بسم الله الرحمان الرحیم.
پیشنهاد امام خمینی به صدام حسین، 24 اسفند 1360:
«به صدام هم مىگویم که من یک راه براى تو سراغ دارم و آن راه انتحار است. همان طورى که هیتلر بعد از آنکه به شکست رسید خودش را کشت، تو هم اگر مردى و مثل هیتلرى خودت را بکش.»
پیشنهاد امام خمینی به ملت عراق، 4 مهر 1359:
«ملت عراق هم، با اینکه من سابقاً این معنا را به نظرم بود که این عشایرى که در عراق هستند مسلحاند و ملت عراق هم یک ملت زندهاى است، حالا هم همین طور است، لکن نمىدانم چه شده است الآن که آن طورى که باید حرکت کنند و نهضت بکنند، آن طور نیست. من مىدانم که همه دل خون دارند از این حکومت، و هیچ مسلمى نمىتواند موافق باشد با او. لکن حالا که سرگرم جنگ با ایران هستند، و قبل از اینکه ما آنها را اعدام کنیم، از بین ببریم، ملت قیام کند و نهضت کند، مثل قیامى که ملت ایران کرد. ملت ایران قیام کرد و یک قدرت صد چندانى قدرت صدام حسین را از بین برد. شماها هم قیام کنید.
الآن این آدم مشغول است به ایران. شما از پشت خنجر به او بزنید. قیام کنید. اعتصاب کنید. راهپیمایى کنید بر خلافش. مگر مىتواند قتل عام بکند وقتى همه شهرهاى عراق راهپیمایى کردند بر ضد او، و منطقشان هم این بود که تو دارى با اسلام مخالفت مىکنى. براى خدا، براى اسلام راهپیمایى کنید. اقتصادش را فلج کنید. ندهید مالیات به او. حرام است دادن مالیات به این. از گناهان کبیره است. براى اینکه، اعانت بر یک کسى است که بر خلاف اسلام است. و پول آب و برق را ندهید. چیزهاى دیگر را که مىخواهند، ندهید. زیر بار نروید و تظاهرات بکنید و راهپیمایى بکنید. محکوم کنید او را. نمىتواند با یک ملت طرف بشود او.»
[ــ امام خمینی، 24 بهمن 1356:
«باید بدانید و مىدانید که قشرهاى غیر مسْلم یا غیر ملتزم به اسلام، از پشت به شما خنجر مىزنند و شما را قبل از وصول به هدف از کار مىاندازند یا نابود مىکنند. از تجربههاى سابق عبرت بگیرید.»
ــ امام خمینی، 24 فروردین 1357:
« لازم است با کمال قدرت و هوشیارى اشخاص یا گروههایى که گرایش به مکتبهای غیر اسلامى دارند و به خوى فرصت طلبى مىخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید. به غیر مکتب اسلام و شعار اسلامى، کشور از خطر نجات پیدا نمىکند.»
ــ امام خمینی، 4 اردیبهشت 1357:
«نه، ما حتى براى سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکارى نخواهیم کرد. من همواره به هواداران خود گفتهام که این کار را نکنند. ما با طرز تلقى آنان مخالفیم. ما مىدانیم آنها از پشت به ما خنجر زدهاند و اگر روزى به قدرت برسند، رژیمى دیکتاتورى برقرار خواهند کرد و این مخالف روح اسلام است. اما در جامعهاى که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیستها در بیان مطالب خود آزاد خواهند بود؛ زیرا ما اطمینان داریم که اسلام دربردارنده پاسخ به نیازهاى مردم است. ایمان و اعتقاد ما قادر است که با ایدئولوژى آنها مقابله کند.»
امام خمینی، 18 اسفند 1357:
«آنها که با اسم ملیت و با اسم خلق دوستى خنجر به پشت ملت مىزنند بیدار بشوند بدانند که یا سران آنها سرسپرده اجانب هستند و مىخواهند مسائل را برگردانند به حال اول، یا بکشند طرف چپ یا بکشند طرف راست. اینها بیدار بشوند؛ ما آنها را نصیحت مىکنیم و اگر به نصیحت گوش نکنند، کار دیگر مىشود. آنها که مىخواهند توطئه کنند، آنها که مىخواهند منحرف کنند ملت ما را، آنها که مىخواهند اختلاف بیندازند بین قشرهاى ملت، اینها توطئهگر هستند و ما ساکت نمىنشینیم. ما آنها را تأدیب مىکنیم.»
امام خمینی، 28 اردیبهشت 1358:
«ماها اگر تحت تأثیر اینها واقع بشویم که دنبال آنى که آنها مىخواهند که همه به هم بریزید همه، جنگ، برادرها بریزند به جان هم، اگر یک همچو چیزى بشود، آنها قدرت پیدا مىکنند و از پشت خنجر مىزنند به ما.»
امام خمینی، 14 اسفند 1362:
«آقایان اشتباه مىکنند، خیال مىکنند که خوب، حالا ما جوان دادیم، من هم مىدانم که بسیار ما خسارت دیدیم، بسیار ما جوان دادیم، لکن صلح کردن با یک کسى که بعدش خنجر را از پشت محکمتر خواهد زد، این یک صلح شرافتمندانه است؟ یک صلح عقلایى است؟»]
سلام
بنده بخشی از بحث شما با امیرمهدی درباره ولایت فقیه را خواندم، به نظرم آمد که شما به تناقض بین «میثاق اکثریت» و «میثاق ولایی و شرعی» چندان دقت نمی کنید و در عوض تلاش می کنید تا قانون اساسی را در حد قانون مطلق بالاببرید و تغییرات انجام شده را نوعی «تقصیر» به حساب بیاورید تا به وسیله آن مشروعیت جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرید یا در آن تشکیک کنید، در حالی که در حکومت اسلامی اساسا شکل گرفتن چنین میثاقی غیرممکن است و همیشه اجتهاد مستمر فقها برتر از هر میثاقی ـ حتی نوشته های قبلی خودشان! ـ قرار دارد.
تناقض بین میثاق اکثریت و جریان اجتهاد شرعی و ولایی هم همان تناقض بین امر مدرن (مبتنی بر انسانمداری) با امر دینی (مبتنی بر خدامداری، یا ولایت) است. نادیده گرفتن این تناقض مهم مرا یاد یکی از نوشته های مجمع دیوانگان انداخت که در آن یکی از نویسندگان مهمان به ایجاد شباهت بین رفتار ابوذر و رفتار دمکراتیک و مدرن اشکال وارد کرده بود
http://divanesara2.blogspot.com/2012/01/blog-post_28.html
نویسنده آن یادداشت نوشته بود:
در جامعه اسلامی اکثریت اصلا حق حاکمیت ندارند و همه در چارچوب اسلام صاحب حقوق میشوند. انتخاب حاکم هم با ساز و کارهای مقبول اسلامی (عموما با اتکاء به اهل حل و عقد) است و اگر حاکمی تعیین شد دیگر صاحب ولایت خواهد بود و رفتار متقابل مردم و ولی هم ضوابط خاص خودش را دارد.
و اضافه کرده بود:
... اگر به حکومت اسلامی توجه کنید هیچ وقت به اکثریت اجازه نمیدهند اینطور راجع به اقلیت نظر بدهند، آنها به احکام آسمانیای معتقد هستند که هیچ اکثریتی نمیتواند تغییرشان بدهد و اکثریت اساسا در اسلام کارهای نیست. اگر بنیاد حکومتی به رأی اکثریت باشد مسلمانها دیگر آن حکومت را حکومت اسلامی نمیدانند.
فکر می کنم این جملات تا حدودی بتواند اختلاف اساسی بین حکومت مدرن و قانون اساسی خاص خودش را با حکومت اسلامی و قانون اساسی خاص خودش (که بیشتر یک میثاق تسهیل کننده است) روشن کند.
سلام،
ممنظور شما را از ذکر گفته های آقای خمینی نفهمیدم. سرکوب اندیشه های غیر ولایت فقیه؟
سلام
به قول ابی!
آخرین ضربه رو محکم تر بزن!
بسوزید از این حکومت حقه ولایت فقیه
شما شایسته یک دموکراسی 1% ای هستید
با سلام
آخرین کامنتتان را در وبلاگ محمدرضا(لبرال دموکرات)دیدم متعجب شدم!انتظار نداشتم اینگونه برداشتی ازتان ببینم.البته توفیق نشده نوشته هاتان را بخوانم امّا تیترهاشان...
بهرحال قابل تحسین هستید بابت آن کامنت.البته بیش از این هم میشد جلوه ی بهتری از واقعیت را بگویید.گفته بودید این شارلاتان بازی مختصّ ایرانیان نیست و این صفات جهان شمولند!برادر جان اگر قرار بود در همه جای دنیا تا این حد بیرنگ مزاجی و دمدمی مزاجی و کلاهبرداری باشد که سنگ روی سنگ بند نمیشد که.این خودخواهی بر خواسته از درون جنونی که خود را قوم و ملّت برتر می داند و معروف است و نقل مجالس است که میگویند:ایرانیان باهوشترین ملت جهانند و حدیث مجعول میکنند که:اگر دانش در ثریا باشد مردانی از پارس...! اینها مختصّ ما نیست؟کمی انصاف به خرج بدهید برادر.هنوز رسیدگی به پرونده ی بزرگ فساد مالی به پایان نرسیده شما حافظه یتان رو به ضعف نهاده!شما چطور میتوانید ضعف حافظه ی تاریخی ایرانیان را فراموش کنید که برخواسته از همان شارلاتان گری اوست؟ او خوار و ذلیل است چونکه تو سری خورده از آمریکا و انگلیس و روس و تازی و ترکان و الان هم حتّا از افغان ها توسری میخورد!حتّا خودش هم به خودش رحم نمیکند و شکم خودش را پاره میکند!بیجه ها کجا در دنیا سر بر میاورند که شما میگویید جهان شمول!خفاش شب ها کجا!قتل های محفلی در کرمان کجا دنیا اتفاق میفتد؟قتل های زنجیره ای عالیجنابان در کجا اتفاق میفتد؟اینها همان ارزش غایی دروغین نیست که محمدرضا گفته؟!برخورد با روشنفکرانی چون عبداله شهبازی و محمد نوری زاد و موسوی و خاتمی(که مورد ستایش دنیاست) و هزاران نفر دیگر،حتّا برخوردشان با سیّدحسین نصر(که سنّت گرا هم هست امّا سنت گرایی ایشان در تقابل با بنیادگرایی این تفکر منحط قرار دارد)در کجا دیده شده؟حتمن میگویید در قرون وسطای اروپا؟!پرداخت به تئوری های دائی جان ناپلونی در کجا بیش از همه جا ریشه دوانده؟!دست دوستی دادن به متحد دشمنمان آمریکا و دوستی شدید برقرار کردن در کجا دیده شده؟خواهید گفت در داستان قلعه ی حیوانات؟!بگذریم...
سلام
1-قرآن کریم می فرماید " و مکروا و مکر الله فالله خیر الماکرین" خود خدای متعال بالترین مکر کنندگان وفریب دهندگان است. این برای آنهائی که سیره را قبول ندارند و به قرآن تاسی می جویند.
2-از دیدگاه اسلام مکر و حیله مخصوصاً با مسلمانان , خواه ستمگر باشند و خواه عادل , جایزنیست و شخص مکار در لسان ائمه اطهار ملعون خوانده شده است .حضرت امام موسی بن جعفر به نقل از پدران خود فرمود: مکر و حیله در همه جا زشت و ناپسند است , مگر در جنگ . در جنگ می شود از راه نیرنگ و مکر بر دشمن پیروز شد. در جنگ خندق وقتی مولا علی و عمروبن عبدود رو بر روی هم قرار گرفتند, بعد از تبادل حرف ها حضرت خطاب به حریف فرمود: با این که از سران جنگ آوران ویلان هستی , برای کشتن من عده ای را به کمک خود آورده ای ؟ آن ها کیستند که با خود آورده ای ؟! عمرو به محض این که به پشت سرخود نگاه کرد, شمشیر حضرت روی ساق پاهای او فرود آمد و هر دو را قطع کرد.وقتی حضرت سر حریف را برید و پیش رسول خدا آورد, حضرت فرمود: یا علی ! با او مکر کردی ؟عرضه داشت : بلی یا رسول اللّه ! جنگ جز خدعه و نیرنگ نیست .
گفتنی است اگر ستمگر یا کلاهبردار و یا کسی به انسان بدهکار باشد; یعنی عینی یا دَیْنی منفعتی و یا حقی به گردن دارد و وقتی به او مراجعه می شود, انکار یا سهل انگاری و امروز فردا می کند, اسلام به طلبکار اجازه می دهد از مال بدهکار به اندازهء مال خود بردارد, بدون این که چیزی به او بگوید. به این عمل در اسلام تقاص می گویند.(پـاورقی 1.محمد باقر مجلسی , بحار, ج 72 حدیث 5 به نقل از فقه الرضا, ص 50(پـاورقی 2.همان , ج 20 ص 228)