بسم الله الرحمان الرحیم.
عیناً از http://www.daralsadegh.com/falsafe/220-ayatollah-safi-golpayegani2 نقل می کنم:
«آیت الله العظمی بروجردی زمانی که ساکن بروجرد بودند روزی کتاب مثنوی را باز کردند و شروع کردند به خواندن مثنوی، ناگهان از سمت چپ ایشان (نمی دانم شاید از سمت راست) ندایی به گوش ایشان رسید که می گفت «راه را گم کرده است» آقای بروجردی پس از شنیدن این ندا کتاب مثنوی را می بندد و کنار می گذارد و دیگر سراغ آن نمی رود.
این داستان را آیت الله العظمی صافی بدون واسطه از آیت الله العظمی بروجردی نقل کردند.
آیت الله العظمی صافی فرمودند: در زمان مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی یک روز بنده در محضر ایشان بودم که تعدادی از اساتید دانشگاه آمدند نزد ایشان، از جمله یکی از اساتید بود که کتاب اسفار ملاصدرا را ترجمه کرده بود. در این جلسه از این مترجم ذی به میان آمده آقای بروجردی رو کردند به آن مترجم و به عنوان استفهام انکاری فرمودند:
«حالا شما خیال کردید کتاب اسفار را ترجمه کردید کار خوبی کردید ؟!»
آقای بروجردی علامه ی طباطبایی را از تدریس فلسفه منع کردند.
آقای خمینی فرمودند: «اگر من هم به جای آقای بروجردی بودم همین کار را می کردم.»»
پایان نقل از وبسایت دارالصادق.
نویسنده ی وبلاگ:
ــ مولوی که راه را ــ طبق ندا، که ندا هم حتماً الاهی بوده ــ گم کرده. علامه طباطبائی که باید از تدریس فلسفه منع می شده. ترجمه ی اسفار ملاصدرا که کار خوبی نبوده. پس باید تمرکز بر تدریس کفایة الاصول و مکاسب و رسائل و جواهر الکلام و اصول کافی و تهذیب الاحکام و استبصار و من لا یحضره الفقیه می بوده؟ آره؟
ــ درباره ی منع آقای طباطبائی از تدریس فلسفه، گفته اند:
« آقای خمینی فرمودند: «اگر من هم به جای آقای بروجردی بودم همین کار را می کردم.»»
بنده نمی دانم آقای خمینی چنین مطلبی فرموده یا نه. در http://milani-hasan.blogfa.com/post/64 ، گفته اند:
«رواج فلسفه امروز ما نتیجه کوشش های صاحب کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة و المیزان، و شاگردان ایشان، و انجمن فلسفه شاه، و همکاری های همسر شاه با جاسوس فرانسوی هانری کربن است که همه اینها مربوط به دوره قبل از انقلاب است، نه کسی که تصریح دارد: اگر من هم به جای آقای بروجردی (که درس فلسفه آقای طباطبایی در قم را تعطیل کردند!) بودم مانند ایشان عمل می کردم!»
نمی دانم جملات فوق از حجت الاسلام آقای حسن میلانی است یا نه.
توجه کنید. برای زدن بر سر فلسفه، می گویند رواج فلسفه ی امروز ما، نتیجه ی کوششهای انجمن فلسفه ی شاه و همکاریهای همسر شاه با جاسوس فرانسوی هانری کربن و کوششهای صاحب کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة و المیزان و شاگردان ایشان است.
قبل از جملات فوق، از کسی (= رسول جعفریان؟) نقل کرده اند:
«چون ایام دهه فجر است و سالروز انقلاب اسلامی است، سزاوار است از کسی که به ما حق حیات داد و این جلسات همه به برکت مجاهدات آن عالم ربانی منعقد می شود یعنی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی و رهبر فقیدمان یاد کنیم که اگر مجاهدات و بینش عمیق ایشان نسبت به فلسفه و عرفان نبود، معلوم نبود که امروز ما مجاز باشیم بنشینیم تاریخ فلسفه و عرفان بگوییم.»
و برای این که ــ مثلاً ــ ثابت کنند رواج فلسفه و عرفان آنچنان ربط ندارد به آقای خمینی، گفته اند رواج فلسفه ی امروز ما حاصل کوششهای انجمن فلسفه ی شاه و ... بوده، و نه «کسی که تصریح دارد: اگر من هم به جای آقای بروجردی (که درس فلسفه آقای طباطبایی در قم را تعطیل کردند!) بودم مانند ایشان عمل می کردم!». که ظاهراً فرد تصریح کننده ی اخیر، یعنی آقای خمینی.
خُب. فلسفه مخالف دارد و موافق دارد. فقه مخالف دارد و موافق دارد. عرفان مخالف دارد و موافق دارد. اما این که فرضاً بنده بیایم بگویم فقه امروز ما حاصل کوششهای شصت ساله ی اخیر است، این یعنی چی؟
سلام
ببینید این حرفها و نقل قولها را واقعاً نمی شود خارج از این که چه کسی گفته و چه زمانی و برای چه نوع بهره برداریی گفته ؟ بررسی کرد .
شعور آدمیزاد را تعطیل می کنند .
چند روز پیش پسرک کتابی که اسمش فلسفه داشت دیده دست من می گوید : مامان معلم دینی مان گفته هر کس فلسفه را بعد از لیسانس(بیشتر از لیسانس) بخواند کافر می شود . نجس می شود.
چه کار باید کرد با این آموزشها ؟
به نام خدا
با سلام
خود آقای خمینی مدرس فصوص و اسفار و منظومه بود و از ترس مقدسین تعطیل کرد.جریان آب خوردن مرحوم حاج آقا مصطفی از کوزه و دعوی آب کشیدن آن چون پسر مدرس فلسفه است که خاطرتان هست؟ خاطره جالبی را هم مرحوم آسید جلال آشتیانی نقل کرده اند.منظور آقای خمینی(با برداشت من از مصاحبه های کتاب پا به پای آفتاب_ چهار جلد نشرپنجره{توصیه به شما که به ایشان نظری داری برای مطالعه اش}_ و خاطرات مرحوم منتظری ) این بود که اسفارخوانی و فلسفه نباید بیش از حد رواج بگیرد(حدش؟) و خطرناک است.از نظر ایشان معنی نداشت که تعداد زیادی طلبه به چنین اموری وارد شوند.الله اعلم.چه دردسر می دهم؟ شما جریان صحبت رد و بدل شده میان مرحوم بروجردی و صاحب بدایة! را که علی الظاهر به رفع مشکل انجامید را هم ببین.ایضا فقره مربوطه در خاطرات مرحوم منتظری.البته دعوای متشرعه با این امور انتها نداشته و ندارد.آقای صافی هم گویا شدیدا مخالف مولوی است.گروهی این گروهی آن پسندند.ایضا در باب مولوی استفتایی از مراجع تقلید شده بود که در سایتی گویا با نام مرجعیت شیعه آمده که شاید بازیابی آن برای اهل دقتی چون شما خالی از لطف و فایده نباشد.طیف گوناگون جوابهای علما جالب بود. و طبق عادت جواب مرحوم منتظری متقن.رحمه الله.
الگوی مادیدگاههای متحجرانه وواپسگرایانه ی صافی گلپایگانی نیست . هرکس رساله دادنه پیغمبرشده است نه امام معصوم . بلکه یک ریاستی برای خودش تشکیل داده که موجب سختی دنیاوآخرتش شده وتکالیف اش راسنگین ترکرده است . همان کاری که بعدازاینکه خامنه ای که حجة الاسلام خوانده میشد یکدفعه آیت الله شد وبعدهم عظمی وتولیداجوبة الاستفتاء!! کسانی که درقم وبعضاشهرستان هادرس خارج می گفتند دیدند این تادیروز حجة الاسلام رساله اجوبة الاستفتادارشد آنهاهم فکرکردند مگرماچه کم داریم ورساله دادند . حضرت صافی هم یکی ازهمین گرفتارشدگان دراین چشم وهم چشمی . ضمن اینکه ایشان خودرابرامررساله محق ترمی دید چون دامادمحمدرضاالگلپایگانی ره بود ! ! ! الگوی ما آیت الله العظمی سیدعلی قاضی طباطبایی تبریزی است که فرمودند : " درهیچ حال مستغنی ازمثنوی معنوی نیستیم " . گویند : " حضرت امیرع به حسن بصری معترض شدچراباقیمانده آب وضویت رابرزمین ریختی وپای آن درخت نریختی ؟ حسن [ بصری نادان حمق ] گفت : علی ! تواینهمه خون ریختی اسراف نکردی من یک جرعه آب ریختم شداسراف ؟ حضرت فرمودند:چرانرفتی کمک آنان که خونشان راریختم ؟ حسن گفت : بخداقسم که آمدم بروم ولی همین که شمشیررابرداشتم ندایی ازآسمان آمدکه : قاتل ومقتول ، هردودرآتش اند ! حضرت فرمودند" بیچاره آن ندای برادرت شیطان بود . حال آقای بروجردی هم همه مکاشفاتش که رحمانی نبوده - مکاشفات شیطانی هم داشته است . الگو ، ولی ای است که راه راطی کرده باشدنه هنوزگرفتاروهمیات وشک باشد . درجامعیت قاضی کبیر رض احدی نیست.
چشمهایمان روشن !
مکاشفات رحمانی کم بود
مکاشفات شیطانی هم به بازار آمد .
سلام. دو نکته: (1) گویا برای خود آقای خمینی هم همین محدودیت در نجف بوده. (2) من شنیده یا خوانده بودم که مرحوم طباطبایی درس تفسیر قرآن هم که برقرار کرده بود، بروجردی شهریه اش را قطع کرده بود.
اینها همة همت شان همان فقه است. بقیه معارف را پوچ و اگر روی شان زیاد شود، باطل و ای بسا حرام میدانند!!!
زورشان برسد، همة دانشگاهها را هم حوزه میکنند.
شما چرا این قدر از اینها انتظار دارید؟!
سلام
نقل کلام آیت الله صافی گلپایگانی که ظاهراً مخالف فلسفه هستند برای مخالفان فلسفه نمی تواند دست آویز محکمی باشد در بطلان فلسفه و روش مرحوم علامه.اگر جویای حقیقت هستیم باید مرد میدان حقیقت باشیم و همه حقیقت را بجوییم نه اینکه حقیقت را تا جایی دنبال کنیم که به نفع ما و موید باورها و منافع ما باشد. همین یک نکته برای اثبات نادرستی مسیر و عقاید مخالفان فلسفه کافی است.کسی که ملتزم و پایبند حقیقت است هرگز به خود اجازه تحریف حقیقت را آن هم به هر قیمتی نمی دهد.(کامنت بعدی من حقانیت حضرات مکتب تفکیک و مخالفان فلسفه را بخوبی نشان می دهد!همان برخوردی که با آیت الله بروجردی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی(رحمت الله علیهما)کردند و ایشان را مجبور به بعضی حرفها وکارها کردند همان برخورد را با آقای سیستانی (حفظه الله)هم کردند و این از شدت حقانیت و اعتقاد به درستی عقایدشان است!)
1- آیت الله بروجردی و فلسفه
http://broujerdi.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1552&Itemid=95
آیت الله حق شناس (رضوان الله علیه ) : زنهارِآیت الله بروجردی از ورود مباحث فلسفی در اصول و فقه ، در حالی بود که ایشان خود علاقمند به علوم عقلی و صاحبنظر در فلسفه بود.
در مباحث اصول فقه، به مناسبت بحث از اوامر، موضوع طلب و اراده که موضوعی کاملاً فلسفی است مطرح گردیده و معمولاً به دلیل پیچیدگی فوقالعادة این بحث، بسیاری از عالمان اصولی آنرا به اجمال گذراندهاند. خصوصاً که ارتباط مستقیمی نیز با مباحث اعتباری اصول ندارد. آخوند خراسانی نیز در کفایة الاصول ، پس از بحث مختصری از این موضوع از ادامه آن سرباز میزند و میگوید: «قلم که به اینجا رسید سر بشکست»
آیت الله حقشناس به یاد میآورد که آیت الله بروجردی در درس اصول با اشاره به سخن مرحوم آخوند خراسانی ، که استادش بود اظهار داشت: « گویا سر قلم استاد بسیار نازک بوده که زود شکسته است» کنایه از این که استدلالهای مرحوم آخوند در این بحث که موضوعی فلسفی است از قوّت لازم برخوردار نیست. و پس از آن خود با مهارت هر چه تمامتر به بحث از این موضوع پیچیده فلسفی پرداخت و حقّ مطلب را ادا نمود. هر چند به گفته استاد ، به نقل از آیت الله بروجردی ، مرحوم آخوند نیز خود تحصیلکرده فلسفه و در محضر بزرگانی چون حکیم میرزاابوالحسن جلوه شاگردی کرده بود. همچنین بر خلاف پارهای نقل قولها که شهرت نیز یافته است ، آیت الله بروجردی بر تعلیم و آموزش فلسفه تأکید داشت ، امّا در عین حال به جدّ از عمومی کردن و بازاری شدن آن پرهیز میداد و معتقد بود که برخی از استعدادها و اذهان ساده ، آمادگی مباحث پیچیده فلسفی را ندارند و همین موجب سوء برداشت و بدفهمی میگردد. از این رو سفارش میکرد تا دروس فلسفه ، بصورت خصوصی و برای افراد مستعدّ برگزار گردد. چنانکه وقتی آیت الله حقشناس در حوزه علمیه قم به تدریس اشارات میپردازد ، آیت الله بروجردی بدون آنکه او را منع نماید فقط توصیه کرد: «برای آنکه افراد متفرّقه که استعداد آنها ارزیابی نشده در درس حاضر نشوند ، محلّ درس را ثابت قرار نداده و هر چند وقت یکبار آن را تغییر دهید.»
آقای حقشناس نیز در عمل به توصیه استاد گاه در فیضیه و گاه در مسجد عشقعلی و... تدریس میکرد ، و فقط افراد ثابت درس ، از محلّ آن آگاه میشدند. و در نهایت نیز با تذکر امام خمینی که گفته بودند :« گویا برخی افراد که آمادگی علمی لازم را ندارند در درس شما شرکت می کنند پس بهتر است آن را تعطیل کنید.» آن درس پایان می یابد.
متأسفانه گاه برخی حکایاتی از این دست ، بهانه ای برای مخالف قلمداد کردن این بزرگان ، با فلسفه و یا عرفان قرار می گیرد ، در حالیکه باید به ملاک و علتِ نهی و مخالفت موردی این بزرگواران توجه کرد وهرگز نباید از آن اطلاق گیری نمود و یکسره به نفی این علوم که به تعبیر استاد حق شناس ، به اعتبار موضوعشان در زمره اشرفِ علوم اند ، پرداخت.
استاد از آیت الله بروجردی نقل می کرد که ایشان در اوایل طلبگی آنچنان به مثنوی علاقمند و مشغول گردید که در تحصیلاتشان اختلال ایجاد شده بود تا اینکه روزی هاتفی غیبی را شنید که اورا چنین ندا داد : « خطا کردی » و با تکرار دوباره این صدای غیبی ، ایشان به درس و بحث بازگشت و بدین سان با هدایت الهی از راهی که می توانست آینده دیگری برای آن بزرگوار رقم بزند بازداشته شد .
روشن است که مناط و علت این موضوع در خود این حکایت نهفته است وچنانکه استاد خود نیز مکرر بیان می کرد ، در آن زمان آیت الله بروجردی به دلیل اشتغال تامّ به مثنوی از وظیفه اصلی خود که تحصیل بود بازمی ماند. بنابر این هرگز نمی توان از این نقل و یا حکایتهای مشابه ، نادرستی کتابی همچون مثنوی را نتیجه گرفت ، کتابی که برخی بزرگان آن را بسان تقسیر آیات قرآن کریم دانسته و لذا از آن به « تفسیر ملاّ جلال » تعبیر می کردند.
2-آیت الله بروجردی و تدریس فلسفه
http://broujerdi.org/content/view/225/68/
3- آیت الله العظمی بروجردی مخفیانه در درس اسفارش حاضر می شد!
http://www.khabaronline.ir/detail/164554/
4-خاطره ای قابل تامل از علامه طباطبائی در موردعلم فلسفه درحوزه
http://imso.ir/ModuleDefinitions/NewsArticles/ViewArticle.aspx?ArticleId=664
5- نسبت فلسفه و دین
http://www.khabaronline.ir/news-60646.aspx
1-علامه کشمیری (رحمه الله) نقل کرده اند که در نجف بسیار تحت فشار بودیم.آنهائی که مشرب فقهی داشتند وقتی زن و بچه شان بیماری سخت و لاعلاج می گرفتند نزد استادمان جناب قاضی می آمدند وبرای شفای زن وبچه شان دستور وذکر می گرفتند.وقتی زن وبچه شان شفا می گرفتند می رفتند و پشت سر آقای قاضی صفحه می گذاشتند و از ایشا ن بدگویی می کردند.
.علامه سید عباس حسینی کاشانی شاگرد حضرت علامه جناب آقا سید علی قاضی طباطبائی تبریزی (رضوان الله علیهما) نقل کرده اند که در محضر استادمان نشسته بودیم یکی از همانهایی که مشرب فقهی داشت آمد وجلوی آقای قاضی نشست.گفت همسر من بشدت مریض و در حال احتضار است.شما دعا کنید تا شفا پیدا کند.اگر او بمیرد من هم که دلبسته وعاشق او هستم خواهم مرد.آقای قاضی چشمانشان را بستند ودعایی خواندند.اشک از گوشه چشمانشان سرازیر شد.بعد چشمشان را باز کردند وفرمودند بفرمائید بروید کار شما درست شد.آن مرد فقیه می گوید به منزل بازگشتم وهمسرم را خوشحال وخندان وسلامت دیدم.گفتم خانم شما را چه شد؟گفت : من مردم.روح مرا از جنازه ام خارج کردند و به آسمان بردند.در آسمان چهارم بودم که ملائکه ندا دادند دست نگه دارد.اورا بازگردانید.یکی از محترمین درخواست کرده اند که ایشان بازگردد!.
آیت الله شیخ حسنعلی نجابت شیرازی (رضوان الله علیه) که بارها وبارها به شهادت اهل شیراز و کربلا دیده شده بود که در یک روز خاص (مثلاً عاشورا) نماز ظهرش را در شیراز ونماز عصرش را در کربلا خوانده است نقل کرده است که در قبرستان وادی السلام نجف بر مزار استادمان حضرت آقای قاضی رفتیم وسلام کردیم.آقای قاضی از قبر بیرون آمدند وجواب سلام ما را دادند ودر دستان ما گلاب ریختند.فرمودند از خدا خواسته ام در برزخ جسمم در اختیار خودم باشد.
پناه می بریم به خدا از جهالت .
کسی که با دم مسیحائیش مرده را زنده می کرد.کسی که بر قله توحید ایستاده بود در مذهب حضرات تفکیک (معاذالله) نجس ، کافر ، صوفی ،لامذهب و مرتد نام داشت.
2-برخی میخواهند نجف را حوزهای خشک و مخالف با علوم عقلی و عرفانی معرفی کنند
گفتگویی با آیت الله سیستانی
http://www.rahesabz.net/story/45478/
3-فشار حوزه نجف و مشهد بر آیت الله سیستانی برای فاصله گرفتن از فصوص ابن عربی
http://www.rahesabz.net/story/46940/
http://www.sistani.org/index.php?p=583398&id=443
چون ممکن است برخی دوستان هیلتر شکن نداشته باشند متن کامل را می آورم:
برخی میخواهند نجف را حوزهای خشک و مخالف با علوم عقلی و عرفانی معرفی کنند
گفتگویی با آیت الله سیستانی
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ «حجتالاسلام والمسلمین حسن رمضانی» از استادان عرفان حوزه علمیه قم در سفری به نجف، با حضرت آیتالله سیستانی از مراجع تقلید دیدار کرد که طی آن دیدار مسائل مهمی درباره عرفان اسلامی مطرح شد.
مشروح این گفتوگو که از سوی بیت آیتالله سیستانی قرائت و تأیید شده است تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
* برخورد آیتالله سیستانی با مدرّس «فصوص الحکم» بسیار جالب بود
حجتالاسلام رمضانی در ابتدای این گفتوگو بیان داشت: خداوند تبارک و تعالی توفیق داد به عتبات عالیات تشرف پیدا کردم و امام امیرالمومنین علی علیه السلام و اولاد طاهرین آن حضرت (امام حسین بن علی، امام کاظم، امام جواد، امام هادی، امام عسکری و ابا الفضل العباس) سلام الله علیهم و همچنین سرداب مقدس را زیارت کنیم. وی افزود: توسط حجتالاسلام والمسلمین سید صادق تبریزی که در بحثها و درسهای ما در ایران شرکت میکرد و هم اکنون مشغول تدریس علوم عقلی در نجف است، رابطه نزدیکی با بیت حضرت آیتالله سیستانی دارد؛ مقدمات دیدار با معظمله هماهنگ شد.
حجتالاسلام رمضانی گفت: دیدار بسیار به یادماندنی و مفیدی بود. آن دوست عزیز (حجت الاسلام سید صادق تبریزی)، ما را به جناب آقای سیستانی به عنوان کسی که در حوزه علمیه قم به تدریس علوم عقلی و عرفانی و کتابهای «اسفار»، «اشارات» و مخصوصاً کتاب «فصوص الحکم» اشتغال دارد، معرفی کرد.
استاد عرفان حوزه علمیه ادامه داد: این که عرض میکنم «مخصوصا کتاب فصوص الحکم» به خاطر حساسیتی است که روی این کتاب وجود دارد. متاسفانه در همین حوزه علمیه قم، کتاب «فصوص الحکم»، از منظر خیلی از افراد و حضرات، از جمله کتب ضاله و بد نام است. چون مولفش «محییالدین ابن عربی» است که وحدت وجودی و متهم به کفر و زندقه است. لذا وقتی که پیش خیلی از این آقایان، از «فصوص» نام برده میشود عکس العمل منفی از خود نشان میدهند؛ اما برخورد حضرت آیت الله سیستانی با شنیدن این که من، از کسانی هستم که در حوزه علمیه قم کتاب «فصوص» را تدریس میکنم بسیار دلنشین و جالب بود.
استاد رمضانی ادامه داد: جهت مهم قضیه که بسیارجالب توجه هست، عنوان مدرس علوم عقلی و عرفانی بودن، مخصوصاً تدریس کتاب «فصوص الحکم» است. وگرنه شخص که مطرح نیست و اصلاً تصورش هم نباید به ذهن کسی بیاید.
وی گفت: بعد از اینکه خدمت ایشان معرفی شدیم، آغاز سخن اینگونه بود که فرمودند: شما خودتان، عرفان را پیش چه کسی خواندهاید؟ عرض کردم: خدمت حضرت آیت الله علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی)
ایشان همینکه نام حضرت آیت الله حسن زاده آملی را شنیدند، با حالت خاصی فوری از من پرسیدند: حال ایشان چه طور است؟ برای من نقل کردند که حالشان خوب نیست، مریض هستند، کسالت دارند و از ما درخواست دعا کرده بودند و ما هم برای سلامتی و بهبودی ایشان دعا کردیم.
عرض کردم: بحمدالله تعالی حال عمومی ایشان خوب است. فقط آنچه که هست عوارض دوران کهنسالی است که آن را هم نمیشود کاری کرد.
* برخی میخواهند نجف را حوزهای خشک و مخالف با علوم عقلی و عرفانی معرفی کنند
حجتالاسلام رمضانی گفت: آیت الله سیستانی از فرزندان من که همراهم بودند پرسیدند شما دانشجو هستید یا طلبه؟ و یکی از آنها جواب داد: من دانشجو هستم اما نیتم این هست که بیایم حوزه و از دروس حوزوی و معارف حوزوی نیز بهره بگیرم. ایشان فرمودند: رشته دانشگاهی شما چیست که میخواهید به حوزه بیاید؟
گفت: فیزیک هستهای
آیت الله سیستانی گفت: بر حسب ظاهر، رشته دانشگاهی شما با دروس حوزوی همخوانی ندارد. مثلا اگر کسی حقوق بخواند، علوم انسانی و ادبیات فارسی و رشتههای این چنینی بخواند، با علوم حوزوی تقارن و تناسب دارند اما رشته فیزیک هستهای به حسب ظاهر تناسبی ندارد.
استاد رمضانی ادامه داد: من خواستم جوابی بدهم که بحمدالله خود ایشان شروع کرده و گفتند: البته حوزههای قدیم بر خلاف حوزوههای فعلی همه گونه علوم را در خود جای داده بود. از طبیعیات گرفته تا ریاضیات، الهیات، فلکیات، نجوم، عرفان و دیگر شعب علوم. همه اینها در حوزههای ما بود و الان هم جسته و گریخته هست. علامه طباطبایی یک شخصیت فیلسوف و عارف در این جا تربیت شد، در نجف رشد نمود. مرحوم سید علی آقای قاضی، اینجا بود و آنگاه گفتند: من نمیدانم چه انگیزهای در کار است و بعضیها چه هدفی را دنبال میکنند که نجف را مشوه و حوزهای خشک و مطلقا مخالف با اینگونه علوم جلوه دهند. نه خیر، همه اینها در نجف بود. نجف را تک بعدی جلوه دادن و آن را تک محوری معرفی کردن، کار درستی نیست.
رمضانی در ادامه افزود: با این سخنان، شوق و شعف زایدالوصفی به من دست داد و عرض کردم: برای من بسیار دلنشین و شیرین و جالب هست که از زبان شما این سخنان را میشنوم و خدا را شکر میکنم که مرجعیت اعلی دینی در نجف در اختیار شخصیتی چون شما قرار گرفته که با دید باز به قضایا نگاه میکنید و تعصبی که در برخی افراد دیده میشود بحمدالله تعالی در شما نیست. ایشان فرمودند: البته شخص که مطرح نیست.
عرض کردم: بله نیست و نباید باشد، جای توقعش هم نیست، من فقط میخواهم این را عرض کنم: تصدی مرجعیت توسط کسی که با دید باز به قضایا نگاه میکند یک امر مبارک و یک نقطه عطف در تاریخ حوزها است و آثار و برکات بسیار فراوانی برآن مترتب میشود و نیز ازبروز بسیاری از شبهات و مشکلات، جلوگیری میکند و یا اگر مشکلی و شبههای به وجود آمده باشد همه را میشوید و میزداید؛ اما بر عکس، اگر تصدی مرجعیت توسط کسی صورت بگیرد که اطلاعات و جامعیت لازم را نداشته باشد و با بدبینی و بدگمانی به اینگونه امور نگاه کند، تا تاریخ، تاریخ است و آن شخصیت به عنوان یک شخصیت تأثیر گذار در حوزهها مطرح است؛ عوارض و مشکلاتی را به وجود میآورد که به آسانی نمی توان آنها رابرطرف کرد. لذا باید خدا را شکر کنیم که در نجف، شما در راس مرجعیت قرار دارید. ایشان فرمودند: ما از نام و اسم به اسم مصدر اکتفا کرده ایم نه مصدر!
وی در توضیح عبارت آیت الله سیستانی گفت: در اینجا لازم است من جمله ایشان را قدری توضیح بدهم تا نکتهای که ایشان در این جمله فرمودند برای خوانندگان روشن شود. در مصدر، کار همراه با فاعل و گاهی مفعول مطرح است. مثلاً وقتی میگوییم: پاک کردن، تمیز کردن، خوردن، در این مثالها، فاعلی باید مطرح شود تا آنها را رقم بزند؛ اما اسم مصدر چون حاصل کار است به این کار ندارد که چه کسی کار را انجام داده است، مثلا وقتی میگوییم: پاکی و تمیزی، به حاصل کار توجه داریم، حالا فاعل کار چه کسی است مورد توجه نیست. از این رو، چون من گفتم بحمدالله تعالی شخصیتی چون شما متصدی مرجعیت اعلی دینی در نجف است، محتمل بود که شاید من خواسته باشم نامی، اسمی و رسمی از ایشان مطرح کرده باشم، لذا آن جمله را فرمودند و مرادشان این بود که ما به حاصل کار و برکات و خیراتی که در نهایت بر آن مترتب میشود توجه داریم خواه به نام ما تمام شود یا به نام دیگری، ما به اینها نظر و توجهی نداریم.
* اطلاعاتم نسبت به عرفان و تصوف؛ خوب، جامع و کامل است
حجتالاسلام رمضانی گفت: بعد ایشان این جمله را اضافه کردند: من بحمدالله تعالی اطلاعاتم نسبت به عرفان و تصوف خوب، جامع و کامل است، و از نظر جناب سید حیدر آملی در مقدمه جامع الاسرار یا در مقدمه شرحش بر فصوص که به پیوند بین تشیع و تصوف قایل است کاملا مطلع هستم.
استاد عرفان حوزه علمیه افزود: البته صرف اطلاع نبود، چون ایشان وقتی فرمودند مطلع هستم، گرچه صریحاً نگفتند مطلب سید حیدر را قبول دارم یا ندارم، اما طوری آن سخن را گفتند که کاملاً استنباط میشد ایشان به این باور رسیدهاند که بین تشیع و تصوف حقیقی ـ نه تصوف منحرف از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ـ پیوند برقرار است.
وی در توضیح این مطلب، گفت: در میان فرقههایی که وجود دارند تنها دو فرقه هست که به ضرورت وجود انسانی الهی و ملکوتی با اوصافی فوقالعاده که برتر از دیگران است و کسی به گرد او نمیرسد معتقدند. یکی جامعه تشیع است که امامت را دارد و ازاین رو به طایفه امامیه مشهور است و دیگری متصوفه است که به انسان کامل اعتقاد دارند و از او با عنوان «قطب الاقطاب» یاد میکنند که مظهر اتم اسماء و صفات الهی و در رأس همه و دارای تصرفات ملکی وملکوتی و ولایت تشریعی وتکوینی است، این امر از نزدیکی این دو طایفه با هم و جدا نبودن از هم حکایت دارد. امامت شیعه کاملا با انسان کامل تصوف تطابق دارد و حضرت استاد علامه حسن زاده آملی میفرمودند: ما وقتی عرفان نظری میخواندیم و به نظریه انسان کامل - که توسط محیی الدین ابن عربی و شاگردانش مطرح شده - رسیدیم شوق و شعف فوق العادهای بر من حاکم شد و با خود گفتم: بحمدالله تعالی آنچه را که ما در مکتب تشیع به آن اعتقاد داریم، در این مشرب عرفانی به عنوان یک اصل و یک قاعده ثابت و مسلم مطرح است.
شاگرد علامه حسنزاده آملی افزود: البته شما توقع نداشته باشید که عرفان نظری به عنوان یک علم، شخص و اسم را معرفی کند. بلکه عرفان اصل، نظریه را مطرح میکند و بعد شخص و مصداق را باید از طریق مشاهدات و تجربیات، نقلیات و روایات پیدا کرد وآن قاعده و اصل را بر او تطبیق داد. لذا ما اصل نظریه انسان کامل را در عرفان نظری به عنوان یک اصل ضروری و مطابق با موازین علمی مطرح میکنیم و سپس به ضمیمه روایاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما رسیده است انسان کامل، ولیّ، فانی فی الله و باقی بالله را معرفی میکنیم.
* عرفان اصیل با شریعت همراه است
وی گفت: در ادامه حضرت آیتالله سیستانی «دام ظله» فرمودند: عرفان، تیغ دو لبه است، یعنی: اگر این علم در مسیر اصلی خود قرار بگیرد آثار و برکات فوق العادهای را به ارمغان میآورد ولی اگر خدای نکرده از مسیر اصلی منحرف شود و در اختیار افرادی قرار بگیرد که آن را وسیلهای برای دست اندازی به مناصب دنیوی قراردهند، موجب خسارتهای فراوان و جبران ناپذیری خواهد شد.
سپس گفتند: شما که در قم متصدی تدریس عرفان هستید، به شاگردانتان ـ به خودتان نمیگویم ـ توصیه کنید عرفان را با اهتمام به شریعت دنبال کنند و این دو را با هم داشته باشند.
حجتالاسلام رمضانی در توضیح عبارت آیت الله سیستانی گفت: البته فرمایش ایشان حتما با توجه به عملکرد سوء بعضی از مدعیان عرفان بود و گرنه روشن است که عرفان اصیل، با شریعت کاملا گره خورده است. اصلاً عرفان اصیل اسلامی غیر از شریعت چیزی نیست. ولی چون برای برخی ازافراد شبهههایی به وجود آمده، لازم بود چنین توصیهای را هم بفرمایند.
استاد عرفان حوزه علمیه گفت: سپس حضرت آیت الله سیستانی بر شخصیت حضرت امام خمینی (ره) تأکید کردند و فرمودند: خاطراتی که از آیت الله خمینی نقل میشود - از جمله خاطراتی که اخیرا از عروس ایشان چاپ شده - حکایت از این دارد که تقید ایشان به شرع مقدس، بسیار پر رنگ و شاخص بوده است، حتی نسبت به اعمال مستحبی و چیزهایی که در سنت اسلامی مکروه یا مستحب است خیلی حساس بودهاند.
وی گفت: بعد این خاطره مطرح شد – البته نه از زبان آیت الله سیستانی - : حضرت امام، در جایی کنار دستشویی مشغول وضو گرفتن بودند، و بدن خود را به طور خاصی کج کرده بودند و به زحمت وضو میگرفتند. این امربرای ما که از دور نگاه میکردیم و میدیدیم ایشان با اینکه میتوانند راست بایستند و وضو بگیرند خود را به طرفی کج کرده وبا زحمت دارند وضو میگیرند، غیر قابل توجیه بود و نمیدانستیم ایشان چرا این کار را میکنند. لذا به امام گفتیم: آقا چرا خودتان را اینطورکج میکنید؟ جا که هست چرا صاف نمیایستید واین قدر خودتان را زحمت میدهید؟ ایشان فرمودند: رو به قبله وضو گرفتن مستحب است و دستشویی اینجا طوری است که من وقتی میخواهم وضو بگیرم از قبله منحرف میشوم لذا برای اینکه به استحباب عمل بکنم و رو به قبله وضو بگیرم خودم را کج میکنم.
استاد عرفان حوزه علمیه ادامه داد: حضرت آیت الله سیستانی بر این مسئله خیلی تکیه و تاکید داشتند که عرفان باید اینطور باشد. مثل حضرت امام که عرفانش با شریعتش و شریعتش با عرفانش عجین شده بود. بعد آیت الله سیستانی فرمودند: بعضیها عرفان را برای رسیدن به مناصب و مطرح شدن در معرکهها و محافل و در یک کلام برای دکان داری، دنبال میکنند و من به شما عرض می کنم: دنیا طلبی، اگر با عنوان دنیا طلبی باشد در همان اندازه که معلوم است محکوم است. شخص از طریق دنیا وارد میشود و همان طور که هست، خود را معرفی میکند و ارزیابی ما هم نسبت به قضیه در همان حد و همان قواره است. اما دنیا طلبی در قالب عرفان، در قالب دین و با تکیه بر مقدسات، محکومیتش صد چندان و مضاعف خواهد بود.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: آیتالله سیستانی ادامه داد: بدترین نوع دنیا طلبی، آن است که با حربه دین و عرفان صورت بگیرد. و باید عارف حقیقی از این آفت مبرا باشد، امثال آقای (امام) خمینی، آقای قاضی و ... اینطور بودند، دکان دار نبودند، واقعا اهل عرفان و معرفت و شریعت بودند.
* مخالفت با عرفان همیشه بوده و هست، در برابر مخالفتها برخورد احسانگونه داشته باشید
سپس آیت الله سیستانی گفت: مخالفت با عرفان همیشه بوده و هست و خواهد بود، ولی شماها باید در برابر این مخالفتها و این تکفیرها، برخورد احسان گونه داشته باشید. تحمل کنید و احسانتان را بیشتر کرده و با مخالفان مدارا کنید که این مداراها و تحمل ها، اهانتها و تکفیرها را تحت الشعاع قرار داده و خیلی از مشکلات و سوء تفاهمها را از بین میبرد. خدا نکند کسی بخواهد مقابله به مثل بکند و بخواهد در این زمینه یک عمل احساسی دور از تعقل انجام دهد که در اینصورت مشکل بر طرف نمیشود که هیچ، مشکلات را بیشتر میکند. لذا خوب است شماها تحمل کنید و با احسان جواب اهانتهای مخالفین را بدهید.
استاد برجسته عرفان حوزه علمیه قم گفت: نکتهای که ایشان فرمودند خیلی جالب بود، اما خواستم درباره آن عرضی داشته باشم که مراعات کرده و چیزی نگفتم، اما اکنون خوب است اینجا مطرح کنم: معمولاً تکفیرها، اهانتها و مخالفتها از طرف مخالفان فلسفه و عرفان، صورت میگیرد و عرفا و حکمای جا افتاده ما، همه اهل تحمل بودهاند و به طرف مقابل، کمال تکریم و احترام را اعمال میکردند. چقدر از همین افراد اهل عرفان و معرفت را می شناسیم که به مخالفانشان -علی رغم همه لعن و تکفیرها- اقتدا میکردند. فلاسفه و عرفای بزرگ ما، مخالفانشان را به پاکی و تقدس قبول داشتند و میدانستند آنها روی احساس دین دوستی و ارزش مداری و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حرکتهایی را انجام میدهند، گرچه شاید متوجه نبوده باشند. لذا تا به حال این طور نبوده که خدای نکرده مقابله به مثل کنند، تنها چیزی که گاهی اوقات از طرف اهل فلسفه و عرفان، صادر شده، قضیه «تجهیل» بوده است. یعنی میگفتند شما نمیدانید، در جریان نیستید و چون نمیدانید و در جریان نیستید این مخالفتها را انجام میدهید. و گاهی هم میگویند شماها چون نمیدانید وارد نشوید، ندانسته رد نکنید و از این گونه حرفها. اما از ناحیه مخالفان عرفان، تکفیر و تفسیق و گاهی هم لعن و نفرین است. و معلوم است که بین «تکفیر» و «تجهیل»، خیلی فاصله و فرق است. «تجهیل» فوقش این است که میگوییم طرف نمیداند، در جریان نیست و ندانستن هم که جرم نیست، تنها چیزی که هست این است که اگر احتمال قصور و عدم اطلاع در شخص باشد باید از شدت هجمهها و حملههای خودش بکاهد و محتاطانه برخورد کند. مثل خیلی از بزرگان ما که اهل احتیاط بوده و هستند و درعین عدم اطلاع لازم از مبانی اهل عرفان، علی رغم شبهههای موجود، احتیاط کرده و از اظهار نظرهای عجولانه وغیرمعقول اجتناب داشته و دارند.
حجت الاسلام حسن رمضانی در ادامه گفت: چقدر خوب است اینجا از حضرت آیت الله شبیری زنجانی «دام ظله» نام ببرم. کسی از ایشان پرسیده بود: نظر شما نسبت به وحدت وجود چیست؟ آیا همانطوری است که برخی از آقایان میگویند مستلزم شرک و کفر و حلول و اتحاد است؟ ایشان کاملاً صاف فرموده بود: بعید میدانم آقایانی که قائل به وحدت وجود هستند این جور دیدی داشته باشند و بگویند که خداوند در اشیاء حلول کرده، یا با اشیاء یکی شده است، این طوری نیست؛ چون در بین آنها افرادی هستند که من آنها را به عظمت میشناسم و این اتهامها به آنها نمیچسبد؛ لذا ما که در این زمینه تخصص لازم را نداریم نباید «نفیا یا اثباتا» وارد بشویم.
استاد رمضانی افزود: این بسیار زیبا است که از یک مرجع تقلید و فقیه برجسته این انصاف را میبینیم و میشنویم و توقع ما از دیگران نیز همین است که اگر خودشان در جریان نیستند، حداقل این احتمال را بدهند که شاید مراد آقایان چیز دیگری باشد که بر آنها مخفی مانده است، نه اینکه با همان برداشت های سطحی و مبتذل از وحدت وجود، با اهل معرفت مخالفت کنند و به کفر و شرک قائلین به وحدت وجود فتوا بدهند.
پژوهشگر برجسته عرفان اسلامی گفت: نمونه دیگر جناب آقای شیخ عباس قمی (ره) است که در کتاب فوائد رضویه وقتی اقاویل موافقان و مخالفان فیض کاشانی را نقل میکند، میفرماید: واما نظر من، من کوچکتر از آنم که در حریم این بزرگان وارد شوم و نفیاً یا اثباتاً درباره آنها چیزی بگویم.
وی گفت: این برخورد چقدر زیبا و دلنشین است، کسی که حد خودش را میشناسد و در حد خودش حرف میزند بسیار قابل تکریم و احترام است. اما متأسفانه میبینیم برخی از افراد با تعصب خاص و گرایش منفی نسبت به قضیه، نه احترام بزرگان را نگه میدارند و نه افرادی را که در این زمینه تخصص دارند به تخصص میپذیرند و قبول دارند و همان برداشتهای سطحی و ظاهری خودشان را ملاک قضاوت قرارداده و برای خود و دیگران مایه دردسر و اسباب زحمت میشوند.
حجتالاسلام والمسلمین رمضانی در پایان گفت: دوست ما آقای سید صادق تبریزی خطاب به آیتالله سیستانی گفت: من برای شما چند کتاب آوردم از جمله خاطرات عروس امام و خاطرات آقای رفسنجانی و چند کتاب دیگر و فکر میکردم قبل از همه دستتان به طرف خاطرات آقای رفسنجانی دراز خواهد شد و آن را مرور میکنید؟ حضرت آیتالله سیستانی گفت: نه، خاطرات آقای رفسنجانی را قبلاً دیده بودم، خاطرات عروس امام برای من تازگی داشت و لذا سراغ آن خاطرات رفتم. سپس خداحافظی دلنشین و زیبایی صورت گرفت و از خدمتشان مرخص شدیم.
فشار حوزه نجف بر آیت الله سیستانی برای فاصله گرفتن از فصوص ابن عربی
جرس: آبان ماه جاری حجت الاسلام حسن رمضانی یکی از مدرسین فصوص حوزه علمیه قم به دنبال ملاقات با آیت الله سیستانی جزییات این دیدار را منتشر کرد ، که در ابتدای آن متذکر شده بود "این گزارش به تایید دفتر آیت الله سیستانی رسیده است."
در این دیدار آیت الله سیستانی ضمن تایید منش وروش سید حیدر آملی عارف طراز اول شیعی و از شارحان زیردست فصوص محی الدین ابن عربی در پیوند تشیع و تصوف، از بی مهری به عرفان در حوزه نجف گلایه کرده بود:
"حوزههای قدیم بر خلاف حوزوههای فعلی همه گونه علوم را در خود جای داده بود. از طبیعیات گرفته تا ریاضیات، الهیات، فلکیات، نجوم، عرفان و دیگر شعب علوم. همه اینها در حوزههای ما بود و الان هم جسته و گریخته هست. علامه طباطبایی یک شخصیت فیلسوف و عارف در این جا تربیت شد، در نجف رشد نمود. مرحوم سید علی آقای قاضی، اینجا بود: من نمیدانم چه انگیزهای در کار است و بعضیها چه هدفی را دنبال میکنند که نجف را مشوه و حوزهای خشک و مطلقا مخالف با اینگونه علوم جلوه دهند. نه خیر، همه اینها در نجف بود. نجف را تک بعدی جلوه دادن و آن را تک محوری معرفی کردن، کار درستی نیست."
آیت الله سیستانی در عین حال تذکر داده بودند:
"عرفان، تیغ دو لبه است، یعنی: اگر این علم در مسیر اصلی خود قرار بگیرد آثار و برکات فوق العادهای را به ارمغان میآورد ولی اگر خدای نکرده از مسیر اصلی منحرف شود و در اختیار افرادی قرار بگیرد که آن را وسیلهای برای دست اندازی به مناصب دنیوی قراردهند، موجب خسارتهای فراوان و جبران ناپذیری خواهد شد. عرفان را با اهتمام به شریعت دنبال کنید و این دو را با هم داشته باشید."
بعد از انتشار این سخنان، فشار بر آیت الله سیستانی برای پس گرفتن این سخنان آغاز شد، که آیت الله محمد اسحاق فیاض از مراجع بزرگ نجف اشرف در آغاز درس خارج خود ضمن حمله شدید به ابن عربی و کتاب فصوص الحکم وی ابن عربی را "زندیق" و "فاقد ایمان به خدا" معرفی کرد و تدریس فصوص را در حوزه علمیه نجف خطری برای این حوزه به حساب آورده، آنرا تحریم کرد.
بالاخره کمتر از دو هفته بعد از انتشار گزارش دیدار فوق مخالفان عرفان و تصوف طی استفتایی از آیت الله سیستانی خواستند صریحا نظرش را درباره عرفان ابن عربی صاحب فصوص اعلام کند.
متن این استفتاء که ابتدا در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیدان از بزرگان مکتب تفکیک مشهد منتشر شده است به این شرح است:
"با توجه به مطالب منسوب به حضرتعالی در بعضی سایتها مبنی بر تایید عرفان صاحب فصوصی تقاضا می شود نظر شریف را در این رابطه اعلام فرمایید."
پاسخ آیت الله سیستانی:
باسمه تعالی
اینجانب در ارتباط با معارف اعتقادی به روش اکابر علمای امامیه (قدس الله اسرارهم) که مطابق با آیات قران مجید و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است می باشد معتقد بوده و روش فوق الذکر را تأیید نمی نمایم.
۸ محرم الحرام ۱۴۳۳
علی الحسینی السیستانی
متن این استفتاء که بطور وسیعی پخش شده بود، ساعتی پیش در سایت آیت الله سیستانی منتشر شده است.
گفتنی است، مرحوم آیت الله خمینی نیز زیر فشار همین جریان درس تفسیر سوره حمد خود را در اوایل دهه شصت نیمه کاره رها کرد. قدرت این جریان به حدی است که مرجع اول حوزه نجف مجبور شده است اعتقادات خود را برایشان تشریح کند و تایید خود را از فصوص ابن عربی پس بگیرد.
فصوص الحکم کتاب درسی عرفان در حوزه های علمیه نوشته محی الدین ابن عربی اندلسی متوفی ۶۳۸ بزرگترین عارف جهان اسلام است که بشدت مورد احترام سید حیدر آملی و ملاصدرا و دیگر عارفان و حکیمان شیعه بوده است. بر فصوص حواشی و شروح فراوانی نوشته شده است که از جمله جدیدترین انها شروح مرحوم آیت الله خمینی و سیدجلال الدین آشتیانی و حسن حسن زاده آملی قابل ذکر است. مهمترین مدرسان فصوص در حوزه علمیه قم پس از انقلاب آیت الله جوادی آملی و آیت الله حسن زاده آملی بوده اند. فصوص الحکم به فارسی ترجمه و به کرات تجدید چاپ شده است؛ توسط محمدعلی و صمد موحد با عنوان فصوص الحکم ابن عربی(تهران: نشر کارنامه، 1385) و توسط محمد خواجوی با عنوان متن و ترجمه فصوص الحکم(تهران: مولی، 1386)
سلام،
جناب آقای امیر مهدی.
در خصوص مرحوم سیدعلی قاضی مرقوم فرموده اید:
" ... در مذهب حضرات تفکیک (معاذالله) نجس ، کافر ، صوفی ،لامذهب و مرتد نام داشت."
لطفا" ماخذ این سخنان را بنویسید، تا هم مطلب و ادعایتان مستند شده باشد و هم برای اهل رجوع قابل پیگیری.
سلام
گرچه سلامهای قبلی تماماً کمانه کرد و به دیوار اصابت نمود !
در کتاب روح و ریحان ازعلامه کشمیری نقل شده است که در مدرسه جدّ ما یکنفر از اهل علم بنام ....با صدای بلند گفت : بعضی ها ( منظورش من بودم )پیش صوفی (آقای قاضی ) می روند .شکم قاضی را می درم!
فرمودند به پدر آیت الله بهجت گفتند :پسرت نزد عالم صوفی می رود .پدرایشان نامه ای می نویسد ومی گوید من راضی نیستم به نزد آن شخص (آقای قاضی ) بروی و آقای بهجت بخاطر اطاعت امر پدر و با مشورت با آقا سید ابوالحسن اصفهانی دیگر نزد آقای قاضی نمی رود.البته بعد از فوت پدر دوباره به محضر ایشان مشرف می شود و شاگردی می کند. (رحمت الله علیهم اجمعین)
در نجف رسم بود که وقتی اهل علمی از دنیا می رفت به احترام او مغازه ها را می بستند.به مغازه داران نجف که به من خیلی احترام می گذاشتند گفتم دکانهایتان را ببندید.بعد عده ای از اهل دانش به من گفتند برای صوفی دستور تعطیل بازار می دهی؟
بخاطر عقاید خاص عرفانی به آقای قاضی تهمت صوفی بودن می زدند و فتوای مرحوم صاحب عروه را بر ایشان بار می کردند.
"«لا إشکال فی نجاسة الغلاة و الخوارج و النواصب و أما المجسمة و المجبرة و القائلین بوحدة الوجود من الصوفیة إذا التزموا بأحکام الإسلام فالأقوى عدم نجاستهم إلّا مع العلم بالتزامهم بلوازم مذاهبهم من المفاسد؛ ... و اما معتقدان به وحدتوجود از صوفیه اگر ملتزم به احکام اسلام باشند نجس نیستند مگر با علم به اینکه ملتزم به مفاسد ملازمات عقیدتی خود میباشند» (العروةالوثقی، فصل فی النجاسات، العنوان الثامن، مسألة2)
طبق این فتوای صاحبعروه (که معتقدان به یکی از مهمترین عقائد عرفانی را در کنار نجاساتی چون بول و غائط و سگ و خوک نشانده) باورمندان وحدتوجود اگر ملتزم به ملازمات فاسدهی این نظریهی صوفیانه باشند، کافر تلقی شده و نجس محسوب میگردند.
فقهایی که بر کتاب شریف عروه، حاشیه دارند عمدتاً رد و خلافی ذیل این مسأله ندارند و میتوان گفت با صاحبعروه همداستانند. از عروهی چهارحاشیهای که در آن، سه محشی «خویی، اراکی و گلپایگانی» چنینند (ط إسماعیلیان، ج1 ص54) تا عروهی پانزدهحاشیهای (ط جـماعـةالـمدرسین، ج1 ص145-146) و همچنین حاشیهعروههای متفرقه (صادق الروحانی، ج1 ص41 و...) "
سلام،
جناب آقای امیرمهدی.
طبق آنچه مرقوم فرموده اید و مطابق ماخذی که آدرس داده اید، حضرات تفکیکی مورد نظر شما، اینها هستند:
1. در جمله اول، اولین تفکیکی، شخصی است با این مشخصات: "یکنفر از اهل علم بنام ...." شخصی با مشخصات سه نقطه، شخصی تفکیکی است که آقای امیرمهدی با ادله متقن نشان داده است که وی تفکیکی است!!!
2. در جمله دوم، نوشته اید: " به پدر آیت الله بهجت گفتند : ..." اینجا هم بنده مثلا" باید با رمل و اسطرلاب بفهمم که این آقای " گفتند"! شخصی تفکیکی است!!!
3. در جمله بعدی، نقل کرده اید: " عده ای از اهل دانش..." اینجا هم عده ای از اهل دانش بدون هیچ مشخصه دیگری، تفکیکی معرفی شده اند!!!
4. مطلب بعدی را ازصاحب عروه نقل کرده اید. نمی دانم سیدمحمدکاظم یزدی، از کی و کجا جزو اصحاب مرحوم میرزا مهدی اصفهانی شده و تفکیکی به حساب می آید!!!
اگر فتوای ایشان چنین است، نوه ایشان مرحوم کشمیری، چه پاسخی به فتوای پدربزرگش داده است؟ حضرت خمینی که هم صاحب رساله و فتوی بود و هم اهل مکتب وحدت وجود و هم صاحب حاشیه بر عروه، آیا آنطور که شما نوشته اید، با فتوای صاحب عروه هم داستان بوده است؟!!! یعنی هم معتقد به وحدت وجود بوده است و هم در مقابل این فتوای صاحب عروه سکوت کرده و آن را رد نکرده است!!!
با توضیحات فوق، مدعای اصلی شما، یعنی این جمله: " ... در مذهب حضرات تفکیک (معاذالله) نجس ، کافر ، صوفی ،لامذهب و مرتد نام داشت." صددرصد غلط و تهمت و افترا است بر جمعی از اهل علم که مشرب متفاوتی با برداشتی خاص از تشییع ( مکتب فقهای عارف مسلک نجف ) دارند. چون ایشان جور دیگری می اندیشند، باید رجما" بالغیب هر توهین و ناسزایی را به ایشان نسبت داد؟؟! شاید هم با ادله شرعی مثبته خودتان به این نتیجه رسیده اید، که هر کجا فحش و توهینی به عرفا و اهل فلسفه دیدی، باید قطعا" و یقینا" آن را منسوب به مذهب حضرات تفکیکی کنید!!! جل الخالق!
بعد چند تجربه در مطالب کامنت های شما، فکر می کنم واجب است یک مقدار بیشتر از حد معمول در نوع مطالب و ارجاعات شما، مجهز به شک و تردید بود.
در مورد کتاب یوم الاخلاص و آن حدیث ادعایی شما، میزان صحت نقل مطلب از سوی شما را شخصا" و با جستجو و دانلود اصل کتاب و... تجربه کردم.
حال این هم تجربه دیگری است، هم برای من و هم دیگران.
بد نیست به جای این کامنت های مطول پر خدشه، زحمت اندکی را متقبل شوید، وبلاگی راه اندازی کنید و نظرات خودتان را آنجا سر فرصت و تامل و با ارجاعات دقیق بنویسید، تا بیشتر از جدل، مطالب درست یاد بگیریم.
سلام
یادم آمد چند سال پیش ایمایان مقاله ای نوشته بود در باره ی مناظره دکتر دینانی با اهل تفکیک و ظاهرا گفتگو شروع نشده بعد از پذیرایی اولیه وقتی خواسته اند استکان چای او را ببرند اشاره ای را دیده است که استکان را آب بکشید. دینانی برافروخته می شود که هنوز گفتگو شروع نشده شما چطور مرا کافر دانستید و نجس خواندید؟!. گشتم آدرسش را پیدا کردم اما ویلاگ قبلی اش مسدود شده بود و نشد مستقیما نقل کنم اما مضومنش همین بود که گفتم
اما در وبلاگ جدید مطلبی نوشته است مطابق با این آدرس:
http://imayan.blogsky.com/print/post-1094/
تحجّر و تفکّر
ماجرای رفتارهای جامعهی فکری دینی با سیّدمحمّدحسین طباطبایی، قصّهی غمانگیزیست که اجبار به مهاجرت از نجف، منع تدریس اسفار و جلوگیری از حاشیهنویسی بر بحار، مشهورترین آنهاست امّا این حکایت را از زبان دکتر دینانی دربارهی جلسات وی با هانری کربن، تا کنون نشنیده بودم که در نوع خود عجیب است و کارنامهی فکر حاکم بر حوزه را پربارتر میکند. من به سهم خود به تمام کسانی که تا دیدند جایی شعلهی دانایی افروخته شد، با تمام وجود خود تلاش کردند آنرا خاموش کنند، خسته نباشید میگویم.
« در آن سالها که در هوای گرم از قم به تهران میآمدیم، من از خودم میپرسیدم که خود علّامه چه استفادهای از این جلسات میکند؟ ایشان استفاده میرساند، سؤال میپرسند، جواب میدهد ولی خودش چه سودی میبرد؟
اندکی پیش از انقلاب، بعضی از دوستان انقلابی ما که لازم نیست اسم ببرم، به من و آقای صائنی زنجانی گفتند که تشکیل این جلسه از ابتدا هم کار درستی نبود، برای اینکه بعضی از دوستان جلسهی شما اینطور و آنطورند، خود هانری کربن را هم ما نمیدانیم کیست! تشکیل این جلسه از ابتدا کار درستی نبود و ما تا حالا تحمّل کردیم ولی الآن که قبل از انقلاب است و چیزی به انقلاب نمانده، صلاح نیست ادامه پیدا کند. شما به علّامه طباطبایی بگویید که جلسه را تعطیل کند. آنها به من گفتند و من هم به آقای صائنی زنجانی گفتم شما بگو. گفت: من نمیتوانم. گفتم شما بزرگتری شما بگو. ایشان نگفت، من هم نگفتم. من به دو دلیل نگفتم: اوّل اینکه رویم نمیشد بگویم، دیگر اینکه میل نداشتم جلسه تعطیل شود.
دوستان دوباره یک هفته بعد آمدند که گفتید؟ گفتم نه، فشار آوردند که باید بگویید. ماندیم که چه کنیم. آقای صائنی گفتند: سر من را هم بزنند، من نمیگویم. دیدم من باید بگویم و اگر نگویم نمیشود. بنابراین خدمت علّامه عرض کردم که آقا دوستان پیش من آمدهاند و میگویند صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند. من الآن هم وقتی آن صحنه، آن لحظه یادم میآید، ناراحت میشوم. ایشان یک دفعه حالش بد شد و رعشهی مختصری که دستشان داشت، چند برابر شد و لبهایش لرزید و صورتش قرمز شد. وقتی آن چهرهی ایشان به نظرم میآید، گریهام میگیرد.
ایشان چیزی نگفت؛ چهار پنج دقیقه سکوت کرد و فقط چندبار گفت: عجب! عجب! عجب! سپس فرمودند: به عنوان شخصی که یک گوشهای نشستهام و چیز مینویسم، تنها راه من به جهان، تفکّر جهانی و اینکه در جهان چه میگذرد، این جلسه است که این را هم نمیتوانند برای من ببینند.
من تازه فهمیدم که ایشان میخواست بداند در جهان چه میگذرد و تازهترین بحثهای فکری جهان چیست و به چه منوالیست. او زبان خارجی نمیدانست و کتاب خارجی نمیخواند ولی با حضور در این جلسه به عنوان یک متفکّر آزاداندیش میخواست ببیند که آخرین مرحلهی تفکّر در دنیا چیست و چه سمتوسویی دارد و ما کجای جهان ایستادهایم. در آن جلسه کتاب خوانده نمیشد ولی پیامها به میدان میآمد و آخرین نظرات و مسائلی مانند معضلات بشری و اساسیترین فکر فلسفی مطرح میشد.»
سرشت و سرنوشت، گفتگوی کریم فیضی با غلامحسین ابراهیمی دینانی، صص ۲۴۸ و ۲۴۹
به یاد طباطبایی:
یادکردی از علّامه
تجربهی روحانی داریوش شایگان
چون دینانی نام نبرده شاید هیچ وقت نشود فهمید مقصود او چه کسی یا کسانی بوده است؟!
آقای خراسانی چون فرمو ده ای :
مطلب بعدی را ازصاحب عروه نقل کرده اید. نمی دانم سیدمحمدکاظم یزدی، از کی و کجا جزو اصحاب مرحوم میرزا مهدی اصفهانی شده و تفکیکی به حساب می آید!!!
عرض کنم که آقای سیدان از بزرگان تفکیک قدمت مکتب تفکیک را به شاگردان امام صادق نیز رسانیده است و چنین گفته است:
در بررسی تاریخی اندیشههای شیعی، هشامبن حکم، ابوجعفر احول معروف به مؤمنالطاق، از شاگردان امام جعفر صادق علیهالسلام ، فضل بن شاذان نیشابوری، از اصحاب حضرت رضا علیهالسلام ، و برخی دیگر را میتوان از پیشگامان این تفکّر بهشمار آورد. نجاشی در کتاب رجال خود برای هشامبن حکم کتابی در رد بر ارسطو در توحید و برای فضلبن شاذان کتابی در رد بر فلاسفه را برشمرده است. این مکتب از زمان حضور معصومین علیهمالسلام و از آغاز غیبت کبری حضرت بقیةاللّه الاعظم عجّلاللّه تعالی فرجه الشریف و تا زمان حاضر در تمام حوزههای علمی تشیّع به حیات علمی خود ادامه داده است؛ بخصوص در قرن چهاردهم هجری با مهاجرت مرحوم آیتاللّه میرزا مهدی اصفهانی ـ از شاگردان برجسته و مقرّر درس مرحوم علاّمه میرزای نائینی از فقها و اصولیین بزرگ سده گذشته ـ به خراسان و ارض اقدس رضوی، این خطّه خاستگاه و محل تجلّی این مکتب گردید. از آن پس حوزه فلسفی خراسان رونق خود را از دست داد و بر روش فقهای امامیه بیشتر تأکید ش
مطلب ایمایان را در یکی از فلش هایم پیدا کردم موضوع در بند سه شرح داده شده است:
یکشنبه 17 آذر 1387
فیلسوف گفتوگو
1.اگر شکاف بین روحانیّت و روحانیون مبارز، اتّفاقی در طبقهی حاکم بود، پس از دوّم خرداد، مذهبیان کشور نیز به دو دسته تقسیم شدند چون این دوراهی به میان مردم آمد. کسانی که تا دیروز دوست و همراه بودند از هم جدا شدند و چه بسا دیگر نتوانستند سر یک میز با هم بنشینند. در دانشگاهها نیز وضع همینگونه بود. یک روز که جدال بین دو دسته از دانشجویان که مسؤولیّتهایی هم به عهده داشتند بالا گرفته بود، بعضی از محافظهکاران آن زمان، با آیه و حدیث سخن از این میگفتند که خاتمی و خاتمیان« خطری برای اسلام» هستند و طرفداران آنها نیز باید از نهادها پاکسازی شوند. بزرگان دو طرف، یکی دو ساعت بعد کلاسی داشتند با استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی. ایشان روشهای متفاوتی برای تدریس دارد که یکی از آن به چالش کشیدن باورهای قطعی دانشجویان و دلیلطلبی از آنان است. او ناگهان بحث را به« توحید» کشاند که بگویید ببینم چه دلیلی بر وجود خدای خود دارید. حاضران یک مشت بچّه دانشجو یا طلبهی مبتدی نبودند و بسیاری از آنان خود مدرّس فلسفه بودند، پس شروع به استدلال کردند ولی هربار با پاسخ نقض آقای دینانی قدمی به عقب برمیداشتند تا جایی که دلیلی باقی نماند. او با خونسردی دست به سینه گذاشته بود و در کلاس قدم میزد و من از پشت سر حضرات فقط گوشهای قرمز آنان را میدیدم! آنان در فکر استیصال و درماندگی خود بودند و من در فکر این که از ناتوانی اثبات خدا تا اثبات بیدینی خاتمی چه راه درازی است.
2. دینانی آنقدر کتابها را تدریس کرده که نقل و شرح طوطیوار آنها، او را راضی نمیکند پس با نظرداشت زمینهی بحث، منتظر است که نکتهای بیابد و باب بحث با دانشجویان را باز کند. روش تدریس، نگارش و حتّی امتحان او اینطور است. برای ما که نمرات او بین پانزده تا هجده بود، نه بیشتر و نه کمتر. یعنی او در پی- به اصطلاح- انداختن دانشجویی نبود و از طرفی نمرهی کامل هم به کسی نمیداد ولی این به معنای بیتفاوتی دانشجویان نبود چون میدانستند که پانزده، در حقیقت چیزی بین صفر و پنج است، پس ناراحت میشدند. در یک دوره ایشان به افراد فقط هفده یا هجده میداد، هفده یعنی بد و هجده یعنی خوب. تا به حال ندیده بودم که کسانی از گرفتن نمرهی هفده تا به این حد ناراحت شوند. دو سؤال ایشان برای امتحان ربط مستقیمی به متن درسی نداشت و نوشتن تمام و کمال آن متن هم راهی برای گرفتن نمرهی عالی نبود. او منتظر بود که نشانی از تفکّر و تلاش دانشجو- فراتر از درسهای عادی دانشگاهی- ببیند تا واکنش نشان دهد. عیّار را دینانی به اسم و رسم و چهره نمیشناسد ولی تنها کسی بود که از او همیشه هجده گرفت که این موضوع کفر کسانی را که خرخوان حرفهای بودند و در مقابل بیخیالی وی را میدیدند، درمیآورد. یکبار با حواسپرتی همیشگی به هوای درس دیگری به جلسهی امتحان درس او رفتم. اصلا چیزی نخوانده بودم و با خود گفتم او که کمتر از پانزده نمیدهد، پس غمی نیست. سر جلسه، تکفیرگر خاتمی را دیدم که یک برگه را پشت و رو پر کرد و برگهی دوّمی خواست ولی من برای هر دو سؤال روی هم، نیم صفحه هم جواب نداشتم. نمرات که آمد، من بالاتر از او شده بودم. طرف با خشم میگفت که دینانی عشقی نمره میدهد و برگهها را نمیخواند، از امتحان بعد در برگه برایش فحش مینویسم چون او که نمیخواند، پس متوجّه نمیشود!
3. فلسفهی اسلامی در چنبرهی تکرار و شرح آرای گذشتگان منجمد شده است؛ یکی از معدود افرادی که آمادگی برای گفتوگو و نوکردن جامهی این فلسفه دارند، ابراهیمی دینانی است. کتاب سه جلدی«ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» او حتّی برای غیر متخصّصان هم خواندنی است و سیر جالبی از درگیریهای موافقان و مخالفان فلسفه در جهان اسلام به دست میدهد. کتاب سه جلدی« دفتر عقل و آیت عشق» نیز هم برای اهل عقل و هم برای اهل دل خواندنی و جذّاب است. خود میگوید که دوست دارم جوری کتابم را بنویسم که خواننده احساس کند با او در حال گفتوگو هستم. گفتوگوهای بسیار متنوّع دیگری نیز دارد از بحث با ملحدان وعارفان تا محاورات پرثمرش با مرحوم طباطبایی که اگر مجالی بود، مینویسم. یک بار- که خودش میگفت جوان بودم و خریّت کردم!- برای گفتوگو با اصحاب تفکیک، به دعوت آنها به میانشان میرود. تفکیکیان- یا مکتب معارف اهل بیت- از روحانیان مخالف سرسخت ملّاصدرا هستند که در خفا او و پیروانش را زندیق مینامند و فقط در برابر کسانی مانند آیتالله خمینی- از ترس جان- تقیّه میکنند. اوّل جلسه بنا به رسم مجالس علما چای آوردند و همه خوردند. وقتی میخواستند استکانها را بردارند، صاحب مجلس به خدمتکار اشاره کرد که استکان دینانی را جدا کند و ببرد اوّل« آب بکشد» بعد میان بقیّه ظروف بگذارد تا ناپاکی آن به بقیّه سرایت نکند! دینانی که میبیند هنوز بحث شروع نشده، حکم به کفر و نجاست او دادهاند از کوره در میرود و به شدّت اعتراض میکند.
4. غرض اینکه همیشه تکفیرگران در برابر اهل فکر بودهاند، چه تکفیرگر ملّاصدرا و چه تکفیرگر خاتمی. آنان به سادگی با یقینی که نمیدانم از کجا آمده برای آخرت افراد حکم صادر میکنند؛ گویی بر مسند خدایی نشستهاند و تحمّل فلسفهورزان را نیز ندارند. چون عقلباوران در کار آنان چون و چرا میکنند و عقال بر پای آنان مینهند. عقال را عرب به پایبند شتر میگوید و عقل برای همین است که انسان حد خود را بشناسد و پای خود را به اندازهی گلیم خود دراز کند. مشکل اینجاست که زمانی دشمنان فلسفه را میشد به عنوان تنها مانعان خردورزی دید ولی الآن کسانی در لباس فیلسوف، یا عکسبرگردان فیلسوفان فرنگی شدهاند یا حرف متألّهان مسیحی را اینجا بازگو میکنند. دفاع بد از عقل، از دشمنی با آن خطرناکتر است و به اسم خردورزی، به نقل قول طوطیوار سخنان دیگران پرداختن، از دشمنی با فلسفه ویرانگرتر. وجود امثال دینانی در دانشگاهها، کورسوی امیدی است برای تربیت کسانی که بیتوجّه به اینکه آنچه میشنوند از کجا و کیست، خود جرأت اندیشیدن داشته باشند.
5:21 PM | ع.ایماگر | نظرها [4]
جناب ستاریان
با سلام
تعجب کردم نظری از شما در پای پست جناب سیدمحمدی با عنوان "امام خمینی:آخوند دیکتاتور نیست"
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1391/02
/29/post-340/
ندیدم
عذرخواهی می کنم.امیدوارم قبل از پایان امشب بتوانم پاسخ بدهم.
اگر از مکتب تفکیک نام بردم دلیلش این بود که خواستم عمداً آبروی این مکتب انحرافی وسراسر توهم را که از اساس نادرست است و بر پایه دروغ و تحریف وقلب حقیقت بنا شده است ببرم به این امید که دوستان به این مکتب سراسر توهم علاقه مند نشوند و از مکتب اهل بیت غافل نگردند.مکتبی که بر پایه توهمات و پریشان گوئیهای یک بیمار روحی روانی بنا شده است و متاسفانه و شوربختانه خوب سیرتان و نازنینانی چون آقای حکیمی را هم بخود مشغول کرده است.بامزه والبته گریه آور است که مکتبی که کشف وشهود و اشراق والهام و کرامات اولیاء خدا را یاطل می داند خودش بر پایه یک رویا یا مکاشفه بنا شده است!!!
یعنی اهل تفکیک این تناقض وحشتناک را نمی فهمند یا شاید بنفعشان نیست که بفهمند؟!خدا همه مارا به نور هدایتش راهنمایی کند.
حضرت صادق صلوات الله علیه حسب نقل به بشیر فرمودند.:"در آن عده از اصحاب ما که قدرت تفقه و دین فهمی ندارند خیری نیست.ای بشیر!بدان و آگاه باش انسانی که در دینش تفقه نمی کند از جایی که گمان نمی برد و نمی فهمد هلاک خواهد شد."
----------
در مجله کیهان اندیشه ( شماره 1 - شهریور و مرداد 1346 (2) در ص 24 و 25 ) در ضمن مصاحبه ای از دانشمند مکرم آقای حاج سید جلال الدین آشتیانی نقل می کند که :
« این مخالفت با فلسفه در مشهد ، تاریخچه ای دارد و آن برمی گردد به زمان آقا میرزا مهدی اصفهانی که شاگرد میرزا حسین نائینی بوده است . او در ابتدا می رود و همان طریقه ی آخوند ملا حسینقلی همدانی و آقا شیخ محمد بهاری و آقا سید مرتضی کشمیری را انتخاب می کند . روزه زیاد می گیرد ؛ نماز زیاد می خواند ؛ اذکار وارد شده از أئمه را انجام می دهد ، مدتی این کار را می کند .
آقای خوئی برای من نقل کرد ؛ از آقای میلانی هم شنیدم که مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم اصفهانیکه استاد آقای بروجردی رحمة الله علیه بود می گفت : مرحوم آقا میرزا حسین نائینی پنجاه دینار به من داد و گفت : ایشان را ببر ایران و معالجه اش کن ! ما آمدیم شمیران جائی گرفتیم . پس از مدتی حالش بهتر و سرانجام خوب شد . بعد می رود نزد مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی که شاگرد نائینی بود و با وی دوست بود و مهمان او می شود ؛ بعدها آقا میرزا احمد می گفت : شواهد الربوبیة را پیش من می خواند ؛ اما فهم مطالب فلسفی برایش از أصعب امور (3) بود . در ابتدا چنین عقایدی را نداشت ؛ اما پس از آن که به اصفهان رفت کار به جائی رسید که از عرفان سرخورد و به جان فلسفه افتاد ».
باری این کسالت را که مرحوم نائینی پنجاه دینار می دهند ، تا به ایران بیایند و معالجه کنند ؛ همانخشکی دماغ در اثر ریاضت های زیاد در هوای گرم نجف بود ؛ که شرح آن را برای ما مرحوم سید جمال گلپایگانی ، بیان کردند و ایشان گفتند : ما وسائل حرکت او را به ایران فراهم کردیم . زیرا مرحوم آقا سید جمال از مبرز ترین و مقرب ترین شاگردان مرحوم نائینی بوده است
http://chaei.blogfa.com/post-362.aspx
لطیفه ای بنام مکتب تفکیک :
میرزای اصفهانی و داستان غیر واقعی دیدار امام زمان علیه السلام
برخی پیروان میرزا در باره مقامات و شدّت ارتباط وی با امام زمان علیه السلام مدّعیاند:
… حضرتش به او نظری خاص داشتهاند؛ لبان او را بوسیدهاند؛ بر او تجلّی فرمودهاند؛ حضرت او را انتخاب کردهاند که متحمّل علومشان بشود و علومشان را پخش کند. ایشان حضرت حجّت الاسلام و المسلمین ـ که واقعاً حجّت الاسلام بوده؛ حقیقتاً نماینده امام زمان علیه السلام بوده، واقعاً همانند محمد بن مسلم و زراره نسبت به حضرت صادق علیه السلام بوده. ـ مرحوم میرزا محمد مهدی اصفهانی رضوان الله علیه و قدّس الله سرّه است. ایشان کسی بوده که بزرگان در عالم رؤیا ـ رؤیایی که مکاشفهای بوده؛ نه بخار معدهای، ـ دیدند که حضرت او را خوابانیدند و لبان مبارکش را بوسیدند. در هنگامی که در انقلاب قلب و اضطراب فکری بود که چه بکند؟ به کجا برود؟ این درویش معنوی ـ نه درویش قلندرها ـ یا آن مرشد سیر و سلوک او را زیر بال خودش میخواند؛ دیگری خیال داشت او را به زیر خرقه خود بکشد؛ آن فقیه میخواست شاگرد خودش بنماید. او را در جهات عدیده مضطرب کرده بودند و در اضطراب شدید افتاده بود. برای این که از این دغدغه نجات پیدا کند متوسّل به حضرت شده بود. حضرت در بیداری بر سر قبر هود و صالح در وادی السلام نجف تشریف فرما شدند و بر او تجلّی کردند، و راه را به او نمایاندند. آن بزرگ این چنین آدمی بوده است… در این اضطراب عجیب که به چه کنم چه کنم گرفتار شده بود، حرف چه کسی را گوش کند؟ دنبال چه کسی برود؟ در مطالب عرفانی و معارفی در پی محیی الدین اعرابی و دیگران کشانیده میشد به حدی که گیج شده بود. سرانجام متوسّل به حضرت شد، و ایشان بر او تجلّی کردند. نواری سبز رنگ که با خطی نورانی بر آن عبارات زیر نوشته شده بود، جلو سینه مبارکشان بود: “طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا”. وقد اقامنی الله وانا حجة ابن الحسن.
حجة ابن الحسن قدری درهم به شکل امضا نوشته شده بود.
اگر بخواهید معارف مبدئی و معادی و نفسانی و آفاقی از غیر ما اهل بیت طلب کنید مثل این است که ما را انکار کردهاید. و من حجت خدا پسر امام حسن عسکری هستم… وقتی که این مفهوم را ضبط کرد و فهمید راه چیست، آب روی آتش دلش افتاد، اضطرابش بر طرف شد، و حضرت هم غایب شدند… شما… تا به حال هم از جنبه علمی بحمد الله والمنة به غلط نرفتهاید و در اشتباه نبودهاید… با کسانی… مناظره شده … و همیشه آنها مغلوب بوده و یا گاهی برابر هم آمدهاند.[۸۰]
داستان فوق چیزی است که بسیاری از پیروان میرزای اصفهانی درباره او نقل میکنند، و آن را در السنه و افواه پراکندهاند، در حالی که داستان مذکور از جهات متعددی مخدوش است زیرا
میرزای اصفهانی به استناد دستنوشته خود او که در پایان کتاب ابواب الهدی توسّط پیروان وی کلیشه شده است تصریح میکند که آنچه بیان شد در خواب بوده است نه بیداری، و در حجره بوده است نه در وادی السلام.
میرزا به خط خود مینویسد:
این حقیر فقیر در اوان تشرف به نجف اشرف با کمال تنفّر از مذاق تصوّف، و برائت از این طریقه ضالّه مشهوره در مقام تحصیل کمالات، بالاخره دو مطلب به جهت احقر مشکل شده؛ یکی راجع به معرفت گمانی و توهّمی شد و به جهت حلّ او رجوع به کتب عرفا میکردم. بالاخره رجوع به کتب فلاسفه قدیم کردم. و دیگری آن که متحیّر بودم با آن که حضرت احدیّت ولیّ عصر را ولی عالم مقرّر فرموده، و اوست به منزله قطب و هادی کلّ و واسطه تمام کمالات اوست، چرا طالبین معرفت خود را محتاج به مربی و رفیق دانند؟ لهذا در خلال این حال، توسّل به وجود اقدس اعلا حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه میکردم به طریقی که حضرت منّان جلّ و علا مرا توفیق مرحمت میفرمود. بالاخره در عالم رؤیا خود را در یکی از مدارس نجف اشرف در حجره دیدم ورقهای به دست حقیر رسیده کأنه مثل ورق قرآنهای باغچه سرائی روسی است، ولی ورق او بزرگتر است از اوراق مصحفهای فعلی. در طرفی از او در عرض ورقه نوشته شده به خط نسخ:
«طلب المعارف من غیرنا اهل البیت مساوق لانکارهم» مظنون حقیر آن است که «لانکارهم» بود. و این ورقه، خطّ دور او آب طلا بود و در ظَهر ورقه در طول او قریب به آخر ورقه در گوشه چپ نوشته شده به خط نسخ: «وقد أقامنی الله وأنا حجة بن الحسن». بعد از این رؤیا، تغییری در حال فقیر به تدریج پیدا شد تا آن که بحمد الله تعالی در زمان قلیلی حل مشکل اول به طریق خیلی سهل شد به پیروی از کلمات صادره از ائمه صلوات الله علیهم، بلکه به تدریج بحمد الله تعالی حل اغلب مشکلات شد، و از برکات توسّل به امام عصر ارواحنا فداه مشکلاتی حل شد به جهت حقیر که ممکن نیست عادة حل آنها در این مدت قلیل بدون تهیّأ اسباب والحمد لله رب العالمین. اقل محمد مهدی نجفی اصفهانی، فی ۱۵ ذی القعدة الحرام ۱۳۴۲٫
۲) اصل عبارت منسوب به حضرت تحریف شده است؛ زیرا میرزا به قلم خود مینویسد که عبارت چنین بوده است:
“طلب المعارف من غیرنا اهل البیت مساوق لانکارهم” که معنای آن چنین میشود:
<طلب معارف از غیر ما اهل بیت، مساوی با انکار ایشان (غیر ما اهل بیت) است!>
به عبارت دیگر معنای آن این است که: اگر کسی میخواهد مثلا صوفیان را رد کند باید معارف را از آنها بطلبد و جویا شود گویا به همین جهت بوده که میرزا تا آخر عمر برای مبارزه با تصوف همان راه ایشان را میپیموده است؛ :_) یعنی به جای اینکه از شهود و تجریداتی ـ که در ضمن شاگردی عارفان صوفی مسلک فرا گرفته بوده است ـ دست بردارد، و فقط به کتاب و سنت مراجعه نماید، بر عکس تا آخر عمر اهل تجرید و شهود بوده، و کتاب و سنت را مانند اساتید عارف خود ـ که به بطلان راه آنها معترف است ـ تأویل و توجیه مینموده است. این تذکر لازم است که میرزا تصریح میکند که: مظنون حقیر آن است که “لانکارهم” بود.
!!! نام و امضای حضرت، غلط و بر خلاف قواعد عربی میباشد؛ چرا که صحیح این است که گفته شود الحجة ابن الحسن، نه حجة ابن الحسن!
! غلط دیگر از جهت قواعد عربی این است که همزه وصل «ابن» در کتابت و امضای امام زمان علیه السلام حذف شده است.
. کلمه “مساوق” در عرف کلمات و تعابیر اهل بیت علیهم السلام کاربردی نداشته، و به خاطر أنس با مطالب فلسفی در ذهن وی جلوه کرده است.
! میرزا مینویسد که نام مبارک در پشت ورقه بوده است نه دنباله یا زیر آن نوشته.
. میرزا مینویسد که مطلب روی ورقهای بوده، و نوار سبز کردن و نورانی کردن خطّ آن از اضافات دیگران است.
عبارت مذکور هیچ فضیلتی را اثبات نمیکند، بلکه مشتمل بر مطلبی است که امامان معصوم علیهم السلام بارها آن را حتی به خوارج و نواصب و دشمنان خود هم فرموده و با ایشان اتمام حجّت فرمودهاند و اغلب مخاطبان در این مورد نیز تا آخر عمر هدایت نشده و بر ضلالت خود باقی ماندهاند.
0) آیا کمترین شخصی که شیعه اهل بیت علیهم السلام باشد واقعاً راضی است که شما بگویید او آنقدر از اصول بدیهی مکتب اهل بیت علیهم السلام ـ یعنی حرمت پیمودن غیر طریق ایشان ـ بیخبر بوده که نیاز بوده است حضرت در دوران غیبت کبرا ظاهر شوند و مطلب به این واضحی را به او بگویند؟
اما پاسخ سوالات شما
پاسخ تمام سوالات شما در خود سوال موجود بود اگر دقت می کردید.تعصب شما روی مکتبتان دقت نظر وتعمق را از شما گرفته است .
1- مطالبی که از علامه کشمیری نقل کردم در صدد اثبات تفکیکی بودن تهمت زنندگان به آقای قاضی نبود.بلکه خواستم دلیل بیاورم که اتهام صوفی بودن به ایشان بسیار پررنگ بوده است.چه آنهائی که تفکیکی فکر می کردند وچه دیگرانی که تفکیکی نبودند ولی مخالف روش آقای قاضی بودند اکثراً همان عناوین والقاب ناشایست را برای ایشان بکار می بردند.دلیلش هم ادعای صوفیگری ایشان بود.اگر از خود آقای قاضی می پرسیدید که صوفیه در نزد شما چه ارزشی دارند چه بسا ایشان هم صاحبان عقاید متصوفه را با همین القاب می شناختند.متوجه بی دقتی خود شدید؟وقتی بحث صوفیگری مطرح است عارف و فیلسوف و حکیم و متکلم و فقیه و تفکیکی هم نظر هستند.
2- مدعای شما : " چون ایشان (اهل تفکیک) جور دیگری می اندیشند، باید رجما" بالغیب هر توهین و ناسزایی را به ایشان نسبت داد؟؟! شاید هم با ادله شرعی مثبته خودتان به این نتیجه رسیده اید، که هر کجا فحش و توهینی به عرفا و اهل فلسفه دیدی، باید قطعا" و یقینا" آن را منسوب به مذهب حضرات تفکیکی کنید!!! " .این را در سوال قبل پاسخ دادم.
3- "مطلب بعدی را ازصاحب عروه نقل کرده اید. نمی دانم سیدمحمدکاظم یزدی، از کی و کجا جزو اصحاب مرحوم میرزا مهدی اصفهانی شده و تفکیکی به حساب می آید!!! ." به سوال اول رجوع کنید.ضمن اینکه توضیحات جناب ستاریان ونقل قولی که از آقای جعفر سیدان بزرگ مکتب تفکیک کرده اند راهگشاست.ایشان مدعی هستند که مکتب تفکیک از زمان خود حضرت رسول وجود داشته و ایشان بوده اند که اسلام را حفظ کرده اند!البته اشتباه نشود منظورایشان از اسلام همانی نیست که قد بسیار بلندی دارد وچندین بارآمارش را لو داده اند و حتی یک بار از دست ماموران نیروی انتظامی بدون شلواراز مکان فرار کرده است!خیر.منظورشان اسلام است! :_) آقای سید جعفر سیدان رئیس مکتب تفکیک : " " در بررسی تاریخی اندیشههای شیعی، هشامبن حکم، ابوجعفر احول معروف به مؤمنالطاق، از شاگردان امام جعفر صادق علیهالسلام ، فضل بن شاذان نیشابوری، از اصحاب حضرت رضا علیهالسلام ، و برخی دیگر را میتوان از پیشگامان این تفکّر بهشمار آورد. نجاشی در کتاب رجال خود برای هشامبن حکم کتابی در رد بر ارسطو در توحید و برای فضلبن شاذان کتابی در رد بر فلاسفه را برشمرده است. این مکتب از زمان حضور معصومین علیهمالسلام و از آغاز غیبت کبری حضرت بقیةاللّه الاعظم عجّلاللّه تعالی فرجه الشریف و تا زمان حاضر در تمام حوزههای علمی تشیّع به حیات علمی خود ادامه داده است؛ بخصوص در قرن چهاردهم هجری با مهاجرت مرحوم آیتاللّه میرزا مهدی اصفهانی ـ از شاگردان برجسته و مقرّر درس مرحوم علاّمه میرزای نائینی از فقها و اصولیین بزرگ سده گذشته ـ به خراسان و ارض اقدس رضوی، این خطّه خاستگاه و محل تجلّی این مکتب گردید. از آن پس حوزه فلسفی خراسان رونق خود را از دست داد و بر روش فقهای امامیه بیشتر تأکید شد."
4- " اگر فتوای ایشان چنین است، نوه ایشان مرحوم کشمیری، چه پاسخی به فتوای پدربزرگش داده است؟" دوست خوبم. این دو مسئله کمترین ارتباطی بهم ندارند.پدربزرگ عقیده خودش را داشته و نوه ایشان هم عقیده مستقل خودش را.آیا با منطق شما هر عالم و اندیشمندی باید از پدربزرگ خودش تبعیت کند!؟علامه مجلسی اول جناب ابن عربی را اهل تقیه و مخفی کاری می دانسته و کلمات نادرست منسوب به او را توجیه کرده و اورا صاحب مقامات بالای عرفانی و معرفتی می دانسته.پسرش مجلسی دوم دقیقاً بر خلاف پدر، ابن عربی را زندیق ،لامذهب ، سنی مسلک و ...می دانسته است.روشن است؟
5- " حضرت خمینی که هم صاحب رساله و فتوی بود و هم اهل مکتب وحدت وجود و هم صاحب حاشیه بر عروه، آیا آنطور که شما نوشته اید، با فتوای صاحب عروه هم داستان بوده است؟!!! یعنی هم معتقد به وحدت وجود بوده است و هم در مقابل این فتوای صاحب عروه سکوت کرده و آن را رد نکرده است!!!"بله هم نظر بوده است.بازهم بی دقتی از جانب شما.صاحب عروه می گوید1- قائلین به وحدت وجود 2-از جماعت صوفیه 3- اگر ملتزم به مفاسد عقیده خود باشند نجس وکافر و...هستند.آقای خمینی نه صوفی بود و نه وحدت وجود را آن گونه که صوفیه معنا می کنند معنا می کرد.پس فتوای صاحب عروه درباره او و سایر عرفای حقیقی صدق نمی کند.
6- " بعد چند تجربه در مطالب کامنت های شما، فکر می کنم واجب است یک مقدار بیشتر از حد معمول در نوع مطالب و ارجاعات شما، مجهز به شک و تردید بود.
در مورد کتاب یوم الاخلاص و آن حدیث ادعایی شما، میزان صحت نقل مطلب از سوی شما را شخصا" و با جستجو و دانلود اصل کتاب و... تجربه کردم.
حال این هم تجربه دیگری است، هم برای من و هم دیگران." اولاً بحث من و شما در این آدرس قابل دیدن است. http://cheshmejoo.blogfa.com/post/434 من یک مطلبی را نقل کردم.شما پرسیدید که خودت این روایت را دیده ای. گفتم خیر شنیده ام.شما هم گفتید"شنیدن کی بود مانند دیدن " هر آدم عاقل منصفی می فهمد که شما با گفتن این عبارت تایید کردید که نقل قول شفاهی من که صرفاً حاصل شنیده های من است چندان ارزش واعتباری ندارد.حالا شما علم برداشته ای وگرد وخاک می کنی.گویا علاوه بر پریشان گویی و بی دقتی ، فراموشی را هم باید به هدایای مکتب تفکیک اضافه کرد!ضمن اینکه من گفتم کتاب یوم الخلاص چندین چاپ دارد که در چاپ کویت این روایت آورده شده و در چاپهای ایران این روایت را حذف کرده اند.
مطلبی اگر هست در خدمتم.
جناب آقای امیرمهدی!
پاسخ پرسش هایم را گرفتم، متاسفانه هیچ پاسخی به استدلال های دقیق و عمیق شما ندارم. فهمیدم الحمدلله کوشش علمای مکتب فقهای اخلاقی نجف، بی نتیجه نمانده و فرهیختگانی متخلق به اخلاق الهی چون شما را پرورانده است.
سلام
در گفتگوها بنظرم بتوان سلام کرد و سلام را پاسخ گفت و با آرامش و ضمن احترام گذاشتن نسبت به مخالف و اشخاصی که برایش محترم است، فقط به نقد عقایدشان پرداخت.
اگر آقای خراسانی که با عقاید اهل تفکیک آشنا و مبلغ ایشان است نسبت به مدعیات بر علیه این مکتب موضع میگیرد باید بپذیرد که به هر حال ظاهرا کسانی به اسم تفکیک و این حرفها به اهل فلسفه و عرفان توهین و فشار و مضیقه روا می دارند و این مورد قبول نیست . و آقای امیر مهدی هم توجه کند که ما همانطور که با تکفیر و نجس خواندن مومنین و اعظم علمای دین و عقل باید تبری بجوییم و باید مخالفت کرده و بپرهیزیم همانطور هم مواظب باشیم خود ما فقط به استناد حرف یک نفر، دیگری یا دیگران را به امراض قلبی و روحی مبتلا ندانیم.
بیایید سعی کنیم آرام و متین و مستند با هم حرف بزنیم که دعوت و امر قران است وجادلهم بالتی هی احسن، البته من خودم هم گاهی احتیاج دارم به دعوت به آرامش و صبوری و هر وقت داغ شدم انتظار دارم دوستان آب خنکی دستم بدهند :)
شرمنده ام قصد نصیحت نداشتم اما انگار حرفم شکل نصیحت گرفت!
آقای صدرالدین مشتاق نائینی سلام
پیش از شروع بحثی که به آن اشاره کردید من نظرم را در جواب شما نوشته بودم اصلا به نظرم پستی که به آن اشاره کردید نوعی جواب غیر مستقیم به حرف من بود. اصولا تصمیم گرفته ام بعضی از سوالاتی را که بارها بحثش را کرده ام و بی نتیجه رها شده را برای چندمین بار بحث نکنم که موجب کدورت و تندی می شود . با وجود این با نیم نگاهی به کامنت شما بحث دیکتاتوری را در وبلاگم طرج کردم که در صورت لزوم می توان در انجا به طور ریشه ای این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داد