امام خمینی و دراویش

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آیا رفتار جمهوری ی اسلامی ی ایران با دراویش، در زمان حضرت آقای خامنه ای، و حضرت آقای خمینی، متفاوت بوده؟ آیا رفتارشان کلاً متفاوت بوده با اندکی شباهت، یا کلاً مشابه بوده با اندکی تفاوت؟

            طبق آنچه از وبسایت ادیان نیوز نقل خواهم کرد «امام خمینی در اوایل انقلاب به واسطه‌ی همکاری این فرقه با طاغوت حاضر نشد با دراویش گنابادی ملاقات نماید».

            عیناً از «سایت خبری تحلیلی تخصصی ادیان نیوز» http://adyannews.com/tasavof/85-tasavof/10895-news.html با عنوان «نقد و بررسی فرقه‌ی گنابادی(8)؛ همکاری و هم پیمانی دراویش نعمت‌اللهی با ظلمه و طواغیت» نقل می کنم:

«ادیان نیوز/ در مقاله‌ی قبل به مهم‌ترین دلایل بطلان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی پرداختیم، در این مقاله به بررسی چگونگی همکاری و هم‌پیمانی دراویش نعمت‌اللهی با ظلمه و طواغیت خواهیم پرداخت.

سلسله‌ی دراویش نعمت اللهی به واسطه‌ی خوی و خصلت دنیا طلبانه، همواره به اشرافی‌گری و زندگی شاهانه متمایل بوده و با شاهان، شاهزادگان و زرسالاران همکار و هم پیمان بوده‌اند. اقطاب این سلسله از «شاه نعمت الله ولی» به بعد با لقب شاه خوانده می‌شدند و شاهانه زندگی می‌کردند و در بهره‌کشی از توده‌ی مردم هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند؛ البته از «حسن بصری» تا «شیخ عبدالله یافعی» یعنی اقطاب قبل از شاه نعمت الله ولی، بدون استفاده از لقب شاهی همکار و هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند. به طور کلی از اولین قطب این فرقه یعنی حسن بصری تا قطب فعلی که عضو نهضت آزادی است، همکار و هم‌پیمان مستکبرین و طواغیت می‌باشند. حسن بصری خادم و شریک امویان، مروانیان و قاضی القضات «حجاج بن یوسف» بود.

          «سعادت علی شاه اصفهانی» دعاگوی «ظل السطان» بود و گنابادی‌ها در عصر «رضاخان» و «محمد رضا پهلوی» در برنامه‌های نیایش برای شاه پیش قدم بودند. شاه نعمت الله ولی به عنوان قطب الاقطاب فرقه، شاهانه زندگی می‌کرد و با پادشاهان ظالم «تیموری» و «هندی» رابطه‌ای صمیمانه داشت و به واسطه‌ی کمک آن‌ها به یکی از ثروتمندان بزرگ دوران تیموری مبدل شده بود.

          بسیاری از سران دراویش نعمت اللهی نه تنها مردم را به ظلم پذیری و همکاری با طاغوت‌ها تشویق می‌کردند بلکه همواره به عنوان عوامل اجرایی ظلمه و جباران تاریخ مشغول به کار بوده‌اند و با کمال تأسف در دو قرن اخیر هم‌چون حمار بارکش یهود و نصاری و جریان شوم و استعماری فراماسونری بوده‌اند و بعضاً نظیر «صفی علی‌شاه» و «ظهیر الدوله» با تأسیس «بنیاد اخوت» در شمار لیدرها و رهبران ماسونی ایران قرار می‌گرفتند که در زیر به چند نفر از دانه درشت‌های آنان اشاره می‌کنیم.

          حاج میرزا عباس (میرزا آغاسی)

          «میرزا آغاسی»، «حاج میرزا عباس» یا «ملاعباس ایروانی» – که از جاسوسان روس و با یهودیان همدان رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت – با پدرش از «ایروان» به «ماکو» کوچ کرد. وی در همدان پای درس «ملاعبدالصمد همدانی» به سلک دراویش نعمت اللهی درآمد. او فردی بسیار مشکوک است، حتی مورخین در نام پدر او متفق القول نیستند. «مهدی بامداد» در شرح حال رجال ایران او را فرزند «میرزا مسلم ایروانی» و در کتاب «میرزا اسدالله ساروی» فرزند «قاسم» و در کتاب «خاطرات و خطرات» تألیف «هدایت»، فرزند «میرزا سلیم» معرفی شده است. میرزا آغاسی مهره‌ای نفوذی از طرف حاکمان روسیه بود که به عنوان معلم فرزندان «عباس میرزا» توانست با کمک استعمارگران با حضور در زمان حیات 60 پسر «فتحعلی شاه»، نوه‌ی او را به پادشاهی برساند و طوری «محمد شاه» را تربیت کند که عظمت و کیان تمدن ایران را به باد دهد. در اثر دسائس دراویش نعمت اللهی به ویژه «میرزا آغاسی» و «صدر الممالک اردبیلی»، صدر اعظم دانشمند و مستقل محمد شاه یعنی «قائم مقام فراهانی» بیش از 8 ماه دوام نیاورد و به دست محمد شاه کشته شد.

          و در کتاب «میرزا اسدالله ساروی» فرزند «قاسم» و در کتاب «خاطرات و خطرات» تألیف «هدایت»، فرزند «میرزا سلیم» معرفی شده است. میرزا آغاسی مهره‌ای نفوذی از طرف حاکمان روسیه بود که به عنوان معلم فرزندان «عباس میرزا» توانست با کمک استعمارگران با حضور در زمان حیات 60 پسر «فتحعلی شاه»، نوه‌ی او را به پادشاهی برساند و طوری «محمد شاه» را تربیت کند که عظمت و کیان تمدن ایران را به باد دهد. در اثر دسائس دراویش نعمت اللهی به ویژه «میرزا آغاسی» و «صدر الممالک اردبیلی»، صدر اعظم دانشمند و مستقل محمد شاه یعنی «قائم مقام فراهانی» بیش از 8 ماه دوام نیاورد و به دست محمد شاه کشته شد.

          میرزا یکی از بزرگان و مالکان ایران بود که در مدت 14 سال صدارت، صاحب 1438 قریه، بلوک و مزرعه گردید و در این 14 سال، فقرای زالو صفت نعمت اللهی هم نظیر «مست علی‌شاه»، «رحمت علی‌شاه»، «صدر الممالک اردبیلی» و سایر مشایخ نعمت اللهی شاهانه زندگی می‌کردند. بعد از این که محمد شاه مرد، کار میرزا آغاسی هم از رونق افتاد و عازم عتبات عالیات شد و در سال 1265ه.ق. در سن 68 سالگی مرد. او مدعی دروغینی بود که خرافات و آداب و رسوم تصوف را بسیار رونق داد و توسل به علوم غریبه و رابطه با اجنه و ارواح خبیثه را در مکتب یهودیان آموخت.

          رضاقلی خان سراج الملک اصفهانی

          «رضاقلی خان سراج الملک اصفهانی» فرزند «میرزا عباس ایروانی» هم‌چون همشهری خود میرزا آغاسی از دراویش نعمت اللهی و از مریدان خاص «میرزا محمد کاظم اصفهانی» (سعادت علی‌شاه) و پس از او مرید «ملاسلطان گنابادی» شد. او هر سال بابت عشریه و به عنوان هدیه مبالغ زیادی برای ملاسلطان می‌فرستاد. تنها یکی از منشیان سراج الملک به نام «میرزا حسین» سالانه 500 تومان برای ملاسلطان به گناباد می‌فرستاد. «کیوان قزوینی» در رازگشا می‌نویسد: «ملاسلطان که روزی به نان شب محتاج[1] بود، در اواخر عمر صاحب ثروتی فوق انتظار شد.»

          سراج الملک معاون و همه کاره‌ی دستگاه «مسعود میرزا» (ظل السلطان) بود و در تمام مظالم و جنایات او شریک بود. او در سال 1299ه.ق. از طرف «ناصرالدین» شاه به لقب سراج الملکی رسید. سراج الملک به علت رابطه‌ی بسیار صمیمی با ظل السلطان به ذخایر مالی ظل السلطان دسترسی آسانی داشت و از تقویت نفوذ دراویش نعمت اللهی و رسیدگی مالی به آنان دریغ نمی‌نمود.           علی‌خان دولوی قاجار (ظهیر الدوله)

          «علی‌خان دولوی قاجار» فرزند «ناصرخان قاجار» است که پس از پدر خود لقب او یعنی «ظهیر الدوله» را تصاحب نمود و چون داماد ناصر الدین شاه بود، وزیر دربار شد. او فردی متجدد و نسبت به شرع مقدس بی‌قید، ولی در فرقه‌ی نعمت اللهی جزو مشایخ و اقطاب بسیار فعال بود. او با کمک صفی علی‌شاه درویشی را به جریان شوم فراماسونری گره زد و «بنیاد اخوت» را تأسیس کرد. ظهیر الدوله به قدری نسبت به فرقه‌ی نعمت اللهیه تعصب داشت که زن و فرزندان خود را عضو این فرقه و بنیاد اخوت نمود.

          این قطب خود خوانده‌ی نعمت اللهی که پس از صفی علی‌شاه با نام طریقتی «صفاعلی» قطب فرقه شد به قدری بی‌غیرت و متجدد بود که عکس همسرش «فروغ الدوله» بدون حجاب و با لباس درویشی در آن دوران منتشر شد. ظهیر الدوله و مرادش صفی علی‌شاه هر دو از جاسوسان و مهره‌های دولت استعماری انگلستان بوده و رابطه‌ی بسیار صمیمی با فرقه‌ی اسماعیلیه و کمپانی هند شرقی داشتند. این دو قطب نعمت اللهی به واسطه‌ی ارتباط گسترده با استعمار خارجی و استبداد داخلی جزو ثروتمند‌ترین صوفیان به حساب می‌آمدند.

          عبدالحسین تیمورتاش

          «عبدالحسین خان» (تیمور تاش) فرزند «کریم دادخان بجنوردی» متولد 1258 شمسی از دراویش نعمت اللهی و فردی دایم الخمر و عیاش بود که در اوایل سلطنت رضاخان نفر دوم مملکت به حساب می‌آمد و در تثبیت رضاخان نقش اساسی داشت. او بسیار عیاش و دایم الخمر بود. وی فردی بی‌دین، حرام خوار و سارق بیت المال بود که در جلسات محاکمه‌ی او صحبت از اختلاس مبالغ کلان و جاسوسی برای دولت روسیه مطرح شد. وی تحصیلات خود را در روسیه و اروپا تکمیل کرد و در سال 1312 شمسی توسط همان جلاد و دیکتاتوری که خود پرورش داده بود در زندان مسموم و معدوم گردید. «سالمان پتروسکی» سفیر روس می‌گوید: «من از آخر و عاقبت او به واسطه عیاشی و زن بارگی و قمار و میگساری می‌ترسم.»

          او فردی بسیار خشن و جلاد بود که در اواخر قاجاریه و در کنار رضاخان مرتکب جنایاتی بی‌شمار گردید و اموال کلانی که از بیت المال اختلاس نموده بود، صرف تقویت فرقه‌ی ضاله‌ی نعمت اللهی می‌نمود. علاوه بر کارگزاران فاسد و حرام خوار حکومت‌های قاجاریه و پهلوی بعضی از اشرار غارت‌گر و یاغی نظیر «نایب حسین کاشی» و فرزندش «ماشا الله خان» نیز از سرسپردگان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی بودند و از عجایب روزگار آن است که ماشا الله خان که مرید ملاعلی (نور علی‌شاه) بود، وی را در کاشان مسموم و با کالسکه روانه‌ی تهران نمود. پس از صدارت میرزا آغاسی تعداد زیادی از دراویش نعمت اللهی در دستگاه حکومتی نفوذ نموده و با اختلاس از بیت المال در تقویت این فرقه‌ی منحرف فعال بودند.

          تمام شاخه‌های سلسله‌ی نعمت اللهی با علمای اصولی و مراجع تقلید مخالف بودند ولی فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی هم‌چون بابی‌ها و بهایی‌ها با علمای ‌اصولی کینه توزانه‌تر برخورد می‌کردند. آن‌ها در دوران پهلوی به طور کامل در اختیار رضاخان و محمدرضا بودند. به نحوی که «نعمت الله نصیری» رییس جلاد ساواک از اعضای همین فرقه بود. دراویش گنابادی به دستور «رضا علی‌شاه» در کوران انقلاب اسلامی برضد حضرت امام خمینی راهپیمایی کردند به همین علت در شهر گناباد هم فاقد محبوبیت بودند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز قطب این فرقه (رضا علی‌شاه) چند ماه فراری بود تا این که با وساطت بعضی دوباره در جامعه ظاهر شد. امام خمینی در اوایل انقلاب به واسطه‌ی همکاری این فرقه با طاغوت حاضر نشد با دراویش گنابادی ملاقات نماید.

          ارتشبد نعمت الله نصیری

          ارتشبد «نعمت‌الله نصیری» فرزند «محمد نصیری» (عمید الممالک)، متولد 1289، سومین رییس ساواک در زمان «محمدرضا پهلوی» بود. وی در خلال کودتای 28 مرداد، محاصره‌ی خانه‌ی «محمد صادق» و ابلاغ فرمان محمدرضاپهلوی مبنی بر عزل او از نخست وزیری را برعهده داشت‌. نصیری از اعضا و حامیان فرقه‌ی نعمت اللهی گنابادی بود. رضا علی‌شاه، مقارن پیروزی انقلاب اسلامی با کمک ارتشبد نصیری و ساواک جهنمی چنان رعبی در دل مردم مظلوم بیدخت ایجاد کرده بود که جرأت شکایت از مظالم دراویش گنابادی را نداشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به همکاری‌های رضا علی شاه با دربار و حمایت‌های نصیری رییس ساواک که عضوی از این فرقه بود و ظلم‌هایی که به مردم بیدخت روا داشته شد. قطب فرقه از بیدخت فرار کرده و به تهران آمد. عده‌ای از مردم بیدخت از نامبرده شکایت کردند که مقداری از زمین‌ها و اموالشان را پس گرفتند.

          نصیری 4 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 26 بهمن 1357 توسط دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و اعدام گردید. ولی دوست صمیمی وی یعنی رضا علی‌شاه (قطب فرقه‌ی گنابادی) با وساطت بعضی نیروهای ملی مذهبی به صحنه بازگشت و فعالیت‌های تبلیغی خود را ادامه داد. در دوران محمد رضا پهلوی دراویش نعمت اللهی گنابادی رابطه‌ای بسیار صمیمی با دربار پهلوی داشتند. «صالح علی‌شاه» و فرزندش «رضا علی‌شاه» به قدری مورد محبت طاغوت پهلوی بودند که در بیدخت به دیدن آن‌ها می‌رفت. عکس زیر مربوط به دیدار محمد رضا پهلوی و همسرش با دراویش گنابادی در بیدخت می‌باشد.

          صالح علی‌شاه با رژیم منحوس پهلوی رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت و در اتمام ساختمان مزار سلطانی و آبادانی بیدخت از کمک‌های بی دریغ دربار پهلوی برخوردار بود. به عنوان نمونه در سال 1325ه.ش. به موجب تصویب نامه‌ی هیأت وزیران، املاک موقوفه‌ی فرقه‌ی گنابادی در بیدخت و سراسر کشور از پرداخت حق الثبت و مالیات معاف گردید. استخدام بعضی دراویش گنابادی در وزارت کشور و سازمان اوقاف با توصیه‌ی تیمسار سرتیپ «علی پرورش» و تیمسار «نعمت الله نصیری» رییس ساواک شاه موجب تسهیل دست اندازی سران این فرقه به اموال عمومی و املاک موقوفه گردید. وزرای کشور در انتصاب مسؤولین اجرایی گناباد و بیدخت بی‌مشورت وی اقدام نمی‌کردند. او هر سال در مزار سلطانی مراسم نیایش برای سلامتی شاه و خانواده‌اش برگزار می‌کرد و با ساواک جهنمی همکاری گسترده‌ای داشت که عکس‌های دیدار او با محمد رضا در بیدخت موجود است./BORHAN.IR

 

                     http://adyannews.com/plugins/content/multithumb/images/b.800.600.0.0.1391.2-1.090291-5.png

 

          پی نوشت ها:

          [1]. کیوان در کتاب رازگشا شرح مفصلی از یتیمی، بیچارگی و فقر ملاسلطان و کارگری او در مزارع تریاک و نوکری او برای عمویش و بی سوادی او تا 17 سالگی آورده که خوانندگان محترم می‌توانند به صفحات 190 تا 200 کتب مذکور مراجعه کنند.»

نظرات 10 + ارسال نظر
علایی پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:42

سلام

حکم دراویش به کناره گیری نه تنها از سیاست که از دنیاست. حکومتها می آیند و میروند.
اما درباره رابطه امام با دراویش باید بگویم در زمان ایشان دراویش در انجام مراسم و مجالسشان کاملا آزاد بودند. جناب آقای رضاعلیشاه هم ایشان را به عنوان مرجع تقلید قبول داشتند و توصیه کرده بودند که در مسائل شرعی از ایشان یا دیگر علما تقلید کنید. همچنین ایشان طی نامه ای از عموم دراویش خواستند که در مسائل جنگ از امام بعنوان رهبر مملکت اسلامی تبعیت کنند

هلوع جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:22

اقطاب این سلسله از «شاه نعمت الله ولی» به بعد با لقب شاه خوانده می‌شدند و شاهانه زندگی می‌کردند و در بهره‌کشی از توده‌ی مردم هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند؛ البته از «حسن بصری» تا «شیخ عبدالله یافعی» یعنی اقطاب قبل از شاه نعمت الله ولی، بدون استفاده از لقب شاهی همکار و هم‌دست طاغوت‌های زمان خود بوده‌اند. به طور کلی از اولین قطب این فرقه یعنی حسن بصری تا قطب فعلی که عضو نهضت آزادی است، همکار و هم‌پیمان مستکبرین و طواغیت می‌باشند. حسن بصری خادم و شریک امویان، مروانیان و قاضی القضات «حجاج بن یوسف» بود»»»
این سایت ادیان نیوز چرا اینقدر مزخرف می نویسد؟!!
تمامی ابنا بشر آزاد آفریده شده اند و این نعمتی است که پروردگار نصیب ما کرده چه درویش چه بهایی چه یهودی و چه مشرک بت پرست.
اگر خودمان را جانشین خدا با تمام اختیارات مطلقه بدانیم خوب آنوقت قضیه فرق می کند!

بین الحرمین جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 http://dinpajoohan.ir

سلام انصافا اطلاعات خوبی در مورد این فرقه.... در این پست مشاهده میشه و واقعا با این که طولانیه ادم دوست داره تا آخر مطالعه اش کنه
با مطلبی تحت عنوان باورها و شناخت ها به روزیم خوشحال میشویم اگر از نقد و نظرتان ما را مطلع سازید.

جواد خراسانی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
جویندگان حقیقت از هر مسلک و مرامی که باشند، محترم هستند. مشکل وقتی آغاز می شود که حواشی و زوائد امری، بیش از خود آن موضوع اهمیت و ظهور و بروز پیدا می کند.
مثلا" در علم دین تا وقتی صحبت از عناوین و دفتر و دستک نیست، پژوهش های ژرف و خالص را می توان سراغ گرفت و افراد مهذب و عالم را نشان داد. و زمانی که اسم و عنوان ها مطرح می شود، شروع زوال و اضمحلال و...
در مکاتب عرفانی و فرق متصوفه هم ، وضع از همین قرار است. حضرات نعمت الهی گنابادی از غرق شدگان همین قضیه هستند. معنویت و عرفان در این تشکیلات، گوهر نایابی است.

مواضع حکومت فعلی، غیر از جنبه های سیاسی تمامیت خواهانه اش، در برخورد با فرق متصوفه،چون ارکان اصلی اش را صنف روحانی تشکیل می دهد، شائبه برخوردها و موضوعات صنفی را نیز دارد.

امیرمهدی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:17

سلام
من به دراویش و نوع باورها وعملکردشان فعلاً کاری ندارم.بحث من این است که حکومتی که به یک قوم و یک طایفه امان نامه می دهد و بعد خودش به بدترین و زشت ترین شکل ممکن امان نامه خودش را نقض می کند محکوم به نابودی و سقوط است.از حکومتی که داعیه دینداری و اسلامیت دارد و ماموران وزارت اطلاعاتش شبانه و دزدکی نبش قبر می کنند و جنازه عالم شیعه ، نواده میرزای شیرازی(اعلی الله مقامه) را که صاحب فتوای تاریخی تنباکو است می دزدند چه انتظاری می توان داشت؟
امان نامه آیت الله محمدی گیلانی (علیه من الرحمن ما یستحق) بعنوان حاکم شرع و رئیس دادگاه انقلاب اسلامی سال 1360
http://photos1.blogger.com/blogger/6507/2672/1600/Gonabadi_Ghom2.0.jpg
دراینجا مطالب جامع وجالبی در مورد دراویش گنابادی آورده شده.
http://www.sofiye.net/
خصوصاً این پست که بسیار جذاب و کامل است.
http://www.sofiye.net/کتاب/85-عملکرد-خانقاه-بیدخت-و-روابط-سیاسی-ـ-اجتماعی-آن.html

م. انقطاع یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 19:41

قسمت اول:

متأسفانه دراویش با توجه به مبانی عقیدتی خود، که پیرامون رابطه انسان با خداست، مورد غضب و حسادت حکومت اسلامی واقع شده اند. در این میان دراویش گنابادی که مقید به شریعت هستند، بیشتر از سایر سلاسل مورد قهر و غضب حکومت واقع شده اند. چرا که در حکومت با توجه به مبانی ایدئولوژیک آن، با تحریک بعضی از متنفذین، نوعی حس رقیب پنداری نسبت به دارویش ایجاد شده.

در این میان کم نبوده اند افرادی که بعضا خود نزدیک به حکومت قبلی یا از دستبوسان اعلیحضرت! بوده اند، اما خصومت های شخصی و طایفه ای با دراویش داشته و پس از انقلاب از این فرصت سوء استفاده کرده و با نفوذ خود به تحریک حکومت علیه دراویش پرداخته اند.

از نمونه این افراد می توان به آخوندی به نام مدنی اشاره کرد که پدر وی از دراویش گناباد بوده و خود وی آنطوری که بنده تحقیق کرده‌ام به گواهی سالخوردگان و ریش سفیدان گناباد دست شاه و فرح را می‌بوسیده و بخاطر این موضوع تا مرز خلع لباس هم پیش رفته که با وساطت یکی از روحانیون متنفذ گنابادی از این کار جلوگیری شده. اما وی پس از انقلاب با نفوذ در بدنه قدرت و ارتباط خود با سایر روحانیون متنفذ، با انتشار شب نامه و چاپ کتاب به تحریک حکومت علیه دراویش پرداخته است.

م. انقطاع یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 20:44

قسمت دوم.

منابع و پتانسیل های مختلفی -اعم از مادی و معنوی- در اختیار حکومت است که با توجه به تحریک حکومت، از آنها در مقابله با دراویش استفاده می‌شود. مشخص نیست چه مقدار از بیت المال صرف ایجاد و اداره بنگاه هایی می‌شود که هدف انها بطور خاص مقابله و تخطئه دراویش است.
متأسفانه وقتی پای پول و سیاست به میان می آید، اخلاق و انصاف رنگ می بازد و همه چیز فدای هدف می‌شود.

حقیر در مطالعات خود دریافته ام در برخورد با نحله های اعتقادی و بخصوص دراویش سه قسم کلی از افراد دخیل هستند:
دسته اول کسانی هستند که به دلیل اعتقاد یا باورهای مذهبی -فارغ از درستی یا نادرستی آن- به مقابله با درویشی می‌پردازند. این قسم از افراد در طول تاریخ همواره وجودداشته اند و البته به نسبت دو دسته دیگر بسیار کم هستند.
دسته دوم افرادی هستند که با انگیزه های مادی، گرایش سیاسی یا... عالمانه و عامدانه، جنبه های مثبت درویشی را یکسره نادیده گرفته و اتهاماتی -اغلب نادرست- را متوجه آنها می کنند.
دسته سوم افرادی هستند که به دلیل ناآگاهی یا اعتماد به دسته فوق، از آنها تبعیت کرده و بدون اینکه در مورد صحت گفته های‌آنها تحقیق کنند، آن را می پذیرند. یا چنانچه اقدام به تحقیق هم نمایند، همراه با پیش داوری و به قصد تأیید دانسته های خود است تا یافتن واقعیت و حقیقت

گواه رنگ باختن اخلاق و انصاف در اینگونه مخالفت ها، این است که انوع سفسطه ها و مغالطات در این متون بطور وافر به چشم می خورد و نسبت هایی در مقام تخطئه شرعی دراویش به آنها داده می‌شود که خود شرع آن را روا نمی‌دارد. و نهایت اینکه فرض مشترک اغلب آنها این است که خواننده "نمی داند"

بطور مثال صرفا پانوشت همین مطلب را مورد بررسی قرار می‌دهیم: یتیمی، بیچارگی و فقر تلویحا در مقام ذم و نکوهش موصوف آمده در حالی که برای یک روحانی دیگر همین اوصاف غالبا در مقام تمجید و تحسین بکار می رود. یا نسبت دادن ملاسلطان را فردی بی سواد معرفی می کند. درصورتی که عبارت بی سوادی ملا جمع خود متناقضین و همانند بی‌نمک ملح است. قابل ذکر است که ملاسلطان علیرغم محرومیت در کودکی، بعدا به درجات بالای علمی در زمان خود رسیده. وی از شاگردان زبده ملاهادی سبزواری (اسرار) بوده و از علمای زمان خود اذن اجتهاد دریافت کرده است. انتساب وی به تریاک درحالی بیان می شود که او اولین مجتهدی است که فتوا به حرمت مواد مخدر داده است.

م. انقطاع یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 21:13

قسمت سوم

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو ---- نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

حقیر قصد تمجید یا تأیید عقیده دراویش را ندارم اما مایلم چند نکته ای را در رابطه با متن و غیر آن بیان نمایم:

اول در مورد متن. نگارنده سعی در تیره نشان دادن روابط دراویش با مرحوم آیت ا... خمینی داشته درصورتی که واقعیت خلاف این است. مرحوم آیت ا... خمینی در زمان حیات خود -حداقل بواسطه وجه مشترک خود با اقطاب دراویش یعنی روحانیت با آنها مراوداتی داشته است. ایشان در تفسیر سوره حمد (که با تلاش متعصبین مذهبی آن زمان ناتمام ماند) از یک کتاب تفسیر تألیف ملاسلطان تمجید می کنند. (همان فردی که در این مطلب تلاش شده فردی بی سواد و اهل مخدر معرفی شود) مکتوب این سخنان در روزنامه همشری به چاپ رسیده است. همچنین قطب وقت دراویش یعنی آیت ا... حسین تابنده (رضا علیشاه) با آیت ا... خمینی دیدارهایی داشته اند که اخبار آن در روزنامه ها به چاپ رسیده بود. فرزند آیت ا.. خمینی (سید احمد خمینی) نیز مراوداتی با دراویش تهران داشته است. اوایل انقلاب که دراویش هم از تعصب افراطیون در امان نمانده بودند، حاکم شرع وقت (آیت ا... گیلانی) به دستور آیت ا... خمینی امان نامه ای خطاب به تمام دستگاه های کشور نوشته که البته قبل از صدور به دستور آیت ا... خمینی عنوان "رئیس الفقراء" برای آیت ا... تابنده به آن افزوده شده. برادر آیت ا... تابنده (دکتر نورعلی تابنده) در زمان حیات آیت ا... خمینی در سمت های عالی دولتی از جمله معاونت وزارت و وزارت بوده است.

از سوی دیگر رابطه دراویش با حکومت قبلی نیز گاهی به تیرگی می گراییده است. کما اینکه در زمان محمدرضا شاه پهلوی که نماینده دولت برای کلنگ زنی مدرسه ای به گناباد سفر کرده، قصد داشته کلنگ را با گفتن "با نام نامی شاهنشاه" بر زمین زند که مورد عتاب آیت ا... تابنده واقع شده و ضمن قطع حرف وی، به او دستور می دهد کلنگ را با نام خدا بر زمین بزند. شواهد متعددی موجود است که بزرگان دراویش از دیرباز تا کنون در مقام پاسداشت اعتقادات خود تعارفی با کسی نداشته اند. چه شاه مملکت و چه آیت ا...

م. انقطاع یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 22:00

قسمت چهارم:

در پایان مایلم چند نکته را در اجابت پند خواجه شیراز بیان نمایم:

دراویش در طول تاریخ همواره به خداباوری و صلح و دوستی و عشق و محبت و آرامش و بی آزاری شناخته شده اند. عده ای که چه از منظر مکتب، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فردی همواره در خدمت و محبت به بشر کوشیده اند. برخلاف آنچه امروزه با بودجه بیت المال تبلیغ می‌شود دراویش همیشه گوشه نشین و بیزار از خلق نبوده اند.

مکتب درویشی در گذشته بزرگانی چون مولانا، شمس تبریزی، عطار نیشابوری، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، خواجه عبدا.. انصاری، باباطاهر عریان، سنایی، جامی، غزالی، عین القضات همدانی، بوسعید ابو الخیر، شهاب الدین سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی، شاه نعمت ا... ولی را به جامعه بشریت تحویل داده است.

از متصوفه سرشناس معاصر نیز می‌توان به ملا سلطان گنابادی (مفسر و مجتهد) ، دکتر نورعلی تابنده (حقوقدان و وزیر پیشین دادگستری) و مرحوم دکتر باستانی پاریزی (مورخ و پژوهشگر ادبیات)،‌ مرحوم همایون خرم (موسیقی دان و نوازنده)، پروفسور سید حسن نصر، و ... نام برد.

روا نیست حکومتی که داعیه دین دارد، این گونه خداباوران و جریان های خداجوی را که مورد بی مهری و خشونت و تعرض قرار دهد. براستی اگر درویش مسلمان شیعه در حکومت اسلامی و در کشور خود در امان نباشد، در کجا در امان خواهد بود و حکومتی اسلامی که به شهروند مسلمان خود رحم نکند، به که رحم خواهد کرد؟

در پایان از خوانندکان به دلیل اطاله کلام و تصدیع اوقات پوزش می خواهم.

فقیر چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 15:48

نور.نبوت.ولایت.رشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد