بسم الله الرحمان الرحیم.
می شود، چند هزار نفر و دهها هزار نفر و صدها هزار نفر و یک میلیون نفر و دو میلیون نفر و سه میلیون نفر ... در مراسم تسییع یک نفر حاضر می شوند.
می شود، هنگام تشییع یک فرد از دنیا رفته، سه نفر هستند زیر سه قسمت تابوت را می گیرند و برای قسمت چهارم تابوت، باید بگردند کسی را پیدا کنند.
طبق مجله ی بخارا، http://bukharamag.com/1389.03.853.html ، گوینده ابراهیم تیموری:
«[غلامعباس] آرام در زمستان، در روز ۲۰ دیماه سال ۱۳۶۳، پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان جم تهران، بهواسطه ابتلا به بیماری ذاتالریه فوت کرد. در آن روز برف سنگینی باریده بود. وقتی به اتفاق دو نفر از همکاران سابق وزارت امور خارجه جنازه او را برای دفن به بهشت زهرا بردیم، برای آنکه چهار گوشه تابوت جنازه او را از غسالخانه تا قبرش ببریم و به خاک بسپاریم یک نفر کم داشتیم و ناچار مستخدمه او به ما کمک نمود و او را دفن کردیم. در حالی که وقتی هنوز قبای وزارت بر تن داشت و بهواسطه عارضه قلبی در یکی از بیمارستانها بستری شد، کارمندان وزارت امور خارجه و غیر آنها همه بهاصطلاح سر و دست میشکستند و از یکدیگر سبقت میگرفتند تا هرچه زودتر خود را به بیمارستان برسانند و در دفترچهای که در آنجا گذارده بود مطالب تملقآمیز خود را بنویسند. فاعتبروا یا اولیالابصار.
دو سه روز بعد از فوت او مجلس یادبودی در خانهاش ترتیب داده شد که عدهای از دوستان و آشنایانش در آن شرکت کردند و به ذکر محامد و محاسنش پرداختند و یاد خیری از او نمودند. روانش شاد.»
می شود، فردی فوت کند و مخارج کن و دفن برای خود باقی نگذاشته باشد.
ویکیپدیای فارسی، مدخل محمدناصر صفا، http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%B5%D9%81%D8%A7 :
دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در نوشتههای خویش، ضمن اشاره به زندگی محقر و فقیرانه شاهزاده ظهیرالسلطان در کرمان و شرحی در این مورد، به عاقبت وی چنین اشاره کرده است:
دکتر حبیب الله رشیدفرّخی، که پزشک ِ معالج ِ وی بود، به یکی از شیخیه [۴] تلفن زد و گفت : بنی عمّ = [پسر عموی] شما، در بیمارستان مُرده و کسی نیست او را جمع کند!، کمکی بکنید...، جواب شنید : ما بیست هزار از این نوع بنی عمّها داریم!؟..."
ناچار به شهرداری ِکرمان تلفن زدند که : «شاهزاده صفا- ظهیرالسلطان - فوت کرده و مخارج ِ کفن و دفن ندارد!..»
«صدر میرحسینی» که در آن موقع شهردار ِ کرمان بود، در جواب گفته بود :
"شهرداری، طبق ِ تبصرهٔ فلان ِ مادّهٔ فلان ِ آئین نامهٔ خدمات شهری، بودجهٔ خاصّی برای کفن و دفن ِ افراد ِ ولگرد و معتاد و گدا و.... دارد و خلاصه شهرداری، میتواند هر بینوائی را خاک کند به جز یک شاهزاده را....!؟...، آن هم تازه شاهزادهای که نوهٔ مظفرالدین شاهی است که خود ادعای ِ شیخی بودن داشت!!...
ناچار «دکتر رشیدفرّخی» مجبور شد که خود دست به جیب شود و پول ِ کفن ِ «شازده» را بپردازد! (دست مریزاد به دکتر!، کار را که کرد؟ آن که تمام کرد!؟) یک صوفی ِ گنابادی هم که آشنا بود، خبر شد و رفت و جسد را برداشت . «درویش محمّد غسّال» [۵] را برای شستشو آگاه کردند...
صبح ِ تدفین، صبحی سرد و برفی بود و هیچکس جنازه را مشایعت نکرد، فقط «سرهنگ سعیدی کاخکی» که خود از دراویش ِ گنابادی ِ کرمان بود، به همراه ِ قبرکنها بر جنازه نماز خواند. بعدها همین سرهنگ کاخکی، مرگ ِاین درویش صفی علیشاهی (محمد ناصر خان) را به «تیمسار آق اولی» رئیس ِ هیئت امنای ِ خانقاه ِ صفی علیشاهی ِ تهران نوشت و تیمسار، مبلغ ِ صدتومان فرستاد تا صورت ِ قبرش را بستند و سنگ قبری برآن نهادند :
تن ِ تو بی کفن و چرخ را قبا زاطلس
سر ِ تو بی کُله و چرخ را ز خور دیهیم
من =باستانی پاریزی قامت ِ رشید ِ این پیرشاهزاده را، خوب به خاطر دارم که عصایش را روی ِ شانه اش مینهاد و در بازار ِ کرمان قدم میزد و هیچکس از درونش خبر نداشت :
آن که حریر و خز نمود، از سر ِ ناز بر تنش
چهرهٔ او زخاک بین، قامتش از کفن نگر
در کرمان ِ دورافتاده، هیچ خاطرهای از این شاهزادهٔ هنرمند نمانده، مگر تابلوهائی که جسته و گریخته، در خانهٔ این و آن به دیوارها کوفته شده و امضای ِ"محمدناصر ِصفا" دارد. تنها طبیعت ِ کرمان بود که با کفن ِ سفید ِ برف، از جنازهٔ شازده تشییع کرد....»»
سلام
حدا روح همه ی رفتگان را ببخشاید و بیامرزد.
http://www.yasinmedia.com/download-islamic-books/62---islamic-books/374-islamic-books-quran.html
مجموعه 28 کتاب با موضوع قرآن کریم (ترجمه قرآن ، تفسیر المیزان و تفسیر نمونه و ...)
سلام،
قدیمیا می گفتند: سنگی بر گوری. یعنی یکی از دلایل بچه دار شدن، همین بوده.
حالا هر کی بمیره و کسی نباشه برای کفن و دفنش شهرداری زحمتش را می کشه و جنازه ی روی زمین مانده را با آداب کامل دفن می کند.
سلام
کتاب خاطرات سال ۶۸ آقای هاشمی رو شروع کردم
اونجا عنوان شده که ۹۵٪ آرا ماخوذه در تایید رفراندوم قانون اساسی سال ۶۸ بوده
سلام جناب محمدی کتابی در حدود 6 سال پیش دست یکی از دوستان دیدم که گفت سریع از تو کتابفروشی ها جمعش کرده اند یادم نیست اسمش چی بود ولی نقش 4 روحانی که اسم سه تای اونها یادم مونده بود در سقوط دولت دکتر مصدق مورد نقد و بررسی قرار داده بود البته با سند و مدرک که اون سه تا عبارت بودن از آیت الله العظمی بروجردی - سید مجتبی نواب صفوی - آیت الله کاشانی و ؟.
فضایی درست شده که آدم می ترسد هر نوع کامنتی اینجا بگذارد...
سلام درود بر شما...
وب پر محتوایی دارید..مطالبتان را مرور کردم...
شما رو با کمال افتخار لینک کردم...مایل بودید بنده رو هم بنام (وبلاگ خبری بنت) لینک فرمایید...
یزدان نگهدارتان