اسلام و سوسیالیسم و لیبرالیسم

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            دکتر عبدالکریم سروش، فروردین 1391، عیناً طبق وبسایت ایشان، http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-20120408-ShieMohtajeReformAst.html  :

            «چالشی که اسلام با لیبرالیسم دارد سنگین تر و مهیب تر از چالشی ست که چند دهه قبل با مارکسیسم داشت. من این را به خوبی احساس می کنم و می کردم و گاه هم با بعضی از دوستان در میان نهاده بودم. کوشیدم در آن کنفرانس این را به صورتی مدون عرضه کنم. بعداً هم همان سخنرانی را که ابتدا به انگلیسی ارائه کرده بودم در دانشگاه واریک انگلستان به زبان فارسی ارائه کردم که اکنون روی سایت من هست . سخن اصلی من این بود که شما اگر نظر کنید به اصلاح طلبان مسلمان از اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم تا چند دهه قبل، می بینید که مهمترین هدفِ آنها نقد مارکسیسم و مهمترین منبع اقتباس آن ها مکتب مارکسیسم بوده است. هر دو کار را رفرمیست های مسلمان انجام داده اند. اینک بسی از اندیشه های چپ، وارد عالم اسلام شده است. گاه با ذکر اقتباس و گاه با عدم ذکر اقتباس.

شاید به یاد داشته باشید که در ابتدای انقلاب کتابی از مرحوم مرتضی مطهری به چاپ رسید تحت عنوان اقتصاد اسلامی که بعداً به امر آقای خمینی آن کتاب از بازار خارج شد. نسخه ای از آن کتاب را ناشر برای من فرستاد. دیدم مرحوم اقای مطهری آشکارا پاره ای از اندیشه های چپ را در کتاب خود اورده است. آقای مطهری از ناقدان اصلی مارکسیسم در کشور ما بود؛ با همه این احوال می بینید که در عرصه اقتصاد یکی از اصلی ترین آراء مارکس که نفی مالکیت شخصی بر ابزار تولید است، در کتاب اقتصاد مرحوم مطهری آمد ه است. مطهری وقتی که در زاویه ی اتاق خود هم نشسته بود، با مارکس دست به گریبان بود و بر ضد او می جنگید و اندیشه های او را می خواند و نقد می کرد. این ماجرا فقط درایران نبود، در عراق هم بود. مرحوم سید محمد باقر صدر همین کار را کرد. وقتی کتاب «فلسفتنا» را نوشت. وقتی کتاب «اقتصادنا» را نوشت و وقتی کتاب «مجتمعنا» را نوشت. در همه این ها گوشه چشمی بلکه چشم بازی نسبت به مارکسیسم داشت و آن را مهمترین تهدید و مهمترین حریفی می دید که باید به جنگش برود و بر جای خود بنشاند.

اما در همان حال هم مطالب را از او اقتباس می کرد. در کتاب «اقتصادنا» مرحوم آقای صدر می گوید که من گاه فتاوای خود را در میان می اورم و گاه از فتاوای دیگران هم استفاده می کنم .و به این ترتیب یک اقتصادی در آن کتاب می سازد که اقتصاد سرمایه داری نیست. بی جهت نبود که بعد از انقلاب روحانیان سنتی که به قدرت رسیدند، هم کتاب صدر را نقد کردند و کنار گذاشتند هم کتاب مطهری را. و اینها را با آراء نسبتاً لیبرال خود در اقتصاد ناسازگار یافتند.

در کشورهای عرب هم همینطور بود. من در سخنرانی خودم، خصوصاً اشاره کردم به احمد شوقی که او را امیرالشعرای مصر می نامند، و در اوائل قرن بیستم قصیده بلندی در مدح پیامبر اکرم سروده است و در این قصیده چنین می گوید.:


الاشتراکیون أنت أمامهم        لولا دعاوی القوم و الغلواء

داویت متئدا و داووا طفرة            و أخف من بعض الدواء الداء


تمام این قصیده را از قضا ام کلثوم در حضور ملک فاروق خوانده است. می گوید که "تو ای محمد پیشوای سوسیالیست ها هستی، البته آن ها می خواستند که به تندی مقصود خود را عملی کنند و به کرسی بنشانند، اما تو به آرامی همان مقصود را عملی کردی و به کرسی نشاندی. بلی گاه دوا از خود بیماری بدتر می شود". و بعد هم اشاره می کند که امروز هم اگر کسی بخواهد دینی را انتخاب کند، خواهی دید که فقرا دین تو را انتخاب می کنند چون در آن هم نجات فقرا هست، هم نجات طبقه کارگر هست.

از اینجا من نتیجه گرفتم که سازگار کردن اسلام یا سازگار دیدن اسلام با نوعی سوسیالیسمِ معتدل که از مارکسیسم می آمد، عقل و دل همه را ربوده بود. از شاعران و متکلمان و مصلحان و غیره. دیگر لازم نیست من از مرحوم شریعتی بگویم یا از مرحوم طالقانی و دیگران که در این راه آشکارا با گام های تند پیش می رفتند و ابایی از نسخه برداری از مکتب چپ نداشتند.

اما دردر روزگار حاضر، چالش اصلی ِاسلام با لیبرالیسم است. این یکی به نظر من بسی مشکل تر است. لیبرالیسم یکی از مهمترین ستون هایش حقوق انسان است و این حقوق بشر تا امروز مقبول عالمان ما نیافتاده است. در ایران هیچ وقت آزادی مورد قبول و احترام روحانیان ما قرار نگرفت. آخرین امتیازی که به آزادی داده اند این است که می گویند آزادی یک وسیله است نه یک هدف. همین و بس. اما اینکه آزادی حق است، چنین چیزی اساساً برای آنها نه مطرح ست، نه شناخته شده ست، نه قابل قبول. در تمام دفترهای فقهی که می خوانند و می نویسند و تدریس می کنند، یک فصل، یک برگ، در باب حقوق انسان نیست. چالش اسلام با لیبرالیسم، اکنون بسی مهیب تر از چالش اسلام با سوسیالیسم در گذشته است.

این لب سخنرانی من در آلمان و بدنبال آن در دانشگاه واریک انگلستان در باب چالش اسلام و لیبرالیسم بود. مفهوم حق در مقابل تکلیف، که من همیشه در باب آن سخن گفته ام و اهمیت آن را به یاد آورده ام، به نظر من اکنون مهمترین چالش در مقابل فقه اسلامی است. فقه اسلامی تقریباً از مقوله ای به نام مقوله "حقوق" بی خبر است . نمی گویم که هیچ خبر ندارد؛ می گویم تقریباً بی خبر است. فقه تکلیف مداراست و این فقه تکلیف مدار، اخلاق مناسب با خود را پدید می آورد. سیاست مناسب با خود را پدید می آورد و اینها همان چیزهایی است که ما در ایران و بلکه در جهان اسلام شاهد آن هستیم.

اینکه دمکراسی به خورد حاکمان ما که از جنس فقیهان اند، نمی رود به همین دلیل است. دموکراسی سیاستِ "حق"مدار است نه سیاست "تکلیف"مدار و این همان نکته ای است که جمع کردن آن با اندیشه ی فقهی ـ شریعتی حاکمان ما و روحانیان ما ناممکن می نماید. جهد و جهاد بلیغی لازم است تا این امر صورت بپذیرد و ما بتوانیم از یک حکومت شایسته ی مردم نوازو حقوق مدار برخوردار بشویم. نتایج دیگری هم بر این بحث مترتب است که سخن را به درازا نمی کشانم و وارد همه ی وجوه آن نمی شوم.»

پایان نقل سخنان دکتر سروش.

نظر نویسنده ی وبلاگ:

ــ بنده لیبرالیست نیستم. سکولاریست هم نیستم. سوسیالیست هم نیستم.

ــ بنده گمان می کنم دموکراسی، به معنای حق مطلق تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی ی مردم، وابسته به لیبرالیسم و هیچ مکتب و ایدئولوژی ای نیست.

ــ بنده گمان می کنم اندازه ای گرایش به سوسیالیسم، در دوران اوج و مطرح بودن سوسیالیسم، و اندازه ای گرایش به لیبرالیسم، در دوران اوج و مطرح بودن لیبرالیسم، احتمالاً پدیده ای عادی است اگر در جوامع اسلامی مشاهده شود.

ــ بنده گمان می کنم گزینش قسمتهای خوب سوسیالیسم و لیبرالیسم از سوی مسلمانان، موافق عقل است، و اگر در مواجهه با سوسیالیسم و لیبرالیسم «چالش» ایجاد می شود، دلایل مختلف اجتماعی دارد. اگر دهها سال طول می کشد تا قسمتهای احیاناً خوب سوسیالیسم و لیبرالیسم را در جوامع اسلامی به کار ببندیم، «چالشگران» امثال بنده نیستند. شاید «چالشگران» به طور عمده افرادی هستند که خود را صاحب اختیار تمام یا اکثر امور مردم می دانند. افرادی که، با توجیه خود، حتا با «تمبر» مخالفت می کردند، چه رسد به قسمتهای خوب سوسیالیسم و لیبرالیسم. توجه کنید:

حمید شوکت، در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوام السلطنه، تهران، اختران، 1387، صفحه ی  34:

«علما در مقابل اقدام میرزا علی خان مبنی بر «انتشار اوراق و اسناد تمبردار» که کاهش قدرت شان را مد نظر داشت، روی ترش کردند و گفتند: «در معاملات و اسناد سجلات، مقام شرع از هر گونه تحقیق و تصدیق مستغنی و برای اعتبار اوراق، مُهر ملاها کافی است. این که تمبر و نشان دولتی را معتبر می شمردند، موهوم بی اعتنایی و سلب اعتبار از خط و مُهر علماست» و این هنوز آغاز کار بود. پس به تحریک عوام پرداختند و بر ضدش شوریدند و تا زمینه ی عزلش را فراهم نکردند، آرام نگرفتند.»

ــ بنده گمان می کنم، بر خلاف گفته ی دکتر سروش، فقه شیعه که رایج است، حق مدار است، خیلی خیلی هم حق مدار است، منتها:

«حق  ِ فقیه» است که مدار و دائر مدار اکثر مسائل است و در نظریات حکومتی ای که حق فقیه بسیار بسیار وسیع و دقیقاً یا تقریباً برابر است با حق حضرت خاتم الانبیاء، ظاهراً می توان پیش بینی کرد «حق مردم» کوچک می شود.

نظرات 8 + ارسال نظر
صدرالدین مشتاق نائینی شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:25

به نام خدا
با سلام
یک نقد کوچک
شما مسائل مهمی را مطرح می کنید و بعد بلافاصله مطلب نوی دیگری را.کمی به خود و خواننده مهلت تامل بدهید.کاش اصل نظرتانت را کمی پخته تر کرده و چون صاحب نگارستان می نوشتید.با احترام و پوزش

بنده خدا شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:42 http://asadzade.blogfa.com

بسم الله
با سلام
علاوه بر تایید نظر دوستمان آقای صدرالدین
یک نکته باید گفت بله اسلام تکلیف گراست اما سئوال این است که این تکلیف از کجا می آید؟ این تکلیف نه تنها در فقه شیعی که در سایر مذاهب از حق می آید یعنی تکلیف خود از حق مداری و دفاع از حق می آید. و این جاست که باید گفت اسلام هم حق گراست و برای استیفای حق تکلیف گرایی را پیشنهاد می دهد

محمدرضا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:12 http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
ما چه گناهی کردیم که وقتی بخواهیم صحبت از حق کنیم سهممان کوچک است! مثلا در حد چار دیواری ای در نقاطی در شمال یا جنوب تهران یا...

بنده خدا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:32 http://asadzade.blogfa.com

بسم الله
سلام دوست عزیز
هرچند با بعضی از اندیشه هایتان مخالفم اما از محدود افرادی هستید که منطقی و مستدل می نویسید. بعضی گمان می کنند چون فضای مجازی است هر چیزی باید بنویسند. از نظرتان ممنون. جوابش را نیز در همان جا نوشتم. خوشحال می شوم با یکدیگر بحث داشته باشیم

سلمان محمدی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:56 http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام. گر چه قبلا کل این سخنرانی را گوش کرده بودم، ولی نعمت خواندنش را هم شما نصیبم کردید و بیش از هر چیز و پیش از هر چیز از این بابت از شما ممنون ام. خدا به شما خیر دهد بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.

نورالهی دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 http://denkeserfahrung.blogfa.com

برادر ارجمند
سلام علیکم
از وقتی که گذاشتید و اظهار لطفتان سپاسگزار ام.

برادر ارجمند
اولاً در پاسخ سروش خوب نوشته اید و درست نوشته اید گرچه کاملتر هم می شد نوشت. مارکسیسم بسیار وامدار اسلام و ادیان است. بعضی لیبرالها به مارکسیسم "تصوف نقابدار" می گفتند.

ثانیاً عملاً چیزی به اسم سکۀ یک رو وجود ندارد.
عملاً چیزی به اسم پدر بی فرزند وجود ندارد.
عملاً چیزی به اسم مهمان بی میزبان وجود ندارد.
عملاً چیزی به اسم برادر بی برادر وجود ندارد.
عملاً چیزی به اسم تکلیف بدون حق وجود ندارد.
توجه کنید.
راست گفت شاعر قبیلۀ ما که گفت:
کوری در این سواد به خود ظن نور برد
ظن غالباً خطاست خصوصاً که کور برد!
درکش جهالت است جهولی که مُدرِک است
این قبض و بسط نیست نی انبان مشرک است

بنده مجموعه اشعار جناب محمدعلی معلم دامغانی را جمع کرده ام و به ناشر سپرده ام و در مقدمه مفصل تعبیر شاعر قبیلۀ ما را (که امت اسلامی است) شرح کرده ام.

باز هم سپاسگزار ام.
بدرود

ستاریان دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:16

سلام
در باره ی تاثیر مارکسیسم در نظرات شهیدمطهری نقل قسمتی از مطالب ماری میچلی استاد فلسفه علم که در حال خواندنش هستم بد نیست او نوشته:
برای هرکسی که در دوره ی مزبور[ گسترش ایده ی مارکسیسم] زندگی کزده است به خاطر آوردن این مطلب که مارکسیسم نزد طیف وسیعی از افراد عالم از احترامی قوق العاده برخوردار بود بسیار قابل توجه است. در آن زمانه این مفهوم که چه چیزی "علمی" است به میزان قابل ملاحظه ای وسیع تر بود و به سادگی می شد آن را در مورد تئوریهای بسیار بزرگ و کاملا مفصل تقریبا راجع به هر موضوعی به کار برد....غالبا حتا کسانی هم که طبیعتا منتقد و خرده گیر بودند و نیز در اثر تجربه ای طولانی نسبت به بسیاری از موضوعات سرخورده شده بودند ، افرادی مانند برناردشاو و وبز و یا دانشمندانی از قبیل برنال و هالدین را گول می زد و فریب می دادچشم آنها را کور میکرد....ودر ادامه گفته است:
بدون تردید این تجربه مارکسیسم سهم زیادی در شکل گیری یک سرخوردگی گسترده نسبت به ایدئولوژی در مغرب زمین داشته است. نوعی بی اعتمادی و ناباوری خصمانه نسبت به هر نوع تفکر و تامل درباب موضوعات کلی

اما در مورد مخالفت بعضی از میرزا نویسها با تمبر. اینکه بشود این مخالفت را به کل عالمان دنی تسری داد را من مشکوک هستم.

چند روز پیش خواندم در دوره ی قاجار وقتی شاه به مسافرت می رفت تا بازگردد زنان حرمسرا شیشه ای به اسم اشکدان را پر می کردند و وقتی شاه بازمی گشت با نشان دادن مقدار اشک ریخته شده به شاه ثابت می کردند که در فراغ او چقدر اشک ریخته اند

آدرسش را پیدا کردم:
http://mumbojumbo.ir/

بررسی هر موضوعی تاریخی را باید با جواتبش ودر حای خودش انجام داد.

اسلام حق گراست و رسیدن به حق را طی تکالیفی تعریف می کند.

جواد خراسانی سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:34 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
هیچ حق و تکلیفی در اسلام مغفول نمانده است، اما فقه اسلامی در خیلی از زمینه غایب است.
حضرت علامه حکیمی، مقاله ای دارد با عنوان " غیاب " که به یادبود مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی، در یادنامه ایشان چاپ شده است. در آنجا ایشان فهرست بلند بالایی از صحنه ها و میدان هایی که علمای اسلامی در آنها حضور نیافته و علمی تولید نکرده اند را احصاء نموده و آسیب ها و خطراتی را که از ناحیه این عدم حضورها گریبان امت اسلامی را گرفته است، نشان داده و ضرورت توجه و حضور و استخراج منابع و تولید فکر و اندیشه را خواستار شده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد