تر ادامه پیدا کرد. کارگردان گفت چند نظریه وجود دارد که جوایز متعدد جشنواره های غربی به فیلمهای ایران، به طور کلی به چه دلیلی به ما داده می شود. گفت یک نظریه این است که غربی ها به فیلمهای ما جایزه می دهند، تا مردمشان ترغیب شوند فیلمهای ما را ببینند، و وقتی فیلمهای ما را می بینند، از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ی ما خبردار شوند، و اوضاع ما را با رفاه نسبی و دموکراسی ی نسبی و پیشرفتهای علمی و اقتصادی و اجتماعی ی خود مقایسه کنند، و قدر حکومت خود و قدر رفاه و امکاناتی را که حکومت در اختیار ملتش گذاشته، بیشتر بدانند.

            آن کارگردان، فردی حزب اللهی بود، و به قول خودش، از آخرین افرادی بود اورکت آمریکائی اش را درآورده بود.

            بله. شاید الان که اصغر فرهادی، افتخار دریافت اولین اسکار را نصیب ما ایرانیان کرده، عزیزان و رفقا خوششان نیاید و در ذوقشان بخورد، من چنین حرفهایی می زنم.

            البته آنچه من از قول آن کارگردان نقل کردم، حتا طبق گفته ی خود ایشان، یک «نظریه» است، از بین نظریات متعدد. ایشان اصرار نداشت آن نظریه درست باشد. من هم اصرار ندارم آن نظریه درست باشد. اما در این سالها، همیشه سخن آن کارگردان در ذهنم بوده.

            توجه کنید:

            تأمل کنید:

            «یک نظریه این است که غربی ها به فیلمهای ما جایزه می دهند، تا مردمشان ترغیب شوند فیلمهای ما را ببینند، و وقتی فیلمهای ما را می بینند، از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ی ما خبردار شوند، و اوضاع ما را با رفاه نسبی و دموکراسی ی نسبی و پیشرفتهای علمی و اقتصادی و اجتماعی ی خود مقایسه کنند، و قدر حکومت خود و قدر رفاه و امکاناتی را که حکومت در اختیار ملتش گذاشته، بیشتر بدانند.»

نظرات 24 + ارسال نظر
یونس الف پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 http://takhorshid.mihanblog.com

سلام برادر
این نظریه در واقع در این چند سال اثبات شده چه اینکه فقط این نیست و هرکسی اندکی پیگیر ماجرا باشد و البته غربزدگی را کنار بگذارد دلایل دیگری هم هست که مثل روز برایش روشن است.
.
در مورد جمله ی امام خمینی (ره)، من واقعن اعتقاد دارم که مهم اصل مطلب و به قول معروف لب کلام است. گاهی اشکالی ندارد که یک جمله ی سیاسی و یا فقهی عمیق را برای مردم ساده کنی به شرطی که معنایش عوض نشود.
آدرس اصل این جمله را که می فرمایید برایم بفرستید البته من هم سعی می کنم منبع پشتیبان ولایت فقیه .... را پیدا کنم (باز هم از تذکر شما ممنونم)

در ضمن یک سوال: شما چه اصراری دارید که حضرت امام (ره) را آقای خمینی خطاب کنید؟!
لطفن لینک ؛چرا باید بگوییم امام خامنه ای؛ را در وبلاگ من ببینید.
یا علی

مرضیه پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 http://shab-e-barani.blogsky.com

این درسته و دقت کنیم اون ها فقط به فیلم هایی جایزه می دن که اوضاع ایران را زشت و کثیف نشون میده

امید پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:32

1. فرآیند جایزه دهی , در جشنواره ای مانند اسکار (که تا حالا هم به هیچ فیلم ایرانی جایزه نداده بود) مبتنی بر آرای 5800 نفر از اهالی برجسته سینما (منجمله برندگان جوایز پیشین اسکار) در سرتاسر عالم است که تا لحظه آخر کسی از تجمیع آرا خبر ندارد . نتیجتا چنین تحلیل هایی در مورد جایزه اسکار بیش از هر جایزه دیگری غیر منطقی است

2. فیلم جدایی نادر از سیمین , هیچ تصویر عقب افتاده ای از جامعه ما ارائه نمی دهد . بر خلاف فیلم های استاد مجید مجیدی که علاقه وافری به صحنه های روستایی دارد (که البته آن هم بخشی از حقیقت جامعه ماست) فیلم های آقای فرهادی دارای مشخصه هایی کاملا رئالیستی هستند و درباره طبقه متوسط شهری . این فیلم آخر در مورد موضوع کلی "اخلاق" و به عبارت دقیقتر "وجدان" و "دروغ" بود . حال می توانیم تصور کنیم :

الف . خارجی ها به این فیلم جایزه می دهند چون خودشان دروغ نمی گویند و می دانند که خودشان دروغ نمی گویند و می پندارند که تنها مردمان عقب مانده خاورمیانه یا به طور اخص ایران دروغ می گویند و لذت برده اند که : به به ! چه خوب نشان داده که ایرانی ها دروغ می گویند !

ب. خارجی ها به این فیلم جایزه می دهند چون موضوعی انسانی و مشترک در آن میابند . مسائلی جهانشمول که خود نیز با آن مواجه اند .

نظر من به تفسیر دوم نزدیک تر است البته .

3. اگر اشتباه نکنم مقصود شما از گذاشتن این پست نه تحلیل علت جایزه گرفتن فیلم های ایرانی , بلکه در واقع به اعتراف ضمنی است که آن کارگردان و امثالهم با تحلیلشان می کنند و اوضاع اقتصادی - اجتماعی - سیاسی - فرهنگی جوامع غربی را بهتر از جامعه ایران می دانند .

هادی طباطبایی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 http://tabatabaie.blogfa.com

تصور می کنم برای اسکار که شش هزار داور دارد تنها و تنها جنبه ی هنری قضیه مطرح باشد و نه هیچ چیز دیگر. نمی توان پذیرفت که شش هزار نفر با یک دغدغه ی سیاسی و غیر هنری اثری را برگزیده اند...

جواد خراسانی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
مگر وقتی کارگردانی می خواهد فیلمی بسازد، که آنقدر بگیر و ببند تصویب فیلمنامه و پروانه ساخت و ... دارد، باید به احتمال توطئه در دادن جایزه به فیلمش هم فکر کند؟!
با همه سختی های ساخت فیلم و هزینه های بالای اقتصادی فیلمسازی، با چنین پیش فرضی، هیچ فیلمی نباید از مرزها خارج شود.
به نظرم، حتی با احتمال توطئه از سوی کسانی در جشنواره های غربی؛ فیلم " جدایی نادر از سیمین " واجد اصول اولیه فیلمسازی در سطح جهانی است.
این خودش خیلی افتخار و مزیت است، برای فیلمسازی ایران، که صاحبان این صنعت و بازار اقتصادی آن، فیلمی ایرانی را واجد شرایط فیلم های روز جهان ارزیابی کنند.

حسن پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:34 http://hhamtaii.blogfa.com

یک نظر هم اینست که ما اینقدر مهم نیستیم.

امیرمهدی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:45

سلام
سلام
با احترام به نظر وسلیقه همه دوستان.
1-آن کارگردان نگاه جالبی دارد.
2-برخی معتقدند که جایزه اسکار فرهادی بیش از آنکه به شایستگی و فاخر بودن فیلمش مرتبط باشد و بیش از آنکه به سیاستهای عمومی آمریکا در طی سالهای گذشته درباره سینمای ایران وجوایزی که به کیارستمی ومجیدی وامثالهم می دادند مربوط باشد با شرایط خاص ایران در یکی دوسال اخیر مرتبط است.به هر حال حمایت فرهادی از جنبش سبزکه حالا کاملاً منفعل شده است وحواشی فراوانی که در این سالها برای فرهادی وسایر سینماگران ایجاد کردند وخصوصاً درگیری وبرخورد سینماگران با ارشاد که روزبروزشکل عریانتر وشدت بیشتری بخود می گیرد در این جایزه بی تاثیر نبوده است.فراموش نکنیم که در حالی که جعفر پناهی که فیلمساز شناخته شده ومطرحی نبوده در زندان اوین بود وحکم سنگینی برایش بریده بودند غیاباً اورا مستحق جایزه می دانند و حتی عنوان داور افتخاری یکی از مهمترین جشنواره های سینمائی را به او می دهند و اعتراض خودشان را به همه دنیا می رسانند وهمین فشار موجب می شود که ایران پناهی را آزاد کند.اگر واقعاً سینما مستقل از سیاست است وصرفاً با دید هنری به مسائل سینما نگاه می کنند می توانستند حداکثر یک اعتراض صنفی بکنند نه اینکه همه دنیا را علیه حاکمیت ایران بشورانند تا جایی که بر خلاف میلش مجبور به آزادی پناهی شود. واقعیت این است که حاکمیت عموماً وارشاد خصوصاً با سیاستهای تنگ نظرانه ،انحصار طلبانه ،تحقیرآمیز، ناامید کننده و غیر منطقی خویش در قبال هنرمندان وسینماگران فضای یاس وناامیدی و رخوت را در بین این قشر به خوبی گسترانده است وهیچ اهل هنری را غیر از ریزه خواران خوان نعمت حاکمیت نمی یابید که کمترین رضایتی از برنامه ها وسیاستهای ارشاد و دولت داشته باشد.در چنین شرایطی که فضای دلزدگی ویاس و بدبینی نسبت به آینده سینما واحساس سرخوردگی و ناامیدی نسبت به اصلاح وضع موجود در صحبتها وبرخوردهای سینما گران واصحاب هنر بوضوح قابل مشاهده است سینمای ایران نیاز به یک پیروزی بزرگ داشت تا اعتماد بنفس وروحیه از دست رفته را بازیابد و به آینده خویش امیدوار باشد و دست از تلاش برای مبارزه با سیاستهای نادرست حاکمیت در قبال هنر وهنرمندان نکشد واین ضربه ای بزرگ و دندان شکن به حاکمیتی است که سالها تلاش کرده است سینمائی را که خود ارزشی و هنجار می داند بر سینماگران تحمیل کند.خصوصاً که در این بین اتفاقات جالبی هم افتاد که برای ارشاد وجمهوری اسلامی تماماً حریم شکنی تفسیر می شود و اورا بالاجبار به موضع انفعال یا واکنش غیر منطقی خواهد کشید. اگرچه در بعضی هایش مثل برهنه شدن گلشیفته ، فرهادی نقش مستقیم نداشت اما همزمانی این اتفاق با جایزه فرهادی نمی تواند اتفاقی باشد.ضمن اینکه دست دادن با آنجلینا (هنگام دریافت جایزه گلدن گلوپ)،دریافت جایزه از کیت بکینسل مدل مشهورآمریکایی انگلیسی و برنده چندین سال متوالی جایزه بهترین مدل برهنه سال در مجلات مستهجن و بدتر از همه بوسیدن او در جشنواره فیلم مستقل اسپریت درست یک شب قبل از مراسم اسکار سوالات زیادی را به ذهن متبادر می کند از جمله اینکه چرا او باید به فرهادی جایزه بدهد.اینها همه شاهدی است بر اینکه اصل جایزه وحواشی او کاملاً برنامه ریزی شده ودر جهت به انفعال کشاندن اجباری حاکمیت ایران در قبال سینما وسینماگران وعقب نشینی از مواضع موجود خود است .البته این تحلیل برای کسانی محل اعتبار وتوجه است که معتقدند حرف اول وآخر را در دنیای امروز سیاست می زند واقتصاد، فرهنگ ، هنر وبسیاری از حوزه های زندگی وتعامل بشری محال است بدور و بدون ملاحظات سیاسی حاکمان واقعی دنیا امکان تصمیم مستقل داشته باشند.آنهائی که معتقدند که نخیر در این دنیا همه چیز سر جای خودش است وعلم کار خودش را می کند وسینما کار خودش را می کند و اقتصاد و سیاست و... هم همینطور وشماها زیادی بدبین هستید چه بسا از خواندن این تحلیلها مشعوف ومسرور شوند.
آمریکائیها که خودشان یکی از ناب ترین و زیباترین تئوریهای جهان را ارائه داده اند وسالهاست که در سیاست ،اقتصاد ، فرهنگ ، روانشناسی و بالاتر از همه در مسائل نظامی امنیتی از این تئوری استفاده کرده اند و قدرت اعجازش را دیده اند چرا در هنر وسینما از آن استفاده نکنند."تئوری بازی ها " اگر برای کشورهای دیگر خوب جواب دهد برای ایران محشر بپا می کند.ایرانیها نیاز به تجلیل وتشویق وتمجید دارند پس همین کار را می کنیم.آنها خوب می دانند که اگر ما تحریک وتحریض شویم باقی راه را خودمان خواهیم رفت.خودشیفتگی ، خودبرتربینی ، خود خاص بینی ،تافته جدا بافته بودن وعادتهائی از این دست جزء ذاتی فرهنگ ومنش ما شده است ودر این راه فقط کافی است چراغ اول را برایمان روشن کنند. بخوانید تبریکها و پیامهای بعضی طرفداران و شیفتگان فرهادی را که نه تنها هیچ نقدی را بر او بر نمی تابند بلکه گوئی فرهادی با فیلمش انقلابی به پا کرده است که تا قبل از او هیچ یک از بزرگان سینمای ایران با همه تجربه وبزرگیشان قادر به انجامش نبودند. تو گوئی حقیقتاً جدایی نادر از سیمین درخشانترین وفاخرترین اثر سینمای ایران است ومابقی غازچران بوده اند. واینها همه به لطف اولین اسکار سینمای ایران است.
ما نیاز داریم قهرمان داشته باشیم ونیاز داریم به قهرمانانمان افتخار کنیم و آنها هم این را می دانند وبه ما قهرمان هدیه می کنند.ما نیاز داریم به همه وبه خودمان ثابت کنیم که ایرانی می تواند.اما آمریکائیها نیازی ندارند به کسی ثابت کنند که می توانند چون اصولاً آنها سالهاست که توانسته اند!آمریکائیها در اکثر جشنواره های هنری وورزشی بیشترین جوایز را می برند وشادی منطقی ومعمولی از خود نشان می دهند.می دانید چرا؟چون آن قدر قهرمان دارند که نیازی به قهرمان ندارند .در المپیک سیصد چهارصد مدال طلا می آورند وخوشحالند.ما بعد از سی سال یک طلا می آوریم وتمام مملکت تا یک هفته غرق شادی وسرور می شود.البته این یک بحث بسیار مفصل وجذاب جامعه شناسی است که ریشه ها را پیدا کنیم وتحلیل کنیم که چرا این چنین است.
تا پیش از این فقط تشویق بود و جایزه .خبری از اسکار نبود.حتی اگر نام بزرگی چون کیارستمی در بین باشد.سینمای ایران باید همیشه حواسش می بود که تا رسیدن به کعبه آمال یعنی همان هالیوود فاصله ها بسیار است.پس باید تلاش می کرد تا برسد.اما بازی عوض شده است.اسکار می دهند تا مکتب درست کنند و برنده شدن اسکار برای ما تبعات بسیاری دارد که درروزها و سالهای آینده شاهدش خواهیم بود.آنهائی که مدام از روی دلسوزی وخیرخواهی انتقاد می کردند که عزیزان با این سینما وبا این فیلنامه ها وبا این آدمها وبا این روشها راه به جایی نخواهیم برد از امروز خفه کار می کنند.چون به محض انتقاد خواهد شنید که بفرمایید.مگر نمی گفتید که سینمای ما رو به نابودی است وابتذال وسطحی نگری وجودش را فرا گرفته است؟مگر نمی گفتید که فیلنامه ها یکی افتضاح تر از دیگری است وصنعت کپی سازی رواج گرفته است؟از دل همین سینمای مبتذل و در حال سقوط ،فرهادی سر بلند می کند و فیلمش اسکار می گیرد.بازهم حرفی دارید؟ آمریکائیها بازی ما را خوب بلدند.وانصافاً هم خوب بازی می کنند.ما ملتی هستیم که بجای اینکه در خلا ومستقل فکر کنیم ،بزرگ وکوچکمان دنبال این هستیم که ببینیم دنیا درباره ما چه می گوید وچگونه می اندیشد.ملتی که فهم خودش را تعطیل می کند وواقعیت وجودی خودش را نمی بیند وهمیشه به بالادست ها نگاه می کند همیشه محکوم به بازی خوردن وعقب ماندگی است.
"الناس بامرائهم اشبه من ابائهم "مردم به حاکمانشان بیشتر شبیه هستند تا به پدرانشان.وقتی بزرگ و رئیس حکومت صبح تا شام پای شبکه های ماهواره ای می نشیند و تحلیلهای آنها را دنبال می کند تا خلافش را بگوید وعمل کند حال و روز رعیتش هم معلوم است.
حتی اگر این تحلیل درست باشد و اسکارفرهادی نه بخاطر فیلمش وشایستگی هایش بلکه به مسائلی بیرون از سینما وهنر مرتبط باشد ، من معتقدم که او یقیناً شایسته اسکار اخلاق هست.وقتی قرار است به هر قیمتی قهرمان شویم وجایزه بگیریم چرا به وجود چنین قهرمانانی افتخار نکنیم؟
درباره دروغ
http://imayan.blogspot.com/2009/10/blog-post.html

امیرمهدی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:42

نظرات را که خواندم دیدم برخی دوستان اشکال کرده اند که چطور ممکن است مثلاً شش هزارنفر داور رای سیاسی بدهند ومناسبات سیاسی را لحاظ کنند.خوب این حرف در صورتی درست است که هیچ مرکزی برای تجمیع و پردازش آراء واعلام نتایج نهایی وجود نداشته باشد.در حالی که رای هیئتهای داوران جمع آوری وپردازش می شود ونتیجه نهایی اعلام می شود.اگر بپذیریم که همه این شش هزار نفر فقط با دید هنری وسینمائی رای داده اند که محتمل است چنین باشد رای آنها در مرکزی تجمیع و پردازش می شود وهمانجاست که مناسبات سیاسی لحاظ می شود.آیا تضمینی هست که چنین نباشد؟وشمارندگان وپردازشگران آراء هیئت داوران صرفاً دید هنری داشته باشند؟ وآیا تا کنون اتفاق افتاده یا اساساً چنین امکانی وجود دارد که در یک مورد خاص از همه داوران پرسیده شود که شما به چه کسی رای داده اید تا معلوم شود واقعاً نظرشان روی چه کسی یا چه فیلمی بوده است؟اصلاً به نظر من همین تعداد زیاد داوران بهترین پوشش برای مخفی کردن رای داوران است.چون اگر تعداد محدود بودند می شد بالاخره با پرس وجوفهمید که مطلب چیست اما امکان سنجش رای این همه آدم آن هم از نوع هنرمند وسینمائیش بعید کالمحال است .در واقع با عنوان کردن این تعداد داورممتاز ومعتبر واستفاده از ویترین اعتباری جذابی که با این داوران درست کرده اند کار خودشان را می کنند.قرار هم نیست که به همه مسولان برگزاری جشواره اعلام رسمی کنند که قرار است در رای داوران دست ببریم وقرار هم نیست که همه داوریها وهمه جوایز رنگ و بوی سیاسی داشته باشد.بلکه چه بسا اکثربرندگان جوایز واقعاً استحقاق وشایستگی دریافت جایزه را داشته باشند ودقیقاً همان رای هیئت داوران لحاظ شده باشد و همین امر احتمال دخالت و دست بردن در آرای هیئت داوران را نزد عموم بی اعتبار نماید.
دقت کنید که این حربه دقیقاً در انتخابات خرداد 88 بکار گرفته شد. آمارصندوق های رای را به وزارت کشور و در واقع به اتاق تجمیع آراء گزارش می دادند. اما در عمل اینها همه بازی و سیاه کاری بود و آن آماری را که برای هر صندوق و هر شهر در نظر گرفته بودند بعنوان آمار نهایی اعلام می کردند.هیچکس بجز دست اندرکارن تقلب حتی خود وزارت کشوری ها حق نداشتند وارد اتاق تجمیع شوند و هیچ امکانی برای نظارت وجود داشت.در جایی که امکان نظارت وجود ندارد لااقل من اعتماد نمی کنم و قبول نمی کنم که همه با حسن نیت وبی طرفی عمل کنند.

سلام علیکم.
نه تنها حاکمیت ایران، بلکه شاید خیلی از ماها هم، «منفعل» می شویم در برابر این اسکار.
حاکمیت ایران اگر لبخند مصنوعی نزند در برابر اسکار یک ایرانی، یک چیز از طرف ماها و جوامع فرهنگی و ... نثارش می شود. اگر لبخند بزند، از طرف مؤمنین و مؤمنات که رصدکننده ی این هستند کی با کی دست داد کی کی را بوسید و ...، یک چیز نثارش می شود.
ماها هم، هر کدام هرچه بگوئیم نسبت به این اسکار، کسانی هستند ما را متهم به داشتن عینک بدبینی و داشتن عینک توطئه انگاری و ... می کنند. من تو را متهم به یک چیز. شما مرا متهم می کنیم به یک چیز. من امید را متهم می کنم به یک چیز. امید مرا متهم می کند به یک چیز.

غرب، گمان کنم واقعاً جایزه دادن و ندادنش، نه که فاقد معیارهای لازم در هر موضوع (هنر؛ علم؛ ورزش؛ ...) باشد، نه، اما سیاستهای کلانی هم دارد، که آنها را هم رعایت می کند. ایران هم دارد، اما در سایزی کوچکتر، و بدون رعایت ترفندها و هنرهای تبلیغات.

من حدود دوازده سیزده سال قبل با یک کارگردان حضوری صحبت کردم. گفت من به رئیس وقت سیما (محمد هاشمی؟) گفتم آمریکا چند میلیارد دلار هزینه کرده و آمده خلیج فارس و طبس و ... و به هر حال طبس به نفع ما تمام شد. شما به من پول بدهید، یک هزارم آن هزینه ی آمریکا، یک فیلم مؤثر بسازم و از این مسئله به نفع ایران فیلم بسازم. گفت مسئولان سیما به من پول دادند برای ساختن فیلم، اما پول در حدی بود ما را و اکیپ ما را به طبس هم نمی رساند!

بی بی سی می گوید «آیت الله خامنه ای». بی بی سی نیاز ندارد فحاشی کند. اما صدا و سیمای ایران در 32 سال گذشته همیشه عاجز بوده مثل بی بی سی رفتار کند، و به هدف خود برسد، بدون های و هوی. بی بی سی می رسد به هدف خود، و معمولاً نیاز به تندی کردن ندارد. طبیعی است ایران راه حل زیر را انتخاب می کند:
ممنوعیت استفاده از تلویزیون ماهواره ای و جمع آوری ی دیشها.

آنچه من از قول آن کارگردان نقل کردم، به طور کلی تصور می کنم حرف درستی است. و می فهمم در این تب و تاب فعلی، خیلیها تمایل دارند اصغر فرهادی و فیلمش دور شود از این نظریه و دامنش پاک بماند. من خوشحالم ایران یک اسکار گرفته. حتا اگر شمقدری می گرفت، خوشحال می شدم. همه ی این کارگردانها، ایرانی اند.

سلمان محمدی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:32 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

من اصلا کاری به اسکار ندارم. فیلم فرهادی بسیار خوب بود و اصلا هم سیاه نمایی نکرده بود. روایتی بود که ضرورت بافتاربخشی (contextualizing) به قضاوت اخلاقی را خیلی خوب نشان میداد. بنابراین فرهادی فیلمساز پرتوانی است. علاوه بر این، آدم مستقلی هم هست. کنار هم قرار گرفتن این دو ویژگی (استقلال + توانمندی) باعث شده حکومت از او خوشش نیاید. کافی بود یکی از این دو ویژگی را نمی داشت تا کاری با او نداشته باشند.
حالا اگر جایزه نمیگرفت، میگفتند چرا رفتی با یک اسرائیلی مسابقه دادی و بازنده شدی؟ الان هم که جایزه گرفته میگویند چرا با زن نامحرم دست دادی؟!

نستوه-ستاریان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:35

سلام در حال نوشتن یک مقاله در موضوع مورد بحث هستم. متن اخیرتان را برای جامع سازی مطلب کپی کردم. متاسفانه اکنون موقعیت اش نیست که تمام ادرس های اینترنتی که داده اید بررسی کنم اما در صورت نیاز ان ها را تک تک مطالعه می کنم جواب من ممکن است کمی به تاخیر بیفتد . با تشکر

ستاریان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:04

سلام

راستش من به ندرت از فیلمهای اسکار گرفته خوشم می اید و عموما اسکار دادن به فیلمها را نوعی جهت دهی به افکار عمومی در سمت و سویی خاص می دانم

وقتی فیلمهایی که کاندید جایزه اسکار شده و یا جایزه برده اند آنهایی را که دیده ام را از نظر می گذرانم بعضی از انها را چندان فیلمهای با ارزشی نمی یابم که واجد ارزشی خاص برای بردن جایزه باشد.
مثل
Crash -2005 تصادف فیلمی آشغال با 3 جایزه اسکار
The passion of the christ- 2004 مصائب مسیح نامزد 3 جایزه اسکار که از سیاست صهیونیستها پیروی می کند
The English Patient بیمار انگلیسی فاقد کمترین ارزش از نظر من و برنده 9 جایزه اسکار!
2002-ٰThe Horrs ساعتها فیلمی معمولی با کاندیداتوری 9 جایزه و برنده 1 جایزه
The Aviator-2004 هوانورد و از همه آشغالتر که برنده 5 جایزه اسکار شد
به این لیست می توان فیلم
Good Will Hunting ویل هانتینگ نابغه نامزد هفت جایزه و برنده 2 جایزه
The Third Miracle- 1999 سومین معجزه کاندید 3 جایزه
که فیلمهای بدی نیستند ولی به نظر من بدلیل محتوای خاص انهاست که برنده اعلام شدند.

اما. اما مگر فیلم جدایی نادر از سیمین فقط جایزه اسکار برده ؟ اصلا فقط همین یک جایزه را برده و از جوایز بین المللی دیگر بی نصیب بوده! واقعا و و اقعا رزش این فیلم به اندازه ی چهار چنگولی و چه کسی امیر را کشت و تیغ زن و هزار آشغالی که در ایران ساخته می شود نیست که توسط همین ارشاد مجوز می گیرد و اکران می شود و وقت و پول مردم را رسما توی جوی آب می ریزد و سطح دید سینمایی ایرانیان را به حد سخیفی پایین می آورد؟ چرا انتظار داریم که مثلا در دنیا به اخراجی ها جایزه بدهند چون در ایران فروش کرده است؟ مگر تایتانیک که پرفروش ترین فیلم تاریخ سینماست آشغالترین انها هم نیست؟! و یا خیال می کنیم که باید به ملک سلیمان جایزه می دادند چرا؟ چون خیال می کنیم تخم دوزرده ای است که فقط ما قادر به گذاشتن آن بوده ایم؟ سطح کیفی فیلمهای ما واقعا برای فیلم بین های حرفه ای و سینماروها چیزی در حد و اندازه ی شکنجه به معنای واقعی است و البته فیلم جدایی نادر از سیمین فیلمی است قابل اعتنا و ارزش. و من به خاطر اسکار گرفتنش نسبت به ان دافعه پیدا نمی کنم بلکه باعث افتخارم هم می شود. چون نه فیلمی است روسنفکری که به درد سینمای روشنفکری بخورد و فقط چهار نفر آدم آن را ببینند و هرکدام برایش فلسفه ای جداگانه ای بتراشند و اصلا نفروشد و نه فیلمی است نازل و گیشه پرکن که امثال احمد پورمخبر با یک شکل در همگی کپی می شود! نه تصویر قاب شده ی سوپراستارهایی است که تنها چیزی که دارند قیافه است و بس!

ستاریان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:58

رجانیوز از قول کیهان اینطور نوشت:
....بیایید با هم به عنوان یک شهروند اروپایی یا آمریکایی، مردم ایران را از دریچه دوربین اصغر فرهادی نگاه کنیم؛ چه می بینیم؟ مردمی که دروغگو هستند، شخصیت های داستان همگی دروغ می گویند به جز سیمین و سیمین همان کسی است که همه کار می کند برای اینکه به اروپا یا آمریکا پناهنده شود چون از سرزمین دروغگوها خسته شده و می خواهد به سرزمین راستی و درستی پناه ببرد. پس از تماشای این فیلم، یک شهروند اروپایی یا آمریکایی به خود افتخار می کند چون ساکن چنین سرزمینی است که سیمین آرزوی رسیدن به آن را دارد و البته برای مردم ایران متأسف می شود که چقدر راحت دروغ می گویند. حالا ساکنان سرزمین های همیشه ابری غرب و دستان همیشه خون آلود نظام سرمایه داری غرب چرا نباید به فیلم فرهادی جایزه بدهند؟! فیلمی که آنها را نماد راستی و درستی نشان می دهد و مردم ایران را تماماً دروغگو و ریاکار؛ راستی! این روزها ایالات متحده چقدر تلاش می کند که ایرانیان را در مسائل سیاسی (از جمله هسته ای) دروغگو جلوه دهد و حالا یک ایرانی این کار را انجام داده است. بهتر از این هم می شود...؟!

این بود هدیه ای که آقای فرهادی پس از گرفتن جایزه نظام سرمایه داری- همان یک درصدی که مردم دنیا علیه اش شوریده اند- آن را به مردم کشورش تقدیم کرد. حال پس از تحقیر ملت شریف ایران به دست اصغر فرهادی باید از برخی مسئولین و رسانه ها که بعد از دریافت جایزه اسکار دچار افت فشار خون شده و لبخند بر لبانشان ماسیده است، پرسید: این نیش های تا بناگوش باز شده به سمت غرب برای چیست؟

http://khabarfarsi.com/ext/2165742

من واقعا می خواهم بدانم مگر نه اینکه دروغ در تمام شئون زندگی ما ریشه کرده و تا دروغ نگوییم کاری پیش نمی رود؟ همین الان مسئولین در راس نظام را به دروغگویی متهم نمی کنند؟ بارها ثابت نشده وعده ها و آمارهای داده شده از اساس دروغ بوده؟
پس اگر این فیلم هیچ برجستگی نداشت الا برجسته کردن و نشان دادن دروغگویی ما ایرانی ها ، کاری هنرمندانه کرده که توانسته این عیب ما را در ساحت کاری هنری به خودمان نشان دهد ( گیرم دنیا هم ببیند). اصلا مگر کار هنرمند نشان دادن همین ایرادات برای برطرف کردنشان نیست؟ او حتا از این نظر هم شایسته ی قدردانی است.
بله خود شکن که آینه شکستن خطاست.

محمدرضا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
من فیلم باز نیستم به معنای خاصش. اما فیلم زیاد می بینم و همیشه هم اخبار سینما را دنبال می کنم.
فراغ از همه ی حرفها دیدم اینجا آقای ستاریان به دو فیلم معتبر و خوش ساخت لقب آشغال! اعطا کرده اند.
در مورد باقی فیلمها که آنها را هم دیده ام نظری نمی دهم ولی Carsh یا همان تصادف ساخته ی فوق العاده ی پل هجیس را یک شاهکار مسلم می دانم. تدوین، دیالوگها، نمای دوربین، داستان قوی، بازیهای عالی و مضمون و پیام فیلم در بالاترین سطح ممکن بود. این فیلم را پنج بار دیده ام. هر کسی هم دیده نظر من را داشته.
http://www.imdb.com/title/tt0375679/
یا فیلم فوق العاده ی بیمار انگلیسی. درست است که داستانش تلخ و قصه اش قصه ی خیانت است. اما داستان جذابی را در متن یک واقعه ی تاریخی نشانده. بازی ژولیت بینوش و ویلم دفو و رالف فی ینز فوق العاده بود.
http://www.imdb.com/title/tt0116209/
امتیازات کاربران هم به این دو فیلم از ده به ترتیب هشت و هفت و سه دهم بوده که خود نشانگر درصد اشغال بودن! این فیلم هاست.
من جدا تعجب می کنم.
تعجبم جایی بیشتر میشود که می بینم فیلم بسیار خوب مهدی کرم پور به اسم چه کسی امیر را کشت در میان چارچنگولی و تیغ زن و ... آورده می شود.
آیا کسی این فیلم را دیده؟ فیلم چه کسی امیر را کشت از نظر من یک سبک بدیع در تاریخ سینمای جهان است. بازی ها در بالاترین سطح ممکن و همین طور طنز به جا و مضامین نهفته در آن.
این فیلم کجا و آنها کجا؟
آیا واقعا ما فیلم ها را می بینیم؟ آیا سعی می کنیم نقد و نظری هم راجع به فیلمهایی که دیده ایم مطالعه کنیم. موقع فیلم دیدن کلا حواسمان به فیلم هست یا دنبال المانهای فراماسونری میگردیم؟ یا نقش صهیونیزم و کمیته ی سیصد؟

در کل به نظر من هیچ فیلمی آشغال نیست و البته هر فیلمی ارزش دیدن ندارد. اما آن دو فیلم را من جزء کارهای بسیار خوب می دانم.

ستاریان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:03

سلام

چند بار موزه ی هنرهای معاصر برای دیدن تابلوهای نقاشی رفته ام و همیشه از دیدن عده ای که به تماشای تحسین آمیز تابلویی ایستاده بودند که فقط لکه ها و رنگ را با ماله کشیدن و شره های رنگهای مختلف روی آن است ,تعجب کرده ام .اسم امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم و کوبیسم و مینیمالیسم بر آن می گذاشتند و من حاضر بودم شرط ببندم که نقاش حتا قادر نیست یک اتود از فرم دستان بکشد و یا از آناتومی چیزی بداند و تعجب ندارد اگر اینطور نقاشان ما به ندرت به نئوکلاسیسم گرایش نشان بدهند!
در مورد فیلمسازی وضع ما همین است. یا فلمهای بی سروته می سازند که هیچ کس حتا خودشان نمی فهمند و یا قصدشان ساخت فیلم برای پرکردن جیبشان است و هیچ دغدغه ی سینما و فیلم ندارند.من چه کسی امیر را کشت را گفت و گو و مصاحبه های طولانی با یک یا چند نفر در یک اطاق دیدم فاقد هر کشش دراماتیک . والبته در عین حال فیلم ده کیارستمی که تماما در داخل یک ماشین در حال حرکت اتفاق می افتد را فیلمی در خور اعتنا می دانم و دوستش دارم
همانطور که گفتم این ارزش گذاری ها از نظر من است و کاری به نظرات دیگران ندارم و تحت تاثیر تعریف نقد و با جایزه دادن و ندادن کسی قرار نمی گیرم.
فیلم بیمار انگلیسی به نظرم یک پروپاگانداست و فقط در پی زدودن آلمانی ستیزی بود و بدجور این توی ذوق من خورد و باورم نمی شود که در عالم واقع می توانست اتفاق بیفتد اگر به مانند فیلم هویت شخصیت داستان معلوم می شد.
فیلم Carsh را بار دیگر نگاه می کنم چون با این تعاریف به شک افتادم

اصولا تکنیک فیلم سازان و نظر منتقدان فارغ از مسائل فنی , بده بستان بر سر داستان و نحوه ی استفاده از المانهاست. یادم هست زمانی که کارهای مخملباف به سوی نمادها و نشانه ها و المانها رفت ( مثلا در فیلم دستفروش) و بعد از آن , مخملباف در مسخره کردن منتقدین گفته بود من اگر یک صندلی لهستانی را در چند جای فیلم بی هدف به نمایش بگذارم آنگاه خواهید دید که چه فلسفه بافی هایی راجع به آن خواهند کرد!
به نظرم فیلم یا به قصد سرگرم سازی صرف ساخته می شود و یا خواهان رساندن پیام بخصوصی است , گرچه همان فیلم سرگرم کننده هم بدون پیام نمی تواند باشدو معتقدم این پیامهایی که به مخاطب می رساند اگر مطلب در خور اعتنایی نیست لااقل مخرب باورهای اخلاقی و مروج خشونت و قتل و دزدی و برهنگی هم نباید باشد و اگر بود, من خوشم نمی آید حتا اگر صد جایزه گرفته باشد و البته می دانم که ممکن است کسانی از این فیلمها خوششان بیاید .
اگر بیست سی فیلم ایرانی که اخیرا به بازار آمده را فهرست کنیم به نظر من از میان آنها فیلم آلزایمر - سیزده ۵۹ و یک دو سه , فیلمهای خوبی هستند و فیلم شاعر زباله ها گرچه فیلم بدی نیست اما جذب کننده هم نیست و پایان باسمه ای اش خرابترش کرده است. خب البته اینها نظر من است .
به طور کلی در مورد هنر باید بگویم هنر از زمان عصر حجر به بعد از میان بطن مردم به بیرون آمده و امروز کارش به جایی رسیده که متن مردم نه از آن سهمی دارند و نه گاهی اصلا آن را می فهمند و این انحراف هنر است و در مورد بخصوص سینما فکر می کنم فیلم برای مخاطبش ساخته ی شود و "مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید".

ستاریان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:47

یک مطلب جالبی الان دیدم در :

http://www.cinetmag.com/Movies_List.asp?SORT=RATE&LOC=IRAN

پرامتیازترین های سینمای ایران را اینطور نوشته و خوشحالم از اینکه از فیلمهای نازل و بی ارزش در میان آنها چندان خبری نیست و جالب اینکه طبق رده بندی انجام شده در اینجا فیلمهای اصغر فرهادی رده های اول را از آن خود کرده است و البته من تعجب کردم که از هامون و بانو هم بالاتر ایستاده اند!

نام فیلم (نام کارگردان، سال ساخت)
بیننده ها
نظردهندگان
امتیاز (از 5)

1 درباره الی ... (اصغر فرهادی، 1387)
68414
6449
4.77

2 جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی، 1389)
82923
10892
4.54

3 چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی، 1384)
20091
4102
4.50

4 شهر زیبا (اصغر فرهادی، 1382)
20083
5963
4.24

5 رقص در غبار (اصغر فرهادی، 1381)
13446
4879
4.22

6 بانو (داریوش مهرجویی، 1370)
11836
349
4.15

7 هامون (داریوش مهرجویی، 1368)
4935
723
4.11

8 آفساید (جعفر پناهی، 1384)
9307
756
4.11

9 اینجا بدون من (بهرام توکلی، 1389)
21703
1331
4.10

10 طلای سرخ (جعفر پناهی، 1381)
17574
6210
4.07

11 دایره (جعفر پناهی، 1378)
6599
1681
4.06

12 ارتفاع پست (ابراهیم حاتمی کیا، 1380)
12204
3890
4.05

13 کاغذ بی خط (ناصر تقوایی، 1380)
2192
464
4.05

14 سنتوری (داریوش مهرجویی، 1385)
29081
2875
4.04

15 ماهی ها عاشق می شوند (دکتر علی رفیعی، 1383)
9243
1124
4.04

16 خانه ای روی آب (بهمن فرمان آرا، 1380)
6017
1956
4.04

17 اکباتان (مهرشاد کارخانی، 1390)
546
62
4.02

18 سگ کشی (بهرام بیضایی، 1379)
8825
1933
4.01

19 مهمان مامان (داریوش مهرجویی، 1382)
7256
864
4.00

20 آواز گنجشک ها (مجید مجیدی، 1386)
13891
613
4.00

و البته فیلم چه کسی امیر را کشت در هیچ کجای آن جایی ندارد که هیچ. حتا اسمش را در این سایت هم نمی توان پیدا کرد!

اما داستان در مورد فیلمهای خارجی و رده بندی آنها چه از حیث پربیننده ها و چه از نظر پر امتیازترین ها بر طبق همین سایت کمی غم انگیز است بخصوص وفتی از نظر پر امتیازترین ها اسم تصادف (پل هگیس، 1383) در رده دوازدهم و کوهستان بروکبک (آنگ لی، 1383) را در رده نوزدهم و از کوهستان بروکبک (آنگ لی، 1383) در رده دهم و سقوط (اولیور هیرشبیگل، 1383) را در رتبه ی هیجدهم و از جلوتر از کوهستان سرد و ماهی بزرگ دیدم!
والبته از دیدن اسم فیلم شعبده باز (نیل برگر، 1385) و خاطرات یک گیشا (راب مارشال، 1384) و هشت درجه زیر صفر (فرانک مارشال، 1383) و زودیاک (دیوید فینیچر، 1385) در این دولیست خیلی خوشحال شدم!

اینها را گفتم برای اینکه بگویم این لیستها و این جایزه دادنها و این تکفیرکردنها قطعی نیست و هرکس بنا به سلیقه ی خود به نظری می رسد و به نظر من همین نظرات شخصی آدمهاست که مهم است

محمدرضا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:57 http://www.mamrizzio.blogfa.com/

http://www.mehdikarampour.com/persian/news/amirend.php
جوایز فیلم چه کسی امیر را کشت؟ در سال 85

http://www.cinemaema.com/NewsArticle1684.html
نقد فیلم

به هر حال فیلم هر چه بود آشغال نبود. از ساخته های جعفر پناهی و استاد! مجیدی حداقل بهتر بود

ستاریان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:05

من که گفتم نظر خودم را میگویم
در همین لینک نقد فیلم هم که شما گذاشتی ابتدایش اینطور نوشته :
در روزهای گذشته برخی رسانه‌ها از اعتراض تماشاگران فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» خبر دادند.
این که در یکی از سینماهای نمایش دهنده فیلم، واقع در میدان شهدا، چند تماشاگر به گیشه مراجعه کرده و خواستار پول بلیت‌شان شده‌اند. ماجرا چیست؟
واقعاً «چه کسی امیر را کشت؟» این قدر فیلم بد و غیر قابل تحملی است که برخی از تماشاگران چنین واکنش‌هایی را نشان داده‌اند؟
یعنی واقعاً تحمل فیلم برای تماشاگر از برخی محصولات جشنواره‌ای سینمای ایران(که گاهی اوقات حتی دیالوگ‌هایشان هم قابل فهم نیست) دشوارتر است؟ یا ساختار روایی متفاوت «چه کسی...» به چنین واکنش‌هایی دامن زده است؟
اگر فیلم را بدون پیش‌فرض و پیش‌داوری ببینید متوجه می‌شوید که اتفاقا فیلم نه تنها ضد قصه نیست که داستانی پر فراز و نشیب را هم روایت می‌کند. منتها ...

من هم والا بدون پیش فرض و بدون سابقه نظر کسی فیلم را دیدم و اصلا خوشم نیامد. خب چکار کنم؟

امیرمهدی شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:14

سلام
برای این که دقیقاً بفهمید که ما کجا قرار داریم و آنها کجا روی این معنا تامل کنید که بی بی سی سال پنجاه و هفت جریان اعتراضات مردمی انقلاب ایران را لحظه به لحظه برای مردمش گزارش می کرد.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

فرزانه شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
نظرات دوستان را که مطالعه کردم
نظر آقای حسن و سلمان محمدی بسیار جالب و منطقی بودند . لایک به نطر دویشان

در مورد فیلم چه کسی امیر را کشت ؟ چون بسیار آن را پسندیده ام و چند بار دیده ام عرض می کنم که این فیلم زبان بصری و فرم خاصی دارد و من نمی دانم که ابداع کننده آن هم هست یا نه .... و مملو از کنایه ها و المان های تصویری و هم چنین دیالوگهای عالی است .

احتمالاً به دلیل خطی و ساده نبودن روایت و گره گشایی از پیچیگی چند لایه شخصیت ها مخاطب عام براحتی با آن ارتباط نمی گیرد
ولی چه کسی می تواند منکر بازیهای عالی مرحوم خسرو شکیبایی و حتی مهناز افشار در فیلم شود ؟چه کسی می تواند در یک فیلمنامه این همه نقاب و ماسک را این گونه با ظرافت از چهره شخصیت های داستان بردارد ؟

ستاریان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:36

سلام
موضوع مطلب فیلم جدایی نادر از سیمن است و جایزه ی آن و یکی از راه نرسیده از همه ی موضوعات مورد بحث اینطور تشخیص داده که باید برای فیلم چه کسی امیر را کشت سینه چاک کند!

فیلم ساخته می شود که اکران شود و وقتی اکران شد مردم به عنوان مخاطب آن را ببینند یا اینکه با دعوا و مرافعه بروند و پس گرفتن پولشان را طلب کنند!

زمانی فیلم نار و نی جنجال به پا کرد. کارگردانش گفت ما به هر جال به سینمای آوانگارد هم احتیاج داریم . آنزمان تازه فهمیدیم که با یک سینمای آوانگارد روبرو بوده ایم و خبر نداشتیم! و الان فهمیدیم که هر کس از یک فیلمی خوشش نیامد و آن را آشغال دانست مخاطب عام است با این حساب تمام منتقدین فیلم , چون به هر حال از فیلمهایی خوششان نیامده و آشغال دانسته اند مخاطب عام هستند

ستاریان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 15:30

بحث بر سر فیلم جدایی نادر از سیمین است و اینکه چرا جشنواره های غربی به فیلمهای ایرانی جایزه می دهند؟
این سوال از اولین جایزه هایی که به فیلمهای ایرانی در بعد از انقلاب داده شد همیشه پرسیده شده است .
زمانی مرسوم شده بود و می گفتند که فیلم جشنواره ای یعنی فیلم بی مخاطب! فیلم هنری یعنی فیلمی که عام نمی پسندد!
زمانی کارگردانان تازه از گرد راه رسیده ای گمان می کردند سالوادور دالی هستند که بی همراهی لوئیس بونوئل قادرند ورژنهای بهتری از سگ اندلسی بسازند! و هر کس به ایشان نقدی نوشت و ایرادی گرفت به این انگ نواختند که تو از سینما هیچ نمی فهمی و تو عام هستی و فیلم نمی دانی یعنی چه!
هنری سازان به مرور فهمید یعنی امیدوارم فهمیده باشند که امثال سالوادور دالی نادرند آنها کسانی هستند که امثال الفرد هیچکاک هم گاهی در خود نیاز همکاری با ایشان را حس می کرده اند و سینمایی خلق می کردند که ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما لقب گرفته اند نه اینکه حتا اسم فیلمشان به زودی زود فراموش شود چه برسد به ماندگاری در تاریخ!
خب این قاعده در فیلم جدایی نادر از سیمین شکسته شد. چون این فیلم هم موفق به جذب مخاطب شد و تنه به تنه ی پرفروشترین فیلم ایران زد و هم توانست از جشنواره فیلم فجر پنج جایزه دریافت کند و هم در چندین جشنواره های جهانی موفق به دریافت جایزه شد.
خب آیا این ملاک خوبی نیست برای اینکه قبول کنیم وارد در عرضه ی یک سینمایی موفق شده ایم و زبان سینمایی خاص خود را یافته ایم که می تواند در جهان نیز سخنگویی سینمای ما را به عهده بگیرد بی آنکه از همزبانی با ملت خود عاجز باشد و الکن جلوه کند؟
اگر چنین است پس ملاک خوبی است برای محک زدن بافی فیلمهایی که از هر یک از سه مولفه ی 1- جذب مخاطب و 2- دربافت نظر مساعد کارشناسان وطنی با ربودن جوایز جشنواره ی فیلم فجر و 3- جهانی شدن با کسب جوایز برون مرزی. و هر فیلمی هر یک از این سه مولفه را نداشته باشد از نظر من فیلمی ناموفق است هر جند ارزش دیدن داشته باشد یا بکلی فاقد ارزش باشد . و در همین راستا جایزه دادن یک جشنواره ی خاص در کنار باقی جشنواره ها نباید تمام باعث شود تمام محسنات فیلم را به کنار بگذاریم و اصلا دور بریزیم پرا که احتمال انگیزه ی سوء و پنهان دست اندرکاران یک فستیوال بین المللی وجود دارد!

ستاریان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 15:39

فیلم سینمایی «اخراجی‌ها3» ساخته مسعود ده‌نمکی با در اختیار داشتن 30 سالن در تهران و 70 سینما در شهرستان‌ها تاکنون به فروشی بالغ بر سه میلیارد و 100 تومان دست یافته است که از این فروش یک میلیارد و 400 میلیون تومان متعلق به تهران و مابقی مربوط به شهرستان‌هاست.

وی درباره‌ی «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی هم گفت: این فیلم تاکنون با در اختیار داشتن 29 سالن در تهران و 22 سینما در شهرستانها توانسته است به فروشی بالغ بر یک میلیارد و 600 میلیون تومان دست پیدا کند که از این میان یک میلیارد و 100 میلیون تومان مربوط به تهران و مابقی متعلق به شهرستانها محسوب می‌شود

داشتم فکر می کردم که اگر فیلم جدایی نادر از سیمین به مانند اخراجی ها امکان پخش در ۳۰ سینما در تهران و ۷۰ سینما در شهرستانها را داشت و از امکان پخش تیزر تلویزیونی چون او برخوردار بود آیا پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران نمی شد؟ چون سوال مبنایش اگر و مگر است جوابش را هرگز نخواهیم فهمید!

محمدرضا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:00 http://www.mamrizzio.blogfa.com/

بحث سر این است که چشم نبندیم و دهان باز نکنیم و بگوییم آشغال!
حداقل فیلم را نپسندیدیم، بدانیم آشغال یعنی چه! بعد هم نیاییم رطب و یابس ببافیم که سالوادور دالی و نار و نی و فلان...!
تمام بحث همین بود. کلمات را هم بشمارید متوجه می شوید چند برابر کامنت گذاشته اید قربان!

ستاریان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:23

من والا نمی دانستم شما از این فیلم چه کسی امیر را کشت خوشت می اید و گرنه به احترام شما هم که شده کلمه ی آشغال را بکار نمی بردم کامنت 14:36 من هم در جواب کامنت 01:37 است نه شما .

گمان نمی کنم رطب و یابس بافته باشم مقصودم روشن شدن بحث فیلمهای هنری بود و تمام بحثم همین بود که خارج از موضوع و مطلب هم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد